بروزرسانی : در ششم شهریور 95 نسخه HD و نسخه full HD نماهنگ ایستاده ایم دو + نسخهHD پشت صحنه به این نوشته افزوده شد .
[/box]
دانلود نماهنگ ایستاده ایم تا آخرین قطره خون
نماهنگ ایستاده ایم تا آخرین قطره خون ؛ به کارگردانی محمدباقر مفیدی کیا و خوانندگی حسین حقیقی منتشر شد.
به گزارش سوره بنیانا ، « نماهنگ ایستاده ایم تا آخرین قطره خون » به تهیه کنندگی محمدرضا شفاه محصول باشگاه فیلم سوره حوزه هنری، ۲۷ مردادماه در تالار سوره حوزه هنری و در حضور مسئولین، هنرمندان و استقبال پرشور مخاطبان رونمایی شد و هم اکنون از شبکه های مختلف رسانه ملی پخش می شود.
«نماهنگ ایستاده ایم ؛ تا آخرین قطره خون» که قسمت دوم نماهنگ معروف «ایستاده ایم» است، نظیر قسمت نخست آن، داستان گروهی جوان انقلابی است که این بار در حاشیه یک روز گرم در خلیج فارس، دست به کاری خارق العاده می زنند. این نماهنگ روایتی است از ماجرای تلخ سقوط هواپیمای پرواز ۶۵۵ در خلیج فارس و حضور ناوهای آمریکایی در این منطقه.
این نماهنگ که تولید آن بیش از ۲ سال زمان برده است، از ۵۰ نمای فول سی جی و ۱۷۰ نمای ترکیبی از سی جی و رئال تشکیل شده است. جلوه های ویژه میدانی و بصری پیچیده و ویژه این نماهنگ، به طور کامل توسط نیروهای ایرانی و در داخل کشور انجام شده است.
گفتنی است قسمت نخست کلیپ ایستاده ایم ۳ سال پیش منتشر شد و تقدیر رهبر انقلاب را نیز در پی داشت.
عوامل نماهنگ ایستاده ایم؛ تا آخرین قطره خون » عبارتند از؛ نویسنده و کارگردان: محمدباقر مفیدی کیا، تهیه کننده: محمدرضا شفاه، شاعر: محسن رضوانی، آهنگساز و تنظیم کننده: امید روشن بین، خواننده: حسین حقیقی، مدیر تولید: سیدحسین یعقوبی، مدیر تصویربرداری: فرشاد محمدی، جلوه های ویژه میدانی: رضا ترکمان، طراح گریم: حسین صالحیان، طراح صحنه و لباس: پیام حسین سوری، صدابردار: مهدی علیپور، طراحی و ترکیب صدا: سیدعلیرضا علویان، تدوین: ابوذر حیدری، مدیر جلوه های ویژه رایانه ای: جواد مطوری، محصول: باشگاه فیلم سوره حوزه هنری.
در ادامه مطلب گزارش از مراسم رونمایی از نماهنگ ایستاده ایم را میخوانیم ؛ همراه بنیانا باشید
..
.
.
مراسم رونمایی نماهنگ ایستاده ایم تا آخرین قطره خون
گزارش از رونمایی نماهنگ «ایستادهایم ۲»/ سردار یکتا: با شنیدن «ایستادهایم ۲» احساس غرور کردم/ سردار قاسمی: مافیای مستند و موسیقی شکست
سردار حسین یکتا گفت: با نسل سوم و چهارم انقلاب مواجهایم باید با آثار در خور توجه به آنها نزدیک شویم. من اهل موسیقی نیستم اما با شنیدن «ایستادهایم ۲» احساس غرور کردم.
به گزارش سوره سینما ، آیین رونمایی نماهنگ «ایستادهایم؛ تا آخرین قطره خون» عصر روز چهارشنبه ۲۷ مرداد ماه در تالار اسوه با حضور اهالی فرهنگ و هنر همچنین مسئولین حوزه هنری برگزار شد.
در ابتدای مراسم محسن مومنی شریف با تشکر از حضور همه مسئولین فرهنگی از جمله حجتالاسلام پژمانفر رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، سردار سعید قاسمی، سردار حسین یکتا، سلیم غفوری مدیر شبکه مستند سیما تشکر کرد و گفت: در حاشیه دیدار شاعران، رهبر معظم انقلاب از ما خواستند تولید نماهنگهایی مثل «ایستادهایم۱» را ادامه دهیم.
رئیس حوزه هنری همچنین اظهار داشت: اخیرا حضرت آقا به جنگ نامتقارن توجه ویژهای دارند و راجع به آن نکات مختلفی را فرمودهاند. در جنگ نامتقارن ایمان به خدا، شهادتطلبی، توکل به خداوند، اعتماد به امداد الهی از نقاط قوت ما برشمرده میشود. در این جنگ قوا و قدرتها با هم یکسان هستند اما نقاط قوتی دارند که نکاتی که برشمردند نقاط قوت ما است، امیدواریم این کلید «ایستاده ایم ۲» مورد توجه قرار بگیرد.
سردار حسین یکتا : با شنیدن «ایستادهایم ۲» احساس غرور کردم
در ادامه مراسم سردار حسین یکتا با حضور در جایگاه سالن اظهار داشت: در حال حاضر با نسل سوم و چهارم انقلاب در ارتباط هستیم و باید با آنها با تولیدات وزین و حرفهای ارتباط بهتری برقرار کنیم. من رابطه خوبی با موسیقی ندارم اما «ایستادهایم ۲» را مانند آژانس شیشهای بارها دیدهام و احساس غرور کردم. یک سرود ممکن است نتیجه جنگ را عوض کند.
وی ادامه داد: ما بارها نزدیک خاکریز دشمن از متنها عربی و سروهای حماسی عربی استفاده میکردیم تا بتوانیم روحیه آنها را تضعیف کنیم. کاری که دوستان شروع کردند با نیتی که دارند در خور توجه است. انشاء الله این تیم نذر کنند تا سرودی حماسی برای اربعین بسازند و همه پایکوبان من کنت مولاه و هذا مهدی مولا را در راهپیمایی اربعین به منصه ظهور برسانیم.
سردار سعید قاسمی در ادامه مراسم رونمایی گفت: روز گذشته ۲ بار و امروز بار سومی است که نماهنگ را میبینم ما بچههای جنگ مقطع آخر جنگ را به یاد داریم در آن زمان ناوهای آمریکا وارد خلیج فارس شدند و حضرت امام در جمعی خصوصی اعلام کرد؛ «اگر من بودم میزدم» اما به مصحلت دوستان این اتفاق نیفتاد و شاهد از دست رفتن صدها هموطنمان در پرواز ایرباس بودیم.
سردار قاسمی : مافیای مستند و موسیقی شکست
سردار قاسمی ادامه داد: وقتی به دیدار حضرت آقا رفتیم و گزارش کار دادیم ایشان فرمودند شما کجا بودید بیش از ۲۰ سال به دنبال این طرز تفکر بودم. امروز بچههای جنگ را متهم به خنگ بودن، تند بودن، بیسوادی، بیشناسنامگی میکنند و در دوره پسابرجام این القابها بیشتر شده است. بسیار خوشحالم پس از فتنه ۸۸ و داستان عماریون مافیای سینمای مستند و موسیقی شکست. شبکه مستند امروز با مدیریت سلیم غفوری از فعالیت بیرحمانه منافقین پرده برمیدارد.
وی گفت: من میدانم مافیای هنری در کشور به بچهها جوان میدان نمیدهد گرفتن امکانات و تجهیزات جنگی معضل دیگری است. ممکن است هزینهها به نظر زیاد بیاید اما این چند صد میلیون در دوره پسابرجام و در این ۳ سال نحس که دزدی، چپاول و غارت را میشنویم در مقابل حقوقهای نجومی مبلغی نیست. این پول را به بچههای انقلابی ندهند و به جیب درصف و صفدر میرود.
این فعال فرهنگی در ادامه افزود: چند سال دیگر باید بگذرد تا درباره محسن وزوایی فاتح لانه جاسوسی کار بسازیم. حامد زمانی در میدان نقش جهان ۱۰۰ هزار نفر را همراه میکند با او هم کلام میشوند و سرود ضداستکباری میخوانند، کدام چهرهای امروز نفوذ کلام اینگونه دارد و میتواند ۱۰۰ هزار نفر را با خود اینگونه همراه کند. اگر آنها کلیپ میسازند ما هم باید این کار را انجام دهیم.
سردار قاسمی در ادامه گفت: امروز دغدغههای ارشاد کجاست؟ کثیفترین برنامهها در برج میلاد برگزار میشود. آنها با انقلاب ۱۸۰ درجه فاصله دارند. اگر دست من بود کل برج میلاد را کبریت میگرفتم. البته هر کاری که ساخته شود ایراداتی دارد مثل دیکتهای که نوشته میشود و این تنها دیکته ظریف است که به خودش نمره ۲۰ میدهد برای برجام.
مراسم رونمایی نماهنگ ایستاده ایم تا آخرین قطره خون
دکتر وحید جلیلی : فردوسیها یک به یک میرسند
پس از پخش پشت صحنه نماهنگ «ایستادهایم ۲» وحید جلیلی دیگر فعال فرهنگی گفت: دوست من کلمه قصاری دارد و میگوید زمانه ما رستمهای زیادی دارد، فردوسیهایش کم هستند. اما امروز باید بگوییم فردوسیهای انقلاب اسلامی یک به یک میرسند قهرمانان این ملت گمنام نخواهند بود.
مدیران حوزه به همراه تعدادی از میهمانان از حسین حقیقی (خواننده)، جواد مطوری (مدیر جلوههای بصری)، محمدباقر مفیدیکیا (کارگردان)، امید روشنبین (آهنگساز) و محمدرضا شفا (تهیهکننده) تقدیر و تشکر به عمل آوردند.
در ادامه برنامه محمدرضا شفا گفت: مدیون بسیاری از جوانانی هستم که مردانه در کنارم ایستادند و برای هنر انقلاب فعالیت کردند. کمکهای مدیران حوزه هنری اگر نبود امروز شاهد این نماهنگ نبودیم ۲.۵ سال تلاش امروز با مجاهدتهای حمزهزاده به بار نشست و به بسیاری از مراکز فرهنگی برای کمک مالی سر زدم اما همه خالصانه نه گفتند. شاید حواسشان به ساخت کارهای انقلابی دیگر بود. امشب نقطه پایان «ایستادهایم ۲» و سرآغاز تولید آثار دیگر است.
او از زحمات همسرش که یکی از شاعران انقلابی است تشکر کرد و هدیه خود را به او تقدیم کرد.
در این مراسم سردار سعید قاسمی، محسن مومنی شریف، سردار حسین یکتا، حامد زمانی، محمدرضا شفا، محمد حمزه زاده، غلامرضا فرجی، زین العابدین تقی پور، حجت الاسلام پژمانفر، وحید جلیلی، سلیم غفوری و… حضور داشتند.
مژده لواسانی : اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد
« مژده لواسانی »یکی از جوانترین مجری های رسانه ملی است که او را از دوران نوجوانی اش در قاب تلویزیون دیده ایم. شروع برنامه تازه این مجری جوان بهانه ای شد تا به مناسبت « روز جوان » به سراغش برویم.و گفت وگو کنیم
درست شبیه آنچه در تلویزیون می بینید پراست از ذوق زدگی ها و هیجانات دخترانه که به راحتی ابرازشان می کند. «مژده لواسانی» مجری جوان و خوش رویی است که تمام مخاطبان رادیو و تلویزیون لحظه به لحظه قد کشیدن و بزرگ شدنش را در رسانه ملی دیده اند. از روزهای کودکی و نوجوانی که در رادیو گذشت تا روزهایی که در ۱۴ سالگی سر از تلویزیون در آورد و در ۲۱ سالگی یکی از مجریان شناخته شده تلویزیون شد. حالا لواسانی در روزهای ۲۶ سالگی برنامه زنده «روبه راه» را هر شب در شبکه ۲ اجرا می کند. به بهانه روز جوان سری به مژده لواسانی، جوانترین سردبیر تاریخ رادیو زدیم تا از حال و هوای جوانی اش بیشتر سر دربیاوریم.
مژده لواسانی : در ۱۶ سالگی سردبیر رادیو شدم
« مژده لواسانی » متولد ۲۰ آبان ۱۳۶۸ در محل شهرآرا تهران است. علاقه به رادیو او را به عنوان مهمان به یکی از برنامه های خردسال رادیو کشاند تا خوش زبانی اش در این برنامه راه اجرا را برایش باز کند: « رادیو یک برنامه بسیار باسابقه به نام «سلام کوچولو» دارد.
اساس خانم وکیلی آن زمان این بود که خردسالان نیز در این برنامه حضور داشته باشند. مثل امروز که در برنامه فتیله و عموپورنگ هم بچه ها حضور دارند. از آن بچه ها که آن روزها از این طریق وارد رادیو شدند و بعد مجری قابلی شدند می توان «خانم ژاله صادقیان» را نیز مثال زد. من هنوز فایل صوتی آن برنامه را دارم که وقتی به من می گویند خودت را معرفی کن می گویم: «بسم الله الرحمن الرحیم. من مژده خانم لواسانی هستم».
تا این جمله را گفتم همه تعجب کردند و گفتند «چه خانم» هم میگوید. بعد از این اتفاق من کم کم پایم به رادیو باز شد تا اینکه در ۹ سالگی برنامه زنده جشن عاطفه ها را کنار خانم ژاله صادقیان و آقای جاویدنیا اجرا کردم. بعد از آن در ۱۱ سالگی برنامه ای را با نام «بوی گل آفتاب» به تهیه کنندگی محمد طارمی و محیدحمزه به طور رسمی اجرا کردم و بعد از انجام یک تست تخصصی برنامه «من می توانم» را خودم نوشته و اجرایش را هم خودم به عهده داشتم. در ۱۶ سالگی نیز جوان ترین سردبیر تاریخ رادیو شدم».
با طنز مهران مدیری پایم به تلویزیون باز شد
خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود: «سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام «پلاک ۱۴» داشت و من نقش خواهرزاده اش را در ۹ سالگی بازی کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست.
بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ آقای «محمد حسن زاده» بعد از مجموعه های نیمرخ سریال نوجوانانه ای به نام «خبرنگار» ساخت. در این سریال من در نقش یک دختر خبرنگار به نام «عاطفه» حضور داشتم و «عباس غزالی» و «حسین مهری» نیز هم بازی های من بودند. بعد از آن چند پیشنهاد بازی داشتم اما چون می خواستم با چادر باشم طبعا نمی توانستم این راه را ادامه بدهم. اما سر از کبوتر دات کام در آوردم.
حتی یادم است کارگردان آن برنامه آقای علیپور از من پرسید: می خواهی با چادر اجرا کنی؟ گفتم :بله. گفت: چادرت که علی السویه نیست؟ گفتم: نه من همیشه سرم می کنم. اگر دوست ندارید من اجرا نمی کنم. که آقای علیپور گفت: نه و باهم ۹۰ قسمت ضبط کردیم. بعد از آن یک قانونی اعمال شد که یا باید فقط در رادیو کار کنیم یا فقط در تلویزیون که من رادیو را انتخاب کردم».
رادیو را از من می گرفتند افسرده می شدم
مژده لواسانی در کوچه پس کوچه های رادیو بزرگ شده و به قول خودش خیلی بچگی نکرده است. اما پذیرفتن چنین موضوعی برای هر خانواده ای ساده نیست و لواسانی این موضوع را از افتخارات زندگی اش می داند: «خانواده من بسیار سخت گیر است. پدر من یک وکیل کاملا جدی است که اصلا به این نوع فضا تعلق ندارد. نه پدر و نه مادرم هیچ وقت ذوق زده این موضوع نبودند که من رادیو و تلویزیون کار می کنم.
هنوز هم گاهی کسی با ذوق و شوق به آنها درباره من می گوید واکنش آنها خیلی عادی است. اما من چون تک فرزندم خیلی حواسشان بود من کاری را که علاقه داشتم انجام بدهم. آنها هم همیشه به این علاقه احترام گذاشته اند. رادیو برای من خیلی اهمیت داشت. شاید اگر آن دوران کسی رادیو را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم.
من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از برنامه هایم که خانم «ژاله صادقیان» حضور داشت گفتم من روبروی کسی نشسته ام که یک زمانی چون قدم به میکروفون رادیو نمی رسید من در آغوشش می نشستم برنامه اجرا می کردم.»
