متن درس تفسیر آیتالله جوادي آملي که آیات 50 تا 69 سوره صافات است را در ادامه می خوانیم. همراه بنیانا باشید.
بسمالله الرحمن الرحيم
﴿فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلي بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ (50) قالَ قائِلٌ مِنْهُمْ إِنِّي كانَ لي قَرينٌ (51) يَقُولُ أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ (52) أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ (53) قالَ هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ (54) فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ (55) قالَ تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ (56) وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ (57) أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ (58) إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ (59) إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ (60) لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ (61) أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ (62) إِنَّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظَّالِمينَ (63) إِنَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ (64) طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ (65) فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ (66) ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ (67) ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ (68) إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ (69)﴾
بعد از بيان بخشي از مسائل مربوط به معاد و اينکه حلقه ارتباطي همه مسائل را وحي و نبوّت قرار دادن ؛ يعني آن جا كه سخن از توحيد است در كنارش وحي و نبوّت است، آن جا كه سخن از معاد است در كنارش وحي و نبوّت است ترسيمي از صُوَر دوزخيان و بهشتيان را بيان ميكند.
آنچه مربوط به دوزخيان بود تا حدودي گذشت، اما در آنچه مربوط به بهشتيان است ميفرمايد بهشتيان وقتي آماده شدند که در بهشت مستقر شوند، هنوز به مراحل نهايي بهشت نرسيدند با يكديگر سخن ميگويند که بعضي به ديگري ميگويند من قريني داشتم كه اين «قَرين» را ابن عباس يكطور معنا كرده و مجاهد طور ديگر معنا كرده كه يا شيطان بود يا رفيق او بود،[1] هر کدام باشد در اين جهت اثري ندارد.
اين شخص بهشتي كه جزء «مخلَصين» است به ساير بهشتيان ميگويد من قريني داشتم كه اين منكر معاد بود و ميگفت انسان پايان كارش مرگ است و بعد از مرگ خبري نيست، هیچکسی پاداش و كيفر نميبيند و بهمن كه معتقد بودم مرگ هجرت است و بعد از مرگ پاداش و كيفر مطرح است ميگفت: ﴿أَ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُصَدِّقينَ ٭ أَ إِذا مِتْنا وَ كُنَّا تُراباً وَ عِظاماً أَ إِنَّا لَمَدينُونَ﴾؛ ما وقتي به صورت استخوان درآمديم و پودر شديم، دوباره زنده ميشويم؟
اين علامت انكار و الآن ما حيات يافتيم و او حتماً گرفتار عذاب است، شما از او باخبر هستيد يا نه؟ ﴿هَلْ أَنْتُمْ مُطَّلِعُونَ﴾ آنها شايد جواب دادند يا ندادند خودش اشرافي پيدا كرد و او را در جهنم يافت ﴿فَاطَّلَعَ فَرَآهُ في سَواءِ الْجَحيمِ﴾، بعد به او گفت كه قسم به خدا نزديك بود تو مرا ساقط كني اين ﴿تَاللَّهِ﴾ طبق بيان مرحوم شيخ طوسي در تبيان[2] اين «تاء» بدل واو قسم است؛
يعني «و الله»، منتها در همه موارد قسم, «تاء» كار «واو» را نميكند؛ آنجا كه ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها ٭ وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾[3] شايد در اينگونه از موارد نگويند «تالشمس» و كذا، اما درباره «الله» نظر ايشان اين است كه اين «تاء» بدل «واو» است.
﴿لَتُرْدين﴾ که «تَردّا» يعني «سَقَط»، در سوره مباركه «ليل» آيه يازده اين است كه ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْري ٭ وَ ما يُغْني عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّي﴾[4] وقتي انسان هبوط كرد، سقوط كرد، افتاد ديگر مالِ او مشكل او را حل نميكند، «تردّي» يعني هبوط كردن و سقوط كردن، «تُردين» يعني نزديك بود كه مرا ساقط كني.
﴿وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ﴾ اگر توفيق الهي نبود من هم براي كيفر، جَلب ميشدم. اين ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾، همانطوري كه مرحوم شيخ طوسي در تبيان[5] و بعد آن هم امينالاسلام(ره)[6] بيان كردند و در تعبيرات ساير مفسّرين آمده است به دو وجه معنا شده که سيدناالاستاد[7] هم آن را انتخاب كرد: يكي اينكه اینها وقتي وارد آن صحنه شدند، با خوشحالي ميگويند اين همه نعمت براي ماست و ديگر مرگي نيست اين يك تعبير و تعبير ديگر اين است كه منظور ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾ تتمّه گفتگوي همين بهشتي است با آن قرين خودش و به قرين گفته بود كه ﴿تَاللَّهِ إِنْ كِدْتَ لَتُرْدينِ ٭ وَ لَوْ لا نِعْمَةُ رَبِّي لَكُنْتُ مِنَ الْمُحْضَرينَ﴾؛ تو ميگفتي بعد از مرگ خبري نيست و ما بعد از مرگ، مرگ و حيات ديگر نداريم، آيا اينچنين است؟ در حالي كه ما بعد از مرگ زندهايم.
ولي روايتي را كه در كتاب شريف كنزالدقائق[8] از وجود مبارك ابيجعفر(ع) نقل شده است، اين بيان نوراني آن وجهي كه سيدناالاستاد و ديگران فرمودند را تقويت ميكند؛ حالا اگر بشود بين هر دو وجه را جمع كرد بعيد نيست.
آنچه از روايت امام باقر(ع) برميآيد اين است كه وقتي كه مسئله بهشت برايشان مطرح شد و روشن شد و در آن نشئه از كلام الهي برخوردار شدند به صورت شگفتي و تعجّب ميگويند بهبه! ما ديگر نميميريم، فقط يك بار مُرديم و براي ابد زندهايم ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾ فقط يك بار مُرديم و الآن براي ابد زندهايم.
اين يك بار مُرديم را هم مشركين ميگويند و هم «مخلَصين». مشركين ميگويند ما يك بار ميميريم و بعد از مرگ حياتي نيست، «مخلَصين» ميگويند ما يك بار ميميريم و بعد از مرگ حيات جاويد است؛ هر دو ميگويند يك بار ميميريم، منتها مشرك ميگويد يك بار ميميريم كه ميميريم و بعد از مرگ خبري نيست، موحّد ميگويد ما فقط يك بار ميميريم، بعد از مرگ زندهايم و با آن زندگي ديگر مرگي نيست ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي﴾، اما ديگران سبك ديگري دارند، ميگويند ما يك مرگ داريم و بعد از مرگ خبري نيست، «مخلَصين» ميگويند ما يك مرگ داريم و بعد از مرگ حيات دائم است.
در سوره مباركه «دخان» آيه 34 به بعد اين است كه ﴿إِنَّ هؤُلاءِ لَيَقُولُونَ﴾ اين كفار ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي﴾؛ ما فقط يك بار ميميريم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾؛[9] بعد از مرگ خبري نيست، فقط يك بار مرگ است ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي﴾ اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾ «مخلَصين» ميگويند بيش از يك مرگ نيست ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾؛ يعني هستيم و در رفاهيم، آنها ميگويند ما با يك مرگ نيست ميشويم كه نيستيم و موحّدين ميگويند ما با يك مرگ ميميريم و بعد از مرگ هستيم و عذاب نميبينيم؛
خيلي فرق است بين آنچه در سوره مباركه «صافات» محل بحث است كه ميگويند ما بيش از يك مرگ نداريم و آنچه در سوره مباركه «دخان» آيه 35 مطرح است ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي﴾، اما ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾.
در سوره «صافات» كه محلّ بحث است اینها ميگويند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ يك مرگ است و بعد رفاه ابد؛ ولی آنها ميگويند يك مرگ است و بعد نابودي ابد. خيلي فرق است؛ آنكه منكر معاد است ميگويد يك مرگ است و بعدش عدم محض، موحّدان ميگويند يك مرگ است و بعدش رفاه صِرف؛
يعني هم حيات است و هم رفاه، پس فرق اساسي آيه محلّ بحث سوره «صافات» كه فرمود: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾؛ يعني بعد از مرگ زنده هستيم و در رفاهيم، اما آنچه در سوره «دخان» آمده اين است كه آنها ميگويند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾؛ يك بار ميميريم و براي هميشه نابوديم، موحّدين ميگويند يك بار ميميريم و براي هميشه مرفّه هستيم؛
آن وقت آن بيان نوراني امام باقر(ع) كه فرمود: وقتي براي «مخلَصين» اين نعمت روشن شد آنها اين حرف را ميزنند و ميگويند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ اين را ميگويند كه اين همه نعمت براي ماست و خدا به ما داده است، ما بيش از يك بار نميميريم، الآن زندهايم و براي هميشه در رفاه هستيم.
پرسش: حضرت استاد!آنجا که مخلَصين گزارش کردند در ضمن يک آيه همچنين در سوره «دخان» میفرماید: ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولي﴾[10] اين سری آيات و آن آياتی که حضرتعالی ديروز تاکيد فرموديد که آنها دو مرگ را میبینند … .
پاسخ: آن را در سوره «غافر» اشاره كرديم که ميگويند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ﴾؛[11] اين دو مرگ يكي مرگ از دنيا به برزخ است و يكي مرگ از برزخ به آخرت است؛ ولي در صحنه آخرت اینها مرگ برزخ را در حقيقت مرگ به حساب نميآورند و ميگويند همان مرگ از دنياست كه ما با آن وارد صحنه آخرت شديم؛ لذا در قرآن كريم وقتي از آخرت سخن به ميان ميآيد، منظور از مرگ به بعد است و برزخ را جزء آخرت حساب ميكنند، نه جزء دنيا.
چون برزخ جزء آخرت است، بنابراين فقط ما يك مرگ داريم كه ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولي﴾.غرض اين است ملحدان ميگفتند: ﴿إِنْ هِيَ إِلاَّ مَوْتَتُنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾، اما موحّدان و مخلصان ميگويند: ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتينَ ٭ إِلاَّ مَوْتَتَنَا الْأُولي وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ ما يك مرگ داشتيم و بعد از مرگ زندگي مرفّه ابد داريم، آنها ميگويند؛ ولی ما يك مرگ داشتيم و بعد نابوديِ محض ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾؛ يعني نشري در كار نيست.
بنابراين تفاوت جوهري اين دو قول مشخص ميشود. بعد حالا ﴿إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ ٭ لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾ بيان خداست، ممكن است؛ بيان فرشتههاست، ممكن است؛ طبق آن روايت نوراني ابيجعفر(ع) بيان خود بهشتيهاست، ممكن است؛ هر چه باشد، اگر بيان بهشتيها باشد مورد تصديق خداست، بيان فرشتهها باشد مورد تصديق خداست و بيان خداي سبحان باشد كه ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً﴾،[12] چون خدا وقتي حرف فرشتهها و بهشتيها را نقل ميكند؛ يعني دارد تصديق ميكند. بعد در تقابل بين دوزخ و بهشت، ايمان و كفر، بعد از بيان اين صحنهها فرمود: ﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾.
پرسش: مشرکين فقط موت دنيا به برزخ را قبول دارند؟
پاسخ: نه، وقتي وارد جهنم شدند ديگر ميبينند ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾،[13] الآن كه در دنيا هستند برزخ را هم قبول ندارند و وقتي وارد برزخ شدند، معاد را هم قبول ندارند؛
اما وقتي ميخواهند وارد صحنه قيامت شوند ميگويند: ﴿رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَ أَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلي خُرُوجٍ مِنْ سَبيلٍ﴾[14] آن روز وقتي جهنم كبرا را ميبينند ميگويند: ﴿رَبَّنا أَبْصَرْنا وَ سَمِعْنا﴾. قدم به قدم فرمود كشف غطاء ميشود، فرمود: ﴿فَكَشَفْنا عَنْكَ غِطاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَديدٌ﴾؛[15] ما پردهها را يكي پس از ديگري برميداريم و بعد از اينكه وارد صحنه قيامت كبرا ميشوند، ميبينند که دو مرگ را پشت سر گذاشتند؛ يعني انتقال از دنيا به برزخ و انتقال از برزخ به ساهره قيامت.
پرسش: استاد مرگی که در سوره «دخان» مطرح کردند در دنيا اين حرف را میزنند.
پاسخ: در دنيا اين حرف را ميزنند، آنجا كه اين حرف را نمیزنند، در آنجا دارند عذاب ميچشند در دنيا ميگويند ما فقط يك بار ميميريم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾، بعد خبري نيست؛ ولی «مخلَصين» ميگويند اين چه حرفي است که ميزنيد؟! ديديد اين حرف روشن نبود!
ما فقط يك بار مُرديم و بعد از مرگ مرفّه دائم هستيم، ما هم بعداً نميميريم؛ منتها ما رفاه دائمي داريم، شما ميگفتيد ما ميميريم و معدوم محض ميشويم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُنْشَرينَ﴾، لکن ما ميگوييم ﴿وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبينَ﴾ هستيم و در رفاهيم؛ ميان اين دو خيلي فرق است.
﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾ بعد از اينكه عقايد منكران را ذكر كرد و ابطال ك، عقايد موحّدان را بيان كرد و اثبات كرد و پايان كار دوزخيان و بهشتيان را «فيالجمله» بيان كرد، فرمود كدام يك از اینها خِير و بهتر است؟
مستحضريد كه خِير گاهي كار «أفعل تعيين» را دارد گاهي كار «أفعل تفضيل» را دارد؛ اين ﴿أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ﴾[16] «أفعل تعييني» است و نه «أفعل تفضيلي» و ﴿النَّبِيُّ أَوْلي بِالْمُؤْمِنينَ﴾[17] «أفعل تعييني» است «أفعل تفضيلي» نيست. اينجا كه فرمود كدام يك خِير است; يعني خِير تعييني نه خِير به معني بهتر.
فرمود ما دو پذيرايي داريم: يك پذيرايي ابتدايي كه وقتی مهمان ميآيد جلوي او غذا و ميوه ميآورند، بعد در پذيرايي رسمي سفره پهن ميكنند و او را به اتاق ديگر دعوت ميكنند. وقتي مهمان آمد، شربتي و ميوه تازهاي به او ميدهند اين را ميگويند «نُزُل»؛[18] يعني اوّلين پذيرايي مهمان، اين «نُزُل» است؛ اين هم درباره دوزخيان است و هم درباره بهشتيان، هم دوزخيان «نُزُل» دارند و هم بهشتيان «نُزُل» دارند.
فرمود آنچه تا الآن شما شنيديد و ميشنويد اين «نُزُل» بهشتيهاست، شما هم «نُزُل»ی داريد؛ بعد از اين «نُزُل» اتاق پذيرايي شما هم مشخص است كه كجاست، تا حال آنچه را ما به شما گفتيم درباره «مخلَصين» بود که «نُزُل» آنها و جاي آنها مشخص بود، اما «نُزُل» شما هم مشخص است و جاي شما هم مشخص، كدام يك از اینها خوب هستند؟ ﴿أَ ذلِكَ خَيْرٌ نُزُلاً﴾ اينكه بهشتيها دارند بهتر است يا «نُزُل» شما؟ «نُزُل» شما چيست؟ ﴿أَمْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ﴾؛ ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ براي قريش قابل شناخت نبود.
اينكه گفته ميشود قرآن به زبان همان مردم محلّي آمده، چيزي كه آنها ميفهمند گفته و چيزي كه آنها نميفهمند نگفته، اين ناتمام است؛ براي اينكه درخت «زقّوم» در مكه و اینها نبود و قريش ميگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ نشنيديم؛ البته در منطقه دوردست مكه بود، اما در خود مكه و اطراف مكه كه براي قريش شناختهشده باشد نبود؛ قريش ميگفتند ما ﴿شَجَرَةُ الزَّقُّوم﴾ را نميدانيم چيست.
اين درخت «زقّوم» برگهايش بسيار بدبوست، يك و شيرهاي هم دارد كه اين شيره اگر به بدن برسد بدن را متورّم ميكند، دو; چنين درخت نحسي است. فرمود اين درخت از جهنم ميرويد؛ يعني درختي است كه آبش آتش است و از آتش تغذيه ميكند ﴿شَجَرَةٌ تَخْرُجُ في أَصْلِ الْجَحيمِ﴾؛ در اصل جهنم اين درخت روييده ميشود؛ اين جاي تعجب نيست.
در سوره «نساء» فرمود: ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها﴾[19] اين انساني است كه ساليان متمادي در آتش ميماند و سوخت و سوز دارد؛ حساب قدرت الهي از يك طرف, جريان قيامت از طرف ديگر با حسابهاي عادي ما هماهنگ نيست، فرمود اين درخت در اصلِ جهنم رشد ميكند.
﴿طَلْعُها كَأَنَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ﴾ گرچه اینها شيطان را نديدند، اما شيطان به عنوان يك موجودِ منحوس بدچهره شناختهشده است؛ اين تشبيه آن معنا به اين صورت زشت يك امر پسنديدهاي است؛ فرمود شكوفههايش مثل سرهاي شياطين است.
اين دوزخيان بالأخره محتاج به غذا و آب هستند و چاره ندارند، اینها گرسنه هستند و غذا ميخواهند، اما ﴿لا يُسْمِنُ وَ لا يُغْني مِنْ جُوعٍ﴾،[20] ﴿فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها﴾؛ از اين شجره ميخورند، ﴿فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ﴾؛ شكمشان پر ميشود، اما سير نميشوند؛ مثل رباخواري كه اينجا ميگويد «هَلْ مِنْ مَزِيد» از حرام, ارتزاق ميكند؛ ولي هرگز سير نميشود که جهنم[21] و جهنمي ها خصوصيتشان اين است.
﴿فَإِنَّهُمْ لَآكِلُونَ مِنْها فَمالِؤُنَ مِنْهَا الْبُطُونَ ٭ ثُمَّ إِنَّ لَهُمْ عَلَيْها لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ﴾ مشوبي از آب گداخته و داغ هم كنار اين غذاي تلخ هست، اين آبشان و آن هم غذايشان كه درباره آن آب داغ در آيات ديگر هست كه ﴿يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرابُ وَ ساءَتْ مُرْتَفَقاً﴾؛[22] از بس اين آب داغ است همين كه به نزديك لب ميآورند پوست لب ميريزد «أعاذنا الله!» که فرمود اين تازه «نُزُل»شان است؛ قبل از اينكه اینها را ببريم در اتاق پذيرايي و سفره پهن كنيم اين «نُزُل»شان است.
اين صحنه را كه گذراندند ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ﴾؛ اينجا جهنم نيست، اين بيرونيِ جهنم است که اين را ميگويند «نُزُل»؛ «نُزُل» وقتي مهمان تازه از راه رسيد از اتومبيل بيرون آمد يا از اسب پياده شده همين كه شربت و ميوهاي ميآورند اين را ميگويند «نُزُل»، بعد وقتي غذا آماده شد در اتاق پذيرايي ميبرند. فرمود «نُزُل» اینها شجره زقّوم است و ﴿لَشَوْباً مِنْ حَميمٍ﴾؛ اين مراحل را كه گذراندند، بعد ميبريم به اتاق پذيرايي، اتاق پذيراييشان چيست؟ ﴿ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَي الْجَحيمِ﴾.
پس «نُزُل» بهشتيها مشخص است و «نُزُل» دوزخيان مشخص است، فرمود كدام يك از اینها بهتر است؟ برهان مسئله هم اين است كه اینها در معرفتشناسي در اصول دين مقلّد بودند، اینها قبول و نكولشان به قبول و نكول نياكانشان بسته بود و اگر ميخواستند چيزي را تصديق كنند ميگفتند: ﴿إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلي أُمَّةٍ﴾،[23] ميخواستند چيزي را تكذيب كنند ميگفتند: ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلينَ﴾،[24] چون نياكان ما نگفته بودند، معلوم ميشود که درست نيست يا فلان مطلب را چون نياكان ما انجام ميدادند، معلوم ميشود درست است؛
تصديق و تكذيب اینها به فعل و ترك نياكانشان وابسته بود؛ نياكانشان را هم كه قرآن فرمود: ﴿أَ وَ لَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ﴾؛[25] برهان قرآن در اين مسئله اين است كه ﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ يعني «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّينَ﴾، ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾[26] آن روايتش را ملاحظه فرموديد كه ـ البته مصداق كامل است و حصر نيست ـ
فرمود اینها را نگه داريد تا از ولايت عليبنابيطالب بپرسيم[27] که اين مصداق كامل است ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾، اینها از اين مصداق كامل فاصله داشتند و آن وقت ميگفتند آباي ما اين است, اجداد ما اين است ﴿ما سَمِعْنا بِهذا في آبائِنَا الْأَوَّلينَ﴾ و مانند آن.
﴿إِنَّهُمْ أَلْفَوْا﴾؛ يعني «وجدوا» ﴿آباءَهُمْ ضالِّينَ﴾، ﴿فَهُمْ عَلي آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ﴾ اینها دواندوان به دنبال آثار نياكانشان هستند و ديگر به اين فكر نيستند كه ﴿أَ وَ لَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ﴾؛ اگر آبايشان عاقل و مهتدي نيستند، چرا اینها به دنبال آنها حركت ميكنند؟ براهين را هم كه خدا اقامه كرده، فطرت و عقل را هم كه خدا داده، مسئوليت را هم مشخص كرده فرمود چرا به دنبال كسي راه ميافتيد كه ﴿لاَ يَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ لاَ يَهْتَدُونَ﴾.
بعد ذکر اين صحنهها فرمود: ﴿وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ أَکْثَرُ الْأَوَّلِينَ﴾؛[28] بسياري از نياكانشان به ضلالت و گمراهي افتادند، در حالي كه ما حجت را تمام كرديم؛ ما هيچ قومي را بيحجت نگذاشتيم، حالا يا پيغمبر بود يا امام بود يا جانشينان امام بودند؛ اين علما كه وارثان انبيا هستند، حجّت بالغه الهي هستند و همان حرف را ميگويند.
اين را بارها ملاحظه فرموديد، اينكه فرشتهها در هنگام ورود دوزخيان به دوزخ ميگويند: ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾[29] منظور آن اين نيست كه پيغمبر يا امام به درب خانه شما نيامده است؛ آن وقتي كه امام و پيغمبر(ع) بودند كه ديدار چهره به چهره فراوان نبود؛ فقط كساني كه در مسجد شركت ميكردند، از فرمايشات آنها استفاده ميكردند.
آن همه جمعيت دوردست، اینها در تمام مدت عمر شايد پيامبر را يك بار ديدند يا اصلاً نديدند، اين نظير همان علما و وارثان و مبلّغان و فقها و اینها هستند كه حرف اهل بيت را به ديگران ميرسانند؛ «كفي بذلك فخراً» انسان به جايي برسد كه احكام الهي را از قرآن و عترت ياد بگيرد، در نماز جماعت و جمعهها و سخنرانيهاي حسينيه و مراكز مذهب به مردم برساند و فرشتهها در قيامت به اینها بگويند مگر فلان عالِم در فلان حسينيه و مسجد اين حرف را نگفت؟!
اين ميشود حجّت الهي و اینها ميشوند «حجّت الله» و واقعاً ميشود «حجتالاسلام». اين ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ﴾ معنايش اين نيست كه مگر پيغمبر با تو سخن نگفت؛ معنايش اين است كه اين عالِم روحاني كه در محلّه شما بود که اين حرفها را از قرآن و عترت ياد گرفته و به شما رساند مگر متوجه نشديد؟! ﴿أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذيرٌ * قَالُوا بَلَی﴾.
غرض اين است كه همه ما بايد شاكر باشيم، متشكّر باشيم و از ذات اقدس الهي بخواهيم اين نعمت را سلب نكند؛ كاري كه شما آقايان داريد كاري است كه بالأخره مورد توجه فرشتههاست، يك؛ احتجاج ملائكه است، دو؛ كم كار و حرفهاي نيست كه فرشتهها در قيامت به كار عدّهاي احتجاج كنند.
حالا اين ايام چون بهمناسبت 22 اسفند كه بزرگداشت شهداست، چند جملهاي هم درباره اين عزيزاني كه حقّ حيات نسبت به همه ما دارند توجه داشته باشيم كه وظيفه ما درباره شهادت و شهدا و اين بزرگواران چيست؟ هيچ تعارفي ندارد، مسئله آخرت و بهشت و قيامت و ولايت و امامت همه اینها سر جايش محفوظ است «حقٌّ لا ريب فيه»؛
گذشته از آن مقامات، استقلال اين مملكت، امنيت اين مملکت، آزادي اين مملكت، حريّت اين مملكت، شئون و جلال و جمال و شكوه اين مملكت به بركت تلاش و كوشش امام راحل و شهدا و اين جانبازان است.
شما ميدانيد خيليها در اين مملكت دم از ايران و آزادي ايران و ايرانيّت ميزدند و گاهي هم از مكتب ايراني سخن ميگفتند، اما ما ايرانيها آنهايي كه سنّشان تقريباً در حدود نود و اندي است آنها جنگ جهاني اول و دوم را به خوبي درك كردند و آثار مشئوم اين دو جنگ هم براي همه ما روشن است؛
ما همين ايراني بوديم، اهل اين سرزمينيم، هزارها سال در اين زمين زندگي ميكرديم، به كشورمان علاقهمنديم و براي كشورمان دفاع ميكنيم، اما در جنگ جهاني اول هر چه به ما گفتند، ما گفتيم چشم؛
در جنگ جهاني دوم هر چه به ما گفتند، ما گفتيم چشم؛ گفتند بايد هفده شهر را بدهيد، گفتيم چشم؛ در كودتاي ننگين 28 مرداد گفتند گاز را بايد به شوروي بدهيد، گفتيم چشم؛ نفت را بايد به انگليس و آمريكا بدهيد، گفتم چشم؛ گفتند بايد ژاندارم منطقه شويد، گفتيم چشم؛
خليج فارس را براي ما امن كنيد، گفتيم چشم؛ كارِ ما چشم بود؛ اما وقتي امام و روحانيت و مراجع و ملت و مملكت قيام كردند هر چه ما گفتيم آنها گفتند چشم.
ما گفتيم اسرائيل بايد برود بيرون، گفتند چشم؛ رابطه با آمريکا بايد قطع شود و لانه جاسوسي آن بايد كَنده شود و جاسوسخانهاش بايد اشغال شود، گفتند چشم؛ گاز را به روسيه نميدهيم، گفتند چشم؛ نفت را به آمريكا و انگليس نميدهيم، گفتند چشم؛ چطور شد كه ما از زمين به آسمان رفتيم؟
اين تاريخ را براي بچهها و دوستانتان نقل كنيد كه بشود تواتر؛ اين ديگر قصّه تاريخ بيهقي و امثال بيهقي نيست كه كسي بگويد فلانجا سند دارد و فلانجا سند ندارد؛ همه ما ديديم هزارها نفر و جمعيت ميليونی همه ديدند که وقتي اين عزيزان عازم جبهه بودند پنجاهتا پرچم كه بود يك دانه از آنها پرچم سه رنگ نبود؛ تمام اين پرچمها يا حسن، يا حسين، يا علي، يا زهرا(س) يك موردش پرچم سه رنگ نبود؛ آخر حيايي، شرمي، ما مديون اين نام هستيم.
اين سوريه را چه كسي به اين صورت در آورد؟ حالا مسئله آخرت سر جايش محفوظ؛ ولي ما بالأخره امنيتي داريم، حيثيتي داريم. اين پنجاهتا پرچم را ما ميديديم روي دوش اين عزيزان بود که يك دانهاش پرچم سه رنگ نبود همهاش يا علي، يا زهرا، يا حسن، يا حسين(ع) اين مملكت را حفظ كرد و الآن هم همينطور است.
اين شرف ماست، عظمت ماست، حيثيت ماست، دين ماست، آخرت ماست، ناموس ماست ما اين را بايد حفظ كنيم. درست است كه ايران عزيز ماست و ما براي آن جان مي دهيم، اما اين را يا زهرا و يا علی(ع) به ما ميگويد که اين كار را بكن، وگرنه ما آنجا همين ايراني بوديم که هميشه ميگفتيم چشم.
مرحوم مفيد(ره) در امالي نقل ميكند که در يكي از صحنهها وجود مبارك پيغمبر(ص) مرتب آسمان را نگاه ميكرد، عرض كردند يا رسول الله منتظر چه چيزي هستيد؟ فرمود منتظرم ببينم كه آفتاب چه وقت از دايره «نصفالنهار» زائل ميشود كه نماز ظهر را اول وقت بخوانيم يا نه؛ بعد ظهر شد و نماز ظهر را خواستند بخوانند، حضرت سخنراني كرد و فرمود مردم «كُنَّا مَرَّةً رُعَاةَ الْإِبِلِ فَصِرْنَا الْيَوْمَ رُعَاةَ الشَّمْس»؛[30] مردم ما زميني بوديم الآن آسماني شديم.
ما فقط به اين فكر ميكرديم كه شتر چه وقت ميآيد، چه وقت شير ميدهد، چه وقت ميخوابد، چه وقت «روث» دارد كه جايش را تميز كنيم. ما شتربان بوديم، الآن شمسبان هستيم و منتظريم چه وقت آفتاب از دايره نصفالنهار زائل شود و با خدا گفتگو كنيم.
فرق اکنون ما با قبل اين است كه ما زميني بوديم و الآن آسماني شديم. ممكن است چهارتا مشكل در مملكت باشد؛ ولي اساس اين است.
عظمت شهادت، گراميداشت شهدا، مخصوصاً شهداي هستهاي، مخصوصاً شهداي محراب، مخصوصاً شهداي حوزه و دانشگاه؛ آن مواردی که وجود مبارك پيغمبر آنها را در صف اول قرار ميداد، اين است. عظمت براي اين مملكت است، ما چه بخواهيم و چه نخواهيم مديون اینها هستيم؛ يعني حيثيت ما، امانت ما، امنيت ما به بركت اينهاست.
بسياري از شماها شايد در عمليات جبهه شركت كرديد يا در مانورها شركت كرديد در يكي از اين مانورها كه خودم حضور داشتم، چه در خاكريز اول و چه در خاكريز دوم اصلاً سخن از مرز پرگهر نبود؛ كربلا كربلا و يا حسين يا حسين، نوارهاي خاكريز اول اين بود، نوارهاي خاكريز دوم اين بود.
اين كربلا كربلا و يا حسين يا حسين آن مرز پرگهر را حفظ ميكند، همان مکتب ميگويد كشور خود را حفظ كن؛ اما اگر ـ معاذ الله ـ آن نباشد اين مرز پرگهر خودش را نميتواند حفظ كند، چه رسد به كربلا كربلا را.
در زمان پهلوي ديديم که اين مرز پرگهر خودش را نميتواند حفظ كند، چه رسد به اينكه كربلا را حفظ كند؛ اما كربلا كربلا و يا حسين يا حسين هم خودش را حفظ كرده، هم مرز پرگهر را حفظ كرده و هم آن پرچم يا زهرا خودش را حفظ كرده، هم اين پرچم سه رنگ را حفظ كرده، اين است كه اين عزّت و عظمت و جلال و شكوه را ما براي همه شهدا كه حشر اینها با انبيا و اوليا باشد قائل هستيم.
بزرگواران و مسئولاني كه در خدمت اینها هستند سعي بليغ داشته باشند اینها را با تعظيم و اجلال و اكرام و بزرگداشت ظاهري و معنوي حرمتشان را حفظ كنند و بر همه ما اين است كه وظيفهمان را در آستان مقدس شهادت شهيدان الهي بيش از پيش رعايت كنيم.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
………………………………………………..
پی نوشتها
[1]. مجمع البيان، ج8، ص694.
[2]. التبيان فی تفسير القرآن، ج8 ، ص499.
[3]. سوره شمس, آيات1 و 2.
[4]. سوره ليل, آيات10 و 11.
[5]. التبيان فی تفسير القرآن، ج8 ، ص499 و 500.
[6]. مجمع البيان، ج8، ص694.
[7]. تفسير الميزان، ج17، ص139.
[8]. کنز الدقائق، ج11، ص130؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(عليه السلام) قَالَ إِذَا دَخَلَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جِيءَ بِالْمَوْتِ فَيُذْبَحُ كَالْكَبْشِ بَيْنَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ ثُمَّ يُقَالُ خُلُودٌ فَلَا مَوْتَ أَبَداً فَيَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ ﴿أَ فَما نَحْنُ بِمَيِّتِينَ * إِلَّا مَوْتَتَنَا الْأُولى وَ ما نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ * إِنَّ هذا لَهُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ * لِمِثْلِ هذا فَلْيَعْمَلِ الْعامِلُونَ﴾».
[9]. سوره دخان, آيه35.
[10]. سوره دخان, آيه56.
[11]. سوره غافر, آيه11.
[12]. سوره نساء, آيه122.
[13]. سوره سجده, آيه12.
[14]. سوره غافر, آيه11.
[15]. سوره ق, آيه22.
[16]. سوره انفال, آيه75؛ سوره احزاب, آيه6.
[17]. سوره احزاب, آيه6.
[18]. مجمع البحرين، ج5 ، ص482؛ «النُّزُلُ بضمتين ما يعد للضيف النازل علی الشخص من الطعام و الشراب».
[19]. سوره نساء, آيه56.
[20]. سوره غاشيه, آيه7.
[21]. سوره ق, آيه30؛ ﴿يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلَأْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِيدٍ﴾.
[22]. سوره کهف, آيه29.
[23]. سوره زخرف, آيه22 و 23.
[24]. سوره مومنون, آيه24؛ سوره قصص, آيه36.
[25]. سوره مائده, آيه104.
[26]. سوره صافات, آيه24.
[27]. معانی الاخبار، ص67؛ «عَنِ النَّبِيِّ(صل الله عليه و اله و سلّم) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ﴾ قَالَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيٍّ مَا صَنَعُوا فِي أَمْرِهِ وَ قَدْ أَعْلَمَهُمُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنَّهُ الْخَلِيفَةُ بَعْدَ رَسُولِهِ».
[28] . سوره صافات، آيه 71.
[29]. سوره ملک, آيه8.
[30]. الامالی(مفيد)، ص136.
بیشتر بخوانید »»
خاطره داماد مقام معظم رهبری از اسنپ سواری
اسامی قرآنی برای دختر و پسر [ چه اسمی برای فرزند انتخاب شود بهتر است؟ ] +معرفی ۱۴۰ اسم