1/ یکی از بزرگترین دروغهای رسانه ای این ایام،دروغ بزرگ حجاب اجباری است . حجاب در ایران بیش از آنکه یک قانون اجباری باشد،یک هنجار بزرگ اجتماعی است.حجاب و پوشیدگی، هنجاری است که برای میلیونها زن درونی شده، چنانکه نبودش را هجمه به خود میدانند.
2/بخشی کوچک اما پرسروصدا از زنان طبقه متوسط طالب بی حجابند،اماهنجار حجاب آنقدر اجتماعی و درونی زنان ایران هست که همین ایده حتی درمیان بخش قابل توجه تری ازهمین طبقه متوسط هم طرفدار نداشته باشد،درطبقات دیگر اجتماعی که بحثی نیست،طبقات مستضعف،روستایی وآنهاکه در سنت ایرانی ریشه دارند.
3/هجمه به هنجار مورد پذیرش ودرونی اکثریت مطلق زنان ایرانی،ممکن است چندعکس جنجالی برای برنامه مسیح علی نژاد دست و پاکند ولی در دل کنش این بخش کوچک پرسروصدا، واکنش بزرگ و اجتماعی آن اکثریت بی سروصدانهفته است،واکنشی اجتماعی که قطعا ثمراتش مطلوب طراحان این پروژه نخواهد بود.واکنشی از جنس57
4/معتقدم انقلاب اسلامی،واکنشی بود اجتماعی وتمدنی به هجوم مدرنیته و دولت پهلوی، بر هویت و هنجارهای ملت ایران.هجمه بهایی گونه کارگزارنی چون بنیاد فرح، امثال فروغی و هویدا به هنجارهای درونی و دینی مردم ایران،یک حکومت دینی را نتیجه داد،ثمره هجمه بهائیان جدید به هنجار حجاب چیست؟!
5/ فریب ظاهر مردم ایران را نخورید. هویتی پرمایه، قوی،شیعی و ایرانی در زیرین ترین لایه حرکت اجتماعی مردم ایران درجریان است که کوچکترین حس تعدی به آن، واکنشهای بزرگ اجتماعی را خلق می کند. همین هویت قوی است که ایران را “ایران بزرگ” کرده است.
شهید طباخی ۳۹/۱/۱۷ به دنیا آمد و در تاریخ ۱۰/۲۲/ ۶۵ در منطقه شلمچه به شهادت رسید. او دانشجو رشته تربیت بدنی دانشگاه گیلان و طلبه بود.
بخشی از وصیت نامه شهید طباخی چنین است:
پیامی دارم برای امت مسلمان ایران، برادران و خواهران مسلمان همه بدانید که روند تداوم بخشیدن به انقلاب اسلامی و گسترش آن به سراسر جهان تنها و تنها روحانیت اصیل و انقلابی پرهیزگار و خدمتگزار می باشد، با اجتماع در اطراف این بزرگان و اطاعت از فرامین آنها سند تضمین انقلاب اسلامی را امضا نمایید.
و از گروه گرایی به هر عنوان پرهیز کنید اگر می خواهید به تشکیلاتی جهت پاسداری از دستاوردهای انقلاب بپیوندید به بسیج مستضعفین بروید و آن را تقویت کنید و بدانید که به این سادگی افرادی نمی توانند تشکیلات ایجاد کنند. بر اساس تهذیب و اخلاص تقوای و عدم باند بازی حتماً سعی کنید که انقلاب را تقویت کنید و روحانیت هم سعی کند به جای هر تشکیلاتی، تشکیلات سیاسی نظامی و عقیدتی را تقویت کند.
***
سرکار خانم زهرا طباخی، فرزند شهید حسین طباخی اکنون به عنوان جستجوگر و داده پرداز، تحلیلگر حوزه امنیت و سایبر، مدرس اوسینت و دکتر داروساز در حال خدمت به جامعه است. برای دنبال کردن نوشته های ایشان کانال @jostejougar1 در تلگرام یا اکانت @jostejougar1 در توییتر را دنبال کنید
150 سال بعد از شکلگیری اولین هستهٔ جریان منورالفکری در ایران، جلال آلاحمد در کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران»، بیماری این طبقه از افراد را چنین معرفی میکند: «اگر روشنفکر خود را تنها یک محصول غربی بداند، ناچار در هر کجای دنیا که افتاده باشد، توجهش فقط به متروپل است؛ به کعبهای که در آن و با ملاکهای آن پرورده شده و چون ماهیای است که فقط در آب متروپل میتواند شنا کند.
کوشش دارد که محیطهای بومیرا نیز به چنان آبی بدل کند، اما متروپل از محیطهای بومیجز مواد خام معدنی و مواد پخته و رسیدهٔ آدمیچه میخواهد؟»
ارتجاع روشنفکری
30 سال بعد از نگارش این کتاب جلال، رهبر انقلاب در جمع دانشجویان دانشگاه تهران در تاریخ بیستودوم اردیبهشتماه 1377، در سخنرانیای که آن را «ارتجاع روشنفکری» نام نهادند، از این کتاب نام برده و خصوصیات جریان روشنفکری در ایران را مبتنی بر کتاب جلال، چنین برشمردند: « این خصوصیات سه تاست: اوّل، مخالفت با مذهب و دین – یعنی روشنفکر لزوماً بایستی با دین مخالف باشد! – دوم، علاقهمندی به سنن غربی و اروپارفتگی و اینطور چیزها؛ سوم هم درسخواندگی…»
این تفکر در طول تاریخ دویستسالهٔ اخیر ایران، و در رخدادهای مهم سیاسی- اجتماعی آن قابل ملاحظه است.
رد پای تفکر دولتمرد قاجاری را در ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نخستوزیری «سپهبد رزمآرا» هم میتوان ردیـابـی کـــرد.
آنجــا که برای نشـان دادن سرسـپردگی خـود به انگلـیــس، دسـت به تحقـیر هویت ایـرانـی زد و گفـت ملتـی کــه لیـاقـت لولهنگسازی ندارد، چگونه میتواند صنعت نفت را اداره کند! رزمآرا حتی گفت ملیشدن صنعت نفت، بزرگترین خیانت به ایران است!
دولتمرد قاجاری نمرده است!
تفکر دولتمرد قاجاری البته بعد از پیروزی انقلاب اسلامینیز ادامه یافته و هرگاه مردم این سرزمین خواستهاند روی پای خود بایستند و بدون کمک دیگران، راه پیشرفت را طی کنند، عدهای از روشنفکرنماها قلم به دست گرفته و نوشتند که یا ما توانایی انجام این کار را نداریم، و یا اینکه اصلا ما را با این موضوعات چه کار!
دستیابی به «فناوری هستهای» و پیشرفت ایران در این صنعت نیز از جمله مسائلی است که در سالهای اخیر، تفکر روشنفکری، آن را تقبیح کرده و اساسا ضرورت دستیابی به آن را منکر شده است.
به عقیدهٔ اینان، فناوری هستهای همان مادهٔ بدبو و عفنی است که به کار ما نمیآید و همان بهتر که آن را به دیگران واگذاریم و اصلا مملکتی که «نفت» دارد، «اورانیوم» میخواهد چه کار! گویی هنوز دولتمرد قاجاری زنده است و قصد ندارد تاریخ و هویت ایرانی را رها کند.
نامه سردار سلیمانی به صاحب منزلی در سوریه که ایشان در خلال عملیات آزادسازی البوکمال، از آن منزل به عنوان مقر استفاده کردند.
بسم الله الرحمن الرحیم
خانوادهٔ عزیز و محترم
سلام علیکم
بنده برادر فقیر شما قاسم سلیمانی هستم.
شما قطعا بنده را میشناسید.
بنده و ما بسیار به اهل سنت همهٔ جهان کمک کردیم. بنده شیعه هستم و شما اهل سنت. البته بنده نیز به نحوی سنی هستم چون ما به سنت رسول الله(ص) معتقدیم و ان شاءالله در تلاشیم گام در مسیر ایشان بگذاریم. و شما نیز به نحوی شیعه هستید چون اهل بیت علیهم السلام را دوست دارید. بنده از کتاب قرآن و صحیح بخاری و کتابهای دیگری که در خانهٔ شما بود متوجه شدم شما متدین هستید.
اولا عذرمیخواهم و امیدوارم ما را ببخشید که بدون اجازه از خانهتان استفاده کردیم.
ثانیا اگر خانهتان خسارتی دیده است حاضریم خسارتش را بدهیم.
از سوی خودمان و شما با قرآن کریم استخاره کردیم و جواب استخاره آیات مبارک سورهٔ فرقان در صفحات ۳۶۱ و ۳۶۲ بود. امیدوارم این آیات را بخوانید و دربارهٔ آنها بیاندیشید همانگونه که ما اندیشیدیم.
بنده در خانهٔ شما نماز خواندم و دو رکعت نیز به نیت شما خواندم و برای عاقبتبهخیریتان دعا کردم.
محتاج دعای شما
فرزند و برادرتان
سلیمانی
اگر فکر میکنید بنده یا ما به خاطر استفادهٔ بیاجازه از خانهتان مدیون شما هستیم، این شمارهٔ تلفن بنده در ایران است. خواهش میکنم با ما تماس بگیرید و بنده حاضرم هر درخواستی داشته باشید انجام دهم.
شمارهٔ تلفن منزل: ( که بخاطر جلوگیری از سواستفاده در رسانه ها مخدوش شده)
ویدیو : آیات ۱۲ تا ۳۲ سوره فرقان که سرلشکر سلیمانی به خانوادهای که در شهر بوکمال از منزل آنها به عنوان مقر استفاده کرد بودند، توصیه به قرائت و تفکر در آنها کردند.
ترجمه عربی نامه سردار سلیمانی به صاحب منزلی در سوریه که ایشان در خلال عملیات آزادسازی البوکمال، از آن منزل به عنوان مقر استفاده کردند.
بسم الله الرحمن الرحيم
ايتها العائلة العزيزة والمحترمة، السلام عليكم
انا اخوكم الفقير، واسمي قاسم سلیماني.
، وانتم تعرفونني يقينا.