حفظ حیا از پوشیدن چادر مهم تر است
لواسانی از مجریانی است که خردسالی وارد کار اجرا شد و در نوجوانی روبروی دوربین تلویزیون قرار گرفت و مخاطبان او در تمام مراحل بزرگ شدنش او را با پوشش چادر دیده اند. او درباره انتخاب این پوشش می گوید: «برای من به لحاظ سبک و سیاق خانواده ام چادر چیز غریبی نبود. و من واقعا چادر را دوست داشتم. پیش از ما هم سریال «درپناه تو» کمکی بزرگی به چادر کرد. چون برای اولین بار یک دختر دانشجوی فعال و با چهره و سیمای خوب را با پوشش چادر نشان داد.
همین موضوع باعث شد بسیاری درآن زمان چادری شوند.من هم همیشه چادر را دوست داشتم و از دوم ابتدایی شروع کردم به سر کردن تا اینکه از سوم ابتدایی پوشش همیشگی ام شد. هیچ وقت هم برایم اجبار نبوده است. آنقدر این آزادانه برخورد کردن با این پوشش برایم دلچسب است که هیچ وقت در زندگی ام این فکرحتی خطور نکرده است که من چون چادری هستم و جایی مثل جشنواره فیلم فجر می روم و بقیه چنین پوششی ندارند سختم باشد.
چیزی که بقیه زیاد از من می پرسند. من یا چیزی را انتخاب نمی کنم یا اگر انتخاب کنم تمام قد پایش می ایستم. اما چادر تنها چند متر پارچه نیست. باید حرمت آن نیز حفظ شود. برای همین معتقدم یک سری از برنامه های تلویزیونی را مجری چادری نباید اجرا کند. چون یک فرد یا یک مجری چادری نماینده یک سری باورهای اعتقادی و فرهنگی است که نباید به آن خدشه ای وارد شود.
یک سری هم که فکر می کنند با چادر پس زده می شوند به آنها می گویم اقشار مختلف هیچ موضعی نسبت به پوشش شما ندارند مگر اینکه حس کنند اعتقاد شما حقیقی نیست. من تمام برنامه های فرهنگی و کاری ام مثل سینما، جشنواره فیلم فجر را با این پوشش می روم و سعی می کنم جلوتر از پوشش، حیا را حفظ کنم. چون اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد».
وکالت و اجرا نقاط مشترک زیادی دارد
خانم مجری در دانشگاه حقوق خوانده است تا یک جورهایی در تحصیل راه پدر را ادامه دهد. همان پدری که روزی مهمان یکی از برنامه هایش در برنامه عصر خانواده بود که به مسائل حقوقی اختصاص داشت. لواسانی تاکید می کند که اگر مجری نمی شد حتما راه وکالت دنبال می کرده: «من در دانشگاه حقوق خواندم. به نظرم وکالت و اجرا و به خصوص اجرای برنامه های اجتماعی با هم نقاط مشترک زیادی دارد. شما اگر وکیل باشی باید در ساحت دادگاه از موکل خود دفاع کنی. وقتی هم مجری هستی باید در تلویزیون از مردم دفاع کنی و یا آنها را درباره موضوعی مجاب کنی.
این «دفاع» در هردوی آنها وجود دارد و در هردو تنها سلاح شما تنها حرف زدن است. یکی از سوژه هایی که همواره دوست داشتم روی آنها کار کنم. زندان زنان و یا دخترانی است که در کانون های اصلاح وتربیت حضور دارند و یا خانه دخترانی که از خانواده های خود به هردلیل فرار کرده اند.همیشه مسأله زنان در جامعه برایم خیلی مهم بوده است البته بدون نگاهی که رنگی از اندیشه های فمنیستی داشته باشد،دغدغه های زنانه را دنبال کرده ام.
چند هفته پیش هم بر اساس همین علاقه،با شهرداری تهران همراه شدم و به سامان سراها و مددسراهای شهر که محل نگهداری زنان آسیب دیده اجتماعی شهر هست رفتم و اتفاقا وقتی نگاهم را در صفحه اینستاگرام در مورد آن شب روایت کردم،متوجه شدم مردم هم به شدت همراه هستند و می پسندند،سال گذشته هم بارها از گرمخانه ها و کارتن خواب ها بازدید کردم و با آنها حرف زدم و اطلاع رسانی کردم،حتی چند قسمت از کافه سوال را به این آسیب های اجتماعی اختصاص دادیم.اما اینکه احساس می کنم کاری ازمن برنمی آید بسیار تلخ است. و خیلی دوست دارم برنامه ای در این خصوص بسازم که تاثیرگذار باشد.هنوز هم دوست اگر روزی وکالت کنم وکیل پرونده زنانی باشم که نیاز به دفاع دارند.»
تصمیم های مهم زندگی را برای قبل از ۱۸ سالگی است
مژده لواسانی در ۱۶سالگی سردبیر رادیو شد تا بسیاری از کارهای مهم زندگی اش را پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی انجام داده باشدو حالا از ۱۸ سالگی به عنوان یک دروازه ورود یاد می کند: «اگر شما تا پشت درهای ۱۸ سالگی فهمیدید که چه می خواهید؟ تکلیف زندگی تان را مشخص کردید اما اگر هنوز نفهمیدید که چه می خواهید مطمئن باشید نمی توانید جوانی خوبی داشته باشید. تصمیم های قبل از ۱۸ سالگی می تواند یک جوانی باشکوه را برای شما رقم بزند. من تصمیم هایم را قبل از ۱۸ سالگی گرفته بودم و با این حال بسیار از ایده آل هایم عقب تر هستم.»
لواسانی معتقد است چون خیلی زود وارد کار شده است وقت کودکی کردن نداشته و حالا جوانی کردنش هم به سبک و سیاق خودش است: «بخش عمده این جوانی که در کار خلاصه شده است. در این جوانی کردن کتاب خیلی نقش داشته، به خصوص دوران ۱۸ تا ۲۲ سالگی ام که همه اش به شهرکتاب گردی گذشت.
مدام پیگیر بودم انتشارات مختلف چه کتاب های تازه ای منتشر کرده اند که بخوانم. من به واسطه جو ادبیاتی که در خانواده ام وجود داشت بسیاری از کتاب ها را زودتر از بقیه خواندم. دیگر تفریحی که بخش زیادی از جوانی کردنم را می سازد سفر است. من به شدت اهل سفر هستم و به جز یک سری از استان های غرب کشور همه را رفته ام. دلم هم که می گیرد بلافاصله به مشهد می روم».
گاهی از دست مهمان هایم عصبانی می شوم
خانم مجری در قاب چهارگوش تلویزیون درست همانی است که در پشت صحنه حضور دارد. حتی اگر عصبانی می شود و یا اینکه از روی احساساتی شدن حرکت غافلگیرکننده ای انجام دهد. اما این احساساتی شدن گاهی کار هم دستش داده است: «در یکی از برنامه ها که مربوط به هفته دفاع مقدس بود. قرار شد پدربزرگ دایی و پسردایی من به عنوان سه نسل از خانواده جانبازان و شهدا بیایند. اما قرار نبود لو بدهیم که آنها با من نسبت دارند.
در برنامه یک جایی پدربزرگم خاطره ای تعریف می کند و شروع به گریه کردن می کند. این حرکت او حسابی احساسات مرا بر انگیخته می کند و ناخودآگاه به سمتش می روم و دستش را می بوسم. بعد از این کار مجبور شدیم اعلام کنیم که با من نسبت دارند. اما من به این موضوع افتخار می کنم و هرچیزی از علاقه به شهدا در من وجود دارد از پس این خانواده است.
البته گاهی هم شده که در برنامه عصبانی شوم. به خصوص جایی که حس می کنم مسئول مربوطه جواب درست و قانع کننده ای نمی دهد و من هرچه تلاش می کنم فایده ای ندارد. چهره ام حتی این موضوع را نشان داده است. بعد از برنامه هم به روی آن مسئول آوردم که شما نتوانستید مرا قانع کنید. یک بار مهمانمان آقای مدیری بود که به همین شکل حرف زد. من هم بعد از برنامه حرفم را زدم او هم ناراحت شد و حتی مشارکتش با برنامه را به هم زد.»
اجرای برنامه اربعین را بیشتر از همه دوست دارم
اجرای ۷ روزه خانم لواسانی در بام حرم امام حسین (ع) در ایام اربعین تبدیل به بهترین خاطره اش در اجرا شد. طوری که بارها از لذت های آن اجرای متفاوت تعریف می کند: «اگر از من بپرسید کدام اجرایت را بیشتر دوست داری. قطعا ۷ روز اجرای اربعین را می گویم. هیچ وقت فکر نمی کردم که جلوی دوربین بلرزم. آن روز همه چیز آماده بود. من هم از خودم مطمئن بودم اما تا شروع شد و دیدم پشت سرم گنبد حرم امام حسین (ع) است و جمعیت بسیار زیادی در بین الحرمین حضور دارند. صدای جمعیت واقعا تنم را لرزاند. آن روز معجزه زندگی من بود و به من ثابت کرد که هرکاری هم که انجام بدهی همه چیز همانطور که قرار باشد اتفاق می افتد.»
خانم مجری در جواب این سوال که آرزو دارد چه کسی به عنوان مهمان روبرویش بنشیند؟ و تابه حال کدام مهمان حالش را خوب کرده است جواب جالبی می دهد: « واقعا آرزو دارم «سردار سلیمانی» یک روز مهمان برنامه ام باشد اما می دانم چنین چیزی غیرممکن است. تابه حال مهمان های زیادی داشته ام که سادگی آنها در اوج موفقیتی که به دست آورده اند برایم سرشار از انرژی مثبت بوده است. چند روز پیش «محمدعلی کیانی» یک جوان ساده و بی نظیر از کهکیلویه و بویر احمد مهمان برنامه ام بود که قصهٔ زندگی و مبارزه اش برایم جذاب بود.
آقای کیایی دانشگاه شهید بهشتی قبول شده بود و چون یکی از نمرات دبیرستانش نرسید از دانشگاه با معدل ۱۹ اخراج می شود. اما نا امید نمی شود و دوباره تلاش می کند. مجبور می شود دوسال به خاطر همین اخراج شدن پشت کنکور بماند و سربازی برود و بعد از آن مجدد کنکور می دهد و این بار با رتبه بهتری در دانشگاه تهران قبول می شود. سختکوشی این آدم برای خود من حقیقتا درس بود و کلی انرژی گرفتم.»
به نوشتن جدی تر فکر می کنم
تصمیم ها و آرزوهای قبل از ۱۸ سالگی خانم مجری هنوز همه اش برآورده نشده است و او همچنان به فکر روزهایی است که خودش را در قالب دیگری به جز اجرا به مخاطبش معرفی کند: «همیشه سودای برنامه سازی داشته ام اما سودای تهیه کنندگی نداشتم چون به صورت حرفه ای آن را در رادیو تجربه کرده ام. خوبی رادیو در این است که دغدغه مالی به عهده تهیه کننده نیست. اما تهیه کنندگی در تلویزیون دغدغه مالی خیلی جدی دارد و شما به عنوان تهیه کننده باید مدام در فکر بازاریابی باشید. اما قصه می نویسم. شعر سپید می گویم.
حتی اگر شما به صفحات من در فضای مجازی بروید نامی از اینکه «مجری» هستم نبرده ام و نوشته ام «نوشتن همه سهم من از لذت های زندگیست». شعر زیاد می خوانم از مولانا و ابتهاج بگیر تا منزوی و بهمنی و فاضل و مدام شعرهای دوست داشتنی ام را تکرار می کنم:«مرا سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم!»یا اینکه هر روز این ذکر روزانه را تکرار می کنم و می گویم: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی»
دنیای کتاب برایم بسیار شیرین است غیر از غزل که به شدت می خوانم و اساسا «من زنده ام و هنوز غزل فکر می کنم» بسیار قصه و نمایشنامه را دوست دارم. مصطفی مستور، رضا امیرخانی، گلی ترقی، گابریل گارسیا مارکز، سلینجر، رومن گاری و نمایشنامه های اریل امانوئل اشمیت را بسیار دوست دارم و گهگاه دوباره مرروشان می کنم. حتی کلاس داستان نویسی حرفه ای می روم و یکی از دغدغه های مهم زندگی ام این است روزهایی که سرشلوغی های اجرا تمام شود حتما نوشتن را جدی تر دنبال کنم و به سرانجام برسانم».
«محمد صادق دهنادی»، روزنامه نگار ونویسنده در پیامی در صفحه شخصی اش در شبکه های اجتماعی نسبت به برنامه خندوانه واکنش نشان داد.
متن یادداشت ایشان را در ادامه میخوانیم :
«با کسب اجازه از رفیق عزیز و متدین و هیاتی ام آقا سید علی احمدی تهیه کننده خندوانه. من خندوانه را از سری دوم دنبال کردم.کار قوی و خلاقانه ای است. در برخی از قسمت هایش هم خیلی خندیده ام . مخصوصا در دست جناب خان و بی انصافی است که بخواهم حسن این برنامه رامبد جوان را نبینم. اما به هر صورت این برنامه یک ایراد و نگرانی جدی دارد که شاید به خاطر همین شبکه نسیم یک بچه هیاتی و مذهبی را برای همراهی و مدیریت عالی آن برمی گزیند و آن پارادایم و فرهنگ غربی رامبد و رفقای ایده پردازش هست. این هم سلیقه آن هاست و کاری اش هم نمی شود کرد. شما خودتان دیدید که خندوانه بخاطر محبوبیتاش در نهادینه کردن موسیقی رپ در رسانه ملی چه نقشی داشته است؟
نگاه کنید که چقدر در این برنامه مرسی گفته می شود. به افتخار شهدا دست می زنند و…
البته این قدر شرایط صداوسیما خراب هست که مردم عزیز و حتی کارشناسان به این نقائص چشم ببندند.
دیشب هم یکی دیگر از جلوه های ارائه سبک زندگی روشنفکری در برنامه مایه شگفتی خیلی ها شد. رامبد جوان از هدایت هاشمی همان بازیگر ی که از پایه گذاران دست زدن در مراسم تشییع جنازه استاد سمندریان بود و آن رفتارهای قبیح را انجام داد و الحق هم هنرمند توانایی است – جلوی دو فرزند همسر سابقش خواست که به همسر جدیدش زنگ بزند و بپرسد سر دختر حامله است یا پسر؟
در فرهنگ روشنفکر ها -مثال نمی زنم- طلاق یک مسئله حل شده است. آدم ها حتی بعد طلاق با همسر سابق دوستی و مراوده دارند. اما در فرهنگ سنتی که در آن مفاهیمی چون غیرت و عاطفه جدی تر است شاید این نوع رفتارها نه تنها غیر عاطفی و تحریک کننده نیست بلکه خیلی هم عادی و هیجان برانگیز است. اصلا بچه های این آقا چرا باید ناراحت بشوند که مسائل شخصی پدر و زن باباشان این قدر عادی در تلویزیون شان جلوی شان مثل مصلح و شقه شقه شود!
زندگی روشنفکری مقتضیات خودش را دارد و فعلا رامبد فرصت توسعه و عادی کردن این مراودات را در عرصه کلام ، سنت سازی ، موسیقی ، طراحی ،فرهنگ گفتاری و اصطلاحات ، رسمیت دادن به پدیده های چون دابسمش و… یافته است و البته رسانه با تحمیل تهیهکننده های خودی اش هم نمی تواند نوع انتخاب ها و شیرازه ایده را عوض کند زیرا اصلیت برنامه پول نیست، اندیشه آن است.
پ ن : یادتان نرود روز هنر انقلاب حتی برای بزرگداشت شهید آوینی هم با حضور دختر و داماد آن بزرگوار کار به روشی دیگر جلو رفت. مسئله من اصلا تفاوت کوثر آوینی و هدایت هاشمی نیست. مسئله من این خط فکری است که دارد راه خودش را می رود و جامعه را نیز به دنبال خودش می کشد.»
«از لاک جیغ تاخدا» عنوان برنامه ای با محوریت «تحول در حجاب» از صداوسیماست که توانسته جایگاه خوبی را بین مخاطبان داشته باشد. به بهانه روز عفاف و حجاب با تهیه کننده این برنامه گفتگو کردیم:
ترویج حجاب و برنامهسازی در این حوزه همواره یکی از دغدغههای مهم مسئولان کشور بوده است. دغدغهای که هیچگاه به یک برنامه و راهکار درست منجر نشد و هرساله شاهد حضور برنامهسازیها و مراسمهایی در تضاد با این حکم شرعی خداوند بودهایم.
دغدغه عفاف و حجاب از سوی مسئولان هر بار به شکلهای مختلفی بهصورت عمومی مطرح میشود. از نمایش عکسهای افراد بدحجاب در مجلس شورای اسلامی تا تشکیل گروه امنیت اخلاقی نامحسوس که هر بار با حواشی فراوانی روبرو بوده است.
همه اینها در حالی است که هرساله این معضل عمیقتر میشود تا این سؤال بارها و بارها تکرار شود که بهراستی برای ترویج فرهنگ عفاف و حجاب چهکاری باید انجام داد؟
در میان برنامههای مختلف و پرخرج تلویزیون در موضوعات گوناگون یکی دو سال اخیر برنامهای با عنوان «از لاک جیغ تا خدا» از شبکه دوم سیما روی آنتن رفت که شاید بتوان از آن بهعنوان اولین نمونههای موفق و تماشاگرپسند رسانه ملی در حوزه حجاب نام برد.
برنامه ۲۰ دقیقهای که در هر قسمت از آن مخاطبان با فردی مواجه میشوند که حجاب برایش با یک تحول درونی آغازشده است و میخواهد حالا قصهاش را با مخاطبان در میان بگذارد.
کارگردان از لاک جیغ تا خدا
در ادامه مطلب متن گفت وگوی صریح و صادقانه با آقای هاشم تفکری بافقی به عنوان کارگردان از لاک جیغ تا خدا را می خوانیم
به اسلام بیاعتقاد شده بودم
هاشم تفکری بافقی را بسیاری از وبگردهای دهه شصتی بانام «هاشم بافقی» میشناسند و با رپهایش خاطره دارند. همان رپ خوان تازهکاری که در بحبوحه اتفاقات ۸۸ رپهای متفاوت و انقلابی از خودش منتشر کرد که در آن دوران باعث شهرتش میان وبگردهای مجازی شد؛ اما زندگی او مثل کاراکترها و سوژههای برنامهاش دچار تحولات زیادی بوده است: «من یک آدم بهشدت شرور، دعوایی و حسابی دخترباز بودم. حالا فکر کنید هر چیز عجیبوغریبی که یک جوان میخواهد داشته باشد.
از مدل عجیب ریش تا یقهباز و گردنبندی که گردنم انداخته بودم. در چنین فضایی نسبت به اسلام هم بغض زیادی داشتم این بغض دلیل هم داشت. چون تا آن زمان که من میفهمیدم و درک میکردم دو رئیسجمهور دیده بودم که هر دو روحانی بودند و من این دو را نماد اسلام میدیدم. در زندگی ما هم اگر فقر کم بود اما این فقر را بهخوبی در زندگی اطرافیانم حس کرده بودم.
من حضور دختران فاحشه را در همسایگیمان دیده بودم و همه اینها باعث شده بود از اسلام بیزار باشم چون همه را نتیجه اسلام میدیدم. در زمان شانزده هفدهسالگی من مردی پیدا شد که حرف از عدالت زد و خواست رئیسجمهور شود. خیلی پیگیرش شدم من و همه آدمهایی مثل من او را در وهله اول در قامت عدالتخواهی شناختیم که میخواست جلوی کسانی بایستد که من به دلیل فقر سیاسی که داشتم آنها را نماد اسلام میدیدم.
به همین دلیل فکر میکردم اگر او حرف از عدالت میزند پس در اسلام عدالت وجود ندارد. همین موضوع باعث شد من به حرفهای جدیدی که میزد مثل امام زمان و خیلی چیزهای دیگر فکر کنم؛ اما ضربه آخر را مستند «امام روحالله» که لبنانیها ساخته بودند به من زد. در ۱۰ قسمت با یک آدم عجیبوغریب درگیر بودم که دیگر پای مستند ضجه میزدم.»
خواستم هنر بخوانم تا حرفهایم را به این زبان بزنم
ضربه آخر کار خودش را میکند و حالا هاشم بافقی بعد از دیدن مستند عزمش را جزم کرده تا درس بخواند و در دانشگاه در رشته هنر تحصیل کند. برای همین تمام تلاشش را میکند و بیش از یک سال خودش را خانهنشین میکند: «به خودم میگفتم میخواهم کاری بسازم که مثل امام روحالله بگیرد. من کسی بودم که ناظم مدرسهمان را کتک زده بودم و بعدازآن به بدترین مدرسه پاکدشت رفته بودم اما باید همه تلاشم را میکردم.
یک سال و نیم از خانه بیرون نیامدم. فکر میکردم جامعه مرا به گناه میاندازد. دوستانم را کنار گذاشتم. اگر بیرون میرفتم دلم میلرزید. من ورزش حرفهای میکردم که به خاطر ورزش کردن نمیتوانستم روزهبگیرم. همه اینها باعث شد که بخواهم خانه بمانم.
با رتبه تئاتر ۴۹۳ قبول شدم و برای مصاحبه رفتم به خاطر این مدت خانهنشینی ریش و موی خیلی بلندی داشتم. از من پرسیدند چرا آمدی تئاتر؟ دوست داشتی؟ گفتم نه من تئاتر دوست ندارم. گفتند حتماً دوست داشتی سینما قبول بشوی ولی نتوانستی؟ گفتم نه من از سینما هم خوشم نمیآید. گفتند پس از چه چیزی خوشتان میآید؟ گفتم من اعتقادی ندارم که باید هنر را دوست داشته باشم. من یک حرفهایی دارم که میخواهم در قالب هنر بزنم. حالا میخواهد تئاتر باشد. سینما باشد میکروفون باشد.
با کارگری کردن خودم را تنبیه میکردم
حالا بعد از یک سال و نیم تحمل و خانهنشینی بالاخره وارد رشته تئاتر دانشگاه سوره میشود اما ورود به دانشگاه هم با حواشی زیادی همراه میشود که تا پایان ادامه دارد: «ترم اول دانشگاه باز سقوط کردم. حسابی گند زدم و خرابکاری کردم. وقتی عید شد دوباره با خودم خلوت کردم. بعدازآن تصمیم گرفتم بهجای پوشیدن لباسهای درستوحسابی، لباسهای کهنه و گشادم را بپوشم و در دانشگاه باکسی کار نداشته باشم.
من لذت گناه را چشیده بودم. شما وقتی لذتی را میچشید سخت میتوانید از آن دل بکنید. از سال ۸۶ تا ۸۸ حتی خودم را باکارهایی مثل کارگری در تابستان تنبیه میکردم. همه در دانشگاه میگفتند که هاشم دیوانه است. خیلی هم خوب درس و درسخوان بودم. حتی اساتید به نامی از من تعریف میکردند و تشویقم میکردند ادبیات نمایشی بخوانم.
خب من جامعه را خوب لمس کرده بودم فقر و فحشا را چشیده بودم؛ اما برای اینکه به خیال خودشان مرا آدم کنند برای تمرین مرا روبروی یکی از چهرهترین دخترهای کلاس میگذاشتند. در کلاس همه دست همدیگر را میگرفتند. من نمیتوانستم بروم. من همهچیز را کنار گذاشته بودم. برای همین رفتم پاکدشت و به دانشآموزانی که چیزی بلد نبودند آموزش دادم. برای اولین بار تئاتر پاکدشت را در استان اول کردم؛ اما همهچیز اینطور ادامه پیدا نکرد سال ۸۸ بهیکباره همهچیز تغییر کرد.
بسیج دانشگاه را به شکل دیگری دوباره راه انداختم
اتفاقات سیاسی و تلخ سال ۸۸ مثل همه دانشجوها بر زندگی تفکری هم تأثیر میگذارد تا در دانشگاه حسابی دچار مشکل شود: «من خودم را آدم حزباللهی میدانستم وقتی دیدم در آن زمان به حزباللهیها ظلم میشود. حسابی به همریختم. بسیج دانشجویی مرا راه نداد.
بسیج شهری را هم دوست نداشتم. چون نگاهشان با من تفاوت داشت. بسیج دانشگاه ما ۵ نفر آقازاده داشت که اعتقاد داشتند همهکسانی که در این دانشگاه نفس میکشند کافر هستند. هیچ کاری هم نمیکردند. فتنه که شد اول در بسیج را بستند.
وقتی دیدم اوضاع خراب است یک روز رفتم آرایشگاه و خیلی صریح گفتم از ظاهر من ظاهر یک بچه بسیجی بساز. گفت دیوانه شدی؟ الکی گفتم گریم است. وارد دانشگاه که شدم همه ماتشان برد. میخواستند امتحانات را لغو کنند ولی من نگذاشتم و سر جلسه رفتم. میخواستند مرا بزنند اما من آدم کتکخوری نبودم. برای نظم گرفتن دانشگاه با هر مسئولی درافتادم.
در آخر هم دانشگاه ما تنها دانشگاهی بود در مرکز شهر بود که امتحاناتش خیلی لغو نشد. بعدازآن رفتم سازمان بسیج دانشجویی و گفتم که بسیج را تعطیل کردند. بدون هیچ سابقهای رفتم و بسیج دانشگاه را گرفتم. اولین کاری هم که کردم باافتخار آن ۵ نفر را بیرون کردم و در بسیج را برای جذب همه باز کردم. حتی جلسات جناح مخالف را در آن برگزار کردم. همینکه بچهها میدیدند من خودم هم کارت ندارم و دنبال این حرفها نیستم و در بسیج اجازه حرف زدن وجود دارد حسابی جذب شدند.
جو دانشگاه دوباره به سمت من برگشت. طوری که اگر کسی با حراست مشکل داشت به بسیج روی میآورد. رسید بهجایی که دختر بدحجابی که در جلساتمان شرکت میکرد بعد از یک سال چادری شد و کلی اتفاقات مثبت افتاد. بالاخره لیسانس را به هر سختی که امکان داشت گرفتم؛ اما در دانشگاهی که رهبری نظر ویژهای روی آن داشت و باید «شهید آوینی» تربیت میکرد اتفاقات اسفباری افتاد. حتی از من تعهد گرفتند که اگر مدرک گرفتم چیزی درباره دانشگاه نگویم.
کارگردان از لاک جیغ تا خدا
به خاطر رپ خوانی حسابی تکفیر شدم
فعالیتهای رسانهای و هنری تفکری بهیکباره با رپ خوانیهایش میان اهالی فضای مجازی مشهور میشود. فعالیتهایی که مشابه آن پیشازاین اتفاق نیفتاده بود: «وقتی دیدم سبک رپ خیلی شنونده دارد و جوانها به سمت آن گرایش دارند. طی اتفاقی من که ترانه میگفتم دلم خواست تکست رپ بنویسم. اولین تکست رپم را نوشتم و خواندم در وبلاگم قراردادم.
بهیکباره بهطور عجیبی «هاشم بافقی» که هیچی نبود تبدیل به پدیدهای شد که مراکز امنیتی به او فکر میکنند. حتی تصور میکنند که شاید منافق باشد. من میخواستم رپ انقلابی را راه بیندازم. ولی از هر دو طرف حسابی تکفیر شدم. تکفیری که در بیستسالگی فشار زیادی را به من وارد کرد.
یک روز کسی آمد و برایم پیام گذاشت که من کمکت میکنم اما فعلاً رپ نخوان. گفت حزبالله خواننده ندارد بیا باهم در این حوزه کارکنیم. خب من هم تحریک شدم و قبول کردم. بعدازاینکه یک ماه باهم جلو رفتیم دیدم نمیتوانم آدم کسی باشم و بیرون آمدم. بعدازآن با وحید یامین پور آشنا شدم. قرار شد تیتراژ برنامه «دیروز، امروز، فردا» را بخوانم که بهیکباره یامین پور ممنوعالتصویر شد و همهچیز منتفی شد.
البته چند موسیقی نیز از من در فضای مجازی منتشر شد. آقای یامین پور دنبال یک آدم برای دفترش بود که من خودم داوطلبانه خواستم این کار را انجام دهم. میخواهم بگویم برنامهسازی را از پایینترین سطح ممکن شروع کردم و بهمرور همهچیز را یاد گرفتم. روزی هم که دلم خواست خودم برنامهسازی را شروع کنم از کار بیرون آمدم.
یکی از نامزدهای ریاست جمهوری پیشنهاد داد برایش بخوانم
صدای هاشم تفکری بافقی به مذاق برخی اهالی سیاست و رسانه خوش میآید تا انتخابات ۹۲ نیز برایش فصل تازهای باشد اما او راه دیگری را انتخاب میکند: «در انتخابات ۹۲ مشاور یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری مرا صدا کرد و گفت پسر من یا مداحی گوش میکند یا رپهای شمارا بیا و برای ما بخوان. یک چک ۵۰ میلیونی هم روبرویم گذاشت.
گفتم نه من باید فکر کنم. گفت چک را بردار و بعد فکر کن. گفتم اگر چک را بردارم دیگر نمیتوانم فکر کنم. هرچه اصرار کرد برنداشتم. وقتی بیرون آمدم واقعاً هیچچیزی نداشتم اما دلم نخواست که این کار را انجام دهم با خودم میگفتم من خریدنی نیستم. دلم میخواست خودم کار تولید کنم که هیچکس تحویلم نگرفت. وقتی ایده کار «لاک جیغ» را مطرح کردم همه مسخرهام کردند.
این طرح را بهصورت آزمایشی با ۵ نفر ساختم. به من گفتند «اقرار به گناه» است و مشکل دارد هر دری زدم نشد حتی جایی کار میکردم که ازآنجا اخراج شدم. بعد از اخراج همهچیز را باختم و هیچچیزی برای از دست دادن نداشتم.
برنامهسازی را رها کردم و لباسفروشی زدم
هاشم بافقی بهیکباره همهچیز را رها میکند به شهرش برمیگردد و با مقدار سرمایهای که برایش باقیمانده یک لباسفروشی زنانه میزند و حسابی به کار میچسبد؛ اما برای خودش هم چند رپ تندوتیز در نقد دولت یازدهم در فضای مجازی منتشر میکند اما دوباره همهچیز تغییر میکند: «یک روز کسی با من تماس گرفت و گفت شبکه دو با موضوع عفاف و حجاب چند برنامهساز را هم دعوت کرده است. تو هم برو.
وقتی رفتم آقای «سعید اشناب» صحبت میکرد و توضیح داد که ما باید کار فرهنگی درباره حجاب بسازیم. بچهها خیلی نقدهای تندی به صداوسیما داشتند. من هم یک طرح تازه در ذهنم داشتم که شبیه اینکارهای فرم زده بود اما خوششان آمد. آنقدر ایده «لاک جیغ تا خدا» را توی سرم زده بودند که اصلاً میترسیدم نشان بدهم.
وقتی آقای اشناب از من سابقه خواست من هاردم را به سیستم وصل کردم که نشان بدهم. به یکی از فایلها حساس شد و هرچه گفتم خوب نیست، خودش باز کرد. دقیقاً همین فایل نسخه آزمایشی لاک جیغ بود. گفت اینکه خیلی فوقالعاده است. تو چند تا از این دخترها میشناسی؟ من هم گفتم این ۵ نفر که در بسیج دانشگاه خودمان بودند و ازآنجا بود که لاک جیغ بهطورجدی آغاز شد. برای شروع خیلی گشتیم. از هر ۱۰ نفر یک مورد خوب بود. خلاصه با بدبختی گشتیم و ۲۰ مورد ساختیم که با بازخورد خیلی خوبی مواجه شدیم.
تا زمانی که روند محجبه شدن ادامه داشته باشد برنامه میسازم
بازخوردهای برنامه آنقدر ادامه پیدا میکند تا سریهای بعدی آن نیز پیشنهاد میشود. عوامل نیز در پیامهایشان با دخترانی مواجه میشوند که بعد از دیدن برنامه به خودشان آمدهاند و محجبه شدهاند تا لاک جیغ پا را فراتر از ۲۰ قسمت بگذارد و در حال حاضر به ۱۵۳ قسمت برسد.
طوری که برای بسیاری از بینندهها این سؤال پیش بیاید آیا واقعاً تعداد آدمهایی که محجبه شدهاند آنقدر زیاد است؟ «من در کار تلویزیونی به این نتیجه رسیدهام که کار نیکو کردن از پر کردن است. شما هرچه ادامه بدهی مردم نگاه میکنند و یکلحظه به خودشان میگویند چقدر آدم شل حجاب که الآن باحجاب شده است؟ واقعاً این تعداد آدم وجود دارد؟
من در حال حاضر ۱۵۳ قسمت لاک جیغ پخش کردهام ولی تا الآن ۲۷۰۰ نمونه پیداکردهایم که محجبه شدهاند. ۱۵ روز مانده به ماه رمضان پارسال به من گفتند دوباره ۲۰ قسمت بسازم. گفتم نمیتوانم. من آن بیستتا را با بدبختی پیدا کردم. اتفاقی از فردایش چند ایمیل آمد و ما ۵ قسمت تولید کردیم. وارد ماه رمضان که شدیم مثل بمب ترکید طوری که انتظارش را نداشتیم.
