گفتگو با دکتر شهاب اسفندیاری | حباب اطلاعات؛ دستاورد غرب از ایجاد «تصویرسازی غلط»
نویسندگان، شارحان و راویان بهخوبی میدانند که کلمات، وقتی کنار همدیگر قرار میگیرند، «روایت» ساخته میشود. این فقط مختص ادبا و فضلا نیست؛ بلکه هرکس برای خود روایتی از تاریخ و وقایع دارد.
اصل روایت مبتنی بر تکثر روایات است؛ چون تصویر افراد از وقایع روشنتر میشود و قدرت مقابله با روایت غلط را هم برای فرد بالاتر میبرد. حال جامعهای را تصور کنید که راویان خود را کنار بگذارد و روایت -این هنر قصهسازی برای تاریخ- دیگر مقبولیتی در نزد مخاطبین خود نداشته باشد و بهجای خود، دیگری برای ما روایت کند.
تکثر روایتهای غلط و برداشتهای واحد از وقایع که در قطب روایت خودی قرار دارد باعث میشود افراد برای آنکه از حریم «روایت» متکثر غلط، دفاع کنند، به دنیای رد تمام روایتهای موجود روی بیاورند بهجز روایت خود و دیگرانی که این روایت را پمپاژ میکنند.
مغلوب بودن در مقابل تصویرسازی غلط، ما را در حبابی قرار میدهد که اطلاعات و روایات غلط از وقایع، آن را احاطه کرده است و راه برونرفت از حباب را هم برای دست یافتن به روایت حقیقی سختتر میکند.
ایشان در توضیح ‘حباب اطلاعاتی’ کشور گفتند: «[رسانههای دشمن] طوری حرف میزنند برای اینکه بنده و جنابعالی که خودمان در این فضا داریم تنفّس میکنیم، چیز دیگری فرض کنیم غیر از آن واقعیّتی که وجود دارد.»
از این رو، پایگاه اطلاعرسانی KHAMENEI.IR در گفتگو با آقای دکتر شهاب اسفندیاری، استادیار دانشگاه هنر و دانشآموختهٔ دکتری «نظریهٔ انتقادی و مطالعات فیلم» از دانشگاه ناتینگهام انگلستان، به بررسی «مسئلهٔ تصویرسازی غلط غرب از ایران»، «مرز هوشیاری مردم در مقابل تصویرسازی غلط» و «سازوکار مقابله با حباب اطلاعات در کشور» پرداخته است. در ادامه مطلب این گفتگو را میخوانیم . همراه بنیانا باشید
اواخر دهه 70 و اوایل دهه 80 شمسی را شاید بتوان به صراحت دوران اوج روزنامه نگاری و فعالیت رسانه ای در 30 سال گذشته دانست؛ دورانی که روزنامه های 2 جریان آن زمان یعنی «چپ و راست» هر کدام به فراخور فعالیت خود، از لحاظ حرفه ای (و نه سیاسی) عملکرد چشمگیری داشتند.
محمدجواد آذریجهرمی وزیر جوان کابینه پیرمردها را اغلب مردم میشناسند. این شناخت، نه بهواسطه عملکرد وی، بلکه بهواسطه حضور فعالش در شبکههای اجتماعی و برنامههای پرمخاطبی همچون دورهمی است. آقای وزیر به خوبی ظرفیت رسانه را میشناسد و میکوشد تا از ظرفیت سلبریتیها برای بیشتر شناختهشدن استفاده کند.
صفحههایش در شبکههای اجتماعی همچون توئیتر و اینستاگرام اغلب به روز است و آقای وزیر نسبت به مسائل روز با پست گذاشتن در شبکههای اجتماعی اظهارنظر میکند. اما با تمام اینها وزیر ارتباطات در مواقعی که باید در دسترس باشد، نیست!
با کمال تأسف، فضای مجازی کشور به صورت آلوده، رهاشده و غیرقانونمند گسترش یافت. پیامد ناگوار این نحوه از گسترش فضای مجازی سبب شده است تا کشور و مردم در مقابل منافع حداقلی، از آسیبهای حداکثری در ابعاد کلان امنیتی، اقتصادی و فرهنگی متضرر گردند. در حالی که توسعه فضای مجازی میتوانست به گونه ای باشد که مردم به منافع بیشتری برسند و در مقابل، با آسیبهای کمتری دست به گریبان باشند.
در این میان همواره برخی از مسئولان با تمسک به دوقطبی های کاذب و تقسیم بندیهای دروغین، سعی در توجیه اقدامات اشتباه خود و نیز ادامه وضع موجود، دارند. مثلا گاهی دیده میشود که از دوقطبی سازیِ نخ نما و پوسیده «توسعه یا تحجر» استفاده میکنند!
دکتر غلامرضا جلالی فراهانی استاد دانشگاه عالی دفاع ملی هستند . ایشان در سال 94 با حکم امام خامنه ای به ریاست سازمان مهم پدافند غیر عامل منصوب شدند . ایشان مقالات زیادی درباره روش های جلوگیری از حملات رسانه ای آمریکا دارند . سابقه ایشان در همکاری با بخش مختلف قوای سه گانه در سال های اخیر مورد توجه بوده است . امروز یک یادداشت کوتاه از دکتر جلالی در کانال شخصی @drjalalifarahani منتشر شده که باهم میخوانیم :
” تکنولوژی معایب و مزایایی دارد ” ” شبکه های اجتماعی مثل چاقو استفاده خوب و بد دارد ” ” چرا از دنیا عقب بیوفتیم ؟ ” ” مگه ما چیمون از بقیه کمتره” … اینها جملاتی است که هر کدام از ما شنیده ایم . اما چقدر جملاتی صحیح هستند؟
جلوی آینه ایستاده بود و در حالتهای مختلف با گوشی موبایل از خودش عکس میانداخت. بعد از گذشت مدتی، گوشی موبایل را به کناری گذاشت و چشم و ابروی خود را برانداز کرد. بعد از چشم و ابرو رفت سراغ بینی و گونه و لب و خلاصه با کمی مکث، به این نتیجه رسید که قیافه بدی ندارد.
ولی اگر بینی و گونه و چانه را هم به دست یک جراح زیبایی بسپارد بهتر هم میشود. این کار را هم کرد ولی زیباتر که نشد هیچ، یک قیافه عجیب بین دختر و پسر پیدا کرده بود. چهره دختری را تصور کنید که ریش هم دارد.
ولی خودش این حس را اصلاً نداشت و معتقد بود خیلی جذابتر از قبل شده است! کلاً این آدم در طول زندگی بیست و چند سالهاش، آدم خودشیفتهای بود و همیشه تصور میکرد چهره بسیار جذاب و گیرایی دارد و همه برایش میمیرند. در حالی که این توهمی بیش نبود.
این خودشیفتگی و توهم جذاب بودن، به کمک شبکه اجتماعی اینستاگرام، شکل دیگری به خود گرفته است. با عکسهای هر روزه و هر ساعتی که از خود با ژستهای مختلف در صفحه اینستاگرام میگذارد اکنون به یکی از شاخهای اینستا تبدیل شده است.
متنی که در ادامه میخوانید به قلم دکتر شهاب اسفندیاری نوشته شده است . دکتر شهاب اسفندیاری ، دانش آموخته کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسیارشد سینما از دانشگاه هنر است و مدرک دکتری خود در رشته «نظریه انتقادی و مطالعات فیلم» را از دانشگاه ناتینگهام انگلستان اخذ کرده است.این یادداشت در قالب رشته توییت منتشر شده است به بررسی نکاتی ریز درباره امنیت برنامه تلگرام می پردازد :
قرنها بعد هنگام مطالعه تاریخ ۲۰۱۸ مورخان احتمالا تعجب خواهند کرد که همزمان با رسوایی شبکههای اجتماعی بزرگ جهان و فشار افکار عمومی برای افزایش #نظارت_قانونی بر آنها، در ایران برخی «نخبگان» مدافع آزادی بی قید و بند یک پیامرسان خارجی بودهاند.
پیام رسانی که ارتباطات ۴۰ میلیون ایرانی را در اختیار دارد، و بخش عمده جرائم فضای مجازی کشور به وسیله آن رخ میدهد، اما نه آدرس دارد، نه جایی ثبت شده، نه متعهد و مقید به هیچ قانونی است. یعنی شهروندان هیچ امکانی برای پیگیری قانونی حقوق خود در قبال جرائم رخ داده را ندارند.
واضح است که جرائم سیاسی و امنیتی، بخش بسیار کوچکی از مجموعه جرائم و تخلفاتی است که در کشور رخ میدهد. اما معمولا انعکاس رسانهای این موارد بسیار بیشتر است. لذا وقتی سخن از رسیدگی به جرائم سایبری به میان میآید، ذهنها فقط معطوف موارد سیاسی و امنیتی میشود.
حتی اگر یک فعال سیاسی مخالف حکومت باشیم، آیا وجدان ما اجازه میدهد که هزاران قاتل و تروریست و کلاهبردار و شیاد و سارق و متجاوز و کودکآزار و پیدوفیل، آزادانه بتوانند با استفاده از یک پیامرسان بیگانه به اعمال پلید خود بپردازند و از هرگونه پیگرد قانونی در امان باشند؟
چگونه یک فعال سیاسی که دغدغه حقوق مردم را دارد میتواند بپذیرد که جان و مال و امنیت دهها میلیونها کاربر ایرانی، که بسیاری از آنها از نظر سواد رسانه در سطح پایینی هستند و در معرض انواع سوءاستفادهها، اینچنین بدون هرگونه حفاظت و ضمانتی در معرض خطر قرار گیرد؟
برای فعالان سیاسی که عمدتا سواد رسانه بالایی دارند، راههای فعالیت و ارتباط در #فضای_مجازی بسیار است. آنها “بلد” هستند چگونه محدودیتها را دور بزنند و از پیامرسانهای جایگزین و یا شبکه های و رسانه های دیگر استفاده کنند. اما در این میان بر سر مردم عادی چه می آید؟
متاسفانه به نظر میرسد برخی نخبگان سیاسی و فعالان رسانهای منافع گروهی و صنفی خودشان را عینا همان منافع میلیونها شهروند معمولی جلوه میدهند. آیا منطقی است که جان و مال و امنیت دهها میلیون ایرانی فدای منافع گروهی و صنفی یک قشر خاص جامعه شود؟
مجموع کسانی که مدعی شدهاند در گذشته اطلاعات شخصی و تصاویر خصوصی آنها در جریان محاکمه یا بازجویی مورد استفاده قرار گرفته و به همین دلیل مخالف پیامرسان داخلی هستند چند نفر است؟ ۱۰۰ نفر؟ ۲۰۰ نفر؟
به عنوان کسی که در گذشته در اعتراض به استفاده از تصاویر خصوصی متهمان در برخی جلسات رسانهای فریاد زدهام، منطقی نمی دانم که با استناد به این موارد، دهها میلیون شهروند دیگر در معرض دهها هزار جرم کوچک و بزرگ دیگر باشند و هیچ امکانی برای احقاق حق نداشته باشند.
امروز یک رسوایی بزرگ در غرب رخ داده و افکار عمومی نسبت به خطر رها شدن شبکههای اجتماعی بدون نظارت قانونی هشیار شده است. آیا در ایران هم باید یک رسوایی و یا جنایت بزرگ در فضای مجازی رخ دهد تا بپذیریم که یک پیامرسان با دهها میلیون کاربر نباید خارج از نظارت قانونی عمل کند؟
تردیدی نیست که قوانین فضای مجازی باید تقویت شود و خصوصا برای حفظ حقوق قانونی کاربران، #حریم_خصوصی و #اطلاعات_شخصی آنها قوانین روشن و قاطع وجود داشته باشد.
نخبگان و فرهیختگان ما باید در این زمینه از حاکمیت مطالبه کنند. نه آنکه مدافع هرج و مرج و ناامنی باشند. دستگاههای امنیتی ما هم باید در این ماجرا درس عبرت بگیرند.
اعتماد مردم کالای ارزانی نیست که مفت از دست بدهیم. آنگاه که از عکسهای خصوصی متهمان امنیتی استفاده میکنند، در حالی که عکسها هیچ ربطی به اتهامات آن اشخاص ندارد، به هزینههای بلندمدت این اعتمادسوزی بیاندیشند.
اما دفاع از آزادی #تلگرام یعنی چه؟ یعنی باندهای قاچاق دختران آزاد باشند در فضای مجازی فعالیت کنند و پلیس هیچ امکانی برای مقابله با آنها نداشته باشد و شرکت تلگرام هیچ مسئولیتی برای پاسخگویی در قبال فعالیت آنها نداشته باشد! یعنی کلاهبرداران حرفهای آزاد باشند حسابهای بانکی مردم را خالی کنند اما قانون نتواند با آنها برخورد کند.
یعنی داعش و القاعده از طریق تلگرام برای بمبگذاری و آدمکشی سازماندهی و عملیات کنند، اما شرکت تلگرام موظف نباشد هیچ اطلاعاتی از آنها در اختیار پلیس ایران قرار دهد.
یعنی افراد فاسد و منحرف بتوانند تصاویر پورنوگرافی کودکان را در فضای مجازی منتشر کنند و هیچ راه قانونی برای شناسایی و برخورد با آنها نباشد.
هزینه این همه جرم و جنایت که جمعیت دهها میلیونی کاربران تلگرام را تهدید می کند، حتی به فرض منفعت یک گروه یا طبقه خاص جامعه می ارزد؟
معنای دفاع از آزادی تلگرام، در شرایطی که این شرکت بدون ثبت قانونی در هیچ کشوری و بدون مشخص بودن سهامداران و یا مکان سرورها، انحصار ارتباطات دهها میلیون شهروند ایرانی را در اختیار گرفته، چیزی جز دفاع از فراهم آمدن یک بهشت امن جرائم سایبری برای مجرمان و جنایتکاران نیست.
ویدیو : تلهگرام بررسی سطح امنیت اطلاعات در پیام رسان تلگرام افشای اسناد مربوط به هک حساب های کاربری مخالفان دولت روسیه
متنی که در ادامه میخوانید به قلم آقای احمد جانجان نوشته شده است . این یادداشت نکات پیدا و پنهانی را درباره تلگرام بازگو میکند . احمد جانجان شاعر، طنزپرداز و فعال سیاسی-رسانه ای است . این یادداشت در قالب رشته توییت منتشر شده است :
تلگرامِ امن و ما ادرئک #تلگرام_امن !؟
حجم عظیم اطلاعات در دسترس #تلگرام، بزرگترین چالش امنیت ملی در سالهای آتی خواهد بود!
پ.ن: برای ورود به مباحث مطروحه در این یادداشت ، لطفاً منطق خود را پشت فیلترینگ جا نگذارید!
حجم اطلاعات در دسترس #تلگرام،به بزرگترین چالش امنیت ملی در سالهای آتی تبدیل خواهد شد!
فرض کنید۱۰سال بعد،شما به سِمت خاصی ارتقا پیدا کنید.
آیاشبکه قدرت و جاسوسی نمیتواند با رو کردن یک آس حیثیتی یا اخلاقی،شما را به برده تمام عیار خود تبدیل کرده و حقوق هشتادمیلیون نفررا ضایع کند!؟
برای فهم بیشتر این مقوله ابتدا به مبحث دادهکاوی(Data Mining)،کلان داده(Big Data) و درآمد شبکههای اجتماعی از کاربران خواهم پرداخت. سپس به مبحث لزوم امنیت دادهها و #تلگرام خواهم پرداخت.
دادهکاوی(Data Mining) یعنی چه؟
پس از ظهور و بروز تکنولوژیهای جدید و رشد یکباره رسانههای دیجیتال، پیام رسانها و شبکههای اجتماعی، حجم عظیمی از اطلاعات بصورت هر روزه و با روندی صعودی تولید میشود.
بطور مثال کل حجم اطلاعاتی که توسط انسان تا سال ۲۰۰۳ تولید شده چیزی حدود ۵ هگزابایت میباشد که امروزه این مقدار اطلاعات فقط ظرف ۲ روز تولید میشود!
توجه کنید! فقط ظرف ۲ روز!
حالا سئوال اینجاست؛ این اطلاعات کجا ذخیره شده و چه استفادهای می توان از آنها کرد؟
قبل از پاسخ به سئوالات فوق، بهتر نیست بدانیم دادهکاوی یعنی چه!؟ به زبان ساده: به مرتب سازی و استخراج مفاهیم از دادههای ناشناخته و غیر هم جنس که منجر به تشکیل پایگاه داده شود، دادهکاوی میگویند.
از طریق دادهکاوی میتوان به سلایق،نوع و کیفیت ارتباطات،میزان علاقهمندی به عناصر مختلف و… جامعهٔ هدف دست یافت.
مثلاً از طریق خوشه بندی،طبقه بندی،مصور سازی و… دادههای خام تولید شده(ورود و خروج افراد به کانالها،سایتها،لینکها و…) میتوان علایق افراد را شناسایی کرد.
با بکارگیری الگوریتمهای پیشرفته،جستجوهای هوشمندانهتری را ترتیب داد.
بطور مثال حجمِ دادههای تولید شدهٔ یک شبانه روز آقای “حسن عرفانی” را با هم بررسی میکنیم.
پ.ن:عمراً اگه همچین یادداشتی رو تابحال خونده باشید! کمی حوصله کنید! این داستان میتواند واقعی باشد!
آقای”حسن عرفانی” مثل خیلی از ما پس از راهی شدن به محل کار،اینترنت تلفن همراه خود را فعال نموده و وارد نرم افزار #تلگرام شده تا ببیند ظرف این چند ساعت که خواب بوده،چند بار حکومت توسط آمدنیوز ساقط شده است!
پیامها و کانالها را چک میکند،چندین عکس و ویدئو را بارگذاری میکند.
وضعیت آب و هوا را چک کرده و از قضا یک ویدئوی خاک بر سری را ناخواسته باز میکند.سریعاً میبندد! چند تا فحش خار دار به دوستش که او را دست انداخته حواله میکند.به برخی از پیامها پاسخ داده و برخی پیامها را از یکسری از کانالها فوروارد میکند.
نرم افزار اینستاگرام را باز کرده،میلایکاند! فارغ از سیرت یا صورت!و ممکن است یک عکس را بارگذاری کند و…
آقای عرفانی خیلی انسان نتعهدی است! و اصلا در محل کار خود از اینترنت استفاده نمیکند!؛-)
پس از فشار دادن انگشت روی دستگاه خروج، برای جلوگیری از قضا شدن،سریعا نت را میروشناند!
جی پی اس را روشن و سریعا یک تپسی یا اسنپ به مقصد خانه میگیرد چون اهل هیچگونه وقتگذرانیِ خارج از خانه و خانواده نیست!
ایشان به محض اینکه در جمع خانوادگی قرار میگیرد،یک لایک بزرگ به تکنولوژی نشان داده و نت را خاموش میکند!
پ.ن:خداییش اگه یه همچین مردی از نوع مجردش گیر اومد نه نگید!
و حالا دادهکاوی یک انسان وارسته و پاستوریزه بنام «حسن عرفانی»:
تمامی اطلاعات لمسها،مکان یاب،عکسهای به اشتراک گذاشته شده،محتواهای دریافتی و ارسالی،مقدار زمان ماندن در کانالها،میزان فوروارد کردن از یک کانال خاص،زمان روشن و خاموش بودن اینترنت،اینها همه دادههای خام هستند.
تمامی این دادههای خام به همراه میلیونها مشترکِ دیگرِ یک نرم افزار مثل #تلگرام در اَبَر سرورها ذخیره شده تا بتوان آن را به #پول تبدیل کرد!
با پایش دادههای خام و جمع آوری،طبقه بندی و خوشه بندی دادهها،میتوان یک #گراف از ارتباطات بین افراد تهیه کرد! مثلا میشود فهمید آقای عرفانی با چه کسانی صمیمیتر است،نسبت به جنس مخالف چه واکنشی از خود نشان میدهد،آیا اهل چیزهای خاک بر سری هست یا خیر،چه سوگیری سیاسی و فکری دارد
کجا کار میکند،کجا زندگی میکند،چه رنگی را بیشتر دوست دارد،بیشتر چه کلماتی را جستجو میکند،صاحب کدام یک از اکانتهای فیک است! آیا در اکانت فیک همینگونه رفتار میکند یا نقاب را کنار میگذارد!
روابط عاطفیاش با همسرش چگونه است!یک تنبان دارد یا دو تنبان یا چند تنبان!؟
بیایید فرض کنیم آقای«حسن عرفانی» مدتی است که با یک دلبر آی دلبرِ دیگری آشنا شده است.روابطشان نزدیک شده و بصورت شرعی! به بوجی موجی و ناجی ماجی کوروچی رسیده است.الباقی قضایا هِچ!
البته بعد از مدتی برای همیشه این رابطه قطع شده و به هیچ وجه با شخص دیگری تکرار نمیشود.
ده سال بعد یعنی دقیقا دو سال قبل از ۱۴۰۸ ایشان نامزد ریاست جمهوری یا مجلس شورای اسلامی میشود.
رأی میآورد و مثلا نماینده مجلس یا رئیس جمهور میشود.
یک سئوال؟
در Big Data ی ده سال اخیر،تمام رفتارهای جناب عرفانی ثبت و ضبط گردیده است!
آبروی رئیس جمهورِ جمهوری اسلامی ایران چند میارزد!!!؟
خریدارِ عکسها!کلیپها!صداها و پیامهای بوجی موجی دار رئیسِ جمهورِ آینده، از ایشان چه چیزی را طلب میکند!؟
آیا غیر از ضایع کردن حق ۸۰میلیون نفر چیزی خواهد خواست!؟
آیا ممکن نیست رئیس جمهور را پای میز مذاکره میخکوب کند!؟
این فقط یک مثال کوچک بود آنهم با کمترین تولیدِ داده!
فکر کنید! و کمی دایرهٔ افراد را بزرگتر کنید! همسر،پسر،دختر،پدر،مادر،خواهر،برادر! و… اینها هرکدام مشکلات خاص خود را خواهند داشت! و البته دادههای تولید شدهٔ بسیار!
راستی!
چند نفر کارگزار و مسئول در نظام داریم؟
شما از کسی که نقطه ضعف بزرگی دارد انتظار خدمت دارید!؟
آیا میدانید برخی از دانشمندان هستهای را با همین روش مجبور به جاسوسی کردهاند!!!؟
در واقع ارزش اطلاعات ما در ابعاد امنیت ملی قابل ارزیابی است نه از بعد حریم خصوصی!
سئوال اصلی اینجاست؛ اطلاعات تلگرام و شبکههای اجتماعی، کجا ذخیره میشود؟
چقدر از این اطلاعات مختص کاربران ایرانی است؟
درآمد شبکههای اجتماعی از کجاست!؟
پ.ن: کمی تا پایان…
ما برای مشتریهای بخش خصوصیِ(بانکداری،بیمه،بهداشت،بازاریابی،حمل و نقل و…) #دادهکاوی تا این حد قابل دستیابی
و پیشبینی هستیم!
برای مشتریان بخش دولتی که عموماً در جهت حفظ امنیت ملی خود یا جاسوسی به دادهکاوی ورود پیدا میکنند تا چه حد قابل پیشبینی و هدایت هستیم!؟
عکس
بحث پایانی اما نحوه کسب درآمد شبکههای اجتماعی از کاربران است!
چند مصداق:
فیسبوک سالیانه ۱۸۰ پتابایت (معادل نیم پتابایت در روز) اطلاعات در سرورهای خود ذخیره میکند. این وبگاه به ۱۴۰ زبان دنیا قابل دسترس بوده و ۷۰ درصد از کاربران آن در خارج از ایالات متحده هستند.
فیسبوک در مقالهای در دسامبر ۲۰۱۳ اعلام کرد، از این امکان برخوردار است که میتواند پیشنویس نوشتههای کاربر را که نهایتاً تصمیم به انتشار آنها نمیگیرد، همانطور که تایپ میشوند، ذخیره و نگهداری کند. مقاله مشخص میکند که فیسبوک بر اندیشههای اشخاص حتی بدون انتشار نظارت دارد.
فیسبوک در گزارشی که در ۲۷ اوت ۲۰۱۳ میلادی منتشر کرد اعلام نمود که اطلاعات کاربرانش را به درخواست دولتهای مختلف، در اختیار این دولتها میگذاشته است.
در این گزارش آمده است که تنها در نیمه نخست سال ۲۰۱۳ میلادی دولتهای گوناگون خواستار دستیابی به اطلاعات بیش از ۳۸ هزار کاربر این شبکه اجتماعی شدهاند که در ۸۰٪ موارد درخواستها به نتیجه رسیدهاند.
بیش از نیمی از درخواستها مربوط به دولت آمریکا بوده است (۲۰ تا ۲۱ هزار کاربر) که به ۷۹٪ از آنها ترتیب اثر داده شده است. میزان دقیق درخواستهای آمریکا به علت وجود قوانینی که مانع افشای آمار دقیق هستند ممکن نبوده است.
دولت بریتانیا نیز ۲۳۰۰ درخواست در این زمینه داشته است که به ۶۸٪ از آنها ترتیب اثر داده شده. مقامات ترکیه اطلاعات ۱۷۳ کاربر فیسبوک را از این وبگاه درخواست کردهاند که فیسبوک به ۴۵ مورد از آنها پاسخ داده است.
گزارش ۱۰-K شرکت فیس بوک، از درآمد حدود ۵.۳ دلاری این شرکت به ازای هر کاربر این شبکه اجتماعی خبر داده است. این میزان درآمد در حالی است که این شبکه تقریبا به ازای هیچ کدام از سرویسهای مختلفی که در اختیار کاربران قرار میدهد، پولی درخواست نمیکند.
پایان/ مبحث کسب درآمد فیسبوک را از طریق لینک زیردنبال کنید:
چند روز قبل اخباری در فضای مجازی منتشر شد درباره سوءاستفاده فیس بوک آمریکایی از اطلاعات مردم . به دنبال آن کمپین #deletefacebook در شبکه های اجتماعی راه افتاد و در ساعاتی اندک ده ها هزار نفر صفحات و پروفایل های خود در فیس بوک را منهدم کردند .
این کمپین بزرگترین بحران تاریخ #فیسبوک است که پس از مشخص شدن لورفتن اطلاعات کاربران در زمان انتخابات اخیر ریاست جمهوری ایالات متحده شکل گرفته است.
اطلاعات مردم به دلیل دسترسی داشتن شرکت Cambridge Analytica به اطلاعات کاربران لورفته است.
شرکت Cambridge Analytica یک شرکت یک شرکت مشاوره سیاسی بریتانیایی است که داده کاوی، کارگزاری داده ها و تجزیه و تحلیل داده ها را با ارتباطات راهبردی برای روند انتخابات ترکیب میکند.
مارک زاکربرگ مدیرعامل فیسبوک رسما لورفتن اطلاعات کاربران را تایید کرد.
افراد بسیاری از جمله موسس واتساپ (برایان اکتون) تاکنون به کمپین #deletefacebook پیوستهاند. هشتگ کمپین ” حذف فیسبوک ” برای ساعات پیاپی برپازدید ترین بود .
مهمترین رویداد هم پیوستن میلیاردر مشهور «ایلان ماسک» به کمپین بود. او صفحات فیسبوک کسبوکارهای خود ( تسلا و اسپیس ایکس) را با پیوستن به کمپین #deletefacebook کاملا از فیس بوک حذف کرد!
متنی که در ادامه میخوانید مقاله ای به قلم استاد علی نادری درباره فیس بوک است :
رسوایی فیس بوک – کمبریج آنالیتیکا و معامله “عاقل خائن” بر سر بیگ دیتای ایرانیان
1/حتما اخبار رسوایی فیس بوک و شرکت انگلیسی کمبریج آنالیتیکا راخوانده اید. bbc گزارشی داده که فقط تحلیل داده های آن برای روشن شدن فاجعه بزرگ زیرپوست شبکه های اجتماعی کافی است.فاجعه ای که اگر حاکمیتها برای آن فکری نکنندنه تنها اختیارات آنها که تمام امورات مردمشان رافرا خواهدگرفت.
2/اینجا برخی از گزاره های bbc را می نویسم تا به عمق فاجعه ای که بواسطه دعوای درونی غرب افشا شده، بیشتر بیاندیشیم و بدانیم که دعوا برای حضور یا عدم حضور زیرساختی مثل تلگرام، فراتر از شوخی های سیاسی، یک دعوای جدی برای حفظ حاکمیت ملی است.
3/ کمبریج آنالیتیکا به شرکت لابراتورهای ارتباطات راهبردی (اسسیال)، با سوابقی در حوزه نظامی و جنگ روانی، وابسته بوده است. اسسیال تا سال ۲۰۱۳ به اسناد محرمانه وزارت دفاع بریتانیا دسترسی داشته و قراردادی با وزارت خارجه_آمریکا در میان سوابق آن است.
4/ استیو بنن، استراتژیست سابق ترامپ مدتی نایب رئیس کمبریج آنالیتیکا بود. رابرت مرسر، میلیاردر راستگرای آمریکایی، از تأمینکنندگان مالی اصلی این شرکت بوده و شماری از حامیان مالی حزب محافظهکار بریتانیا هم در میان سرمایهگذارانش بودهاند.
5/ استفاده از دادههای شبکههای اجتماعی برای تدوین استراتژی بازاریابی مطلقا منحصر به کمبریج آنالیتیکا نیست، اساسا یکی از ویژگیهای شبکههای اجتماعی چون فیس بوک این است که در ازای خدمات رایگان به کاربران، از اطلاعات آنان برای بازاریابی استفاده میکنند.
6/ اما آن طور که کریستوفر وایلی، از کارکنان ارشد سابق در کمبریج آنالیتیکا میگوید، کمبریج آنالیتیکا تنها دادهپژوهی نمیکرد، بلکه تیمی از روانشناسان، طراحان گرافیک، عکاسان، فیلمسازان، روزنامهنگاران و نویسندگان داشت که پس از شناسایی مخاطب هدف، انبوهی از محتوا را تولید میکردند.
7/ این تولیدات محتوایی میتوانست مخاطب را در جهت مورد نظر تحت تاثیر قرار دهد و این محتوا را بدون آنکه در ظاهر ارتباطی با تبلیغات ترامپ داشته باشد منتشر میکردند.
وایلی کمبریج آنالیتیکا را متهم میکند که برای جلب رایدهندگان احتمالی دونالد ترامپ از جمله آنها را با انبوه “اخبار جعلی” هدف میگرفته است.
8/ کمی پس از افشاگری، تیم تحقیقی کانال ۴ با فریب مدیران کمبریج آنالیتیکا خود را به عنوان کارفرمای پروژهای در سریلانکا جا زد. مدیران این شرکت به مشتریان میگویند که چگونه با ماموران اطلاعاتی سابق در تماس هستند و از شرکتهای امنیتی و اطلاعاتی خصوصی برای کارهایشان استفاده میکنند.
9/ مدیران کمبریج آنالیتیکا از جمله میگویند که شرکتهای خصوصی اسرائیلی همکارشان “در گردآوری اطلاعات بسیار کارآمد” هستند و مدعی میشوند که ماموران سابق دستگاه اطلاعاتی بریتانیا با کمبریج آنالیتیکا همکاری میکنند.آنها وقتی لازم باشد خود دست به کار ساختن سابقه منفی برای نامزدها میشود.
10/ گزارشهای تایید نشدهای هم از مداخله کمبریج آنالیتیکا در کارزار همهپرسی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا وجود دارد، انتخاباتی که مانند انتخاب دونالد ترامپ در آمریکا، گذشته از نتیجه غیرمنتظرهاش، پس از دو سال هنوز کشوری را دوپاره کرده است.
11/ برخی این دوپارگی را به ماهیت کارزارهای انتخاباتی اخیر و شیوههای ادعایی آنها، چون پخش اخبار جعلی، تحریک ترسها و نفرتهای ناخودآگاه، و قطبی کردن فضا به واسطه استفاده از شبکههای اجتماعی نسبت میدهند، شیوههایی که کمبریج آنالیتیکا متهم به استفاده از آنها است.
12/ حجم انبوهی از دادهها، که کم کم تقریبا اطلاعات شخصی همه جمعیت روی زمین را در برمیگیرد، به طور متمرکز در اختیار چند غول فناوری مانند فیس بوک و گوگل است و کسانی که دانش و منابع انسانی لازم و دسترسی به چنین دادههایی را داشته باشند، به شکلی بیسابقه میتوانند الگوهای رفتاری جوامع را شناسایی کنند و به آنها شکل دهند.
13/ اینها گزارش رجانیوز نیست، اینها را bbc در جریان یک دعوای بزرگ در غرب منتشر کرده. از دل این گزاره ها باید بفهمیم که دعوای بیگ دیتا، دعوا بر سر حاکمیت کشورهاست. کدام عاقلی بیگ دیتای خود را در اختیار امثال دورف میگذارد؟! جز یک عاقل #خائن ؟!
14/ البته شباهت های عجیب این ماجرا با دو انتخابات اخیر ایران،مثل تولید انبوه اخبار جعلی و تلاش برای قطبی کردن،این شبهه تقویت میکند که آیا بیگ دیتای ایرانیان، با پیروزی انتخاباتی معامله نشده؟ خصوصا که این تکنولوژی مهندسی انتخابات انگلیسی است!هم با عقل جور در میاید و هم با خائن بودن!
متنی که در ادامه میخوانید ، یادداشتی کوتاه از مهندس سیداحسان اصنافی است که او در شبکه های اجتماعی در نقد فعالیت کاربران منتشر کرده است :
کار ویژه نفوذی ها در توییتر و رسانه چیست؟
مخالفین همیشه همانقدر که در چه نمی خواهند متحد هستند در چه می خواهند متفرقند. برای شکستن کمر نظام اولین قدم انسجام بخشی به طیف متکثر مخالفین از طریق تنش و هیجان است.نباید اجازه فکر در مورد فردای اعتراض را داد
کشته سازی،درگیری،خبر دروغ و ..ساده ترین تکنیکهای ضدانقلاب است.اما بخش دوم تامین هیجان به عهده نفوذی/ساده لوح ها است که رنگ و ریش حزب الهی دارند
نان نفوذیها در تحقیر،توهین به تفاوتها و برجسته نمایی اختلاف است؛ آنها رسانه را از ابزار اقناع به بوق رو کم کنی و تیکه پراکنی تنزل میدهند
نفوذی ها اختلافات کوچک را چنان نمادین میکنند که برای طرفین ناموسی شود و کوتاه امدن از آن ممکن نباشد
نفوذی ها در درگیری هایی گفتمانی، منتقدین و مخالفین را تحقیر میکنند تا انسجام و خشم آنها فرو ننشیند
نفوذی ها هر مدارای نظام با تفاوت ها را نماد سرخوردگی جریان حزب الله میکنند
نفوذیها در درگیری میدانی خوراک رسانه ای برای هیجان بخشی را تامین میکنند
بزرگترین دشمن نفوذی ها آنها هستند که فضا را سیاه و سفید نشان نمیدهند. نفوذی ها به خون آنها که تلاش میکنند فرصت آمیختن حق و باطل را از ضدانقلاب بگیرند تشنه اند و برای خروجشان از قطار انقلاب برنامه ریزی میکنند
نفوذی به جای اینکه از دور شدن هر نیروی انقلابی از دایره انقلاب ناراحت شود و برای بازگرداندنش تلاش کند با ذره بین دنبال لغزشها است تا فریادش کند و هورا بکشد
نفوذیها تلاش میکنند خودشان مصداق تام و تمام انقلابی به نمایش بگذارند
آنها خوب میدانند عملکردشان چه آبرویی از نظام می برد
مطلبی که در ادامه میخوانید را نیک بیلتون نوشته است و در نوامبر ۲۰۱۷، با عنوان «The End of the Social Era Can’t Come Soon Enough» در وبسایت ونیتیفر منتشر شده است و وبسایت ترجمان در اسفند ۱۳۹۶ آن را منتشر کرده است.
چندماه قبل، شان پارکر، اولین رئیس فیسبوک، حرفهایی زد که داغ دل خیلیها را تازه کرد. پارکر تأیید کرد که فیسبوک و دیگر شبکههای اجتماعی، آگاهانه و عامدانه، از نقصانهای روانشناختی انسانها سوءاستفاده میکنند تا کاربرانشان را هرچه بیشتر درگیر کنند.
دقیقاً مثل نوعی اعتیاد. این سخنان نشانهای بود از موج جدیدی که بین مردم راه افتاده است. حالا خیلیها دارند شبکه های اجتماعی را ترک میکنند تا شاید آرامش قبلیشان را دوباره پیدا کنند.
نیک بیلتون، ونیتیفر : بسیاری آمریکای پیش از جنگ داخلی را یک فانتزی پیشرو تصور میکنند: مردانی با سبیلهای چخماقی که در سالنهای گردوخاکگرفته لم دادهاند و عرق ذرت بالا میاندازند و صدای پیانو هم در پسزمینه میآید.
ولی در واقعیت، زندگی در آن روزگار کثیفتر از این حرفها بود: آمریکاییها پس از فراغت از کار وقت خود را در شیرهکشخانههای کاملاً قانونی با کشیدن هروئین میگذراندند.
در سال ۱۸۸۵ میلادی تریاک و کوکائین را حتی به بچهها هم میدادند تا مرهمی باشد بر درد دندان درآوردن. «قطرهٔ کوکائین برای دنداندرد»، که با شعار «تسکین فوری» تبلیغ میشد، بستهای ۱۵ سنت فروخته میشد.
امروزه، در میانهٔ بحران مواد مخدر، وقتی این را میشنویم، بیبروبرگرد تعجب میکنیم و میپرسیم: «واقعاً چه فکری پیش خودشون میکردن؟»
من نیز غالباً همین تعجب و سؤال را دارم وقتی به شبکه های اجتماعی و تسلط فعلیشان بر جامعه فکر میکنم.
آیا نسلهای آینده در ده یا بیست یا صد سال آینده به امروز ما خواهند نگریست و با سردرگمی خواهند پرسید درست است که این شبکه های اجتماعی فوایدی داشتند ولی با وجود شواهدی مبنیبر اینکه این پلتفرمها در حال نابودکردن جامعه بودند، چرا نسلی از انسانها اینقدر به آنها باور داشتند؟
شواهدی همچون اینکه تروریستها از این شبکه های برای عضوگیری استفاده میکنند، این شبکه های باجگیری را تسهیل میکنند، اضطراب را افزایش میدهند و انتخاباتمان را خراب میکنند.
البته برخی از افرادی که این شبکه های اجتماعی را ایجاد کردهاند امروز مطمئن نیستند که اینها اصولاً فایدهای هم دارند. یک ماه پیش، نوشتهای منتشر کردم که بهتفصیل شرح میداد برخی از نخستین کارمندان فیسبوک اینک هیولایی را میبینند که خودشان خلق کردهاند.
چنانکه یکی از نخستین کارمندان فیسبوک به من گفت: «شبها در جایم دراز میکشم و به چیزهایی فکر میکنم که در آن روزهای نخستین خلق کردیم و اینکه چه کاری میتوانستیم بکنیم تا از این محصول اینطور استفادههایی نشود».
پس از انتشار آن نوشته، منتظر ایمیلها و پیامهای خشمناک کارمندان سابق و فعلی فیسبوک و توییتر و اینستاگرام بودم.
ولی چنین نشد و درعوض ایمیلهای بسیاری از کارکنان سابق (حتی فعلی) این شبکه های اجتماعی دریافت کردم که اعتراف میکردند همین حس را دارند. حتی برخی از آنها گفتند که خودشان دیگر از این پلتفرمها استفاده نمیکنند.
کسانی که با من تماس گرفتند از ردههای مهندسی بودند تا مدیران ارشد. برخی از سرمایهدارانی که در روزهای نخستین این شبکه های یا رقبایشان از آنها حمایت مالی کردهاند به من گفتهاند که دیگر از این شبکه های استفاده نمیکنند یا خیلی کم استفاده میکنند.
ماه پیش، مارک ساستر از شرکت آپفرانت ونچرز نوشت که پس از مشاهدهٔ استفادهٔ ترامپ از شبکه های اجتماعی، فیسبوک و توییتر را از گوشی خود پاک کرده است.
او نوشت: «اینکار موجب بهبودی عظیم در هر روز از زندگی من شد، بهبودی که نمیتوانم توصیف کنم و باید خودتان هم اینکار را بکنید تا بفهمید».
این کار او بهموازات تعداد بیشمار روزنامهنگارانی است که به من گفتهاند حساب کاربری خود را حذف کردهاند یا اپلیکیشن شبکه های اجتماعی را در گوشی خود پاک کردهاند یا اینکه بدون حذفکردن حساب کاربری یا اپلیکیشن دنیای رسانههای اجتماعی را ترک گفتهاند.
وقتی دریافتم یکی از این سرمایهگذاران خطرپذیر، که عشقی الهی به توییتر داشت، مدتی است در این شبکه غیرفعال شده است، ایمیلی به او زدم تا حالش را بپرسم. چنین پاسخ داد: «بهسختی میتوانم تصور کنم چرا باید به توییتر برگردم. مانند یک بیماری عفونی و اعتیادآور است که بر آن غلبه کردهام و اینک سیستم ایمنی بدنم رضایت بیشتری دارد».
همانطورکه همکارم، مایا کوزوف، چند روز پیش نوشته است، رونق شبکه های اجتماعی ، که به لطف رشد صنعت موبایل شکل گرفت، به پایان رسیده است.
اشارهٔ درستی میکند: «اینکه آیا صنعت فناوری اطلاعات بتواند ورای بهرهگیری از اضطرابهای اجتماعی ما بهقصد فروش آگهی یا ورای خشمگینترکردن ما به سمتِ افزایش مشارکت [اجتماعی] ما برود، شاید نیازمند درانداختن طرحی نو در رابطهٔ میان خلیج سانفرانسیسکو۱ با بقیهٔ کشور باشد».
این حس، همزمان، در بخشهایی از خلیج سانفرانسیسکو و بقیه کشور وجود دارد
حالا (البته چندماهی میشود) خودِ من هم بخشی از این گروهم. اینستاگرام و فیسبوک و اسنپچت را از گوشی پاک کردهام.
ماهی یکبار، حتی شاید هم کمتر، سری به فیسبوک میزنم تا اگر کسی پیغامی برایم فرستاده باشد ببینم و لایک و کامنت هم نمیگذارم. بیشتر از یک سال است که وارد اسنپ چت نشدهام.
روزی سهبار در اینستاگرام عکس میگذاشتم ولی اکنون سالی سهبار عکس میگذارم. برای مقاصد کاری، هنوز از توییتر کمی استفاده میکنم ولی آخرهفتهها اپلیکیشن آن را از گوشی پاک میکنم زیرا مرا غمگین یا خشمگین یا مضطرب میکند.
دیگر به یاد نمیآورم که آخرینبار چه زمانی سرزدن به شبکه های اجتماعی مرا شاد یا توانمند کرده است. شاید مهم به نظر نرسد ولی کسی این را میگوید که آنقدر توییتر را دوست داشت که کتابی دربارهٔ آن نوشته است.
بله تمام اینها را پیشتر نیز شنیدهایم، اینکه مردم شبکه های اجتماعی را ترک میکنند و اینکه پلتفرمها کارشان تمام است.
نیویورکتایمز نسخههای مختلفی از این داستان را نوشته است و پرداختن به این موضوع در بخش اقتصادی این روزنامه مثل یک ستون ثابت شده است. ولی باور دارم اینبار اوضاع فرق دارد و این شروع یک چرخش بزرگ است و تقصیر بر گردن همین شبکه های اجتماعی است.
یکی از مشکلات این است که این شبکه های اجتماعی شباهت زیادی به مواد مخدر دارند. فیسبوک و سایر شبکهها بهخوبی این موضوع را میدانند. گوشیهایمان چندبار در ساعت از لایکها و کامنتها و ریتوئیتها میگویند.
تلاش همهشان یکی است، اینکه ما را دوباره آنجا بکشند تا آمار و ارقامشان برای گزارش درآمد سهماههٔ بعد بهتر شود.
شان پارکر، یکی از نخستین سرمایهگذاران فیسبوک و نخستین رئیس فیسبوک، چیزی را به زبان آورد که همگی میدانستیم: قصد فیسبوک این است که مثل مواد مخدر عمل کند با «دادن گاهبهگاه دوزهای پایین دوپامین ازاینطریق که کسی برای عکسی یا برای نوشتهای لایکی یا کامنتی گذاشته است».
پارکر گفت که این کار عامدانه و با نقشهٔ قبلی بوده است. این شرکتها «از نقطهضعفی در روانشناسی انسان سوءاستفاده میکنند». این نکته را چامات پالیهاپیتیا، از مدیران سابق فیسبوک، نیز بازتاب داده است.
در برنامهای در تلویزیون سی.ان.ان، که دربارهٔ نقش فیسبوک در جامعه بود، او از خود پرسید «آیا خودم را مقصر میدانم؟» و پاسخ داد «قطعاً خودم را مقصر میدانم».
و درنهایت بزرگترین دلیلی که منجر میشود مردم شبکه های اجتماعی را کنار بگذارند: وعدهٔ ارتباط ختم شد به واقعیتِ گسست.
همگی دیدیم دونالد ترامپ چگونه از شبکه های اجتماعی بهره گرفت تا بین ما تفرقه بیندازد، چگونه مشکلات درونی تاریک و رقتانگیز خود را به جهانیان توییت کرد، چگونه توجه نکرد که عواقب برچسبزدنهای بچهگانه روی یک دیکتاتور کمونیست، که بهاندازهٔ خود او مشکلات درونی دارد، ممکن است ما را در آستانهٔ یک جنگ هستهای قرار دهد.
دیدن همهٔ این اتفاقات بهصورت زنده موجب میشود از خود بپرسید با این عمر گرانقدر چه میکنم؟
سالها پیش، یکی از مدیران فیسبوک به من گفت اختلافنظر سر یک مسئله اصلیترین دلیل قطع دوستی در فیسبوک است. او بهشوخی گفت «کی میدونه، اگه این وضع ادامه پیدا کنه، شاید آخرسر کاربرهایی داشته باشیم که فقط چندتا دوست تو فیسبوک دارن».
ازهمهبدتر، همگی دیدیم روسیه بهگونهای این شبکه های اجتماعی را علیه ما آمریکاییها به کار گرفت که ده سال پیش کسی نمیتوانست فکرش را هم بکند.
اصلاً بیایید این شبکه های اجتماعی را بدهیم به روسها. روسیه از شبکه های اجتماعی ما استفاده کرد تا تفرقهافکنی کند، مانند عروسکگردانی که ارادهاش را بر عروسک تحمیل میکند.
همانطورکه یک مقام دولتی اخیراً به من گفت، «پروپاگاندای پنهانی پوتین یکی از موفقترین کارزارهای تاریخ معاصر بوده است».
به گفتهٔ مقامات، تمام چیزی که پوتین نیاز داشت همین شبکه های اجتماعی بود. از وقتی عضو این شبکههای اجتماعی شدم، این نخستینبار است که در اردوگاه کسانی قرار میگیرم که میپرسند «چه فکری پیش خودمون میکردیم؟».
پینوشتها:
این مطلب را نیک بیلتون نوشته است و در تاریخ ۲۳ نوامبر ۲۰۱۷، با عنوان «The End of the Social Era Can’t Come Soon Enough» در وبسایت ونیتیفر منتشر شده است و وبسایت ترجمان در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۹۶ آن را با عنوان «پایان عصر شبکه های اجتماعی دور از تصور نیست» و ترجمهٔ بابک طهماسبی منتشر کرده است.
• نیک بیلتون روزنامهنگار انگلیسی-آمریکایی است که در حال حاضر گزارشگر ویژهٔ ونیتیفر است. از تخم درآمدنِ توییتر: داستانی واقعی دربارهٔ پول، قدرت، دوستی و خیانت (Hatching Twitter: A True Story of Money, Power, Friendship, and Betrayal) از جمله کتابهای اوست
[۱] ثروتمندین منطقهٔ آمریکا که محل استقرار بسیاری از ابرکمپانیهای تکنولوژی است.
نسخه 3 شبکه اجتماعی تبیان تحت سیستم عامل آندروید منتشر شد . در نسخه جدید بهبودهایی در رابط کاربری صورت گرفته و اطلاعات کاربران از این به بعد رمز نگاری می شود . نکته مهم درباره شبکه تبیان ساختار آن است ، شبکه تبیان یک پیام رسان فوری نیست .
شبکه تبیان فضایی برای اشتراک گذاری دانش و بینش در فضایی پاک و پرهیجان است . این شبکه حدود 6 سال قبل شروع به کار کرده است . از ویژگی های جذاب این شبکه امکان اشتراک متن ، عکس ، فیلم ، موسیقی ، و امکان ساخت نظر سنجی و امکان دسته بندی مخاطبان و طرفداران و اشتراک مطالب فقط برای دسته خاص از همراهان است .
آیا فعالان شبکه های اجتماعی توانسته اند یا می توانند جای خبرنگاران و رسانه های رسمی را بگیرند؟ آیا با فعالیت شبکه های اجتماعی و شهروند خبرنگاران در آینده رسانه های رسمی معتبر کارایی خواهند داشت؟ در این نوشته به بررسی این پرسش می پردازیم همراه بنیانا باشید
آخرین خبری را که شنیده اید یادتان هست؟ آیا منبع آن برای شما اهمیت داشته یا اینکه فقط به محتوای آن دقت کرده اید؟ آیا صرف اینکه آن خبر را در یک گروه یا کانال تلگرامی غیر رسمی و یا یک صفحه اینستاگرام دیده اید پذیرفته اید؟ آیا شایعات، تصاویر و فیلم های عجیب و نادری که در یکی از شبکه های اجتماعی دیده اید صرفا باتوجه به نوع روایت آن پذیرفته اید؟
در چند سال اخیر با ایجاد و توسعه شبکه های اجتماعی و پیام رسان های اینترنتی شاهد آن هستیم که اخبار به صورت وسیع و گسترده توسط افرادی که خود پیش تر مخاطب خبر بودند منتشر و توزیع می شود. دیگر رسانه های خبری حتی آنلاین قدرت گذشته را ندارند و رسانه های خبری مکتوب هم بیشتر به تحلیل و گزارش می پردازند تا نقل اخبار.
همچنین با به وجود آمدن و فراگیر شدن ابزارهای ضبط وقایع از قبیل دوربین های گوشی موبایل و یا ضبط کننده های صوتی که در لحظه قادرند از هر اتفاقی حول شما عکس، صوت یا فیلمی مناسب تهیه کنند .
و همچنین فراگیری ابزارهای رایانه ای حرفه ای از قبیل نرم افزارهای ویرایش عکس و فیلم و صدا و فراگیر شدن امکان ارسال آنلاین توسط اینترنت در یکی از شبکه های اجتماعی یا پیام رسان ها تحول شگرفی در زمینه ارتباطات پیش آمده و همه افراد تبدیل به یک خبرنگار مجهز در محل وقوع رخداد شده اند.
تعریف فرایند ارتباط که روزی فرستنده، گیرنده، وسیله ارتباط و نهایتا محتوای پیام ، رمزنگاری و بازخورد آن در مخاطب بود تا حد زیادی تفاوت کرده است. با توجه به دوطرفه شدن فضای رسانه ها در شبکه های اجتماعی وسیله ارتباط از روزنامه و مجله و سایت به تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و … در حال تغییر است .
و فرستنده پیام گیرنده روی خط نیز می تواند باشد و البته گیرنده و مخاطب قدیم، تولید کننده محتوا نیز می تواند باشد و دیگر وسیله ارتباط آن اهمیت قدیم را ندارد بلکه پیام است که هرچه قوی تر و نافذتر باشد مخاطب بیشتری خواهد داشت. بارها برخورده اید در شبکه های اجتماعی به متن یا کلیپی که توسط یک فرد عادی تهیه شده و میلیونها بازدید و مخاطب داشته است.
اما آیا این به منزله پایان خبرنگاری و رسانه های رسمی است؟
به یک صفحه روزنامه نگاه کنید، منابعی مختلفی را برای اخبار آن می بینید: تسنیم، ایسنا، مهر، فارس، ایرنا، رویترز، آسوشیتدپرس، بی بی سی و رسانه های رسمی دیگر.
ممکن است ستون مخاطبان را در آن روزنامه نیز ببینید که نظرات خود را اعلام کرده اند یا واکنش مخاطبان شبکه های اجتماعی به موضوعی خاص را هم در بر دارند.
اما تا حال سوال کرده اید چرا این رسانه های رسمی به خبر یک کانال تلگرامی و یا صفحه اینستاگرامی غیررسمی (داخلی یا خارجی) استناد نمی کنند و به آن نمی پردازند و اگر بخواهند به آن توجه کنند در خصوص رد یا تایید اخبار آنها سخن می گویند اگرچه در وسعت خیلی زیادی منتشر شده باشد؟
پاسخ این سوال ساده است: مخاطبان و البته همه ما به اخبار و حتی روایت رسانه های غیررسمی «اعتماد» نداریم؛ چراکه بارها و بارها شایعات و اخبار و روایت های نافذ ولی کذب دیده ایم؛ و آموخته ایم که نباید به آنها اعتماد کنیم؛ و اخبار آنها را هرچند قوی و مستدل به چشم یک گزاره اثبات نشده می نگریم.
حتی مخاطبان حرفه ای تر به یک منبع رسمی خاص نیز اکتفا نمی کنند بلکه چندین منبع را با گرایش های مختلف می نگرند چون می دانند هر رسانه رسمی هم با نگرش خود یک خبر را تنظیم می کند.
امروزه اکثر مخاطبان دیده اند آن عکس معروف را که سه فریم کنار همه چیده شده است. در یک فریم سرباز تفنگ را به سر فرد بازداشتی نشانه رفته، در فریم دیگر سرباز فرد بازداشت شده را تهدید می کند و سرباز دیگری به فرد آب می دهد و در فریم دیگر فقط یک سرباز به فرد بازداشت شده آب می دهد و همه می دانند که باید مراقب باشند که تحت تاثیر یک نگاه خاص قرار نگیرند.
امروزه اکثر مخاطبان به یک تصویری که از یک رویداد و روایت آن در ذهنشان ساخته می شود به چشم قسمتی از یک پازل نگاه می کنند که باید تکه های دیگرش را با توجه به رسانه های رسمی دیگر بسازند که حتی ممکن است تحریف شده باشد نه یک بوم کامل نقاشی که واقعی است.
پس باید لحاظ داشت آنچه که تغییر عمده کرده است وسیله ارتباط است نه شانیت و جایگاه رسانه فرستنده. رسانه ها به عنوان فرستنده پیام جایگاه خود را دارند و فقط گویی ابزار این انتقال پیام از سایت به کانال تلگرامی تغییر کرده است .
و در این میان مردم به یک خبرنگار و یا شهروند خبرنگار برای رسانه ها تبدیل شده اند و نمی توان گفت آنچه که لزوما مردم در شبکه های اجتماعی روایت کنند مخاطبان می پذیرند.
اثبات این هم ساده است، به کانالهای خبری تلگرامی گوشی خود نگاه کنید، از چندین منبع مختلف خبر دریافت می کنید و فهرست کانالهای خبری تلگرامی شما شامل رسانه های داخلی با گرایش های مختلف سیاسی با پشتوانه نهادهای مختلف داخلی و همچنین رسانه های مختلف بیگانه و دشمن ایران نیز هست که بارها و بارها باتوجه به سوگیری خاص رسانه های بیگانه طعم دروغهای آن را چشیده اید؛
اما دنبال این هستید که اخبار را با منابع و گرایش های مختلف داشته باشید که مبادا خبر درستی را حتی در میان ده ها اخبار نادرست یک کانال تلگرامی شایعه پرداز از دست بدهید یا اینکه حداقل از شایعات آن مطلع باشید و نهایتا تصمیم گیری کنید که چگونه آن را بپذیرید اگرچه روایت مورد نظر مطلوب شما نیز نباشد.
این روزها همه کار با فتوشاپ و ابزارهای دیگر ویرایش عکس و فیلم و صوت را بلدند و البته می دانیم دارندگان رسانه های دشمن ایران در استفاده از آنها برای دروغ سازی مسلطند و همچنین توانایی آن را دارند که از یک پیام صوتی، متنی و یا تصویری صحیح، یک روایت ناصحیح بسازند؛
که بارها و بارها شاهد آن بوده ایم و هرچند داستان سرایی ها و روایت های نافذی از آنها دیده باشیم به آنها اعتماد نداریم و منتظریم یک یا چند مرجع رسمی آن را تایید یا تکذیب کنند.
البته شاید عده ای کمی آن را بپذیرند اما این عده در مقابل فضای کلی روانی جامعه آنچنان موثر نیست و نهایتا می توانند افکار عمومی را با یک شایعه تشنه واکنش مقامات رسمی کنند.
نکته ای دیگر در روایت شهروند خبرنگاران
خارج از اینکه یک مطلب ممکن است صرفا دروغ پردازی برخی رسانه های غیررسمی باشد نکته دیگر نوع مخابره و روایت یک خبر توسط یک شهروند خبرنگار است که ممکن است مخاطب را به خطا بیاندازد.
بعنوان مثال فرض کنید شخصی در شهر دمشق صدای مهیبی می شنود و سریعا به سوی محل حادثه حرکت می کند تا بعنوان یک شهروند خبرنگار آن را گزارش کند. به محل که می رسد؛ وسط بازار است که بر اثر انفجار آتش گرفته است.
اولین روایت این شخص با توجه به سابقه ذهنی او از شهر دمشق و همچنین گفته های افراد حاضر در محل انفجار، یک بمب انتحاری در بازار دمشق است که تعدادی کشته و زخمی نیز برجای گذاشته است چرا که افراد زخمی بسیاری هم روی برانکار خوابیده اند.
این شخص به سرعت فیلم و عکس می گیرد و در توئیتر یا فیس بودک خود منتشر می کند و با توجه به اینکه اولین روایت این مطلب است به شدت در شبکه های اجتماعی بازنشر می شود که “انفجار انتحاری در بازار دمشق تعدادی کشته و مجروح برجای گذاشت” و فیلم آن نیز ضمیمه خبر است.
پس از دقایقی معلوم می شود که انفجار بمب نبوده و ناشی از انفجار یک کپسول گاز بوده است. پس اصل خبر بمب گذاری تکذیب شده است. پس از گذشت ساعتی از انفجار و پی گیری خبرگزاری رسمی از منابع رسمی، مشخص می شود که در انفجار کپسول گاز کسی کشته نشده و فقط تعدادی زخمی داشته است.
و نهایتا خبر رسمی می شود ” 6 زخمی بر اثر انفجار کپسول گاز در بازار دمشق”. در این خبر شهروند خبرنگار اصلا قصد فریب نداشته بلکه خواسته روایتی سریع و عینی ارائه بدهد اما موفق نشده است.
جالب اینجاست که بدانید شبیه این خبر چندی پیش منتشر هم شد و همچین نتیجه ای هم داشت.
اصل مساله چیست؟
و اما این مساله از یک اصل ارتباطاتی ساده نشات می گیرد که معمولا در انتشار یک پیام، گیرندگان آن به چندین دسته تقسیم می شوند: پذیرندگان اولیه، پذیرندگان ثانویه و دیرپذیرندگان.
1- پذیرندگان اولیه یا زودپذیرندگان به محض شنیدن یک خبر حتی غیر رسمی آن را باور می کنند. تعداد این افراد نسبت به دیگر دسته ها کمتر است. شاید این افراد برای اخبار خیلی مهم به یک منبع رسمی مراجعه کنند؛
مثلا خبر تعطیلی بر اثر آلودگی هوا را در یک کانال تلگرامی غیررسمی می بینند اما نهایتا باتوجه به اینکه مساله مهمی است به یک منبع اصلی مراجعه می کنند و فردا به محل کار یا مدرسه نمی روند؛ یا اینکه این افراد پذیرندگی بالایی در مقابل شایعات شبکه های اجتماعی و اخبار کذب دارند.
2- پذیرندگان ثانویه که قسمت عمده ای از بازه مخاطبان را شامل می شوند معمولا با شنیدن یک خبر که از منابع غیررسمی و یا حتی یک خبرگزاری رسمی دریافت کرده اند به چند منبع رسمی و نهایتا اخبار تلویزیونی که رسمیت بالاتری دارد مراجعه می کنند و تصمیم می گیرند.
این افراد پذیرندگی کم و حداقلی در مقابل شایعات فضای مجازی دارند.
3- دیرپذیرندگان که آنها نیز بازه کمی را شامل می شوند افرادی هستند که اخبار را حتما باید در منابع رسمی و همچنین اخبار معتبر تلویزیونی ببینند تا آن را باور کنند و شایعات فضای مجازی را می توان گفت اصلا نمی پذیرند.
باید توجه داشت که برخی اخبار که از منابع غیررسمی دریافت می شود اگر در ذهن مخاطب سابقه ای داشته باشد تا حدی موجب پذیرش او می شود.
بعنوان مثال اکثریت مردم می دانند که عده قلیلی از مدیران دولتی دریافتی های بالایی دارند اما اینکه میزان آن چقدر است را نمی دانند تا اینکه یک منبع غیررسمی فیش حقوقی یکی از مدیران را منتشر می کند که دریافتی نجومی و در حد مثلا ماهیانه 50 میلیون تومان دارد.
این مخاطب باتوجه به اینکه قبلا برگرفته از منابع رسمی و یا مشاهدات عینی افرادی که به آنها اعتماد دارد کلیت آن را شنیده، تا حد زیادی می پذیرد و البته اگر جزو پذیرندگان ثانویه باشد می داند که با یک فتوشاپ ساده می توان یک فیش حقوق نجومی ساخت، پس منتظر تایید منابع رسمی می ماند.
راه حل چیست؟
راه حل اصلی در برخورد با مخاطبانی که شایعات را به سرعت قبول می کنند آگاهی بخشی و دعوت به تفکر و تعقل است؛ اگرچه استفاده از روایت های قوی و نافذ و شیوه های عملیات روانی رسانه ای پدیده ای آشکار برای همه جبهه های رسانه ای است.
و متاسفانه باتوجه به اینکه در زمینه علوم ارتباطات ما بیشتر مصرف کننده علوم غربی بوده ایم سالها با آنچه که باید بیاموزیم فاصله داشته ایم و نکته مهمتر آنکه رسانه های غربی هیچگاه به ما نمی گویند و نخواهند گفت که چگونه ما را می فریبند و تنها علوم ابتدایی را در اختیار ما قرار می دهند و آنچه که در دانشگاههای ما یافت می شود بسیار با آنچه که در رسانه های بیگانه عملیاتی می شود فاصله دارد.
اگر بپذیریم که نه حقیقت بلکه نوع روایت است که امروز مورد توجه مخاطب است و مخاطب به آن بعنوان حق می نگرد پس به صورت غیر مستقیم پذیرفته ایم که حداقل برخی از افراد اصلا جویای حقیقت و واقعیت نیستند بلکه تحت تاثیر افکارعمومی دنبال ساختن حقیقتی کاذب و مصنوعی اند که خوشایندشان باشد؛
این اگرچه ظاهرا درست به نظر می رسد اما در باطن همیشه جدالی بین حق و باطل های با رنگ و لعاب حق وجود دارد و این مساله ای نیست که به تازگی عارض شده باشد بلکه از اولین تشکیل جبهه حق در مقابل باطل وجود داشته و چه بسا باطل مخاطب و پیروان بیشتری داشته است اما این به معنی پایان حق و حقیقت نیست که در این صورت باید انسانیت بارها و بارها هزاران سال پیش نابود شده بود.
ممکن است تحت تاثیر هم افزایی رسانه های رسمی، باطلی به صورت مقطعی جای حق را بگیرد اما مسلما این باتوجه به وسعت فضای ارتباطاتی و امکان مواجهه افراد با حق، در طولانی مدت نتیجه نخواهد داد. همچنانکه بی بی سی کشتار کودکان فلسطینی را توسط صهیونیستها، بارها و بارها سانسور کرد و نهایتا صدای اعتراض مردم معترض لندن مقابل ساختمان بی بی سی از تلویزیون آن ناخواسته پخش شد.
کاربران فضای مجازی کشورمان روز به روز با رونق رقابت بین پیامرسانهای داخلی به تست نمونههای مختلف حاضر در بازار روی میآورند و به نقد و بررسی آنها میپردازند.
همانطور که بسیاری از کارشناسان معتقدند که رفتار مردم در پیامرسانها و سرویسهای وب، نشاندهنده موفقیت یا عدم موفقیت خدماتدهندگان است باید چگونگی تعامل کاربران را در این فضا در نظر بگیریم.
بهعنوان مثال پیامرسان آیگپ یکی از نمونههای جوان و باقابلیت حاضر در بازار ارتباطی کشور است که این روزها در شبکههای اجتماعی مختلف حرف و حدیثهای مختلفی از آن به گوش میرسد؛ این پیامرسان با در اختیار داشتن تمامی پلتفرمهای ارتباطی مشابه نظیر وب، دسکتاپ و موبایل به یکی از رقبای سرسخت بازار تبدیل شده است.
در ادامه مطلب فهرست بهترین کانال های آی گپ رو به شما معرفی می کنیم ، توجه داشته باشین که این فهرست به مرور بروزرسانی میشه .