انا، ونحن، خدمنا اهل السنة كثيرا في كل العالم. انا شيعي وانتم سنة. ولكنني بطريقة او بأخرى انا ايضا سني لأننا نحن نعتقد بسنة رسول الله (ص) ونسعى ان شاء الله ان نسلك طريقه. وانت من جهة اخرى شيعي، لأنك تحب اهل البيت عليهم السلام. لقد عرفت من خلال القرآن الكريم وصحيح البخاري والكتب الاخرى الموجودة في بيتكم انك او انكم متدينون.
اولا، نعتذر ونرجوكم ان تتقبلوا عذرنا اذ اننا استعملنا بيتكم دون اذنكم.
ثانيا، اي ضرر لحق بالمنزل نحن مستعدون بأن ندفع ثمن ذلك.
لقد استخرنا الله بالقرآن الكريم عنا وعنكم، وكان جواب الاستخارة الآيات المباركة من سورة الفرقان ص 361 و362..ارجوكم ان تقرأوها وان تتفكروا بحالكم كما تفكرنا بحالنا.
انا صليت في بيتكم، وصليت ركعتين على نيتكم وطلبت من الله سبحانه وتعالى عاقبة الخير لكم
نحتاج الى دعائكم
ابنكم او اخوكم
سليماني
اذا كنتم تعتقدون اننا، او انني، مديونون لكم لاستعمالنا منزلكم دون اذنكم، هذا رقم هاتفي في ايران، ارجو منكم ان تتواصلوا معي، وانا مستعد لأي شيء تريدونه.
متنی که در ادامه میخوانید به قلم جناب آقای علی نادری , از مسئولین سایت خبری رجانیوز است که بعد از تشییع باشکوه پیکر مطهر شهید محسن حججی در تهران , مشهد و… نوشته شده است »»
معجزه ای برای انقلابیهای خسته…
در وسط دهه نود و نزدیک به چهل سالگی انقلاب؛ شهر تهران عاصمه بزرگ و بی در و پیکری که از برهم ریختگیش همه وحشت دارند، تعطیل میشود برای تشییع یک شهید ۲۵ ساله دهه هفتادی( شهید محسن حججی ) که برای حفظ سوریه از اسقاط توسط داعش یا النصره، در وسط بیابانهای مرزی عراق و سوریه شهید شده است.
همه نشانه هایی که مدتها روی آن تبلیغ شده است برای تخطئه رفتار یک نظام سیاسی یکجا جمع شده است، اما خبری از تخطئه نیست، انگار یک علامت آمده است پشت پرانتز و همه نشانه ها مثبت شده اند.
ماجرا چیست؟
نامش را معجزه انقلاب اسلامی می توان گذاشت.
انقلاب در جریان است، بعنوان یک پدیده و جریان و موجود اجتماعی؛ در میان همه این ناکامی ها و کامروایی ها حرکت می کند و راهش را باز می کند.
نکته اصلی و مهم هم همین است که بفهمیم انقلاب موجودیست زنده که راه خود را پیدا میکند.
یعنی حتی اگر انقلابی های انقلاب به پا کرده یا انقلابی های نسل سومی دهه شصتی، از انقلابی بودن خسته شوند و صحبت از به بن بست رسیدن بکنند، در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی شود و این انقلاب است که به راهش ادامه خواهد داد، البته بدون انقلابی های خسته و متوقف شده!
این هم فهم نمیشود مگر با درک معجزه “خون”.
انگار حواسمان نیست ۱۴۰۰ سال است اسلام با معجزه یک خون شریف حفظ شده است، چرا این انقلاب نشود؟
بهتر است ما حواسمان به کلاه خودمان باشد که باد یاس و ناامیدی آنرا نبرد، وگرنه معجزه خون سیصد هزار شهید دارد کار خودش را می کند.
همین میشود که وسط گردباد بنیان برافکن ماهوراه و تلگرام و ناکارآمدی های ساختاری و حتی فساد و بعضا ظلم، غوغا به پا می شود و همه مجتمع می شوند، چون ریشه ها یکی است، ریشه ها همان رشته های بیرق سیدالشهدا است.
حرفم یک جمله است، انقلابی های جوانی که با توهم و گمان و خیال انقلابی گری، بدون آنکه بدانند متوقف شده اند حواسشان باشد که این قطار توقفی ندارد، با همین هایی که شاید بی دین و غیر انقلابی و … بدانید، یا با همان بعضا فساد ساختاری، با زیاد و کمش با حاج قاسم سلیمانی و حججی ها دارد مسیرش را می رود. فقط باید به معجزه اش ایمان داشت که فرمود یا ایهاالذین آمَنوُا؛ آمِنوا
بیست و چهارم ماه ذی الحجّه، یادآورِ دو خاطره مهمّ تاریخی در اسلام است:
1ـ روزی است که امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در آن روز، در حال رکوع انگشتر خود را به سائل فقیر عنایت کرد;
این عمل خالصانه و ایثارگرانه امیر مؤمنان(علیه السلام) بقدری پرارزش بود که آیه 55 سوره مائده در شأن آن نازل شد: «(إنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ); سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند!»
جا دارد که مؤمنان با یادآوری این خاطره مهم و تفسیر آیه شریفه، و ذکر مناقب و فضایل امیرمؤمنان(علیه السلام)این روز را گرامی دارند و خود نیز در تصدّق و انفاق به فقرا و نیازمندان، به آن حضرت تأسّی جویند.
2ـ واقعه مهمّ دیگر روز مباهله رسول خدا با مسیحیان نجران است.
داستان روز مباهله به قلم استاد سید مهدی شجاعی را در ادامه میخوانیم :
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سرگذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصبکردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود.
هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند.
به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی ، علت بی اعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچکدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر همه میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین ، نسبت به دین و سیره و سنت اوست.مشکل ، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید. »
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان ، حضرت مسیح میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از اینکه میبینند، در رفتار و کردار، اینهمه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند.
میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای بر میخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند.
شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوش آمد میگوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهدهدارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند:«چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم.»
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.»
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد:«اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب میبیند، به یاریاش می آید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید…» آل عمران,آیه 59
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالیکه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکییکی سرهایشان را بلند میکنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما… سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
دراین حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام ایناست:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن]
بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»آل عمران , آیه شش
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است. شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیداکند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بیننده این مراسم بی نظیر و بی سابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالیکه حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زنفاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بردل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آوردهاست.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای اینکه لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است…»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند : «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست ، همه را آرام میکند و در حالیکه چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد ، میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب ، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می افکند و میگوید:«ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینه پیامبر سوق میدهد.
نویسنده : سید مهدی شجاعی
در ادامه فایل گرافیکی عید مباهله که مناسب چاپ و توزیع در دانشگاه, مساجد و… هست برای دانلود قرار می گیرد .(این فایل به همت کانال @hadisgraph آماده شده است)
آقای مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 25 شهریور در مقاله ای با اشاره به اجرای مسابقه سیب خوری در ساحل خزر توسط برخی از طلاب با حضور دختران و پسران جوان و همچنین عقد خواندن و پاسخ به سوالات شرعی دادن یک روحانی دیگر در جاده چالوس، فریاد وا اسلاما و وا روحانیت برآورده و فرموده اند:
ای بزرگان حوزههای علمیه به داد برسید و روحانیت را از این بیضابطه عمل کردنها نجات دهید.
چند روز قبل هم مقاله دیگری در این روزنامه چاپ شده بود که در آن نوشته شده بود که روحانیت نباید در مترو و پارک و … حضور داشته باشد و این ها خلاف شان روحانیت است و بی ارزش کردن این نهاد و ..
این مطالب نشان می دهد که زحمات و مجاهدت های طلاب و مبلغین عزیز جهادی که با اخلاص و به صورت کاملا #آتش_به_اختیار و بدون کمک و حمایت نهادهای مسئول در حال فعالیت در نقاط مختلف کشور هستند، در حال به ثمر نشستن است .
این فریادها نشان از نگرانی کسانی دارد که روحانیت را محصور در دیوارهای مساجد می خواهند و حضور در جامعه را خلاف شان آن ها می دانند.
آقای مهاجری پیامبر ما طبیب دوار بطبه بودند، یعنی در مسجد نمی نشستند تا مریض به ایشان مراجعه کنند، بلکه به دنبال بیماران خود می رفتند.
آقای مهاجری ای کاش این دلسوزی ها را زمانی انجام می دادید که در سال 84 سرور و مقتدای شما جناب آقای هاشمی در تلوزیون با دختران و پسران جوان دور میز نشستند و از دوستی دختر و پسر و … گفتند و خندیدند
ای کاش یکی از این مقاله ها را در نقد حضور آقای خاتمی در ایتالیا و دست دادن با زنان نیمه عریان می نوشتید
یا ای کاش نیم نگاهی به جلسات و سخنان رئیس جمهور مطلوبتان در ایام انتخابات می انداختید که کشف حجاب و رقص دختر و پسر کمترین کاری بود که در این جلسات انجام می شد.
البته بنده منکر برخی کج سلیقه گی ها نیستم و یقینا در هر کار بزرگی برخی اشتباهات هم رخ می دهد، اما نفس حضور روحانی در استادیوم،مترو، پارک و هر کجا که مردم هستند، کار مقدسی است و ان شاالله خداوند به بانیان این برنامه ها خیر دنیا و آخرت عنایت نماید.
[su_note note_color=”#BBDEFB”]
یادداشتی که خواندید برگرفته از کانال تلگرامی استاد حسن مرادی بود . ایشان درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز می نویسند .برای دنبال کردن ایشان یوزر @hasanemoradi را جستجو کنید
چند روز پیش در رسانهها خواندم یک بابایی اعتصاب غذا کرده است. بعضیها هم برایش هشتگ زدهاند و بیانیه دادهاند و قربان صدقه رفتهاند. بیبیسی هم ابتدا نوشت او کسی نیست که اعتصاب غذایش را به این سادگی بشکند و تا پای جان ایستاده است اما چند ساعت بعد که اعتصاب شکسته شد، پست قبلی را حذف کرد!
اینهایی که از دیدن یک اعتصاب غذا این همه به جوش و خروش میآیند، کجا بودند آن زمان که بنده در اعتصاب بودم؟! یک اعتصاب ساده که این همه سر و صدا ندارد. حالا برایتان کمی در باب اعتصاب غذا افاضه میکنم تا مطلع شوید.
موفقیت عوامل فشار درونی!
اینجانب از بچگی علاقه خاصی به اعتصاب غذا داشتم. وقتی به دنیا آمدم شیر مادرم خشک شد و از همانجا بود که اعتصاب خشک را شروع کردم. با خوراندن شیر خشک من را مجبور کردند که اعتصاب را بشکنم. البته چون شیر خشک بود و من هم اعتصاب غذای خشک کرده بودم، اعتصاب نشکست.
چند سال که بزرگتر شدم در هر فرصتی دست به اعتصاب میزدم. ولی بابایم میگفت: «ولش کنید، خودش گشنهش میشه میاد میشینه سر سفره!» و عجیب اینکه سیاستهای خصمانه و عوامل فشار همیشه موفق میشدند و با اینکه من تمام تلاشم را میکردم، اما آخرسر همانی که باباجانم میگفت به وقوع میپیوست!
اعتصاب غذای خانگی
ولی هر چقدر که میگذشت مصممتر میشدم که مقاومت کنم و بتوانم اعتصابکنِ خوبی بشوم تا از این راه خدمتی به وطنم کرده باشم. در نوجوانی به این نتیجه رسیدم که باید پلهپله مراتب را طی کنم. بنابراین تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خانگی کنم. این شد که معمولاً در بیرون از خانه خودم را با کیک و نوشابه (که بعدها جای خودش را به فلافل داد!) سیر میکردم تا در منزل بتوانم به اعتصاب غذای خود ادامه دهم.
آرزوهای شکم
اعتصاباتِ من ادامه داشت و به هر بهانهای اعتصاب میکردم، اما آن طوری که باید و شاید مرا تحویل نمیگرفتند و اهمیت کارم را درک نمیکردند. مدتها کارم شده بود همین که پرونده سوابق اعتصابی خود را بزنم زیر بغل و از این حزب به آن تشکل، از این شبکه خارجی به آن پدرخوانده سیاسی مراجعه کنم و درخواست کمی توجه یا پست و مقام بکنم. اما نشد که نشد. یعنی شد ولی آن چیزی که دلم می خواست نشد. دلم آرزوهای بزرگی در سر داشت!
اعتصاب خشک شکننده
حالا با کولهباری از تجربه اعتصاباتی، میتوانم یک دوره تدریس اعتصاب بگذارم. اعتصاب غذا چند نوع است:
اعتصاب خشک که در آن نفس کشیدن خیلی سخت است.
اعتصاب بخار که چشمها را از کار میاندازد و شخص اعتصابکننده جایی را نمیبیند.
اعتصاب جکوزی که اولش جگر آدم را میسوزاند ولی آدم کمکم عادت میکند و آخرش شل و بیحال میشود.
اما در بین اینها اعتصاب خشک راحتتر از بقیه میشکند!
تحریم خاویار
چند نوع اعتصاب پیشرفته هم داریم، مثلاً «اعتصاب میانوعده». در این نوع اعتصاب، فرد میتواند با خیال راحت سه وعده غذای کامل در روز بخورد، اما میانوعده را تحریم میکند. نمونه دیگرش «اعتصاب خاویار» است. خود بنده از اول عمر تا الان در اعتصاب غذای خاویار به سر میبرم، یعنی اصلاً خاویار نمیخورم!
کسانی که بعضی از پولها را میخورند یک آب هم رویش، موقع اعتصاب غذای خشک خیلی بیشتر اذیت میشوند. چون پولهای مردم را (مثلاً اگر سیصد میلیون باشد و از یک مفسد نشاندار گرفته باشید) خیلی سخت است که خشک خشک بخورید، باید لزوماً یک آب هم رویش خورده شود.
بهخاطر همین از قدیم گفتهاند که فلانی «پول مردم را خورد یک آب هم روش»، یعنی از همان موقع توصیه حکیمان بوده که روی پول مردم باید حداقل یک لیوان آب خورد. بعد حالا تصور کنید همین آدم بخواهد اعتصاب غذا کند. خب اگر خشک باشد خیلی برایش سختتر است.
اعتصاب و قرمهسبزی!
بعضی از غذاها به طور کلی از حیطه اعتصاب غذا خارج هستند. یعنی شأن و منزلتشان در حدی است که در اعتصاب نمیگنجد. حتی اگر خود گاندی و بابی سندز هم در اوج اعتصاب غذا، مثلاً با یک ظرف قرمهسبزی جاافتاده مواجه میشدند، مطمئناً نمیتوانستند مقاومت کنند. بنابراین همه توافق کردهاند که قرمهسبزی و امثال آن از دایره مبطلات اعتصاب خارج است.
مثلاً خود بنده در این اعتصاب اخیری که کردم و رسانهای شد، طی 24 ساعت دو وعده قرمهسبزی دستپخت مادرم را خوردم.
انگیزه اعتصاب، دستپخت همسرم بود!
اما بگذارید ماجرای اعتصاب اخیرم که منجر به بستری شدن من شد را بازگو کنم. راستش را بخواهید من از وقتی ازدواج کردم قضیه اعتصاب برایم خیلی جدیتر شد. چون دستپخت همسرم واقعاً افتضاح بود و من اگر غذایش را میخوردم بیشتر عذاب میکشیدم تا اینکه اعتصاب کنم!
چند سالی این مسئله را تحمل کردم، ولی بالاخره تصمیم گرفتم موضوع را در یک فضای منطقی با همسرم در میان بگذارم. این شد که بر اثر اصابت ماهیتابه با جمجمه بنده، راهی بیمارستان شدم. اما وقتی دوستان و آشنایان که نگران حال من بودند بر سر بالینم حاضر شدند و علت را جویا شدند، من فقط میتوانستم یک کلمه را به سختی بگویم که آن هم «غذا» بود.
ولی خبر این طور پیچید که فلانی اعتصاب غذا کرده است. همسرم که از دستم حسابی شاکی شده بود در آن مدت بستری شدنم، اصلاً هیچ غذا و خوراکی برایم نفرستاد که به شایعات دامن زد. من هم از زور گرسنگی دست به دامن مادرم شدم که برایم قرمهسبزی بپزد که هم مورد علاقهام بود و همانطور که گفتم اعتصاب را خراب نمیکرد!
این شد که دوستان لطف کردند و هشتگ زدند و حمایت کردند که از همینجا از تکتکشان تشکر میکنم.
به خواستهام رسیدم، اعتصاب شکست
برای بعضی از دوستان سؤال پیش آمده بود که چرا من چهار ساعت بعد از اعلام اعتصاب به بیمارستان منتقل شدم؟ میگفتند چه اعتصابی بوده که به این زودی من را زمین زده است! خب این دوستان از اصل ماجرا و قضیه ماهیتابه بیخبر بودند، بنابراین به اشتباه افتادند!
بعضی خدانشناسها هم تمسخر میکردند که ببینید فلانی در حالت عادی چقدر میخورده که تا چهار ساعت اعتصاب کرد حالش بد شد! ولی خب به هر حال مهم این بود که شبکههای خارجی و سایتهای حامی ما برداشت خودشان را از این مسئله کردند و من هم توانستم در مدتی که با همسرم قهر بودم، کاری برای وطنم کرده باشم.
در این رابطه باید بگویم که دست همه حامیان خودم و کسانی را که به من رأی داده بودند و همچنین کسانی را که به کاندیدای رقیبم، یعنی آرای باطله، رأی داده بودند، به گرمی میفشارم و اعلام میکنم اعتصاب پایان یافته است و تا اطلاع ثانوی با همسر عزیزم توافق کردهایم که ناهارها را منزل مادرم اینها صرف کنم و شام در منزل فقط سالاد بخوریم!
– من کشورم و سرزمینم و بقیه چیزایی که متعلق به این آب و خاک هست رو دوست دارم. فرقش اینه که با کس دیگه کاری ندارم.
– واقعا؟
– بله. هرکس در کشور خودش آزاده هرکاری میخواد بکنه. اما اینکه تو بخوای از شکم مردم خودت بزنی و به دیگران کمک کنی، این خیانته!
– اون بچه ای که زیر سایه جنگ داره از گرسنگی میمیره انسان نیست و فقط کودکان کار تو خیابون های تهران انسان هستن؟
– اولویت با مردم خودته.وقتی هنوز مردم خودت فقیر هستن نباید پولتو صرف کشور دیگه کنی!
– تو واقعا این حرفای عوامانه رو قبول داری؟
– تو عادت داری که هرچیزی رو که نمیپذیری متهم میکنی…حتی اگر حرفهای من عوامانه باشه حقه!
– یعنی تو واقعا فکر میکنی کودک گرسنه ایرانی و غیرایرانی فرق داره؟…اونوقت میگی نژادپرست نیستی؟
– بله. عقل حکم میکنه اول به کسانی که بهت نزدیکن کمک کنی. وقتی عضو خانواده ت مریضه تو اول به همسایه کمک میکنی؟
– من به هرکی بیشتر محتاجه کمک میکنم.
– شعار نده. باید تو موقعیت معلوم بشه…تازه ما داریم از دولت های ظالمشون دفاع میکنیم.باز اگه از کودکان و آواره ها بود یه چیزی!
– داریم با تروریست در مبدا مبارزه میکنیم. ما داریم از امنیت مسلمون ها دفاع میکنیم؛ از امنیت خودمون. امنیت همون کودکان کاری که میگی. خوبه اون بچه هم گرسنه باشه هم سایه جنگ بالا سرش باشه؟
– به ما چه ربطی داره؟
– تو واقعا اینقدر ساده ای؟…فهم چیزی که گفتم با اتفاقاتی که تو اروپا افتاد سخت نیست…ضمنا ما برای کودک سوری و فلسطینی نون نمیبریم که مقایسه ش کنی با فقیرای کشور خودمون. ما براشون امنیت می بریم. از چیزی که خودمون داریم بهشون میدیم.
وبلاگستان فارسی بخش جدید در سایت بنیانا است که به بازنشر مطالب برتر و یادداشتهای وبلاگ های فارسی زبان می پردازد . برای پیگیری نوشته ها برچسب وبلاگستان فارسی رو دنبال کنید ؛ همچنین میتونید نوشته های که براتون جالبه رو برامون ارسال کنید .
قسمتی از برنامه خندوانه که از تلویزیون پخش شد با اعتراضهای زیادی از سوی مخاطبان تلویزیون روبهرو شد. به کارگیری الفاظ نامناسب، توهینآمیز و دستاویز قرار دادن هر چیزی حتی محتویات توالت برای خنداندن باعث شد کاربران شبکههای اجتماعی نسبت به این برنامه واکنش نشان دهند.
تلاش برای پاسخگویی مدیر شبکه نسیم درباره محتوای نامناسب برنامه خندوانه با پاسخگو نبودن وی همراه بود. در عوض یکی از افراد مطلع اطلاعاتی را درباره این برنامه در اختیار ما قرار داد.
از جمله اینکه شنیده شده حامی اصلی پخش برنامه خندوانه خود شخص رئیس رسانه ملی است و همین موضوع حاشیه امنی را برای این برنامه به وجود آورده است و با وجود ممیزیهای زیاد هنوز هم برنامه خندوانه به خاطر اسپانسری که دارد از شبکه نسیم پخش میشود، اما هیچکس زمان پایان پخش آن را به خوبی نمیداند!
خندانندهشو و توهین به بازیکن تیم ملی
مسابقه استندآپ کمدی برنامه «خندوانه» این شبها وارد مرحله دوم اجرا شده است. سهشنبه شب چند اجراکننده به روی استیج برنامه خندوانه رفتند و اجرای برنامه کردند. دو نفر از چهرههای حاضر در این بخش پیش از این نامهای «امپراتور کوزکو»و «شیخ حسین» در فضای شبکههای مجازی مانند اینستاگرام فعالیت داشتهاند و استندآپهایشان را منتشر میکردند که اغلب موارد دارای کلمات رکیک و نامناسب برای رده سنی غیربزرگسال بود.
حالا این دو نفر با نامهای اصلیشان یعنی سیدهزینب موسوی و حسین شاهرخنیا در برنامه حاضرند. در اجرای سهشنبه، موسوی درباره نامگذاری گفت و به نامهای مشهوری که با هم میآیند، اشاره کرد و مصداق آن را نام شیث و نصرتی گفت که یادآور اتفاق غیراخلاقی در زمین فوتبال است.
وی در بخش انتهایی به نامهایی که برگرفته از شغل افراد است، اشاره کرد: «شما یک نفر را ببینید فامیلیاش آهنگر باشد، یعنی پدربزرگش آهنگر بوده یا اگر کسی را ببینید که فامیلیاش قناد است یعنی پدربزرگش قناد بوده، فقط من نمیدانم پدربزرگ سوشا مکانی چه کاره بوده؟»
رامبد جوان هم که به عنوان داور خندانندهشو حضور داشت، گفت هیچ مشکلی با این اجرا ندارد! توجه کنید که این ادبیات از تلویزیون جمهوری اسلامی در حال پخش بوده نه خدایی نکرده شبکههای ماهوارهای!
جالب اینجاست که شقایق دهقان، داور و مربی زینب موسوی هم گفت که بسیاری از بخشها برای اینکه به کسی بر نخورد حذف شده است!
یکی دیگر از استندآپهایی که در ششم تیر برگزار شد، اجرای بهزاد قدیانلو بود که در آن از زبان یک گوسفند به اجرای برنامه پرداخت و ادای برخی از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری را درآورد و بعد از سؤال کردن از حضار یکی گفت اینو چی میگی؟! در اینجا به وضوح به یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری توهین شد و همه هم خندیدند!
فرهان معین هم دیگر شرکتکنندهای بود که درباره قطعی آب صحبت کرد و در آن خواست که اگر آب قطع بود مردم توالت نرن و تکرار کرد که با گوشی موبایل توالت نرین، آقا نرین!
متأسفانه الفاظی از این دست در اجراهای خندانندهشو برنامه خندوانه زیاد است.روزنامه «جوان» تلاش کرد درباره این حجم از به کارگیری الفاظ نامناسب در برنامه خندوانه با محمد احسانی، مدیر شبکه نسیم گفتوگو کند که بهرغم تلاش زیاد احسانی حاضر به پاسخگویی نشد، اما منابع خبری «جوان» درباره حجم بالای ممیزی برنامه «خندوانه» میگویند که «در حد خیلی زیاد» است.
برخی از تفاوتهای پخش اصلی برنامه خندوانه و پخش تکرار آن این است که ممیزان شبکه علاوه بر چک کردن متنها و اجراها گاهی اوقات متوجه میشوند که اجراکننده استندآپ کمدی بخشهایی را در زمان اجرا اضافه کردهاند. از سوی شبکه نسیم هم یک ناظر در محل پخش برنامه حضور دارد و بسیاری از موارد را وی با ممیزی که در سر صحنه انجام میدهد اجازه انتشار نمیدهد! و پیش آمده که علاوه بر حذف دستور ضبط مجدد بخشهایی از برنامه توسط ناظر شبکه داده میشود.
با وجود این هنوز هم شاهد اصرار شرکتکنندگان به استفاده از الفاظ نامناسب در اجرای برنامه هستیم. از جمله دلایلی که اجراهای مسابقه خندانندهشو با وجود ایرادات زیاد هنوز پخش میشود این است که این برنامه به صورت مسابقهای اجرا میشود و شبکه نمیتواند اجرای یک استندآپ کمدی را به طور کامل حذف کند! با وجود این در هر جلسه بیش از چند دقیقه از برنامه به دلیل محتوای نامناسب اجازه پخش پیدا نمیکند!
بعد از جنابخان خندوانه یک شوخی بود!
اگر قرار بود موفقیت برنامه خندوانه به «ما خیلی خوبیم» گفتنهای رامبد جوان باشد، پس تا امروز هم باید این موفقیت ادامه داشت چون رامبد عادت کرده که در طول برنامه چندین بار از حضار برنامه بخواهد بیدلیل بگویند که «ما خیلی خوبیم»، «ماشاءالله به ما…» و از این نوع جملات که به بخشی از شناسنامه «خندوانه» تبدیل شده است یا اگر قرار بود برنامه خندوانه با حضور نیما شعباننژاد که در حضور جناب خان کاملاً محو شده بود، موفق میشد که پیش از آمدن جنابخان باید این اتفاق میافتاد.
نیما در سری جدید چند کاراکتر را در برنامه اجرا میکند که هیچکدام هم موفق نیستند! رامبد برای جبران شکست نداشتن «جناب خان»، چهار عروسک را به برنامه آورد که تنها موفقیتشان بازسازی یک کلیپ در فضای مجازی بود که به «عروس خجالتی» یا «عروس جنجالی» معروف شده است. این عروسها که مسئولیت صداپیشگی مدام از آنها با یکی از موفقترین صداپیشههای صداوسیما بود، خیلی زود به عنوان پروژهای شکست خورده از برنامه حذف شدند.
برنامهای با تهیهکننده چند شغله!
زمانی محمدرضا شهیدیفر، مجری و برنامهساز موفق تلویزیون در پشت صحنه برنامه خندوانه حضور داشت، ایده میداد و برنامه را سرپا نگه داشته بود. مدتی است شهیدیفر ارتباط خود را با خندوانه قطع کرده، از فصل چهارم هم تهیهکننده برنامه عوض شد و سیدعلی احمدی مدیرعامل مؤسسه تصویر شهر که همزمان دبیری جشنواره فیلم شهر را نیز بر عهده دارد تهیهکننده برنامه خندوانه شده است.
تهیهکننده چندشغله خندوانه چقدر میتواند بر آنچه در این برنامه میگذرد، نظارت داشته باشد؟!
استفاده شخصی از رسانه ملی!
رامبد جوان چند روز بعد از توهین به خبرنگاران و صفر کشکولی، بازیگر پیشکسوت سینما و تلویزیون وی را به برنامه خندوانه دعوت کرد. جالب اینجاست که دعوت از صفر کشکولی با اطلاع شبکه نسیم نبوده و بعد که مدیران شبکه دلیل این دعوت را جویا میشوند رامبد جوان برایشان از دلیل دعوت و عذرخواهی میگوید و شبکه نسیم هم به دلیل اینکه عذرخواهی کردن فرهنگ پسندیدهای است! با این کار موافقت کردهاند.
جالب اینجاست که رامبد جوان پیش از دعوت از صفر کشکولی و در برنامهای که به مناسبت عذرخواهی از این بازیگر اجرا شده بود، از اینکه خبرنگاران به بهناز جعفری گفتهاند اگر ما نبودیم بهناز جعفری، بهناز جعفری نمیشد، انتقاد کرد اما در روزی که مجریان رادیو و تلویزیون به دیدار رئیس رسانه ملی رفته بودند در حضور علیعسگری گفت: اگر ما نباشیم این سازمان به جز یک ساختمان ارزش دیگری ندارد! بعد هم برای نشان دادن ارادتش به رئیس سازمان صداوسیما با وی یک عکس سلفی گرفت و رفت.
نویسنده : محمد صادق عابدینی ( روزنامه جوان 859139 )
متن این صفحه از سری یادداشت های جناب آقای حسین قدیانی روزنامه نگار برجسته و نویسنده مطرح جبهه انقلاب اسلامی که این روزها بیشتر در روزنامه وطن امروز می نویسد انتخاب شده است که در ادامه میخوانید :
«میثم» تنها نیست و هست!
حسین قدیانی: همهٔ آنهایی که امروز با فحاشی علیه «میثم» پرده از ادب خانوادگی و رذالت سیاسی خود برداشتند، خوب بدانند که «امثال مطیعی و مؤدب و سیار» اگر قرار بود با ۴ تا ناسزا عرصه را واگذار کنند، این رخداد باید همان ۸۸ رخ میداد؛ که «السابقون فحش» همهٔ این بد و بیراهها را، همان سال هم نثار این بچهها کرده بودند! پس اتفاق جدیدی نیفتاده! و هدف، همان است که بود؛ «خفه کردن حزبالله»!
لیکن جوان مؤمن حزباللهی، در راه مبارزه با مظاهر زر و زور و تزویر، شنیدن ۴ تا فحش که سهل است، جان را هم در خطر تهدید ببیند، باز دست از «زبان سرخ» نمیکشد! و البته، زیادهخواه نباشیم دوستان! جماعتی که شیخک نه چندان روحانیشان، مظهر مسلم درشتگویی حتی علیه «شهید چمران» است، باید هم عین او هتاک باشند و مثل او محروم از ادب! مگر چه خواند امروز «میثم مطیعی»؟! و مگر چه سرود دیروز «علیمحمد مؤدب»؟! و «محمدمهدی سیار»؟! و «علیرضا قزوه»؟! و دیگر عزیزان؟!
طوری شده که اگر بگویی «لعنت بر یزید» در و دیوار را پر میکنند با این عنوان: «دور جدید اهانت به فلانی»! و با این هدف فرعی: «خسته کردن جوان انقلابی»! و با این هدف اصلی: «خفه کردن حزبالله»! هیهات! «حلقومها» را شاید بتوان برید، اما «فریادها» را هرگز! و هنوز هم «خون علیاصغر» از «تیر سهشعبه» برد بیشتری دارد! و البته این صدر اسلام بود که نامردمردم، گستاخی را تا بدانجا رساندند که «گلوی میثم» را بدرند!
ما اما، مداح خود را و حماسهسرای خود را تنها نخواهیم گذاشت! هر چند، گلهها داشته باشیم از سکوت و سکون و رخوت و بیمعرفتی خوبان «صف اول»! دقت شود! «خوبان» صف اول را گفتم! همانها که با صدای گرم مطیعی، مکرر صفا کردهاند اما در دو ضربدر دوی محاسبات، هرگز صلاح را اینگونه تشخیص نمیدهند که خود را خرج دفاع از جوانان انقلابی کنند! حتی در روز واقعه! و در اوج فحاشی! نمیبینی عارشان میآید دو کلمه دفاع کنند؟!
آنی توی مخاطب فرض کن «میثم مطیعی» آنطرفی بود! والله «سیدمحمد خاتمی» تا الان حمایت خودش را کرده بود! اینور اما، جز عدهای انگشتشمار، الباقی هر کدام «ملاحظه» دارند این هوا! کجایی آقای قالیباف؟! کجایی آقای رئیسی؟! کجایی آقای میرسلیم؟! کجایی آقای احمد خاتمی؟! کجایی خانم دستجردی؟! کجایی خانم آباد؟! چطور رجال و نساء آنطرف، در تخریب میثم، هیچ ملاحظهای ندارند اما شما! بگذار قصه بگویم: «زیباکلام»ها ۲ برادر هستند؛ «صادق»ی که هر روز در صحنه است و «سعید»ی که سالی یک بار!
در آستانهٔ شبهای قدر 1395 حضرت استاد پناهیان در قالب یک یادداشت که در رسانه سایت بیان معنوی منتشر شد 20 نکته برای احیا شب های قدر متذکر شدند که در ادامه مطلب می خوانید :
شباهت قدر و قیامت را حس کنیم | 2. امیدوار باشیم و به کم قانع نباشیم | 3. بیقراری برای خدا | 4. مؤمنان مثل گنهکاران، گنهکاران مثل مؤمنان | 5. جلب محبت خدا با محبت به دیگران | 6. بزرگوار باشیم | 7. رسیدگی به نیازمندان، محبت به بستگان | 8. محبت به والدین، دعا برای پدر معنوی جامعه | 9. طلب معیشت خوب و نابودی فقیرسازان | 10. حضور در جمع مردم | 11. دعای مناسب حال | 12. کمی قرآن | 13. تفکر و محاسبهٔ نفس | 14. اندیشیدن به لحظهٔ وداع و مرور وصیتنامه | 15. از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم | 16. محضر حضرت ولیعصر(عج) | 17. کمی مشارطه و برنامهریزی برای آینده | 18. شب قدر سوم، شب دعا برای ظهور | 19. دعا برای عاقبت بهخیری و شهادت | 20. زیارت امام حسین(ع)
(تیترها در اصل یادداشت نبوده و توسط ویراستار سایت بیان معنوی اضافه شده است.)
بسم الله الرحمن الرحیم
شباهت قدر و قیامت را حس کنیم
اگر کمی تامل کنیم میتوانیم شباهت شب قدر و قیامت را احساس کنیم. شب قدر مانند روز قیامت است که سرنوشت آدمها مشخص میشود، تمام گذشتهٔ انسان محاسبه و برای آینده برنامهریزی میشود، با این تفاوت که عذاب در کار نیست و آبروی کسی نمیرود و پس از آن فرصت بازگشت هم وجود دارد، اما رحمت خدا از سر و روی عالم میبارد.
امیدوار باشیم و به کم قانع نباشیم
خدای مهربان شبهای قدر را برای جبران همهٔ کاستیهای ما قرار داده است، برای بخشش هیچ گناهی ناامید نباشیم و برای رسیدن به هر حاجتی امیدوار باشیم و در دعا به کم قانع نشویم. خدا هرچه را صلاح نباشد بدهد بهترش را خواهد داد، و هیچ دعایی دور ریخته نمیشود و اگر توانستیم فقط خود «او» را از او بخواهیم.
بیقراری برای خدا
خداوند بزرگ خود فرموده است شب قدر بهتر از هزار ماه است. بیایید بهترین خاطرات عمر خود را در شبهای قدر رقم بزنیم و شب قدر را برای رسیدن به قرب خدا بیقراری کنیم و فقط در اندیشهٔ آنچه او از ما میخواهد باشیم.
مؤمنان مثل گنهکاران، گنهکاران مثل مؤمنان
مؤمنان مانند گنهکاران با دستهای خالی به محضر خدا بروند و گنهکاران مانند مؤمنان با قلبی مطمئن به محبت و فضل خدا به دعا بپردازند. خدا اگر میخواست نبخشد، ما را صدا نمیزد و اگر میخواست سخت بگیرد، ثواب شب قدر را اینقدر بالا نمیبرد.
جلب محبت خدا با محبت به دیگران
برای دیگران دعا کنیم و دوستانمان را تک تک نام ببریم و محتاجان به دعا را فراموش نکنیم. وقتی خدا محبت ما را به دیگران ببیند، بیشتر به ما محبت خواهد کرد. دلهایمان را از کینهها خالی کنیم و همدیگر را در دل ببخشیم تا خدا هم با سهولت بیشتری ما را ببخشد.
بزرگوار باشیم
برای پیروزی و سرافرازی ملتمان دعا کنیم و برای عمران و آبادانی مملکتمان دعا کنیم و دعاهایمان را در دایرهٔ تنگ خود و خانواده محدود نکنیم، زیرا خدا از بندگان با سعهٔ صدر و بزرگوار خود خرسند میشود و به آنان بیشتر لطف میکند. برای محرومان جهان بهویژه مؤمنان مظلوم منطقه دعا کنیم و با دعا اشک داغداران را پاک کنیم و آنها را تسلی دهیم و با دعا از رزمندگان خط مقدم مقاومت پشتیبانی کنیم.
رسیدگی به نیازمندان، محبت به بستگان
برای مریضها بهویژه آنها که میشناسیم صمیمانه دعا کنیم و به فقیران رسیدگی کنیم و به بستگان محبتمان را یادآوری نماییم. قبل از آنکه کسی به ما التماس دعا بگوید، برایش ملتمسانه دعا کنیم.
محبت به والدین، دعا برای پدر معنوی جامعه
از بهترین کارها در شب قدر غفلت نکنیم؛ از پدر و مادر خود حلالیت بطلبیم و به آنها محبت کنیم و با اشک از آنها بخواهیم برای ما دعا کنند. اگر از این دنیا رفتهاند، حتماً برایشان خیراتی بفرستیم و برای علوّ مقامشان دعا کنیم. از اطرافیان حلالیت بطلبیم و تقاضای دعا کنیم. برای رهبری که پدر معنوی جامعه هستند دعا کنیم و برای استجابت دعاهای ایشان، که امام صادق(ع) دعا برای رهبری را سفارش فرمودهاند. (امالی صدوق، ص338)
طلب معیشت خوب و نابودی فقیرسازان
برای خود عافیت و معیشت خوب طلب کنید. مؤمنین باید بتوانند از زندگی خوب برخوردار باشند تا در اثر فقر و تنگی معیشت به گناه نیفتند و از ذکر خدا غافل نشوند. در همین جا برای نابودی مستکبران عالم که فقیرسازان جهانی هستند نیز دعا کنید.
حضور در جمع مردم
اگر میخواهیم شبهای قدر به عبادت در تنهایی بپردازیم، لااقل بخشی از شب را در میان جمع مردم حاضر باشیم تا به تواضع نزدیکتر باشد، و از نور نیّت مؤمنان بیبهره نگردیم. کم نیستند کسانی که در این شبها با خدا آشتی میکنند، آنگاه خدای مهربان به همهٔ کسانی که در آنجا حضور دارند شادی و رحمت خود را تقسیم میکند. کم نیستند دلدادگانی که خدا هر که در کنار آنها باشد را مورد عنایت خاص خود قرار خواهد داد.
دعای مناسب حال
از هر ذکر و دعایی که بیشتر دلتان را به خدا متوجه میکند استفاده کنید و متنهایی که میتواند احساس عالی و اشک جاری به شما بدهد را در نزد خود بخوانید، اگر چه اشک شرط مطلق استجابت نیست، اما بهترین شرایط استجابت را فراهم میکند.
کمی قرآن
در شبهای قدر که شب تولد ثقل اکبر و قرآن کریم است، خوب است قدری قرآن بخوانیم و جرعه جرعه آیاتش را بنوشیم. یکی از بهترین صورتهای قرآن خواندن قرائت قرآن در نماز است، از این مؤدبانهترین حالت قرآن خواندن غفلت نکنیم. اگر حفظ نیستیم، میتوانیم از رو بخوانیم.
تفکر و محاسبهٔ نفس
فرصتی برای تفکر و محاسبهٔ نفس بگذاریم. همین که دلمان از کوتاهیهایمان بگیرد و حسرت عمر از دست رفته را بخوریم، خدا ما را در آغوش خواهد گرفت و ما را نوازش خواهد کرد. خدا دوست دارد همهٔ گذشتهٔ ما را جبران کند.
اندیشیدن به لحظهٔ وداع و مرور وصیتنامه
فرصتی برای اندیشیدن به آخرت و لحظهٔ وداعمان بگذاریم. وصیتنامههایمان را مرور کنیم و سفرِ با شکوه آخرت را جدی بگیریم. اگر احساس ترس یا تنهایی کردیم به خدا پناه ببریم تا او به ما آرامش بدهد، نه آنکه با غفلت از مرگ آرام بگیریم.
از فکر و ذکر علی(ع) غافل نشویم
بخش دیگری از فرصت تفکر، که از بالاترین عبادات است، را برای اندیشیدن دربارهٔ امیرالمومنین(ع) و رنجهای او اختصاص دهیم و سعی کنیم لحظهای آن شخصیت مظلوم و محبوب پیامبر اعظم(ص) را از نظر دور نکنیم، رنجهایش را ذکر کنیم، غمش را در دل بپرورانیم، دور خانهاش پروانهوار بگردیم و تمام شب قدر را کنار فرزندان داغدار او عبادت کنیم.
محضر حضرت ولیعصر(عج)
لحظه لحظه شب قدر را پاس بداریم و از ابتدای شب خود را در محضر حضرت ولی عصر(ع) و در بارش رحمت خدا ببینیم. شبهای قدر تابستان کوتاه است. با کمتر غذا خوردن، آمادگی خود را برای بهره برداری بیشتر کنیم.
کمی مشارطه و برنامهریزی برای آینده
کمی هم در انتهای سحر با خود مشارطه کنید که در آینده چگونه رفتار بهتری خواهید داشت. برنامههایی مختصر ولی دائمی برای یکسال آیندهٔ خود بریزید و از خدا کمک بخواهید که شما را در انجام آنها یاری فرماید. عزم برای تغییر رفتار، تثبیت کنندهٔ توبه است.
شب قدر سوم، شب دعا برای ظهور
اگر شب نوزدهم را بیشتر برای توبه وقت میگذاریم و شب بیست و یکم را به دعا و عرض حاجت میپردازیم، بیایید شب بیست و سوم را به دعا برای نجات بشریت و ظهور مولای عزیزمان اختصاص بدهیم. از خانه برای او که صاحب خانه است خارج بشویم و زمان شب قدر خود را برای امام زمان(عج) بگذاریم، تا بتوانیم بگوییم «یابن الحسن ما بهترین اوقات خود را به تو اختصاص دادیم تو هم بهترین دعاهای خود را به ما اختصاص بده.»
وقتی برای ظهور با تمام وجود دعا میکنی، این امام زمان(ع) است که برای تو دعا میکند، وقتی برای غربت او اشک میریزی، آقای شما برای رنجهای شما اشک میریزد. وقتی در آسایش هستی و برای رنج مظلومان و محرومان عالم دعا میکنی، ملائکه به وجود تو افتخار میکنند.
دعا برای عاقبت بهخیری و شهادت
در خاتمه برای ختم بخیر شدن خود دعا کنیم و اگر کسی مایل بود برای «شهادت» خدا را التماس کند. دعا برای شهید شدن عمر کسی را کوتاه نمیکند، تنها بر معنویت و قدرت روحی افراد میافزاید و انسان را به سیدالشهدا(ع) نزدیک میکند.
زیارت امام حسین(ع)
راستی اگر کسی توانست، هر شب به زیارت اباعبدالله الحسین(ع) برود و اگر نتوانست، از راه دور سه بار بگوید «صلی الله علیک یا اباعبدالله»، ثواب زیارت را به او خواهند داد. برای تمام شهیدان بهویژه شهدای قهرمان مدافع حرم درود و فاتحه بفرستیم که حیات و امنیت ما مدیون آنهاست.
التماس دعا
علیرضا پناهیان- 18 رمضان 1395
بشنوید : آخرین وصیت حضرت علی(ع) قبل از شهادت چه بود؟ ( کار خیری خوب است که مداوم باشد، هر چند اندک )
متن این صفحه از سری یادداشت های جناب آقای حسین قدیانی روزنامه نگار برجسته و نویسنده مطرح جبهه انقلاب اسلامی که این روزها بیشتر در روزنامه وطن امروز می نویسد انتخاب شده است که در ادامه میخوانید :
23 خرداد 88 و 30 اردیبهشت 96 هر دو روز «شنبه» بودند اما این شنبه کجا و آن شنبه کجا؟! پس «شنبه» فقط «نخستین روز هفته» نیست، بلکه نخستین و مهمترین محل افتراق 2 جریان سیاسی است؛ نامزد جریان اول با 13 میلیون رای، نه فقط عصر جمعه 22 خرداد 88 که هنوز چند ساعت تا پایان رایگیری باقیمانده، اعلام پیروزی میکند، که تا چند ماه بر آتش فتنه هم میدمد و چنان از کسب و کار مردم، سلب امنیت میکند و چنان به حیثیت این مردم و آبروی این جمهوری، لطمه میزند که دشمن قسمخورده بیرونی، برای آنچه از آن تعبیر به «تحریم فلجکننده» میکند، بهترین فرصت را مهیا میبیند! این از شنبه جریان اول!
اما جریان دوم، با نمایش باشکوه اخلاق باخت و در حالی که حداقل 16 میلیون رای یعنی 3 میلیون بیشتر از نامزد جریان اول داشته، در مقام عمل ثابت میکند میشود نتیجه انتخابات را واگذار کرد اما قانونگرایی و مدنیت و حقوق شهروندی و امنیت و ایمان را نه! این جریان، البته مستند به شواهد فراوان، اعتراضی هم اگر داشته باشد، آن را از مجاری قانونی و به شکل مدنی پیگیری میکند، نه بلوا و آشوب! طرفه حکایت اینجاست که در روزهای اخیر شاهد بودیم عناصری از همان جریان اول، سخنانی به قصد تحریک رقیب و احیانا اگر شد، به خیابان آوردن او بر زبان جاری کردند، نظیر آنچه حسن روحانی، روز شنبه بیان داشت و پیروزی خود در انتخابات را «پیروزی صلح بر جنگ» دانست و حداقل 16 میلیون ایرانی را «خشونتطلب» خواند، لیکن با وجود همه اینها، جریان دوم هرگز از همان راه نرفت که بازندگان نتیجه 22 خرداد 88 و البته بازندگان اخلاق 23 خرداد 88 رفتند! شگفتا!
هم گزارش تخلفات زیاد بود و هم تحرکات و تحریکات رقیب و هم حتی حداقل 3 میلیون رای بیشتر اما فرق بسیار است میان جماعتی که انتخابات را فقط به شرط برد خود میخواهد، با جماعتی که به کلیت انتخابات، به نتیجه انتخابات، به رای اکثریت و به قانون و مدنیت، التزام عملی دارد! و باز هم شگفتا! در انتخابات 29 اردیبهشت 96، در قیاس با دور دوم ریاستجمهوری همه ادوار گذشته انتخابات، هم نفر اول، نصاب کمترین رای را داشت و هم نفر دوم، نصاب بیشترین رای را!
منتهای مراتب، تو وقتی «اخلاق باخت» داشته باشی و رای مردم واقعا برایت محترم باشد و اصل و اساس انقلاب حقیقتا برایت حرمت داشته باشد، هرگز عمل بر مدار متوحشین عاری از عقل شنبه 23 خرداد 88 نمیکنی! آری! آن روز هم شنبه بود! و آن روز هم فردای انتخابات! لیکن آن روز، همانقدر مایه سرشکستگی جریان اول شد که شنبه 30 اردیبهشت 96 باعث سربلندی و افتخار جریان دوم!
و نیک اگر بنگری، همینجاست که «رعایت اخلاق باخت» میتواند، از «بازنده»، «برنده» بسازد! و این مهم را برای همیشه در تاریخ ایران عزیز، «ثبت و ضبط» کند! این «رعایت اخلاق باخت» البته در حالی است که جریان دوم، موارد متعددی از تخلف را به مراجع ذیصلاح، گزارش داد و این کار را هم، کاملا قانونی و مدنی انجام داد!
دقت شود! گاهی بازنده، بدون آنکه اندک اعتراضی به نتیجه داشته باشد، اخلاق باخت را مراعات میکند ولی «رعایت اخلاق باخت» و امتناع از هرگونه فتنهآفرینی، آنجا زیباتر و آنجا ماندگارتر است که اولا مستند به مدارک فراوان، اعتراضاتی در بستر قانون و مدنیت هم وجود داشته باشد، ثانیا در بحث حد نصاب، جریان همسو، رکورد رای بیشتر نامزد دوم را بزند و جریان رقیب، رکورد رای کمتر نامزد پیروز؛
ثالثا موارد زیادی تحرک مبنی بر تحریک جریان دوم به ریختن در کف خیابان دیده شود؛ رابعا نفر دوم انتخابات 96 از نفر دوم انتخابات 88، 3 میلیون رای بیشتر داشته باشد! بنابراین شنبه 30 اردیبهشت 96 تنها این مسأله در تاریخ ایران عزیز ما ثبت نشد که آقای فلانی، انتخابات را از آقای بهمانی برد!
اصولا انتخابات، یکی هم برای تحقق همین هدف واضح برگزار میشود که یکی اول بشود و دیگری دوم و الباقی در رتبههای بعد، اما آنچه فردای انتخابات ریاستجمهوری 96 در لوح محفوظ تاریخ و اندیشه سیاسی این مرز و بوم دیرین، به شکل ویژه، ثبت و ضبط شد، رعایت اخلاق باخت توسط جریانی بود که سال 88 انتخابات را برد لیکن با ادعای تقلب مواجه شد! اما کدام تقلب؟!
همانکه داعیهدارانش گفتند: «تقلب، واقعیت نداشت، بلکه اسم رمز آشوب بود!» پس آقایان آشوبطلب! اگر جمعهها نتیجه انتخابات معلوم میشود، شنبهها نتیجه میزان فهم و شعور و انسانیت و انصاف و اخلاق آدمی معلوم میشود! حتم کنید نتیجه «امتحانات شنبه 30 اردیبهشت 96» هم حکایت نتیجه «انتخابات جمعه 29 اردیبهشت 96» برای ابد، در دل هر ایرانی آزادهای محفوظ میماند! با این تفاصیل، اشکالی ندارد آقای روحانی! شما فرض کن ما خشونتطلبیم و شما اهل منطق! اما کاش همه شنبهها، مثل شنبه ما اصحاب خشونت بود!
این سند ۲۰۳۰ سازمان ملل و یونسکو و این حرفها، اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانهاش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود. به چه مناسبت یک مجموعهٔ بهاصطلاح بینالمللیای -که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای بزرگ دنیا است- این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملّتهای گوناگون، با تمدّنهای مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معیّن کند که شما باید اینجوری عمل کنید؟ اصل کار، غلط است. (۱۳۹۶/۰۲/۱۷)
همان انگیزههایی که به کشورهای اسلامی فشار میآورند تا موضوعات جهاد و شهادت را از کتابهای درسی حذف کنند در داخل نیز استمرار پیدا میکنند و خود را بهصورت خردهسیاستهای فرهنگی نشان میدهند.(۱۳۹۶/۰۳/۰۳)
هفده اردیبهشت سال گذشته، رهبر انقلاب در دیدار با معلمان با اشاره به اینکه ما برای تربیت نسل آینده با حریفی به نام «نظام سلطهٔ بینالمللی» مواجه هستیم فرمودند: «ممکن است برخی تعجب کنند که چه ارتباطی میان آموزشوپرورش و «نظام سلطهٔ بینالمللی» وجود دارد، درحالیکه واقعیت این است که نظام سلطه برای نسل جوانِ ملتها بهویژه ملتِ ایران برنامه دارد.»
ایشان به این موضوع هم تأکید کردند: «نظام سلطه میخواهد نسل آیندهٔ کشورها، نسلی باشند که فکر، فرهنگ، نگاه و سلیقهٔ مورد نظر او را در مسائل جهانی داشته باشند و در نهایت نخبگان، سیاستمداران و افراد تأثیرگذار همانگونه فکر و عمل کنند که او تمایل دارد.» بههمین دلیل، رهبر انقلاب موضوع آموزش و پرورش را طبق تصریح قانون اساسی، موضوعی «حاکمیتی» بیان فرمودند.
ماهیت سند 2030 یک پروژهای جهانی
سند موسوم به ۲۰۳۰ سازمان یونسکو را میتوان یکی از موارد طراحی نظام سلطهٔ بینالمللی دانست. البته این سند تنها یکی از ۱۷ هدف پروژهٔ میلینیوم جهانی است. میلینیوم یا اعلامیهٔ هزارهٔ سازمان ملل متحد با هدف توسعهٔ پایدار، از مهمترین طرحهایی است که توسط سازمان ملل به منظور جهانیسازی ملتها و یکسانسازی فرهنگها سالها در دستور کار نهادهای مرتبط با این سازمان قرار گرفته بود و سرانجام شکست خورد.
پس از شکست این پروژه، در سال ۲۰۱۵ برنامهٔ جدیدی از سوی سازمان ملل مطرح شد و در مجمع عمومی سازمان ملل با حضور روسای جمهور کشورهای عضو از جمله جمهوری اسلامی ایران به تصویب رسید. نکتهٔ حائز اهمیت این است که این برنامه به صورت without voting، یعنی بدون رای و نظر مخالف به تصویب رسیده است، در حالیکه اگر مخالفتی از سوی هیئت ایرانی حاضر صورت گرفته بود، این برنامه با «اجماع عمومی» تصویب نمیشد.
امری که انتظار میرفت با توجه به مغایرتها و تضادهای واضح و مشخص این برنامه با فرهنگ و اسناد بالادستی کشورمان، با مخالفت هیئت جمهوری اسلامی به عنوان داعیهدار حکومت اسلامی قرار بگیرد.
پس از اجلاس عمومی سازمان ملل، اجلاس با حضور وزرای ۱۳۰ کشور از جمله ایران در اینچئون کرهٔ جنوبی برگزار میشود. سندی که از سال ۲۰۱۴ به عنوان برنامهٔ آموزشی در مسقط طراحی شده بود، در این اجلاس به تصویب و امضا میرسد. هرچند که تا به امروز هیچ خبر رسمیای مبنی بر امضای وزیر وقت آموزش و پرورش بر این سند منتشر نشده است.
این تعهد در حالی صورت میگیرد که دو نهاد نظارتی مهم در این موضوع یعنی شورای عالی انقلاب فرهنگی و مجلس شورای اسلامی و نهادهای فراقوهای نظیر مجمع تشخیص مصلحت و شورای عالی امنیت ملی از پذیرفتن این سند بیاطلاع بودهاند.
تصویب و اجرای پنهانی سند 2030
در جلسهٔ مورخ ۱۳۹۵/۰۶/۲۵ هیئت دولت، اجرای سند ۲۰۳۰ با تشکیل کارگروهی، الزامی میشود. این کارگروه موظف میشود که برنامههای اجرایی این سند را به سایر دستگاههای مربوطه ابلاغ کند و بر اجرای آن نظارت داشته باشد. نخستین واکنش رسمی به این مصوبهٔ هیئت دولت، چهار ماه پس از اجرایی شدن آن صورت میگیرد، زمانی که ستاد نقشهٔ جامع علمی کشور در جلسهٔ هشتاد و هشتم خود، با گلایه از عدم اطلاع رسانی دولت به شورای عالی انقلاب فرهنگی، نگرانی خود را از تصویب و اجرای این سند اعلام میکند.
با ادامه یافتن اجرای این سند و عدم پاسخگویی مسئولان مربوطه، این نگرانی به صحن عمومی شورای عالی انقلاب فرهنگی در جلسهٔ ۱۳۹۵/۱۱/۱۹ سرایت کرد و در حضور رئیس جمهور و وزرای مربوطه، نگرانی از تصویب و اجرای سند ۲۰۳۰ با صحبت چند تن از اعضای شورا به ریاست جمهوری منتقل شد. در حالیکه انتظار عمومی اعضای شورا بر این بود که با انتقال این دغدغه، روند رایگیری و در دستورکار قرار گرفتن توقف و اصلاح سند ۲۰۳۰ آغاز میشود اما رئیسجمهور این مسئله را به جلسهٔ بعدی موکول میکند. جلسهای که تا به امروز تشکیل نشده است.
پس از این اتفاق، موضوع سند ۲۰۳۰، با حضور مدیر کل کمیسیون ملی یونسکو در دستور کار ستاد نقشهٔ جامع علمی کشور قرار میگیرد. محورهای این جلسه بدین شرح است:
– عدم مشارکت و اطلاع رسانی به شورای عالی انقلاب فرهنگی مورد انتقاد است.
– اسناد آموزشی بالادستی نظام، اسنادی مترقی هستند که کشور را بینیاز از اسناد ابلاغی از سایر جوامع بیگانه میکند.
– روند ابلاغ و ترجمهٔ این سند متوقف شود، تا از تداخل و تعارض در نظام آموزشی کشور جلوگیری شود.
– در بسیاری از جملات بیانیهٔ اینچئون عباراتی وجود دارد که نشانگر الزامآور بودن بندهایی از این بیانیه میشود.
– سکولار بودن و ترویج بیدینی، آموزش معلمان به شیوهٔ غربی، اختلاط جنسی، حذف آیات جهاد و ممنوعیت ترویج فرهنگ ایثار و شهادت و… از جمله موارد اختلافی و متضادی است که این سند با فرهنگ اسلامی ایرانی دارد.
– پذیرش نقش راهبری، نظارت و گزارشدهی به یونسکو محکوم میشود.
در حقیقت با پذیرش این سند علاوهبر تغییراتی که در نظام آموزشی کشور پدید میآید، این تعهد بوجود میآید که مهمترین آمارها و اطلاعات که مربوط به نسل جوان و نوجوان کشور است به صورت گزارشهای مداوم به نهادهای بیگانه اعلام شود. در پایان این جلسه که با حضور مدیر کل کمیسیون ملی یونسکو برگزار شد، مقرر شد تا اجرای این سند سریعا متوقف شود.
علی رغم این مصوبه بازهم دولت اجرای این سند را متوقف نمیکند و ماههای آینده هم اجرای آن ادامه مییابد تا زمانی که رهبر انقلاب در دیدار با معلمان به اجبار، شخصا به روند اجرای سند ورود میکنند و میفرمایند: «این سند ۲۰۳۰ سازمان ملل و یونسکو و این حرفها، اینها چیزهایی نیست که جمهوری اسلامی بتواند شانهاش را زیر بار اینها بدهد و تسلیم اینها بشود. به چه مناسبت یک مجموعهٔ بهاصطلاح بینالمللیای -که قطعاً تحت نفوذ قدرتهای بزرگ دنیا است- این حق را داشته باشد که برای کشورهای مختلف، برای ملّتهای گوناگون، با تمدّنهای مختلف، با سوابق تاریخی و فرهنگی گوناگون، تکلیف معیّن کند که شما باید اینجوری عمل کنید؟ اصل کار، غلط است. اگرچنانچه با اصل کار شما نمیتوانید مخالفت بکنید، حدّاقلّش این است که بِایستید بگویید جمهوری اسلامی خودش ممشیٰ دارد، خطّوربط دارد، ما سندهای بالادستی داریم، ما میدانیم باید در زمینههای آموزش، پرورش، اخلاق، سبک زندگی چهکار کنیم؛ احتیاج به این سند وجود ندارد. اینکه ما برویم سند را امضا کنیم و بعد هم بیاییم شروع کنیم بیسروصدا اجرائی کردن، نخیر، این اصلاً مطلقاً مجاز نیست.»
با این بیانات بود که بلافاصله و به اجبار روند اجرای سند ۲۰۳۰ متوقف شد. از سوی دیگر سند ۲۰۳۰ تعارضات فراوانی با اسناد بالادستی نظام شامل، سند چشم انداز بیست ساله، نقشهٔ جامع علمی کشور، سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش و حتی اصول ۷۷و ۱۵۳ قانون اساسی دارد.
* اختلاف در چیست؟
اما در روزهای اخیر، رسانههای معاند با انقلاب مبنای مخالفت با سند ۲۰۳۰ را برابری و یکسانسازی آموزشی و جلوگیری از رشد کیفی آموزش در سطح کشور بیان کردهاند، در حالیکه ماجرا این نیست، کمااینکه در سند سیاستهای کلی ایجاد تحول در آموزش و پرورش که رهبر انقلاب در سال ۱۳۹۲ ابلاغ کردند نیز ارتقاء جایگاه آموزش و پرورش به مثابه مهمترین نهاد تربیت نیروی انسانی و مولّد سرمایهٔ اجتماعی در دستور کار قرار گرفته است.
به این دلیل که این برنامه بدون در نظر گرفتن مسائل و اقتضائات بومی، فرهنگی و همچنین آرمانهای ایران اسلامی طراحی شده است. به همین دلیل اجرا و تعهد به این سند، موجبات تغییر و تعارض فرهنگی و هویتی را در نسلهای آینده سبب میسازد.
آموزش بهانه است
سند ۲۰۳۰ را میتوان مدخل ورودی برنامهٔ جامع سازمان ملل برای تسلط بر کشورها به بهانهٔ موهوم توسعهٔ پایدار دانست. این برنامه که در ادامهٔ پروژهٔ میلینیوم جهانی است، در چهارمین و مهمترین هدف از اهداف ۱۷ گانهٔ این پروژه، قرار گرفته است. در حقیقت آغاز و نقطهٔ شروع این پروژه با تغییر نظام آموزشی کشورها صورت میگیرد، حال آنکه برای رسیدن به جامعهٔ جهانی یکپارچه و مقبول قدرتهای جهانی، تنها لازم است تا نسل آینده با هویت ملی و مذهبی خود بیگانه شود.
در این میان نباید غافل شد که نهادها و سازمانهای جهانی همواره در راستای همافزایی اطلاعاتی و بازوهای اجرایی ایالات متحده امریکا و همپیمانش در سطح بینالملل فعالیت میکنند. در حقیقت این برنامهٔ جهانی اهدافی مهمتر از صرف تغییر نظام آموزشی را در کشور را دنبال میکند و آن تغییر همهجانبه در اقتصاد، سیاست، قوانین مدنی و سبک زندگی است، بهگونهای که در نظام مرکز- پیرامونی جامعهٔ جهانی، ایران به کشوری پیرامونی و تابع جامعهٔ جهانی تبدیل شود.
کشوری که با قبول سرکردگی و هژمون یک دولت و فرهنگ خاص، خود را عرضهکنندهٔ مواد خام و تأمینکنندهٔ نیروی انسانی برای مناسبات جهانی بداند و حق تصمیمگیری در عرصهٔ داخلی و بینالمللی را از خود سلب نماید. بیخود نیست که در این سند، از عبارت «شهروند جهانی» برای تعریف مردمان یک سرزمین استفاده شده است. موضوعی که به مرور، روح استقلال یک ملت را نیز نشانه گرفته و به خطر خواهد انداخت.
به گزارش بنیانا ؛ حضرت آیتالله العظمی ناصر مکارم شیرازی در ابتدای درس خارج خود که اوائل خرداد برگزار شد و با حضور طلاب و فضلای حوزه علمیه در مسجد اعظم قم برگزار شد، توضیحات زیر را درباره سند 2030 بیان فرمودند که در ادامه میآید:
سخنرانی آیت الله مکارم درباره سند 2030
هدف از بیان این مطالب خدای ناکرده، جسارت به کسی نیست، بلکه بیان توضیحاتی است درباره سند 2030 تا ملت عزیز ما و مسئولین محترم وظیفه خود را درباره آن بدانند و اینکه قبلاً به سراغ آن نرفتم، نخواستم فضای شیرین انتخابات پرشور و امن و امان تحت تأثیر واقع شود.
ضمناً قضاوتهای ما مربوط به خود این سند است و آنچه که در فضاهای مجازی منتشر کرده و نسبت داده اند مورد نظر ما نیست.
نخست به سراغ تاریخچه این سند میرویم. در اولین ماده آن که به عنوان مقدمه است میخوانیم: ما رؤسای دولتها و کشورها و نمایندگان عالیرتبه که به مناسبت هفتادمین سالروز تاسیس سازمان ملل متحد از 25 تا 27 سپتامبر 2015 در مقر آن در نیویورک گردهم آمدهایم، در مورد اهداف جدیدی برای توسعه پایدار توافق کردیم (یعنی تعهد کردهایم).
در ماده 2 میگوید ما به نیابت از مردمی که به آنها خدمت میکنیم در مورد مجموعهای از اهداف جامع، فراگیر و مردم محور جهانی و دگرگون کننده تصمیمی تاریخی اتخاذ کردهایم، سپس اضافه میکند ما متعهد میشویم که برای تحقق کامل این دستور تا سال 2030 (15 سال دیگر) بدون وقفه تلاش کنیم.
این سند دارای 59 بند و 17 هدف است که بسیاری از آن اهداف زیبا و انسانی است ولیکن مجموع آن تثبیت نظام سلطه است.
در هدف چهارم و پنجم میخوانیم:
تضمین آموزش با کیفیت برابر و فراگیر و ترویج فرصتهای یادگیری مادام العمر برای همه و دستیابی به تساوی جنسیتی و توانمندسازی همه زنان و دختران.
و در اصل هشتم از اصول پنجاهونهگانه این سند میخوانیم: ما به جهانی میاندیشیم که در همه جای آن حقوق بشر و کرامت انسانی محترم شمرده شده… و در آن همه زنان و دختران به طور همه جانبه تساوی جنسیتی را درک کنند و همه موانع حقوقی، اجتماعی و اقتصادی موجود بر سر راه توانمندسازی آنان از میان برداشته شود. در اینجا توجه به چند نکته لازم است:
*سند 2030 یک عهدنامه است
این سند همانطور که از مقدمهاش پیداست در واقع یک عهدنامه است برای برنامههای آموزشی و اقتصادی و اجتماعی و غیر آن، در پانزده سال در جهان. یعنی عدهای نشستهاند برای مردم دنیا تصمیم گرفتهاند که فرهنگ سکولار غرب را در همه جا پیاده کنند و به گفته خودشان، هدفشان دگرگون ساختن جهان ماست.
سؤال این است آیا ما باید بنشینیم تا دیگران درباره 15 سال، تمام شئون زندگی ما (توجه داشته باشید سند مخصوص آموزش نیست به همه مسائل حتی محیط زیست و مسائل اقتصادی و غیر آن نظر دارد) تصمیم بگیرند و ما هم با اینکه میتوانیم آن را نپذیریم، چون صورت تخییر دارد آن را بپذیریم و قبول کنیم. با اینکه برای تحول آموزشی و سایر امور کشور خودمان برنامه داریم. آیا این پیروی، پذیرش نظام سلطه و قیومیت دیگران نیست؟
مهم این است که وقتی این سند را پذیرفتیم باید گزارش سالانه تمام این امور را به آنها بدهیم. یعنی آنها مثلاً 120 سؤال درباره مسائل مختلف درباره تمام شئون کشور ما مطرح میکنند و می گویند پاسخگو باشید. اگر پاسخ دروغ بگوییم واویلا، اگر راست بگوییم از تمام شئون کشور ما باخبر میشوند (جاسوسی آشکار). فراموش نکنید که از متولیان اصلی این سند یونسکو است که بخش فرهنگی سازمان ملل است و همیشه دولتهای سلطهگر جاسوسهایی در آن داشته و دارند، مانند سایر نهادهای جهانی.
*استثناء و شروطی که در ذیل 2030 نوشته میشود تا آنجا اعتبار دارد که با روح این سند مخالفت نداشته باشد
آقایان میگویند ما هنگام پذیرش این سند زیر آن نوشتهایم ما تا آنجا این سند را قبول داریم که با فرهنگ و مذهب ما سازگار باشد، راست میگویند این را نوشتهاند و در نامهای که به امضاء سه وزیر نوشته شده، خدمت مقام معظم رهبری ارسال داشتهاند و رونوشت آن نامه را نیز برای ما فرستادهاند؛ ولی به این نکته گویا توجه نفرمودهاند که تنظیم کنندگان این سند معتقدند استثناء و شروطی که در ذیل آن نوشته میشود تا آنجا اعتبار دارد که با روح این سند مخالفت نداشته باشد؛ درست نظیر آنچه ما در باب شرایط ضمن العقد میگوییم که اگر شرط برخلاف مقتضای عقد باشد پذیرفته نیست. مسلّماً آنها میگویند اینکه شرط کردهاید برخلاف مذهب و فرهنگ و نظام شما نباشد این برخلاف روح این سند است. این سند آزادی کامل برای همه جنسیتها میخواهد و برای همه مذاهب. بنابراین این ملاحظه و شرط شما پذیرفته نیست. در نتیجه معیار همان متن سند است منهای حاشیهها.
الفاظی در این سند بکار برده شده که معنی آن را آنها بر طبق اصطلاح خودشان تفسیر میکنند، مثلاً واژه خانواده، آنها معتقدند خانواده هم خانوادههای معمولی را در بر میگیرد، هم خانوادههای همجنسگرا را یا واژه خشونت که بسیاری از عقاید و افعال مذهبی، را به نظر آنها شامل میشود. آنها سپاه و بسیج ما را مصداق خشونت می دانند.
این سؤال برای همه مطرح است که چرا این سند بیسر و صدا به آموزش و پرورش داده شد و چندین کارگروه برای اجرای آن در آموزش و پرورش انتخاب شدند و گفته میشود در بعضی از جاها نیز به اجرا درآمده. متولی اصلی این گونه اسناد شورای عالی انقلاب فرهنگی است، ما با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی صحبت کردیم که آیا این سند را به شما دادهاند و بررسی و تصویب کردهاید؟ گفتند: ابداً، چنین چیزی نبوده. به علاوه چرا مجلس و بالاتر از آن رهبر انقلاب را در جریان نگذاشتند؟ این سؤالی است که جواب آن آسان نیست.
در این سند درباره کمک به کودکان و پایان دادن فقر در همه اشکال آن و در همه جا تصریح شده، از جمله در هدف 2 از اهداف هفدهگانه میخوانیم پایان دادن به گرسنگی، تامین امنیت غذایی و تغذیه بهتر و توسعه کشاورزی پایدار.
تصویب کنندگان این سند در این دو سال که از عمر آن میگذرد، کدام قدم برای محرومیتزدایی از کودکان گرسنه یمن برداشتهاند. کودکانی که گرفتار بیماری وبا و کمبود دارو و تغذیه هستند و چگونه نتوانستند گامی برای محاصره اقتصادی یمن و غزه بردارند تا مردم این مناطق بتوانند از تغذیه سالمی برخوردار باشند.
چه کمکی به ویرانیهای سوریه و عراق کردند. اگر هدف دگرگون ساختن جهان است که تیتر این سند میباشد، چه قدمی برای دگرگونی در این دو سال برداشتند؟ آیا اینها دلیل بر آن نیست که هدف اصلی چیز دیگری است. بنابراین باید اعتراف کرد که این سند برخلاف ظاهر پارهای از قسمتهای آن دامی است حساب شده برای ملتهای جهان که آنها را در زیر سلطه خود درآورند و فرهنگ و مذهب آنها را دگرگون سازند.
صوت سخنرانی آیتالله ناصر مکارم شیرازی درباره سند 2030 را در ادامه بشنوید