موجی از سوژه به سمت ما ریخت و در آخر قسمت اول را باکسی شروع کردیم که با آن قسمت اول متحول شد. حالا هر ۱۰ قسمت هم یک مورد از بچههایی است که با دیدن برنامه متحول شدهاند. به خودم گفتهام تا زمانی که این روند ادامه دارد دخترانی هستند که محجبه شوند این برنامه را کنار هر کار دیگری ادامه میدهم.
سوژهها از خانوادههای مرفه و تحصیلکرده بودند
یک دختر محجبه روبه دوربین نشسته است و از تحولاتش و رسیدنش به حجاب برای باقی تعریف میکند. قصه به همین سادگی آغاز میشود و با همین رویه ادامه پیدا میکند؛ اما در این داستان کوتاه ۲۰ دقیقهای چه چیزی وجود دارد و چرا مخاطب آن را باور میکند و حتی از آن تأثیر میگیرد: «ما راست گفتیم. همهچیز را همانطور که بود نشان دادیم. وقتی دربهدر دنبال سوژه میگشتم. خیلیها به من پیشنهاد دادند دو سه تا بازیگر بیاور و به آنها پول بده و بگو برایت بازی کنند. گفتم ابداً این کار را نمیکنم.
بنایم همیشه صداقت بوده است. خدا را شکر هم این صداقت باعث شد که مخاطب باورش شود. در انتخابهایمان هم برای خودمان اصول داشتیم. سوژه ما باید فردی از قشر مرفه، تحصیلکرده و با جایگاه اجتماعی بالا باشد. برای این کار هم دلیل داشتیم. اینکه همواره در رسانهها قشر ضعیف را محجبه و چادری نشان دادهاند انگار که فقط قشر ضعیف حجاب دارند و افراد تحصیلکرده و مرفه حجابشان با آنها همیشه متفاوت است.»
کارگردان از لاک جیغ تا خدا
بیشترین تحول در افراد تحصیلکرده و مرفه است
آقای کارگردان از لاک جیغ تا خدا معتقد است. موضوع برنامهاش تنها حجاب نیست. بلکه درباره «تحول» است و همه این «تحول» را بهنوعی در زندگی تجربه کردهایم و بیشتر قشر مرفه هستند که این تحول را تجربه میکنند: «من برای حجاب صرفاً برنامه نساختهام. برای تحول ساختهام. این افراد به ته خط رسیده بودند. بعضی یا بدنه مذهبی داشتند که عذاب وجدان آنها را برگردانده است.
بعضی هم تا انتهایش رفته بودند. شهید آوینی تا انتهایش رفت. وقتی به ته ماجرا رسید و میفهمد که چیزی نیست. برمیگردد. در این برنامه آدمهایی داشتیم که خیلی پولدار بوده است، تحصیلات بالایی داشته از هر چیزی بهترینهایش را در اختیار داشته اما در انتها به این میرسد که چی؟ اکثر کسانی که برایشان تحول اتفاق میافتد از قشر مرفه و تحصیلکرده هستند. چون اعتمادبهنفس بالایی دارند و از برگشتن نمیترسند.
برایشان مهم نیست بقیه دراینباره چه فکری میکنند. محبوبه ۸ سال در دبی بزرگترین سالن آرایش را داشته است؛ اما الآن با یک روحانی ازدواجکرده و محجبه شده است. غیر از خدا هیچچیز دیگری نمیتواند در کار دست داشته باشد. به برنامه تعداد زیادی زنگزده بودند پیام داده بودند و کلی انتقاد داشتند و حتی فحش داده بودند.
ما یک جلسه گذاشتیم و چندتایی آنها را دعوت کردیم تا بچههای ما را به چالش بکشند. نشستند و حرف زدند و حتی با ما ناهار خوردند. یکدفعه وسط ضبط یکی از بچهها بلند زیر گریه میزند و میگوید من میخواهم مثل اینها باشم چهکار کنم؟ آمده بود دعوا کند و خودش را تخلیه کند ولی یک صبح تا بعدازظهر با گروه بودن او را تغییر داد.
برای تبلیغ حجاب نباید مستقیم صحبت کرد
حرف زدن و ترویج فرهنگ عفاف و حجاب باید به چه شکل باشد؟ این سؤالی است که سالها در جوابش ناتوان ماندهایم: «شما گشت ارشاد میگذارید تا به مردم تذکر حجاب بدهد و با مردم برخورد کند و یک خانم چادری به خانمها تذکر حجاب بدهد؛ اما از آنطرف تلویزیون یک کارشناس خانم میآورد که با تندترین آرایش ظاهرشده است و مهربانانه با مخاطب حرف میزند.
خب دختر جامعه میگوید چرا باید حجاب داشته باشم. همین دختر در شبکههای ماهوارهای مجریهای خانم بدون حجاب را خیلی خوشرو میبیند؛ اما فرد باحجاب را مدام در حال تندی میبیند. وضعیت حجاب در کشور ما را همین کسانی خراب کردهاند که اول انقلاب پونز بر پیشانی دخترها میکردند و هنوز هم توقع چنین برخوردی دارند. بهترین تبلیغ برای حجاب صحبت نکردن مستقیم درباره آن است. ما در برنامه سعی کردهایم ترویج اخلاق داشته باشیم. به آدمها بگوییم که ممکن است فرد مسلمان خطا داشته باشد اما اسلام خوب است.
ازدواج خانم و آقای متحول
داستان برنامه «از لاک جیغ تا خدا» زمانی جذابتر میشود که شما بدانید یکی از مجریهای برنامه نیز یکی از متحولهای پشتصحنه است که بعد از همکاری با گروه در برنامه «کدبانو» که برنامه دیگری از این تیم است، تصمیم به محجبه شدن گرفت و حالا علاوه بر بودن کنار اعضای برنامه همسر آقای کارگردان نیز شده است.
الهه چرندآبی درباره حضورش در برنامه و این تحول میگوید: «من سعی میکردم همان مسیری را بروم که جامعه نیز آن را میرود. وقتی با بچههای گروه سر ضبط میرفتم بهخصوص سوژههای خارجی باور نمیکردم. حتی میگفتم این خانم آلمانی دروغ میگوید. مگر میشود یک نفر تمام رفاه و امکانات در کشورش را رها کند و اینجا بیاید و محجبه شود؛ اما بهمرور این سوژهها روی من تأثیر گذاشت.
میدیدم ولی باز قبول نمیکردم. همه دوستان من مدلینگ بودند. من حتی دوست چادری هم نداشتم. یکبار وقتی خانهیکی از سوژهها رفتیم. گفت که حجاب درستوحسابی نداشته است؛ اما وقتی تلویزیون یک روحانی را نشان داد و گفت: برای امام زمانت چهکار کردهای؟ این جمله انگار او را کوبیده بود. میگفت دلم میخواست محجبه شوم ولی نمیتوانستم.
من هم دقیقاً همان حس و حال را داشتم. خانم دانمارکی که برای مصاحبه با او رفتیم به من گفت که انشا الله دفعه دیگر با چادر ببینمت. من فوری واکنش نشان دادم که عمراً من چنین کاری کنم. ولی همهچیز تغییر کرد. مادرم حتی با محجبه شدنم موافق نبود. اولین بار که چادر سر کردم و روسریام را محکمتر سر کردم استرس هیچچیز را بهجز روبرو شدن با مادرم نداشتم. «
جهت حضور گسترده تردر مباحث فرهنگی دینی زن، خانواده و سبک زندگی اولین شماره از دورهٔ جدید ماهنامهٔ فرهنگی اجتماعی پیام زن را منتشر شد . در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید.
در «سخن نخست» این نشریه آمده است: پیام زن بنا دارد نشریهای باشد با خاستگاهی فرهنگی و دینی، برای مخاطب زن و خانواده؛ در گرماگرم حضور مجلههای رنگارنگ خانواده بر دکههای روزنامهفروشی، جای خالی نشریهای که هم بنیانها و پایههای فرهنگی و مذهبی خانوادههای شریف ایرانی را مدنظر داشته باشد و هم با رویکردی حرفهای در روزنامهنگاری بتواند طبع مخاطبان را آراسته سازد، سالهاست که احساس میشود.
نشریهای که در عین سرگرمکنندگی و جذابیت، از خطوط قرمز یک خانوادهٔ ایرانی مسلمان عبور نکند و برای جذب مخاطبان از هر امر پیش پا افتاده و گاه مبتذلی کمک نگیرد؛ تعالی خانوادههای ایرانی و پاکی و بالندگی فضای خانواده را مدنظر قرار دهد و بتواند یک ماه در کنار سفرههای صبحانه، ناهار و شام، سهمی از غذای فرهنگی خانواده را تأمین نماید؛ مجلهای سراسری در سبد فرهنگی خانوادههای ایرانی که دوست دارند خودشان و زندگی سالمشان را در برگههای جریدهای ببینند.
خاطر نشان می شود دوره جدید ماهنامه پیام زن از مرداد ماه 95 با بخش اندرونی با یادداشت هایی درباره همسرداری، کدبانوگری، تربیت معنوی فرزند، اقتصاد خانواده و آشپزی و … به زیور طبع آراسته شده و مخاطبان می تواند برای اطلاع از چگونگی دریافت این نشریه به سایت www.eshragh.info مراجعه نموده و یا با شماره های 37733305-025 و37830244-025 تماس حاصل کنند.
در ادامه مطلب به مرور بخش های از نشریه محبوب پیام زن می پردازیم . همراه بنیانا باشید
در صفحه نخست نشریه پیام زن علاوه بر فهرستی از مطالب نشریه سخنانی از علما درباره مقام و جایگاه زن و سبک زندگی سالم بانوان نوشته شده است .
تقویم ماه در صفحه چهارم نشریه ,پیشنهادهای عبادی و تفریحی نگاشته شده است
صفحه لوح خبر در نشریه پیام زن بخش های مختلف به بررسی رویدادهای فرهنگی مختلف پرداخته است ؛ از اخبار ریز و درشت فضای مجازی تا اخبار خیریه ها و اطعام ایتام تا اخبار و آمار سقط جنین در ایران در این بخش گنجانده شده است
صفحه خبر در خبر با گزارش از بانوی کارآفرین سرکار خانم مقیمی و اخبار کوتاه دنیای بانوان تکمیل شده است که از سخنان شهردار تهران تا نظرات صاحبان فروشگاه های لباس را شامل می شود .
صفحه جالب شهربانو به نوعی یک صفحه تاریخی است که به بررسی اخبار زن و خانواده در روزنامه های دهه پنجاه می پزدازد . در این صفحه همچنین به بررسی رویدادهای سیاسی دهه پنجاه ایران و حضور بانوان در مجامع و محفل های سیاسی پرداخته شده است که مطالعه به آگاهی بیشتر درباره اوضاع آن زمان کمک می کند .
پیام زن نشریه ای مخصوص خانم های با وقار
پرونده ویژه فرهنگی در بخش بعدی نشریه نگاشته شده است در ابتدا مقاله ای با عنوان «کودکان لال سرزمین شعر» دارد که به قلم خانم فولادوند (سردبیر نشریه همشهری کودک ) نوشته شده است
صفحه بعد نشریه پیام زن گفتگویی با آقای جعفر ابراهیمی (شاهد) درباره بازنویسی آثار ادبی برای کودکان دارد .
پیام زن نشریه ای مخصوص خانم های با وقار
گفت و گو با دکتر اسماعیل آذر مجری محبوب برنامه های مشاعره شبکه آموزش سیما بخش بعدی نشریه را تشکیل می دهد .در این گفت وگوبه بررسی راه های ترویج کتاب خوانی در خانواده ها پرداخته شده است .همچنین گزارش از کلاس های که دکتر اسماعیل آذر برگزار می کنند داده شد و سیاهه ای از کتاب های تالیف شده توسط ایشان منتشر شده است .
کلید طلایی آشتی با حافظ و سعدی , عنوان گفت وگویی با مادر نیلوفر پوربابا است که بیش از هزار بیت شعر را قبل از هفت سالگی حفظ کرده است .
در صفحه بعد گفت گویی با رها معتمد دختر یازده ساله ای که تجربه زندگی در خانواده ای شاعرانه دارد و چند بار هم در برنامه مشاعره شرکت کرده است منتشر شده است
تا اینجا به صفحه 26 رسیدیم که ویژه نامه ای با عنوان فرشته خانه منتشر کرده است
پیام زن نشریه ای مخصوص خانم های با وقار
بخش نخست آن گفت وگویی با والدین نابغه قرآنی ایران است . خانم محدثه وحیدی زمان که هفت سال بیشتر ندارد و حافظ تمام قرآن کریم است . در کنار این گفتوگو گزارشی از فعالیت های قرآنی محدثه وحیدی و برنامه های فرهنگی ایشان که در کشورهای مختلف داده شده است.
در ادامه این بخش و در صفحات بعدی گزارشی از یک بانوی مشاور خانواده می خوانیم که با تلاش و کوشش به جایگاهی شایسته در علوم مشاوره رسیدند اما هنوز با تلاوت آیات نور آشنا نبودند اما تلنگری باعث ایشان تغییر کنند .
در صفحه بعد یادداشتی به قلم خانم سیده زهرا برقعی درباره خانم آرمیتا رضایی نژاد و قرآن هدیه شده به ایشان از سوی امام خامنه ای نگاشته شده است .
پرونده ویژه بعدی که از صفحه 34 شروع میشود و تا صفحه 42 ادامه دارد یک راهنمای جامع است برای انس باقرآن بانوان و خواهران گرامی ایران اسلامی .
برخی از عناوین این راهنمای جامع عبارتند از « راهکارهای انس با قرآن » « نوستالژی نوارهای ترتیل» «چه ترتیلی از کدام استاد گوش کنیم » «تلاوت کردن اینجا آنجا همه جا » «تلاوت کردن در حالت سکوت » « احکام گوش گردن تلاوت قرآن کریم » «نکات ظریف در انتخاب تلاوت» «معرفی منابع و سایت ها برای پاسخ به سوالات قرآنی » «برای حفظ کردن ترتیبی چه کنیم» و در نهایت راهنمای گام به گام برای تشکیل یک جلسه قرآن خانوادگی منتشر شده است
پرونده ویژه بعدی با عنوان رواق منتشر شده است . دبیر این سرویس آقای امیرحسین معتمد هستند . بخش اول آن در صفحه44 عکس هایی از سبک دیوار های منازل دارد . عناوینی مثل «دوربرگردان» و «آن طرف خانه» و «خانه ی آقای بیگدلی» و «ماکت» و «یک چهارراه مانده به گوچه بهار » و «خانه به خانه کو به کو» و «دست های یک زن» و «سوغاتی برای یک سید ایرانی» و « ننه صنم بر » و دنج ترین کوشه دنیا » از جمله داستان های بسیار خواندنی این شماره هستند که با مضامین اخلاقی عرفانی و سبک زندگی منتشر شده است .
«همه می گفتند پاکستان یک امام خمینی کم دارد » عنوان نوشته خانم فضه سادات حسینی (مجری و دبیر خبر شبکه اول سیما) است که درباره سفر به کشور پاکستان و حضور در میان زنان پاکستانی نوشته اند
از صفحه 62 تا 68 به بررسی صفحات تاریخی و روزنامه های قدیمی که درباره زنان ایرانی نوشته اند می پردازد
درباره سال های ورود تکنولوژی به ایران و رونق دوچرخه سواری تا معرفی بانوان معرفی و خلاق یا کارآفرین در سال های دهه 30 و 40 ایران در این بخش گنجانده شده است
پرونده ویژه بعدی «معنای زندگی » نام دارد
رازهای تربیت فرزندش را نوشت عنوان نوشته خانم محبوبه ابراهیمی درباره اخلاق خانوادگی حضرت امیر المومنین امام علی علیه السلام است .
در بخش بعدی نشریه پیام زن به صفحه مخصوص بازنشر سخنان گوهر بار روحانیون و علما می رسیم که در قاب زیبایی گنجانده شده است . گفتارهایی از حجج اسلام حضرت آقایان رفیعی , دهنوی و استاد قرائتی در این صفحه منتشر شده است .
در بخش بعدی پیام زن نشریه ای مخصوص خانم های با وقار به صفحه رهیافته میرسیم
حسنت به اتفاق ملاحت جهانا گرفت عنوان قسمت ششم گزارش در باب واکاوی جاذبه های اسلام از نظر تازه مسلمانان است .
در صفحه احکام یک مقاله خاص و واقعا خواندنی و مهم در نشریه پیام زن منتشر شده است با عنوان « احکام زیستن آدمی زاد با غیر آدمی زاد» که درباره نگهداری حیوانات در خانه است .
فرمان از دیگران , زندگی از ما عنوان صفحه بعدی ست که روایت گر واقعی زندگی زوج جوانی به نام حمید و ثریا است که شاید برای خودشان زندگی نمی کردند و پدر مادرشان به آنها دستور می داد . در ادامه این گزارش دستورالعمل های کارشناس خانواده در نشریه پیام زن درج شده است .
«زنان چگونه معجزه می کنند» عنوان مقاله ای به قلم محمد دهقانی زاده است درباره روحیه و اخلاق مادران و همسران که از سویی می تواند همسرش به اوج ترقی برساند و از سویی او را به خاک سیاه بنشاند 🙂
تا اینجا به صفحه 82 نشریه محبوب پیام زن رسیدیم .
پرونده ای ویژه با عنوان اندرونی که حتما باید خوانده شود از سبک زندگی دورن خانواده و میان زوج ها می گوید .
صفحه اول در بخش همسرداری به بررسی زندگی های پرداخته است که شاید شوهر خانواده بد اخلاق یا بد دهن باشد و راهکارهایی برای کنترل و اصلاح این وضع توسط بانوان ارائه شده است .
بخش مهم بعدی در نشریه پیام زن «طب و پزشکی » است . د راین شماره راهکار هایی برای تقویت حافظه و یادگیری ارائه شده است که مناسب بانوان است .
پیام زن نشریه ای مخصوص خانم های با وقار تیتر این مطلب بود و حالا به صفحه آشپزی میرسیم که دستورالعمل دو غذای خوشمزه و نکات طبخ آن را ارائه کرده است .
در بخش پایانی نشریه پیام زن صفحات «سرم قندی » و «سرم قندی نمکی» که با زبان طنز وکنایه دست به گلایه و شرح مشکل زده است . که بسیار جالب و خواندنی ست .
نکته جالب اینکه تبلیغات مجلات فرهنگی , برخلاف دیگر مجلات زرد که فقط برای درآمد منتشر می شود طور دیگریست .
نشریه پیام زن تبلیغاتی خاص را در صفحات پایانی خود منتشر کرده است که اکثرا شبیه معرفی کتاب های خوب و معرفی محفل های فرهنگی است .
خلاصه ای از مطالبی در شماره 51 ماهنامه همشهری آیه میخوانیم :
*گفت و گویی خواندنی با فرزندان علامه عسکری که تمام عمرش را وقف تبلیغ مذهب تشیع کرد.
*گفت و گو با خانواده شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری
*پرونده ای مفصل درباره فیش های حقوقی و گفت و گو با حجتالاسلام الویری
*گفت و گویی متفاوت با استاد محمدعلی مجاهدی درباره خاطراتش با شیخ جعفر مجتهدی
*گفت و گویی جالب با سید جلال کتابچی مدیر قدیمی ترین کتاب فروشی مذهبی تهران
*پرسمان اعتقادی به همراهی کارشناس محبوب حجت الاسلام استاد حسین انصاریان
*پرسمان تاریخ و پاسخ های دکتر محمدحسین رجبی دوانی
* معرفی و خواص شگفت انگیز انبه از نظر طب اسلامی
*نشانه ها، دلایل بروز و روش های درمان بیماری آلزایمر
*شناسنامه سوره احزاب و شناخت بیشتر این سوره که روایتگر یک جنگ تایخی از صدر اسلام است.
…. ….. …..
هفته قبل شماره جدید مجله همشهری آیه منتشر شد. برای آشنایی بیشتر با محتوای مجله و مطالب آن در ادامه مطلب به معرفی بخش هایی از مجله می پردازیم ؛ همراه بنیانا باشید
راه اشتراک مجله همشهری آیه و همچنین نظرات خوانندگان مجله درباره شماره قبل⬆️
در صفحه بعد به معرفی بازتاب مقالات و محتوای شماره قبل مجله در سایت های خبری پرداخته شده است . اما نکته حائز اهمیت اینکه مجله همشهری آیه تمایل زیادی دارد به ترویج شبکه های اجتماعی خارجی و بعضا مشکل دار . باید پرسید شما چه قدم مثبتی برای معرفی شبکه های داخلی برداشتید ؟!!
این هم صفحه طرح ختم قرآن همشهری آیه ؛ همراه آمار و اطلاعاتی از ختم های انجام شده در ماه قبل ازائه شده است .
[box type=”note” align=”” class=”” width=””]
5گام برای عضـویت در باشگاه ختم قرآن همشهری «آیه»
ابتدا نیت کنید و تصمیم بگیرید با قرآن کریم ارتباط بیشتری بــرقـــرار کنید.
باید خواندن بخشی از قرآن (حداقل یک جزء به بالا) را تقبل کنید.
3.تعداد جزءهایی را که میخواهید تلاوت کنید، همراه با مشخصات خودتان برای ما به شماره ۳۰۰۰۹۹۹۱۰ پیامک کنید. طبق این مدل: «مهدی ملکپور، تهران، ۱۰ جزء». آنهایی که میخواهند ختم کامل قرآن کنند نیز عبارت «ختم کامل قرآن» را به جای تعداد جزءها ارسال کنند.
4.پس از آن پیامک همشهری «آیه» برایتان ارسال میشود و ما به شما میگوییم کدام جزءها سهم شماست. چنین پیامکی دریافت خواهید کرد: «شما در طرح ختم قرآن همشهری «آیه» شرکت کردهاید و باید جزءهای مثلا ۱۱تا ۲۰ را تلاوت کنید. التماس دعا».
5.برای افرادی که ختم کل قرآن را اعلام کردهاند نیز صرفا پیامک تشکر ارسال میشود و طبیعتا جزء خاصی به آنها اعلام نمیشود.
آنهایــی که میخواهند هر ماه بخشی از قرآن را تلاوت کنند، لازم نیست هر ماه پیامک ارسال کنند؛ فقط باید در انتهای نخستین پیامکشان عبارت «هر ماه» را قید کنند.
[/box]
بعد از صفحه ختم قرآنبه صفحه تقویم ماه میرسیم که خلاصه از رویدادهای ماه به همراه اعمال و احکام و تقویم عبادی آن ماه را دارد
صفحه « بسته خبری » در ادامه مطالب نشریه به بازتاب رویدادهای ماه گذشته می پردازد که نکته قابل توجه روشنگری مطالب درباره اتفاقات مهم هست. گزارش های خبری در قالب داده نگاری یا اینفوگرافیک صفحات بعدی را تشکیل داده است .
یک گزارش خبری با عنوان « ستاره ای با چادر سیاه » به بررسی زندگی بانو زینب سادات علویه همایونی و دست آورد ها و رویدادهای مهم زندگی ایشان می پردازد
تا اینجا به صفحه 22 رسیدیم . صفحه خوشبختی و خانواده یکی از هیجان انگیز ترین صفحات مجله است که گاهی به بحث شیرین ازدواج می پردازد و گاهی به گفت و گو با تازه عروس و دامادهایی که یک زندگی خدایی و بدون ریخت و پاش شروع کرده اند . اما این شماره از مجله گفت وگو با زوج جوانی ست که چها فرزند دارند و شاد هستند
صفحه مهارت تربیت شامل یک مقاله بلند و بالا از دکتر رفعت قاسمی درباره مدت زمان شیر دادن به نوزادان و خواص آن که با بررسی علوم جدید نیز همراه است
صفحه داستان یک زندگی از دادگاه های خانواده گزارش دارد تا زدوخوردهای خانوادگی که اینار ماجرای زندگی زوجی است که به دلیل بزرگ تر بودن زن به دادگاه خانواده آمده اند .
تا اینجا به صفحه 28 رسیدیم که گفت وگویی ناب با خانواده و سه پسر شهید مدافع حرم سعید سیاح طاهری دارد . این گفت وگو و گزارش از آنهاییست که حتما باید خوانده شود .
در صفحات بعد به پرسش و پاسخ با اساتید در قالب مشاوره پرداخته شده است .استاد فلاح زاده , خانم موسوی و خانم میرجانی در باب مسائل احکام , خانواده و کودکان پاسگوی سوالات هستند . صفحه استاد شهاب مرادی که در شماره های قبل حضور داشتند در این شماره نیست .
تا اینجا به صفحه 36 رسیدیم که یادنامه حضرت علامه سید مرتضی عسکری را میخوانیم . معرفی سبک زندگی حضرت علامه و خلاصه ای از رویدادهای زندگی این عالم جلیل القدر همراه با عکس هایی از ادوار گوناگون فعالیت ایشان صفحات اولی این یادنامه رو تشکیل داده است
گفت و گو با فرزندان حضرت علامه مرتضی عسکری و سالشمار زندگی ایشان صفحات بعدی را تشکیل داده است
انتشار روایات معتبر و نقل هایی درباره مشی شخصی ,اجتماعی و سیاسی مرحوم علامه عسکری ودیدگاه مراجع و علما درباره ایشان صفحات بعد را تشکیل می دهد
…
تا اینجا به صفحه 48 رسیدیم و پرونده ویژه این شماره در باب مسائل اقتصادی و فیش های حقوق نجومی که مصداق بارز حق الناس است .
صفحه نخست پرونده به گزارش از قضیه حقوق های نجومی و فساد اقتصادی پرداخته است که موجب نگرانی مقام معظم رهبری و مردم شده است .
صفحه بعد به بررسی دلائل و آسیبهای فساد اقتصادی در گفتوگو با حجت الاسلام محسن الویری بزرگوار پرداخته است . در این صفحه همچنین راهکاری هایی برای شفاف سازی مسائل اقتصادی معرفی شده است .
بررسی مبنای نظام اقتصادی حکومت امام علی علیه السلام در گفت وگو با حجت الاسلام ذاکری خمی بخش بعدی پرونده این شماره همشهری آیه است
صفحه بعدی بررسی حقوق تقریبی برخی از مشاغل کشور و تفاوت های آن هاست.بررسی میزان حقوق از کارگران و معلمان تا شهرداران و فوتبالیست ها در این بخش از پرونده همشهری آیه قرار دارد
صفحه بعد گفت وگویی صریح با رییس کمیسیون اجتماعی مجلس شورای اسلامی است . در این بخش گفتوگویی با دکتر داوود محمدی ,جهانبخش محبی نیا و محمد قسیم عثمانی نیز انجام شده است که مطالعه آن ها به فهم ودرک دقیق موضوع کمک میکند
در ادامه نیز پرونده ای بررسی الگوهای جهانی برای مبارزه با فساد اقتصادی آمده است .
تا اینجا به صفحه 60 رسیدیم .
بخش دین و زندگی همشهری آیه شماره 51
صفحه گفت وگو با استاد محمد علی مجاهدی که از خاطرات خود با شیخ جعفر مجتهدی می گویند.
گزارش از قدیمی ترین کتابفروشی مذهبی بازار تهران که 120 سال قبل راه اندازی شده است است صفحات بعدی را تشکیل می دهد . «مجمع عصرگاهی علما در اسلامیه عنوان گزارشی هیجان انگیز است که حتما باید مطالعه شود ؛ قطعا همه ما دوست داریم بدانیم شروع نهضت بزرگ انقلاب اسلامی ایران از کدوم محفل ها و اجتماعات بوده است .
صفحات بعدی گزارشی از خیریه وفاق سبز علوی که بیش از دو هزار نفر را تحت پوشش قرار داده است .گفتگویی با امیرحسین رستمی مدیر و یکی از موسسین خیریه است از دیگر بخش های این شماره همشهری آیه است
بخش بعدی پرونده دین و زندگی گفت وگو با جوانی که با توسل به ائمه اطهار علیه السلام اعتیاد را دور زد با همین پشتوانه جوان های زیادی را به زندگی عادی برگرداند . در این بخش از همشهری آیه آقای حسین یزدی از زندگی خود و راهکارهای نجات از دام اعتیاد می گوید .
… …
به صفحه رصدخانه می رسیم ؛ مرور مهترین نکته هایی که در ماه گذشته توسط علمای شناخته شده کشور مطرح شده است .
در ادامه بخش دین و زندگی ماهنامه همشهری آیه به صفحه راهنمای رفتار می رسیم .
مقاله ای با عنوان «رفیقم کجایی» به بررسی نظر اسلام درباره دوستی با دیگران و ویژگی های دوست خوب پرداخته است .
صفحه تغذیه سالم این شماره به بررسی خواص شگفت انگیز میوه انبه پرداخته است . خانم عطیه اکبری مقاله ای در باب تغذیه سالم و خواص ویتامینی این میوه و خواص درمانی این میوه نوشته اند .
در ادامه بخش تغذیه سالم در صفحه شماره 78 مقاله ای در باب بیماری آلزایمر ارائه شده است و نشانه ها دلائل و روش های درمانی این بیماری معرفی شده است .
صفحه طب سنتی هم به ارائه راهکاری درمانی برای درمان کم پشتی مو , درمان زخم سالک و پیشگیری از گرمازدگی پرداخته است .
… …
تا اینجا به صفحه 82 و بخش منبر کاغذی این شماره از همشهری آیه رسیدیم .
صفحه «قهرمان من» درباره یکی از علمای شیعه که امام زمان (عج) فتوایش را اصلاح کرد نوشته است . مقاله ای با عنوان «مفید ترین شیخ» به بررسی اجمالی زندگی حضرت شیخ مفید ابو عبدالله محمد بن نعمان پرداخته است که حتما توصیه می شود بخوانید .
صفحه سوره شناسی به بررسی سوره احزاب پرداخته است که روایتگر یک جنگ تاریخی در صدر اسلام است و آن را در جنبه های مختلف تفسیر کرده است .
در ادامه صفحات مجله خوب و دوست داشتنی همشهری آیه به صفحات پرسمان اهل بیت و پرسمان اعتقادی می رسیم که حضرت آقای رجبی دوانی و حضرت حجت الاسلام شیخ حسین انصاریان به سوالات خوانندگان پاسخ داده اند
همچنین اشار شده است که میتوانید سوالات خود را از راه رایانامه مجله به آدرس [email protected] و یا شماره تلفن 23023420 و پیامک 300099910 برای کارشناسان ارسال کنید
صفحه بعد در بخش منبر کاغذی با عنوان « ثانیه های آخر زندگی» بررسی کرده است علما و بزرگان دین زمان مرگ چه حالی داشتند.
در ادامه بخش منبر کاغذی صفحه شگفتی های خلقت را می خوانیم که این باز به بررسی ویژگی های گنجشک ها پرداخته است
بسته پشنهادی مجله در صفحه 94 , یک کتاب , یک سایت اینترنتی , یک برنامک موبایلی(اپلیکیشن) و یک نرم افزار ویندوزی معرفی کرده است
و در نهایت بخش اثر بخش و مهم عکس های کوچولوها پای سجاده که تداعی کننده خاطرات زیبا و خوب عبادت است برای کودکانی که سال های زندگی ممکن است آنها را به فراموشی بسپارد
… …
اکر دوست دارید نسخه ای این شماره نشریه یا شماره های قبل را داشته باشید میتوانید از طریق سایت همشهری مارکت اقدام کنید . خرید به صورت نسخه چاپی و تحویل درب منزل یا دانلود نسخه پی دی اف امکان پذیر است . همچنین اشتراک سه ماه و یا سالانه نشریه هم مهیاست .
داستان فیلم زیبای ” خداحافظ رفیق “، پیرامون مرگ و شهادت و جهان پس از آن است. این فیلم در سه اپیزود: “خداحافظ رفیق” ، “یك لحظه رنگین كمان” و ” گل شیشه ای” در سال 1382 تهیه و تولید شده است.
كارگردان فیلم متفاوت خداحافظ رفیق، بهزاد بهزادپور و موسیقی متن این فیلم كه اثری از سعید شعبانی نژاد است، بسیار شنیدنی و زیباست. دانلود و تماشای این فیلم معنوی و تأثیرگذار را به همه شما عزیزان پیشنهاد می كنیم.
عکس از غرفه جنبش من حجاب را دوست دارم در نمایشگاه قرآن تهران94 ؛؛ سخنان حضرت آقا درباره خانم های بدحجاب
لطفاً مطالعه کنید???ا . . زن جوان: آقا میشه یه سی دی بزارید،این رادیو اعصابمون رو خرد کرد.خسته شدیم از این همه گشت ارشاد؛همش تقصیره حکومته؛انگار برده گرفتن… راننده با کمی مکث گفت:اخبار دیگه! باید بدونیم چه خبره.. □زن جوان:ای بابا..فکر می کنید چه خبره؟…میخوان بگن ما جهنمی هستیم و خودشون بهشتی. راننده: کیا این حرف رو میگن؟ □زن جوان: همین حکومت دیگه… راننده:دخترم،فکر کنم برداشتت از حکومت اشتباهه.اگه منظورت از حکومت رهبره،که اشتباه میکنی. ایشون اصلا این دیدگاه رو نداره. □زن جوان: آقا بزار هیچی نگم؛همه این گشت ارشاد ها به دستور رهبره دیگه. راننده: دیدی گفتم اشتباه می کنید. اصلا می دونید نظر #رهبری راجع به خانم های #بدحجاب چیه؟ □زن جوان: آره میدونم.میخواد بگه همشون تو#جهنم هستند و تهاجم فرهنگی و…
. راننده از داشبورد ماشینش سی دی رو داخل ضبط گذاشت و گفت: خوب گوش بدید لطفاً ضبط ماشین صدای رهبر#انقلاب است که می گوید: «خانمهائى بودند که در عرف معمولى به آنها میگویند «خانم بدحجاب»؛ #اشک هم از چشمش دارد میریزد. حالا چه کار کنیم؟ردش کنید؟مصلحت است؟ حق است؟ نه، دل، متعلق به این جبهه است؛ جان، دلباختهى به این اهداف و آرمانهاست. او یک نقصى دارد.مگر من نقص ندارم؟ نقص او ظاهر است،نقصهاى این حقیر باطن است؛نمىبینند. «گفتا شیخا هر آنچه گوئى هستم/آیا تو چنان که مینمائى هستى؟» ما هم یک نقص داریم،او هم یک نقص دارد.با این نگاه و با این روحیه برخورد کنید.البته انسان نهى از منکر هم میکند؛نهى از منکر با #زبان_خوش، نه با ایجاد #نفرت.» راننده سی دی را در آورد و گفت: دیدی خانم. #رهبرانقلاب این حرف رو در دیدار با هزاران نفر از روحانیون تو خراسان شمالی میگه.دیگه از این واضح تر چی میخواید؟ □زن جوان با تعجبی گفت: جالبه! پس چرا تلویزیون پخش نمیکنه.میدونید چیه، واقعیتش من خودم رهبر رو دوستشون دارم ولی خوب هر کسی یه چیزی میگه دیگه؛ از طرفی هم این گشت ارشادی ها طور دیگه برخورد میکنن. البته قبول دارم بعضی از خانم ها انگار اومدن سالن عروسی،نباید اینطوری بشه.
. راننده: نباید به حرف های بی سند توجهی کرد.این همه تو #ماهواره و #اینترنت و…هزینه داره میشه تا علیه جمهوری اسلامی تبلیغ کننن،برای اینکه این نظام رو بزنن. پرچمدار این نظام هم رهبره.خب خیلی ها نمیخوان این صحبت های رهبر به گوش مردم برسه،چون به ضررشونه.بعدشم اگه مسئولین به حرف رهبری گوش می کردن که این مشکلات نبود. تازه بعید میدونم صحبت های و توصیه های آقا رو راجع به موسیقی، هنر،ادبیات، سینما، فلسفه و سبک زندگی،زنان وکودکان و حتی سیاسی شنیده باشی..
.
.
.
,
ویدیو : «روی خوش» – سخنان حضرت آقا درباره خانم های بدحجاب
درحاشیه انتشار صوت جدید از مرحوم منتظری درباره اعدام های سال 67
نبش قبر یک ملاقات و بازهم زیرسوال بردن امام توسط باند مهدی هاشمی/ آیا موسسه نشرو تنظیم در دفاع از امام و انقلاب پاسخ اهانت را می دهد؟
انتقامکِشیهای باند مهدی هاشمی از امام هرزمان شکلی متفاوت به خود می گیرد. گاهی با جعلی خواندن نامههای امام، گاهی با تحریکپذیری امام از اطرافیانِ فریبکار و گاهی با جنایتخواندنِ عمل به فتوای امام درباره اعدام منافقین محارب.
گروه سیاسی-رجانیوز: دیشب انتشار فایل صوتی سخنان تند و انتقادی آیتالله منتظری – درباره اعدام منافقین پس از مرصاد- توسط سایت منتظری خبرساز شد.
به گزارش رجانیوز به نقل از فارس فایل صوتی 40 دقیقهای که 23 دقیقه ابتدایی آن سخنان منتظری و ادامهاش سخنان یکی ازمسئولین قضایی و توضیحاتش درباره ادعاهای غلط منتظری است.
دفاع مرحوم منتظری از منافقین پس از عملیات مرصاد
پس از ناکامی منافقین در عملیات مرصاد،امام با نوشتن نامهای رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام و دستور منافقینی که همچنان بر سرموضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر میکنند. در بخشی از این نامه آمده است «با توجه به محارب بودن آنها و جنگهای کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاری های حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنان برای صدام علیه ملت مسلمان ما، و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تاکنون، کسانی که در زندان های سراسر کشور بر سرموضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند محارب و محکوم به اعدام میباشند.»
صوت جدید از مرحوم منتظری درباره اعدام های سال 67
آیتالله منتظری که نه ماه است عزادار اعدام سیدمهدی هاشمی است از در حمایت از منافقین و حمله به امام و نظام درمیآید. ازجمله اقدامات او نگارش دو نامه تند و هتاکانه به امام در 9 مرداد و 13 مرداد است. پس از آنکه اعتراضات و نامهنگاری های او به نتیجه نمیرسد از چهار تن از مسئولان مرتبط با این قضیه-آقایان نیری (حاکم شرع)، اشراقی (دادستان)، رئیسی (معاون دادستان) و پورمحمدی (نماینده اطلاعات در اوین)- دعوت میکند تا به منزلش بیایند. اول محرم این دیدار صورت میگیرد.
منتظری انتقادات خود را با تعابیر تندی علیه جمهوری اسلامی و امام مطرح میکند و البته پاسخ میشنود. محورهای دهگانهٔ سخنان منتظری در این ملاقات هم سالها بعد در خاظرات منتظری منتشر میشود.
منتظریِ پس از عزل: نامه امام جعلی بود!
سالهای آخر دهه هفتاد و در حالی که آیتالله منتظری هنوز در حصر بود، کتاب قطور خاطراتش منتشر شد. منتظری در خاطراتش مدعی شده بود امام در دوسال پایانی عمرشان از شدت بیماری از مسائل سیاسی و مدیریتی به دور بودند و اداره کشور توسط اطرافیان ایشان از جمله مرحوم احمدآقا و به نام امام صورت میگرفت هاست. او حتی جعلیبودن نامههای دوسال آخر عمر حضرت امام توسط احمدآقا میشود.
صوت جدید از مرحوم منتظری درباره اعدام های سال 67
از جمله درباره این نامه نیز به سبک همیشگی خاطراتش با تردید و شبهه افکنی آن را نامهٔ «منسوب به امام» لقب داده و میگوید: «در همان زمان بعضی تصمیم گرفتند که یک باره کلک مجاهدین را بکنند و به اصطلاح از دست آنها راحت شوند، به همین خاطر نامه ای از امام گرفتند که افرادی از منافقین که از سابق در زندانها هستند طبق تشخیص دادستان و قاضی و نماینده اطلاعات هر منطقه، با رای اکثریت آنان اگر تشخیص دادند که آنها سرموضع هستند اعدام شوند،یعنی این سه نفر اگر دونفر از آنها نظرشان این بود که فلان فرد سرموضع است ولو اینکه به یک سال یا دو سال یا پنج سال یا بیشتر محکوم شده باید اعدام میشد، این نامه منسوب به امام تاریخ ندارد;اما این نامه روز پنج شنبه نوشته شده بود، روز شنبه توسط یکی از قضات به دست من رسید و آن قاضی بسیار ناراحت بود، من نامه را مطالعه کردم خیلی نامه تندی بود که در عکس العمل عملیات مجاهدین خلق در مرصاد نوشته شده بود و شنیده شد که به خط حاج احمد آقاست…»
نبش قبر یک ملاقات و شمشیرکشیدن علیه امام و انقلاب
اعتراضات منتظری به برخورد قاطعانه با منافقین آنقدر ادامه یافت تا نهایتا پس از پخش یکی از نامههای هتاکانهاش به امام از بیبیسی، امام او را به خاطر حمایت از منافقین از قائممقامی رهبری عزل کردند.
حالا و پس از هفده سال از آن دیدار مردادماه 67، سایت آیتالله منتظری دیشب فایل صوتی آن را منتشر کرد. جالبآنکه این اقدام چندروز پس از آن صورت گرفت که رسانههای ضدانقلاب به مناسبت سالگرد اعدام منافقین موج تبلیغاتی تکراری هرساله را به راه انداخته بودند. انتشار صوت این دیدار هم میوه جدیدِ سفرهای بود که ضدانقلاب چند روز تدارک دیده و چیده بود. این فایل صوتی به همراه موجی از تحلیل های خلاف واقع و تقطیعشده در فضای مجازی پخش شد و مورد استقبال ضدانقلاب-از سایت منافقین تا بیبیسی- قرار گرفت.
صوت جدید از مرحوم منتظری درباره اعدام های سال 67
اما انتشار این فایل صوتی چه چیزی را هدف قرار میدهد؟ شاید لایهٔ اول تحلیل ها و واکنش های خبری انتشار این صوت، متوجه نظام جمهوریاسلامی و دستگاه قضایی وقت- باشد؛ اما کار تنها به اینجا ختم نمیشود. پیام پنهان انتشار این فایل صوتی را شاید هیچ چیز بهتر از جملهٔ پایانی آیتالله منتظری در این فایل صوتی توضیح ندهد؛ و آن هم این جمله است که «مردم از ولایت فقیه دارد چندششان میشود ما دوست نداشتیم اینطور شود.»
حقیقت این است که انتشار این فایل صوتی مثل همهٔ ادعاهای منتظری و یارانش، بیش از هرچیز شخص امامخمینی را هدف قرار میدهد و به همان نتیجهای میرسد که منتظری مدعی است دوست نداشته کار به اینجا برسد. به تعبیر صریحتر حالا که دیگر دست آیتالله منتظری از رهبری کوتاه شده، آنقدر نسبت های غلط و ناروا روانه امام میشود تا سایرین از ولایت فقیه چندششان شود.
انتقامکِشی های بیت منتظری از امام هرزمان شکلی متفاوت به خود میگیرد، اما محتوایش ثابت است. گاهی با جعلی خواندن نامههای امام، گاهی با تحریکپذیری امام از اطرافیانِ فریبکار و گاهی با جنایتخواندنِ عمل به فتوای امام دربارهٔ اعدام منافقین محارب.
متاسفانه موسسه نشر و تنظیم آثار امام در سال های اخیر موضع محکم و قاطعی در برابر ادعاهای گاه و بیگاه جریان منتظری علیه امام راحل نگرفته و به مصاحبه های ضعیفِ چندخطی بسنده کرده است. اقدامی که شاید باید آن را ناشی از همسویی سیاسی برخی مسئولان آن درباره جناحبندیهای سیاسی کشور با جریان باند مهدی هاشمی و تاکتیک «سکوت الهامبخش وحدت» در برابر «دشمن مشترک» دانست.
جالب آنکه از شخص حسن خمینی نیر کمتر موضعی در محکومیت آیتالله منتظری و حامیانش میتوان یافت. شاید آخرین موضع او دراینباره به سال 79 و پس از انتشار کتاب پاسداشت حقیقت- نوشتهٔ آقایان سلیمی نمین و رضایی- برگردد که گفته بود «نوشتن اینگونه کتابها را ادامه دهید تا زمانی که نتظری از دنیا نرفته است پاسخ اهانتهای وی به حضرت امام راحل داده شود.»
آیا موسسه نشر و تنظیم آثار امام اینبار از حیثیت امام آنطور که شایستهٔ اسم این موسسه است دفاع خواهد کرد؟
سکینه خدابنده لو چهره اول کاروان ورزشی ایران در مراسم افتتاحیه
شکوه حجاب در رژه المپیک
نه لباس رسمی کاروان که در دقیقه 90 و با موج اعتراضی شبکههای اجتماعی عوض شد، نه حاشیههای غیبت سه والیبالیست مطرح تیم ملی در مراسم رژه و نه مقام ششمی خانم «الهه احمدی»، داغترین اتفاق ایرانی اولین روز المپیک ریو 2016 نبودند.
حتی پرچمداری فراموش نشدنی ورزشکار تاریخساز ایران، خانم «زهرا نعمتی» که به عنوان اولین ورزشکار تاریخ ایران، مسابقات المپیک و پارالمپیک را تجربه میکند هم، نتوانست داغتر از ماجرای بانویی باشد که پشت ویلچر او، با پوشش چادر توجه دنیا را به خود جلب کرده بود. چهره روز اول المپیک در ایران، خانم «سکینه خدابندهلو» بود.
مربی تیم ملی تیراندازی بانوان ایران که یکی از اعضای کاروان ایران در مراسم رژه افتتاحیه بود و همراه با زهرا نعمتی و پرچم ایران وارد ورزشگاه ماراکانا شدند. اما آن چه او را چهره کرد، پوشش «چادر» او بود که روی لباس های رسمی رژه کاروان ایران، بر تن کرده بود تا پوشش چادر او بیش از همیشه مورد توجه رسانهها و کاربران شبکههای اجتماعی قرار بگیرد.
سکینه خدابنده لو
سکینه خدابنده لو ، مربی همدانی تیم ملی تیراندازی ایران در رشته تپانچه است. او که در تمام عکسهای حضور کاروان ایران در دهکده بازیها نیز با این پوشش حاضر شده است، مربی ورزشکارانی چون «مهلقا جام بزرگ» و «گلنوش سبقت اللهی» در المپیک ریوست.
جالب اینکه شاگردان او در المپیک لندن نیز با پوشش چادر، مورد توجه قرار گرفته بودند و عکسی از «گلنوش سبقت اللهی» در میانه راه رسیدن به سالن برگزاری مسابقات در المپیک 2012 لندن نیز مورد توجه ویژه رسانهها قرار گرفته بود. اما نگاه ویژه کاربران شبکههای اجتماعی، موضوع پوشش چادر عضو کاروان المپیک ایران را هم داغ کرد.
برخی این پوشش را برنتابیدند و با حمله شدید به خدابندهلو و پوشش او، این نوع پوشش را تقبیح کرده و مورد تمسخر قرار دادند. سوی دیگر ماجرا اما، موافقان این نوع پوشش بودند. یکی از کاربران شبکه های اجتماعی در اینباره نوشت: «تیم آمریکا به روسری یکی از اعضایش احترام گذاشته و عضو محجبه داره، بعضی هاحضور یک چادری رو نمیتونن تحمل کنن! تحمل کنین تا تحملتون کنن.»
و دیگری، ماجرا را از زاویه دیگری دید:«شاهد سیل بی احترامی ها به بانوی چادری کاروان کشورمون هستیم تو اینستا.احترام به عقاید و انتخاب دیگران تا کجا؟» یکی دیگر هم نوشت :«الان اینکه یه خانم با چادر رفته مراسم افتتاحیه المپیک باعث خدشه دار شدن وجهه آریاییتون شده؟ شما تو صفحات سلبریتی ها فحش نده وجهه پیشکش ات !»
اما شاید جالبترین واکنش به پوشش چادر خانم خدا بنده لو را مجری سرشناس شبکه خبر داشت. خانم «المیرا شریفی مقدم» در صفحه شخصی اش ، استقبال ویژهای از پوشش مربی تیم ملی تیراندازی کرد و البته کنایه ای هم به کمپین اخیر فضای مجازی یعنی کمپین «بلاک کردن» زد. او نوشت:«مگه هرکی پاشو از لب مرز میگذاره اونور باید اعتقادش رو کم کنه؟ ظاهر آراسته،سربند به رنگ پرچم، پوشش خوشرنگ زیر چادر ،لبخند دلنشین،وقار و متانت،… واقعا چطوری میتونیم انقدر بیرحم باشیم؟! آرزوی موفقیت برای تیم ایران در المپیک ریو. چالش بلاک یادتون نره.»
هر انقلابی با طرح ایدهها و آرمانهایی میتواند مردم را در مسیر رشد به حرکت درآورد. هرچه این آرمانها متعالیتر باشند موتور محرکه برای تغییر و تحول فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و حتی اقتصادی قویتر خواهد بود.
بر این اساس افزایش معرفت انسانها از شرایط اجتماعیشان و تلاش جهت بهبود آن منجر به افزایش فداکاری و ایثارگری در یک کار جمعی برای پیشبرد جامعه میشود.
طبعاً شناخت شرایط نامطلوب و عوامل تأثیرگذار در آن از یکسو و واقعبینی در گام برداشتن به سوی شرایط مطلوب از سوی دیگر از ضروریات هر تغییری است. به عبارت دیگر به منافع جمع اندیشیدن، تحولخواهان را در مسیر شناسایی عوامل مثبت و منفی یعنی همان دوست و دشمن قرار میدهد.
دشمن همواره به دلیل زیادهخواهی، ضمن پرمخاطره و ناهموار کردن راه رشد جامعه، از طریق غارت منابع ثروت آن عقبافتادگی ایجاد میکند، اما دوست به منزله امکانی است که در مسیر تقویت توان ملی میتوان به آن اتکا کرد و از آن در جهت خنثیسازی عداوتهای دشمن بهره گرفت.
به همین دلیل نیروهای مؤثر در هر تحول اجتماعی در طول دوران مقابله خود با مناسبات ناسالم حاکم بر جامعه به شناخت روزافزونی از عوامل زیادهخواه و راهکارهای پیچیدهاش، یعنی همان دشمن و در برابر آن عوامل تقویتکننده انسجام ملی نائل میآیند.
شاخص بودن خواص نیز از همین روست زیرا آنان همانگونه که میتوانند با حفظ پایبندی خود به اصول و آرمانها مسیر رشد جامعه را هموارتر سازند، قادرند با دوری جستن از «انقلابی بودن» تشخیص را برای تودههای جامعه دشوارتر کنند؛ همانی که بسیاری از انقلابهای مؤثر در جهان بشری حتی نهضتهای انبیا را با مخاطرات جدی مواجه ساخت.
خواص با درغلتیدن در وادی رجحان منافع خویش بر منافع جامعه دچار تغییر ماهوی میشوند و چون بهصراحت بر آن اذعان نمیکنند مردم را در تشخیص با چالش جدی مواجه میسازند. از جمله آفات دیگر برای انقلابها تغییر مفهوم «انقلابی ماندن» است.
برخی فعالان سیاسی به منظور جایگزین کردن برداشتهای خویش با اصول و آرمانها، روش انقلاب در انقلاب را ترویج میکنند؛ به عبارت دیگر به جای پایبند ماندن به آنچه ملت آن را مبنای وفاق جمعی خود قرار داده و همچنین قوانینی که بر این اساس وضع شده خودمحورانه ساختارشکنی خویش را رنگ انقلابی میدهند.
حال آنکه انقلابی بودن و انقلابی ماندن به معنی متعهد و پایبند ماندن به آرمانهای اولیه انقلاب است که 97 درصد جامعه در سال 1358 به آن رأی مثبت دادند. متأسفانه امروز در طیفهای گوناگون، ساختارشکنان عناصر شجاع و پیشتاز قلمداد شدهاند. شاید به همین دلیل است که رهبر انقلاب باز تعریف انقلابی بودن را ضروری دانستهاند.
تأکیدات مکرر ایشان در این زمینه شاخصی است برای ارزیابی افراد مدعی «انقلابی بودن» زیرا اگر ساختارشکنان در طیفهای گوناگون در این زمینه پیشقراولان ارزیابی شوند مردم، به ویژه جوانانی که انقلاب را درک نکردهاند، روزبهروز با مفاهیم اصیل انقلاب بیگانهتر خواهند شد.
در حالی که اگر انقلابی بودن ایثار و فداکاری بیشتر، قانونمداری بیشتر، با خصم مردم خصم بودن و هزینه آن را متقبل شدن، ترجیح مصالح جمع بر مصالح خویش و… معنا شود روزبهروز فرهنگ «انقلابی ماندن» در جامعه تقویت خواهد شد؛ زیرا به بهترین وجه منافع همگان را تأمین میکند.
بنابراین بجاست به جای اینکه انقلابی بودن و نبودن را مبنای دستهبندیهای سیاسی و جریانشناسی خود قرار دهیم همه نیروهای مدعی موجود در طیفهای گوناگون را با این معیار محک بزنیم تا اولاً عناصر جنجالی و ساختارشکن، نقش پیشقراولی را در طیف خود از دست دهند. ثانیاً با تبیین دقیق معیارها و اصول، انقلاب مسیر واقعی خود را باز شناسد. ثالثاً مدیرانی را که مدتهاست در پی منافع خویشاند به حاشیه برانیم و سرانجام اتحاد و اتفاق جامعه را در پناه معیارهای واقعی انقلابی بودن رقم زنیم.
نهم مردادماه، سالروز کشتار حجاج ایرانی به دست نیروهای امنیتی عربستان سعودی است. 275 ایرانی در حج خونین سال 66 به شهادت رسیدند و صدها تن مجروح شدند. آقای علی فریدونی، عکاس اعزامی خبرگزاری ایرنا به این مراسم بود. با او درباره خاطراتش از حوادث آن روز به گفتوگو نشستیم.
[/box]
شما را معمولاً بهعنوان عکاس جنگ میشناسند. لطفاً کمی بیشتر خود را معرفی بفرمایید.
من علی فریدونی هستم. قبل از انقلاب استخدام خبرگزاری ایرنا شدم و بعد از انقلاب بهصورت تجربی عکاسی را پیگیری کردم. با آغاز جنگ و فرمان حضرت امام (رحمهاللهعلیه)، بهرغم اینکه متأهل بودم و 2 فرزند هم داشتم، اما جنگ در اولویت زندگیام قرار گرفت.
در سلسله عملیات گوناگون در جبهه حضور داشتم و تجربه کسب میکردم. در مناطق گوناگون، از اعزام نیرو تا بازگشت آزادگان و خط مقدم و … هم بودم. در طول سی و سه ماه، بیش از 22 عملیات را تجربه کردم و بیش از 25 هزار فریم ثبت کردهام که بخشی از آنها در کتاب «عکاسان جنگ، علی فریدونی» منتشر شده است.
در حالیکه این مراسم یک مراسم خبری بود، چه شد که شما به مراسم حج اعزام شدید؟
علی فریدونی : در این مراسم عکاسی کردن فوقالعاده سخت است. برخی استادان من در ایرنا فرموده بودند که هر دوربینی را که وهابیها میدیدند، طرف را بازداشت میکردند و دوربینش را میشکستند. آن سال آقای رسول قدیری نیا که دبیر عکس ایرنا بودند، با توجه به شرایطی که تجربه کرده بودم، من را بهعنوان عکاس تشویقی برای این مراسم انتخاب کرد.
طبق روال چند سال بعد نوبت من برای عکاسی از این مراسم میرسید اما شرایطی که وجود داشت منجر به اعزام من شد. فکر میکنم از مجموعه رسانههای آن موقع بیش از ده عکاس و خبرنگار برای پوشش این مراسم اعزام شدند.
ما اعزام شدیم و در بعثه مشغول به کار خودمان بودیم. یک مراسمی در مدینه انجام شد. با جمعیتی بسیار زیاد و بدون هیچگونه درگیری مراسم انجام شد. ما هم عکاسی کردیم. آن مراسم خیلی مورد توجه قرار گرفت و پوشش گسترده داده شد.
بعد از آن اعزام شدیم به مکه. مثل هر سال، چند روز قبل از راهپیمایی برائت از مشرکین، نماینده ایران با وزیر حج عربستان سعودی دیداری برای هماهنگی و انتخاب مسیر داشتند. مسیرها انتخاب شد، هماهنگ شد و اجازه راهپیمایی برائت از مشرکین را دادند؛ اما ما غافل بودیم که آنها میخواستند انتقام مراسم مدینه را از شیعیان و مسلمان در مکه بگیرند.
حتی روز قبل از راهپیمایی یک ماکت خیلی بزرگ از قدس را بچهها ساخته بودند و جلوی بعثه گذاشته بودند. شب قبل از مراسم نیروهای امنیتی عربستان گشتهای زیادی زدند و دور تا دور بعثه را شناسایی و نیروهای مسلحشان را مستقر کردند؛ اما ما هنوز هم فکر میکردیم که این کارها به خاطر امنیت است. صبح روز راهپیمایی هم که تیربارها و تانکها مستقر شدند ما غافل بودیم از اتفاقی که برایش برنامهریزی کرده بودند.
جمعیت چطور بود؟
علی فریدونی : در حج آن سال تعداد زیادی از بچههای جبهه و جنگ هم حضور داشتند. کسانی که عمدتاً زیر سی سال داشتند. بعضیهایشان با همسرانشان حضور داشتند. از بسیاری از کشورهای اسلامی در مراسم راهپیمایی آن سال حضور پیدا کردند. شاید به میلیون میرسید جمعیتی که در آن روز گرد آمده بودند.
آقای علی فریدونی شما در زمان حادثه کجا بودید؟
علی فریدونی : من در طبقه نهم که نماینده ایران در حال سخنرانی بود حضور داشتم. از آن ارتفاع و با لنز واید هم امکان ثبت همه جمعیت وجود نداشت. تقریباً ده دقیقه به پایان مراسم مانده بود که با بیسیم اطلاع دادند که راهپیمایان با نیروهای امنیتی درگیر شدهاند. بلافاصله مراسم قطع شد. عدهای با آسانسور به پایین رفتند ولی من بر اساس تجربهام در میدان جنگ، همه 9 طبقه را از پله به پایین آمدم.
به پایین که رسیدم، دیدم مجروحان در حال بازگشتاند. من هم عکاسی میکردم و سعی میکردم به جلو بروم تا ببینم چه اتفاقی در حال افتادن است. همینطور که جلو میرفتم و مجروحان ایرانی و غیرایرانی را میدیدم، احساس کردم که شرایط عین روز عاشوراست. داشتند مدام میکشتند و قتلعام میکردند.
بهویژه پیرزنان و پیرمردان و جانبازان و معلولان از همه بیشتر آسیبدیده بودند. من جلو میرفتم و میدیدم که قمقمه و کفش و چادر در خیابان ریخته است. تا اینکه به خط مقدم رسیدم. آنجا دیدم که واقعاً درگیری مسلحانه است.
پشت سطلهای بزرگی که بود کمین گرفتم و عکاسی کردم. میدیدم که از بالای ساختمانهای نیمهکاره و پلها و … با آجر و سنگ و باتوم و چماق و تیر مستقیم و … جمعیت را میزنند و جمعیت وحشتزده در حالی عقبنشینی است. شرایط خیلی وحشتناک بود و توصیف کردن شرایط، بعد از سالها هنوز برایم سخت است. من چنین وحشیگریای را نزد بعثیها در جبهههای جنگ هم ندیده بودم.
شعارهای جمعیت چه بود؟ آیا رفتارهای تحریککننده انجام شده بود؟
علی فریدونی : نه اصلاً، شعارها هماهنگ شده بود و مثل همه برنامههای دیگر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل گفته میشد. سالهای قبل هم همینها گفته میشد اما مشخص بود که آنها میخواستند زهرچشم بگیرند. من بهعنوان یک عکاس خبرنگار حس کردم که برنامهریزی آمریکایی و اسراییلی برای از بین بردن وحدت انجام شده بود.
شرایط خود شما چطور بود؟
علی فریدونی : من از ناحیه صورت و کمر مجروح شده بودم و بهرغم اینکه تجربه زیادی در جبههها داشتم، اما واقعاً ترسیده بودم. تنها کاری که از دستم برمیآمد این بود که لنز وایدم را روی دوربین بستم و دوربین را بالا گرفتم و بدون اینکه نگاه کنم عکس میگرفتم. بعداً که عکسها را ظاهر کردیم، دیدم که یک لشکر دارند به سمت ما میآیند و قتلعام میکنند.
حلقههای عکس من تمام شد. از اینجا به بعد حفظ این عکسها از جانم برایم مهمتر بود. چون تنها سند این اتفاق بود. با شرایط خاص توانستیم عکسها را خارج کنیم. چفیهای خونی دورشان پیچیدم و در میان خانمها حرکت کردم و دوربینها و فیلمها را تقسیم کردیم.
همین عکسهای اندک هم بسیار کم دیده شدهاند، علت چیست؟
علی فریدونی : بعد از آن یک مسابقهای برگزار شد با عنوان حج خونین. متأسفانه خیلی کم عکس به آن جشنواره رسید. البته هفت فریم از عکسهای من برگزیده شدند ولی بعد از آن هرگز اجازه ارائه پیدا نکردم. البته در پوستر سال بعد از کشتار هم یکی از عکسها استفاده شد.
حتی سال 89 که بازنشسته شدم و در خانه هنرمندان پاسداشتی برایم گرفته بودند، وزارت ارشاد دولت دهم به بهانه به هم خوردن روابط ایران و عربستان مانع نمایش این عکسها شد.
بروزرسانی 9 آبان 96 – با توجه به تغییرات زیاد نسخه های جدید می توانید کانال های خود را در نسخه های جدیدتر سروش مدیریت کنید . برای دریافت نسخه اندروید سروش اینجا کلیک کنید
برای دانلود نسخه های جدید تر پیام رسان سروش صفحه اختصاصی «برنامه سروش» را پیگیری کنید
نرمافزار «سروش»، پیام رسان ایرانی است که میتواند جایگزین تلگرام و واتس آپ شود.
«مراسم فرش قرمز آکادمی اسکار هنوز یکی از بهترین شواهد علاقه هالیوود به نمایشهای باشکوه و مجلل است؛ اتفاقی که به فانتزیهای پرزرق و برقی اختصاص داده شده که لباسها و فشنها آن را به ارمغان میآورند. این سنت به زمانی باز میگردد که ملاقات با بازیگران در خارج از استودیوها، بسیار دشوار بود. فرش قرمز، آن اوایل جایی بود که میتوانستید جان کرافورد را برای گرفتن یک عکس پیدا کنید یا شانس این را داشته باشید که یکبار با راک هادسون دست بدهید اما به مرور، این مراسم، آیین خودش را پدید آورد.»
نیویورکر مقالهاش را در بررسی «فشن اسکار» با این جملات آغاز میکند تا ما هم این شانس را داشته باشیم که یک بار هم از منظر این آیین به مراسم فرش قرمز جشنوارههای فیلم داخلی و یک بام و دوهوای سینمای ایران نظر کنیم.
پرده نخست: از این منطق کاپیتالیستی متنفریم وگرنه…
تأثیر و تأثر متقابل فرهنگ و اقتصاد، دستکم در عرصه سینما که تقاطع بزرگراههای هنر، رسانه، صنعت و تجارت است، بر کسی پوشیده نیست. حتی آنان که به سبک اروپایی، مخالف بردگی(!) فرهنگ برای اقتصادند و از هنر چیزی جز هنر نمیخواهند، منکر ساز کار درهمتنیده این دو در جهان امروز نیستند.
جهانی که از اشتیاق چند لحظه دست دادن با یک بازیگر یا گرفتن یک سلفی با او آغاز میشود، خیلی زود منطق اقتصادی خودش را باز مییابد. کسب سود هرچه بیشتر از هر طریقی، منطق اساسی کاپیتالیسم است که یعنی فقط کمی هوش لازم است که بفهمی از این اشتیاق، میشود خوب پول درآورد.
اگر جمعیت قابل توجهی از مردم، رؤیای فقط 24 ساعت زندگی در لباس سفیدبرفی و سیندرلا و پیتر پن را داشته باشند، خب چرا نباید همه دنیای دیزنی را در ازای دریافت پول به آنان هدیه داد؟ اگر هم عاقلتر از آنند که برای خرید رؤیا پول خرج کنند، باز هم میشود با منحصر کردن تعریف انسان بودن در نوع پوشش برای کسب وجاهت اجتماعی، ایشان را به مصرفگرایی فراخواند یا بلکه جز مصرفگرایی راهی برای پذیرفته شدن به عنوان عضو جامعه جهانی برایش باقی نگذاشت.
نیویورکر این طور ادامه میدهد: « نیکلاس اشمیدل، درباره یکی از سایتهای زرد لسآنجلسی -که اخبار و شایعات مربوط به سلبریتیها را پوشش میدهد- اشاره کرده است، اقتصادی که در پس بازتاب تصاویر سلبریتیها از طریق نمایش عکسها و فیلمهای زندگی روزمرهشان -وقتی که از یک مغازه جواهرفروشی خارج میشوند یا پول پارکینگی را پرداخت میکنند- نهفته است بسیار سودآورتر از تماشای آنان در مراسم فرش قرمز است.»
ساده میتوان فهمید که این مرحله پیشرفتهتری از همان فهم اقتصادی است؛ منطقی که روزی از ایجاد سازکاری برای عکس گرفتن با مشاهیر و چهرههای سینما پول درمیآورد، کمی بعدتر به این نتیجه میرسد که به جای فروختن لباس به ثروتمندان این طبقه، میتواند لباسهایش را به تن آنان کند و از خرامیدن ایشان روی فرش قرمز، جمعیت گستردهتری را به مصرف محصولاتش مشتاق سازد.
سپس در مرحلهای پیشرفتهتر، همین منطق حکم میکند که چرا باید سالی یک بار منتظر فرش قرمز اسکار شد حال آن که مردم در تمام طول سال، ولع شبیه شدن به سلبریتیها را دارند؛ اخبار آنها را پیگیری میکنند، اگر وسعشان برسد از همان برندی که بازیگر محبوبشان خرید کرده، کالایی را تهیه میکنند و اگر نه، بدل آن هم قادر است بازار مخصوص به خودش را خیلی هم موفق، ایجاد کند.
خانم الیکا عبدالرزاقی در یادداشتی در صفحه اینستاگرام شخصی خود چنین مینویسد: «عزیزان دل، نازنینان، در این چند سال اخیر طراحان لباس و گریمورها مثل سایر کشورها بدون دریافت کوچکترین وجهی لباس و گریم مراسم مهم رو بعهده می گیرن و ما به لطف این عزیزان با ظاهری آراستهتر در اینگونه مراسم شرکت میکنیم.»
او خود به اوضاع نابسامان اقتصادی اشاره میکند و برای رفع اتهام مخارج بالا و مصرفگرایی در حوزه مدولباس از صنف خود، در حقیقت به موضوعی اشاره میکند که گویای همان تأثیر و تأثر متقابل اقتصاد و فرهنگ است:.
1- طراحیهای تک لباس مخصوص جشنهای سینمایی، برای سلبریتی هیچ یا اندکی خرج برمیدارد.
2- برند یا شرکت طراح، از سودآوری فروش محصولاتش در ازای این اندک ضرر اطمینان دارد. یعنی از تأثیر فرهنگی این کار در تبلیغ کالای خود مطمئن است.
3- برند یا شرکت طراح، اطمینان دارد که حتی در اوضاع نابسامان اقتصادی، میتواند به سود مزبور دست یابد.
بد نیست به قیمتگذاری لباسهای طراحی شده برای بازیگران جشن حافظ نگاهی بیندازیم؛
«بانو متین ستوده
نام طرح : تندیس
قیمت:۲،۴۵۰،۰۰۰ تومان»
«بانو روشنک عجمیان درجشن حافظ
نام طرح : ققنوس
قیمت:۱،۸۵۰،۰۰۰ تومان»
«بانو مرجانه گلچین
نام طرح: فاخر
قیمت:۱،۸۵۰،۰۰۰ تومان»
اگرچه باید اذعان داشت که طراحی لباسهای این دوره جشن حافظ بعضاً به جهت پوشش و رعایت برخی موازین فرهنگی و بومی در طراحیها، جدا قابل توجه بودند اما سؤالات درباره پیوستهای اقتصادی این طراحیها و تأثیر آنان بر رفتار اقتصادی مردم، همچنان به قوت خود باقی است.
این که تشبّه جستن در نوع پوشش به مشاهیر، از جهت آراستگی و رعایت موازین دینی، اخلاقی و عرفی جامعه، تبعات سوئی نداشته باشد، شرط لازم یک جریان فرهنگی-اقتصادی است اما اگر این اتفاق، متضمن رفتارسازی سوء و غلط از نظر اقتصادی در مردم و ایجاد موج مصرفگرایی و هزینههای غیرمعقول برای پوشش شود، آیا باز هم مفید خواهد بود؟ آیا جامعه اسلامی، حتی با وجود رعایت حجاب به نسبت عرف معمول اهالی سینما، قیمت بالای تبلیغ اشرافیگری و مصرفگرایی و روحیات سرمایهداری را خواهد پذیرفت؟
پرده دوم: مدسازی از حاشیه سینما یا متن آن/ اعتراضی به پول درآوردن نداریم
ایرانی که در سینما شناخته شده و با سینما شناسانده میشود و به سمت این نظام سینمایی سوق داده میشود، همین ایران است؛ ایرانی در حرکت به سمت منش سرمایهداری با سینمایی که تازه کشف کرده که از اقبال فرهنگی بخشی از مردم به مشاهیر سینما، میتوان درآمد و سودآوری اقتصادی داشت.
خب چه کسی میتواند آنقدر نا آگاه باشد که ادعا کند چنین منطقی اشتباه است؟ مگر جز این است که منویات فرهنگی یک جامعه، تا با اقتصاد آن پیوند نخورد، راهی به خانههای مردم باز نخواهد کرد و گسترش و عمومیت نخواهد یافت و مگر جز این است که تا در کالاهای روز و مصرفی مردم از جمله لباس، پیوستهای فرهنگی رعایت نشود، تغییر رویه و حرکت به سمت سبک زندگی ایرانی-اسلامی محقق نخواهد شد.
بنابراین از این درهمتنیدگی گزیری نیست و این دو حلقه چنین زنجیرهای را نمیشود از یکدیگر گسست.
کسی به استفاده اقتصادی، اعتراضی ندارد بلکه اگر داشته باشد فهمی از سینما پیدا نکرده است کما این که اصولاً باید به سینمایی معترض بود که از تمام صنایع وابسته به این محصول پرقدرت فرهنگی، بعد از 30 سال، فقط به ظرفیتهای لباس پی برده است؛
آن هم به این شکل حداقلی که فقط در حاشیه یک جشن بزرگ سینمایی و فقط روی فرش قرمز آن، به تبلیغ کالای خود بپردازد حال آن که سینما اساساً در متن خود حاوی ظرفیتهای بزرگی برای اثرگذاری بر مدولباس و البته سایر کالاهای مصرفی مردم است.
فاطمه ترکاشوند
تاکنون و طی این سالها، تنها کارکرد اقتصادی سینما در ایران به صورت فرامتنی بوده به این معنا که هر تولیدکننده یا بنگاه اقتصادی همواره در حواشی سینما، به دنبال استفاده از سلبریتیها برای تبلیغ کالای خود بوده است که تبعا به طور کاملاً مستقل و خصوصی و در تعامل با اشخاص حقیقی اتفاق افتاده است؛
حضور آقای حمید گودرزی در تبلیغات ایسامبل، آقای سام درخشانی در تبلیغات کارما و آقای بهرام رادان برای نوینچرم، نمونهای از اینها است. در کنار این روش، به دنبال پررنگتر شدن نقش آیین فستیوالهای سینمایی در سالهای اخیر، اقبال برخی برندها یا طراحان لباس به مراسم فرش قرمز و معرفی خود از طریق تقبل رایگان طراحی لباس و گریم بازیگران، روش دیگری را برای پیوند دادن یک حلقه فرهنگی-اقتصادی دیگری به حلقه فرهنگی-اقتصادی سینما در کشور به راه انداخته است.
روش محدود سوم نیز که بعضاً در کشور ما رواج داشته، سرمایهگذاری یک شرکت –اغلب شرکتهای مربوط به صنایع تولیدی کلان مثل خودرو و….- در تهیه و تولید فیلم است.
اما سخن همین است که چرا این ساز کارها در کشور ما ناقصالخلقه زاده میشوند و چرا سینمایی که به شکلی طبیعی در اصل و متن خود نوعی مدیوم تبلیغاتی به حساب میآید، در کشور ما هرگز به وجود نیامده و صنایع مرتبط با آن، شکل نگرفتهاند؟
چرا در حالی که اساساً فروش کالا در سینمایی چون هالیوود، از حضور فعال یک برند در زمینه مرتبط با محصولات خود در تولید فیلم آغاز میشود، در کشور ما تولیدکنندگان، عمدتاً براستفاده از شهرت و محبوبیت برخی سلبریتیها حساب باز میکنند؟
بازیگران جشن حافظ و تاملی بر حاشیههای اخیر آن
پرده سوم: یک بام و دو هوا
سینمای ایران تنها سینمایی است که میتواند این همه متناقض باشد. تنها سینمایی که میتواند به فیلمی چون «ابد و یک روز» 9 سیمرغ بلورین و 4 تندیس حافظ در بخشهای مهمی چون بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی بدهد و بعد انتظار داشته باشد که مردم لباسهای بازیگران آن فیلم را بپوشند.
تنها سینمایی که میتواند به اندازه کن، مخاطبخاص و روشنفکرمأب و دگراندیش داشته باشد و همزمان به اندازه هالیوود، پرخرج و زرقوبرقطلب و برخوردار از حمایت دولتی.
تنها سینمایی که ادعا دارد هرگز نمیخواهد به خدمت اهداف سیاسی کشورش درآید حتی اگر آن اهداف چیزی بیش از احترام به امنیت ملی، سخن گفتن از امید و زیبایی و دراولویت قرار دادن ذائقه مردمش نسبت به سلیقه فستیوالهای خارجی نباشند و در عین حال توقع بیشترین فروش، گستردهترین حمایتها و کمترین نظارتها را داشته باشد.
خب برای پیدا کردن اشکال پیوند نخوردن درست سینمای ایران با اقتصادش، بهتر است به این فکر کنیم که وقتی مهمترین جشنوارههای سینمایی به فیلمی چون «ابد و یک روز» جایزه میدهند، دقیقاً منتظر چه اتفاقی در تحرک اقتصادی کشور هستیم؟ مثلاً مردم علاقهمند و امیدوار میشوند که یک فلافلی دایر کنند چون برند مشهوری در این حوزه در فیلم همکاری کرده است؟
آیا هیچ برند فلافلی عاقلی حاضر است در فیلمی مشارکت کند که قرار است همه بدبختیهای شخصیتهایش ناشی از آن باشد؟ چنین فیلمی حتی از تبلیغ یک مافیای تولید مواد مخدر هم عاجز است چرا که حتی ساقیها و معتادانش، نه حتی از زاویهدیدی غلط، در فیلم، آن قدر زیبا و خوشبخت نیستند که آدم دوست داشته باشد در صنعت مربوط، شروع به فعالیت اقتصادی کند.
لطفاً تعجب نکنید! میشود سینما، صاحب تجربه بزرگی چون فیلم «پدرخوانده» باشد که مخاطب، علاقهمند یا دستکم کنجکاو به مناسبات مافیایی شود؛ اما ما حتی از این مقدار هم محرومیم.
فیلمی چون «آنیهال» از بهظاهر مستقلترین جریان سینمای هالیوود قادر است جریان مد جامعه را در مقطعی چنان تحت تأثیر قرار دهد که «فشن آنیهال» تیپ محبوب جامعه آن روز آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر شود، همان طور که «جنگ ستارگان» نیز، از دستراستیترین جریان هالیوود میتواند تمام صنایع حاشیهای سینما ازجمله لباس، اسباببازی، کالای خواب، لوازمالتحریر، خوردنیها و نوشیدنیها و بسیاری دیگر را به تحرکی بزرگ وادارد آن چنان که با محصولات آن بتوان از تولد تا مرگ یک انسان را تأمین کرد.
اما وقتی خانم پریناز ایزدیار برای بازی در فیلم ابدویک روز جایزه میگیرد، انتظار ایجاد تمایل به تشبه جستن به لباس او در میان مخاطبان فیلم و مردم، همان قدر احمقانه است که فکر کنیم مردم میتوانند واقعاً زندگیای شبیه زندگی شخصیتهای فیلم را دوست داشته باشند.
بنابراین چیزی از سینما باقی نمیماند الا همین شهرت بازیگرانی، که چون خوب بازی کردهاند جایزه گرفتهاند نه چون نقششان دوستداشتنی و بهیادماندنی بوده است. پس منطقاً از نقش او برای تبلیغ یک کالا نمیتوان بهره برد اما از شخص او چرا. راز عقبماندگی سینمای ایران هم ناشی از همین رویکرد اشتباه به محتوای فیلمهای سینمایی است که عملاً شکلگیری زنجیره اقتصادی را ابتر میگذارد.
و این چنین است که سینمای ایران، خود را از همه ظرفیتهای بزرگ این ابزار کارآمد محروم میسازد و این طور ناقصالخلقه در چنین تناقضی به دام میافتد: به روشنفکری کن و به چشم پرکنی اسکار.
به گزارش بنیانا استاد حسن عباسی گران قدر ساعتی پس از آزادی نامه ای به جوانان فعال در فضای سایبری نوشتند ؛ مشروح نامه حسن عباسی در ادامه مطلب بخوانید
✅نامهی تقدیر استاد حسن عباسی به جوانانِ انقلابی فعال در فضای سایبر در ماجرای بازداشتِ ۱۳ مرداد ۱۳۹۵
هوالحکیم
جوانان عزیز مؤمن انقلابی؛ همّت ستودنی شما، مبیّن اراده نیروهای ولایی است. در این جنگ ارادهها، یکبار دیگر توانستید و باز هم ثابت کردید که میتوانید؛ چه، اینکه در قاموس انقلابیون ناتوانی تعریفنشده است. اقدام حقطلبانهی شما در سراسر کشور، جلوهی دیگری از قابلیت نیروهای انقلابی در مواجهه با توطئهی دشمن در ایجاد انحراف در افکار عمومی از مسائل اساسی جامعه بود.
تلاش برای القاء انشقاق در صف متحد و بنیانالمرصوص نیروهای مسلح با همّت شما و به خواست خدا به شکست انجامید. دشمن خارجی و لیبرالهای داخلی تعادل روانی خود را در اثر واکنش حرفهای شما ازدستدادهاند.
شما نشان دادید که ارتش بخشی از ناموس ملی است؛ چون کلمهی طیّبه است و بهیقین، ارتش امروز انقلابیتر از هر زمان دیگری است.
آرایش کلاسیک جنگ حق و باطل، همواره میتواند مانند آرایش جنگ صفین باشد، که در آن علی (ع) به دلیل نبود عمار یاسر، مجبور به بازگرداندن مالک اشتر در واپسین لحظات پایانی منازعه شد. اکنون در کارزارهای شبه صفین کنونی، «حضرت سیدعلی» مالک اشترهای خود را در ارتش و سپاه، پاکپور و پوردستان در زمین، شاهصفی و حاجیزاده و اسماعیلی در هوا، سیاری و فدوی در دریا، حاج قاسم در پهنهی جهان اسلام را بهعقب فراخوان نخواهد کرد؛ زیرا عمارهای او اجازهی ایجاد انشقاق در عرصهی عمومی را به دشمن نمیدهد.
جهاد هوشمند با تلفیق جهاد کبیر و جهاد صغیر، چهرهی نوین اقدام نامتقارن در عرصهی دفاع همهجانبه و امنیت پایدار است که ترکیب عمل عمار و مالک محسوب میشود؛ و شما جوانان مؤمن انقلابی در فضای سایبر جلوهای از این جهاد هوشمند را به نمایش گزاردید.
اکنون، که ترفند دشمن نافرجام ماند و طرح او خنثی شد، مجدداً به مسائل کشور بازمیگردیم: جنبش نرمافزاری، زدودن علوم غیرتوحیدی، حذف ربا از نظام مالی کشور، پیگیری عملیاتی اقتصاد مقاومتی، مراقبت از عدم شکلگیری خط خیانتآمیز پیگیری برجامهای دو، سه و چهار، ممانعت از فراموشی فیشهای دریافتی نجومی، مبارزه با اشرافیگری و بورژوازی نقابدار، پیگیری چندوچون مذاکرات مشکوک ۱۳۶۵ پاریس، چارهجویی برای اشتغال جوانان، رصد دولتسازی و ملتسازی در سوریه و عراق و یمن، پیگیری قسط شهروندی در سطح کشور و افشای خیانت و خباثت آمریکا در پسابرجام بخشی از مسائل اساسی است که در جهاد هوشمند باید به آنها پرداخته شود.
همّت خود را در این خیزش انقلابی، به این مسائل اساسی معطوف کنید و روحیهی توأمان عماری و مالکی را در خود تعمیق نمایید که راه روشن و البته درازی در پیش دارید؛ که «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ».