محمدباقر قالیباف، شهردار پیشین تهران در ماههای ابتدایی سال جاری بار دیگر با کلیدواژه نواصولگرایی و مجلس نو به میدان گام گذاشت و در نهایت به پشتوانه ماهها و شاید به بیان بهتر، سالها کار تشکیلاتی و بهادادن به جوانان انقلابی و پرانگیزه، آذرماه برای ثبتنام در انتخابات مجلس یازدهم به ساختمان وزارت کشور رفت.
رسانههای رقیب برای ایجاد افتراق در جریان انقلابی، از او بهعنوان بالقوهترین سرلیست یاد میکنند؛ هرچند خود قالیباف تمامی این شایعههای بیاساس را رد و عمده هدف خود برای حضور را لزوم تغییر در شاکله و شالوده مجلس آینده عنوان کرده است.
نشست علمی -تخصصی «راههای ترویج سبک زندگی اسلامی» با محوریت چالشهای موجود در ترویج سبک زندگی اسلامی در مقایسه با سبک زندگی غربی و ظرفیتهای آستان قدس رضوی در ترویج سبک زندگی اسلامی در راستای تبیین بیانیه گام دوم انقلاب چهارشنبه، دوم بهمن 1398 در سالن شیخ طوسی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی برگزار شد.
در این نشست حجتالاسلام علی جلائیان، معاون برنامهریزی و پژوهشی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، حجتالاسلام علی الهیخراسانی، مدرس و پژوهشگر حوزوی به عنوان ارائهدهنده و دکتر نوئی، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی و جامعهشناسی سیاسی به عنوان ناقد به ارائه مباحث خود پرداختند.
تعریف جدید سبک زندگی
حجتالاسلام جلائیان در این نشست به بررسی معنای متفاوت سبک زندگی در گذشته و در زمان حال پرداخت و گفت: در واقع تعریف امروز از سبک زندگی با گذشته متفاوت است و نمیتوان سبک زندگی را فقط با جامعهشناسی تعریف کرد و معنای امروزی آن با صد سال گذشته فرق دارد.
سبک زندگی جریانی به معنای حرکت و زندهبودن و پویایی است و فقط یک جاده نیست؛ این جریان بر اساس جهانبینی حاکم بر جامعه شکل گرفته و دارای اصول و مبانی است و بدون این دو موضوع نیست.
این جهانبینی تعریف خاصی دارد که در این تعریف، جهانبینی برای جامعه است و بدینمعناست که یک جریان برگرفته از نگاه جامعه است که در آن جامعه ممکن است برخی از افراد دارای جهانبینی متفاوت باشند.
سبک زندگی فعلی و امروزی از نوع جهانبینی فرد خارج شده است و در واقع جریان سبک زندگی امروزی بطن و متن زندگی افراد را شکل میدهد؛
بدین معنا که ظاهر و باطن زندگی را میسازد و همانطور که اعتقادات سبک زندگی را میسازد از طرفی ممکن است سبک زندگی اعتقادت جامعه را تحتالشعاع قرار دهد و با جابهجایی افراد پایههای اعتقادی آنان در سبک زندگی تغییر میکند.
وی ادامه داد: سبک زندگی دارای اصول و مبانیای است که از ارزشهای اعتقادی و دینی و مسائل عرفی حاکم بر جامعه و افراد آن سرچشمه میگیرد و سبک زندگی اسلامی برایند اصول است که از آموزههای اسلامی نشأت گرفته و جریانی ساخته است که افراد به آن شیوه در جامعه حرکت و زندگی میکنند.
زمینه حفظ ارزشها، رستگاری معنوی، تقویت رهنمودهای دینی، استمرار سنتها، زندگی برخوردار از اوج لذت، امنیت و رفاه از جمله مسائل مهم در سبک زندگی است که منجر به ساختن ساختار رفتاری افراد میشود.
سبک زندگی اخلاق عمومی و فرهنگ اجتماعی را میسازد؛ در صورت تحقق این کارکردها در بلندمدت تمدن نوین اسلامی تحقق مییابد. تمدن بزرگ چند پایه دارد که یکی از این پایههای آن سبک زندگی است.
معاون برنامهریزی و پژوهشی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی ادامه داد: جریان بدینمعناست که حق انتخاب برای افراد ندارد و افراد در این سبک اجبار دارند؛ از جمله راهکارها در این مسیر فرضیهسازی در سبک زندگی است، بدین معنا که فرضیهها از آیات و روایات استخراج شوند و تحلیل و تبیین آنها صورت بگیرد.
در حال حاضر زوایای چندگانه در زندگی شامل مسائل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی وجود دارد که نیاز به فرضیه دارد و در قدم بعدی نظریه میخواهد؛ اگر این مراحل انجام نشود، نمیتوان به ارائه سبک رسید چراکه اداره و حرکت جامعه در سبک زندگی اسلامی است.
پیامبران آمدهاند تا تکتک افراد جامعه آنگونه که اسلام خواسته است زندگی کنند و این موضوع جدی است و باید کاری کرد که ناخودآگاه عدالت رخ دهد و جامعه محجبه باشد و بیعدالتی در جامعه نباشد و جامعه نیز شفاف باشد. در مدلسازی باید به این امر توجه شود.
سبک زندگی مجموعه معارف و روایات و اخلاقیات نیست
حجتالاسلام الهیخراسانی، مدرس و پژوهشگر حوزوی هم در این نشست درباره تفاوتهای سبکهای زندگی در دهههای مختلف گفت: این تفاوتها از تمایزهایی که مربوط به انتخابها و ترجیحات افراد است، نشأت میگیرد و به سلیقههای افراد مربوط میشود.
اشتباه روشی که به دنبال تبیین و تعریف سبک زندگی اسلامی است این است که سبک زندگی اسلامی با مجموعه معارف اسلامی یکسان در نظر گرفته میشود و در واقع پیامهای اخلاقی و بخشهایی از فقه شامل مستحبات و مکروهات را نیز شامل میشود.
سبک زندگی مجموعه معارف و روایات و اخلاقیات نیست؛ نگاه درست این است که ما میخواهیم در بیرون سبک زندگی را رقم بزنیم و انتخابهایی را داشته باشیم که معطوف به معارف اسلامی باشد در طراحی این الگوهای مرتبط با سبک زندگی این مجموعه، معارف و آیات و روایات اخلاقی در واقع منبع هستند.
اگر سبک زندگی مجموعه روایات و اخلاقیات تعریف شود به نوعی رواج اخباریگری است؛ این امور منبعهای معرفتی، دانشی، هنجاری و ارزشی هستند.
چالشهای نظری درباره سبک زندگی
وی ادامه داد: تألیفات در این عرصه به درستی تبیین نمیشود و در بحث نظری با خلأ عمده در مفاهیم سبک زندگی مواجه هستیم و پژوهشهای مفصل و دامنهداری درباره اینکه سلیقه در زیست مومنانه چه جایگاهی دارد، وجود ندارد.
در فقه باید و نباید وجود دارد و هیچ فقیهی دست به استنباط برای مستحبات و مکروهات نمیزند و در کلام اسلامی بنیانهای اعتقادی و در اخلاق آموزههای اخلاقی وجود دارد.
در اینجا این پرسشها مطرح میشود که زندگی مومنانه بر طبق دستورات اسلامی چطور میتواند شیوه صحیح اسلامی را انتخاب کند؟
در چالشهای سبک زندگی میتوان به این موضوع اشاره کرد که کمتر به طراحی الگو توجه شده است؛ الگو و مدل باید طوری باشد که قابلیت اجرا داشته باشد.
در شرایط فعلی کمتر به پژوهشهای الگوی پوشش پرداخته شده است و کمتر نهادهای دینی و فضای علوم انسانی به سمت ارائه پژوهشهای الگو و مدل سوق داده میشوند.
خراسانی گفت: در سبک زندگی غربی همه چیز در حال تبدیلشدن به کالاست و فرهنگ و دین و آموزش و پرورش و همه اجزای فرهنگ در حال کالاییشدن هستند اما سبک زندگی اسلامی مورد غفلت واقع شده چراکه بسیاری از اجزای فرهنگ تبدیل به کالا نشده است.
از آنجا که جامعه امروز همه چیز را در کالا میبیند و در رقابت با کالاست، سبک زندگی اسلامی از این رقابت و عرضه فرهنگ به صورت کالا عقب میماند.
مطلوبها باید به کالا و در نهایت برند و نشان برتر در بازار فرهنگ تبدیل شوند و نیاز است تا به اقتصاد، هنر و فرهنگ توجه شود.
دکتر نوئی، عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی و جامعهشناسی سیاسی هم گفت: در جامعهای قرار داریم که شکل پوشش و افکار ما با اکثریتی شروع شد و امروز در حال تبدیلشدن به یک اقلیت است که در مرور زمان ممکن است این گفتمان از دست ما خارج شود و خردهگفتمانها تبدیل به گفتمان غالب شوند؛ واقعیت امروز جامعه این است که بسیاری از افراد از این گفتمان و سبک زندگی اسلامی فاصله گرفتهاند.
ما به جای چالش، در تغییر سبک زندگی با بحران مواجه هستیم و وضعیت اورژانسی است؛ در گام نخست نیاز است تا تفکر نقادانه فردی رشد کند.
در این 40 سال حوزهها و دانشگاهها متولی فرهنگ بودهاند؛ جامعه مقصر نیست چراکه جامعه مستضعف فکری است و حتی میتوان ادعا کرد که جوانان عناد و ستیزی ندارند.
استضعاف فکری محصول متولیان فرهنگ است؛ برای حل بحرانهای اجتماعی و سبک زندگی باید از خودمان شروع کنیم.
تا زمانی که از جوانان و نخبگان استفاده نشود، بحرانها و چالشهای اجتماعی ما حل نخواهد شد. نیروهای انقلابی در سطح کلان جامعه باید به سمت اثرگذاری پیش روند و در این مسیر نیاز به نگاه عملگرایانه و واقعگرایانه در چارچوب تفکر نقادانه هست که در حال حاضر به صورت تئوریک بوده و نیاز است تا وارد عرصه عملی شود.
تغییر سبک زندگی و تبدیلشدن آن به سبک زندگی اسلامی یکشبه و دستوری صورت نمیگیرد؛ همانطور که پیامبر (ص) دستوری کاری را انجام نداد؛ نوع عملکرد متولیان، سبک زندگی را تعیین میکند، همانطور که پیامبر (ص) در گام نخست اخلاق را تبیین کرد اما در این 40 سال همه تلاشها بیشتر برای تبیین احکام بوده است و توجهی به اخلاق نشده است و متأسفانه نمود احکام در حجاب خلاصه شد که اینگونه نیست؛ روش ارائه نادرست بوده است.
کدام سبک اسلامی؟
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی و جامعهشناسی سیاسی خاطرنشان کرد: تعریف واحدی در سبک اسلامی وجود ندارد؛ از آن جمله میتوان به نظرات متفاوت مراجع اشاره کرد.
در برخی شرایط با نگاههای شخصی و فردی سبک اسلامی ارائه میشود و به جای اینکه سبک اسلامی تقویت شود در واقع سبک غربی رواج پیدا میکند.
سبک زندگی ما محصول ساختارهای اجتماعی است و ساختار اجتماعی امری ذهنی است و تکتک افراد در آن دارای ساختارهای اجتماعی متفاوت هستند چراکه مصادیق و عوامل شکلدهنده ساختارهای اجتماعی با یکدیگر تفاوت دارند، در عین حال ساختارهای اجتماعی ارزشها را شکل میدهند.
اگر در شرایط فعلی برخی جوانان پایبند به مسائل فقهی نیستند به این دلیل است که ساختارهای اجتماعی آنان اصلاح نشده و باید و نبایدهای آنان توسط ساختارهای اجتماعی دیگر که محصول رسانه و محیط دوستان است، شکل گرفته، در حالی که باید و نبایدها تفکرات را شکل میدهند و با شکلگیری تفکرات، اهداف شکل میگیرند و بعد از آن تصمیمگیری و سپس رفتار و کنش شکل میگیرد.
امروز حلقههای تفکرات دینی در لیبرال گره خورده و صرفا توجه به مادیات است و تفکر غالب فکری این است و تفکر بدهبستانهای مالی است که همان عقلانیت ابزاری نامیده میشود.
این نگاه در بسیاری از تفکرات دینی ریشه دوانده است چرا که لیبرالیسم در تفکرات ما نفوذ کرده، در حالی که کتمان میشود. از طرفی در شرایط فعلی بودجههای فرهنگی کلان صرف میشود اما جامعه به جای صعود در شیب نزولی قرار گرفته است.
هنگامی که یک دهه قبل بیبیسی فارسی برای تاثیرگذاری مستقیم بر افکار عمومی ایران راهاندازی شد، مسعود بهنود تقریبا سرشناسترین چهره این تلویزیون بود.
بهنود به واسطه سابقه زیادش در مطبوعات ایران چهره شناخته شدهای بود و این اعتبار بزرگی برای یک رسانه تازه تاسیس بود چه اینکه مسعود بهنود در دوره اصلاحات هم در روزنامههای داخلی کشور مطلب مینوشت و حالا شده بود یکی از عوامل اصلی این رسانه تازه تاسیس.
هر چند حضور مسعود بهنود در بیبیسی فارسی به یک برنامه دیدبان منتهی شد اما تاثیر این برنامه در حمایت و پشتیبابی پیاده نظام آن در داخل مطبوعات ایران بسیار زیاد بود و خطمشی آن راه را برای عناصر داخلی آن روشن میکرد هرچند این تنها تاثیر مسعود بهنود نبود و وی قطعا در سیاستگذاریهای بیبیسی فارسی نقش موثری ایفا کرده است.
هر چند مسعود بهنود سعی میکرد ژست خود را در برنامه بهعنوان یک تحلیلگر بیطرف حفظ کند اما دقیقا در بزنگاهها همگام و هم خط با این رسانه ملکه، ایفای نقش میکرد.
با این حال هفته گذشته بود که اعلام شد برنامه دیدبان با حضور مسعود بهنود به انتها رسیده است و وی دیگر در تلویزیون بیبیسی فارسی حضور نخواهد داشت ولی همچنان در رادیو فارسی این رسانه به معرفی کتاب خواهد پرداخت.
اتفاقی که به نظر میرسد بیارتباط با حوادث ترور شهید قاسم سلیمانی و موضعگیریهای مسعود بهنود پیرامون این ماجرا نباشد.
پس از ترور ناجوانمردانه سردار شهید سپهبد قاسم سلیمانی، مسعود بهنود در برنامه خود و در بررسی مطبوعات ایران، از واژه «ترور» استفاده کرده و با نمایش صفحات اول روزنامههای کشور که در تیتر یک خود، تشییع باشکوه سردار سلیمانی را به تصویر کشیده بودند، چارهای جز تحسین ملت ایران نداشت. [جزئیات بیشتر درباره شهادت سپهبد سلیمانی]
او در صفحه شخصی خود در توییتر بیمحاباتر عمل کرد و مطالبی را بارگذاری میکرد که رسماً با محتوایی که بیبیسیفارسی ارائه میداد تناقض داشت.
بیبیسی فارسی در مطالب خود به ترور سردار سلیمانی مشروعیت میداد ولی مسعود بهنود اینگونه توییت میزد: « ترور #قاسم_سلیمانی خواهید دید که در سرنوشت #ایران و منطقه تاثیری بزرگ خواهد گذاشت. #ترامپ که زنگ تفریح تاریخ است، اما در سرنوشت او هم اثر خواهد داشت» بهنود در اقدامی جالب مطالب همدلانه در تأیید سردار سلیمانی را بازنشر میداد.
این عنصر فعال در بیبیسی فارسی کسانی را در شهادت سردار سلیمانی به ابراز خوشحالی پرداخته بودند را نیز سرزنش کرد که چرا در شهادت یک قهرمان اینگونه خوشحال هستند: «چگونه است حال کسانی که مدعی سیاستشناسی، سیاستورزی و ایرانیدوستی هستند، و از این فرصت استفاده نمیکنند تا همراهی خود را با اکثریت مردم نشان دهند. خوشحالی برای ترور قاسم سلیمانی، بند نازک میان این گروهها را با مردم میبرد. با بیشناسنامهها نیستم، آنها حسابشان جداست. من و شما در هر شهری زندگی میکنیم در مهمترین میدانش، مجسمه یک قهرمان نظامی است که بیرون از مرزهای آن کشور جنگیده. ناپلئون در فرانسه، ژنرال ولینگتون (یا چرچیل) در بریتانیا، اول آن مجسمهها را بشکنید. بعد، فکر درس دادن به جامعه بشری را از سر بیرون کنند. بزرگتر از ما نتوانستند.»
وی در این مورد خاص هم با بازنشر توییتهایی که معترض خوشحالی ضدانقلاب از شهادت سردار سلیمانی بودند را خط خود در این جریان مشخص کرد.
جالبتر اینجا در هنگامی که اقدامات ترامپ سایه جنگ بر منطقه را انداخته بود وی اینگونه مخالفتش را نشان داد: « تاریخ میگوید هیچ جنگی برای حق و باطل، یا آزادی و استقلال، در جهان رخ نداده است، ظاهرشان این است. جنگها بر سر قدرت است، اما میلیونها و شاید میلیاردها انسانی که برای آزادی و حق جان دادند، همه در سودای زندگی بهتر و مرفهتر قربانی شدهاند. هیچ گربهای برای رضای خدا، موش نمیگیرد.»
هر چند مسعود بهنود در این ماجرا هم اظهارنظرهای سیاسی خود علیه جمهوری اسلامی را ادامه میداد اما اقدامات ترامپ حتی او را نیز عصبانی کرده بود و علیه وی نیز توییت میکرد: « در دو سه روز چقدر هواداران موطلایی خفیف شدند. اولش سانسور اینستاگرام که به متن هم کشید، دیگری تهدید به بمباران مراکز فرهنگی ایران. فیلمی از خانه او وجود دارد که همه چیز در آنجا طلا -یا طلانما- است، از توالت تا ماهوت پاککن. یک تابلو و مجسمه یا یک اثر هنری آنجا نیست.»
بعد از ماجرای سقوط هواپیمای اوکراینی و قبل از پذیرش خطای انسانی پدافند ایران و در اوج حمله و هجمههای رسانههای غربی از جمله همین بیبیسی فارسی، مسعود بهنود با آنان همصدا نشد: «هنوز هیچ یقینی وجود ندارد. حتی موطلایی هم با کرشمه و تردید خبر را داد، بعد از آن هم کسی تأیید قطعی نکرده احتمال برخورد موشک به هواپیمای مسافری را. در عجبم این «فعالان سیاسی» و «ایراندوستان» و «آزادیخواهان» از کجا هم علت حادثه، هم مسوولان آن را شناسایی کردند!»
با این حال بعد از پذیرفتن مسوولیت حادثه توسط ایران، مسعود بهنود هم به همان حالت سابق برگشت و شد همان بهنود گذشته اما اینها باعث نشد که مواضع آن چند روز وی از چشم مسوولان این رسانه وابسته به دربار سلطنتی انگلیس مخفی بماند.
ساز ناکوک مسعود بهنود در آن یک هفته اولین تبعاتش این بود که برنامه دیدبان وی تعطیل شود و تنها حضور وی در این شبکه به رادیو محدود شود.
همین محروم کردن وی از آنتن تصویری بیبیسیفارسی شاید تبعات بعدتری هم برای وی داشته باشد.
از مدتها قبل خبر میرسید که این عنصر باسابقه مطبوعاتی دیگر آن ارج و قرب گذشته را نزد مسوولان این رسانه ندارد و این مسأله هم مزید بر علت شد که مسعود بهنود به راحتی از آنتن آن حذف شود. حذفی که شاید مقدمهاش حذف کامل وی از رسانه بیبیسی فارسی باشد؛ تا آن روز باید به انتظار نشست.
مردم عراق در رفراندوم حضور، پایان اشغالگری کشورشان از سوی آمریکا را فریاد زدند یوم الله عراق با تظاهرات مردم عراق علیه آمریکا شکل گرفت…
جمعه استقلال، انقلاب دوم ضداشغالگری و نقطه عطفی در تاریخ بود. روزی که تظاهرکنندگان از هر گروه و جناحی یکپارچه و متحد شعار مرگ برآمریکا و مرگ بر اسرائیل را سردادند و پایان اشغالگری رژیم آمریکا را فریاد زدند.
روز چهار بهمن 1398 عراق صحنه باشکوه وحدت ملی و انسجام و آمادگی برای بیرون راندن اشغالگران آمریکایی از خاک سرزمینش بود.
در پی فراخوان جریانهای سیاسی عراق در محکومیت حضور نظامیان آمریکا و تجاوزهای مستمر آنها، شهروندان عراقی از عصر پنجشنبه با هر وسیلهای خود را به بغداد رساندند تا در این تظاهرات شرکت کنند.
شمار زیادی از معترضان عراقی کفنپوش به خیابانهای بغداد آمدند و اعلام کردند برای اخراج نظامیان آمریکایی آماده شهادت هستند.
تظاهرکنندگان عراقی در شعارهایشان با اعلام انزجار از رژیم تروریستی آمریکا با فریاد «آمریکا از کشور ما بیرون برو» خشم و نفرت خود را از اشغالگران نشان دادند.
تظاهرکنندگان با حرکت به سمت میدان الحریه، یکی از ورودیهای منطقه سبز بغداد -محل استقرار سفارت آمریکا در این کشور- حاضر شدند تا صدای خروشان یک ملت برای نه گفتن به آمریکا را به گوش اشغالگران برسانند.
همچنین بسیاری از مردم عراق با نصب چادر در منطقه سبز عراق قرار است تحصن نامحدودی را علیه حضور آمریکا در عراق آغاز کنند؛ اما حضور میلیونی مردم عراق را میتوان ادامه پاسداشت خون شهیدان مقاومت، سردار سلیمانی و ابومهدی المهندس دانست.
آمریکاییها برای سرپوشگذاشتن بر این تظاهرات تبلیغات زیادی داشتند که مردم عراق خواهان حضور آنان در کشورشان هستند، اما روز گذشته مردم عراق سیلی محکمی به آمریکاییها زدند و نشان دادند که از حضور 16 ساله آمریکا در کشورشان به تنگ آمدهاند.
«مقتدی صدر» رهبر جریان صدر بعد از تظاهرات عراق، در بیانیهای از دولت بغداد خواست تا تمامی پایگاههای نظامی آمریکا را ببندد. صدر تأکید کرد: «اگر دولت آمریکا حاضر به خروج از عراق نشود، با آن به مثابه یک کشور اشغالگر و دشمن برخورد خواهد شد.»
تظاهرات میلیونی عراقیها همچنین میتواند پیام محکمی به منادیان تجزیه عراق و کسانی باشد که اخیراً تحرکاتی را در این راستا آغاز و نشستهایی را با حضور برخی گروههای وابسته به اقلیت به میزبانی خود برگزار کردهاند و درصدد هستند تا تجزیه عراق را در پوشش فریبنده فدرالسیم به پیش ببرند.
دولت و رسانههای آمریکا چطور افکار عمومی را برای مواجهه با کشته های عین الاسد مدیریت کردند
حدود سه هفته از حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی عین الاسد در عراق میگذرد. رسانههای آمریکا در طول این دو هفته در چالش زیادی با تایید برخی گزارهها و رد برخی دیگر بودهاند و به تبع آنها افکار عمومی آمریکایی هم با اخبار ضدونقیضی درباره صدمات و جراحات انسانی این حمله دستوپنجه نرم کرده است.
بررسی روزنامه صبح نو نشان میدهد اهداف تولید محتوای رسانههای غربی به چند گزاره معدود، محدود بوده است.
بامداد چهارشنبه، 18دیماه وقتی ایران پرتاب موشکها به پایگاه آمریکایی عین الاسد در عراق را آغاز کرد، رسانههای غربی تا ساعاتی بعد هیچ خبری مخابره نکردند.
این درحالی بود که تا پیش از آن شب نهتنها مقامات و رسانههای ایرانی بر نزدیکبودن موعد «انتقام سخت» تاکید میکردند بلکه برخی تحلیلگران سیاسی و نظامی آمریکایی نیز این انتقام را قریبالوقوع دانسته اما از زمان دقیق آن اظهار بیاطلاعی میکردند.
نهم مردادماه، سالروز کشتار حجاج ایرانی به دست نیروهای امنیتی عربستان سعودی است. 275 ایرانی در حج خونین سال 66 به شهادت رسیدند و صدها تن مجروح شدند. آقای علی فریدونی، عکاس اعزامی خبرگزاری ایرنا به این مراسم بود. با او درباره خاطراتش از حوادث آن روز به گفتوگو نشستیم.
[/box]
شما را معمولاً بهعنوان عکاس جنگ میشناسند. لطفاً کمی بیشتر خود را معرفی بفرمایید.
من علی فریدونی هستم. قبل از انقلاب استخدام خبرگزاری ایرنا شدم و بعد از انقلاب بهصورت تجربی عکاسی را پیگیری کردم. با آغاز جنگ و فرمان حضرت امام (رحمهاللهعلیه)، بهرغم اینکه متأهل بودم و 2 فرزند هم داشتم، اما جنگ در اولویت زندگیام قرار گرفت.
در سلسله عملیات گوناگون در جبهه حضور داشتم و تجربه کسب میکردم. در مناطق گوناگون، از اعزام نیرو تا بازگشت آزادگان و خط مقدم و … هم بودم. در طول سی و سه ماه، بیش از 22 عملیات را تجربه کردم و بیش از 25 هزار فریم ثبت کردهام که بخشی از آنها در کتاب «عکاسان جنگ، علی فریدونی» منتشر شده است.
در حالیکه این مراسم یک مراسم خبری بود، چه شد که شما به مراسم حج اعزام شدید؟
علی فریدونی : در این مراسم عکاسی کردن فوقالعاده سخت است. برخی استادان من در ایرنا فرموده بودند که هر دوربینی را که وهابیها میدیدند، طرف را بازداشت میکردند و دوربینش را میشکستند. آن سال آقای رسول قدیری نیا که دبیر عکس ایرنا بودند، با توجه به شرایطی که تجربه کرده بودم، من را بهعنوان عکاس تشویقی برای این مراسم انتخاب کرد.
طبق روال چند سال بعد نوبت من برای عکاسی از این مراسم میرسید اما شرایطی که وجود داشت منجر به اعزام من شد. فکر میکنم از مجموعه رسانههای آن موقع بیش از ده عکاس و خبرنگار برای پوشش این مراسم اعزام شدند.
ما اعزام شدیم و در بعثه مشغول به کار خودمان بودیم. یک مراسمی در مدینه انجام شد. با جمعیتی بسیار زیاد و بدون هیچگونه درگیری مراسم انجام شد. ما هم عکاسی کردیم. آن مراسم خیلی مورد توجه قرار گرفت و پوشش گسترده داده شد.
بعد از آن اعزام شدیم به مکه. مثل هر سال، چند روز قبل از راهپیمایی برائت از مشرکین، نماینده ایران با وزیر حج عربستان سعودی دیداری برای هماهنگی و انتخاب مسیر داشتند. مسیرها انتخاب شد، هماهنگ شد و اجازه راهپیمایی برائت از مشرکین را دادند؛ اما ما غافل بودیم که آنها میخواستند انتقام مراسم مدینه را از شیعیان و مسلمان در مکه بگیرند.
حتی روز قبل از راهپیمایی یک ماکت خیلی بزرگ از قدس را بچهها ساخته بودند و جلوی بعثه گذاشته بودند. شب قبل از مراسم نیروهای امنیتی عربستان گشتهای زیادی زدند و دور تا دور بعثه را شناسایی و نیروهای مسلحشان را مستقر کردند؛ اما ما هنوز هم فکر میکردیم که این کارها به خاطر امنیت است. صبح روز راهپیمایی هم که تیربارها و تانکها مستقر شدند ما غافل بودیم از اتفاقی که برایش برنامهریزی کرده بودند.
جمعیت چطور بود؟
علی فریدونی : در حج آن سال تعداد زیادی از بچههای جبهه و جنگ هم حضور داشتند. کسانی که عمدتاً زیر سی سال داشتند. بعضیهایشان با همسرانشان حضور داشتند. از بسیاری از کشورهای اسلامی در مراسم راهپیمایی آن سال حضور پیدا کردند. شاید به میلیون میرسید جمعیتی که در آن روز گرد آمده بودند.
آقای علی فریدونی شما در زمان حادثه کجا بودید؟
علی فریدونی : من در طبقه نهم که نماینده ایران در حال سخنرانی بود حضور داشتم. از آن ارتفاع و با لنز واید هم امکان ثبت همه جمعیت وجود نداشت. تقریباً ده دقیقه به پایان مراسم مانده بود که با بیسیم اطلاع دادند که راهپیمایان با نیروهای امنیتی درگیر شدهاند. بلافاصله مراسم قطع شد. عدهای با آسانسور به پایین رفتند ولی من بر اساس تجربهام در میدان جنگ، همه 9 طبقه را از پله به پایین آمدم.
به پایین که رسیدم، دیدم مجروحان در حال بازگشتاند. من هم عکاسی میکردم و سعی میکردم به جلو بروم تا ببینم چه اتفاقی در حال افتادن است. همینطور که جلو میرفتم و مجروحان ایرانی و غیرایرانی را میدیدم، احساس کردم که شرایط عین روز عاشوراست. داشتند مدام میکشتند و قتلعام میکردند.
بهویژه پیرزنان و پیرمردان و جانبازان و معلولان از همه بیشتر آسیبدیده بودند. من جلو میرفتم و میدیدم که قمقمه و کفش و چادر در خیابان ریخته است. تا اینکه به خط مقدم رسیدم. آنجا دیدم که واقعاً درگیری مسلحانه است.
پشت سطلهای بزرگی که بود کمین گرفتم و عکاسی کردم. میدیدم که از بالای ساختمانهای نیمهکاره و پلها و … با آجر و سنگ و باتوم و چماق و تیر مستقیم و … جمعیت را میزنند و جمعیت وحشتزده در حالی عقبنشینی است. شرایط خیلی وحشتناک بود و توصیف کردن شرایط، بعد از سالها هنوز برایم سخت است. من چنین وحشیگریای را نزد بعثیها در جبهههای جنگ هم ندیده بودم.
شعارهای جمعیت چه بود؟ آیا رفتارهای تحریککننده انجام شده بود؟
علی فریدونی : نه اصلاً، شعارها هماهنگ شده بود و مثل همه برنامههای دیگر مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسراییل گفته میشد. سالهای قبل هم همینها گفته میشد اما مشخص بود که آنها میخواستند زهرچشم بگیرند. من بهعنوان یک عکاس خبرنگار حس کردم که برنامهریزی آمریکایی و اسراییلی برای از بین بردن وحدت انجام شده بود.
شرایط خود شما چطور بود؟
علی فریدونی : من از ناحیه صورت و کمر مجروح شده بودم و بهرغم اینکه تجربه زیادی در جبههها داشتم، اما واقعاً ترسیده بودم. تنها کاری که از دستم برمیآمد این بود که لنز وایدم را روی دوربین بستم و دوربین را بالا گرفتم و بدون اینکه نگاه کنم عکس میگرفتم. بعداً که عکسها را ظاهر کردیم، دیدم که یک لشکر دارند به سمت ما میآیند و قتلعام میکنند.
حلقههای عکس من تمام شد. از اینجا به بعد حفظ این عکسها از جانم برایم مهمتر بود. چون تنها سند این اتفاق بود. با شرایط خاص توانستیم عکسها را خارج کنیم. چفیهای خونی دورشان پیچیدم و در میان خانمها حرکت کردم و دوربینها و فیلمها را تقسیم کردیم.
همین عکسهای اندک هم بسیار کم دیده شدهاند، علت چیست؟
علی فریدونی : بعد از آن یک مسابقهای برگزار شد با عنوان حج خونین. متأسفانه خیلی کم عکس به آن جشنواره رسید. البته هفت فریم از عکسهای من برگزیده شدند ولی بعد از آن هرگز اجازه ارائه پیدا نکردم. البته در پوستر سال بعد از کشتار هم یکی از عکسها استفاده شد.
حتی سال 89 که بازنشسته شدم و در خانه هنرمندان پاسداشتی برایم گرفته بودند، وزارت ارشاد دولت دهم به بهانه به هم خوردن روابط ایران و عربستان مانع نمایش این عکسها شد.
«مراسم فرش قرمز آکادمی اسکار هنوز یکی از بهترین شواهد علاقه هالیوود به نمایشهای باشکوه و مجلل است؛ اتفاقی که به فانتزیهای پرزرق و برقی اختصاص داده شده که لباسها و فشنها آن را به ارمغان میآورند. این سنت به زمانی باز میگردد که ملاقات با بازیگران در خارج از استودیوها، بسیار دشوار بود. فرش قرمز، آن اوایل جایی بود که میتوانستید جان کرافورد را برای گرفتن یک عکس پیدا کنید یا شانس این را داشته باشید که یکبار با راک هادسون دست بدهید اما به مرور، این مراسم، آیین خودش را پدید آورد.»
نیویورکر مقالهاش را در بررسی «فشن اسکار» با این جملات آغاز میکند تا ما هم این شانس را داشته باشیم که یک بار هم از منظر این آیین به مراسم فرش قرمز جشنوارههای فیلم داخلی و یک بام و دوهوای سینمای ایران نظر کنیم.
پرده نخست: از این منطق کاپیتالیستی متنفریم وگرنه…
تأثیر و تأثر متقابل فرهنگ و اقتصاد، دستکم در عرصه سینما که تقاطع بزرگراههای هنر، رسانه، صنعت و تجارت است، بر کسی پوشیده نیست. حتی آنان که به سبک اروپایی، مخالف بردگی(!) فرهنگ برای اقتصادند و از هنر چیزی جز هنر نمیخواهند، منکر ساز کار درهمتنیده این دو در جهان امروز نیستند.
جهانی که از اشتیاق چند لحظه دست دادن با یک بازیگر یا گرفتن یک سلفی با او آغاز میشود، خیلی زود منطق اقتصادی خودش را باز مییابد. کسب سود هرچه بیشتر از هر طریقی، منطق اساسی کاپیتالیسم است که یعنی فقط کمی هوش لازم است که بفهمی از این اشتیاق، میشود خوب پول درآورد.
اگر جمعیت قابل توجهی از مردم، رؤیای فقط 24 ساعت زندگی در لباس سفیدبرفی و سیندرلا و پیتر پن را داشته باشند، خب چرا نباید همه دنیای دیزنی را در ازای دریافت پول به آنان هدیه داد؟ اگر هم عاقلتر از آنند که برای خرید رؤیا پول خرج کنند، باز هم میشود با منحصر کردن تعریف انسان بودن در نوع پوشش برای کسب وجاهت اجتماعی، ایشان را به مصرفگرایی فراخواند یا بلکه جز مصرفگرایی راهی برای پذیرفته شدن به عنوان عضو جامعه جهانی برایش باقی نگذاشت.
نیویورکر این طور ادامه میدهد: « نیکلاس اشمیدل، درباره یکی از سایتهای زرد لسآنجلسی -که اخبار و شایعات مربوط به سلبریتیها را پوشش میدهد- اشاره کرده است، اقتصادی که در پس بازتاب تصاویر سلبریتیها از طریق نمایش عکسها و فیلمهای زندگی روزمرهشان -وقتی که از یک مغازه جواهرفروشی خارج میشوند یا پول پارکینگی را پرداخت میکنند- نهفته است بسیار سودآورتر از تماشای آنان در مراسم فرش قرمز است.»
ساده میتوان فهمید که این مرحله پیشرفتهتری از همان فهم اقتصادی است؛ منطقی که روزی از ایجاد سازکاری برای عکس گرفتن با مشاهیر و چهرههای سینما پول درمیآورد، کمی بعدتر به این نتیجه میرسد که به جای فروختن لباس به ثروتمندان این طبقه، میتواند لباسهایش را به تن آنان کند و از خرامیدن ایشان روی فرش قرمز، جمعیت گستردهتری را به مصرف محصولاتش مشتاق سازد.
سپس در مرحلهای پیشرفتهتر، همین منطق حکم میکند که چرا باید سالی یک بار منتظر فرش قرمز اسکار شد حال آن که مردم در تمام طول سال، ولع شبیه شدن به سلبریتیها را دارند؛ اخبار آنها را پیگیری میکنند، اگر وسعشان برسد از همان برندی که بازیگر محبوبشان خرید کرده، کالایی را تهیه میکنند و اگر نه، بدل آن هم قادر است بازار مخصوص به خودش را خیلی هم موفق، ایجاد کند.
خانم الیکا عبدالرزاقی در یادداشتی در صفحه اینستاگرام شخصی خود چنین مینویسد: «عزیزان دل، نازنینان، در این چند سال اخیر طراحان لباس و گریمورها مثل سایر کشورها بدون دریافت کوچکترین وجهی لباس و گریم مراسم مهم رو بعهده می گیرن و ما به لطف این عزیزان با ظاهری آراستهتر در اینگونه مراسم شرکت میکنیم.»
او خود به اوضاع نابسامان اقتصادی اشاره میکند و برای رفع اتهام مخارج بالا و مصرفگرایی در حوزه مدولباس از صنف خود، در حقیقت به موضوعی اشاره میکند که گویای همان تأثیر و تأثر متقابل اقتصاد و فرهنگ است:.
1- طراحیهای تک لباس مخصوص جشنهای سینمایی، برای سلبریتی هیچ یا اندکی خرج برمیدارد.
2- برند یا شرکت طراح، از سودآوری فروش محصولاتش در ازای این اندک ضرر اطمینان دارد. یعنی از تأثیر فرهنگی این کار در تبلیغ کالای خود مطمئن است.
3- برند یا شرکت طراح، اطمینان دارد که حتی در اوضاع نابسامان اقتصادی، میتواند به سود مزبور دست یابد.
بد نیست به قیمتگذاری لباسهای طراحی شده برای بازیگران جشن حافظ نگاهی بیندازیم؛
«بانو متین ستوده
نام طرح : تندیس
قیمت:۲،۴۵۰،۰۰۰ تومان»
«بانو روشنک عجمیان درجشن حافظ
نام طرح : ققنوس
قیمت:۱،۸۵۰،۰۰۰ تومان»
«بانو مرجانه گلچین
نام طرح: فاخر
قیمت:۱،۸۵۰،۰۰۰ تومان»
اگرچه باید اذعان داشت که طراحی لباسهای این دوره جشن حافظ بعضاً به جهت پوشش و رعایت برخی موازین فرهنگی و بومی در طراحیها، جدا قابل توجه بودند اما سؤالات درباره پیوستهای اقتصادی این طراحیها و تأثیر آنان بر رفتار اقتصادی مردم، همچنان به قوت خود باقی است.
این که تشبّه جستن در نوع پوشش به مشاهیر، از جهت آراستگی و رعایت موازین دینی، اخلاقی و عرفی جامعه، تبعات سوئی نداشته باشد، شرط لازم یک جریان فرهنگی-اقتصادی است اما اگر این اتفاق، متضمن رفتارسازی سوء و غلط از نظر اقتصادی در مردم و ایجاد موج مصرفگرایی و هزینههای غیرمعقول برای پوشش شود، آیا باز هم مفید خواهد بود؟ آیا جامعه اسلامی، حتی با وجود رعایت حجاب به نسبت عرف معمول اهالی سینما، قیمت بالای تبلیغ اشرافیگری و مصرفگرایی و روحیات سرمایهداری را خواهد پذیرفت؟
پرده دوم: مدسازی از حاشیه سینما یا متن آن/ اعتراضی به پول درآوردن نداریم
ایرانی که در سینما شناخته شده و با سینما شناسانده میشود و به سمت این نظام سینمایی سوق داده میشود، همین ایران است؛ ایرانی در حرکت به سمت منش سرمایهداری با سینمایی که تازه کشف کرده که از اقبال فرهنگی بخشی از مردم به مشاهیر سینما، میتوان درآمد و سودآوری اقتصادی داشت.
خب چه کسی میتواند آنقدر نا آگاه باشد که ادعا کند چنین منطقی اشتباه است؟ مگر جز این است که منویات فرهنگی یک جامعه، تا با اقتصاد آن پیوند نخورد، راهی به خانههای مردم باز نخواهد کرد و گسترش و عمومیت نخواهد یافت و مگر جز این است که تا در کالاهای روز و مصرفی مردم از جمله لباس، پیوستهای فرهنگی رعایت نشود، تغییر رویه و حرکت به سمت سبک زندگی ایرانی-اسلامی محقق نخواهد شد.
بنابراین از این درهمتنیدگی گزیری نیست و این دو حلقه چنین زنجیرهای را نمیشود از یکدیگر گسست.
کسی به استفاده اقتصادی، اعتراضی ندارد بلکه اگر داشته باشد فهمی از سینما پیدا نکرده است کما این که اصولاً باید به سینمایی معترض بود که از تمام صنایع وابسته به این محصول پرقدرت فرهنگی، بعد از 30 سال، فقط به ظرفیتهای لباس پی برده است؛
آن هم به این شکل حداقلی که فقط در حاشیه یک جشن بزرگ سینمایی و فقط روی فرش قرمز آن، به تبلیغ کالای خود بپردازد حال آن که سینما اساساً در متن خود حاوی ظرفیتهای بزرگی برای اثرگذاری بر مدولباس و البته سایر کالاهای مصرفی مردم است.
فاطمه ترکاشوند
تاکنون و طی این سالها، تنها کارکرد اقتصادی سینما در ایران به صورت فرامتنی بوده به این معنا که هر تولیدکننده یا بنگاه اقتصادی همواره در حواشی سینما، به دنبال استفاده از سلبریتیها برای تبلیغ کالای خود بوده است که تبعا به طور کاملاً مستقل و خصوصی و در تعامل با اشخاص حقیقی اتفاق افتاده است؛
حضور آقای حمید گودرزی در تبلیغات ایسامبل، آقای سام درخشانی در تبلیغات کارما و آقای بهرام رادان برای نوینچرم، نمونهای از اینها است. در کنار این روش، به دنبال پررنگتر شدن نقش آیین فستیوالهای سینمایی در سالهای اخیر، اقبال برخی برندها یا طراحان لباس به مراسم فرش قرمز و معرفی خود از طریق تقبل رایگان طراحی لباس و گریم بازیگران، روش دیگری را برای پیوند دادن یک حلقه فرهنگی-اقتصادی دیگری به حلقه فرهنگی-اقتصادی سینما در کشور به راه انداخته است.
روش محدود سوم نیز که بعضاً در کشور ما رواج داشته، سرمایهگذاری یک شرکت –اغلب شرکتهای مربوط به صنایع تولیدی کلان مثل خودرو و….- در تهیه و تولید فیلم است.
اما سخن همین است که چرا این ساز کارها در کشور ما ناقصالخلقه زاده میشوند و چرا سینمایی که به شکلی طبیعی در اصل و متن خود نوعی مدیوم تبلیغاتی به حساب میآید، در کشور ما هرگز به وجود نیامده و صنایع مرتبط با آن، شکل نگرفتهاند؟
چرا در حالی که اساساً فروش کالا در سینمایی چون هالیوود، از حضور فعال یک برند در زمینه مرتبط با محصولات خود در تولید فیلم آغاز میشود، در کشور ما تولیدکنندگان، عمدتاً براستفاده از شهرت و محبوبیت برخی سلبریتیها حساب باز میکنند؟
بازیگران جشن حافظ و تاملی بر حاشیههای اخیر آن
پرده سوم: یک بام و دو هوا
سینمای ایران تنها سینمایی است که میتواند این همه متناقض باشد. تنها سینمایی که میتواند به فیلمی چون «ابد و یک روز» 9 سیمرغ بلورین و 4 تندیس حافظ در بخشهای مهمی چون بهترین فیلم، بهترین فیلمنامه و بهترین کارگردانی بدهد و بعد انتظار داشته باشد که مردم لباسهای بازیگران آن فیلم را بپوشند.
تنها سینمایی که میتواند به اندازه کن، مخاطبخاص و روشنفکرمأب و دگراندیش داشته باشد و همزمان به اندازه هالیوود، پرخرج و زرقوبرقطلب و برخوردار از حمایت دولتی.
تنها سینمایی که ادعا دارد هرگز نمیخواهد به خدمت اهداف سیاسی کشورش درآید حتی اگر آن اهداف چیزی بیش از احترام به امنیت ملی، سخن گفتن از امید و زیبایی و دراولویت قرار دادن ذائقه مردمش نسبت به سلیقه فستیوالهای خارجی نباشند و در عین حال توقع بیشترین فروش، گستردهترین حمایتها و کمترین نظارتها را داشته باشد.
خب برای پیدا کردن اشکال پیوند نخوردن درست سینمای ایران با اقتصادش، بهتر است به این فکر کنیم که وقتی مهمترین جشنوارههای سینمایی به فیلمی چون «ابد و یک روز» جایزه میدهند، دقیقاً منتظر چه اتفاقی در تحرک اقتصادی کشور هستیم؟ مثلاً مردم علاقهمند و امیدوار میشوند که یک فلافلی دایر کنند چون برند مشهوری در این حوزه در فیلم همکاری کرده است؟
آیا هیچ برند فلافلی عاقلی حاضر است در فیلمی مشارکت کند که قرار است همه بدبختیهای شخصیتهایش ناشی از آن باشد؟ چنین فیلمی حتی از تبلیغ یک مافیای تولید مواد مخدر هم عاجز است چرا که حتی ساقیها و معتادانش، نه حتی از زاویهدیدی غلط، در فیلم، آن قدر زیبا و خوشبخت نیستند که آدم دوست داشته باشد در صنعت مربوط، شروع به فعالیت اقتصادی کند.
لطفاً تعجب نکنید! میشود سینما، صاحب تجربه بزرگی چون فیلم «پدرخوانده» باشد که مخاطب، علاقهمند یا دستکم کنجکاو به مناسبات مافیایی شود؛ اما ما حتی از این مقدار هم محرومیم.
فیلمی چون «آنیهال» از بهظاهر مستقلترین جریان سینمای هالیوود قادر است جریان مد جامعه را در مقطعی چنان تحت تأثیر قرار دهد که «فشن آنیهال» تیپ محبوب جامعه آن روز آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر شود، همان طور که «جنگ ستارگان» نیز، از دستراستیترین جریان هالیوود میتواند تمام صنایع حاشیهای سینما ازجمله لباس، اسباببازی، کالای خواب، لوازمالتحریر، خوردنیها و نوشیدنیها و بسیاری دیگر را به تحرکی بزرگ وادارد آن چنان که با محصولات آن بتوان از تولد تا مرگ یک انسان را تأمین کرد.
اما وقتی خانم پریناز ایزدیار برای بازی در فیلم ابدویک روز جایزه میگیرد، انتظار ایجاد تمایل به تشبه جستن به لباس او در میان مخاطبان فیلم و مردم، همان قدر احمقانه است که فکر کنیم مردم میتوانند واقعاً زندگیای شبیه زندگی شخصیتهای فیلم را دوست داشته باشند.
بنابراین چیزی از سینما باقی نمیماند الا همین شهرت بازیگرانی، که چون خوب بازی کردهاند جایزه گرفتهاند نه چون نقششان دوستداشتنی و بهیادماندنی بوده است. پس منطقاً از نقش او برای تبلیغ یک کالا نمیتوان بهره برد اما از شخص او چرا. راز عقبماندگی سینمای ایران هم ناشی از همین رویکرد اشتباه به محتوای فیلمهای سینمایی است که عملاً شکلگیری زنجیره اقتصادی را ابتر میگذارد.
و این چنین است که سینمای ایران، خود را از همه ظرفیتهای بزرگ این ابزار کارآمد محروم میسازد و این طور ناقصالخلقه در چنین تناقضی به دام میافتد: به روشنفکری کن و به چشم پرکنی اسکار.
در رابطه با بایدها و نبایدهای جامعه دانشگاهی کشور باید به چند نکته توجه کرد:
اول. دانشگاهیان و نخبگان موظف هستند قرائتی درست از دغدغههای رهبری داشته باشند تا مراد و منظور رهبری را بهدرستی درک کنند. رهبر انقلاب بر جذب جوانان انقلابی در بدنه دانشگاهی کشور همواره تأکید داشتهاند. هرچند در برخی موارد این جوانان به بدنه علمی کشور اضافه شدند اما هنوز جای کار بیشتری دارد و اگر بتوانیم از این نخبگان جوان که تلاشهای فراوان و پژوهشهای قابلتوجه داشتهاند در هیات علمی استفاده کنیم با یک تحول علمی و فرهنگی روبهرو خواهیم بود.
از سوی دیگر دانشگاه ما به سمت اسلامی شدن سوق پیدا خواهد کرد. کشوری موفق است که بنیه علمی و همچنین بنیه دینی مستحکمی داشته باشد. لذا جذب متدینین جوان و متخصص که تفکری توحیدی و اسلامی داشته و روحیهای انقلابی دارند میتواند کشور را در ریل پیشرفت و موفقیت قرار دهد.
دوم. بدون شک انقلاب فرهنگی و پیش از آن اصل انقلاب اسلامی برای ورود اسلامیت به متن زندگی جامعه بوده است. زمانی که در حوزه اسلامی بتوانیم علوم مختلف را اسلامی کنیم به سمت اسلامیت حرکت خواهیم کرد. تولید علم در حوزههایی همچون روانشناسی، جامعهشناسی و حتی مدیریت بر اساس آموزههای اسلامی صورت نگرفته است.
زمانی میتوان مدعی کشوری اسلامی بود که علوم انسانی و علوم اداره آن کشور هم برآمده از اسلام باشد. این کار نهتنها از طریق دانشگاه بلکه باید با همکاری حوزه و دانشگاه صورت گیرد. ایجاد علوم اسلامی در حوزه علوم انسانی و تحقق تولید علمی بومی یکی از اولویتهای مهم کشور است و اگر امروز ما نتوانستهایم اقتصادی اسلامی داشته باشیم و اگر امروز ما در حوزه تجارت و صنعت وابسته هستیم برای آن است که در تولید علم در حوزه اقتصاد بومی عمل نکردیم و اسلامی بودن علوم بخشی از همین ماجراست.
امروزه سبک زندگی مردم، اقتصاد، جامعهشناسی و روانشناسی ما برآمده از علوم دوره رنسانس اروپاست و ریشه در الگوهای اسلامی ندارد. وقتی نگاه اسلامی داشته باشیم میتوانیم پایههای اسلامی برای آموزش و پژوهش در کشور بنا کنیم.
احد آزادی خواه :دولت نگاه سیاسی از دانشگاه را کوتاه کند
سوم. سیاستبازی درد این روزهای دانشگاه است. تا جایی که در روزهای اخیر رهبر انقلاب در دیدار با کارگزاران نظام به ماجرای سیاستزدگی در فضای علمی کشور اشاره کردند. بیشک تشکلهای سیاسی، فعالیت جریانهای سیاسی و طراوت سیاسی لازمه فضای دانشگاهی کشور است اما آنچه درواقع رخ میدهد یک افراطیگری سیاسی در فضای دانشگاه است.
بدون شک هر اتفاقی که جریان علمی کشور را دچار حاشیه کند یک آسیب جدی برای دانشگاه تلقی میشود و هنوز دانشگاه ما به شرایط لازم برای حاشیهزدایی سیاسی نرسیده است. این امر هم محقق نخواهد شد مگر اینکه دانشگاه، مسوولان، دانشجو و استاد دانشگاه ما با حقایق و اولویتهای دانشگاه کنار بیاید و بداند سیاست زدگی اولویت دانشگاه نیست.
احد آزادی خواه
چهارم. بدون شک کمیسیون آموزش در دوره جدید مجلس بایستی در مسیر بالا بردن سطح علمی کشور، بالا بردن سطح معنویت در دانشگاه و همچنین مطالبات اقشار فرهنگی و دانشگاهی سرمایهگذاری کند.
اگر دولت نیز نگاه سیاسی خود را از دانشگاه کوتاه کند و بدون جانبداری و با توجه به شایستهسالاری از شعار فاصله گرفته و به مقام شعور برسد، فضای دانشگاهی کشور متحول خواهد شد
اما آنچه امروز شاهد هستیم فضای مقصریابی و علتتراشی برای مشکلات دور و نزدیک است. بدون شک راه کاریابی باید جایگزین مقصریابی شود. دانشجویان و اساتید را نباید وارد یک محکمه سیاسی کنیم و رفع نیازها باید اولویت دولت و مجلس شود.
یادداشت حجتالاسلام احد آزادی خواه عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی