انقلاب و انقلابیگری در سپهر سیاستورزی از آن دست واژههایی است که هر کسی از ظن خود، به یاریاش شتافته و بر مبنای افق نگاهش به تعریف و بیان بایستههای این واژگان پرداخته است.
تعاریفی که بیتردید ساختار ذهنی و باور و بهتبع آن خطمشی بر مبنای آن باورها را رقم میزند. این روزها که درخت انقلاب اسلامی در آستانه 40 سالگی قرار دارد و با توجه به تاکیدات فراوان نسبت به پویایی و زنده بودن انقلاب، بررسی تعاریف انقلاب و انقلابیگری از منظرهای گوناگون خالی از لطف نیست.
از نظر بنیانگذار کبیر انقلاب سادهزیستی و نفی اشرافیت، حفظ حدود و ثغور، داشتن روحیه استقلال طلبی، عدم وابستگی به قدرتهای خارجی و البته مردمی بودن و جدا نکردن خود از مردم از ویژگیها و مولفههای یک شخص انقلابی به حساب میآید.
مقام معظم رهبری نیز به عناوین مختلف، انقلاب را یک حقیقت زنده (با تمام خصایص یک موجود زنده چون تولد، رشد، قوام و کمالیافتگی) میخوانند.
همچنین از نظر رهبری «یک فرد انقلابی کسی است که پایبند به مبانی و ارزشهای اساسی اسلام و انقلاب باشد، هدفگیری آرمانهای انقلاب و همت بلند برای رسیدن به آنها را داشته باشد، پایبند به استقلال کشور باشد، حساسیت در برابر دشمن و نقشه دشمن و عدم تبعیت از آن داشته و دارای تقوای دینی و سیاسی باشد.»
از طرفی دیگر برخی انقلابیگری را تندروی خوانده و برخی دیگر به هرگونه تندروی با برچسب انقلابیگری صحه میگذارند! در همین راستا، شاخصههای اصلی انقلابیگری را از منظر استاد دانشگاه و فعالان رسانه به تصویر کشیدیم.
وحید یامینپور عزیز ، استاد دانشگاه و مجری برنامههای تلویزیونی ، فرهنگ انقلابیگری و شخصیت انقلابی را مورد بررسی قرار داد. در ادامه مطلب به بررسی انقلابی بودن از نگاه دکتر وحید یامین پور می پردازیم
استاد یامینپور در ابتدا به تشریح شاخصههای انقلابیگری پرداخت و گفت: «مفهوم انقلاب در حوزه دانش سیاسی و مطالعات اجتماعی مطالعه میشود.
زمانی که این مفهوم را به صورت خام به کار بگیریم ممکن است تلقی از معنای آن به ادبیات چپ گرایش پیدا کند، به همان پیشزمینههایی که از رفتار چپ وجود دارد یعنی حرکت اعتراضی مارکسیستها و چپگراها علیه نظام لیبرال سرمایهداری که معتقدانش آن را انقلاب نامگذاری کرده بودند.
ولی وقتی ما در حوزه انقلاب اسلامی مفهوم انقلاب را به کار میبریم انقلابیگری با مفهوم آرمانخواهیهای اسلامی پیوند میخورد که در واقع سابقه تاریخی آن به مولفههایی که در نهضت امام خمینی سراغ داریم، بر میگردد.
یعنی انقلابیگری در هر عصر به یکسری اصالتها ارجاع داده میشود که حالا در عصر ما، آن اصالتها در نهضت امام خمینی مورد شناسایی قرار گرفته است.»
دکتر یامینپور پررنگترین و جدیترین این اصالتها را استقلال دانست و گفت: «مهمترین شاخصه انقلابیگری در نهضت امام خمینی(ره) طبعا استقلالطلبی است که مقابله با نفوذ معنوی، نرم و نفوذ سیاسی استکبار و همچنین نفوذ سخت آن را شامل میشود.
البته استکبارستیزی در معنای جهانی هم با همین ابعاد شناخته میشود، به این معنی که امام نهضت خود را در جغرافیای ایران محدود نکرده بلکه با هرگونه زیادهخواهی استکبار جهانی در هر کجای جهان اعلام مخالفت میکرد.»
دکتر یامین پور ، رئیس پژوهشکده فرهنگ و هنر اسلامی با اشاره به سخنان امام خمینی(ره) درخصوص جهانی بودن آرمانهای انقلاب گفت: «به همین دلیل است که امام میفرماید: «ما شریک غم همه مظلومان جهان هستیم»
یعنی آرمانهای اساسی انقلاب اسلامی را به ایران یا به تشیع یا حتی به مسلمانان محدود نمیکنند، لذا این سخن یک معنای جهانی و فراملی و همچنین یک معنای تاریخی به انقلابیگری هم میدهد.»
این پژوهشگر عرصه فرهنگ انقلاب اسلامی «استقلال، عدالت، آزادی، مبارزه با استکبار و حمایت از مظلوم » را دیگر شاخصههای انقلابیگری برشمرد و گفت: «علاوهبر این مفاهیم دیگری مانند عدالتخواهی و عدالتطلبی و سایر مفاهیم نزدیک و پیرامون آن و همینطور مفهوم آزادی مرکزیترین مفاهیمی هستند که منظومه فکری انقلابی حضرت امام(ره) حول آنها شکل گرفته و رهبر معظم انقلاب هم در تمام این سالها انقلابیگری را به همین مفاهیم پایه ارجاع دادهاند.»
دکتر یامین پور در ادامه بیان کرد: «اگر جمهوری اسلامی روح انقلابیگری خودش را از دست بدهد قطعا دوران استحاله و فروپاشی آن فرا میرسد، اما در هر دورهای طبعا کسانی هستند که حامل روح انقلاب باشند و امروز هم رهبر معظم انقلاب در راس آنهاست. شخصیت رهبری انقلاب امروز خود بهعنوان شاخص انقلابیگری و آرمانخواهی شناخته میشود.»
یامینپور معتقد است که «گاهی بر اساس شرایط محدودیتهایی ایجاد شده است اما از ابتدای انقلاب تاکنون هیچگاه انقلابیگری به محاق نرفته» و بیان میکند: «رهبر معظم انقلاب معمولا اشاره به رویشهای انقلاب اسلامی دارند که این رویشها حامل روح انقلابیگری هستند.
بنابراین ما هماکنون اقشاری از جوانان فرهیخته و نخبه داریم که حامل روح انقلابیگری هستند و همین جوانانند که در بزنگاهها گرهگشایی میکنند و نظام را از بنبستها و انسدادهایی که بعضا با آنها مواجه میشود، رها میکنند.»
پژوهشگر عرصه فرهنگ انقلاب اسلامی با اشاره به این نکته که انقلابیگری یک اتفاق نخبگانی است، گفت: «انقلابیگری نیاز به یک شعور متعالی و مترقی دارد لذا هرکسی نمیتواند صرفا حرف زدن و سخن گفتن انقلابی باشد.
انقلابی بودن نیاز به نوعی نخبگی دارد و در حال حاضر مهمترین قشری که واجد ویژگیهای یک فرد انقلابی هستند و این روزها بهعنوان حاملان روح انقلاب شناخته میشوند جوانانی هستند که در سالهای اخیر رشد یافته و از رویشهای انقلاب شدهاند.
این نخبگان هم از شرایط روز درک متعالی دارند و هم از افقهای پیشرو لذا میتوانند در آینده انقلاب گشایش ایجاد کنند.»
مدرس دانشگاه امام صادق(ع) در ادامه گفتوگوی خود ایجاد و حفظ روحیه انقلابیگری در جوانان را ملزم به داشتن برخی ویژگیهای مهم دانست و گفت: «در شرایط فعلی انقلابیگری به چند چیز نیازمند است اول هوش اجتماعی و سیاسی بالا، دوم بصیرت و قوت تشخیص و تمیز مسائل و سوم تعهد نسبت به بنیادها و آرمانهای انقلاب.
اینها حداقل نیازهای فکری و اعتقادی جریان انقلابی است و از دیدگاه بنده همینها در واقع نشانههای نخبگانی این جریان هم هستند.»
این دانشآموخته حقوق دانشگاه امام صادق(ع) در ادامه توضیحات خود، به بررسی ارتباط مصلحتاندیشی و آرمانگرایی با انقلابیگری پرداخت و گفت: «از مصلحتاندیشی ممکن است تلقیهای منفی یا مثبتی وجود داشته باشد، به این معنا که اگر منظور از مصلحتاندیشی محافظهکاری است که باعث شود یک فرد آرمانهای خود را فدا کند یا در مورد آنها دست به معامله بزند این مصلحتاندیشی با انقلابیگری متمایز و متضاد است،
ولی اگر مصلحتاندیشی به معنای ملاحظه همه جوانب و ملاحظه واقعیتهای پیرامونی باشد، این خود جزئی از انقلابیگری است چراکه انقلابیگری مساوی با بیملاحظگی و شتابزدگی نیست، بلکه واقعبینی و فهم مصلحتها هم جزئی از انقلابیگری است.»
دکتر یامینپور در پایان در پاسخ به سوالی مبنیبر اینکه تکنوکراتها چه نسبتی با انقلابیگری دارند، گفت: «تکنوکراتها قشری هستند که در مواجهه با انقلاب از یک طرف و تحمیلهایی که از عالم غرب به ما میشود از طرف دیگر، اقتضائات اجرایی را مدنظر قرار داده و با این معیار ممکن است در مقابل فشارها انقلاب را مورد معامله قرار دهند.»
وی با اشاره به اینکه «این روزها زیاد شنیده شده که میگویند با پایبندی بر ارزشها نمیشود جامعه را اداره کرد»، گفت: «این تفکر، تفکر تکنوکراتهاست. این جماعت فقط به دنبال اداره مسائل کشور بدون توجه به آرمانها و مبانی هستند و تصور میکنند اگر از ارزشها و آرمانها عقبنشینی کنند مسیر سادهتر و سهلتری را میپیمایند.
به نظر بنده این یک خطاست به نوعی یک خطای محاسباتی است و خطای ناشی از درک شرایط است. تکنوکراتها بار انقلاب را نمیتوانند به دوش بکشند و ما را با مشکل مواجه خواهند کرد.
اینها بیشتر وقت ملت را تلف خواهند کرد و ممکن است ملت را به مسائلی سرگرم کنند که واقعی نیست، بلکه تحت فشار رسانهای یا تحت فشار سیاسی القا میشود.»
امروزه با رشد و نفوذ اینترنت و شبکههای مجازی بر زندگی مردم، مسوولیت مدیران رسانهها نسبت به گذشته دوچندان شده و برای رقابت با سایر شبکهها و جذب مخاطب بیشتر، تولید محتوای خلاقانه از اهمیت بالایی برخوردار است.
وبسایت شبکه انگلیسی پرس تی وی موفق شدهاست با بهرهگیری از نیروهای جوان و خلاق، ضمن اتخاذ سیاستهای صحیح و راهکارهای نوین جایگاه خود را در میان سایر رسانههای مطرح تثبیت کند.
با آقای حبیب عبدالحسین، مدیر وب سایت شبکه پرس تی وی گفتوگو کردیم تا درباره گوشهای از فعالیتهای این بخش از مجموعه بزرگ سعادتآباد معاونت برونمرزی صداوسیما توضیح بدهد.
حبیب عبدالحسین حدود یک سال است که مدیریت وبسایت انگلیسی را بر عهده دارد. وی در اینباره میگوید: امروزه اگر بخواهیم از رقابت با سایر شبکههای مطرح عقب نمانیم باید به استفاده از پتانسیل رسانههای اجتماعی بهای بیشتری دهیم.
عبدالحسین با توجه به آشنایی دیرینه با این مجموعه بهواسطه آن که از بدو تأسیس پرس تی وی با این رسانه همکاری داشتهاست، میگوید: در فضای مجازی هم به سرعت عمل بالا نیازمند هستیم و هم به خلاقیت. با این حال با تمام محدودیتهای سختافزاری و نرمافزاری که ما با آن روبهرو بودهایم، عوامل مجموعه وبسایت پرس تیوی با انگیزه و روحیه بالا توانستهاند از عهده این مسوولیت برآیند.
این در حالی است که شاید کوچکترین رقبای ما با بودجههایی چند برابر ما فعالیت میکنند. با این وجود ما با همین امکانات اندک توانستهایم در خیلی از مواقع جریانساز باشیم و واقعیتها را آنطور که هستند، نشان دهیم.
عبدالحسین میگوید: انتشار سریع اخبار، انتخاب تصاویر جذاب و خلاقانه، تولید اینفوکلیپ، اینفوگرافی و ویدئوهای کوتاه، پخش زنده رویدادهای مهم خبری و خلق محتوای خبری، مخاطبان را در فضای مجازی جذب میکند.
او میگوید: بهعنوان مثال ما در فیسبوک و توئیتر، در همین روزهای اخیر عکسی از نیکی هیلی؛ نماینده دائم آمریکا در سازمان ملل قبل و بعد از رأی گیری در مجمع عمومی سازمان ملل بر سر پایتخت رژیم صهیونیستی منتشر کردیم که با استقبال فوقالعاده و واکنش گسترده مخاطبان مواجه شد.
یکی از مهمترین مواردی که به افزایش شمار مخاطبان پرس تی وی در فضای مجازی کمک شایانی کردهاست، هماهنگی و یکپارچگی پخش تلویزیونی، وبسایت و فضای مجازی با یکدیگر است. این هماهنگی باعث شدهاست شمار مخاطبان ما در فضای مجازی بهویژه در توئیتر به مرور طی یک سال گذشته در مقایسه با سالهای پیش از آن افزایش چشمگیری داشتهباشد.
او عنوان میکند که تجربه نشان داده است در بسیاری از موارد مانند مسائل مربوط به فلسطین، کاربران رسانههای اجتماعی به هشتگ تولیدی پرس تیوی پیوسته و مطالب این شبکه را در فضای مجازی به اشتراک گذاشتهاند.
اگر بخواهم به چند مورد در این خصوص اشاره کنم، هشتگ #savealaqsa از مصداقیترین و بهترینهاست. اواخر تیرماه ما درباره مبارزات فلسطینیان و اخبار مسجدالاقصی پیشبینی میکردیم که درگیری اتفاق بیافتد و یک هفته قبل از این جریان، این هشتگ را در فضای مجازی منتشر کردیم و بعد از این اتفاق، علاوهبر اینکه این هشتگ ترند جهانی شد، نام پرس تی وی نیز در صدر آن قرار گرفت.
مورد دیگری که وی بدان اشاره میکند به بعد از تصمیم دونالد ترامپ رییس جمهور ایالات متحده مبنی بر بهرسمیتشناختن قدس بهعنوان پایتخت رژیم صهیونیستی است: رهبر معظم انقلاب با محکوم کردن اظهارات ترامپ، موضوع آزادی فلسطین را مطرح کردند و پرستیوی بلافاصله هشتگ #freepalestine را در فضای مجازی منتشر کرد.
برای تبلیغ و جلب مخاطب بیشتر ما این هشتگ را در روی صفحه پخش تلویزیونی خود نیز قرار دادیم و خوشبختانه بعد از چند هفته از سخنان ترامپ هنوز این هشتگ در صدر شبکههای اجتماعی است.
عبدالحسین درباره رشد رنکینگ وبسایت و دلایل آن نیز اینچنین شرح میدهد: طی ماه اخیر رنکینگ وبسایت پرس تیوی در الکسا ارتقای رتبه 12 هزاری داشت که علل و اسباب این رشد صعودی را میتوان در چندین مورد خلاصه کرد؛ همسان ساختن دامنه ir و com ، حضور جدیتر در مقایسه با گذشته روی پلتفرمهای شبکههای اجتماعی بهویژه توییتر، ایجاد یکپارچگی میان بخش مجازی و پخش تلویزیونی و استفاده از تولیدات و محصولات هر دو بخش (پخش و وب سایت).
بهعلاوه بهتازگی روی وبسایت ما بخشی تحت عنوان infoclip راهاندازی شدهاست که دستاندرکاران آن یک ایده و موضوع را با استفاده از تصاویر، متنهای کوتاه و گرافیک جذاب در قالب ویدئوهای کوتاه یک دقیقهای بارگذاری میکنند و همین موارد توانسته در جذب مخاطبان کمک زیادی کند. این مطالب تولیدی همزمان در سایر پلتفرم های رسانههای اجتماعی نیز منتشر میشوند.
عبدالحسین با اشاره به آمار بازدیدکنندگان شبکههای مجازی پرس تیوی در مقایسه با رقبای خود اضافه میکند: درحالحاضر طبق آخرین آمار بازدید از فضای مجازی پرس تی وی (آذرماه) 83 میلیون بازدید از فیسبوک، حدود 13 میلیون بازدید از توییتر و بیش از 4 میلیون و 700 هزار بازدید از یوتیوب پرس تیوی صورتگرفتهاست.
طبق آخرین آمار، در ماه گذشته بیش از 9 میلیون و 250 هزار کاربر از وب سایت پرس تی وی بازدید کردهاند. اگر بخواهم مقایسهای بر مبنای تعداد دنبالکنندگان خود با شبکههای دیگر داشته باشم باید بگویم که فیسبوک ما در حال حاضر بیش از 3 میلیون و 600 هزار نفر فالوور دارد که در مقایسه با فرانس 24(3 میلیون)، دویچهوله انگلیسی(2 میلیون) و یورونیوز( 1میلیون و900 هزار) توانسته مخاطبان بیشتری را جذب کند و رقابت نزدیکی با RT انگلیسی با حدود 4 میلیون و 900 هزار فالوور دارد.
او میگوید: ما نباید انتظار داشته باشیم که با بضاعت کنونی، خود را با شبکههایی مثل BBC، CNN مقایسه کنیم. باید توجه داشت که آنها خیلی قبلتر از ما شروع به فعالیت رسانهای کرده و با صرف هزینههای بالا و بهخصوص تبلیغات فراوان در فضای مجازی توانستهاند مخاطبان زیادی را جذب کنند.
مدیر وبسایت پرس تیوی در پایان خاطرنشان میکند: سرمایه اصلی پرس تیوی در این کارزار رسانهای نیروی انسانی متعهد و باانگیزه است که در واقع برای ما مزیت رقابتی ایجاد میکند. همچنین مخاطبان ما نیز بهنوبه خود با اشتراک گذاشتن موارد تولیدی، کمک شایانی به انتشار پیام پرس تیوی میکنند. افتخار ما این است که با بودجه بسیار کمتر از شبکههای مطرح، صدای بیصدایان را در سراسر جهان انعکاس میدهیم.
عقلانیت جدید غربی پیوند بسیار استواری باسیاست پیداکرده است که این امر نیز از مظاهر مدرنیته است که سابقه چندانی در تاریخ بشر ندارد. سیاست در دوره مدرن به معنای چیرگی کامل نفس اماره انسانی بر کل وجود اعم از آفاق و انفس است. عقل غربی نیز این امر را توجیه کرده و حقیقت را استیلای بر طبیعت و انسان تلقی کرده است.
نکته دیگر آن است که هر چیزی که مانع این تصرف و استیلا شود، باید از سر راه برداشته شود. این امر از دو طریق قابل تحقق است؛ یا آن امر باید کلاً نابود شود یا طوری سازماندهی شود که قابلیت استیلای بشری پیدا کند. بنابراین میتوانیم این امر را درک کنیم که چرا در دوران مدرن سیاست، تا بدین حد در هنر دخالت کرده و آن را طوری سازمان داده است تا بتوان حقیقت آن را تصرف کرد و در خدمت گرفت.
پیش از دوران مدرن چیزی شبیه به مفاهیم «سیاستگذاری فرهنگی و هنری» یافت نمیشد و صرفاً کمکهایی برای تبلیغ دین و حمایت از دیانت مطرح بود. دلیل این امر آن بود که هنر از دیانت فاصله نداشت و حقیقت تفکر در دوران مسیحیت و اسلام، دین بود و باقی صور تمدنی مانند هنر، علم، سیاست و حاکمیت و غیره همگی با دین ارتباط ذاتی داشتند و هیچگونه انفصالی بین آنها نبود.
وارد شدن هنر در تعریف رسانه یکی از اصلیترین اتفاقات تاریخی مدرن است که منجر به فنّاورانه شدن هر چه بیشتر هنر شده است و هنر بهصرف یک وسیله رساننده پیامهای از پیش طراحیشده تقلیل یافته است.
برای اینکه بیشتر بدانیم این نگاه به سیاست و هنر در کشور ما چقدر نفوذ کرد و چقدر این کار درست است به سراغ علی زکریایی خوانند «جیبوتی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟» رفتیم کسی که اکثر کارهایش در شبکههای مجازی ازجمله برنامه «خط و خطی» و آهنگهای کاور شده و غیر کاورش یک نگاه سیاسی دارد و آخرین کاری که از او در زمینه سیاسی منتشر شده است «لالا نیلوفرم لالا» با موضوع بچههای میانمار است.
چرا کارهای شما اینقدر سیاسی است؟
علی زکریایی :هنرمندان دیگر چرا کار سیاسی انجام نمیدهند وقتی میداند نیاز است وارد عرصه سیاست شوند؟ چرا سکوت کردهاند و کاری انجام نمیدهند؟ این سوال مثل این است به یک نفرکه گرسنه بگویید چرا غذا میخوری؟ من کار سیاسی انجام میدهم چون نیاز جامعه را در بیان واقعیتهای جامعه دیدهام، که این واقعیتهای از نظر بعضیها سیاسی است، من براساس وظیفه کار می کنم نه نتیجه.
شاید کاری که من میکنم نتیجه خوبی نداشته باشد (مثل اینکه دیگر اجازه کار در رادیو خراسان رضوی ندارم) اما وظیفه محوری باعث شده من تمام مشکلاتش را به جان بخرم.
وقتی وظیفه ایجاب میکند در برابر ظلم تبعیض ظلم و دروغ و غیره حرف حق را بزنید، کجایش سیاسی بازی و سیاست زدگی است این عین وظیفه شرعی و دینی ماست اگر دیگران اینکار را انجام نمیدهند باید پرسید چرا اینکار را انجام نمیدهند؟
این موضوع مثل قضیه امر به معرف است اگر همه امر به معرف کنند وقتی کسی امربهمعروف نمیکند بازخواست میشود. زمانی در جامعه امربهمعروف را انجام نمیشود به خاطر انجام امر به معرف بازخواست میشود به قولی در شهر نابینایان یک آدم بینا انگشتنماست.
چقدر با این موضوع میگویند سیاست نباید وارد هنر شود را قبول دارید؟
علی زکریایی : قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ بدهم قبلش باید به یک تعریف مشترک از سیاست داشته باشیم. باید سیاست را شاخه ای از وظیفه بدانیم و آن را از سیاست زدگی که بر محور منافع فرد اشخاص وگروه است، جدا کنیم چرا که فردی که سیاست زده است حتی اگر منافع شخص و یا گروه، با اسلام هم خوانی نداشته باشد باز هم پیروی میکند و حرف حق را به خاطر گروه و شخص زیر پای می نهد.
اما در وظیفه محوری خدا و پیغمبر و مردم و منافع ملی مهم است یعنی اگر آرمان و اهداف یک گروه با این نگاه تطابق داشته باشد ما از آن گروه دفاع میکنیم در واقعه ما آرمان و هدف گروه دفاع می کنیم نه خود گروه و فرد خاصی را، ولو اینکه برچسب اصولگرا یا اصلاحطلب داشته باشد.
هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی ندارد
اگر بر اساس وظیفه کارکنیم هر چیزی که خدا به ما داده باید در خدمت خود خدا باشد، یعنی همهچیز ما از شهرت محبوبیت و استعداد ما گرفته تا مال و اموالمان باید در خدمت خدا و انقلاب باشد اگر در خدمت خدا نباشد در آن دنیا بازخواست خواهیم شد آن زمان خدا از ما میپرسد بااینهمه نعمتی که به تو دادیم چه کردی؟ آیا باید جواب بدهیم زمانی که همه دنبال عافیتطلبی بودند من هم دنبال عافیت بودم! اصلاً به نظر شما هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی دارد.
خدا در قرآن چند تا «لا یَسْتَوی» دارد که دو چیز را کنار هم میگذارد و میفرمایند آیا این با این برابر دارد؟ مثلاً کسی که میفهمد باکسی که نمیفهمد برابر است اگر هنر به بغل کردن سگ، بدحجابی، حمایت از همجنسگرایان و دور شدن از خدا ختم شود آن هنر نیست بلکه زباله است.
در یک دعایی داریم که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یسْمَع» خدایا پناه به تو میبرم از نفسی که از دنیا سیری ندارد و از قلبی که خاشع نباشد و از علمی که نفع نبخشد و از نمازی که بالا نرود و از دعایی که به اجابت نرسد. در واقع هنر نیز همین است، هنری که نفع نرساند چه بسا در لبه پرتگاه ضرر رساند است.
هنر سیاسی وظیفه محور ما با هنر سیاسی غرب چه تفاوتی دارد؟
علی زکریایی : سینما سیاسی با سینما سیاست زده خیلی تفاوت دارد. وقتی فردی سینما سیاسی میسازد بر اساس وظیفهاش در دستهبندی اقتصادی اجتماعی نظامی قرار میگیرد و این نوع فیلم الزاماً بد نیستند.
سیاست زدگی در همه جای دنیا منفور است اما در همه جای دنیا از این ابراز برای اغوا دنیا استفاده میشود. افراطوتفریطها مانع استفاده درست ابزار هنر در کشور شده است.
البته باید در نظر داشت این دستهبندیها باهم مخلوطاند وقتی میخواهی درزمینه بیتالمال کار فرهنگی انجام بدهید یکی از این کارها دزدی نکردن از بیت المال است وقتی میخواهی این موضوع را بگویی نا خدا آگاه وارد بحثهای سیاسی میشوید.
چقدر توانستهایم اهداف و وظایف که بر دوش ماست را از ابزار هنر به دنیا معرفی کنیم؟
علی زکریایی : ما چند اشتباه استراتژیک در اول انقلاب داشتیم اشتباهاتی که اتفاق افتاده است و باعث شده فضا ایران اسلامی دچار یک سری افراط وتفریط شود. ما خواستیم هنر از بازیهای سیاسی دور بماند اما اتفاقی افتاد هنر ما را بهکل از وظایفی که در یک کشوری اسلامی باید داشته باشد دورنگه داشت.
سوم اینکه ما فکر میکردیم اهالی هنر مثل موتوری روشن شدند که خاموش نمیشود و خودشان مسیر خودشان را پیدا میکند چرا؟ چون داخل انقلاباند در حالی اگر امروز از نگاه دین به هنرمندان و فضای هنری نگاه کنیم، یکی از فاسدترین مکانها، فضاهای هنری هستند.
من سال 83 در حوزه علمیه سه نمایش را نوشتم و کارگردانی کردم و هر سه آن سال جایزه گرفت اما وقتی وارد محیطهای هنری شدم دیدم این فضا اصلاً با روحیات دینی سازگاری ندارد و تا همین امسال کار تئاتر را کنار گذاشتم
وقتی علت این موضع را بررسی کنیم متوجه میشویم بسیاری از هنرمندان دلشان با انقلاب است اما به دلیل اینکه میترسند مخاطب خودش را از دست بدهند نمی توانند اعتقادات خود را بروز دهند و نکته بعد اینکه قدرت در دست افرادی است که میخواهد جامعه هنری در این همین فضا بماند باید مواظب باشیم این ضد فرهنگ اقلیت جای ارزشها نگیرید و جای ارزشها با ضد ارزشها عوض نشود.
آیا تاکنون به دلیل کارهای سیاسی که انجام میدهید تهدید هم شدید؟
علی زکریایی: بله خیلی زیاد به عنوان مثال به خاطر یکی از برنامههای خط خطی که برای انرژی هستهای ساختم یکی از مسئولان ردهبالای کشوری به من زنگ زد و مرا تهدید به مرگ و دادگاه کرد و حتی به احمدی روشن فحاشی کرد.
یا به خاطر پخش تیزربرنامه خطخطی که در شبکههای مجازی از رادیو خراسان رضوی با من تماس گرفتند و از من خواستند تا تهیهکنندگی برنامه «قند و عسل» را که در شبکه استانی سراسر کشور پخش میشد تحویل بدهم درحالیکه تنها دو قسمت از این برنامه مانده بود تا قراردادم تمام شود ولی آنها برنامه را از من گرفتند و دو قسمت آخر را یکی دیگر تهیهکنندگیاش را بر عهد گرفت. در تیزر برنامه «خطخطی» عنوان کردیم تنها دنبال یک خط هستیم و آن خط، خط 57 است که اعصاب خیلیها را خطخطی کرده است.
من در آن زمان مجری برنامه «بالا خیابان و پایین خیابان» بر عهده داشتم آن برنامه را هم از من گرفتند و وقتی علت را جویا شدم گفتند مجری نباید خط سیاسیاش مشخص باشد. وقتی گفتم این فقط برای جلو آنتن است خارج آنتن من میتوانم خط سیاسی خود را بیان کنم قبول نکردند و مرا از برنامه برداشتند.
نکته جالبش اینجاست که من آن زمان در رادیو ایران «برنامه رادیو جمعه» برنامه اجرا میکردم و موسیقیها کاورهای طنز (استفاده از یک ملودی یا تنظیم با ترانهای جدید) پخش میشد و حتی اگر تهران بودم با گروه علی رضاجاویدنیا برای اجرای نمایش رادیوی به رادیو دعوت میشدم و با رادیو سراسر برنامه صبا همکاری میکردم و هنوز همکاری دارم.
با توجه به این شورای پنجم مشهد شعار و حرفهای جدید نسبت به فرهنگ و هنر میزند به نظرتان آینده هنری و فرهنگی مشهد به چه سمتی پیش خواهد رفت؟
زکریائی: امیدوارم اینها تغییرات در راستای خط انقلاب باشد و امیدوارم حتی اگرقرار است در این مسیر نیروهای و همگروهیهای خودشان را بیاورد دو فاکتور تعهد و تخصص را داشته باشد ما با حضور افراد هم فکر آنها مشکل نداریم ما با ویژه خواری و رانتخواری مشکلداریم.
رانت میگویید که تو بخور بقیه نخورند حرف رانت اگر بهتر کار میکند باید او باشد. این طیف برای مردم و انقلاب کار کند ما از آنها حمایت میکنیم حتی اگر در گروه آنها من جای نداشته باشند ما همه در یک کشور و تیمی هستیم و اگر شورای شهر پنجم واقعاً دلسوز مردم باشند و ارزشها دینی رعایت و آرامش و آسایش مردم را تأمین کنند من تمام قدت از آنها دفاع میکنم.
فکر میکند شورای پنجم بتواند طبق قولی که دادند بتواند کنسرت را به مشهد بیاورند؟
زکریائی: برگزاری کنسرت در مشهد دست شخص یا گروه خاصی نیست. این چیزی که به اسم کنسرت سالار عقیلی از آن تبلیغ شد یک پلی بک (پخش آهنگ و لب زدند خوانده) بیشتر نبود که این نوع اجرا این خیلی وقت است در مشهد اجرا می شده و چیزی جدیدی نیست. اجرای زنده ساززدن هم کار جدیدی نیست ما خیلی برنامهها موسیقی سنتی بهصورت زنده برگزار کردیم چیزی که ممنوع است اختلاط زن مرد و فراهم شدن زمینه برای گناه است این موضوعی است که بیشتر بزرگان مشهد با آن مخالف هستند نه خود کنسرت.
در زمان احمدینژاد 123 کنسرت در مشهد برگزار شد این آماری است که سید حمید طباطبائی رئیس اسبق فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی اعلام کرد. کنسرتی که در حال حاضر در کشور اجرا میشود بیشتر زمینهسازی گناه را فراهم میکند و اگر کسی هم بخواهد موسیقی زنده گوش کند نمیتواند چون فضا مناسب گوش دادن موسیقی نیست اختلاط زن و مردم مشکل فقط شهر مشهد و ایران نیست حتی کشورهای خارجی برای اینکه به زنان تجاوز نشود، از اتلات زن و مرد جلو گیری می کنند.
تا زمانی که فضایی کنسرتهای ما زمینهساز گناه باشد امکان برگزاری در مشهد را نخواهد داشت البته باید این موضوع در شهرهای دیگر باید رعایت شود که نمیشود.
منبع گفت و گو : سایت راه دانا و سایت صبح توس
[su_note note_color=”#E3F2FD”]
برای دانلود تولیدات صوتی و ویدیوی آقای علی زکریائی چند وب سایت و کانال در دسترس هست که در ادامه معرفی می شود
هر کس مشخصهای برای استاد تقی دژاکام بیان میکند و او را با رفتاری خاص میشناسد، برخی به سفرهای مکررش به عتبات عالیات اشاره میکنند و عدهای او را به کتاب و کتابخوانی میشناسند اما وجه اشتراک سخنان دوستان دور و نزدیک تقی دژاکام درباره او مربوط به “خندههای لاکچری”اش میشود، خود تقی دژاکام هم به این موضوع معترف است و در قسمتی از گفتوگو میگوید: “هر کس ما را میشناسد با این خندهها میشناسد” و همین خندههاست که سبب میشود خبرنگار سابق کیهان که از حسین شریعتمداری هم در این رسانه با سابقهتر است به خندوانه دعوت شود، دعوتی که البته از سوی دژاکام پذیرفته نمیشود.
استاد تقی دژاکام کار رسانه را از سال 68 با روزنامه کیهان آغاز کرده و اکنون در 51 سالگی در خبرگزاری فارس مشغول است، معتقد است که فضای هیچ تحریریهای آزادتر، مفرحتر و شادتر از روزنامه کیهان نیست و این روزنامه با تمام سلایق سیاسی که در آن مشغول هستند با سعه صدر برخورد میکند و در همین رابطه خاطرهای از ازدواج خبرنگار کیهان با خبرنگار روزنامه صبح امروز میگوید و نحوه برخورد با این دو خبرنگار در این دو رسانه.
استاد تقی دژاکام میگوید: زمانی در کیهان به مهدی محمدی میگفتیم “جوجه فیلسوف” و این جوجه فیلسوف امروز یکی از بهترین تحلیلگران فضای سیاسی کشور است و علت پیشرفت امثال مهدی محمدی و کامران نجفزاده این است که در کیهان به آنها اجازه پروبال باز کردن و اجازه اشتباه کردن دادند و مطالب آنها را به این بهانه هنوز “بچهسن” هستند پاره نکردند برخلاف روندی که پیش از حضور نیروهای انقلابی در کیهان مرسوم بود.
استاد تقی دژاکام جزو اولین گروهی است که پس از جنگ تحمیلی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق میشوند و پیش از برگزاری پرشور پیادهروی اربعین هم جزو اولین گروههایی است که در مسیر پیادهروی گام برمیدارد، سالانه چند بار به زیارت عتبات عالیات میرود و این را نتیجه حاجتی میدادند که زیر قبه امام حسین(ع) مستجاب شده است؛ از توهینهای اخیر به خبرنگاران متاسف است و دیکتاتوری دولت حسن روحانی در برخورد با رسانهها را در طول تاریخ انقلاب بیسابقه میداند.
مشروح گفتوگو با استاد تقی دژاکام روزنامهنگار با سابقه را در ادامه بخوانید:
*جناب دژاکام سلام
سلام
* بفرمایید که چه سالی و در کجا متولد شدین؟
من متولد اردیبهشت 1345 هستم.
* در تهران متولد شدین؟
بله در تهران.
*اصالتا تهرانی هستین؟
بله تمام اقوام ما تهرانی هستند.
* از چه زمانی وارد کار خبر شدین؟
سال 68، درست از اوایل سال 68 وارد کار روزنامه شدم، البته قبلا چند مطلب از من در روزنامه چاپ شده بود، یک، دو بیتی برای شهیدی بود که به مرحوم حسن منتظر قائم، برادر شهید منتظر قائم ماجرای طبس که آن زمان مدیر کیهان فرهنگی بود دادم و در روزنامه چاپ شد.
یک گزارشی هم از راهپیمایی 22 بهمن نوشته بودم، یک روز 22 بهمنی بود که نزدیک تئاتر شدم تا در جشنواره فجر نمایش ببینم که آقای دعایی را دیدم، مطلب را همان جا مطالعه کرد و گفت عکس داری به ما بدهی گفتم بله، یک قطعه عکس دادم چند روز بعد دیدم اولین مطلب رسمی من در روزنامه اطلاعات با عکس و اسم خودم به چاپ رسیده است.
اولین مطلبی که از من چاپ شد مطلب کیهان فرهنگی بود اما اولین مطلبی که خودم دادم به روزنامه همان مطلبی بود که به آقای دعایی دادم و از سال 68 هم به طور رسمی با دعوت آقای مهدی نصیری وارد کیهان شدم.
* از همان ابتدا با کیهان شروع کردین؟
بله
*از همان اول هم با سرویس استانها؟
نخیر، خیلی چرخیدم، آن ابتدا که وارد کیهان شدم سرویسی بود به اسم سرویس اندیشهها که بعدها شد سرویس مقالات، در آن سرویس مشغول کار شدم، شش ماه بعد دبیر سرویس ما برای ادامهٔ تحصیل رفت خارج از کشور و من دبیر سرویس شدم و بعد هم در سرویسهای مختلف مثل سرویس سیاسی اجتماعی و شهرستانها کار کردم.
*تصویری که از کیهان در ذهن مخاطلبان است، تصویر عدهای خشکه مقدس است که دور هم جمع شدهاند، آیا فضای کیهان همین طور است؟
خیلی سوال خوبی بود، این تصور واقعا وجود دارد و بعضیها وقتی من را میبینند یا در فضای اجتماعی ارتباط برقرار میکنند، میگویند، باور نمیکنیم تو یک کیهانی باشی یا کیهان چنین کسی را داشته باشد، واقعیت این است که تصوراتی که از کیهان، تحریریه کیهان و بچههای کیهان بین مردم و رسانهها ساختهاند تصور کاملا غلطی است و عمدا هم این را القا میکنند.
من دراین حدود 25 سالی که در رسانه هستم، در خبرگزاریها و رسانههای مختلف کار کردم، از رسانههای مختلف دوستان زیادی دارم و تقریبا به تحریریه همه رسانهها سر زدم و امروز به ضِرس قاطع میگویم و ثابت میکنم که تحریریه روزنامه کیهان چه امروز، چه پنج سال قبل، چه ده سال قبل و چه بیست سال قبل یکی از آزادترین، مفرحترین و شادترین تحریریههایی است که من دیدم.
در تحریریه کیهان از طرفداران یاالثارت الحسین بودند تا طرفداران مجاهدین انقلاب، از طرفداران لیبرال و مهندس بازرگان داشتیم تا کسانی که حاج منصور آنها ترک نمیشود، حتی آن اوایل کسانی بودند که تمایلاتی به قبل از انقلاب داشتند ، اما با سعه صدر آنها را حفظ کرده بودند تا بازنشستگیشان فرا برسد.
راحتتر بگویم آن سالها همه جوره داشتیم، سلطنتطلب، حزباللهی ناب، خط امامی، چپ اسلامی، راست سنتی، لیبرال؛ اما همه با هم خوب کار میکردند، با هم تفریح میکردند و اینطور نبود که چشم دیدن یکدیگر را نداشته باشند.
ما 12، 13 نفره با هم میرفتیم برای ناهار، سر میز با یکدیگر بحث میکردیم، میگفتیم و میخندیدیم، با هم نوشابه میخوردیم، فوتبال بازی میکردیم، سینما میرفتیم و من این فضا را در روزنامههای دیگر به این شدت و فراگیری ندیده بودم.
اجازه بدهید خاطرهای برای شما تعریف کنم تا ادعای کسانی که صحبت از سعه صدر، تحمل، مدارا و آزادی اندیشه میکنند کاملا مشخص شود؛ ایام اوج دوم خرداد بود، شاید چند ماهی از دوم خرداد گذشته بود، یکی از بچههای عکاس کیهان عاشق یک خانمی شد که در روزنامه صبح امروز آقای حجاریان کار میکرد، این خانم در بخش فرهنگی روزنامه صبح امروز کار میکرد و این دوست ما که امروز عکاس معتبری هم شده و آن موقع البته عکاس نبود و در تحریریه مشغول بود،عاشق خانم خبرنگار روزنامه صبح امروز شد.
نمیدانم از اینکه اسمش را بیاورم رضایت دارد یا نه، اما ما انقدر شوخی میکردیم و بگو بخند داشتیم که خودش تعجب میکرد و میگفت “من با دختری از طرفداران سعید حجاریان ازدواج کردما!” ما هم میگفتیم خب چه اشکالی دارد، بالاخره ازدواج کردی شیرینی بده، بستنی بده و این حرفها، به طور کلی خیلی راحت برخورد میکردیم.
اینها ازدواج کردند و شاید به یک ماه نرسید که این خانم را از روزنامه صبح امروز آقای حجاریان اخراج کردند و گفتند با یک “کیهانی” ازدواج کردی، یعنی کیهان که اسمش این بود آدماهای بسته، منجمد، متحجر و متعصبی هستیم اینطور با بگو، بخند و شادی و تبریک برخورد کردیم و آنها در طی کمتر از یک ماه پس از عقد این دو نفر، آن خانم را اخراج کردند و این خروجی روزنامهای بود که زیر لوگو آن نوشته بود ” دانستن حق مردم است”.
این را با کیهان مقایسه کنید، ببینید چه رفتاری داشتند، مواردی دیگری هم بود برای مثال آقای نوریزاد در کیهان ستون ثابتی داشت و البته هیچ وقت هم در کیهان حاضر نمیشد، همیشه مطالبش را فکس میکرد و دوستان هم در روزنامه منتشر میکردند، آقای نوریزاد پس از یک انتخاباتی که تا نزدیکی ابطال پیش رفت و مسئول آن هم آقای تاجزاده بود، مطلبی نوشت و در آن تعریزی کرده بود که شورای نگهبان و تاجزاده اشتباه کردهاند البته خیلی ملایم به این موضوع پرداخته بود، اما کیهان این مطلب را کار نکرد .
چرا که نوری زاد فقط شعار داده بود و هیچ سندی در آن مطلب نبود، نوریزاد این مطلب را برای روزنامه ایران فرستاد و در آن زمان مدیر مسئول این روزنامه از طرفداران مجاهدین انقلاب بود و مطلب هم چاپ شد؛ با وجود اینکه ابتدا به شورای نگهبان انتقاد شده بود و بعد به تاجزاده و مطلب هم خیلی ملایم بود اما فردای آن روز دستور دادند آن سه نفری که در انتشار این مطلب نقش داشتند را اخراج و به روزنامه ایران ممنوعالورود کنند، اتفاقی که هیچگاه در روزنامه کیهان رخ نداد.
شاید مواردی بوده که مطلبی چاپ شود که خلاف مواضع کیهان باشد که دراین موارد به فرد گفتهاند که این مطلب خلاف مواضع کیهان است اما هیچ کسی را اخراج یا ممنوعالورود نکردند، شاید داشتیم کسی که در خبری سوء استفاده مالی داشت و به محض اینکه کیهان فهمید، فرد خاطی را بدون توجه به گرایش سیاسی اخراج کرد.
و اتفاقا این فرد بلافاصله بعد از اخراج هم جذب مجموعه آقای احمدینژاد شد، در کیهان این مسائلی که با هویت خبرنگار ارتباط داشت تحمل نمیشد اما مسائل سیاسی به شدت تحمل میشد؛ مثلا در همین اواخر کسی را داشتیم که اصلا بشار اسد را قبول نداشت ولی با او همان رفتاری میشد که با برادرش که بچه حزباللهی به اصطلاح تند هم بود همان برخورد انجام میشد.
سعه صدر کیهان، نشاط کیهان بگو،بخندی که در کیهان بود و تفریحاتی که بچهها با هم داشتند را من در جای دیگری نه دیدم و نه شنیدم.
به من آخر وقت اعلام کردند، قبل از روز خبرنگار دو سال پیش بود و به من گفتند تا نیم ساعت، یک ساعت دیگر به ما خبر بدهید، من هم تا آن زمان خندوانه را ندیده بودم، یکی، دوبار در میهمانیها دیدم بودم و مثل امروز خیلی فراگیر و پربیننده نشده بود، سال 94 یا 93 بود به نظرم، گفتم نه، طرف مقابل گفت حیفهها! شما خبرنگار با سابقهای هستید و همه هم شما را با خندههاتون میشناسند، یعنی هر کس ما را میشناسد با این خندهها میشناسد، که گفتم نه چون با برنامه آشنایی ندارم نمیآیم، بعد از نیم ساعت همه گفتند برنامه شاد و مفرحی است و با خاطراتی که داری میتوانی برنامه را مفرح کنی که زنگ زدم و گفتند دیگر دیر شده و شخص دیگری را جایگزین کردیم.
* جایگزین شما چه شخصی شد؟
جایگزین خبرنگار نیامد، با اینکه روز خبرنگار بود کسی را به عنوان خبرنگار نتوانستند انتخاب کنند و شخص دیگری جایگزین شد برای آن روز، چرا که دو سه روز قبل از پخش بود و باید برنامه را ضبط میکردند و به همین دلیل هم شخص دیگری را دعوت کردند.
*یک نسل خوبی از شما و دوستانتان و خیلیهای دیگر در کیهان تربیت شد که همه به نحوی در کار رسانه گل کردند، پیشرفت این نسل حاصل چه چیزی بود؟
یک ویژگی مهمی که باعث شد اینها رشد کنند، اختیار تام دادن به اینها بود، شاید اولین یا دومین بچهحزب اللهی که وارد تحریریه کیهان شد من بودم، البته بقیه هم بچه مسلمان و متدین بودند ولی با عنوان نسل انقلاب آقای نصیری من را انتخاب کرد و به من گفت که اینجا هر کاری که دلت میخواهد انجام بده و همه کارها را یادبگیر، دست من را باز گذاشت.
من ستون جدید تاسیس میکردم و الان هم کانالش را در تلگرام با نام ” آب و آتش” دارم که گزیده کتاب میگذاشتم و تقریبا یک روز در میان هفت، هشت گزیده کتاب میگذاشتم و هر پیشنهادی که میدادم اگر عملی بود قبول میکردند؛ من در کار خبری اشتباه زیاد کردم و اشتباهات فاحشی هم داشتم ولی اجازه اشتباه کردن را به من دادند، اجازه پر و بال باز کردن را به نجفزاده و مهدی محمدی دادند؛
مهدی محمدی آن اویل که آمده بود ما به او میگفتیم “جوجه فیلسوف”، کوچک بود، بحث میکرد و ما هم تعجب میکردیم که بچهای به این سن و سال میآید انقدر جدی و محکم روی مباحث بحث میکند و همان “جوجه فیلسوف” الان یک تحلیلگر مسلط فضای سیاسی کشور است، به خاطر اینکه دستش را باز گذاشتند و از او استفاده کردند و اگر مطلبی مینوشت استفاده میکردند نه به این عنوان که تو بچهای مطلبش را پاره کنند.
اوایل که آمدیم میگفتند دوره قبل از ما اگر کسی میآمد مطلب خوب هم مینوشت تا سه ماه مطالب او را پاره میکردند تا این فرد کم کم تلاش کند و خودش را بکشد بالا، این روشی بود که قبل از آمدن نیروهای انقلاب در تحریریه رایج بود، مثلا زمان آقای رضا تهرانی و شمسالواعظین اینطور بود، میگفتند تا سه ماه هر چه نوشت پاره کنید تا آدم قوی شود.
اما در دوره آقای نصیری و صفارهرندی که این بچهها رشد کردند، طوری بود که اجازه میدادند هر کس هر مطلب خوبی که داشت حتی اگر اولین مطلبش بهترین مطلب او هم بود منتشر میشد، این بچهها معمولا از صفحه مدرسه شروع کردند و آمدند صفحه نسل سوم که صفحه جوانانه کیهان بود و کیهان با همین صفحه نسل سوم، نسلی را تربیت کرد که خیلی از آنها امروز در روزنامههای مختلف فعالیت میکنند و در هر روزنامهای که بروید عدهای را از بچههای صفحه نسل سوم کیهان میبینید که امروز در آن روزنامهها به عنوان یک نقشآفرین اصلی حضور دارند و فعالیت میکنند.
*عتبات زیاد میروید و صفحه شخصی شما کلا به دو بخش عمده تقسیم میشد، یا عکس غذا بود یا عکس زیارت و جایی هم گفتید که هزینه سفر شما از مشهد کمتر میشود، چطور هزینههای شما کم میشود؟
عکس غذا خیلی کم است در صفحات من، شاید بین یک هزار و 400 پستی که من در اینستاگرام منتشر کردم سه یا چهار پست عکس غذا باشد اما عتبات زیاد است؛ ما برای اولین بار زمان صدام مشرف شدیم کربلا، یعنی اولین گروهی که رسما با ویزای عراق، بعد از جنگ وارد عراق شد یک گروه 15 نفرهای از خبرنگاران بود که برای پوشش انتخابات ریاست جمهوری صدام اعزام شده بود و من هم بین آنها بودم؛
بعد از این سفر اولین باری که با گروه 110 نفره وبلاگنویسان مشرف شدیم، یک نفر توصیهای به ما کرد، از این مدیر کاروانها؛ گفت توصیه میکنم چون حاجت زیر قبه امام حسین مستجاب است این حاجت را مسئلهای قرار دهید که فزاینده باشد و حاجت خود را این قرار دهید که خدا مرتب زیارت عتبات را نصیب شما کند تا هربار که میآیید یک حاجت مستجاب داشته باشید.
من همینکار را کردم یعنی به محض اینکه رسیدم زیر قبه امام حسین، خواستم خدا توفیق زیارت مکرر را نصیب من کند و آقا هم لطف کردند و دعای ما را مستجاب کردند و به توفیق دعایی که امام حسین مستجاب کرد، دوستان خوبی که همسفران خوبی هم هستند نصیب ما کرد، ما همواره با دوستان گروه “چله” در مناسبتهای مختلف مثل اربعین و عرفه مشرف میشویم و البته در طول سال هم یک بار با خانواده مشرف میشویم.
*هزینههای شما چطور کمتر از مشهد میشود؟
ما در مناسباتهایی میرویم که بلیطهای چارتری ارزان است و شده که با 50 هزار تومان یا 70 هزار تومان هم بلیط پیدا کردهایم و رفتهایم، هزینه رفت و برگشت ما چیزی حدود 200 یا 300 هزار تومان میشود، در عراق هم شبی حدود 10 تا 15 دینار پول مسافرخانه میدهیم و غذا هم فلافلی میخوریم، یا گاهی مهمان حضرات میشویم و…؛
این خیلی برای ما ارزانتر از مشهد یا کاروانهای عتبات میشود، امروز کاروانها چیزی حول و حوش دو میلیون 400 هزار تومان میگیرند و اگر بخواهیم همین سفر را به مشهد برویم یک هتل متوسط بگیریم و پول هواپیما بدهیم شاید یک و نیم برابر این هزینه عتبات ما میشود.
* هزینه هر سفر شما چقدر میشود؟
معمولا حدود 700 هزار تومان
*چند روز میمانید؟
حدود 4 شب
*ماجرای “چله” چیست؟ ماجرای “پیوند برادری زیر ایوان نجف”، در این گروه “چله” همه مدل سلیقه سیاسی هم دیده میشود.
بله، همه زیر پرچم امام حسین جمع شدیم؛ ما یکسال با دو تن از دوستان ،در اربعین سال 90 مشرف شدیم کربلا، آن زمان پیادهروی اربعین هنوز چنین شوری نداشت، ما آوازی شنیده بودیم که در اربعین چنین مراسمی است، رفتیم و در مسیر همه کشورها بودند از بحرین و کشورهای حاشیه خلیج فارس تا کشورهای اروپایی و آمریکایی همه میآمدند، ایرانی خیلی کم دیدیم فقط یک گروهی که آقای پناهیان از دانشجویان آورده بود را دیدیم.
ما مهمان بخش فرهنگی حرم حضرت عباس(ع) بودیم و آنها گله کردند که چرا ایرانیها در مسیر راهپیمایی نیستند، این یک خروش عمومی و مهمی است که جای ایرانی ها در آن خالی است؛ گفتند ما هزینهاش را قبول میکنیم شما سال آینده 40 نفر از کسانی که رسانهای هستند، مثلا نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، فیلمبردار، رمان نویس و فعالان مجازی برجسته را بیاورید اینجا تا اخباری تهیه کنند و این مسیر را به ایرانیها معرفی کنند.
ما با دوستان برگشتیم و جلسه گذاشتیم، از حوزههای مختلف چند اسم را ریختیم وسط، از مستندسازان اقای سهیل کریمی،از روحانیون آقای زائری را من گفتم، چند عکاس خوب را مقایسه کردیم، به رضا امیر خانی گفتم که گفت خیلی دوست دارم بیام ولی روحیهام اینطور است که اگر تنها باشم و مطلبی بنویسم بیشتر اثرگذار میشود و الزامات کار گروهی شاید دست و پای مرا بگیرد.
چند شاعر خوب داشتیم مثل آقای حامد حجتی، نویسنده و داستان نویس هم در جمع بود، خودم سفرنامه نوشتم و به طور کلی یک گروه چهل نفرهای شد که از همان جا آن را با اسم “چله” پایه گذاری کردیم، “چله” به این دلیل که هم چهل نفر بودیم و هم “چله” به معنای اربعین که دو منظوره شد اسم گروه.
گروه از آن زمان شکل گرفته و تا امروز هم پایدار است البته محبتهای دوستان روز به روز بیشتر میشود تقاضای ورود به این گروه زیاد است ولی دوستان سختگیری میکنند و میگویند بیشتر از 40 نفر نشویم، البته ایام اربعین الان حدود 120 نفر میرویم ولی مابقی روزها که اگر جلسهای داشته باشیم خود 40 نفر بچه ها هستند.
*در این چند وقت از خانم بازیگر تا وزیر و حراست سازمان حج به خبرنگاران توهین میکنند، نظر شما در خصوص این توهینهای اخیر چیست؟
خیلی تاسف بار است، مسئلهای که وجود دارد این است که هر چه به زمان حال حاضر نزدیک میشویم، توهینها گسترش پیدا میکند و هر چه به عقب برمیگردیم شأن خبرنگار بیشتر رعایت میشد، یعنی اگر جایی به اسم خبرنگار وارد میشدی به احترامت بلند میشدند یا امکانات را فراهم میکردند تا خبر و گزارش خوبی منتشر شود.
در دو سه سال اخیر هم از سوی دولت و وزرا و هم از سوی سلبریتیها به خبرنگاران توهین میشود و این میزان توهین به خبرنگاران بیسابقه است، نمیدانم این توهینها با همین شدت قرار است ادامه داشته باشد یا خیر و آیا این فضای بستهای که برای خبرنگاران ایجاد شده آیا باز هم ادامه پیدا خواهد کرد یا نه.اما این اتفاقات جای تاسف دارد.
شاید در بخشی از قضیه هم خود خبرنگاران مقصر باشند، مقصر از این جهت که به این افراد میدان دادند و محاکمهشان نکردند، در همین قضیه خبرنگار صدا و سیما که به او توهین شد، خود صدا و سیما یک هفته سکوت کرد، به چه حقی صدا و سیما به خبرنگارش توهین شده این طور رفتار میکند؟!
دوره ای که ما خبرنگار بودیم اگر وزیر نیم ساعت تاخیر میکرد حتی اگر وزیر مهمی هم بود همه از جلسه میرفتیم بیرون دفعه بعد وزیر سر ساعت حاضر میشد؛ ما خبرنگاران هم مقصریم، به این افراد میدان میدهیم، اجازه میدهیم که هرکاری دلشان میخواهد بکنند و سازمانهای مربوطه مثل صدا و سیما به خاطر منافعشان که به دست دولت است سکوت میکنند.
در همین دولت آقای روحانی برنامه صرفا جهت اطلاع را تعطیل کردند و صدای هیچکس در نیامد و من خبر قطعی دارم که میخواستند برنامه 20:30 را تعطیل کنند و آخر کار به تعطیل شدن صرفا جهت اطلاع راضی شدند. چقدر برنامههایی که مثل ثریا تعطیل شدند.
آقای قاضیزاده هم اخیرا به خاطر تعطیل شدن “در حاشیههای پزشکی” تشکر کرد.
بله، کلا صدا و سیما به وزرا امتیازات خوبی میدهد، هر وزیری به هر شبکهای دعوت میشود یک طرفه صحبت میکند و این دیکتاتوری رسانهای دولت یازدهم بعد از انقلاب بیسابقه است، آقای هاشمی که بدترین دوره ما قبل از روحانی بود، در زمان خودش 16 جلسه با کیهان پای گفتوگو نشست و به همه سوالات جواب داد.
درست است که بعضی پاسخها منتشر نشد اما همین که راضی شد مقابل کیهان بنشیند و پاسخ دهد خیلی ارزش داشت، حتی دوره اصلاحات هم فضای مناسب نقد دولت را داشتیم و دوره احمدی نژاد فضا کاملا باز بود و از نقد به فحش، مسخره و متلک کشیده شده بود.
اما این میزان فشاری که در دولت آقای روحانی به خبرنگاران و به فضای باز اطلاع رسانی وارد میشود، در هیچ کدام از سالهای بعد از انقلاب به این شدت نبوده است.
*اشارهای به “آب و آتش” داشتید که در ابتدا ستونی در کیهان بود و بعد اسم وبلاگ شما شد و الان هم کانال تگرامی است.
نه؛ اول وبلاگ بود، آب و آتش اسم وبلاگم بود، ستون که شما میگویید اسمش “گزیده اندیشهها” بود که هربار هشت پاراگراف در ستون قرار میگرفت که 8 گزیده کتاب متنوع بود همین کاری که در کانال انجام میدهیم، بعد که خواستم وبلاگ تاسیس کنم اسمش را گذاشتم آب و آتش؛ در وبلاگ همه چیز بود البته بریده کتاب هم بود اما به طور مشخص کارش بریده کتاب نبود.
بعد که امکانات مجازی فراهم شد دوست داشتم گروه شعر تشکیل دهم، دیدم تعداد گروههای شعر زیاد و تنوع هم زیاد است احساس کردم کار زائدی انجام میدهم، دیدم اولا کار معطل مانده این است که توجهها به کتاب کم است، دوما مطالبی که نقل میشود مستند نیست یعنی شما 30، 40 نقل قول از شریعتی داشتید که کلا 10تا از اینها درست بود، 60 نقل قول از پرفسور حسابی داشتید که هیچ کدام درست نبود، 40 نقل قول از آیت الله بهجت داشتید که سه الی چهارتا آنها درست بود.
من دیدم سندیت این حرفها اعتبار این بزرگان را هم مخدوش میکند به همین خاطر گروهی تاسیس کردم و تاکید کردم هر مطلبی میآید، نویسنده باید خوانده باشد، نه اینکه از اینترنت و گروههای وایبری و واتس آپی جمع کرده باشد، من تاکید کردم تا زمانی که خودشان مطلبی را نخواندند نام ناشر،نویسنده و شماره صحفه را پای مطلب ننوشتند حق انتشار آن را در گروه ندارند،
حدود صد نفر از دوستان در این گروه جمع شدند و خوشبختانه به مرور این کار جا افتاد،الان بچهها مطالب را در گروه میگذارند و من انتخاب میکنم و در کانال منتشر میکنم.
التبه چند وقتی است که دستانم اذیت میشود و کمتر مطلب میگذارم ولی اینهایی که جمع میشود را در کانال قرار میدهم.
* چند کتاب معرفی میکنید؟
در چه زمینهای؟
* هر حوزهای که خودتان دوست دارید، رمان، شعر، شهدا و…
من نفحات نفت و جانستان کابلستان رضا امیر خانی را دوست دارم البته نفحات نفت را بیشتر دوست دارم چرا که دردهای امروز ما را نشان میدهد؛ در حوزهٔ دلنوشته و نوشتهٔ ادبی کسی را به پای زنده یاد احمد عزیزی نمیدانم که رسیده باشد، چه در کتابها و نوشتهها، چه در شهرها و غزلیات و مثنویها و چه در نثرها که با عنوان شطحیات معروف است؛
در بانک واژگانی که در نوشتههای احمد عزیزی وجود دارد کسی را به پای او نمیدانم؛ حدود 20 کتاب از او منتشر شده و سید مهدی شجاعی در سه جلد آنها را مجلد و منتشر کرده است و توصیهام این است که اگر شخصی میخواهد ذوق ادبیاش بشکفد کتابهای احمد عزیزی را بخواند.
خودم شخصا کتابهای علامه محمدرضا حکیمی، آقای صفایی حائری همان “عین صاد” معروف را دوست دارم به کتابهای شریعتی و از آن بیشتر جلال آل احمد دلبستگی دارم، جلال فوق العاده است، یعنی حرفهایی که جلال زده و صراحتهایی که در ادبیات، سیاست و فرهنگ داشته را کم نظیر میدانم و در حوزهٔ خاطرات جنگ هم آثار زیادی منتشر شده و رهبری هم بر آنها تفریظ نوشتهاند مثل کتابهای انتشارات سوره مهر و فاتحان که اینها هم کتابهای خوبی است.
اما توصیه من این است که دوستان رمان خوانی را در برنامه خود بگذارند چه رمانهای ایرانی چه رمانهای خوب خارجی که رهبری هم چندی باری تاکید کردهاند؛ مثلا بینوایان را توصیه میکنم هر کس یکبار مجموعه دوجلدی کاملش نه این خلاصههایی را وجود دارد را بخواند، این را در قالب باید عرض کردم، رمانهای مختلف دیگری هم وجود دارد ولی همین مقدار کافی است.
*ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.
گفتوگویی از امیر نجفی ( منتشر شده در سایت دانا dana.ir )
[su_note note_color=”#E3F2FD”]
درباره استاد تقی دژاکام
دانش آموخته رشته علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران
– ۲۵ سال حضور در تحریریه کیهان در سمتهای خبرنگار، نویسنده، گزاشگر، جانشنی دبیر سرویس سیاسی، دبیر سرویس شهرستانها، دبیر سرویس اجتماعی، عضو شورای سوژه، عضو شورای تیتر.
_ همکار چندین ناشر معتبر برای ویرایش کتابهای در آستانه چاپ.
– همکار اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مدت سه سال.
– دستیار مدیر مسئول، سردبیر در مجله پاسدار اسلام.
– مدیر نظارت و ارزشیابی خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) به مدت دو سال.
– مشاور اجرایی و مدیر منابع انسانی خبرگزاری برنا به مدت دو سال.
– مدیر کل ارتباطات اجتماعی خبرگزاری فارس از ابتدای سال ۹۲ تا کنون.
– فعال شبکه های مجازی اعم از فیس بوک، گوگل پلاس و اینستاگرام. ( کانال تلگرام : @tdejakam )
– مدرس دروس خبرنگاری اعم از خبر، مصاحبه، گزارش، مقاله نویسی، ویرایش، اخلاق خبرنگاری از حدود ۱۵ سال پیش در مراکز مختلف آموزشی و دانشگاهی تهران و شهرستانها.
– نویسنده بیش از دویست مقاله در موضوعات مختلف سیاسی، بین المللی، فرهنگی، ادبی، سینمایی، مذهبی در روزنامه های کیهان، اطلاعات، سلام، ایران و چندین مجله و ماهنامه.
عشق به امام رضا(ع) در رگ و جان ما ایرانیها خانه کرده و در هر موقعیت، مقام و جایگاهی با مغناطیسی قوی جذب این عشق میشویم و هر یک صندوقچهای از خاطرات شیرینِ آن را در قلبمان حفظ کردهایم. حجت الاسلام والمسلمین شهاب مرادی، کارشناس مشهور و محبوب خانواده، ازدواج و جوانان هم از این جرگه مستثنا نیست…
برای همین درباره حال و هوای زیارت امام رضا(ع) و اُنسی که در حرم با امام رئوف(ع) دارد با وی گفت وگویی داشتهایم که ده توصیه زیبای استاد شهاب مرادی برای زائران حرم امام رضا علیه السلام را در ادامه می خوانید :
سوال : مردم معمولاً بین خود و شخصیتها در امور مختلف تفاوت قائلند و حتی این تفاوت را در امور معنوی مثل زیارت امام رضا(ع) هم میبینند؛ آیا خود شما به عنوان روحانی سرشناس بین زیارت خود با مردم تفاوتی قائل هستید؟
بله، اما… از حیث بیچارگی و خالی بودن دستانم؛ چراکه اهل بیت(ع) به ما یاد دادهاند در محضر خدا، خودمان را از همه ضعیف تر، بیچارهتر و نیازمندتر به رأفت بدانیم و از این راه معرفت کسب کنیم.
بنابراین شخصاً درباره دیگران همیشه به کَرَم خدا فکر میکنم و درباره خودم به کاستی هایم و اینکه خیلی اوقات اصل وجود ما کاستی است؛ به قول فیض کاشانی: «ز بودِ مستعار، استغفرالله/ ز هر چه غیر یار استغفر الله»، پس انسان گاه باید از همه چیز خود استغفار کند و این درسِ دعای دلچسب بعد از زیارت امام رضا(ع) نیز است که میفرماید: «صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْلِی یَا خَیْرَ الْغَافِرِینَ. رَبِّ إِنِّی أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ حَیَاءٍ وَ أَسْتَغْفِرُکَ اسْتِغْفَارَ رَجَاءٍ و… تا آخر این فراز خاص».
سوال : حس و حال زائر امام رضا(ع) چگونه باید باشد و خود شما در حرم نورانی امام رضا(ع) چه حالی را تجربه میکنید؟
حال زائر در حرم امام رضا(ع) باید مانند یک گدا در محضر سلطان یا فرزندی که بعد از مدتها نزد پدر مهربانش آمده، باشد که میدود و به آغوش امن پدر پناه میبرد و میداند امام(ع) او را دوست دارد هر چند دیگرانی را به دلیل خوبی، خلوص و صفایشان بیشتر دوست دارد. اما زائر باید بداند رحمت امام رضا(ع)، عمومی و رحمانیه است و شامل حال همه میشود.
سوال : در کدام بزنگاههای زندگی این رحمت امام رضا(ع) شامل حالتان شده و ملموس درکش کردهاید؟
من بسیاری از حوائجم را در حرم امام رضا(ع) طلب میکنم، شاید یکی از مهمترین آنها، ازدواج و انتخاب همسر باشد؛ و بسیاری از توفیقات بویژه در امر تبلیغ و خدمت به دین را از زیارت حضرت(ع) دارم و باورم این است که بسیاری از امور و حوائج بالای سر یا پایین پای امام(ع) و در رواقها و زیر گنبد حرم، به زائران داده میشود.
اساساً هر چه در مسیر شناخت اهل بیت(ع) پیش میرویم، درمی یابیم حرم و زیارت هر یک از آنها اقتضائاتی دارد و به تصریح روایات، زیارت امام رضا(ع) در باب مغفرت تأثیر فراوان دارد، چنان که پیامبر(ص) فرموده اند: «سَتُدفَنُ بَضعَهٌ مِنّی بِخُراسانَ ما زَارَها مَکْروبٌ إلّا نَفّسَ اللَّهُ کُربَتَهُ وَلا مُذنِبٌ إلّا غَفَرَ اللَّهُ ذُنوبَه» یعنی هر انسان غمین و اندوهگینی در اثر این زیارت غم و غصهاش کاسته و مرتفع میشود و هر گناهکاری آمرزیده میشود. بسیاری از حاجات و بهترین تجربهها در زیارت امام رضا(ع) به دست میآید.
سوال : در زیارت امام رضا(ع) به رعایت چه آدابی مقید هستید؟
شخصاً در زیارت حضرت(ع) به خواندن اذن دخول مقیدم و معتقد هستم در حرم ائمه(ع) مهمترین کار «ادب تفهیم» است؛ تفهیمِ به قلب خود تا معنای این بیت را «بنازم به بزم محبت که آنجا/ گدایی به شاهی مقابل نشیند» دریابیم؛ چنان که میگوییم: «أَللَّهُمَّ إِنّی وَقَفْتُ عَلی بابٍ مِنْ أَبْوابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَالِهِ…»
علاوه بر این، به زیارت «امین الله» مقیدم و اگر فرصت شود و مردم بگذارند، زیارت «جامعه کبیره» میخوانم، هرچند سال هاست توفیق خلوت در حرم امام رضا(ع) را نداشتهام! و اغلب وقتم به پاسخ زائران محترم بخصوص جوانان میگذرد.
سوال : برخی بوسیدن ضریح و تبرک آن را بی دلیل میدانند و از دور رو به ضریح و حرم ایستاده و سلامی میکنند، نظر شما چیست و در زیارت چه میکنید؟
مقید به بوسیدن آستانه درگاه و بوسیدن ضریح مبارک اعتاب مقدسه و حرم مقدس رضوی هستم و در صورت ازدحام تا جای ممکن جلو میروم تا دستم به ضریح برسد و اگر نرسید دست به شانه زوار میزنم و تبرک میکنم و بر صورت میکِشم.
باید اشتیاق زیارت را به ائمه(ع) نشان داد، دوست ندارم با ژست روشنفکری و حس خاص بودن، عقب بایستم. در آداب زیارت توصیه شده خود را روی قبر بیندازیم برای مثال در زیارت حضرت علی اکبر(ع) آمده که سه بار صورت را روی قبر ایشان بگذاریم.
سوال : با توجه به ارتباط شما با نسل جوان و برگزاری دورهها و جلسات آموزش ویژه ازدواج، آیا به جوانان برای ازدواج و انتخاب موفق نسبت به انس با امام رضا(ع) و توسل به ایشان هم توصیه دارید؟
همیشه توصیه میکنم کسانی که کارشان در امر ازدواج به مشکل میخورد به ابن الرضا(ع)؛ امام جواد(ع) توسل کرده و برای ایشان نذر کنند؛ باید همسر و فرزند را از امام رضا(ع) طلب کرد، چراکه در اساس «حاجت خواستن» از اهل بیت(ع)، از آداب زیارت و نخواستن و طلب نکردن، خلاف ادب است.
سوال : جدا از زیارتها و دعاها، چگونه میتوان با امام رضا(ع) وارد گفت وگو و در اصطلاح بیان دردِ دل و شرح زندگانی شد؟
باید تصور کنیم و به قلب خود بفهمانیم که امام(ع) زندهاند، همان طور که در اذن دخول اقرار میکنیم «…أَللَّهُمَّ إِنّی أَعْتَقِدُ حُرْمَهَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّریفِ فی غَیْبَتِهِ کَما أَعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِ وَأَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَخُلَفآءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ أَحْیآءٌ، عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقامی، وَیَسْمَعُونَ کَلامی…»
اگر این را به قلب خود بفهمانیم، میتوانیم تصور کنیم که امام(ع)، منِ زائر را تماشا میکنند و بین همه زائران دردِ دل من را میشنوند و من میتوانم نگرانی ها، دلتنگیها و مشکلات دنیا، برزخ و آخرتم را به ایشان عرض کنم و امام(ع) هم کمکم کنند… این است راه عرض حاجت به محضر امام رضا(ع).
اهل بیت(ع) به ما یاد دادهاند درخواست باید با امید، تمجید و مدح اهل بیت(ع) همراه باشد، خیلی اوقات اشعار در زیارت امام(ع) به کمک ما میآیند چه اشعار عامیانه چه فاخرِ ادب فارسی؛ مثلاً حافظ میگوید: «فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی»؛ شاید با همین مصرع، گریه به زائر امان ندهد!
بنابراین سخندانی و شعر دانستن، مسیر عرض حاجت را برای ما هموار میکند؛ «خواستن از اهل بیت(ع)» ادب است، اما نه اینکه این سخن نادرست را کسی بگوید «این نعمت را بگیر یا کم کن آن حاجت را بده!»، آنها دوست دارند ما مکرر از آنها طلب کنیم، چون جودشان از جود و کرم خداست و بی نهایت.
همچنین در دعاهایمان خدا را برای حوائجمان به امام رضا(ع) قسم دهیم، چنان که در فراز پایانی زیارت جامعه میخوانیم: «اللَّهُمَّ إِنِّی لَوْ وَجَدْتُ شُفَعَاءَ أَقْرَبَ إِلَیْکَ مِنْ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ…» و مکرر صلوات فرستاده و حاجات را با امید و تضرع از خدا درخواست کنیم.
سوال : استادان شما برای زیارت امام رضا(ع) چه توصیهای داشتند که در حرم مطهر رضوی نسبت به آن مقید هستید؟
یکی از استادان ما آیت الله خسروشاهی(رضوان الله علیه) میفرمود: برای امام رضا(ع)، روضه سیدالشهدا(ع) بخوانید و ثوابش را به امام رضا(ع) هدیه کنید، حضرت(ع) هم جواب هدیه تان را میدهند.
سوال : کنار ضریح امام(ع) چه تصویری در ذهنان نقش میبندد؟
من در زیارت امام رضا(ع) هر گاه کنار ضریح میروم، یاد مرحوم پدرم میافتم که ما را در کودکی روی دوشش میگذاشت تا دستمان از بین جمعیت به ضریح برسد و آن را ببوسیم.
سواال : چه توصیهای به جوانان برای انس با امام رضا(ع) و حل مشکلاتشان از طریق زیارت امام رئوف(ع) دارید؟
اشتیاق به زیارت امام(ع) باید جزو زندگی مردم باشد چه غنی و فقیر! هستند افرادی که ۱۰ یا ۱۵ سال است زیارت نرفتهاند، حتی اگر توان مالی آنها اندک است به رفتن یک روزه با اتوبوس و عرض ادب و زیارت و بازگشت بدون توقف، اکتفا کنند.
یک سلام در حرم را از دست ندهیم؛ زیارت امام(ع) را به تشریفات و شرایط خاص مانند اقامت چند روزه، هتل و… مشروط و معطل نکنیم، همین که برویم و در هوای حرم نفس بکشیم، غنیمت است. اصلاً میتوان نذر کرد تا زمینه سفر آنهایی که تا به حال به علت فقر شدید به زیارت امام رضا(ع) نرفتهاند، فراهم شود.
حجت الاسلام شهاب مرادی با اشاره به اهمیت بنیاد خانواده، مهمترین انگیزه از تشکیل دوره های موسوم به کلاس مجردها را نگرانی های ناشی از آمار رو به افزایش طلاق و رو به کاهش ازدواج توصیف کرد و گفت: البته پیش از این نیز کلاسهای خانواده نوپا در پنج دوره و در حدود ۱۲۰ جلسه برگذارشد.
وی در پاسخ به این که چرا در دوره های گذشته این کلاسها به برخی موضوعات سیاسی نظیر ولایت فقیه، آمریکا و نقش روحانیت در انقلاب هم ورود داشتید تصریح کرد: البته ولایت فقیه قبل از آن که یک موضوع سیاسی باشد یک موضوع دینی و فقهی است و یک روحانی اگر به این موضوع بپردازد عجیب نیست! اما نکته مهمتر، آن است که در کلاس مجردها، انتخاب بحث با مخاطب است.
استاد حوزه و دانشگاه در ادامه گفت: کلاس مجردها تلفیقی از تریبون آزاد و کرسی آزاداندیشی است و یک مجال ارتباطی با یک عالم دینی یا روحانی و معلم که جوانان می توانند سوالات مربوط به حوزه دین و مباحث فرهنگ و اخلاق را بپرسند، البته از من مسائل روانشناسی و اجتماعی را هم میپرسند.
وی در ادامه افزود: در این کلاس ها همواره انتخاب موضوع بر پایه عقل جمعی بوده به عنوان مثال در همان دوره اول جلسهای که ما در خصوص ایمان و کفر صحبت داشتیم مباحث مفصلی مطرح شد از دیدگاه امیرالمومنین(ع) و نیز به علم کلام اشاره و در این خصوص شبهاتی مطرح و پاسخ هایی داده شد این در حالی بود که من برای طرح بحث ضرورت «بدبینی در انتخاب همسر» مطالعه و یادداشت هایم را آماده کرده بودم اما وقتی دیدم اهالی کلاس چیز دیگری را میخواهند و همه موافق و همراه آن هستند، آن بحث انجام شد و برکات خوبی هم داشت.
حجت الاسلام مرادی در ادامه افزود: این تجربه تازه ای است برای این جوان که انتخاب موضوع با خود اوست و اگر در کلاس من کسی سوالی را مطرح کند و دیگری خوشش نیاید و یا طرح آن بحث را ضروری نداند طبق قراری که همه با هم گذاشتهایم مرسوم است که میگوید «بعدی»، وقتی همه موافق باشند یک صدا میگویند بعدی و بحث عوض میشود و همین کار را جذاب میکند
بچه ها با روحانی یک ارتباطی دارند که کاملا دوطرفه است و خودشان در شکل گیری و کیفیت این ارتباط نقش ایفا میکنند اینجا عقل جمعی نقش ایفا میکند، این با منبر فرقش در این است که خود مستمعان می توانند موضوع را انتخاب کنند. و محترمانه و از سر علاقه و برای دانستن و بهتر فهمیدن سوال میکنند و در بحث مشارکت میکنند
این کارشناس فرهنگی درباره مصاحبه از داوطلبان در زمان ثبت نام گفت: بنظرم در همه جای دنیا برای تمام دوره های آموزشی این موضوع مرسوم است، در کلاس های ما مخاطب ما عوام نیست، پس باید خودش انتخاب کند نه دیگری مثلا والدینش از سر دلسوزی او را در یک کلاس تربیتی آموزشیِ خلّاق و پویا ثبت نام کند. بنابراین بعد از مرحله ثبت نام اینترنتی باید راستی آزمایی و رغبت سنجی کنیم که رغبت دارد یا خیر.
حجت الاسلام مرادی در ادامه با اشاره منظم بودن این کلاس ها تاکید کرد: ما در کلاس مجردها هیچ مدرکی صادر نمیکنیم در واقع «این کلاس ها یک دوره تحصیلی منجر به اخذ مدرک نیست» یک دوره کاملا آزاد است اما اجازه ورود به غیر از افرادی که پس از ثبت نام، پذیرفته شده باشند را نمیدهیم و همه اعضاء آن با نشاط و علاقه در حفظ نظم و نشاط و پویایی آن فعالانه تلاش میکنند.
این استاد دانشگاه در بیان ضرورت انجام مصاحبه حضوری قبل از پذیرش داوطلبان افزود: این کلاس ها رایگان است و این میتواند احتمال ثبت نام باری به هرجهت برخی افراد غیرمصمم را افزایش دهد.
اما این «رایگان» بودنِ کلاس مجردها از نظر من یک ضرورت بوده و هست و صریح و شفاف عرض میکنم بابت این کلاس ها از هیچ شخص یا سازمان و نهاد و ارگانی حتی یک ریال تاکنون نگرفته ام و به قولی این مسئولیت اجتماعی را امری بسیار لازم و اظهارش را هم به عنوان فرهنگ سازی ضروری میدانم، این مسئولیت من در قبال جامعه است که کاملا هم ریشه در آموزه های دینی و فرهنگ اصیل ما دارد.
بسیاری از اساتیدی که سالها در محضرشان خصوصی درس خواندهام، یک ریال هم از ما پول نگرفتند. اما در همان کلاس های بعد از ساعات رسمی حوزه نیز تجربه کردم که همین عدم پرداخت وجه، تعهد برخی از طلاب یا دانشجویان را برای ادامه آن کلاس های ارزشمند کم میکرد.
وی با اشاره به دوران تحصیل خود در حوزه و تاکید بر برگزاری کلاس های رایگان از سوی اساتید و علمای برجسته حوزه اظهار داشت: بنده تمام مباحث منطق و فلسفه و تفسیر را غیر از صبح ها که در حوزه میخواندم، از محضر بسیاری از اساتید برجسته در تهران نیز استفاده می کردم، زمانی که بنده سال اول حوزه بودم در ۵ یا ۶ سال نخست طلبگی هروز به محضر استاد فقیدمان آیت الله خسروشاهی می رفتم، ایشان حتی یک ریال هم بابت آن کلاس ها از ما پول نمی گرفتند حتی به عنوان هدیه.
وی افزود: جالب آن جاست که هیچ جایی هم بابت آن تدریس های عصرانه و شبانه حقوقی به ایشان نمی داد در حالی که از مهمترین شاگردان علامه طباطبایی و حضرت امام و علمای طراز اول تهران بود.
اگر ما بتوانیم این را به یک فرهنگ تبدل کنیم که هرکسی برای جامعه یک کار رایگان انجام دهد می توان امید داشت که خیلی از مشکلات اجتماع ما بدون نیاز به بودجه های دولتی و یا عمومیِ غیردولتی حل شود.
منبع گفت و گو : سایت تهران نیوز
برای اطلاع از برنامه ها و سخرانی ها و… استاد شهاب مرادی به سایت ایشان به نشانی http://shahab-moradi.ir مراجعه کنید و در کانال های شبکه اجتماعی ایشان عضو شوید
هرچند استاد حسن عباسی را معمولاً از پشت تریبون دانشگاهها میشناسیم اما او به شدت به وضعیت امروز دانشگاهها حمله میکند و معتقد است که در آینده نسل چهارم دانشگاه با مدلی شبیه به اندیشکده یقین شکل خواهند گرفت. عباسی در این گفتوگو درباره سیاست و اعتقادش به مرگ اصلاحطلبی و اصولگرایی هم سخن میگوید. علاوه بر اینها این گفت و گو فرصتی بود تا کمی هم به انتقاداتی که علیه او مطرح است بپردازیم. در ادامه متن کامل این گفتوگو تقدیم میشود :
سوال : آقای عباسی، شما را دکتر صدا بزنیم؟
نه به من دکتر نگویید. به چند دلیل از این صفت برای من استفاده نکنید. اولین نکته این است که در دین ما اعتباریات به شرط و شروطی معتبر است به علاوه اینکه در روز قیامت اولین چیزی که باطل میشود اعتباریات است.
نکته مهمتر در حوزه تمدنسازی است. تمدن با شاخصها ساخته میشود. الآن غرب در آموزش و پرورش شاخصی دارد به نام ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان یا در دانشگاه لیسانس، فوق لیسانس و دکترا، حالا کی گفته باید 136 واحد پاس کنی تا لیسانس بگیرید کسی نمیداند. هرکس این شاخصها را وارد نظامش کند تمدن غربی را پذیرفته است.
وقتی مناسبات اجتماعی شکل میگیرد شما سنجه نیاز دارید. برخی از سنجههای مادی هستند مانند سنجههای متریک و اینچ و پوند برخی هم غیر مادی هستند؛ مانند سنجههای آموزش، سنجههای نظامی و غیره. وقتی ما مدعی تمدن نوین اسلامی هستیم باید تکلیف خودمان را با این سنجهها مشخص کنیم. ناکارآمدی این سنجهها در جامعه امروز بیش از پیش خودش را نشان داده است.
شما میدانید از سال 79 که مسئله کرسی نظریهپردازی مطرح شد، حکومت التماس کرده که اندیشمندان بیایند کرسی نظریهپردازی راه بیاندازند اما بر اساس آماری که مسئول این بخش در شورای عالی انقلاب فرهنگی داد در 15 سال گذشته یک نفر هم نتوانسته کرسی نظریهپردازی برگزار کند. 70 هزار استاد دانشگاه داریم. اگر از هر هزار نفر یک نفر کرسی نظریهپردازی برگزار میکرد الآن 70 کرسی نظریهپردازی داشتیم. این دلیل بیاعتبار شدن مفهوم دکترا در ایران است.
شگل دیگری از بیاعتباری مدرک در ایران، مصاحبه چند روز پیش معاون وزیر علوم بود که اعلام کرد چند هزار دکترای بیکار در کشور است. یک سنجه غلط وارد کشور ما شد که هرکس مدرک دکترا Phd داشته باشد دیگر حکیم است. Phd یعنی در آن علم مورد نظر فیلسوف است. این امروز دیگر معتبر نیست. امروز استفاده از واژه بیاعتبار و بیآبرویی مثل دکتر برای افرادی که واجد تفکر و علم هستند، نقض غرض است. ما به هیچ وجه نباید از سنجههای تمدن غربی برای جامعه اسلامی استفاده کنیم.
نظام دانشگاهی ما آبرویش با گزارش مجله ساینس و نشریات دیگر رفت. جلوی دانشگاه تهران تز دکترا و فوق لیسانس را با چند میلیون تومان میخرند. ما در اندیشکده سالی 300 الی 400 مورد پروژه را باید به دانشگاههای اصلی کمک کنیم تا موضوعاتی که کارشناس برایش ندارند را انجام دهند. نظام دانشگاهی ما بیاعتبارتر از آن است که مدرکش برای کسی ارزش بیاورد.
جامعه ما در دوره جدید با سنجههای جدیدی در عرصه اقتصاد، علم، مسائل نظامی و غیره آشنا خواهد شد. ما دفاع مقدس را بدون مدارج معمول نظامی طی کردیم. من به عنوان کسی که تنها کرسی نظریهپردازی تهران را در 15 سال گذشته با 6 الی 7 هزار دانشجو برگزار کردم، موجب شرمندگی میدانم که واژه دکتر را برای خودم یا شاگردانم استفاده شود. آنهایی که آدمهای کوچکی هستند، بگذارید سرگرم این واژهها باشند.
یک روزی کلمه تیمسار آبرویی در ایران داشت. مقام معظم رهبری تذکر دادند که این واژه معنی بدی دارد. عوضش کردند جایش امیر گذاشتند حالا امیدوارم تا کسی به اینها نگفته است واژه دیپلم معنی بدی دارد خودشان عوضش کنند. اینها امروز مد است.
من معتقدم شاخص مهم برای دانش افراد این است که فرد بتواند کرسی نظریهپردازی داشته باشد. یک دورهای گفتند اعتبار به مقالات است. خب امروز همه میدانیم این بیاعتبار شده است. امروز در جهان شاخص دانش این است که شما کرسی داشته باشید و حرف بزنید. وقتی اساتید نمیتوانند مثل شریعتی در حسینه ارشاد حرف جدید بزند و هر ترم میرود سر کلاس درسهای تکراری میدهد خب بساط تحصیلات تکمیلی را جمع کنید.
سوال : شما گفته بودید ما باید یک جریان سیاسی با عنوان تحولگرایان در برابر اصولگرایان و اصلاح طلبان ایجاد کنیم. به اعتقاد شما سنجههای این جریان سیاسی چه چیزهایی است؟
من معتقدم اصولگرایی و اصلاحطلبی مرده است. اصلاحطلبان آمدند واژه رفرمیست را از غرب گرفتند. اصلاح در قرآن مقابل افساد قرار دارد. این با مفهوم رفرم تفاوت دارد. تغییر فرم و شکل لزوما ارزشمند نیست. ممکن است یک فرم مصلحانه را مفسدانه کنید. رفرمیستها در ایران از واژه اصلاحطلب استفاده کردند. امروز احزاب، وزرا و دانشگاهیانشان صراحتاً میگویند ما لیبرال هستیم. حرکت از نظام اسلامی به لیرالیسم، اصلاح نیست. از این نظر ما جناح لیبرال داریم نه اصلاحطلب. این چیزی است که خودشان به صراحت میگویند. خدا پدرشان هم بیامرزد که اینگونه صریح حرف میزنند.
حالا میماند اصولگرایان. وقتی میگوییم کسی به اصولی پایبند است باید مشخص باشد که چه اصولی. بالاترین حد این موضوع این است که ما بر اصول توحید پایبند هستیم. وقتی به این اصول و معارف نگاه میکنید میبینید این مسائل صفر و یکی است. حق و باطل، نور و ظلمت و امثال این. حد وسطی ندارد.
صفر را باید بزنی، یک را اقامه کنی. کسی که اصولگرا است باید به این صفر و یکها پایبند باشد. تجربه نشان داد برخی اصولگرایان حساسیتی روی این مسائل ندارند. صفر و یک برای آنها علیالسویه است. بسیاری از اصولگرایان در اوایل انقلاب بودند و میدانند امام چه موضعی در برابر لیبرالها داشت. ایدوئولوژی لیبرال منحوس است لذا لیبرالها نجس هستند و نباید وارد سازوکار نظام شوند.
ما در بین اصولگرایانی افرادی را میبینیم که خط قرمزی با لیبرالها ندارند. قاطبه اینها افرادی هستند که بین اسلام و لیبرالیسم نمیتوانند تفاوت قائل شوند. همه سنجههای تمدن غرب را میپذیرند. فرزندانشان در آمریکا درس میخوانند بعد اصولگرا هستند. خودشان وسط مرگ بر آمریکا گفتن میروند آمریکا یا انگلیس دکترا میگیرند.
شاخص ما برای اینکه اصولگرایان مردهاند این است که اگر از عمده این گروهها بپرسیم فلان فرد یا گروه رسماً میگوید ما لیبرال هستیم؛ موضع شما چیست؟ میگویند چه اشکالی دارد؟ مشکل بعدی آنها این است که مدارک دانشگاههای غربی را گرفتند و تفکرشان لیبرال شدهاست. معتقدند باید اصول آنها را در اقتصاد پیاده کنیم.
لذا امروز معتقدم اینها مردهاند. چند وقت پیش تشبیه قشنگی دیدم. میگفتند اصلاحطلبان یک فولکس قدیمی هستند و به زور راه میروند. اعتدالگرایان هم مثل ژیان از کار افتاده هستند. اصولگرایان هم مانند یک پیکان لهیده هستند اما جریان انقلابی یک بیامدبیلیو تندرو است. بله بیامدبیلیو تند میرود.
اما فولکس و ژیان و پیکان که راه نمیروند. اصلاحطلبان و اعتدالگرایان حرف جدیدی ندارند. در عرصه فرهنگ کل تلاششان آزاد گذاشتن کنسرت و پهنای باند اینترنت است. در عرصه اقتصاد ذوب شدن در اقتصاد جهانی و در سیاست هم دنبال پذیرش هژمونی ایالات متحده هستند. کسی بین اینها هست که بتواند حرف جدیدی بزند؟ اصولگرایان هم همینطور.
یک اصولگرا داریم که کرسی نظریهپردازی داشته باشد؟ وقتی میپرسیم ایدئولوگ شما کیست میگویند مبانی نظر ما نظرات امام و مقام و معظم رهبری است. چرا دروغ میگویید؟ کجا مبانی نظری شما نظرات امام و رهبری است؟ تکلیف خودتان را مشخص کنید. مدل شما برای اقتصاد و فرهنگ جامعه چیست؟
اصولگرایان و اصلاحطلبان فقط از نفی یکدیگر قدرت میگیرند. این میگوید او خورد و برد بهتر است من بیایم. آن یکی هم همینطور. پا روی دوش هم میگذارند و جلو میآیند. تحولگرایی اصطلاح مقام معظم رهبری است. انقلابی هم اصطلاح ایشان است. انقلابی بودنی که ایشان مطرح کرد در برابر جریانی بود که در مجمع تشخیص مصلحت نظام معتقد بود انقلاب اسلامی تمام شده است و ما الآن باید به فکر جمهوری اسلامی باشیم.
رهبری فرمودند نخیر انقلاب تمام نشده و من انقلابیم. سال 85 رهبر انقلاب به دستگاههای مختلف گفتند که طرح تحول آماده کنند. تحول صداوسیما، ساختارهای نظامی، آموزش و پرورش و غیره. کارهایی انجام شد ولی بیشتر آنها زمین ماند. لذا مسئله تحولخواهی بحث جدیدی نیست. یک پرچم بر زمین ماندهای است که جریان انقلابی باید آن را از زمین بردارد.
پس مبحث تحولخواهی گفتمان جریان انقلابی است که در 10 سال گذشته ادبیات آن را رهبری ساختهاند. از این رو معتقدم رویش سوم انقلاب جریانی جوانانی است که پیگیر این صحبتهای تحولگرایانه هستند. این نسل گفتمان دارد اما اصولگرایان و اصلاحطلبان حرف جدیدی ندارند و تنها کاری که میکنند، این است که جلوی حرف زدن دیگران را بگیرند.
سوال : یکی از سوالاتی که همیشه درباره شما مطرح شده، این است که چرا در همه موضوعات اظهارنظر میکنید؟ یک روز داور جشنواره فجر هستید. یک روز درباره سیاست، یک روز درباره اقتصاد. مگر میشود یک نفر متخصص همه چیز باشد؟
افراد کوچک و حقیر با ذهنهای میکرو وقتی وارد دبیرستان میشوند یک رشته جزئی انتخاب میکنند. هرچه هم رو به جلو میروند همینطور جزئیتر میشوند. این شیوه آموزش استقرایی است که مختص غربیها است. میشود نگاه دیگری هم داشت. شما در دامنه حکمت وقتی به قاعدت القواعد مجهز شوید، به همان سادگی که در فرهنگ میتوانید نظر بدهید، در سیاست و اقتصاد و صنعت هم میتوانید نظر بدهید.
پس مولفه اول غلط بودن نگاه غربی است. این مخالف حکیم پروری است. جهتگیری در نظام چهارم آموزشی حکمت بنیانی است. دانشگاه نسل اول آموزش بنیان بود. نسل دوم پژوهش بنیان، نسل سوم کارآفرین اما نسل چهارم دانشگاهها حکمت بنیان خواهد بود. رسیدن به دانشگاه حکمت بنیان با جزئینگری تناقض دارد. نمیشود حکیمی باشد که در طب فقط چشم را بلد باشد. یا فقط قلب بلد باشید.
الآن از دید شما شاید این عجیب باشد اما نگاه غربیها غلط است. میگویند زمان بوعلی سینا دانش بشری اینقدر زیاد نبود. مگر ما تا امروز توانستیم شاخههای جدیدی ایجادی کنیم؟ همان قبلیها را جزئیتر کردهایم. هرچه دانش کسی بیشتر میشود باید کلنگرتر شوند. در غرب فقط علوم استراتژیک چیزی شبیه نگاه حکمی دارد که از سطح تکنیک بالاتر میآید.
در اندیشکده، مسئله اصلی ما جامعهسازی و هرم جامعه است. یک نظام اجتماعی به صورت عمومی 140 زیرنظام دارد که هر کدام ده زیر نظام دارند و میشود هزار و 400 زیرنظام جزئیتر. شما میتوانید تنها به یک زیرنظامها مسلط باشید و جامعهسازی کنید؟ یعنی درباره نظام آموزش و پرورش صحبت کنید در حالی که چیزی از نظام کشاورزی و رسانه و غیره ندانید؟ اجزاء یک سیستم باید با هم در ارتباط باشند تا کار کنند.
این نهادهای گوناگون باید در ارتباط با هم خدمات ارائه کنند. شما نمیتوانید استراتژیست بپرورانید اما آنها بر این 140 حوزه اشراف نداشته باشند. شما مجبورید همان اندازه که سیاستگذاری امنیت ملی را آموزش میدهد، درباره سیاستگذاری کشاورزی و آموزش و پرورش و غیره هم بیاموزید.
لذا در جواب سوال شما دو نکته وجود دارد. اولی اشتباه بودن نگاه غربی است. دومی هم هرم جامعه مهدوی با 140 زیرنظام قرآنی است که در اندیشکده برای هر کدام از آنها هم یک پایاننامه انجام شده است. این پایاننامهها در همین دانشگاههای مطرح کشور مثل تهران و شریف و امیرکبیر دفاع میشوند.
دانشجویانی که 10 سال در این دانشگاهها و موسسه ما آموزش دیدهاند در دوره دکترا هم زمانی که روی همه این حوزهها اشراف دارند روی یکی از آنها کار میکنند و پایاننامه میدهند. شما میدانید برای هر پایاننامه 3 استاد راهنما، مشاور و ممتحن وجود دارد. لذا یک جمع دانشگاهی تأیید میکنند که این حرفها منطقی و صحیح است.
مسئله سر این است که آیا نظراتی که اندیشکده میدهد آیا کسی میتواند آن را رد کنند. آیا نظراتی که ما تا کنون ارائه دادیم غلط بوده است؟ یعنی چی «چرا شما در همه چیز نظر میدهید؟» مگر حرف غلط زدهایم؟ هرجا مشکل دارد بگویید.
امروز از دید برخی افراد کوچک و حقیر این مسائل عیب است اما شما وقتی فیلسوفان بزرگ را نگاه میکنید میبینید واجد دستگاه فکری هستند. فردی مثل هگل فلسفه، حق دارد، سیاست دارد، اجتماع دارد. درباره ملاصدرا و کانت و افلاطون و ارسطو هم همینطور هستند. اتفاقاً این نقطه قوت اندیشکده است. ادبیات اندیشکده، رو است. ما نرفتیم پشت درهای بسته صحبت کنیم. نظرات ما در دسترس است خب بیایند نقد کنند. هیچکس تا کنون صحبتهای ما را رد نکرده است.
سوال : چند ماه پیش وقتی یاشار سلطانی به اتهام انتشار اسناد محرمانه زندانی شد، شما با خانواده ایشان دیدار کردید. خیلیها از شما انتقاد کردند که این کار ولو اینکه با انگیزه مبارزه با فساد باشد، تقویت یک رویه غلط است. الآن تصور نمیکنید آن کار اشتباه بود؟
مسئله من یک نکته بود. در نظام ما ممکن است جایی مثل شهرداری مسائلی داشته باشد. بخش دیگر حکومت ما سازمان بازرسی کل کشور بود که باید روی آن اسناد، مهر طبقهبندی میزند اما نزده بود. مشکل سوم مربوط به بخش دیگری از حکومت بود به نام شورای شهر تهران که برخی اعضای آن اسناد را به این خبرنگار داده بودند.
در این میان قوه قضائیه ما باید برود با آخرین نفر که حالا به قول شما او هم تخلفی انجام داده است، برخورد کند؟ ما هم موافقیم با هرکس که تخلفی انجام داده است برخورد شود اما از آن گردن کلفته شروع شود. ظاهراً در کشور ما باب شده همیشه ضعیفها را میگیرند، قویها قسر در میروند. پیام آن کار ما به نظام و نیروهای انقلاب این بود که در باب برخورد با فساد دارد فضایی به وجود میآید که دانه درشتها فرار میکنند و ضعیفها گیر میافتند.
بعد از من آقای سعید زیباکلام و بچههای تشکلهای دانشجویی رفتند. مهمترین دستآورد آن هم این بود که رسانههای ضد انقلاب نتوانستند از این موضوع سوءاستفاده کنند. در این ماجرا وکیل پرونده و تشکلهای دانشجویی خیلی هوشمندانه عمل کردند اما جناحهای سیاسی ناراحت شدند. اصلاحطلبان میخواستند از این ماجرا استفاده کنند، دیدند نشد. جناح اصولگرا هم تصور میکردند این کار ما علیه شهرداری است.
ما اصلاً با این بازیهای سیاسی کاری نداریم. ما وظیفه داریم بر اساس تکلیف دینیمان برای عدالت قیام کنیم. در 15 سال گذشته همه شاهد بودند در مسائلی که دیگران وجودش را نداشتند ما ورود کردیم و انشاءالله در آینده هم همین خواهد بود. نظام باید برخورد با تخلفات را از دانه درشتها شروع کنند. مسئله ما اقامه قسط است. اقامه قسط کارکرد دین است. اگر این محقق نشود مثل این است که اصلاً هیچ دینی وجود ندارد.
سوال : شما در سخنرانیهایتان زیاد عصبانی میشوید. تا حالا شده در این حالت حرفی بزنید که بعداً پشیمان شوید؟
بله من در سخنرانیها خیلی عصبانی میشوم و داد میزنم اما این کنترل شده است. بالآخره یکی از تخصصهای من عملیات روانی است و بلدم در هر سخنرانی به راحتی 29 لایه عملیات روانی اجرا کنم. به هر حال در سخنرانی ما فقط نباید اطلاعات بدهیم. ما باید غیر از نکات علمی حس منتقل کنیم. برای انتقال احساساتی مانند شجاعت، تردید و غیره نیازمند این هستید که گاهی طنز بگویید، گاهی شعر بخوانید، گاهی هم نیاز است داد بزنید. ایجاد روحیه حماسی یکی از دغدغههای نیروهای انقلاب است. جریان لیبرال به مسائلی مثل شهدای مدافع حرم که اعتقادی ندارد. خب برای روحیه حماسی باید داد زد.
الآن مورد خاصی در ذهنم نیست که پشیمان شده باشم اما ممکن است مواردی بوده باشد. مگر اینکه در دانشگاهها با این جوانها کل کلی کرده باشم آن هم معمولاً در پایان سخنرانیها از آنها عذرخواهی میکنم.
منبع : مصاحبه آقای سها صالح در فروردین 96 (SNN.IR)
گویی دومینوی ممانعت برای فعالیت و اکران محصولات مستندسازان جوان کشور در دانشگاهها ادامه دارد. بعد از ممانعت دو مرتبهای از رونمایی مستند «شبنامه» در سال گذشته حالا خبر رسیده است که دانشگاه شریف هم از برگزاری مراسم رونمایی برای مستند دیگری به نام «فروشنده» ممانعت به عمل آورده است.
مستندی که ظاهراً قرار است از پشتصحنه «برجام» رونمایی کند. این مستند قرار است امروز در حوزه هنری رونمایی شود. به همین بهانه سراغ آقای محسن حاجکرمی تهیهکننده این مستند رفتیم که در گروه مستندسازی «فانوس فردا» این محصول را تولید کرده است.
حاجکرمی درباره مضمون چالشبرانگیز این مستند میگوید: «فروشنده سعی کرده رخدادهایی را که در سیاست خارجی و اقتصاد کشور طی چهار سال گذشته رخ داده خیلی شفاف، صریح و مستدل مورد نقد و بررسی جدی قرار دهد. در حقیقت ورودیه این مستند از مناظرات سال 92 کاندیداهای ریاست جمهوری آغاز شده و وعدههای مختلفی که درباه تحریمها و رفع آنها و مشکلات اقتصادی به مردم داده شد، مرور میشود.
مستند سعی کرده خیلی صریح این فرایند را در داخل و خارج کشور و همچنین افراد مؤثر در این موضوع را بررسی و پشت صحنه این افراد و فعالیتهاشان را رصد کرده و به نمایش بکشد. البته من ترجیح میدهم خیلی در مورد محتوای مستند توضیح ندهم تا مردم خودشان ببینند و قضاوت کنند.»
تهیهکننده مستند «فروشنده» در ادامه درباره رویکرد حاکم بر مستند میگوید: «گفتمان اصلیمان هم گفتمان انقلاب اسلامی و عدم اعتماد به آمریکاست. اینکه به وضوح نشان دهیم اعتماد به آمریکا و بستن با کدخدا یک اعتماد پوشالی است. اینها حرفهای بر زمین ماندهای است که مستند به آنها میپردازد.»
نقد پشت صحنه برجام در مستند فروشنده
حاجکرمی در پاسخ به این سؤال که مقصود از پشت صحنه برجام که مستند، آنها را مورد نقد قرار داده، دقیقاً چه مواردی است هم میگوید: «خیلی مهم است که بدانیم ذینفع برجام و اتفاقات آن چه کسانی هستند و چه کسانی نقش موثری در شکلگیری آن داشتند. خیلیوقتها ظاهر قضیه ممکن است خیلی عادی و ساده باشد ولی وقتی پشت صحنه این اتفاقات را میبینید و اینکه تصمیمگیرنده اصلی که در این مذاکرات، مذاکره میکردند و نقش اساسی را داشتند چه کسانی هستند، وجه دیگری از موضوع عیان میشود. ما سعی کردیم خارج از تعارفات سیاسی که شاید به مذاق بعضیها هم خوش نیاید به صورت مستند به پشت صحنه این جریان بپردازیم. برای مردم آگاهی از این اتفاق خیلی مهم است که مردم بدانند وقتی جریان بینالمللی در دنیا کاری انجام میدهد، چقدر مردم و تصمیمات آنها اثرگذارند.»
تأمین تصاویر مستند فروشنده از بیش از 300 منبع
تهیهکننده مستند «فروشنده» در ادامه درباره تصاویر استفاده شده در مستند هم میگوید: «در این مستند با بیش از ده کارشناس مصاحبه شده است و با پژوهشهای عمیق مملو از اسناد داخلی و خارجی دست اول است، به همین علت هم مستدل و مستند است. حرفهایی را که شفاف گفته شده کنار هم چیدهایم. نقطه مزیت مستند هم استفاده از تصاویر آرشیوی و مستند است. حرفهایی که خارجیها و داخلیها نسبت به این موضوع زدهاند. حالا وقتی مخاطب میبیند این برایش باورپذیر است که این اتفاق افتاده است. منابع هم از جاهای مختلف است. بیش از 300 فیلم از منابع و جاهای مختلف گرفته یا دانلود شده است.»
حاجکرمی درباره لغو مراسم رونمایی در دانشگاه شریف و فشارهای احتمالی بعدی هم میگوید: «قرار بود در دانشگاه شریف اکران و رونمایی شود که بهدلیل فشارهای خارج از دانشگاه باعث شد بهرغم صدور مجوز، این اتفاق نیفتاد.
طبعاً احتمال اینکه فشارهای خارج دانشگاهی زیاد شود و این اتفاق در جاهای دیگر هم بیفتد وجود دارد، اما ما امیدواریم کسانی که شعار آزادی بیان میدهند به لوازم آن پایبند باشند. در دانشگاه شریف هم هیات نظارت دانشگاه امکان بررسی مجدد موضوع را با درخواست تشکلهای دانشگاه داده است که امیدواریم امکان پخش فراهم شود.»
تهیهکننده این مستند در ادامه گفتوگو به اکران خصوصی 100 نفره قبل از عید اشاره میکند و درباره بازخوردها میگوید: «قبل از عید اکران تقریباً 100 نفره ازچهرههای مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی داشتیم البته محتوای مستند تغییر نکرد. یک سری انتقادات و پیشنهادات انجام شد که به تغییر فرم جزئی انجامید. ولی محتوا تقریباً همان بود. سعی کردیم فرم قدری روانتر شود که برای مردم عادی هم قابل فهم باشد. اکران خصوصی بازتاب خوبی داشت و خیلیها فکر نمیکردند در قالب مستند، بتوان این چنین دقیق و عمیق حرفهایی زده شود.»
او درباره برنامه اکران و واکنشهای احتمالی آینده به «فروشنده» ادامه میدهد: «در اکرانهای دانشگاهی تاکنون رایزنیهای زیادی داشتهایم. ظاهراً بعضی از دانشگاهها موافقت کرده و مجوز دادهاند و بعضی هم گفتهاند بعد از اکران تصمیمگیری میکنیم. چند دانشگاه از دانشگاههای تهران و شهرستانها در شرف نهایی کردن موافقت خودند. درباره واکنشها احتمالاً خیلیها واکنش نشان خواهند داد. ما البته سعی کردهایم خیلی مستند و با رعایت احترام به همه گروها حرفمان را بزنیم. امیدواریم که واکنشها به سمت عقلانیت و آگاهیبخشی سوق داده شود.»
حاجکرمی در پایان سخنان خود میگوید: «این مستند کاری از گروه مستندسازی فانوس فرداست. ما یک مجموعه مستندسازی هستیم که ذیل یک مجموعه خصوصی مشغول به فعالیتیم. از جایی حمایت نمیشویم. سعی میکنیم از درآمدهای حاصل از اکرانهای مردمی و دانشگاهی هزینه تولید مستندها را تأمین کنیم. یک سری در کشور دنبال این هستند که چهره آمریکا را بزک کنند. باید برای مردم جا بیفتد که با اعتماد کردن به آمریکا تغییری در سیاستها و منشهای دولتمردان و حاکمان کشور نمیافتد.
اعتماد به آمریکا از نوع اعتماد به لانه عنکبوت است؛ سست و بی پایه. ما دنبال این هستیم که این را با محصولاتمان به نمایش بکشیم. از شما و همه فعالان دانشجویی و سیاسی هم دعوت میکنم که به تماشای این مستند بنشینید. خصوصاً کاندیداهای ریاست جمهوری. این مستند خیلی از مسائل سیاست خارجی ما و اقتصادمان را به تصویر خواهد کشید.»
گفتنی است ماجرایی ناگفته از پشت پرده مناظرات انتخاباتی 92 و تحولات چهارساله پس از آن، اسناد جدید از شکل گیری برجام و نقش افراد و اشخاصی که تا به حال اسمی از آنها برده نشده در به ثمر رسیدن این توافق، پشت پرده ای از سایه شوم جنگ و… از جمله موضوعات پرداخته شده در این مستند است، همچنین آخرین آرایش انتخاباتی دولت در آستانه مناظرههای 96 نیز بخش دیگری از این مستند خواهد بود.
گروه های مردمی و مجموعه های دانشجویی می توانند برای هماهنگی جهت اکران این مستند در شبکه های اجتماعی (تلگرام ) با @fanoos_media در ارتباط باشند و اخبار این مستند را از کانال @fanoosefarda پیگیری کنند.
این روزها مطالب تیم سایت شایعات در فضای مجازی به خوبی معرفی شده و مخاطبان زیادی دارد . دومین سالگرد تولد این سایت، بهانه ای شد تا هدف از تشکیل این تیم را از زبان خودشان بشنویم. متنی که در ادامه میخوانید گفت و گوی خبرنگار خبرگزاری مهر با گروه مدیریت سایت شایعات است :
«با وجود فقرا، امامان چطور راضی به ساخت این حرم ها هستند ؟!»، «می دانستید ترامپ سال 577 برای تاسیس کازینویی به ایران آمده بود؟» ، «تنها عکس موجود از امیرکبیر که توسط عکاس آلمانی شکار شده !» ، «خالی بودن تابوت تشییع شده آیت الله رفسنجانی »،«سوزاندن مسلمانان مسیحی شده توسط امام علی (ع)»
«حق جو و حق طلب باشیم!» این شعار آن هاست. تیمی مردمی که پاسخ به شایعات و شبهه های فضای مجازی را وظیفه خود می داند؛ به خصوص شایعاتی که به ندرت در رسانه های رسمی به آنها پرداخته می شود. شاید شما هم بعد از یک بحث طولانی و خسته کننده با اعضای تیمی بر سر یک موضوع، با جستجویی ساده به «سایت شایعات» رسیده باشید که درستی یا نادرستی آن موضوع را موشکافانه بررسی کرده است.
شاید هم با باز نشر یکی از پیام های آنها به دغدغه ذهنی یک دوست پاسخ داده اید. «جستجوی حقیقت»،«تحقیق» و«تفکر» فعالیت اصلی آنهاست که در دین ما نیز بسیار به آن سفارش شده است. در ادامه گفتگوی ما با تیم سایت شایعات را می خوانید، با ذکر این نکته که اعضای این تیم طبق رسمی که در این دوسال داشته اند، نخواستند اسمی از آنها منتشر شود؛ و ما هم در این گزارش تنها درباره فعالیت های آنها گفتگو کرده ایم.
اوایل فقط بین دوستان و خانواده روشنگری می کردیم
گسترش شبکه های اجتماعی و حضور پرنفوذ شایعات در فضای مجازی، این چندنفر را به فکر تشکیل تیمی منسجم می اندازد:«قبل تر هم شایعاتی در فضای ایمیل و … وجود داشت اما شاید آن زمان فقط ده درصد جامعه با فضای مجازی ارتباط داشتند و شبهه و دروغ تا این اندازه فراگیر نبود.
اعضای تیم در مقابل شایعاتی که یکی یکی و به سرعت در فضای مجازی منتشر می شوند،احساس خطر می کنند و تصمیم می گیرند برای پاسخ به آنها خودشان آستین بالا بزنند:«اول از دوستان خودمان شروع کردیم.اگر عزیزی پیام اشتباهی می فرستاد، دنبال جواب درست می گشتیم و اصلاحیه آن را برایش می فرستادیم تا هم خودش و هم کسانی که ممکن است همان سوال را داشته باشند، از جواب استفاده کنند. از سال 93 به فکر افتادیم که حاصل جستجوهایمان را در یک سایت رسمی منتشر کنیم و سایت شایعات این شکلی متولد شد.»
سوال های زرد را جواب نمی دهیم
اگر از مخاطبان سایت شایعات باشید، حتما متوجه شده اید که دامنه شایعات مطرح شده بسیار گسترده است،از سوالات سیاسی گرفته، تا شبهات دینی و جواب به سوالات عمومی:« شاید به نظر برسد سطح علمی بعضی شایعات پایین است و نیاز به جواب دادن ندارد.اما وقتی به شایعات خرافی جواب درست و منطقی می دهیم، این اعتماد بین مخاطب های ما به وجود می آید که سایر جواب هایمان هم درست هستند. ضمن اینکه به آنها ثابت می کنیم فضای مجازی آنقدرها سالم نیست و هرپیامی که به دست شما می رسد لزوماً حقیقت ندارد.»
اما معیار گروه در پاسخگویی به انبوه سوال و شایعه در فضای مجازی چیست؟« تلاش ما بر این بوده که نیازهای مردم را رصد کنیم. سوالاتی که مخاطبین بیشتری از ما می خواهند و در سطح جامعه بیشتر منتشر شده است. اما یک قانون هم داریم و آن اینکه روی موضوعات زرد و مبتذل کار نمی کنیم، یعنی موضوعاتی که دانستن یا ندانستن آنها تاثیری در زندگی یا باورهای مردم ندارد یا گره ای از کار آنها باز نمی کند.»
کشتی جامعه که سوراخ شود، همه غرق می شوند
خیلی از مراکزی که تحت عنوان «پاسخگویی» –مثلا پاسخگویی به سوالات دینی- فعالیت می کنند، زیر مجموعه مراکز علمی و تحقیقاتی بزرگتر هستند. اما اعضای تیم سایت شایعات می گویند این یک حرکت خودجوش بوده، آن ها به هیچ مرکز و سازمانی وابسته نیستند و هزینه های سایت هم کاملاً شخصی و با کمک اعضای تیم تامین می شود:« گاهی بعضی از مخاطبان آنقدر از فعالیت سایت راضی هستند که پیشنهاد می دهند بخشی از هزینه ها را تأمین کنند، ولی ما هیچ وقت نپذیرفته ایم که که وام دار کسی باشیم.»
می پرسم از این همه جستجو برای رسیدن به جواب و مبارزه با شایعات چه هدفی دارید؟«در فضای رسانه هیچ پیام خنثی و ساده ای نداریم. هر پیامی جهت گیری و حرفی برای خودش دارد.این میان ما خواستیم با دروغ سازی و دروغ پذیری مبارزه کنیم. تلاش برای این کار برای ما مثل امر به معروف و نهی از منکر است.
نمی شود گوشه ای بنشینیم و بگوییم خب! سطح سواد رسانه ای من که بالاست و خانواده ام هم که فریب نمی خورند. نه! مثل همان قصه است که اگر یک نفر کشتی جامعه را سوراخ کند، همه آدم های کشتی غرق شوند. حس کردیم با این حجم شایعات احتمال غرق شدن هم زیاد می شود. پس سعی کردیم جلوی آن را بگیریم. بالاترین هدفی که برای خودمان تصور کردیم،همین بوده است.»
روش پاسخگویی ما منحصر به فرد است
موفقیت تیم سایت شایعات در مبارزه با دروغ پردازی های فضای مجازی، عده ای را به فکر می اندازد که حرکت های مشابهی انجام دهند:« چند مورد پیش آمد که چنین سایت هایی راه اندازی شد، ولی یا به اخبار زرد می پرداختند یا متاسفانه مطالب ما را کپی می کردند، و هدف هم عمدتاً درآمدزایی از این حرکت بود. البته منکر نیت خیر و زحمات برخی دیگر هم نمی شویم، اما تقریبا هیچ کجا مثل خودمان استانداردهای سختگیرانه ما را رعایت نمی کنند.»
تیم سایت شایعات به گفته اعضای آن، در پاسخگویی به شایعات روش خاص و منحصر به فردی دارد:«اغلب روشنگری ها و تحلیل ها در حوزه شبهات، حسابی مفصل و مشروح است، ولی ما مطلب را خلاصه می کنیم. ضمناً برای اینکه ذهن مخاطب کاملاً همه اجزا را به خوبی درک کند، پاسخ را بخش بخش می نویسیم. برای جواب دادن هم از منابع موثق اینترنتی استفاده می کنیم. یعنی نیازی نیست به مخاطب بگوییم برای درک استدلال ما به فلان کتاب مراجعه کند. همان جا لینک خبر یا صحبت اشخاص یا عکس و ویدیوی مرتبط را گذاشته ایم تا همه جواب ها یکجا به دست او برسد.»
اعتمادسازی با تکذیب یا تأیید صحیح یک شایعه، به دقت و تحقیق زیادی نیاز دارد. تیم سایت شایعات تلاش می کند که با کمترین ضریب خطا پاسخگوی سوالات باشند:«ما به این بسنده نمی کنیم که شخصی درباره خبری بگوید تکذیب شد! چه بسا همان تکذیب اشتباه باشد. پس حسابی وقت می گذاریم.»
اعضای این تیم تلاش کرده اند تا جایی که ممکن است، بی کم و کاست به پرسش های همه مخاطبین پاسخ بدهند:«گاهی پیش می آید سوالی را مطرح کنند که احساس کنیم برای منتشر شدن مناسب نیست ولی خود سوال کننده به دانستن جواب نیاز دارد، پس خصوصی آن را جواب می دهیم. مثلاً ممکن است روزی دو پاسخ به شایعات روی سایت بگذاریم و سه چهار شایعه را هم خصوصی جواب بدهیم.»
مثل خانم جوانی که خودش اطلاعات و باورهای اعتقادی عمیقی نداشته، اما مدت کمی بعد از ازدواج ، توهین ها و دین ستیزی خانواده همسرش دغدغه ای جدی برای او ایجاد می کند:«برای این خانم در بحث های خانوادگی یک سوال اعتقادی مطرح شده بود.ایشان کلی خواهش کرد که لطفاً این سوال را در یکی دوساعت آینده جواب بدهید! با اینکه کار طاقت فرسا و وقت گیری بود جواب را آماده کردیم و او هم خیلی تشکر کرد.»
می شود حدس زد نوجوان ها به دلیل داشتن روحیه کنجکاو و پرسشگر از مخاطبین اصلی این سایت باشند:« نوجوانی بود که در خانواده مشکلاتی داشت و از طرفی نسبت به باورهای دینی سست شده بود. او هم مثل خیلی از مخاطبین،می گفت با مطالب سایت شما ارتباط خوبی برقرار می کنم و فکر میکنم دین را ساده و راحت یاد گرفته ام. آنچنان رابطه دوستانه ای ایجاد شده بود که گاهی تا پاسی از شب ما را بیدار نگه می داشت و چت می کرد و می پرسید و می پرسید!هرچقدر میتوانستیم کمک می کردیم و هرچقدر نمی دانستیم از مشاورین می پرسیدیم و به او جواب می دادیم.»
خدا به تلاش ما برکت داد
اعضای تیم سایت شایعات برای یافتن پاسخ هر شایعه وقت و انرژی زیادی می گذارند، اما برای بالابردن تعداد اعضای کانال تلگرامی یا بازدیدهای سایت فعالیت ویژه ای ندارند:« ما نخواستیم با این هدف که تعداد مخاطبانمان بالا برود، به سوالات خاصی جواب بدهیم. اگر دقت کنید ما از معدود تیم هایی هستیم که در سایت و کانال تلگرام تبلیغ و تبادل و … نداریم. چون نمیخواهیم کسب منافع مادی روی حرکت اعتقادی ما سایه بیندازد یا مخاطب در پیدا کردن مطلب مورد نیاز، سر در گم شود.
در حقیقت هرجا مردم احساس نیاز می کنند خودشان مطالب ما را منتشر می کنند و این باز نشر به بالارفتن آمار جامعه بازدیدکنندگان کمک کرده است.» تیم سایت شایعات در ناممکن ترین حالت با مخاطبین آتئیست(خدا ناباور) هم صحبت کرده اند و با آنها به نقاط اشتراک خوبی رسیده اند. تا جایی که حتی آنها هم بخش هایی از دین را پذیرفته اند:«خیلی ها همان اول پیام، با توهین و فحاشی شروع می کنند که مطلب شما کذب است و اصلاً قبول نداریم و… درمقابل ما سلام کرده ایم و منطقی و یکی یکی با سند جواب داده ایم. نمی گویم همه را قانع کرده ایم، ولی همه سعی و تلاشمان را به کار گرفته ایم.»
این وسط شاید پاسخ به بعضی موضوعات مثل اختلاف بین مذاهب دینی حساسیت برانگیز باشد و همه مخاطبین را راضی نکند:« ما به شایعه و شبهه جواب می دهیم و به ریزش مخاطب سر یک سوال خاص توجهی نداریم. فقط مواظبیم که وحدت جامعه از بین نرود.» حالا افرادی جز مخاطبین فارسی زبان هم از طرفداران سایت شایعات هستند. مثل یکی از فعالین رسانه ای روسیه که با فارسی دست و پا شکسته با اعضای تیم صحبت کرده و به آنها روحیه داده است. او از آنها خواسته که پرقدرت به فعالیتشان ادامه بدهند، تا او هم مطالب دینی آنها را برای مسلمانان روسی ترجمه کند.
کاش مسئولین هم وارد میدان شوند
سایت شایعات در پاسخ به شایعات روز و مسائل سیاسی واجتماعی ایران هم جوابیه های زیادی نوشته که توانسته خیلی ها را قانع کند:« ما اولین مجموعه ای بودیم که به بحث حساب های قوه قضاییه واکنش نشان داد و درباره آن روشنگری کرد. اما متأسفانه مسئولین کمی دیرتر وارد فضای پاسخگویی شدند. اگر جوابیه درست زودتر عنوان می شد، این ماجرا هم تا این اندازه دامنه دار نمی شد. کاش همه مسئولین کشور در قبال صحبت هایشان احساس تکلیف کنند و در سریع ترین زمان ممکن به آنها واکنش نشان بدهند، چون رسانه گسترش پیدا کرده و تاثیر شایعات بر افکار عمومی مثل دهه شصت و هفتاد نیست.
امروز حتی «شهروند رسانه» داریم و هرکسی می تواند طبق صحبت های مسئولین، نظر خودش را منتشر کند.»اعضای تیم تأکید می کنند که در پاسخ به شایعه دقت و بیان درست کافی نیست و باید سرعت را هم چاشنی جواب کرد:« زمان بسیار مهم است. ببینید! اگر همان روز جواب بشنوید 70تا 90 درصد اقناع می شوید. اما اگر جواب نگیرید، هفته بعد یا یک ماه بعد ، ذهن شما درباره آن موضوع تصمیم خودش را گرفته است و اصلا شاید برای دانستن جواب درست احساس نیاز نکند.»
سارا عرفانی را همه با کتاب “پنجشنبه فیروزهای” می شناسند، کتابی که با موضوع دینی اما بیان جدید توانست مخاطبان بسیاری را جلب کند.
به سراغ او را رفتیم تا از کم و کیف ورود به عرصه داستان نویسی و نوشتن در حوزه دین با او صحبت کنیم.
متن ذیل گفتگوی با این نویسنده جوان است:
سارا عرفانی
به عنوان سوال اول کمی از درباره سارا عرفانی بگویید و اینکه چرا به سمت داستان نویسی آمدید؟
سارا عرفانی هستم متولد سال 61. الهیات گرایش فلسفه خوانده ام و به شدت به رشته ام علاقه دارم و همچنان در این زمینه مطالعه می کنم.
اینکه چرا به سمت داستان نویسی آمدم را دقیق نمی دانم؛ دبیرستانی بودم که به نوشتن علاقه مند شدم و سر کلاس داستان می نوشتم. اما آن زمان خب سن و سالم طوری بود که خیلی به این فکر نمی کردم که چرا باید بنویسم. حسی می نوشتم و کم کم وقتی وارد دانشگاه شدم حس کردم می شود مباحث دینی را در داستان بیان کرد. آن زمان بود که داستان نوشتن برای من جهت پیدا کرد و فهمیدم قرار است چه کار کنم.
چطور با اقای شجاعی آشنا شدید؟
عرفانی: آشنایی من با کتاب های آقای مهدی شجاعی برمی گردد به دوران کودکی؛ شاید هشت نه ساله بودم که مادرم برای هدیه تولد، دو تا از کتابهای آقای شجاعی را به من دادند؛ “امروز بشریت” و “ضریح چشم های تو”؛ اگر باز هم بود الان یادم نیست. همان زمان من با قلم ایشان آشنا شدم و کم کم داستان های بیشتری از ایشان خواندم.
همین جا دوست دارم از مادرم و البته پدرم تشکر کنم که از همان روزهای کودکی من را با نویسندگان و کتاب های خوب آشنا کردند.
اما آشنایی ام با انتشارات نیستان و آقای سید علی شجاعی برمی گردد به چاپ کتاب “هدیه ولنتاین”. خوش قولی ها و برخوردهای خوب و ادب و احترامشان واقعا کم نظیر است و حقیقتا از همکاری با انتشارات نیستان پشیمان نیستم. متاسفانه برخورد خوب و اخلاق مدارانه گوهر نایابی شده که اگر پیدا شد باید آن را قدر دانست و از دست نداد. و من در مورد انتشارات نیستان چنین حسی دارم.
حالا بریم سراغ کتاب “پنج شنبه فیروزه ای“؛ این کتاب؛ کتاب خوبی است، جذب مخاطب در نوشتن کتاب چقدر برایتان مهم بود؟
سارا عرفانی : ببینید، من چهار سال برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتم؛ طبیعتا برایم مهم بود چیزی که می نویسم و سالهای عمرم را برایش می گذارم خوانده شود و اثرگذار باشد. نه برای اینکه خودم مطرح شوم، بلکه صرفا به خاطر حرفی که کتاب دارد.
قصدم این بود حرفی بزنم که مخاطب گسترده ای بتواند با آن ارتباط برقرار کند و آن را بفهمد و برایش سودمند باشد. حالا یکی پیدا می شود اسم این طور نوشتن را می گذارد ادبیات عامه پسند، یک منتقد دیگر در جلسه ی نقد و بررسی کتاب اثبات می کند که این کتاب عامه پسند نیست و مدرن است.
این دیگر دعواهای منتقدین است که همیشه بوده و خواهد بود. قصد من این بود کتابی با محوریت مسائل دینی و اجتماعی بنویسم که مخاطب جوان آن را بخواند و از خواندن لذت ببرد و کتاب را زمین نگذارد. آن قدر فرم زده نباشد که برای خواندن اذیت شود و آن را کنار بگذارد و نهایتا کتاب به آن هدفی که داشته نرسد و نخوانده بماند.
لذا در نوشتن این کتاب، سعی کردم هم (در حد توان خودم) حرفه ای و تکنیکی بنویسم که برای علاقمندان به داستان نویسی حرف جدیدی داشته باشد و هم قابل فهم و درک برای مخاطب از نظر محتوا و مضمون.
خطوط قرمزی در کتاب هست که شاید جمع کردنش در یک داستانی که تم مذهبی دارد سخت باشد؛ چطور این هماهنگی را انجام دادید؟
سارا عرفانی: فرصت زیادی برای نوشتن کتاب داشتم و با صبر و حوصله قطعات داستان را مثل یک پازل کامل کردم. حواسم بود اگر سوال یا شبهه ای در فضای داستان مطرح می کنم بی پاسخ نگذارم. اگر به قول شما قرار است به خطوط قرمز نزدیک شوم از آنها رد نشوم تا مخاطب را اذیت نکرده باشم. ذهن مخاطب و قوه ی خیال او را که در فضای داستان به دست من امانت است منحرف نکنم.
از فضای کتاب که دور شویم به نسلی می رسیم که تشنه دانستن است؛ به عنوان یک نویسنده جوان چقدر سعی کرده اید با زبان جوانان داستان بنویسید؟
سارا عرفانی: من خودم چون جوان هستم خواه ناخواه با زبان آنها می نویسم و خدا را شکر بازخوردهای خوبی از جوان ها گرفته ام.
چندین سال است که رهبر معظم انقلاب بسیار به مسئله توجه به جوانان انقلابی تاکید دارند؛ به عنوان یک نویسنده جوان چقدر این مسئله را در جامعه می بینید؟
سارا عرفانی: به نظرم هنوز خیلی کار داریم تا به این حرف عمل کنیم. متاسفانه یا خوشبختانه خیلی کارهای مهم را همین جوان ها انجام می دهند، بی چشم داشت. یعنی می خواهم بگویم به جای آنکه به آنها توجه شود خودشان دارند کارهای خوبی انجام می دهند. راحت نمی شود در این مورد حرف زد. بگذریم.
دغدغه اصلی تان در نوشتن چه مسئلهای است؟
عرفانی: دوست دارم زمانی بتوانم در فضای داستان و ادبیات، همراه مخاطب های کتاب هایم سیر و سلوک داشته باشم. بنشینیم و فقط از خوبی ها بگوییم و بنویسیم. از آن چیزهایی که برایشان آفریده شده ایم و این روزها شاید از آنها خیلی فاصله گرفته ایم.
آنقدر از خوبی ها بگوییم که کم کم خودمان شبیه شان بشویم. به نظرم به معضلات اجتماعی و آدم های بد و سیاه خیلی پرداخته شده و خواهد شد. اما کمتر الگو سازی شده. کمتر آدم های خوب نشان داده شده اند.
خب ما که از صبح تا شب در کوچه و خیابان معضلات را می بینیم و با آنها کلنجار می رویم. البته قبول دارم که چنین داستان ها و فیلم هایی جایگاه خود را دارند. کتمان نمی کنم. اما امیدوارم زمانی برسد که سطح کارها چند پله بالاتر برود. اگر من هم نمی توانم و از عهده اش برنمی آیم و اصلا در آن حد نیستم اما نویسندگانی پیدا شوند که این کار را انجام دهند.
نظرتان در مورد اینکه یک نویسنده همه چیز را باید در داستانش بنویسد حتی موضوعات غیر اخلاقی؛ چیست؟
سارا عرفانی : خوب با طرز فکری که دارم به نظرم داستان باید طیب و طاهر باشد. نباید طهارت مخاطب را به هم بزند. خیلی از نویسنده ها را می بینم که با ممیزی مشکل دارند. اما من با خودم فکر می کنم ای کاش ادبیات ما آنقدر پاک بود که اصلا ممیزی احتیاج نداشت. هنر باید در خدمت رشد و تعالی انسان باشد، نه آنکه با طرح مسائل غیر اخلاقی به روح پاک او ضربه بزند. حالا یک عده ای این را قبول ندارند. این مساله برمی گردد به ایدئولوژی افراد.
بهترین کتابی که در این یک سال اخیر خوانده اید؟
عرفانی: واقعیتش را بخواهید آنقدر کتاب چاپ شده و چاپ نشده خوانده ام که در این مورد حضور ذهن ندارم. اما به لحاظ تکنیک و نوع روایت داستان، کتاب «عاشقی به سبک ونگوک» از آقای محمدرضا شرفی خبوشان را دوست داشتم و به علاقمندان به نویسندگی توصیه می کنم آن را بخوانند.
بدترین کتابی که خوانده اید؟
سارا عرفانی : دو تا کتاب کودک برای دخترم خریده بودیم. یکی در مورد پدر، یکی در مورد مادر… در هر دو کتاب پدر و مادر را مسخره کرده بود و کارهایی که غلط انجام می دادند و خرابکاری می کردند را مسخره می کرد.
البته کتاب ترجمه بودند و با فرهنگ ما سازگاری نداشتند. حتی یادم هست وقتی آن را برای دخترم خواندم او هم از ادبیات کتاب شوکه شده بود. آنقدری افتضاح نبودند که نشود برای بچه خواند، اما برای ناشر به نظرم افتضاح است، حتی اگر بگوید یک مقدار با پدر و مادر شوخی کرده است.
چه مسئله ای در حوزه داستان نویسی شما را اذیت می کند؟
عرفانی: اینکه ما رمان خوب، رمانی که هم از نظر تکنیک قوی باشد هم محتوا، کم داریم. رمانی که بتواند مخاطب را جذب کند و او را بنشاند پای کتاب. خیلی از کارهای خوب مخاطب خاص دارند، بعضی از کارهایی که مخاطب زیاد دارند هم قوی نیستند. سراغ ناشرها که می رویم انگشت شمار رمان های جدید و قابل قبول دارند.
ما خوراک فکری خوب برای جوان ها تولید نمی کنیم. بعد مدام گله می کنیم که چرا کتاب های غیرمجاز اینترنتی دانلود می کنند. به نظرم باید برای نوشتن رمان های خوب متناسب با انواع و اقسام سلیقه ها هزینه کرد.
اما معمولا این اتفاق نمی افتد. برای کارهایی هزینه های هنگفت می شود که شاید مخاطب معمولی اصلا علاقه ای به خواندن شان نداشته باشد. از آن طرف ناشرهایی هستند که سالانه تعداد زیادی رمان چاپ می کنند که زیر پوستی تیشه به ریشه ی دین و اعتقادات جوان ها می زند. به نظرم مسئولین حواسشان به این چیزها نیست. یا بهتر است بگویم ما خیلی دغدغه ی فرهنگ نداریم.
اقتصاد و سیاست خیلی پررنگ است. در حالیکه فرهنگ فرد فرد مردم جامعه اگر درست شود خیلی مشکلات در اقتصاد و سیاست هم پیش نمی آید.
رمان جدیدتان در مورد چه موضوعی است؟
عرفانی: در حال حاضر مشغول نوشتن داستانی بر اساس زندگی حضرت معصومه هستم. رمان جدیدی در دست ندارم. دو سه ایده برای نوشتن رمان در ذهنم هست اما هنوز نمی دانم قرار است کدام را زودتر بنویسم.
آیا موضوعی بوده است که علاقمند باشید بنویسید اما نتوانستید؟
عرفانی: موضوعات نانوشته ی زیادی در ذهنم دارم که هنوز فرصت نوشتن شان پیش نیامده یا طرح داستان کاملا پخته نشده. آنها را به آینده موکول کرده ام. تا خدا چه بخواهد.
در ادبیات ما تقلید چقدر وجود دارد؟
عرفانی: فکر می کنم در شروع نویسندگی تقلید یک چیز طبیعی باشد. البته اگر نباشد بهتر است اما نویسندگان جوان سعی می کنند شبیه کسی بنویسند که آثارش را دوست دارند یا او را نویسنده ی موفقی می دانند. یا حتی اگر سعی نکنند، سبک آن نویسنده ناخودآگاه روی کارهایشان اثر می گذارد.
اما باید کم کم با تجربه های بیشتر بتوانند به سبک خاص خودشان برسند. من یادم است روزهای نوجوانی که تازه می خواستم نوشتن را شروع کنم، یک نوع خاصی نوشتن خیلی مد بود. در کلاس ها و کارگاه ها بیشتر آن شکلی می نوشتند. اما من دوست نداشتم آن طور بنویسم.
لذا به من گفتند هر طور خودت می خواهی بنویس و به سبک خودت برس. حالا شاید تا الان هم به آن نرسیده باشم اما لااقل سعی می کنم به اجبار شبیه نویسنده ی خاصی ننویسم.
این روزها کمتر کسی است که « باد صبا » را نشناسد. اپلیکیشنی که حالا روی گوشی و تبلت خیلیها نصب است. « باد صبا » دومین اپلیکیشن پردانلود و محبوبترین نرمافزار ایرانی در کافهبازار است. فرصتی شد تا سراغی از سازنده باد صبا بگیریم.
خودتان رامعرفی کنید و بفرمایید در مجموعه باد صبا چه مسوولیتی دارید؟ قبل از راهاندازی این مجموعه چه میکردید؟
محمدعلی طهرانچی هستم ساکن مشهد مقدس، 35 سال دارم و مهندس کامپیوتر شاخه نرمافزارم.
از ابتدا تا کنون مسوولیت مدیرعاملی این شرکت را به عهده داشتم و قبل از آن هم پس از اتمام دوره تحصیل، سرباز بودم. در سال 85 در یک شرکت کوچک استخدام شدم. مدت 9 ماهی که آنجا مشغول بودم به حوزه برنامهنویسی تلفن همراه علاقهمند شدم و درنهایت در سال 86 بهاتفاق دو نفر از دوستان، شرکت موج تلفن همراه را راهاندازی کردیم.
باد صبا چندساله است؟ ایده راهاندازی این مجموعه چگونه شکل گرفت؟
باد صبا در حال حاضر هفت سال از عمر آن میگذرد. ایده این محصول توسط یکی از مؤسسات خیریه در مشهد به ما انتقال داده شد که در سال 87 با نام نفحات انتشار یافت. پس از دو سال از تاریخ نخستین انتشار متأسفانه مجموعه خیریه مذکور از ادامه همراهی این پروژه اعلام انصراف کرد و ما مجبور به ادامه این راه شدیم و از آن زمان با نام باد صبا انتشار آن ادامه یافت.
این مجموعه با چه سرمایه اولیهای راهاندازی شد؟ از جایی هم به شما کمک شد یا نه؟
این مجموعه با سرمایه تقریباً معادل 10 میلیون تومان شروع به فعالیت کرد و ما در ادامه برای تأمین هزینههای جاری از انجام پروژههای فنی مربوط به حوزه تلفن همراه و جوایزی که بابت جشنوارههای مذکور به دست میآوردیم ارتزاق میکردیم. در کل میتوان گفت کمک و همراهی مالی از جای خاصی نداشتیم.
برای راهاندازی این مجموعه از ابتدا با چه مشکلاتی دستوپنجه نرم کردید؟
مشکلات؟! حقیتش را بخواهید پا گذاشتن به عرصه فضای مجازی و استفاده از این بستر به سبب مشکلات متعددش، به یک فضای پرریسک در ایران مشهور است که مطمئناً ما بهواسطه طول مدت فعالیتی که داریم بهاندازه بسیار زیاد از آن بهرهمند شدیم.
ولی بهطور خلاصه مشکلات اصلی که با آن دستوپنجه نرم کردیم اول از همه اتمسفر حاکم بر فضای مجازی آن زمان بهنوعی و این زمان به نوع دیگر، نبود بازار مشخص و فرهنگ عمومی در این حوزه، جاماندگی مسوولان وقت آن زمان از فناوری و نبود برنامه دوراندیشانه توسط متولیان که سردرگمی عمیقی ایجاد کرده بود، وجود رقبایی که صرفاً از پول نفت تغذیه میکردند و این کار را برای ما که از این موضوعات بیبهره بودیم بسیار سخت میکرد، منابع انسانی متخصص و کمیابی نیاز داشتیم و در آن زمان تنها راه برای دسترسی، آموزش کارآموزان هرچند با مدارج تحصیلی بالا بود و …
مجموعه تحت مدیریت شما در حال حاضر چه تعداد کارمند دارد؟
در حال حاضر با 12 نفر این مجموعه را اداره کرده و مشغول به کاریم.
الگو و نمونه خارجی یا داخلی هم برای راهاندازی اپلیکیشن بادصبا داشتید؟
متأسفانه در آن زمان که ایده اولیه این طرح ایجاد شد فضا بسیار بسته بود و نمونه مشابهی در این حوزه یافت نمیشد. حتی مستندات فنی اجرایی مشخصی در دنیا نبود؛ متأسفانه تولید اولیه با شرایط بسیار سخت همراه بود و در ادامه متناسب با اقبال عمومی و بازخوردهای دریافتی و ورود نمونههای جهانی، به تکامل آن اقدام کردیم.
چرا بین اپلیکیشنهای مختلفی که مشابه شما هستند، محصول شما با استقبال بیشتری مواجه شد؟
نخست از همه عنایت خاص خداوند و ائمه معصومین(علیهمالسلام) و در ادامه، سابقه ما مطمئناً مؤثر است و پشتیبانی مداومی که از این محصول صورت میگیرد، موجب جلب اعتماد عمومی میشود و ارتباط سازنده و مستمری با کاربر نهایی ایجاد میکند.
در حال حاضر استقبال از اپلیکیشن «باد صبا» چگونه و در چه حدی است؟ چه تعداد نصب روی گوشیها و تبلتها انجام گرفته است؟ روزانه چه تعداد بازخورد و کامنت و اشکال دریافت میکنید؟
در حال حاضر نرمافزار باد صبا با نرخ رشد روزانه 25 تا 30 هزار نصب در حال انتشار هست. درمجموع 6 میلیون کاربر فعال در هفته داریم. دومین اپلیکیشن ایرانیِ پردانلود و محبوبترین نرمافزار موبایلی در کافهبازار هستیم. درباره بازخوردها نیز بهطور متوسط روزانه 1300 کامنت از کانالهای گوناگون داریم که کار پشتیبانی را برای ما خیلی سخت کرده است.
آماری هم از بازخوردها دارید؟ داخلی و خارجی؛ چهرههای فرهنگی یا سیاسی؟!
البته تجارب مختلفی از بازخوردها وجود دارند که واقعاً اشاره کردن به آنها کار سختی است، ولی در حال حاضر طیف مخاطب ما بهحمدالله اقشار متنوعی را در برمیگیرد. جوانان، کسبه، دولتمردان، صاحبنظران فرهنگی، سینماگران، اهل تسنن و … تا کنون دوستان ارزشمندی بودند که ما را از نظراتشان بیبهره نگذاشتند.
هموطنان عزیز مقیم در خارج از ایران هم در جهت اصلاح اوقات شرعی محلی خودشان همکاری خیلی زیاد و نزدیکی با ما دارند. شهردارهای محترم برخی از شهرها از اقصی نقاط ایران برای ارائه اطلاعات دقیق جغرافیایی با ما مکاتبات خودجوشی را شروع کردند که برای ما بسیار انرژیآفرین بود.
شورای عالی فضای مجازی تصمیم گرفته است تولیدکنندگان محتوا را هم در سودی که شرکتهای ارائهدهنده اینترنت از کاربران خود میبرند سهیم کند. شما بهعنوان مسوول یک مجموعه موفق تولید محتوا در این باره چه دیدگاهی دارید؟
در هر صورت محتوا دلیل اصلی وجودی زیرساختهای فنی و ارتباطی حال حاضر هر کشوری است و مطمئناً تنها توسعه زیرساختها، بدون توجه به محتوای لازمی که نیاز به تولید دارند مانند اقدام به ساخت هواپیمای غولپیکری است که یا بدون مسافر یا بعضاً با یک مسافر در حال سفر است.
بنابراین مشارکت تمامی بازیگران و نقشآفرینان فضای مجازی در سود نهایی حاصله، طرح اندیشمندانه و خردمندانهای برای توسعه محتوایی فضای مجازی خواهد بود که ثمره آن را خیلی زودتر از آنچه که فکرش را بکنیم خواهیم دید.
مهمترین مشکلات فعلی شما برای توسعه و گسترش «باد صبا» چیست؟ آیا تصمیمی برای گسترش و توسعه بازار خودتان دارید یا نه؟
ما اعتقاد داریم که توانستیم به بخش کوچکی از اهداف و برنامههای تعریف شده دست بیابیم؛ بنابراین توسعه مداوم و آیندهپژوهی برای این حوزه یکی از اقدامات محوری این پروژه است اما مهمترین مشکلات فعلی ما هزینه بالای نگهداری زیرساختهای فنی، کمبود شدید منابع انسانی و کمبود شناخت متخصصان و پژوهشگران فرهنگی، از نحوه استفاده از این رسانه است و البته موارد دیگری هم وجود دارندکه مجال گفتنش نیست.
نادر طالب زاده تهیه کننده، مستندساز و پژوهشگر مسایل سیاسی و بینالمللی است که تاکنون دبیری چند جشنواره سینمایی و فرهنگی عقیدتی را هم بر عهده داشته است که از جمله آنها می توان به جشنواره های فیلم عمار و افق نو اشاره کرد. وی در این سال ها بیشتر از ساخت فیلم به آموزش فیلمسازان و مستندسازان مشغول بوده است.
استاد نادر طالب زاده همچنین طراحی و کارگردانی برنامه های تلویزیونی مختلفی را با توجه به مبانی فکری، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی عهده دار بوده است که این روزها برنامه «عصر» هر هفته با اجرای وی روی آنتن شبکه افق می رود. این برنامه که با محوریت جنگ نرم ساخته می شود سراغ حوزه های مختلفی می رود و با شخصیت های بین المللی نیز گفتگو می کند.
همزمان با فعالیت هایی که نادر طالب زاده در این مدت داشته است به سراغ او در پشت صحنه برنامه «عصر» که هر هفته روی آنتن می رود، رفتیم و درباره این فعالیت ها با گفتگو کردیم و او که این روزها درگیر بیماری و نارسایی قلبی نیز است و کمتر می تواند گفتگویی داشته باشد به این سوالات پاسخ داد.
استاد نادر طالب زاده در این گفتگو از سیاستگذاری هایی که در برنامه «راز» داشته است و همچنین تفکری که در برنامه «عصر» دنبال می کند، یاد کرد و گفت در این برنامه باید پکیجی از گفتگوها به گونه ای ارایه شود که شبکه هایی مثل بی بی سی و سایر شبکه های خبری ماهواره ای چنین پکیجی را نداشته باشند و برنامه هایشان خنده دار به نظر برسد.
استاد نادر طالب زاده عنوان کرد دوست دارد برنامه ای داشته باشد که مجریان و کارشناسان بی بی سی در مقابل مهمانانی که او در «عصر» با آنها گفتگو می کند و بعضا از فرماندهان اروپایی و آمریکایی بوده اند قرار بگیرند تا بسیاری از مسایل به این ترتیب مشخص شود.
در بخشی از این گفتگو نیز استاد نادر طالب زاده دبیر جشنواره بین المللی «افق نو» از حضور رپرهای خارجی با موضوع مقاومت در جشنواره امسال خبر داد.
این گفتگو را در ادامه میخوانیم ؛ همراه بنیانا باشید
*جناب طالب زاده در برنامه «عصر» که هر هفته روی آنتن می رود، دیدگاه های مختلفی باز می شود و گاهی از زاویه جدیدی به یک موضوع نگاه می کنید. این برنامه نسبت به «راز» بیشتر حوزه های عقیدتی و سیاسی را شامل می شود، خود شما چه خاستگاهی را برای آن در نظر داشتید؟
– ما در برنامه «راز» تجربه ای متفاوتی داشتیم، مطالبی در برنامه بیان و بررسی می شد و کارشناس در برنامه صحبت می کرد. برنامه ای که بسیاری از افرادی که در آن حضور داشتند، سانسورشده های رسانه های کشورهایشان بودند و حالا این تیپ افراد جلو آمده اند و در رسانه های ما حرفشان را می زنند. در برنامه «عصر» یک اتفاق فنی رخ داده است که برنامه تولیدی شده است.
ما پیش از این در برنامه «راز» به دلیل اینکه زنده بود گاهی وقت ها ترجمه مکالماتی که با شخصیت های خارجی داشتیم، ناقص می شد اما اینجا همه مکالمات دقیق ترجمه و دوبله می شود و مخاطب می داند که میکس درستی اتفاق افتاده است. گاهی وقت ها در دوبله گفتگوها در برنامه ها می بینیم که مکالمات صدای مصاحبه شونده کاملا محو می شود در حالی که باید میکس شود تا صداقت کلام حفظ شود.
بنابراین ما در این برنامه حدود یک هفته فرصت داریم تا پکیج مورد نظر خود را آماده کنیم. ما در «عصر» به موضوع جنگ نرم پرداختیم در حالی که در برنامه «راز» مسائل داخلی، محور برنامه قرار می گرفت و البته بعضی از موضوعات هم برای اولین بار در رسانه بیان شد. به طور مثال اقتصاد اسلامی، زمین خواری و… که در «راز» مطرح شد اکنون به یک گفتمان تبدیل شده است
یا طب اسلامی پیش از برنامه «راز» اصلا مطرح نمی شد حتی عده ای نمی توانستند از حجامت یا زالودرمانی سخن بگویند و الان زالودرمانی قانونی و رسمی شده است. همچنین بحث اقلیت ها مثل حضور افاغنه در ایران قبل از آن برنامه کاملا نادیده گرفته می شد در حالی که این افراد انسان های زحمتکشی هستند که ما آنها را پناه داده ایم ولی بسیاری از بچه های آنها هنوز شناسنامه هم ندارند و یا به راحتی نمی توانند تحصیل کنند.
ما برای اولین بار با این افراد سخن گفتیم و همچنین به مسائل دیگری از جمله محیط زیست، تالاب هایی که خشک شده بودند و… پرداختیم. خشک شدن این تالاب ها به دلیل سیاست های غلط بود و این سیاست ها در برنامه «راز» مطرح شد اما در برنامه «عصر» همانطور که گفته شد بیشتر به جنگ نرم می پردازیم و برنامه باید بسیار مبتکرانه باشد. این برنامه باید برای همه جذاب باشد و به گونه ای باشد که مخاطب فکر کند که این برنامه را در بی بی سی، سی ان ان و یا هیچ شبکه دیگری نمی تواند پیدا کند.
*با توجه به این هدف و همچنین شخصیت های بین المللی که با آنها گفتگومی شود چه قشری را مخاطب برنامه در نظر گرفته اید؟
– مخاطب عام است یعنی باید برنامه برای همه جذاب باشد و برای همه صحبت کنید. رقابت باید به شکلی باشد که یک برنامه را فقط در شبکه افق بتوان دید. باید این برنامه استانداردی برای تلویزیون باشد. امام خمینی (ره) در اواخر عمرشان فرمودند که اخبار باید در کشور متحول شود و این برنامه به نوعی خبر را هم شامل می شود. مردم حق دارند از آخرین اتفاقات جهان توسط کارشناسان بین المللی باخبر شوند.
ما اکنون گفتگوها را ضبط کرده و بعد آنها را دوبله می کنیم. این حق مردم است که بهترین پکیچ اطلاعاتی به آنها ارائه شود. امکانات ما خیلی وسیع نیست و کادر عظیمی نداریم اما می دانیم در حد امکانات کار را تا چه حدی گسترش دهیم و باید کاری کنیم که سوژه های بی بی سی فارسی خنده دار شود. موضوعات بین المللی بسیاری است که غرب باید به آنها جواب بدهد اما از پاسخگویی فرار می کند.
*در حوزه جنگ نرم که مقام معظم رهبری هم بر آن تاکید می کنند می بینیم که برای تبعیت از ایشان بسیاری فقط در لفظ آن را به کار می برند اما در برنامه «عصر» مهمانانی حضور می یابند و درباره موضوعات مختلفی بحث می کنند که خروجی نهایی مباحثشان همین حوزه جنگ نرم را شامل می شود و گاهی می بینیم که به محمدعلی کلی پرداخته می شود و یا زمانی از دوگین مشاور رییس جمهور روسیه دعوت می شود.
– موضوعاتی که ما انتخاب می کنیم مسائلی است که احساس می کنیم مردم باید بشنوند. به طور مثال از جمله برنامه های اخیر ما درباره پایگاه نوژه بود که هم در داخل و هم در خارج علیه آن صحبت شد. نگرانی هر دو یعنی هم داخل و هم خارج داعش است.
من نمی دانم چرا در داخل نگران هستند که داعش نابود شود و یا آمریکا که خودش با داعش می جنگد از چه می ترسد که هواپیمای توپولف و یا سوخو ۳۴ در همدان سوختگیری می کند که البته بعد از چند روز هم از کشور رفتند، اما این نشان می دهد که یک کار استراتژیک بوده است.
ما در برنامه ای که به این موضوع اختصاص داده شد با یک کارشناس اطلاعاتی آمریکا صحبت کردیم. با سردار کوثری هم در واکنش به این صحبت ها حرف زدیم. آن کارشناس اطلاعاتی یک نظامی آمریکایی بیدار و یک فرمانده در زمان جنگ آمریکا بود که سمت های مختلفی داشته است. مترجمان هم با دقت گفتگوها را ترجمه و دوبله می کنند.
ما پیش از این با این افسران بازنشسته صحبت کردیم و به طور مثال گوردن داف درباره آموزش نیروهای داعش توسط سی آی ای توضیح داده بود. داف ارتباطات وسیعی دارد و حتی به دلیل اینکه مشاغلی جاری در کشور خود دارد ما هیچ گاه او را به ایران دعوت نمی کنیم اما می توان به صورت اسکایپ با او سخن گفت.
بیننده هم راضی می شود که این خوراک رسانه ای در حد او است. قطعا بی بی سی چنین پکیجی را روی آنتن نمی برد و فردی که در بی بی سی فارسی حرف می زند از گوردن داف و امثال او که بیدارشده های آمریکا هستند، وحشت می کند. اینها آموزش دهنده های جنگ ویتنام هستند. دوران جنگ ویتنام بسیار سخت بوده است و در بی بی سی فارسی جوانانی هستند که پیچیدگی های بعضی از این سیاستگذاری ها را نمی دانند.
من تمایل دارم برنامه ای را تولید کنم و بعد بهترین کارشناسان و مجریان بی بی سی فارسی را در مقابل کون بارت و گوردن داف قرار دهیم. آن وقت کارشناسان بی بی سی جواب دهند و آن زمان معلوم می شود که چه کسانی چگونه دنیا را تصرف کرده اند. بی بی سی فارسی یک شبکه سرگرم کننده است اما برد دارد و مساله ما این است که برد نداریم و لازم است که این برنامه از شبکه دیگری هم پخش شود.
ما برد بین المللی نداریم درحالیکه حتی پرس تی وی چنین برنامه و چنین پکیجی را ندارد و شبکه ای نیست که با رویکردی که ما داریم به چنین مسائلی بپردازد.
ما برای بزرگداشت محمدعلی کلی فردی را به برنامه آوردیم که از «کلی» حمایت و او را مسلمان کرده بود و از این سخن گفت که چگونه کلی را به سمت اسلام برد. در آن برنامه بیان شد که در آمریکا همزمان با درگذشت کلی و بزرگداشت او هفته اسلام مطرح شد که بلافاصله در همان زمان کشتاری توسط یک نوجوان افغانستانی در اورلاندو و در یک نایت کلاپ اتفاق افتاد و همه موضوع را مخدوش کرد. این هم سناریوی سی آی ای است که حادثه ای را پیش می آورند تا مساله ای به طور کل محو شود.
*چرا این برنامه دوبله نمی شود تا مخاطبان بین المللی را هم درگیر خود کند؟
– بله خوب است که این اقدام انجام شود. با این حال بسیاری از مصاحبه شونده های ما خودشان گفتگوها با برنامه را روی صفحات مجازی خود قرار می دهند. مصاحبه ای ما با همین مهمانان کِلی داشتیم و خودشان از ما خواستند که ما فایل گفتگو را برایشان بفرستیم و آن را روی یوتیوب بگذارند چون پارکینسون کِلی و محو شدن مساله هفته اسلام در آمریکا برای اولین بار در این برنامه رسانه ای شد و بعد آنها آن را در معرض دید چند میلیون نفر مخاطب قرار دادند.
*بازخوردی هم از پخش این گفتگوها داشته اید؟
– بله ما دائم با هم در تماس هستیم و آنها اطلاعاتی را در این زمینه ارایه می کنند. مصاحبه ای هم با لوئیس فراخان داشتیم که مواضع ضد اسرائیلی دارد و مسلما سی بی اس با چنین فردی مصاحبه نمی کند. او هم گفتگوی خودش در برنامه را روی یوتیوب قرار داد. مصاحبه هایی که با سیاه پوست ها داشته ایم اکثرا در فضای مجازی پخش شده است و تمام جامعه مسلمان سیاه پوست و غیر مسلمان آن را می بیند.
ما مهمانی را برای کنفرانس «بر لبه پرتگاه ۱» داشتیم و چند ماه دیگر هم «بر لبه پرتگاه ۲» را داریم و در میان مهمانان چند نفر رپر دعوت کرده ایم که در کار خود برجسته هستند کسانی که اجرای رپ های آگاهی دهنده را برعهده دارند و برای چندین هزار نفر اجرا می کنند و اتفاقا آن گروه سیاه پوستی که پیش از این مهمان ما در کشور بودند وقتی به کشورشان بازگشتند به این رپرها گفتند که اگر از طرف ما دعوت شدند حتما این دعوت را بپذیرند و به ایران بیایند.
*قرار است اجرا هم داشته باشند و یا سخنرانی کنند؟
– قرار است سخنرانی کنند و اجرای آنها ممکن است به صورت آرشیو پخش شود اما اگر قرار باشد اجرا کنند اشعار آنها درباره مبارزه و مقاومت است و می توانند اجرایی داشته باشند.
*دعوت از این افراد به دلیل این است که می خواهید از ظرفیت های روز برای انتقال و مفاهیم مورد نظر استفاده کنید؟
– ما می خواهیم بگوییم افرادی هستند که علیه اسرائیل حرف زده اند، شهرت هم دارند اما نمی توان جلوی آنها را گرفت و سیاستمداران مجبورند که اجازه دهند این افراد اجرای خود را داشته باشند. این اتفاق معطل کنترل هالیوود نیست. فردی علیه اسرائیل حرف زده است اما نمی توان جلوی برگزاری کنسرت او را گرفت. نمی توان آنها را محدود کرد چون نوعی بیداری رخ داده است.
*ظاهرا برای مهمانانی که به ایران می آیند مشکلاتی هم ایجاد می شود.
– بله. تمام مهمانان ما را در راه بازگشت به آمریکا لب مرز حدود ۳ ساعت تا ۱۸ ساعت مورد بازجویی قرار گرفتند. در یکی از کنفرانس های «افق نو» ۲۵ مهمان داشتیم و همه آنها مورد بازجویی قرار گرفتند و حتی بعضی از آنها را تهدید و تحقیر کرده اند. من با سانسور می گویم اما یکی از مهمانان ما را با تحقیر به گونه ای که به دنبال یک فیوز اتمی می گردند بازرسی کرده اند و به او گفته اند اگر باز هم به ایران برود همین برخورد با او تکرار خواهد شد و او جواب داده است که باز هم به ایران می آید.
ولی وقتی گروه سیاه پوست ها به مرزها رسیدند از یک نفر از آنها حتی یک سوال هم نشد چون آنها اقلیت خطرناکی هستند و قدرت دارند که تانک ها را به خیابان ها بکشانند و اگر آنها را سر مرزها نگه دارند و اذیت کنند همه به حمایت از آنها بر می خیزند چون منظم هستند. بخشی از آنها از گروه «ملت اسلام» هستند و قرار بود روز ۲۲ بهمن امسال سخنرانی داشته باشند.
آقای فراخان هم در راستای همین گروه هاست و «میلیون من مارچ» را در واشنگتن راه اندازی می کند. همه این گروه با تقوا هم هستند و آداب سیاسی و رفتارشان پر از ادب و نزاکت است. آنها سالی یک بار می توانند در واشنگتن یک تا دو میلیون نفر را به خیابان ها بکشانند و بعد از اینکه تظاهرات تمام می شود آنقدر منظم هستند که حتی یک کاغذ در خیابان ها نمی افتد. این نشان دهنده قدرت این افراد است و آنها بدون ترس وسط واشینگتن سخنرانی می کنند.
وقتی سالی ۵۰ نفر از این افراد را به ایران بیاورید یک پل فرهنگی اجتماعی برقرار می شود و می بینید که این رفت و آمدها یک شوی تبلیغاتی نبوده بلکه ادامه داشته است، اینها برای دشمنان ایجاد ترس می کند و قابلیتی است که ایران از آن برخوردار است. امام خمینی (ره) درباره مستضعفان و بخصوص سیاه پوست ها سفارش بسیاری داشته اند اما در این سال ها آنها هیچ گاه به ایران دعوت نشده اند حالا ما آنها را به ایران می آوریم و بعد شبکه های دیگر هم با آنها مصاحبه می کنند. کشور ما قابلیت های بسیاری برای کار در جنگ نرم دارد. خیلی از آنها در شهرستان ها هم سخنرانی می کنند و حضورشان در ایران به یک سخنرانی و هتل منحصر نمی شود.
استاد نادر طالب زاده از حامیان معنوی شبکه افق درباره آن بیان کرد که با انجام اصلاحاتی این شبکه تا یک سال دیگر شبکه تراز اول کشور خواهد بود.
جشنواره فیلم «عمار» چند سالی است که با هدف تربیت و کشف فیلمسازان جوان انقلابی در کشور برگزار می شود و دبیری آن را نادر طالب زاده بر عهده دارد. این جشنواره امسال در بخش بین الملل از میگل لیتین فیلمساز شیلیایی دعوت کرد که به گفته نادر طالب زاده، آنقدر شخصیت قدرتمندی دارد که گابریل گارسیا مارکز رمانی را به او اختصاص داده است.
استاد نادر طالب زاده مستندساز، تهیه کننده، مجری و پژوهشگر مسایل سیاسی و بینالمللی است که تاکنون دبیری چند جشنواره سینمایی و فرهنگی عقیدتی را هم بر عهده داشته است که از جمله آنها می توان به جشنواره های فیلم عمار و افق نو اشاره کرد. وی همچنین از پایه گذاران شبکه افق به شما می رود و هنوز هم در سیاستگذاری ها و اتاق فکر این شبکه مشاوره هایی را ارایه می دهد.
*جناب طالب زاده شما به عنوان حامی معنوی شبکه افق و از سیاست گذاران این شبکه هستید. این شبکه اکنون مخاطبان مختلفی دارد که به اقتضای نیاز خود از برنامه های سیاسی، مستند، مسابقه و… بهره می برند. زمانی شما در یک از سخنرانی های خود بیان کردید که همیشه آرزو داشته اید با شهید آوینی شبکه انقلاب اسلامی را تاسیس کنید. فکر می کنید شبکه افق تا چه حد به هدف اولیه شما نزدیک است و در آینده به چه سمت و سویی خواهد رفت؟
– به نظرم شبکه افق اکنون در سال سوم بتواند خود را اصلاح کند و تا ۷۰ درصد به اهداف مورد نظر نزدیک شود. گردانندگان اصلی این شبکه از عقبه کار رسانه ای برخوردار بودند که این قوت این شبکه است و این افراد گفتمان انقلاب اسلامی را به خوبی می فهمند. به هر حال فشار آنتن سنگین است و به نظرم این شبکه تا حدود ۳۰ درصد نیاز به اصلاحات دارد.
فکر می کنم این شبکه تا یک سال دیگر به یک شبکه تراز اول در ایران تبدیل می شود و همین الان هم شبکه ای است که هر بار آن را انتخاب کنید با دیگر شبکه ها متفاوت است. خود ما زمانی که اینجا بدون پرده درباره مسائل این شبکه صحبت می کنیم به این نتیجه می رسیم که اگر این اصلاحات انجام شود تا یک سال آینده به هدف مورد نظر خواهد رسید.
*شما در حوزه های مختلف رسانه از جمله تلویزیون، برگزاری سمینارهای فکری و فرهنگی و حتی جشنواره های سینمایی و سیاسی فعالیت داشته اید. ظرفیت و پتانسیل جشنواره «عمار» را که اخیرا هم بخش بین الملل آن برگزار شد چگونه ارزیابی می کنید؟
– «عمار» یکی از توفیقاتی است که خداوند به من داده است. زحمت های این جشنواره را دیگران متحمل می شوند و من بیشتر حضوری سمبلیک دارم چون می دانم جوانانی که در این جشنواره فعالیت می کنند چه کسانی هستند و من توفیق آموزش آنها را داشته ام. این جشنواره هر سال رشد کرده است و امیدوارم به همین ترتیب هم ادامه پیدا کند. «عمار» اکنون به شکل جدی جا افتاده است. نقش من هم این است که در سیاستگذاری ها و زحماتی که دوستان می کشند همراهشان هستم.
«عمار» در راستای همان هدفی است که ما به آن اعتقاد داریم یعنی گروهی از مستندسازان با استعداد از سراسر ایران در جشنواره متمرکز شده اند و هر سال می بینید که فیلم های خوبی ساخته می شود. بسیاری از من می خواهند که فیلم هایشان را قبل از اکران ببینم و زمانیکه جویا می شوم که بفهمم کدام یک از گروه های آموزشی من هستند، می فهمم از گروه های من نبوده اند اما از فیلم های مورد آموزش الگو گرفته و استانداردهای خود را بالا برده اند.
«عمار» امروز یک حرکت جدی فرهنگی است و سخنانی را بیان می کند که در تلویزیون نمی توان پخش کرد ولی دغدغه آنقدر خوب مطرح شده است که سخنان خط قرمزی هم در زمان برگزاری جشنواره در تلویزیون پخش می شود و یا اگر هم پخش نکنند با کارگردان اثر گفتگو می کنند. به این ترتیب هر سال تعداد زیادی از کارگردانان جوان جشنواره عمار به تلویزیون می آیند و صحبت می کنند.
تلویزیون حتی به شهید آوینی که یک استاد بود در زمان خودش ۵ دقیقه تریبون نداد ولی این جوانان نیم ساعت یا یک ساعت درباره یک اثر ۵ دقیقه ای سخن میگویند و شما می توانید تغییر زمان و دوران را احساس کنید. این رسانه در زمان شهید آوینی به روز نبوده است، زمانی اثری مثل «روایت فتح» را پخش می کند اما قدر سازنده آن را نمی داند در حالی که سازنده از فیلم یا اثر خود اهمیت بیشتری دارد و حتی او را به گوشه ای تبعید می کنند تا شهید می شود. اکنون هم مشکلاتی در تلویزیون دیده می شود، اما قابل مقایسه با گذشته نیست.
*اخیرا لیتین فیلمساز شیلیایی به دعوت «عمار» به ایران آمد و این جشنواره توانسته حضور فیلمسازانی با موضوع و رویکرد خود را در کشور فراهم کند.
– بله. میگل لیتین برای جشنواره به ایران آمد. او آنقدر فرد مهمی است که گابریل گارسیا مارکز درباره او یک رمان نوشته است. او نمایشنامهنویس، فیلمساز سینمایی و تا حدی شاعر مسلک است و الان حدود ۷۴ سال دارد. قرار است هر چند سال یکبار مهمانی در تراز او به جشنواره عمار بیاید. دو هفته در ایران بماند و فیلم هایش را نمایش دهیم، حضور این کارگردانان برجسته بین المللی در ایران و در این جشنواره یک اتفاق جدید است.
*این همکاری در حوزه بین الملل چقدر به شکل یک جریان سازی انجام خواهد شد؟
– بگذارید ما در عمل ببینیم چه پیش خواهد آمد، بگذارید در این باره ابتدا عمل کنیم و بعد درباره آن صحبت خواهیم کرد.
*چقدر لیتین درباره ایران شناخت داشت؟
– او همیشه می خواسته است که به ایران بیاید چون پدربزرگش فلسطینی و مادرش یونانی بوده و احترام فوق العاده ای برای ایران قائل بوده؛ چراکه ایران در مقابل فلسطین بیشترین دغدغه را داشته است. زمانی که او دعوت شد با کمال میل پذیرفت علی رغم اینکه با حدود ۷۴ سال سن، ۲۰ ساعت زمان برای این سفر برای او سخت بود. او در این چند روز در تهران کارگاه های آموزشی و نشست هایی را داشت و در واقع یک فیلمساز حوزه مقاومت است.
من با توجه به شخصیتی که از او از نزدیک دیدم درک کردم که چرا مارکز درباره او یک رمان نوشته است. با اینکه او اسپانیایی صحبت می کرد و ما زبان مشترکی هم نداشتیم با این حال هنرمندی و پویایی را در او دیدم و اینکه او دائم به دنبال طرح ها و افکار جدید است، الگویی برای جوانان خواهد بود.
*جناب طالب زاده امسال کنفرانس «افق نو» را هم دارید. مهمانانی که برای این کنفرانس دعوت می شوند مشخص شده اند؟
– ما به دنبال این هستیم که کنفرانس «افق نو» را به مدت ۵ روز در مشهد برگزار کنیم. ما صحبت هایی با آستان قدس رضوی داشتیم و دلیل اینکه مشهد را انتخاب کردیم این است که شهری مقدس با حریمی مقدس است. ما درباره آخرالزمان و مسایل این چنینی صحبت می کنیم و معنویت مشهد روی مهمانان ما تاثیرگذار خواهد بود.
ما اجازه گرفتیم که مهمانان ما حتی اگر مسیحی باشند بتوانند در نقطه ای از حرم مطهر تردد داشته باشند. این مهمانان بعد از چند روز اسکان در مشهد به تهران می آیند و چند روز هم برای سخنرانی به شهرهای دیگر می روند و مردم ایران باید این افراد را ببینند. برای دعوت از مهمانان مذاکراتی در حال انجام است اما هنوز نمی توان به صورت مشخص بیان کرد.
*گاهی انتقادی مطرح می شود که دستاورد حضور مهمانان خارجی با وجود هزینه هایی که برای اسکان و رفت و آمد آنها می شود چه خواهد بود که البته شاید خشم کسانی که این مهمانان را در بازگشت به کشورشان اذیت می کنند خودش دلیلی بر اهمیت این مساله باشد.
– بله دشمنیهایی که برابر حضور مهمانان خارجی در ایران صورت می گیرد بسیار جالب است. در یکی از کنفرانس ها یک گروه صهیونیستی اسم ۱۰ نفر از مهمانان را بردند و «ADL» (اتحادیه ضد افترا) بلافاصله بیانیه داد. اگر پیگیری کنید، می فهمید که این گروه علیه چه کسانی تاکنون بیانیه صادر کرده است. یکی از مهمانان ما یک کشیش انگلیسی به نام استفن سایزر بود که معروف ترین کتاب ها را در ارتباط با مسیحیت صهیونیزم نوشته است و او را به دلیل حضور در کنفرانس ما ممنوع المنبر کردند به گونه ای که تا ۱۸ ماه حق ندارد در هیچ کلیسایی سخنرانی کند و یا هیچ اقدام فرهنگی نباید داشته باشد.
مقالات بسیاری هم در گاردین و روزنامه های انگلیس علیه وی نوشته شد چون به کنفرانس ما آمد. درواقع بسیاری از این افراد با هزینه های سنگین معنوی به کشور ما می آیند. من اکنون نمی توانم با استفن سایزر مصاحبه کنم چون ممنوع المصاحبه است و سعی می کند خود را بازنشسته کند تا بتواند حرف بزند.
*یعنی عمده این افراد مشاغل دولتی دارند؟
– بسیاری از مهمانان ما مشاغل دولتی داشته اند. به طور مثال یکی از مهمانان ما یکی از مهندسان عالی رتبه بوئینگ بوده است که به دلیل نظریاتش برای واقعه ۱۱ سپتامبر از کارش برکنار شده است
*فکر می کنم مهمترین شخصیتی که دعوت کردید دوگین مشاور رییس جمهور روسیه بود که ظاهرا وی هم تذکر گرفت.
– بله آقای دوگین وقتی از ایران رفت و می خواست وارد یونان شود ممنوع الورود شد. یونان یکی از مکان هایی است که بعضی از زیارت گاه های ارتدکس ها آنجا قرار دارد. او هم یکی از ارتدکس های مسیحی معروف است و همیشه به آنجا رفت و آمد دارد اما این باره به این دلیل که به ایران آمده بود و از ایران و انقلاب اسلامی حمایت کرده بود و حضور روسیه در ایران را به لحاظ ایدئولوژیک در رسانه ها تبیین کرده بود برای اولین بار در ورود به یونان ممنوع الورود شد و او را نگه داشتند تا اینکه مقامات روسی مساله را حل کردند.
مهمان دیگری هم داشتیم که چون قدرتی پشتش نیست نمی توانم اسم ببرم. زمانیکه او بازگشت تقریبا می توان گفت او را به دلیل حضور در برنامه ما از کشور اخراج کردند. او به یکی از روستاهای یک کشور دیگر فرار کرد و اینها هزینه های سنگینی است. تمام کسانی را که ما برای صحبت دعوت می کنیم در کشور خودشان حق صحبت ندارند، غیر از آقای فراخان که روز رژه یک میلیون نفری در واشنگتن حرف می زند ولی سخنانش در سی بی اس و سی ان ان پخش نمی شود. فقط این تظاهرات را از دور نمایش می دهند ولی جزییات آن را نشان نمی دهند چون سخنان لیدرشان سانسوری است.
*جناب طالب زاده چند وقت اخیر صحبت های زیادی درباره حمله بیولوژیکی به شما مطرح بوده است. با وجود اینکه تمایل چندانی ندارید درباره وضعیت جسمانی خود صحبت کنید، اما می خواهم درباره حال و روز فعلی خود بفرمایید.
– خدا را شکر خیلی بهتر هستم. من یک نارسایی قلبی داشتم که بعد از این اتفاق بسیار جدی شد. ابتدا خودم چندان متوجه آن نبودم، اما پیشرفت کرد با این حال اکنون حال بهتری دارم. باید از خود مراقبت کنم و با مراقبه بتوانم کارم را هم ادامه دهم.
* نظر پزشکان چیست؟
– پزشکان نمی توانند کاری انجام دهند. درمان بیماری من باید به شکل کلاسیک انجام شود. پزشکان باید فشار من را پایین نگه دارند و یا تنگی نفس را کنترل کنند ولی همانطور که گفتم علی رغم مسائلی که پیش آمد، اکنون حال من به لطف خدا و با درمان های مکمل بهتر است و امیدوارم زمان بگذرد و بهتر شوم.
طب اسلامی در این زمینه اهمیت بسیاری دارد و من از آن استفاده می کنم. همچنین طب داروهای گیاهی بین المللی که من خیلی هزینه و تحقیق کردم که بعضی از آنها حتی در ایران وجود ندارد در حالی که ریشه بسیاری از این داروها از ایران است و حتی پزشکان خود ما نسبت به آنها آگاهی ندارند. متاسفانه ما در این زمینه چندان کاری نکردیم در حالی که کشوری مثل ژاپن ۳۰ سال پیش روی این داروها تحقیق می کند. ما در حوزه طب سنتی باید R&D انجام دهیم در حالی که ما گاهی وقت ها دانشگاه هایی را هم که در این زمینه فعالیت دارند، تعطیل می کنیم.
*ما برای شما آرزوی سلامتی داریم و ممنون از وقتی که با وضعیت جسمانی خود برای این مصاحبه اختصاص دادید.
ازدواج ساده و زودهنگام از آن کارهایی است که هرکسی جرئت انجام آن را ندارد. اما «محمدرضا مؤذن زاده» و همسرش «سارا عرفانی» این جرئت را کردند تا در دهه چهارم زندگی خود روزهای خوبی را بگذرانند.
یک خانم عکاس ایرانی، با قابهای رنگارنگ و زیبایش، چهرهای زیبا از مسلمانان اروپایی نشان داده است. « منصوره معتمدی » عکاس جوان ایرانی روایتگر و تصویرگر روزهای زندگیاش بین مردم بوسنی است.
اینجا کشوری مسلمان در قلب اروپاست. کشوری با مردمی مهربان و نه مثل آبوهوایش، گرم و صمیمی. کشوری که سالها پیش ایران، ناجی بزرگ آن به حساب میآمد و هنوز هم قهرمان باصلابت این روزهایش است. روایت روزگار بوسنی را از عکاس جوان ایرانی که الان در بوسنی زندگی میکند، میپرسیم و اول از همه سرکی میکشیم به زندگی شخصی خودش.
«منصوره معتمدی» متولد سال ۱۳۵۷ در تهران است. در دانشگاه، رشته طراحی پارچه میخواند؛ اما از همان سال اول، علاقهاش به عکاسی پای او را به روزنامهها و خبرگزاریهای مختلف میکشاند و میشود عکاس خبری. بارها در جشنوارههای مختلف عکاس برتر و حتی دبیر جشنوارههای عکاسی میشود.
قصه زندگی خانم معتمدی از وقتی جالب میشود که سال گذشته، حول و حوش ۲۲ بهمن، با یک گروه عکاس خارجی آشنا میشود. «سال گذشته یک گروه عکاس از کشورهای اسلوونی و بوسنی به ایران آمدند که در این دیدار با یک آقای عکاس آشنا شدم که پس از مدتی به ازدواج ختم شد.»
وقتی فهیدم مسلمان است، خوشحال شدم!
ماجرای آشنایی منصوره با « یاسکو مردان » نه تنها اولین که به بامزهترین خاطره زندگی مشترکشان تبدیل شده است.
«روز اولی که ما همدیگر را در خانه عکاسان دیدیم، ما به عنوان مهمان دعوت بودیم. ایشان هم با گروهی از کشور خودشان آمده بودند که به بهانه دیدن عکسهایم کنار من نشستند. تا اینکه موقع معرفی این گروه شد. از آنجایی که این گروه اکثراً مسیحی بودند، گوشهایم را تیز کردم و بعد که نوبت به ایشان رسید و گفتند مسلمان است و عربی میداند و حافظ قرآن است، خوشحال شدم! توی گوشی خودم به زبان انگلیسی نوشتم: خوشحالم که شما مسلمانی. و ایشان هم بلافاصله پرسیدند: با من ازدواج میکنی؟ همان جا این اتفاق افتاد!» اسفند سال گذشته ازدواج میکند و به قول خودش «اسلام» میشود عامل پیوند آنها.
عقدشان را در حرم امام رضا میخوانند و حالا چند وقتی میشود که در سارایوو زندگی میکنند. میپرسم این تفاوت زبان و فرهنگ و قومیت، به اختلاف منجر نشده است که میگوید: «ما هم بعضی وقتها به اختلاف میخوریم و دچار مشکل میشویم؛ بهخصوص که با زبان انگلیسی هم با هم حرف میزنیم، طبیعی است؛ اما من متنی از یکی از همسران شهدای مدافع حرم خوانده بودم که با هم قرار گذاشته بودند که بیشتر از سه دقیقه با هم قهر نکنند. ما هم این قرار را با هم گذاشتیم و اینجور وقتها به هم میگوییم: امروز شیطان در تو دارد قوی عمل میکند.»
مردم بوسنی اکثر مراسمهای عقد خود را در مسجد برگزار میکنند
خانم معتمدی بعد از زندگی چند ماهه بین مردم بوسنی، معتقد است تا حد زیادی از نظر فرهنگی به ما نزدیک هستند و برای همین زندگی در بوسنی را کشور مناسبی برای اروپاگردی مسلمانان میداند: «مردم بوسنی مسلمان هستند و از نظر فرهنگی تا حد زیادی شبیه ما هستند. به خانواده اهمیت میدهند و رفت و آمد خانوادگی دارند و جالب اینکه اکثر مراسمهای عقد خود را در مسجد برگزار میکنند.
اینجا یک کشور اسلامی است که مسلمانان، راحت میتوانند در رستورانها غذا بخورند و در مسجدها نماز بخوانند و در ضمن از طبیعت زیبای اینجا لذت ببرند. رفت وآمد برای مردم سخت است و آژانس و توری هم وجود ندارد که به وسیله آن به بوسنی بیایند. خیلیها به من در اینستاگرام پیام میدهند که چگونه میتوانیم به بوسنی مسافرت کنیم؟ این در حالی است که کشورهای عربی راحت به اینجا رفت و آمد میکنند و چه بهتر که تبادل افکار و فرهنگ را از طریق همین رفت و آمدها داشته باشیم.»
در اروپا هم چادری هستم
منصوره در خارج از کشور و بوسنی هم باز پوشش چادر را انتخاب کرده: «تعداد افرادی که اینجا پوشش چادر دارند، خیلی اندک است و برای همین خیلیها در برخورد با من تعجب میکنند؛ اما برای آن احترام قائل هستند. افراد محجبه اینجا وقتی همدیگر را در خیابان میبینند به هم سلام میکنند هیچ ربطی هم ندارد که همدیگر را میشناسند یا نه؟ حتی کسانی که حجاب ندارند، با اخلاق و رفتار محترمانه برخورد میکنند.
البته یک جاهایی هم سخت است؛ اما شما در بوسنی از داشتن حجاب معذب نیستید. اینجا اکثراً مسلمان هستند. مسیحی هم دارد که تعدادشان زیاد نیست. مسلمانها هم به گونهای نیستند که همه مقید به حجاب باشند. اما به نماز خیلی اهمیت میدهند. یعنی همان خانمی که حجاب ندارد موقع اذان حجاب میکند و در مسجد نماز میخواند. اهمیت خاصی میدهند به اینکه حتماً نماز را اول وقت بخوانند و اینکه در پنج وقت برای نماز خواندن به مسجد بروند و مسجدها پر از جوانها میشود. نماز جمعه را هم اکثر مردان میروند و اصلاً آن را وظیفه میدانند.»
مردم بوسنی انتظار داشتند ایران فعالیتهای فرهنگی خودش را ادامه بدهد
خانم عکاس بارها در قابهای خود مردم رنجکشیده بوسنی را جا داده و پای صحبتهای آنها نشسته است و معتقد است هنوز مردم بوسنی به ایران و ایرانی علاقه دارند. «مردم بوسنی توجه خاصی به مردم ایران دارند و باتوجه به اینکه ایران در جنگ بوسنی به مردم کمک کرده خیلی به آن علاقه دارند؛ حتی درباره آقای احمدینژاد اینجور فکرمیکنند که چون مخالف آمریکا بود، آدم خیلی محکم و قابل تقدیری هست و دوستش دارند و چون همیشه بغضی نسبت به آمریکا دارند، از پافشاری مردم درباره حقوق هسته ای لذت میبرند. الان هم مدام میگوید چرا شما این شکلی شدید؟
حرفی که بیشتر مردم بوسنی درباره ایران میزنند این است که ایران در زمان جنگ خیلی به بوسنی کمک کرد و نجاتش داد؛ اما پس از این، آن را رها کرد و اجازه داد خیلی از فرقهها مثل وهابیت آزادانه اینجا فعالیت کنند. با مسجدهای بزرگی که میسازند و با کتابهایی که رایگان به مردم میدهند هم تبلیغات گستردهای میکنند. در حالی که مردم بوسنی انتظار داشتند ایران فعالیتهای فرهنگی خودش را ادامه بدهد.»
مردم بوسنی دوست ندارند درباره جنگ حرف بزنند
بوسنی هنوز زخمخورده است و هنوز بوی جنگ و ویرانی میدهد. «اینجا هنوز خانههایی که تیر خورده و اثری از جنگ در آنها مشهود است، وجود دارد و به عمد این خانهها را بازسازی نکردند که به همین شکل باقی بماند و مردم آن را ببینند. نگاه مردم بوسنی به جنگ با مردم ما در ایران متفاوت است. جنگ آنقدر در اینجا تلخ بوده و آنقدر پر از خاطرات تجاوز و تعرض بوده که اصلاً دوست ندارند درباره آن حرف بزنند.
هیچکس دوست ندارد خاطرات جنگ را به یاد بیاورد؛ حتی دوست ندارند نامی از کتاب یا فیلمی جنگی برده شود. آن شکلی که ما با دفاع مقدس خود برخورد میکنیم اینجا اصلاً اینطور نیست و اصلاً مدل یادمان دفاع مقدس ما خیلی خاص است. اتفاقاً روزی که همسر من به ایران آمد، تشییع شهدای غواص بود.
روزی که میخواستند آنها در حوزه هنری دفن کنند. ما هر دو برای عکاسی رفته بودیم. آنقدر برای ایشان جالب بود که این سیل جمعیت آمده انگار که تازه اینها شهید شدهاند و میگفت چطور میشود بعد از سی و چندی سال مردم با جنگ و دفاع مقدس اینطور برخورد میکنند؟»
کشور مسلمانی که «امام حسین» را نمیشناسد
با اینکه بوسنی کشور مسلمانهاست؛ اما باز شیعهها در اقلیت هستند و فرقههای ریز و درشت برای خود آزادانه تبلیغ میکنند. «شیعیان اینجا خیلی آزاد نیستند؛ مثلاً اینجا در ایام عاشورا فقط دو تا حسینیه داریم که میتوانیم خیلی مخفیانه عزاداری میکنیم. حتی جرئت اینکه یک پرچمی بزنند که اینجا مجلس اباعبدالله است هم ندارند.
حتی جرئت نداری عکسی از مردم در مجالس بگیری آنقدر که شیعه اینجا مظلوم واقع میشود. در حالی که وهابیان یک مسجد مجلل ساختهاند. در کنارش بازار صنایع دستی خودشان است. کتابخانه و وسایل بازی هم که بماند. بسیاری اینجا اصلاً نمیدانند روز عاشورا یعنی چه؟ آن هم در کشوری که شما در پنج نوبت صدای اذان را میشنوید، پیامبر را میشناسند؛ اما امام حسین (ع) و واقعه کربلا را نه. و وقتی من اینجا برای بعضی از مردم داستان کربلا و روز عاشورا را تعریف کردم، خودشان تعجب میکردند که چرا ما از این موضوع اطلاع نداریم؟»
مردم ایستاده فیلمهای ایرانی را تماشا میکنند
از او میپرسم که هیچ نهاد ایرانی در بوسنی فعالیت نمیکند که جواب میدهد: «ما در اینجا چند تا مرکز اسلامی ایرانی داریم؛ اما به نظر من اینها خیلی کم هستند و خیلی ضعیف عمل میکنند. این در حالی است که مردم اینجا پتانسیل آن را دارند که ایران در آن کار فرهنگی کند. با توجه به اینکه مردم اینجا از وهابیت تصویر زیبایی ندیدهاند واز آن متنفر هستند، به نظر من این پتانسیل را دارند که با شناخت ائمه در مسیر درست قرار بگیرند.
البته همین اقدامات کمی هم که انجام میشود، تأثیر گذار هستند. مثلاً یک هفته فرهنگی برگزار کردند و فیلمهای ایرانی را نمایش دادند خیلی استقبال شد. البته من خودم فیلمهایی که اکران شد را دوست نداشتم، چون خیلی چهره خوبی از ایران نمایش نمیداد؛ اما با این حال آنقدر در سالن شلوغ شد که جای نشستن برای مردم نبود و مردیم ایستاده تماشا میکردند.»
اینجا شهدا را در پارکها دفن میکنند
جنگ سه ساله مردم بوسنی با صربها شهیدان زیادی از آنها گرفته؛ شهیدانی که جایجای شهر یادمانهای آنها به چشم میخورد. «مردم بوسنی برای شهدا ارزش زیادی قائل هستند و در پارکها و اماکن عمومی آنها را دفن میکنند و یادمانهای مختلفی در نقاط مختلف شهر برای آنها درست کردهاند؛ مثل کاری که ما در ایران الان میکنیم.
هیچکس هم اعتراض نمیکند که چرا شهید را در پارک یا مکانهای دیگر دفن کردید؟ حتی «علی عزت بگوویچ» اولین رئیسجمهور بوسنی هم وصیت کرده که موقع مرگ او را بین شهیدان دفن کنند و الان هم قبر او در بین قبرهای شهدا قرار دارد.»
سعی میکنیم زیباییهای اسلام را نشان دهیم
خانم معتمدی الان در بوسنی هنوز هم عکاسی میکند و به قول خودش سعی میکند، زیباییهای مسلمانی را نشان دهد. تعدادی از همین زیباییها را به راحتی میتوان در صفحه او در شبکه های اجتماعی مشاهده کرد. «من و همسرم هر دو در عکاسی سعی میکنیم از زیباییهای اسلام و مسلمان عکسبرداری کنیم.
حتی همسرم چند سال پیش کتابی علیه وهابیت نوشتند و این کتاب خیلی سروصدا کرد و باعث عصبانیت وهابیون شد اما بعد از آن بیشتر فعالیتهای تبلیغی ما به صورت مجازی بود. البته دوست داریم به صورت فیزیکی هم فعالیت داشته باشیم؛ اما این کار نیاز به حمایت دارد. مثلاً ما به کتابهایی به زبان بوسنیایی نیاز داریم که اسلام و شیعه را معرفی کند. حتی چند بار از آستان قدس رضوی درخواست کتاب کردیم که هنوز خبری نشده است.»
زندگی مشترک منصوره و یاسکو، آنها را به فرهنگ کشورهای هم علاقهمند کرده کرده است. خانم عکاس، طبیعت زیبای بوسنی که برایش یادآور شمال کشور است را دوست دارد و آقای عکاس، شیفته فرهنگ و غذاهای ایرانی است؛ هر چند هستند مواردی که او را در ایران غافلگیر کرده است. «همسرم فرهنگ ایرانی و بهخصوص غذاهای ایرانی را دوست دارد؛ اما چیزهایی هم برای او عجیب بوده؛ مثلاً خانمهایی که در هواپیما حجاب را از سر برمیداشتند یا دماغهای عملشده و آرایشهای شدید دختران ایرانی برایش عجیب بود و میگفت چرا اینها آنقدر از خودشان فاصله گرفتهاند؟»
منبع : مهر نیوز
? عکس ها از صفحات مجازی خانم معتمدی برداشته شده است.
« مژده لواسانی »یکی از جوانترین مجری های رسانه ملی است که او را از دوران نوجوانی اش در قاب تلویزیون دیده ایم. شروع برنامه تازه این مجری جوان بهانه ای شد تا به مناسبت « روز جوان » به سراغش برویم.و گفت وگو کنیم
درست شبیه آنچه در تلویزیون می بینید پراست از ذوق زدگی ها و هیجانات دخترانه که به راحتی ابرازشان می کند. «مژده لواسانی» مجری جوان و خوش رویی است که تمام مخاطبان رادیو و تلویزیون لحظه به لحظه قد کشیدن و بزرگ شدنش را در رسانه ملی دیده اند. از روزهای کودکی و نوجوانی که در رادیو گذشت تا روزهایی که در ۱۴ سالگی سر از تلویزیون در آورد و در ۲۱ سالگی یکی از مجریان شناخته شده تلویزیون شد. حالا لواسانی در روزهای ۲۶ سالگی برنامه زنده «روبه راه» را هر شب در شبکه ۲ اجرا می کند. به بهانه روز جوان سری به مژده لواسانی، جوانترین سردبیر تاریخ رادیو زدیم تا از حال و هوای جوانی اش بیشتر سر دربیاوریم.
مژده لواسانی : در ۱۶ سالگی سردبیر رادیو شدم
« مژده لواسانی » متولد ۲۰ آبان ۱۳۶۸ در محل شهرآرا تهران است. علاقه به رادیو او را به عنوان مهمان به یکی از برنامه های خردسال رادیو کشاند تا خوش زبانی اش در این برنامه راه اجرا را برایش باز کند: « رادیو یک برنامه بسیار باسابقه به نام «سلام کوچولو» دارد.
اساس خانم وکیلی آن زمان این بود که خردسالان نیز در این برنامه حضور داشته باشند. مثل امروز که در برنامه فتیله و عموپورنگ هم بچه ها حضور دارند. از آن بچه ها که آن روزها از این طریق وارد رادیو شدند و بعد مجری قابلی شدند می توان «خانم ژاله صادقیان» را نیز مثال زد. من هنوز فایل صوتی آن برنامه را دارم که وقتی به من می گویند خودت را معرفی کن می گویم: «بسم الله الرحمن الرحیم. من مژده خانم لواسانی هستم».
تا این جمله را گفتم همه تعجب کردند و گفتند «چه خانم» هم میگوید. بعد از این اتفاق من کم کم پایم به رادیو باز شد تا اینکه در ۹ سالگی برنامه زنده جشن عاطفه ها را کنار خانم ژاله صادقیان و آقای جاویدنیا اجرا کردم. بعد از آن در ۱۱ سالگی برنامه ای را با نام «بوی گل آفتاب» به تهیه کنندگی محمد طارمی و محیدحمزه به طور رسمی اجرا کردم و بعد از انجام یک تست تخصصی برنامه «من می توانم» را خودم نوشته و اجرایش را هم خودم به عهده داشتم. در ۱۶ سالگی نیز جوان ترین سردبیر تاریخ رادیو شدم».
با طنز مهران مدیری پایم به تلویزیون باز شد
خوش سرو زبانی خانم مجری او را در همان سن و سال کودکی به بازیگری نیز کشاند اما انتخاب لواسانی برای حضور در رسانه جدای از بازیگری بود: «سالهای کودکی ام مهران مدیری برنامه طنزی به نام «پلاک ۱۴» داشت و من نقش خواهرزاده اش را در ۹ سالگی بازی کردم. این موضوع هم به خاطر این بود که آقای مدیری مرا در رادیو دیده بود و برای این نقش یک دختر سرزبان دار می خواست.
بعد از آن در خانه فرهنگ نیم رخ آقای «محمد حسن زاده» بعد از مجموعه های نیمرخ سریال نوجوانانه ای به نام «خبرنگار» ساخت. در این سریال من در نقش یک دختر خبرنگار به نام «عاطفه» حضور داشتم و «عباس غزالی» و «حسین مهری» نیز هم بازی های من بودند. بعد از آن چند پیشنهاد بازی داشتم اما چون می خواستم با چادر باشم طبعا نمی توانستم این راه را ادامه بدهم. اما سر از کبوتر دات کام در آوردم.
حتی یادم است کارگردان آن برنامه آقای علیپور از من پرسید: می خواهی با چادر اجرا کنی؟ گفتم :بله. گفت: چادرت که علی السویه نیست؟ گفتم: نه من همیشه سرم می کنم. اگر دوست ندارید من اجرا نمی کنم. که آقای علیپور گفت: نه و باهم ۹۰ قسمت ضبط کردیم. بعد از آن یک قانونی اعمال شد که یا باید فقط در رادیو کار کنیم یا فقط در تلویزیون که من رادیو را انتخاب کردم».
رادیو را از من می گرفتند افسرده می شدم
مژده لواسانی در کوچه پس کوچه های رادیو بزرگ شده و به قول خودش خیلی بچگی نکرده است. اما پذیرفتن چنین موضوعی برای هر خانواده ای ساده نیست و لواسانی این موضوع را از افتخارات زندگی اش می داند: «خانواده من بسیار سخت گیر است. پدر من یک وکیل کاملا جدی است که اصلا به این نوع فضا تعلق ندارد. نه پدر و نه مادرم هیچ وقت ذوق زده این موضوع نبودند که من رادیو و تلویزیون کار می کنم.
هنوز هم گاهی کسی با ذوق و شوق به آنها درباره من می گوید واکنش آنها خیلی عادی است. اما من چون تک فرزندم خیلی حواسشان بود من کاری را که علاقه داشتم انجام بدهم. آنها هم همیشه به این علاقه احترام گذاشته اند. رادیو برای من خیلی اهمیت داشت. شاید اگر آن دوران کسی رادیو را از من می گرفت من کاملا افسرده می شدم.
من هیچ وقت زنگ های آخر مدرسه را نبودم. همیشه ماشین رادیو دنبالم می آمد و مرا می برد. این موضوع برای مدرسه حل شده بود. اما پدرو مادرم همیشه به نمرات و معدلم حساس بودند و سخت می گرفتند. اگر درباره من از بسیاری از مجریان مطرح رادیو و تلویزیون بپرسید هنوز از من آن تصویر یک دختر دبستانی با چادر و روپوش مدرسه و یک کوله پشتی توی ذهنشان است. یکبار حتی در یکی از برنامه هایم که خانم «ژاله صادقیان» حضور داشت گفتم من روبروی کسی نشسته ام که یک زمانی چون قدم به میکروفون رادیو نمی رسید من در آغوشش می نشستم برنامه اجرا می کردم.»
حفظ حیا از پوشیدن چادر مهم تر است
لواسانی از مجریانی است که خردسالی وارد کار اجرا شد و در نوجوانی روبروی دوربین تلویزیون قرار گرفت و مخاطبان او در تمام مراحل بزرگ شدنش او را با پوشش چادر دیده اند. او درباره انتخاب این پوشش می گوید: «برای من به لحاظ سبک و سیاق خانواده ام چادر چیز غریبی نبود. و من واقعا چادر را دوست داشتم. پیش از ما هم سریال «درپناه تو» کمکی بزرگی به چادر کرد. چون برای اولین بار یک دختر دانشجوی فعال و با چهره و سیمای خوب را با پوشش چادر نشان داد.
همین موضوع باعث شد بسیاری درآن زمان چادری شوند.من هم همیشه چادر را دوست داشتم و از دوم ابتدایی شروع کردم به سر کردن تا اینکه از سوم ابتدایی پوشش همیشگی ام شد. هیچ وقت هم برایم اجبار نبوده است. آنقدر این آزادانه برخورد کردن با این پوشش برایم دلچسب است که هیچ وقت در زندگی ام این فکرحتی خطور نکرده است که من چون چادری هستم و جایی مثل جشنواره فیلم فجر می روم و بقیه چنین پوششی ندارند سختم باشد.
چیزی که بقیه زیاد از من می پرسند. من یا چیزی را انتخاب نمی کنم یا اگر انتخاب کنم تمام قد پایش می ایستم. اما چادر تنها چند متر پارچه نیست. باید حرمت آن نیز حفظ شود. برای همین معتقدم یک سری از برنامه های تلویزیونی را مجری چادری نباید اجرا کند. چون یک فرد یا یک مجری چادری نماینده یک سری باورهای اعتقادی و فرهنگی است که نباید به آن خدشه ای وارد شود.
یک سری هم که فکر می کنند با چادر پس زده می شوند به آنها می گویم اقشار مختلف هیچ موضعی نسبت به پوشش شما ندارند مگر اینکه حس کنند اعتقاد شما حقیقی نیست. من تمام برنامه های فرهنگی و کاری ام مثل سینما، جشنواره فیلم فجر را با این پوشش می روم و سعی می کنم جلوتر از پوشش، حیا را حفظ کنم. چون اگر حیا وجود نداشته باشد، پوشیدن چادر هیچ فایده ای ندارد».
وکالت و اجرا نقاط مشترک زیادی دارد
خانم مجری در دانشگاه حقوق خوانده است تا یک جورهایی در تحصیل راه پدر را ادامه دهد. همان پدری که روزی مهمان یکی از برنامه هایش در برنامه عصر خانواده بود که به مسائل حقوقی اختصاص داشت. لواسانی تاکید می کند که اگر مجری نمی شد حتما راه وکالت دنبال می کرده: «من در دانشگاه حقوق خواندم. به نظرم وکالت و اجرا و به خصوص اجرای برنامه های اجتماعی با هم نقاط مشترک زیادی دارد. شما اگر وکیل باشی باید در ساحت دادگاه از موکل خود دفاع کنی. وقتی هم مجری هستی باید در تلویزیون از مردم دفاع کنی و یا آنها را درباره موضوعی مجاب کنی.
این «دفاع» در هردوی آنها وجود دارد و در هردو تنها سلاح شما تنها حرف زدن است. یکی از سوژه هایی که همواره دوست داشتم روی آنها کار کنم. زندان زنان و یا دخترانی است که در کانون های اصلاح وتربیت حضور دارند و یا خانه دخترانی که از خانواده های خود به هردلیل فرار کرده اند.همیشه مسأله زنان در جامعه برایم خیلی مهم بوده است البته بدون نگاهی که رنگی از اندیشه های فمنیستی داشته باشد،دغدغه های زنانه را دنبال کرده ام.
چند هفته پیش هم بر اساس همین علاقه،با شهرداری تهران همراه شدم و به سامان سراها و مددسراهای شهر که محل نگهداری زنان آسیب دیده اجتماعی شهر هست رفتم و اتفاقا وقتی نگاهم را در صفحه اینستاگرام در مورد آن شب روایت کردم،متوجه شدم مردم هم به شدت همراه هستند و می پسندند،سال گذشته هم بارها از گرمخانه ها و کارتن خواب ها بازدید کردم و با آنها حرف زدم و اطلاع رسانی کردم،حتی چند قسمت از کافه سوال را به این آسیب های اجتماعی اختصاص دادیم.اما اینکه احساس می کنم کاری ازمن برنمی آید بسیار تلخ است. و خیلی دوست دارم برنامه ای در این خصوص بسازم که تاثیرگذار باشد.هنوز هم دوست اگر روزی وکالت کنم وکیل پرونده زنانی باشم که نیاز به دفاع دارند.»
تصمیم های مهم زندگی را برای قبل از ۱۸ سالگی است
مژده لواسانی در ۱۶سالگی سردبیر رادیو شد تا بسیاری از کارهای مهم زندگی اش را پیش از رسیدن به ۱۸ سالگی انجام داده باشدو حالا از ۱۸ سالگی به عنوان یک دروازه ورود یاد می کند: «اگر شما تا پشت درهای ۱۸ سالگی فهمیدید که چه می خواهید؟ تکلیف زندگی تان را مشخص کردید اما اگر هنوز نفهمیدید که چه می خواهید مطمئن باشید نمی توانید جوانی خوبی داشته باشید. تصمیم های قبل از ۱۸ سالگی می تواند یک جوانی باشکوه را برای شما رقم بزند. من تصمیم هایم را قبل از ۱۸ سالگی گرفته بودم و با این حال بسیار از ایده آل هایم عقب تر هستم.»
لواسانی معتقد است چون خیلی زود وارد کار شده است وقت کودکی کردن نداشته و حالا جوانی کردنش هم به سبک و سیاق خودش است: «بخش عمده این جوانی که در کار خلاصه شده است. در این جوانی کردن کتاب خیلی نقش داشته، به خصوص دوران ۱۸ تا ۲۲ سالگی ام که همه اش به شهرکتاب گردی گذشت.
مدام پیگیر بودم انتشارات مختلف چه کتاب های تازه ای منتشر کرده اند که بخوانم. من به واسطه جو ادبیاتی که در خانواده ام وجود داشت بسیاری از کتاب ها را زودتر از بقیه خواندم. دیگر تفریحی که بخش زیادی از جوانی کردنم را می سازد سفر است. من به شدت اهل سفر هستم و به جز یک سری از استان های غرب کشور همه را رفته ام. دلم هم که می گیرد بلافاصله به مشهد می روم».
گاهی از دست مهمان هایم عصبانی می شوم
خانم مجری در قاب چهارگوش تلویزیون درست همانی است که در پشت صحنه حضور دارد. حتی اگر عصبانی می شود و یا اینکه از روی احساساتی شدن حرکت غافلگیرکننده ای انجام دهد. اما این احساساتی شدن گاهی کار هم دستش داده است: «در یکی از برنامه ها که مربوط به هفته دفاع مقدس بود. قرار شد پدربزرگ دایی و پسردایی من به عنوان سه نسل از خانواده جانبازان و شهدا بیایند. اما قرار نبود لو بدهیم که آنها با من نسبت دارند.
در برنامه یک جایی پدربزرگم خاطره ای تعریف می کند و شروع به گریه کردن می کند. این حرکت او حسابی احساسات مرا بر انگیخته می کند و ناخودآگاه به سمتش می روم و دستش را می بوسم. بعد از این کار مجبور شدیم اعلام کنیم که با من نسبت دارند. اما من به این موضوع افتخار می کنم و هرچیزی از علاقه به شهدا در من وجود دارد از پس این خانواده است.
البته گاهی هم شده که در برنامه عصبانی شوم. به خصوص جایی که حس می کنم مسئول مربوطه جواب درست و قانع کننده ای نمی دهد و من هرچه تلاش می کنم فایده ای ندارد. چهره ام حتی این موضوع را نشان داده است. بعد از برنامه هم به روی آن مسئول آوردم که شما نتوانستید مرا قانع کنید. یک بار مهمانمان آقای مدیری بود که به همین شکل حرف زد. من هم بعد از برنامه حرفم را زدم او هم ناراحت شد و حتی مشارکتش با برنامه را به هم زد.»
اجرای برنامه اربعین را بیشتر از همه دوست دارم
اجرای ۷ روزه خانم لواسانی در بام حرم امام حسین (ع) در ایام اربعین تبدیل به بهترین خاطره اش در اجرا شد. طوری که بارها از لذت های آن اجرای متفاوت تعریف می کند: «اگر از من بپرسید کدام اجرایت را بیشتر دوست داری. قطعا ۷ روز اجرای اربعین را می گویم. هیچ وقت فکر نمی کردم که جلوی دوربین بلرزم. آن روز همه چیز آماده بود. من هم از خودم مطمئن بودم اما تا شروع شد و دیدم پشت سرم گنبد حرم امام حسین (ع) است و جمعیت بسیار زیادی در بین الحرمین حضور دارند. صدای جمعیت واقعا تنم را لرزاند. آن روز معجزه زندگی من بود و به من ثابت کرد که هرکاری هم که انجام بدهی همه چیز همانطور که قرار باشد اتفاق می افتد.»
خانم مجری در جواب این سوال که آرزو دارد چه کسی به عنوان مهمان روبرویش بنشیند؟ و تابه حال کدام مهمان حالش را خوب کرده است جواب جالبی می دهد: « واقعا آرزو دارم «سردار سلیمانی» یک روز مهمان برنامه ام باشد اما می دانم چنین چیزی غیرممکن است. تابه حال مهمان های زیادی داشته ام که سادگی آنها در اوج موفقیتی که به دست آورده اند برایم سرشار از انرژی مثبت بوده است. چند روز پیش «محمدعلی کیانی» یک جوان ساده و بی نظیر از کهکیلویه و بویر احمد مهمان برنامه ام بود که قصهٔ زندگی و مبارزه اش برایم جذاب بود.
آقای کیایی دانشگاه شهید بهشتی قبول شده بود و چون یکی از نمرات دبیرستانش نرسید از دانشگاه با معدل ۱۹ اخراج می شود. اما نا امید نمی شود و دوباره تلاش می کند. مجبور می شود دوسال به خاطر همین اخراج شدن پشت کنکور بماند و سربازی برود و بعد از آن مجدد کنکور می دهد و این بار با رتبه بهتری در دانشگاه تهران قبول می شود. سختکوشی این آدم برای خود من حقیقتا درس بود و کلی انرژی گرفتم.»
به نوشتن جدی تر فکر می کنم
تصمیم ها و آرزوهای قبل از ۱۸ سالگی خانم مجری هنوز همه اش برآورده نشده است و او همچنان به فکر روزهایی است که خودش را در قالب دیگری به جز اجرا به مخاطبش معرفی کند: «همیشه سودای برنامه سازی داشته ام اما سودای تهیه کنندگی نداشتم چون به صورت حرفه ای آن را در رادیو تجربه کرده ام. خوبی رادیو در این است که دغدغه مالی به عهده تهیه کننده نیست. اما تهیه کنندگی در تلویزیون دغدغه مالی خیلی جدی دارد و شما به عنوان تهیه کننده باید مدام در فکر بازاریابی باشید. اما قصه می نویسم. شعر سپید می گویم.
حتی اگر شما به صفحات من در فضای مجازی بروید نامی از اینکه «مجری» هستم نبرده ام و نوشته ام «نوشتن همه سهم من از لذت های زندگیست». شعر زیاد می خوانم از مولانا و ابتهاج بگیر تا منزوی و بهمنی و فاضل و مدام شعرهای دوست داشتنی ام را تکرار می کنم:«مرا سریست با تو که گر خلق روزگار، دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم!»یا اینکه هر روز این ذکر روزانه را تکرار می کنم و می گویم: «مرا هزار امید است و هر هزار تویی»
دنیای کتاب برایم بسیار شیرین است غیر از غزل که به شدت می خوانم و اساسا «من زنده ام و هنوز غزل فکر می کنم» بسیار قصه و نمایشنامه را دوست دارم. مصطفی مستور، رضا امیرخانی، گلی ترقی، گابریل گارسیا مارکز، سلینجر، رومن گاری و نمایشنامه های اریل امانوئل اشمیت را بسیار دوست دارم و گهگاه دوباره مرروشان می کنم. حتی کلاس داستان نویسی حرفه ای می روم و یکی از دغدغه های مهم زندگی ام این است روزهایی که سرشلوغی های اجرا تمام شود حتما نوشتن را جدی تر دنبال کنم و به سرانجام برسانم».