دسته‌ها
گفت‌وگو

درباره علی زکریایی [برنامه خط خطی و تهدید به مرگ بخاطر آهنگ های سیاسی]

علی زکریایی
علی زکریایی

 

عقلانیت جدید غربی پیوند بسیار استواری باسیاست پیداکرده است که این امر نیز از مظاهر مدرنیته است که سابقه چندانی در تاریخ بشر ندارد. سیاست در دوره مدرن به معنای چیرگی کامل نفس اماره انسانی بر کل وجود اعم از آفاق و انفس است. عقل غربی نیز این امر را توجیه کرده و حقیقت را استیلای بر طبیعت و انسان تلقی کرده است.

 

نکته دیگر آن است که هر چیزی که مانع این تصرف و استیلا شود، باید از سر راه برداشته شود. این امر از دو طریق قابل تحقق است؛ یا آن امر باید کلاً نابود شود یا طوری سازمان‌دهی شود که قابلیت استیلای بشری پیدا کند. بنابراین می‌توانیم این امر را درک کنیم که چرا در دوران مدرن سیاست، تا بدین حد در هنر دخالت کرده و آن را طوری سازمان داده است تا بتوان حقیقت آن را تصرف کرد و در خدمت گرفت.

 

پیش از دوران مدرن چیزی شبیه به مفاهیم «سیاست‌گذاری فرهنگی و هنری» یافت نمی‌شد و صرفاً کمک‌هایی برای تبلیغ دین و حمایت از دیانت مطرح بود. دلیل این امر آن بود که هنر از دیانت فاصله نداشت و حقیقت تفکر در دوران مسیحیت و اسلام، دین بود و باقی صور تمدنی مانند هنر، علم، سیاست و حاکمیت و غیره همگی با دین ارتباط ذاتی داشتند و هیچ‌گونه انفصالی بین آن‌ها نبود.

 

وارد شدن هنر در تعریف رسانه یکی از اصلی‌ترین اتفاقات تاریخی مدرن است که منجر به فنّاورانه شدن هر چه بیشتر هنر شده است و هنر به‌صرف یک وسیله رساننده پیام‌های از پیش طراحی‌شده تقلیل یافته است.

 

برای اینکه بیشتر بدانیم این نگاه  به سیاست و هنر در کشور ما چقدر نفوذ کرد و چقدر این کار درست است به  سراغ علی زکریایی  خوانند «جیبوتی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟» رفتیم کسی که اکثر کارهایش در شبکه‌های مجازی ازجمله برنامه «خط و خطی» و آهنگ‌های کاور شده و غیر کاورش یک نگاه سیاسی دارد و آخرین کاری که از او در زمینه سیاسی منتشر شده است «لالا نیلوفرم لالا» با موضوع بچه‌های میانمار  است.

 

 

چرا کارهای شما این‌قدر سیاسی است؟

 

علی زکریایی :هنرمندان  دیگر چرا کار سیاسی انجام نمی‌دهند وقتی می‌داند نیاز  است وارد عرصه سیاست شوند؟ چرا سکوت کرده‌اند و کاری انجام نمی‌دهند؟ این سوال مثل این است به یک نفرکه گرسنه بگویید چرا غذا می‌خوری؟ من کار سیاسی انجام می‌دهم چون نیاز جامعه را در بیان واقعیت‌های جامعه دیده‌ام، که این واقعیت‌های از نظر بعضی‌ها سیاسی است، من براساس وظیفه کار می کنم  نه نتیجه.

 

 شاید کاری که من می‌کنم نتیجه خوبی نداشته باشد (مثل اینکه دیگر اجازه کار در رادیو خراسان رضوی ندارم) اما وظیفه محوری باعث شده من تمام مشکلاتش را به جان بخرم.

 

وقتی وظیفه ایجاب می‌کند در برابر ظلم تبعیض ظلم و دروغ و غیره حرف حق را بزنید، کجایش سیاسی بازی و سیاست زدگی است این عین وظیفه شرعی و دینی ماست اگر دیگران اینکار را انجام نمی‌دهند باید پرسید چرا اینکار را انجام نمی‌دهند؟

 

این موضوع مثل قضیه امر به معرف است اگر همه امر به معرف کنند وقتی  کسی  امربه‌معروف نمی‌کند بازخواست می‌شود. زمانی در جامعه  امربه‌معروف را انجام نمی‌شود به خاطر انجام امر به معرف بازخواست می‌شود به قولی در شهر نابینایان یک آدم بینا انگشت‌نماست.

 

 

چقدر با  این موضوع  می‌گویند سیاست نباید وارد هنر شود را قبول دارید؟

 

علی زکریایی : قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ بدهم قبلش باید به یک تعریف مشترک از سیاست داشته باشیم. باید سیاست را شاخه ای از وظیفه بدانیم و آن را  از سیاست زدگی که بر محور منافع فرد اشخاص وگروه است، جدا کنیم چرا که فردی که سیاست زده است حتی اگر منافع شخص و یا گروه، با اسلام هم خوانی نداشته باشد باز هم پیروی می‌کند و حرف حق را به خاطر گروه  و شخص زیر پای می نهد.

 

اما  در وظیفه محوری خدا و پیغمبر و مردم و منافع ملی مهم است یعنی اگر آرمان و اهداف یک گروه با این نگاه تطابق داشته باشد ما از آن گروه دفاع می‌کنیم در واقعه ما آرمان و هدف  گروه  دفاع می کنیم نه خود گروه و فرد خاصی را، ولو اینکه برچسب اصول‌گرا یا اصلاح‌طلب داشته باشد.

 

هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی ندارد

 

اگر بر اساس وظیفه کارکنیم هر چیزی که خدا به ما داده باید در خدمت خود خدا باشد، یعنی همه‌چیز ما از شهرت محبوبیت و استعداد ما گرفته تا مال و اموالمان باید در خدمت خدا و انقلاب باشد اگر در خدمت خدا نباشد در آن دنیا بازخواست خواهیم شد آن زمان خدا از ما می‌پرسد بااین‌همه نعمتی که به تو دادیم چه کردی؟ آیا باید جواب بدهیم زمانی که همه دنبال عافیت‌طلبی بودند من هم دنبال عافیت بودم!  اصلاً به نظر شما هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی دارد.

 

خدا در قرآن چند تا «لا یَسْتَوی» دارد که  دو چیز را کنار هم می‌گذارد و می‌فرمایند آیا این با این برابر دارد؟  مثلاً کسی که می‌فهمد باکسی که نمی‌فهمد برابر است  اگر هنر به بغل کردن سگ، بدحجابی، حمایت از همجنسگرایان و دور شدن از خدا ختم شود آن هنر نیست بلکه  زباله است.

 

در یک دعایی داریم که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یسْمَع» خدایا پناه به تو می‌برم از نفسی که از دنیا سیری ندارد و از قلبی که خاشع نباشد و از علمی که نفع نبخشد و از نمازی که بالا نرود و از دعایی که به اجابت نرسد. در واقع هنر نیز همین است، هنری که نفع نرساند چه بسا در لبه پرتگاه ضرر رساند است.

 

[su_note]

در ادامه بخوانید »» کارگردان از لاک جیغ تا خدا :برای تبلیغ حجاب بهتر است درباره‌اش حرف نزنیم!

[/su_note]

 

هنر سیاسی وظیفه محور ما با هنر سیاسی غرب چه تفاوتی دارد؟

 

علی زکریایی : سینما سیاسی با سینما سیاست زده خیلی تفاوت دارد. وقتی فردی سینما سیاسی می‌سازد بر اساس وظیفه‌اش در دسته‌بندی اقتصادی اجتماعی نظامی  قرار می‌گیرد و این نوع فیلم الزاماً بد نیستند.

 

سیاست زدگی در همه جای دنیا منفور است اما در همه جای دنیا از این ابراز برای اغوا دنیا استفاده می‌شود. افراط‌وتفریط‌ها مانع استفاده درست ابزار هنر در کشور شده است. 

 

البته باید در نظر داشت این دسته‌بندی‌ها باهم مخلوط‌اند وقتی می‌خواهی درزمینه بیت‌المال  کار فرهنگی انجام بدهید یکی از این کارها دزدی نکردن از بیت المال است وقتی می‌خواهی این موضوع را بگویی نا خدا آگاه وارد بحث‌های سیاسی می‌شوید.

 

چقدر توانسته‌ایم اهداف و وظایف که بر دوش ماست را از ابزار هنر به دنیا معرفی کنیم؟

 

علی زکریایی : ما چند اشتباه  استراتژیک در اول انقلاب داشتیم اشتباهاتی که اتفاق افتاده است و باعث شده فضا ایران اسلامی دچار یک سری افراط وتفریط شود. ما خواستیم هنر از بازی‌های سیاسی دور بماند اما اتفاقی افتاد هنر ما را به‌کل از وظایفی که در یک کشوری اسلامی باید داشته باشد دورنگه داشت.

 

سوم اینکه ما فکر می‌کردیم  اهالی هنر مثل موتوری روشن  شدند که  خاموش نمی‌شود و خودشان مسیر خودشان را پیدا می‌کند چرا؟ چون داخل انقلاب‌اند  در حالی اگر امروز از نگاه دین به هنرمندان و فضای هنری نگاه کنیم، یکی از فاسدترین مکان‌ها، فضاهای هنری هستند.

 

من سال 83 در حوزه علمیه سه نمایش را نوشتم و کارگردانی کردم و هر سه آن سال جایزه گرفت اما وقتی وارد محیط‌های هنری شدم دیدم این فضا اصلاً با روحیات دینی سازگاری ندارد و تا همین امسال کار تئاتر را کنار گذاشتم

 

 این سه مقدمه را  کنار ضد فرهنگی که در جمع افراد نسبتاً هنردوست شکل‌گرفته و  آن  ترد کردن هنرمندانی که اعتقادات مذهبی و انقلابی شان  را به زبان می آورند(مثل الهام چرخنده که تبریکش عیدش به مقام معظم رهبری باعث شد کتک بخورد و حتی پسرش چند مدت به مدرسه نرود) بگذاریم علت این که نتوانسته از این ابزار به اهدافمان برسیم متوجه می شویم.

 

وقتی علت این موضع را بررسی کنیم متوجه می‌شویم بسیاری از هنرمندان دلشان با انقلاب است اما به دلیل اینکه می‌ترسند مخاطب خودش را از دست بدهند نمی توانند اعتقادات خود را بروز دهند و نکته بعد اینکه قدرت در دست افرادی است که می‌خواهد جامعه هنری در این همین فضا بماند باید مواظب باشیم  این ضد فرهنگ اقلیت جای ارزش‌ها نگیرید و جای ارزشها با ضد ارزش‌ها عوض نشود.

 

علی زکریایی
علی زکریایی

 

آیا تاکنون به دلیل کارهای سیاسی که انجام می‌دهید تهدید هم شدید؟

 

  علی زکریایی: بله خیلی زیاد به عنوان مثال به خاطر یکی از برنامه‌های خط خطی که برای انرژی هسته‌ای ساختم  یکی از مسئولان رده‌بالای کشوری به من زنگ زد و مرا تهدید به مرگ و دادگاه کرد و حتی به احمدی روشن فحاشی کرد.

 

یا به خاطر پخش تیزربرنامه خط‌خطی که در شبکه‌های مجازی از رادیو خراسان رضوی با من تماس گرفتند و از من خواستند تا تهیه‌کنندگی برنامه  «قند و عسل» را که در شبکه استانی سراسر کشور پخش می‌شد  تحویل بدهم  درحالی‌که تنها دو قسمت از این برنامه مانده بود تا قراردادم تمام شود ولی آن‌ها برنامه را از من گرفتند و دو قسمت آخر را یکی دیگر تهیه‌کنندگی‌اش را بر عهد گرفت. در  تیزر برنامه «خط‌خطی» عنوان کردیم تنها دنبال یک خط هستیم و آن خط، خط 57 است که اعصاب خیلی‌ها را خط‌خطی کرده است.

 

من در آن زمان مجری برنامه «بالا خیابان و پایین خیابان» بر عهده داشتم آن برنامه را هم از من گرفتند و وقتی علت را جویا شدم گفتند مجری نباید خط سیاسی‌اش مشخص باشد. وقتی گفتم این فقط برای جلو آنتن است خارج آنتن من می‌توانم خط سیاسی خود را بیان کنم قبول نکردند و مرا از برنامه برداشتند.

 

نکته جالبش اینجاست که من آن زمان در رادیو ایران «برنامه رادیو جمعه» برنامه  اجرا می‌کردم و موسیقی‌ها کاورهای طنز (استفاده از یک ملودی یا تنظیم با ترانه‌ای جدید) پخش می‌شد و حتی اگر تهران بودم با گروه علی رضاجاویدنیا برای اجرای نمایش رادیوی به رادیو دعوت می‌شدم و با رادیو سراسر  برنامه صبا همکاری می‌کردم و هنوز همکاری دارم.

 

علی زکریایی
علی زکریایی

 

با توجه به این شورای پنجم مشهد شعار و حرفهای جدید نسبت به فرهنگ و هنر می‌زند به نظرتان آینده هنری و فرهنگی مشهد به چه سمتی پیش خواهد رفت؟

 

 زکریائی: امیدوارم این‌ها تغییرات در راستای خط انقلاب باشد و امیدوارم حتی اگرقرار است در این مسیر نیروهای و هم‌گروهی‌های خودشان را بیاورد دو فاکتور تعهد و تخصص را داشته باشد ما با حضور افراد هم فکر آنها مشکل نداریم ما با ویژه خواری و رانت‌خواری مشکل‌داریم.

 

 

رانت می‌گویید که تو بخور بقیه نخورند حرف رانت اگر بهتر کار می‌کند باید او باشد. این طیف برای مردم و انقلاب کار کند ما از آن‌ها حمایت می‌کنیم حتی اگر در گروه آن‌ها من جای نداشته باشند ما همه در یک کشور و  تیمی  هستیم و اگر شورای شهر پنجم واقعاً دلسوز مردم باشند و ارزش‌ها دینی رعایت و آرامش و آسایش مردم را تأمین کنند من تمام قدت از آن‌ها دفاع می‌کنم.

 

فکر می‌کند شورای پنجم بتواند طبق قولی که دادند بتواند کنسرت را به مشهد بیاورند؟

 

زکریائی: برگزاری کنسرت در مشهد دست شخص یا گروه خاصی نیست. این چیزی که به اسم کنسرت سالار عقیلی از آن تبلیغ شد یک پلی بک (پخش آهنگ و لب زدند خوانده) بیشتر نبود که این نوع اجرا این خیلی وقت است در مشهد اجرا می شده و چیزی جدیدی نیست. اجرای زنده ساززدن هم کار جدیدی نیست ما خیلی برنامه‌ها موسیقی سنتی به‌صورت زنده برگزار کردیم چیزی که ممنوع است اختلاط زن مرد و فراهم شدن زمینه برای گناه است این موضوعی است که بیشتر بزرگان مشهد با آن مخالف هستند نه خود کنسرت.

 

در زمان احمدی‌نژاد 123 کنسرت در مشهد برگزار شد این آماری است که سید حمید طباطبائی رئیس اسبق فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی اعلام کرد. کنسرتی که در حال حاضر در کشور اجرا می‌شود بیشتر زمینه‌سازی گناه را فراهم می‌کند و اگر کسی هم بخواهد موسیقی زنده گوش کند نمی‌تواند چون فضا مناسب گوش دادن موسیقی نیست اختلاط زن و مردم مشکل فقط شهر مشهد و ایران نیست حتی کشورهای خارجی برای اینکه به زنان تجاوز نشود، از اتلات زن و مرد جلو گیری می کنند.

 

تا زمانی که فضایی کنسرت‌های ما زمینه‌ساز گناه باشد امکان برگزاری در مشهد را نخواهد داشت البته باید این موضوع در شهرهای دیگر باید رعایت شود که نمی‌شود.

 

منبع گفت و گو : سایت راه دانا و سایت صبح توس

 

[su_note note_color=”#E3F2FD”]

 

برای دانلود تولیدات صوتی و ویدیوی آقای علی زکریائی چند وب سایت و کانال در دسترس هست که در ادامه معرفی می شود 

اول : وب سایت رادیو مون : http://radiomoon.ir

دوم: کانال رادیومون در تلگرام @radiomoon (آهنگ ها) 

کانال رادیو مون در آی گپ  | کانال رادیو مون در بله  | کانال رادیو مون در ایتا  | کانال رادیو مون در سروش  | رادیو مون در برنامه گپ 

سوم : صفحه اینستاگرام آقای زکریایی alizakariaee 

چهارم : سایت رسانه خط 57  

پنجم : کانال تلگرام رسانه خط 57  @khat57 (دانلود برنامه طنز خط خطی) 

کانال خط 57 در گپ  | کانال خط 57 در سروش  | کانال خط 57 در ایتا 

 

[/su_note]

 

دسته‌ها
کیوسک

روز مباهله ؛به قلم مهدی شجاعی [+فایل گرافیکی برای چاپ در مساجد]

روز مباهله
روز مباهله

بیست و چهارم ماه ذی الحجّه، یادآورِ دو خاطره مهمّ تاریخی در اسلام است:

1ـ روزی است که امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در آن روز، در حال رکوع انگشتر خود را به سائل فقیر عنایت کرد;

این عمل خالصانه و ایثارگرانه امیر مؤمنان(علیه السلام) بقدری پرارزش بود که آیه 55 سوره مائده در شأن آن نازل شد: «(إنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ); سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند!»

جا دارد که مؤمنان با یادآوری این خاطره مهم و تفسیر آیه شریفه، و ذکر مناقب و فضایل امیرمؤمنان(علیه السلام)این روز را گرامی دارند و خود نیز در تصدّق و انفاق به فقرا و نیازمندان، به آن حضرت تأسّی جویند.

2ـ واقعه مهمّ دیگر روز مباهله رسول خدا با مسیحیان نجران است.

داستان روز مباهله به قلم استاد سید مهدی شجاعی را در ادامه میخوانیم : 

مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود می‌بیند. کاروانی متشکل از  شصت میهمان نا آشنا که لباس‌های بلند مشکی پوشیده‌اند، به گردنشان صلیب آویخته‌اند، کلاه‌های جواهرنشان بر سرگذاشته‌اند، زنجیرهای طلا به کمر بسته‌اند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباس‌های خود نصب‌کرده‌اند.

وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد می‌شوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه می‌کنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان می‌گذرد و از مسجد بیرون می‌رود.

هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی می‌شوند. مسلمانان تا کنون ندیده‌اند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند.

به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی ، علت بی اعتنایی پیامبر را سؤال می‌کند، هیچ‌کدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمی‌کنند.

تنها راهی که به نظر همه می‌رسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیک‌ترین فرد به پیامبر و آگاه‌ترین ، نسبت به دین و سیره و سنت اوست.مشکل ، مثل همیشه به دست علی حل می‌شود. پاسخ او این است که:

«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانه‌ای ندارند؛ اگر می‌خواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید. »

این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان ، حضرت مسیح می‌اندازد که خود با نهایت سادگی می‌زیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش می‌کرد.

آنان از این‌که می‌بینند، در رفتار و کردار، این‌همه از پیامبرشان فاصله گرفته‌اند، احساس شرمساری می‌کنند.

میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار می‌گذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد می‌شوند، پیامبر از جای بر می‌خیزد و به گرمی از آنان استقبال می‌کند.

شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر می‌نشینند و پیامبر به یکایک آنها خوش آمد می‌گوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم می‌خورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهده‌دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود می‌اندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن می‌کند:«چندی پیش نامه‌ای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرف‌های شما را بشنویم.»

پیامبر می‌فرماید:

«آنچه من از شما خواسته‌ام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.»

و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان می‌خواند.

اسقف اعظم پاسخ می‌دهد:‌«اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آورده‌ایم و به احکام او عمل می‌کنیم.»

پیامبر می‌فرماید:

«پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام می‌دهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا می‌دانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»

اسقف برای لحظاتی سکوت می‌کند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب می‌گردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب می‌بیند، به یاری‌اش می آید و پاسخ می‌دهد:‌

«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان می‌دهد که او باید خدای جهان باشد.»

پیامبر لحظه‌ای سکوت می‌کند.

ناگهان فرشته وحی نازل می‌شود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید…» آل عمران,آیه 59

و توضیح می‌دهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی‌که چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»

لحظات به کندی می‌گذرد، همه سرها را به زیر می‌اندازند و به فکر فرو می‌روند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمی‌کنند. لحظات به کندی می‌گذرد؛ دانشمندان یکی‌یکی سرهایشان را بلند می‌کنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه می‌کنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما… سکوت محض.

عاقبت اسقف اعظم به حرف می آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی می‌ماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف می‌گوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»

پیامبر لحظه‌ای می‌ماند. تعجب می‌کند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمی‌پذیرند و مقاومت می‌کنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر می‌دوزند تا پاسخ او را بشنوند.

دراین حال، باز فرشته وحی فرود می‌آید و پیام خداوند را به پیامبر می‌رساند. پیام این‌است:

«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن]

بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جان‌هایتان را بیاورید و ما هم جان‌هایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»آل عمران , آیه شش

پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام می‌کند که من برای مباهله آماده‌ام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه می‌کنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چاره‌ای نیست.

زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین می‌شود.

دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی می‌کنند و به اقامتگاه خود باز می‌گردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.

صبح است. شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستاده‌اند و چشم به دروازه مدینه دوخته‌اند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیداکند.

تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیده‌اند تا بیننده این مراسم بی نظیر و بی سابقه باشند.

نفس‌ها در سینه حبس شده و همه چشم‌ها به دروازه مدینه خیره شده است.

لحظات انتظار سپری می‌شود و پیامبر در حالی‌که حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج می‌شود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده می‌شوند. این مرد علی است و این زن‌فاطمه.

تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بردل مسیحیان سایه می‌افکند.

شرحبیل به اسقف می‌گوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آورده‌است.

اسقف که صدایش از التهاب می‌لرزد، می‌گوید:

«همین نشان حقانیت است. به جای این‌که لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»

شرحبیل می‌گوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جان‌هایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»

«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتاب‌های قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است…»

در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف می‌رسانند و با نگرانی و اضطراب می‌گویند:

«ما به این مباهله تن نمی‌دهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی می‌شماریم.»

چند نفر دیگر ادامه می‌دهند : «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»

کم‌کم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی می‌افتد و همه تلاش می‌کنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.

اسقف به بالای سنگی می‌رود، به اشاره دست ، همه را آرام می‌کند و در حالیکه چانه و موهای سپید ریشش از التهاب می‌لرزد ، می‌گوید:

«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوه‌ها را از زمین می‌کنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب ، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»

اسقف از سنگ پایین می آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر می‌رساند. بقیه نیز دنبال او روانه می‌شوند.

اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می افکند و می‌گوید:«ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول می‌کنیم.»

پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله می‌پذیرد و می‌پذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.

خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش می‌شود و مسیحیان حقیقت‌جو را به مدینه پیامبر سوق می‌دهد.

نویسنده : سید مهدی شجاعی

در ادامه فایل گرافیکی عید مباهله که مناسب چاپ و توزیع در دانشگاه, مساجد و… هست برای دانلود قرار می گیرد .(این فایل به همت کانال @hadisgraph آماده شده است)

روز مباهله
روز مباهله

دانلود فایل چاپی (3مگابایت)

دسته‌ها
کیوسک

جیغ بنفش کسانی که روحانیت را محصور در مساجد می خواهند

 

آقای مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 25 شهریور در مقاله ای با اشاره به اجرای مسابقه سیب خوری در ساحل خزر توسط برخی از طلاب با حضور دختران و پسران جوان و همچنین عقد خواندن و پاسخ به سوالات شرعی دادن یک روحانی دیگر در جاده چالوس، فریاد وا اسلاما و وا روحانیت برآورده و فرموده اند:

ای بزرگان حوزه‌های علمیه به داد برسید و روحانیت را از این بی‌ضابطه عمل کردن‌ها نجات دهید.

 

چند روز قبل هم مقاله دیگری در این روزنامه چاپ شده بود که در آن نوشته شده بود که روحانیت نباید در مترو و پارک و … حضور داشته باشد و این ها خلاف شان روحانیت است و بی ارزش کردن این نهاد و ..

 

این مطالب نشان می دهد که زحمات و مجاهدت های طلاب و مبلغین عزیز جهادی که با اخلاص و به صورت کاملا #آتش_به_اختیار و بدون کمک و حمایت نهادهای مسئول در حال فعالیت در نقاط مختلف کشور هستند، در حال به ثمر نشستن است .

این فریادها نشان از نگرانی کسانی دارد که روحانیت را محصور در دیوارهای مساجد می خواهند و حضور در جامعه را خلاف شان آن ها می دانند.

 

آقای مهاجری پیامبر ما طبیب دوار بطبه بودند، یعنی در مسجد نمی نشستند تا مریض به ایشان مراجعه کنند، بلکه به دنبال بیماران خود می رفتند.

 

آقای مهاجری ای کاش این دلسوزی ها را زمانی انجام می دادید که در سال 84 سرور و مقتدای شما جناب آقای هاشمی در تلوزیون با دختران و پسران جوان دور میز نشستند و از دوستی دختر و پسر و … گفتند و خندیدند

 

ای کاش یکی از این مقاله ها را در نقد حضور آقای خاتمی در ایتالیا و دست دادن با زنان نیمه عریان می نوشتید

 

یا ای کاش نیم نگاهی به جلسات و سخنان رئیس جمهور مطلوبتان در ایام انتخابات می انداختید که کشف حجاب و رقص دختر و پسر کمترین کاری بود که در این جلسات انجام می شد.

 

البته بنده منکر برخی کج سلیقه گی ها نیستم و یقینا در هر کار بزرگی برخی اشتباهات هم رخ می دهد، اما نفس حضور روحانی در استادیوم،مترو، پارک و هر کجا که مردم هستند، کار مقدسی است و ان شاالله خداوند به بانیان این برنامه ها خیر دنیا و آخرت عنایت نماید. 

 

[su_note note_color=”#BBDEFB”]

یادداشتی که خواندید برگرفته از کانال تلگرامی استاد حسن مرادی بود . ایشان درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز می نویسند .برای دنبال کردن ایشان یوزر @hasanemoradi را جستجو کنید 

[/su_note]

دسته‌ها
اخبار

ثبت نام چهارمین قرار افسرانی؛ 15, 16و 17 شهریور ؛مسجد مقدس جمکران

طبق اطلاعیه منتشر شده در وبسایت و کانال گنجینه افسران قرار است چهارمین قرار افسران در روزهای 15 , 16 و 17 شهریور 96 در مسجد مقدس جمکران برگزار شود . از افسرانی های گرامی برای شرکت در این قرار دعوت می‌شود . 

 

سومین قرار افسران شهریور 95 برگزار شد که قبلا خبر آن را در بنیانا نوشته بودیم 

 

ویدیو : خلاصه سومین قرار افسرانی در 5 دقیقه

دریافت (نه مگابایت ) | ویدیو کامل بخش های مختلف سومین قرار افسرانی و… را از کانال گنجینه افسران یا آرمان تی وی دانلود کنید 

 

[button color=”purple ” size=”big” link=”http://resume.afsaran.ir/gharar4/” icon=”” target=”true”]لینک ثبت نام چهارمین قرار افسرانی[/button]

[button color=”blue” size=”big” link=”http://www.afsaran.ir/” icon=”” target=”true”]لینک وب سایت افسران[/button]

[button color=”red” size=”big” link=”https://t.me/Ganjine_Afsaran” icon=”” target=”true”]لینک کانال تلگرامی گنجینه افسران[/button] 

ارتباط با مسئول روابط عمومی در افسران با ارسال پیام به یوزر @Afsar_Bisimchi یا ذخیره شماره 09904712187 در مخاطبین تلفن همراه . 

 

دسته‌ها
صوت

درباره وضع عجیب شیرتوشیر ایران [برنامه طنز پادکست زنگ بیداری241]

برنامه زنگ بیداری  241 از تولیدات سایت صدای میقات 30 خرداد ماه منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم : 

*قسمت سوم داستان صوتی روز آخر فصل دوم (دولت حق)

*نفس حق (شیعه علیه علی ع ) سخنان تکاندهنده جاوید الاثر امام موسی صدر

*گلهای یاس (نبرد در کردستان) به یاد فرماندهان شهید علی قمی و محمد کاوه

*گیربازار (عجب شیر تو شیری شده ایران!!!) عملیات تروریستی در تهران؟! ورود خانمها به استادیومهای ورزشی ممنوع؟! آب و برق جنوب کشور در گرمای 50 در جه قطع شده؟! جلوگیری از پخش ربنای شجریان از رسانه ملی؟! و….

*حرف دل سخنی با امام زمان عج

 

زنگ بیداری 241 را آنلاین بشنوید »»

دریافت mp3 حجم : 19 مگابایت

 

درباره صدای میقات : 

مهم‌ترین هدف رادیو صدای میقات ارتقا و رشد اخلاق دینی و انقلابی در میان فرزندان نسل سوم انقلاب هست

و هدف اصلی دشمنان اسلام از بین بردن همین اخلاق است ، که اگر اخلاق را ریشه کن کنند ، مراحل بعدی تخریب را خیلی سریع‌تر تمام می کنند

ان شا الله با صدای میقات و صداهای دیگری که در آینده به این راه خواهند پیوست ، هیچ‌گاه به هدف شومشان نخواهند رسید

منبع صوت : سایت صدای میقات

 
دسته‌ها
کیوسک

درباره اعتصاب غذا ؛بررسی عوامل فشار , غذای خانگی و مبطلات [طنز]

اعتصاب غذا
اعتصاب غذا

چند روز پیش در رسانه‌ها خواندم یک بابایی اعتصاب غذا کرده است. بعضی‌ها هم برایش هشتگ زده‌اند و بیانیه داده‌اند و قربان صدقه رفته‌اند. بی‌بی‌سی هم ابتدا نوشت او کسی نیست که اعتصاب غذایش را به این سادگی بشکند و تا پای جان ایستاده است اما چند ساعت بعد که اعتصاب شکسته شد، پست قبلی را حذف کرد!

این‌هایی که از دیدن یک اعتصاب غذا این همه به جوش و خروش می‌آیند، کجا بودند آن زمان که بنده در اعتصاب بودم؟! یک اعتصاب ساده که این همه سر و صدا ندارد. حالا برایتان کمی در باب اعتصاب غذا افاضه می‌کنم تا مطلع شوید.

موفقیت عوامل فشار درونی!

اینجانب از بچگی علاقه خاصی به اعتصاب غذا داشتم. وقتی به دنیا آمدم شیر مادرم خشک شد و از همانجا بود که اعتصاب خشک را شروع کردم. با خوراندن شیر خشک من را مجبور کردند که اعتصاب را بشکنم. البته چون شیر خشک بود و من هم اعتصاب غذای خشک کرده بودم، اعتصاب نشکست.

چند سال که بزرگتر شدم در هر فرصتی دست به اعتصاب می‌زدم. ولی بابایم می‌گفت: «ولش کنید، خودش گشنه‌ش می‌شه میاد می‌شینه سر سفره!» و عجیب اینکه سیاست‌های خصمانه و عوامل فشار همیشه موفق می‌شدند و با اینکه من تمام تلاشم را می‌کردم، اما آخرسر همانی که باباجانم می‌گفت به وقوع می‌پیوست!

اعتصاب غذای خانگی

ولی هر چقدر که می‌گذشت مصمم‌تر می‌شدم که مقاومت کنم و بتوانم اعتصاب‌کنِ خوبی بشوم تا از این راه خدمتی به وطنم کرده باشم. در نوجوانی به این نتیجه رسیدم که باید پله‌پله مراتب را طی کنم. بنابراین تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خانگی کنم. این شد که معمولاً در بیرون از خانه خودم را با کیک و نوشابه (که بعدها جای خودش را به فلافل داد!) سیر می‌کردم تا در منزل بتوانم به اعتصاب غذای خود ادامه دهم.

آرزوهای شکم

اعتصاباتِ من ادامه داشت و به هر بهانه‌ای اعتصاب می‌کردم، اما آن طوری که باید و شاید مرا تحویل نمی‌گرفتند و اهمیت کارم را درک نمی‌کردند. مدت‌ها کارم شده بود همین که پرونده سوابق اعتصابی خود را بزنم زیر بغل و از این حزب به آن تشکل، از این شبکه خارجی به آن پدرخوانده سیاسی مراجعه کنم و درخواست کمی توجه یا پست و مقام بکنم. اما نشد که نشد. یعنی شد ولی آن چیزی که دلم می خواست نشد. دلم آرزوهای بزرگی در سر داشت!

اعتصاب خشک شکننده

حالا با کوله‌باری از تجربه اعتصاباتی، می‌توانم یک دوره تدریس اعتصاب بگذارم. اعتصاب غذا چند نوع است:

اعتصاب خشک که در آن نفس کشیدن خیلی سخت است.

اعتصاب بخار که چشم‌ها را از کار می‌اندازد و شخص اعتصاب‌کننده جایی را نمی‌بیند.

اعتصاب جکوزی که اولش جگر آدم را می‌سوزاند ولی آدم کم‌کم عادت می‌کند و آخرش شل و بی‌حال می‌شود.

اما در بین این‌ها اعتصاب خشک راحت‌تر از بقیه می‌شکند!

تحریم خاویار

چند نوع اعتصاب پیشرفته هم داریم، مثلاً «اعتصاب میان‌وعده». در این نوع اعتصاب، فرد می‌تواند با خیال راحت سه وعده غذای کامل در روز بخورد، اما میان‌وعده را تحریم می‌کند. نمونه دیگرش «اعتصاب خاویار» است. خود بنده از اول عمر تا الان در اعتصاب غذای خاویار به سر می‌برم، یعنی اصلاً خاویار نمی‌خورم!

ویدیو : اسرار اعتصاب غذای خشک 

دریافت

یک آب هم روش

کسانی که بعضی از پول‌ها را می‌خورند یک آب هم رویش، موقع اعتصاب غذای خشک خیلی بیشتر اذیت می‌شوند. چون پول‌های مردم را (مثلاً اگر سیصد میلیون باشد و از یک مفسد نشان‌دار گرفته باشید) خیلی سخت است که خشک خشک بخورید، باید لزوماً یک آب هم رویش خورده شود.

به‌خاطر همین از قدیم گفته‌اند که فلانی «پول مردم را خورد یک آب هم روش»، یعنی از همان موقع توصیه حکیمان بوده که روی پول مردم باید حداقل یک لیوان آب خورد. بعد حالا تصور کنید همین آدم بخواهد اعتصاب غذا کند. خب اگر خشک باشد خیلی برایش سخت‌تر است.

اعتصاب و قرمه‌سبزی!

بعضی از غذاها به طور کلی از حیطه اعتصاب غذا خارج هستند. یعنی شأن و منزلتشان در حدی است که در اعتصاب نمی‌گنجد. حتی اگر خود گاندی و بابی سندز هم در اوج اعتصاب غذا، مثلاً با یک ظرف قرمه‌سبزی جاافتاده مواجه می‌شدند، مطمئناً نمی‌توانستند مقاومت کنند. بنابراین همه توافق کرده‌اند که قرمه‌سبزی و امثال آن از دایره مبطلات اعتصاب خارج است.

مثلاً خود بنده در این اعتصاب اخیری که کردم و رسانه‌ای شد، طی 24 ساعت دو وعده قرمه‌سبزی دستپخت مادرم را خوردم.

انگیزه اعتصاب، دستپخت همسرم بود!

اما بگذارید ماجرای اعتصاب اخیرم که منجر به بستری شدن من شد را بازگو کنم. راستش را بخواهید من از وقتی ازدواج کردم قضیه اعتصاب برایم خیلی جدی‌تر شد. چون دستپخت همسرم واقعاً افتضاح بود و من اگر غذایش را می‌خوردم بیشتر عذاب می‌کشیدم تا اینکه اعتصاب کنم!

چند سالی این مسئله را تحمل کردم، ولی بالاخره تصمیم گرفتم موضوع را در یک فضای منطقی با همسرم در میان بگذارم. این شد که بر اثر اصابت ماهیتابه با جمجمه بنده، راهی بیمارستان شدم. اما وقتی دوستان و آشنایان که نگران حال من بودند بر سر بالینم حاضر شدند و علت را جویا شدند، من فقط می‌توانستم یک کلمه را به سختی بگویم که آن هم «غذا» بود.

ولی خبر این طور پیچید که فلانی اعتصاب غذا کرده است. همسرم که از دستم حسابی شاکی شده بود در آن مدت بستری شدنم، اصلاً هیچ غذا و خوراکی برایم نفرستاد که به شایعات دامن زد. من هم از زور گرسنگی دست به دامن مادرم شدم که برایم قرمه‌سبزی بپزد که هم مورد علاقه‌ام بود و همانطور که گفتم اعتصاب را خراب نمی‌کرد!

این شد که دوستان لطف کردند و هشتگ زدند و حمایت کردند که از همینجا از تک‌تکشان تشکر می‌کنم.

به خواسته‌ام رسیدم، اعتصاب شکست

برای بعضی از دوستان سؤال پیش آمده بود که چرا من چهار ساعت بعد از اعلام اعتصاب به بیمارستان منتقل شدم؟ می‌گفتند چه اعتصابی بوده که به این زودی من را زمین زده است! خب این دوستان از اصل ماجرا و قضیه ماهیتابه بی‌خبر بودند، بنابراین به اشتباه افتادند!

بعضی خدانشناس‌ها هم تمسخر می‌کردند که ببینید فلانی در حالت عادی چقدر می‌خورده که تا چهار ساعت اعتصاب کرد حالش بد شد! ولی خب به هر حال مهم این بود که شبکه‌های خارجی و سایت‌های حامی ما برداشت خودشان را از این مسئله کردند و من هم توانستم در مدتی که با همسرم قهر بودم، کاری برای وطنم کرده باشم.

در این رابطه باید بگویم که دست همه حامیان خودم و کسانی را که به من رأی داده بودند و همچنین کسانی را که به کاندیدای رقیبم، یعنی آرای باطله، رأی داده بودند، به گرمی می‌فشارم و اعلام می‌کنم اعتصاب پایان یافته است و تا اطلاع ثانوی با همسر عزیزم توافق کرده‌ایم که ناهارها را منزل مادرم این‌ها صرف کنم و شام در منزل فقط سالاد بخوریم!

منبع : روزنامه جوان ؛ چهار شهریور 96 

دسته‌ها
نوجوانیا

رفاقت بوقلمونی ؛ حکایت بدگویی پشت سر دوستان [نوجوانان]

 

روی نیمکت پارک محله نشسته بودم که ارسلان پسر همسایه، آمد و کنار دستم نشست و بی‌مقدمه سر حرف را باز کرد. بحث به رضا رفیق قدیمی‌ام کشید.

ارسلان گفت:  «البته نباید پا رو حق گذاشت، واقعاً رضا آدم نازنینیه ولی… نمی‌دونم چطور بگم، مثل اینکه یه خورده خودخواهه، مگه نه؟ نه خیال کنی که دارم بدگوییش رو می‌کنم، اصلاً چنین منظوری ندارم ولی می‌دونی من از چی بدم میاد؟ از تظاهر. از اینکه آدم خودشو به خوش‌قلبی و مردونگی بزنه، اون‌وقت زیر زیرکی همش در فکر خودش باشه. ببین مسعود حرفامو بد تعبیر نکنی‌ها! من واقعاً قصد بدگویی از رضا رو ندارم، ولی نمی‌تونم با آدم ریاکار کنار بیام.»

 

 گفتم: «نمی‌دونم چند وقته که رضا رو می‌شناسی اما هر چی باشه من خیلی ساله که باهاش دوستم. اینطوری‌ها هم که میگی نیست. نکنه فکر کنی الکی میگم. الانم که اینجا نیست بگی داریم نون به هم قرض میدیم ولی من بر این باورم واقعاً از اونایی نیست که ظاهرش با درونش فرق داشته باشه.»

 

ارسلان گفت: «ببین مسعود، من که نمی‌خوام رضا رو خراب کنم ولی واقعیت رو که نمی‌شه منکر شد. می‌شه؟ ببین، نمی‌دونم چطوری بگم… ظاهرش خوبه اما باطنش یه چیز دیگه‌اس. نمی‌شه روش حساب کرد. عینهو بوقلمون رنگ عوض میکنه. رضا فقط به درد این می‌خوره که بشینی و باهاش گپ بزنی و خوش‌وبش کنی… آخه یکی نیست بهش بگه پسر خوب مردونگی هم خوب چیزیه!… گل گفتن و گل شنیدن به جای خود، اول آدم باید مرد باشه…»

 

گفتم: «نه ارسلان، تا اون جایی که من می‌دونم رضا آدم دست و دل بازیه… تا بخوای لوطیه… از این بابت واقعاً می‌شه گفت لنگه نداره.»

 

 ارسلان گفت: «مسعود تو خیلی خوبی اما یه عیب کوچولو داری، یه کم ساده‌لوحی. اینم از خوبی  توئه که فکر می‌کنی همه مثل خودت ساده و بی‌شیله پیله‌اند. ولی من واقعاً ایمان دارم تمام رفتارهای رضا به خاطر تظاهره.»

 

گفتم: «اما در خوب بودنش که شکی نیست. من که تا حالا بدی ازش ندیدم.» گفت: «درسته اما ندیدن دلیل خوبیش نمی‌شه. شاید تا حالا موقعیتش نرسیده که اون طوری که واقعاً هست خودشو نشون بده. آدما تو شرایط پیچیده دست‌شون رو میشه و اون وقته که واقعیت‌شون ظاهر می‌شه.» گفتم: «چطور؟»

 

 ارسلان گفت: «چطور نداره، مثلاً کافیه برای امتحان ازش بخواهی یه شب تبلتش رو امانت بگیری ببین بهت میده یا نه؟»

 

گفتم: «خب اینکه دلیل بر بد بودنش نمی‌شه، شاید واقعاً براش امکان نداشته باشه و خودش لازم داشته باشه.»

 

[su_note]

در ادامه بخوانید »» شدم مداح هیئت نوجوانان عاشورا . . . [تکیه بنیانا]

[/su_note]

 

 گفت: «نه من تو شرایطی بهش گفتم تبلتت رو بده امانت که می‌تونست و نداد. بهش گفتم فقط یک شب پیشم باشه قبول نکرد. فهمیدم خیلی خسیسه. ببین اصلاً می‌دونی چیه؟ رک بگم من تا حالا تو این همه رفیقام هیچکی رو پیدا نکردم که مثه خودت واقعاً مرد باشه و اهل رفاقت. تو تکی مسعود، نظیر نداری. جدی میگم. یه دونه‌ای.»

 

گفتم: «لطف داری ارسلان شرمنده نکن. خوبی از خودته.» تو همین فاصله سر و کله رضا پیدا شد. بعد از سلام و احوال‌پرسی رضا رو کرد به ارسلان و گفت: «معلومه کجایی پسر؟ چرا تلفنت رو جواب نمی‌دی، از صبح هر چه تماس گرفتم و پیام دادم همه‌اش میگه خاموشی!» ارسلان فوراً از جیبش تلفن را درآورد، نگاهی کرد و گفت: «آره راست میگی. باتریش تموم شده. زنگ زدی مگه، کارم داشتی؟»

 

رضا به من گفت: «رفیق ما رو ببین!»

 

بعد رو کرد به ارسلان گفت: «مگه تو دیروز تبلتم رو امانت نمی‌خواستی؟» ارسلان گفت: «چرا ولی تو که ندادی.» ارسلان گفت: «آخه قول تبلتم رو به سهیل داده بودم، اگه بهت می‌گفتم شاید دلخور می‌شدی که چرا به سهیل دادم و به تو نمی‌دم. امروز صبح سهیل تبلتم رو آورد.»

بعد رضا از توی کیف تبلتش را درآورد و به ارسلان داد و گفت: «بیا اینم تبلت. یه وقت پیش خودت نگی من بی‌معرفتما.»

ارسلان فوراً برگشت رو به من و گفت: «مسعود نگفتم حقیقتاً این رضا آدم شریفیه. پسر نازنینیه. واقعاً تو رفیق‌بازی تکه؟ یه دونه است…»

 

نویسنده : حسین کشتکار 

 

سخنی از امام علی علیه السلام
سخنی از امام علی علیه السلام

 

دسته‌ها
گزارش

گزارشی از فیلم به وقت شام استاد حاتمی کیا [+عکس محل فیلم‌برداری]

خبرها از تولید فیلم سینمایی «به وقت شام» از این حکایت دارد که عوامل فیلم پس از لوکیشن شیراز و نیز اتمام فیلمبرداری در شهرک سینمایی دفاع مقدس به تهران برگشته‌اند و در حال فیلمبرداری سکانس‌های مربوط به لوکیشن فرودگاه هستند.

در واقع فیلم به وقت شام به روزهای پایانی فیلمبرداری‌اش نزدیک می‌شود، از دهم خرداد امسال که فیلمبرداری این اثر سینمایی شروع شد تا حالا که تقریباً سه ماه از آن زمان می‌گذرد، ابراهیم حاتمی‌کیا کوشیده کار تولید فیلم در سکوت خبری پیش برود. حال خبر می‌رسد فیلمبرداری به وقت شام 23-22 روز دیگر به ایستگاه پایانی می‌رسد.

فیلم سینمایی به وقت شام در حالی ثلث پایانی فیلمبرداری‌اش را طی می‌کند که خبرها درباره این اثر سینمایی حاکی است تنها دو بازیگر ایرانی در آن به ایفای نقش می‌پردازند و باقی بازیگران این اثر خارجی و از ملیت‌های دیگر هستند. حاتمی‌کیا در به وقت شام که اثری پرکاراکتر به نظر می‌رسد اغلب از بازیگران خارجی سود برده است.

بازیگرانی که گفته می‌شود تعداد آنها به بیش از 100نفر می‌رسد و علاوه بر بازیگران عرب تعدادی نیز ایفاگر نقش‌هایی از ملیت‌های اروپایی هستند. همین موضوع احتمال اینکه بخش‌های قابل توجهی از فیلم با زیرنویس در جشنواره فجر به نمایش دربیاید را زیاد می‌کند.

وقتی ابراهیم دلش اینجا نبود

ابراهیم حاتمی‌کیا 1/5 سال پیش که مترصد ساخت فیلمی درباره مدافعان حرم و مقابله آنان با تکفیری‌های مورد حمایت اسرائیل و امریکا در منطقه بود، تقریباً 35 روز به سوریه رفت و در آنجا از نزدیک به تحقیق و پژوهش برای نوشتن فیلمنامه‌اش پرداخت

این موضوع البته خبری نشد ولی از تصاویری که این فیلمساز انقلابی را در میان خرابی‌های دمشق نشان می‌داد و نیز سخنان زمان جشنواره‌اش که مشخص می‌کرد دلش جای دیگری است، می‌شد فهمید که قرار است موضوع فیلم بعدی او دقیقا چه چیزی باشد.

1/5 سال پیش از آنکه ترجیع‌بند جملات ابراهیم حاتمی‌کیا در جشنواره فجر سوریه و مقاومت باشد و حرف‌هایش همان جماعت عافیت‌طلب همیشگی را برآشفته کند هنوز داعش در پارلمان ایران دست به عملیات آدم‌کشانه‌اش نزده بود و هنوز چشمان نافذ و تصویر عاشورایی محسن حججی، حجتی برای جامعه آسوده‌خاطر ایران نشده بود.

آن زمان که حاتمی‌کیا در جریان برگزاری جشنواره فیلم فجر و در حاشیه نشست خبری فیلم بادیگارد بارها از مقاومت در سوریه سخن می‌گفت، هنوز موضوع مدافعان حرم و شرایط و الزامات حضور ایران در نبرد با تکفیری‌ها در رسانه‌های کشور به اندازه امروز جای خود را باز نکرده بود و در میان ضعف رسانه‌های داخلی خیلی‌ها متوجه ابعاد خطری که از ناحیه تکفیری‌ها کشور را تهدید می‌کرد، نبودند.

همین بی‌خبری و غفلت در داخل سبب شده بود وقتی حاتمی‌کیا موضوع سوریه را بارها و بارها در مصاحبه‌هایش مطرح کند عده‌ای از همان قماش خوش‌خیال راحت‌طلب به او خرده بگیرند و حتی یکی از آنها قلم به دست بگیرد و گستاخانه بنویسد: اگر واقعاً دوست داری به سوریه بروی چرا زودتر نمی‌روی و شهید نمی‌شوی!

حاتمی‌کیا اتفاقاً همان روزها به سوریه رفت و عکس‌هایش در کوچه‌های جنگ‌زده دمشق هم رسانه‌ای شد. معلوم بود که او صرفاً برای زیارت یا سیاحت به سوریه نرفته است، به خصوص که حرم حضرت زینب(س) در طول جنگ با تکفیری‌ها هیچ‌وقت جای امنی نبوده است.

آنها که حاتمی‌کیا را خوب می‌شناختند می‌دانستند که از رفتن او به سوریه حتماً ارمغانی برای سینمای ایران دشت خواهد شد، هر چه باشد او جزو معدود سینماگران مؤلف و صاحب سبک سینمای ایران است و همچنان در عرصه هنر هفتم ترک‌تازی می‌کند.

[su_note]

در ادامه بخوانید »» ماجرای دنباله دار لوطی‌های بامرام در «طیب‌خان» [جدیدترین فیلم ده نمکی]

[/su_note]

استاد حاتمی کیا
استاد حاتمی کیا

آتش به اختیار عرصه فرهنگ

در حالی‌که ابراهیم حاتمی‌کیا در حال ساخت فیلم سینمایی درباره موضوع مهمی چون جنگ با تکفیری‌های دست‌پرورده اسرائیل است، حال و هوای سینمای ایران تقریباً همان جوری است که همیشه بوده، دغدغه‌ها بعضاً بیشتر از نوک بینی عمق ندارند، همچنان بخش عمده‌ای از بودجه، امکانات و نیروی انسانی سینمای ایران حدیث نفس فیلمسازان را روایت می‌کنند و سینما به واسطه این وضعیت در خواب خرگوشی به سر می‌برد و با مضامین به اصطلاح اجتماعی کم‌مخاطب وقت تلف می‌کند

اما در این سوی میدان مردانی هم هستند که هنر را نه برای هنر بلکه عرصه‌ای برای ادای دین به میهن، آرمان‌ها و ارزش‌های انسانی می‌دانند.

حاتمی‌کیا همانطور که سردار سپاه عشق از او یاد کرده، سردار فرهنگی عرصه انقلاب اسلامی است، کیست که بیتاب تماشای به وقت شام او نباشد و منتظر نباشد روایت او را از حماسه‌ای که در حال اتفاق افتادن است تماشا کند. حاتمی‌کیا جهادگر عرصه هنر انقلاب است، سلاح او از ابتدای انقلاب دوربینش بوده و به راستی بر گردن هنر انقلاب و دفاع مقدس حق بزرگی دارد؛ یک آتش به اختیار هنری و فرهنگی تمام عیار.

حاتمی‌کیا فیلمساز سختگیری است و در کارش هرگز کم فروشی نمی‌کند چرا که با دلش فیلم می‌سازد و آثارش نشان داده صرف اینکه یک چهره برجسته هنری باشد او را قانع نمی‌کند، او از نسل مجاهدان آرمانگرایی است که همچنان به عهد دیرینه‌اش با انقلاب پایبند است.

حالا حاتمی‌کیا ساعتش را به وقت شام تنظیم کرده است، فیلمبرداری اثر او درباره مقاومت در این روزها مصادف شده با داستان ناتمام و جاودانه اسارت و شهادت عاشورایی محسن حججی، دیگر در این روزها صدای مقاومت رساتر از پیش در جامعه طنین‌انداز است، قافله به وقت شام با قافله‌سالارش سبکبال‌تر از پیش راهش را طی می‌کند.

در آن‌سو، سینمای ایران نیز راه خود را می‌رود، غرق در همان حیرانی‌ها و سرگشتگی‌های مداوم، هنوز جماعتی برای جشنواره‌های خارجی و دیده شدن روی فرش قرمز سر و دست می‌شکنند، هنوز جشنواره‌ها، این گوساله‌های سامری غرب و شرق معبد و مأوای بسیاری از سینماگران ما هستند، در چنین شرایطی یک مرد سازی مخالف می‌زند که تنها به گوش آنها که راه‌های آسمان را بهتر از زمین می‌شناسند، خوش می‌آید.

نویسنده : جواد محرمی

دسته‌ها
مقاله

داستان تکان‌دهنده شهید نوجوان درباره کارهای شیطانی دخترخاله‎اش

 

شهید امیر یکی از شهدای دفاع مقدس بود که در تاریخ 5/10/65 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده اند. وی در ارتباط با مقابله با رفتارهای شیطانی دختر خاله خود نامه‌های به مجله زن روز نوشته است که در ادامه این نامه‌های و جواب مجله زن روز را با هم مرور می‌کنیم.

 

نامه اول «شهید امیر» به مجله زن روز در تاریخ 3/9/1365

 

بنام خداوند بخشنده و مهربان

 

خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پر بار زن روز:

 

سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید؛ آرزو میکنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید باشید. قبل از هر چیز لازم است که از زحمات شما بخاطر فراهم آوردن این مجله مفید تشکر کنم.اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته است جریان را برایتان بازگو می کنم:

 

من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند که زود می روند و می خوابند.

 

اصلا در طول روز یکبار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من) کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیتها سوء استفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.البته این مشکل اصلی من نیست چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام واز اینکه اصلا به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم تعجب نمی کنم بلکه مشکل اصلی من از حدود یکسال پیش شروع شد.

 

پدر و مادرم بدلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمنا وضع مادیشان هم خوب است دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند به فرزندی که چه عرض کنم به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام هم سن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمیکرد تبدیل به زندگی پسری شد که سعی در دور کردن هوای نفس دارد با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است .

 

تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: “درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره” می دانم که منظور من را حتما فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست. همانطور که گفتم پدر و مادرم حدود 17 ساعت از روز را در بیرون از منزل بسر می برند یعنی از ساعت 6 صبح تا 11 شب ؛ من هم از ساعت 7 صبح تا 1 بعد از ظهر مشغول تحصیل هستم یعنی حدود 10 ساعت از روز را با دختر خاله ام در خانه تنها هستم و همانطور که گفتم دختر خاله ام یک لحظه من را تنها نمی گذارد،دائما در سرم فکر گناه را می اندازد.

 

بارها در طول روز از من درخواست گناه می کند. البته من پسری نیستم که تسلیم خواهش و حرفهای او شوم ، همیشه سعی می کنم از او خودم را دور کنم ولی او مانند شیطان است که سر راه هر انسان ظاهر شود او را درون قعر جهنم پرتاب می کند و برای همین است که من از او احتراز می کنم ولی او دست از سرم برنمی دارد تو را به خدا کمکم کنید چطور جواب حرفهای چرب و نرم او را بدهم؟ من بعضی وقتها فکر می کنم که او شیطان است که از آسمان به زمین آمده تا تمام عبادات چندین ساله من را دود و نابود کند و سپس به آسمان برگردد.

 

خواهران عزیز کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی اصلا گوش نمی کند. می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد. دوست ندارم که تسلیم او بشوم. باور کنید حتی بعضی وقتها من را تهدید هم می کند و می گوید…………………………………………………

 

البته فکر می کنم همه این بدبختیها بخاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم حتما این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند در خواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهشهای او نشده ام ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند.

 

خواهران خوبم کمکم کنید نگذارید این برادرتان پاکی خود را از دست بدهد. بگویید به او چه بگویم و چطور او را ارشاد کنم تا دست از هوای نفس خود بردارد و من را هم اینهمه آزار ندهد؟ چطور او را مانند یک دختر مسلمان کنم و چطور می توانم طرز فکر و رفتار و عقیده اش را تغییر دهم ؟ ضمنا فکر نمی کنم که در میان گذاشتن این مسئله با پدر و مادرم فایده ای داشته باشد چون آنها نه وقت و نه حوصله فکر کردن به این مسائل را دارند،تازه اگر هم داشته باشند هیچ عکس العملی نشان نمی دهند. چون رفتار آنها هم در بیرون از خانه دست کمی از رفتار دختر خاله ام در خانه ندارد. امیدوارم که هر چه زود تر من را کمک کنید. خواهران گرامی جواب نامه ام را به این آدرس به صورت کتبی بدهید که قبلا تشکر و سپاسگزاری می کنم.

با تشکر برادرتان امیر….

 

3/9/65-ساعت 5/3 بعد از ظهر

 

 

نامه دوم شهید امیر به مجله زن روز در تاریخ 1/10/1365 در آستانه اعزام به جبهه و4 روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای چهار.

 

 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

 

خدمت خواهران عزیز و گرامی ام در مجله زن روز:

 

سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم . مدتهاست که منتظر نامه شما هستم ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد. ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم در این دنیای فانی نباشم.

 

حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند ، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من گفت: امیر برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن . من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده بود خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم.

 

البته این نامه را به کادر دبیرستان می دهم تا اگر خوشبختانه شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد این نامه را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید. البته من نمی دانم حالا که این نامه من را مطالعه می کنید اصلا یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده شما موضوع نامه من را در خاطر شما پاک کرده است. بهر شکل همانطور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدمهای درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید فکر کرد منهم زود تسلیم می شوم ولی او کور خوانده است .

 

من مدتها با شیطان مبارزه کرده ام و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام ولی فکر می کنید که تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دختر نما مقاومت کنم و برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد خلاصی پیدا کنم.

 

من می روم اما بگذار این دختره فاسد بماند من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند بمانند و به افکار غربزده خود ادامه دهند. امیدوارم که به زودی از خواب غفلت بیدار شوند.

 

من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرور انگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند. این تنها آرزوی من است. پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادر درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان و یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فساد انگیزی بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشته ام.

 

هیچ وقت من محبت واقعی پدر و مادرم را احساس نکردم چون اصلا آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند که زندگی آرام و بدون دغدغه من را تبدیل به طوفان مبارزه با گناه کردند با این همه همانطور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشوق می کرد آلوده نشدم.

 

ضمنا از طرف من خواهش می کنم به روانشناس مجله بگوئید که در نوشته هایتان حتما این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه درست کنید و آنوقت به امید خدا رها کنید بلکه به آنها بگوئید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند. امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایم می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روانشناس باید بگوید یا کس دیگری.

 

بهر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می دانید برسانید تا او در مجله چاپ کند. قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد. همانطور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتیم، من اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم حتما جوابش را می دهم.

 

البته امیدوارم برنگردم چون آنوقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم . برای من دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می کنم که همه انسانهای خفته مخصوصا پدر و مادر و خواهر خوانده ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو بسوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست. خداحافظ و التماس دعاوالسلام علی عبادا…صالحین

 

برادرتان امیر 1/10/65

 

 

پاسخ مجله زن روز به نامه اول شهید امیر در تاریخ 14/10/1365 بدون اینکه از شهادت وی مطلع باشد:

 

 

«بسمه تعالی»  برادر گرامی ، سلام علیکم

 

حتما موضوع را با خانواده خود در میان بگذارید. زیرا آگاهی خانواده تان می تواند برای شما موثر باشد.

موفق باشید

 

نامه رئیس دبیرستان در تاریخ 16/10/1365 به مجله زن روز و اعلام خبر شهادت ایشان:

 

 

«بسمه تعالی» مجله محترم زن روز:

 

با سلام ، برادر امیر……..در تاریخ 5/10/65 در عملیات کربلای 4 به شهادت رسیده اند.

نامه شهید ضمیمه میشود.

با تشکر………………….

رئیس دبیرستان شهید……….

16/10/65

 

[su_note]

در ادامه بخوانید »» چگونه گناه نکنیم ؟ دانلود سخنرانی استاد رائفی پور + متن

[/su_note]

 

پنج فریب شیطان
پنج فریب شیطان

 

دسته‌ها
گفت‌وگو

گفت‌وگویی با استاد تقی دژاکام درباره روزنامه کیهان و سفر عتبات عالیات

استاد تقی دژاکام
استاد تقی دژاکام

 

هر کس مشخصه‌ای برای استاد تقی دژاکام بیان می‌کند و او را با رفتاری خاص می‌شناسد، برخی به سفرهای مکررش به عتبات عالیات اشاره می‌کنند و عده‌ای او را به کتاب و کتاب‌خوانی می‌شناسند اما وجه اشتراک سخنان دوستان دور و نزدیک تقی دژاکام درباره او مربوط به “خنده‌های لاکچری”اش می‌شود، خود تقی دژاکام هم به این موضوع معترف است و در قسمتی از گفت‌وگو می‌گوید: “هر کس ما را می‌شناسد با این خنده‌ها می‌شناسد” و همین خنده‌هاست که سبب می‌شود خبرنگار سابق کیهان که از حسین شریعتمداری هم در این رسانه با سابقه‌تر است به خندوانه دعوت شود، دعوتی که البته از سوی دژاکام پذیرفته نمی‌شود.

 

استاد تقی دژاکام کار رسانه را از سال 68 با روزنامه کیهان آغاز کرده و اکنون در 51 سالگی در خبرگزاری فارس مشغول است، معتقد است که فضای هیچ تحریریه‌ای آزادتر، مفرح‌تر و شادتر از روزنامه کیهان نیست و این روزنامه با تمام سلایق سیاسی که در آن مشغول هستند با سعه صدر برخورد می‌کند و در همین رابطه خاطره‌ای از ازدواج خبرنگار کیهان با خبرنگار روزنامه صبح امروز می‌گوید و نحوه برخورد با این دو خبرنگار در این دو رسانه.

 

استاد تقی دژاکام می‌گوید: زمانی در کیهان به مهدی محمدی می‌گفتیم “جوجه فیلسوف” و این جوجه فیلسوف امروز یکی از بهترین تحلیلگران فضای سیاسی کشور است و علت پیشرفت امثال مهدی محمدی و کامران نجف‌زاده این است که در کیهان به آن‌ها اجازه پروبال باز کردن و اجازه اشتباه کردن دادند و مطالب آن‌ها را به این بهانه هنوز “بچه‌سن” هستند پاره نکردند برخلاف روندی که پیش از حضور نیروهای انقلابی در کیهان مرسوم بود.

 

استاد تقی دژاکام جزو اولین گروهی است که پس از جنگ تحمیلی برای زیارت عتبات عالیات وارد عراق می‌شوند و پیش از برگزاری پرشور پیاده‌روی اربعین هم جزو اولین گروه‌هایی است که در مسیر پیاده‌روی گام برمی‌دارد، سالانه چند بار به زیارت عتبات عالیات می‌رود و این را نتیجه حاجتی می‌دادند که زیر قبه امام حسین(ع) مستجاب شده است؛ از توهین‌های اخیر به خبرنگاران متاسف است و دیکتاتوری دولت حسن روحانی در برخورد با رسانه‌ها را در طول تاریخ انقلاب بی‌سابقه می‌داند.

 

 

مشروح گفت‌وگو با استاد تقی دژاکام روزنامه‌نگار با سابقه را در ادامه بخوانید:

 

*جناب دژاکام سلام

 

سلام

 

* بفرمایید که چه سالی و در کجا متولد شدین؟

 

من متولد اردیبهشت 1345 هستم.

 

* در تهران متولد شدین؟

 

بله در تهران.

 

*اصالتا تهرانی هستین؟

 

بله تمام اقوام ما تهرانی هستند.

 

* از چه زمانی وارد کار خبر شدین؟

 

سال 68، درست از اوایل سال 68 وارد کار روزنامه شدم، البته قبلا چند مطلب از من در روزنامه چاپ شده بود، یک، دو بیتی برای شهیدی بود که به مرحوم حسن منتظر قائم، برادر شهید منتظر قائم ماجرای طبس که آن زمان مدیر کیهان فرهنگی بود دادم و در روزنامه چاپ شد.

 

یک گزارشی هم از راهپیمایی 22 بهمن نوشته بودم، یک روز 22 بهمنی بود که نزدیک تئاتر شدم تا در جشنواره فجر نمایش ببینم که آقای دعایی را دیدم، مطلب را همان جا مطالعه کرد و گفت عکس داری به ما بدهی گفتم بله، یک قطعه عکس دادم چند روز بعد دیدم اولین مطلب رسمی من در روزنامه اطلاعات با عکس و اسم خودم به چاپ رسیده است.

 

اولین مطلبی که از من چاپ شد مطلب کیهان فرهنگی بود اما اولین مطلبی که خودم دادم به روزنامه همان مطلبی بود که به آقای دعایی دادم و از سال 68 هم به طور رسمی با دعوت آقای مهدی نصیری وارد کیهان شدم.

 

* از همان ابتدا با کیهان شروع کردین؟

 

بله

 

*از همان اول هم با سرویس استان‌ها؟

 

نخیر، خیلی چرخیدم، آن ابتدا که وارد کیهان شدم سرویسی بود به اسم سرویس اندیشه‌ها که بعدها شد سرویس مقالات، در آن سرویس مشغول کار شدم، شش ماه بعد دبیر سرویس ما برای ادامهٔ تحصیل رفت خارج از کشور و من دبیر سرویس شدم و بعد هم در سرویس‌های مختلف مثل سرویس سیاسی  اجتماعی و شهرستان‌ها کار کردم.

 

 

*تصویری که از کیهان در ذهن مخاطلبان است، تصویر عده‌ای خشکه مقدس است که دور هم جمع شده‌اند، آیا فضای کیهان همین طور است؟

 

خیلی سوال خوبی بود، این تصور واقعا وجود دارد و بعضی‌ها وقتی من را می‌بینند یا در فضای اجتماعی ارتباط برقرار می‌کنند، می‌گویند، باور نمی‌کنیم تو یک کیهانی باشی یا کیهان چنین کسی را داشته باشد، واقعیت این است که تصوراتی که از کیهان، تحریریه کیهان و بچه‌های کیهان بین مردم و رسانه‌ها ساخته‌اند تصور کاملا غلطی است و عمدا هم این را القا می‌کنند.

 

من دراین حدود 25 سالی که در رسانه هستم، در خبرگزاری‌ها و رسانه‌های مختلف کار کردم، از رسانه‌های مختلف دوستان زیادی دارم و تقریبا به تحریریه همه رسانه‌ها سر زدم و امروز به ضِرس قاطع می‌گویم و ثابت می‌کنم که تحریریه روزنامه کیهان چه امروز، چه پنج سال قبل، چه ده سال قبل و چه بیست سال قبل یکی از آزادترین، مفرح‌ترین و شادترین تحریریه‌هایی است که من دیدم.

 

در تحریریه کیهان از طرفداران یاالثارت الحسین بودند تا طرفداران مجاهدین انقلاب، از طرفداران لیبرال و مهندس بازرگان داشتیم تا کسانی که حاج  منصور آن‌ها ترک نمی‌شود، حتی آن اوایل کسانی بودند که تمایلاتی به قبل از انقلاب داشتند ، اما با سعه صدر آن‌ها را حفظ کرده بودند تا بازنشستگی‌شان فرا برسد.

 

راحت‌تر بگویم آن سال‌ها همه جوره داشتیم، سلطنت‌طلب، حزب‌اللهی ناب، خط امامی، چپ اسلامی، راست سنتی، لیبرال؛ اما همه با هم خوب کار می‌کردند، با هم تفریح می‌کردند و اینطور نبود که چشم دیدن یکدیگر را نداشته باشند.

 

ما 12، 13 نفره با هم می‌رفتیم برای ناهار، سر میز با یکدیگر بحث می‌کردیم، می‌گفتیم و می‌خندیدیم، با هم نوشابه می‌خوردیم، فوتبال بازی می‌کردیم، سینما می‌رفتیم و من این فضا را در روزنامه‌های دیگر به این شدت و فراگیری ندیده بودم.

 

اجازه بدهید خاطره‌ای برای شما تعریف کنم تا ادعای کسانی که صحبت از سعه صدر، تحمل، مدارا و آزادی اندیشه می‌کنند کاملا مشخص شود؛ ایام اوج دوم خرداد بود، شاید چند ماهی از دوم خرداد گذشته بود، یکی از بچه‌های عکاس کیهان عاشق یک خانمی شد که در روزنامه صبح امروز آقای حجاریان کار می‌کرد، این خانم در بخش فرهنگی روزنامه صبح امروز کار می‌کرد و این دوست ما که امروز عکاس معتبری هم شده و آن موقع البته عکاس نبود و در تحریریه مشغول بود،عاشق خانم خبرنگار روزنامه صبح امروز شد.

 

نمی‌دانم از اینکه اسمش را بیاورم رضایت دارد یا نه، اما ما انقدر شوخی می‌کردیم و بگو بخند داشتیم که خودش تعجب می‌کرد و می‌گفت “من با دختری از طرفداران سعید حجاریان ازدواج کردما!” ما هم می‌گفتیم خب چه اشکالی دارد، بالاخره ازدواج کردی شیرینی بده، بستنی بده و این حرف‌ها، به طور کلی خیلی راحت برخورد می‌کردیم.

 

این‌ها ازدواج کردند و شاید به یک ماه نرسید که این خانم را از روزنامه صبح امروز آقای حجاریان اخراج کردند و گفتند با یک “کیهانی” ازدواج کردی، یعنی کیهان که اسمش این بود آدماهای بسته، منجمد، متحجر و متعصبی هستیم این‌طور با بگو، بخند و شادی و تبریک برخورد کردیم و آن‌ها در طی کمتر از یک ماه پس از عقد این دو نفر، آن خانم را اخراج کردند و این خروجی روزنامه‌ای بود که زیر لوگو آن نوشته بود ” دانستن حق مردم است”.

 

این را با کیهان مقایسه کنید، ببینید چه رفتاری داشتند، مواردی دیگری هم بود برای مثال آقای نوری‌زاد در کیهان ستون ثابتی داشت و البته هیچ وقت هم در کیهان حاضر نمی‌شد، همیشه مطالبش را فکس می‌کرد و دوستان هم در روزنامه منتشر می‌کردند، آقای نوری‌زاد پس از یک انتخاباتی که تا نزدیکی ابطال پیش رفت و مسئول آن هم آقای تاج‌زاده بود، مطلبی نوشت و در آن تعریزی کرده بود که شورای نگهبان و تاج‌زاده اشتباه کرده‌اند البته خیلی ملایم به این موضوع پرداخته بود، اما کیهان این مطلب را کار نکرد .

 

چرا که نوری زاد فقط شعار داده بود و هیچ سندی در آن مطلب نبود، نوری‌زاد این مطلب را برای روزنامه ایران فرستاد و در آن زمان مدیر مسئول این روزنامه از طرفداران مجاهدین انقلاب بود و مطلب هم چاپ شد؛ با وجود اینکه ابتدا به شورای نگهبان انتقاد شده بود و بعد به تاج‌زاده و مطلب هم خیلی ملایم بود اما فردای آن روز دستور دادند آن سه نفری که در انتشار این مطلب نقش داشتند را اخراج و به روزنامه ایران ممنوع‌الورود کنند، اتفاقی که هیچ‌گاه در روزنامه کیهان رخ نداد.

 

شاید مواردی بوده که مطلبی چاپ شود که خلاف مواضع کیهان باشد که دراین موارد به فرد گفته‌اند که این مطلب خلاف مواضع کیهان است اما هیچ کسی را اخراج یا ممنوع‌الورود نکردند، شاید داشتیم کسی که در خبری سوء استفاده مالی داشت و به محض اینکه کیهان فهمید، فرد خاطی را بدون توجه به گرایش سیاسی اخراج کرد.

 

و اتفاقا این فرد بلافاصله بعد از اخراج هم جذب مجموعه آقای احمدی‌نژاد شد، در کیهان این مسائلی که با هویت خبرنگار ارتباط داشت تحمل نمی‌شد اما مسائل سیاسی به شدت تحمل می‌شد؛ مثلا در همین اواخر کسی  را داشتیم که اصلا بشار اسد را قبول نداشت ولی با او همان رفتاری می‌شد که با برادرش که بچه حزب‌اللهی به اصطلاح تند هم بود همان برخورد انجام می‌شد.

سعه صدر کیهان، نشاط کیهان بگو،بخندی که در کیهان بود و تفریحاتی که بچه‌ها با هم داشتند را من در جای دیگری نه دیدم و نه شنیدم.

 

[su_note]

در ادامه بخوانید»» گفت‌وگو با مهدی احمدی درباره فضای مجازی و پژوهشکده امر به معروف

[/su_note]

 

 

* به خندوانه دعوت شدین و نرفتید؛ چرا؟

 

به من آخر وقت اعلام کردند، قبل از روز خبرنگار دو سال پیش بود و به من گفتند تا نیم ساعت، یک ساعت دیگر به ما خبر بدهید، من هم تا آن زمان خندوانه را ندیده بودم، یکی، دوبار در میهمانی‌ها دیدم بودم و مثل امروز خیلی فراگیر و پربیننده نشده بود، سال 94 یا 93 بود به نظرم، گفتم نه، طرف مقابل گفت حیفه‌ها! شما خبرنگار با سابقه‌ای هستید و همه هم شما را با خنده‌هاتون می‌شناسند، یعنی هر کس ما را می‌شناسد با این خنده‌ها می‌شناسد، که گفتم نه چون با برنامه آشنایی ندارم نمی‌آیم، بعد از نیم ساعت همه گفتند برنامه شاد و مفرحی است و با خاطراتی که داری می‌توانی برنامه را مفرح کنی که زنگ زدم و گفتند دیگر دیر شده و شخص دیگری را جایگزین کردیم.

 

* جایگزین شما چه شخصی شد؟

 

جایگزین خبرنگار نیامد، با اینکه روز خبرنگار بود کسی را به عنوان خبرنگار نتوانستند انتخاب کنند و شخص دیگری جایگزین شد برای آن روز، چرا که دو سه روز قبل از پخش بود و باید برنامه را ضبط می‌کردند و به همین دلیل هم شخص دیگری را دعوت کردند.

 

 

*یک نسل خوبی از شما و دوستانتان و خیلی‌های دیگر در کیهان تربیت شد که همه به نحوی در کار رسانه گل کردند، پیشرفت این نسل حاصل چه چیزی بود؟

 

یک ویژگی مهمی که باعث شد این‌ها رشد کنند، اختیار تام دادن به این‌ها بود، شاید اولین یا دومین بچه‌حزب اللهی که وارد تحریریه کیهان شد من بودم، البته بقیه هم بچه مسلمان و متدین بودند ولی با عنوان نسل انقلاب آقای نصیری من را انتخاب کرد و به من گفت که اینجا هر کاری که دلت می‌خواهد انجام بده و همه کارها را یادبگیر، دست من را باز گذاشت.

 

من ستون جدید تاسیس می‌کردم و الان هم کانالش را در تلگرام با نام ” آب و آتش” دارم که گزیده کتاب می‌گذاشتم و تقریبا یک روز در میان هفت، هشت گزیده کتاب می‌گذاشتم و هر پیشنهادی که می‌دادم اگر عملی بود قبول می‌کردند؛ من در کار خبری اشتباه زیاد کردم و اشتباهات فاحشی هم داشتم ولی اجازه اشتباه کردن را به من دادند، اجازه پر و بال باز کردن را به نجف‌زاده و مهدی محمدی دادند؛

 

مهدی محمدی آن اویل که آمده بود ما به او می‌گفتیم “جوجه فیلسوف”، کوچک بود، بحث می‌کرد و ما هم تعجب می‌کردیم که بچه‌ای به این سن و سال  می‌آید انقدر جدی و محکم روی مباحث بحث می‌کند و همان “جوجه فیلسوف” الان یک تحلیلگر مسلط فضای سیاسی کشور است، به خاطر اینکه دستش را باز گذاشتند و از او استفاده کردند و اگر مطلبی می‌نوشت استفاده می‌کردند نه به این عنوان که تو بچه‌ای مطلبش را پاره کنند.

 

اوایل که آمدیم می‌گفتند دوره قبل از ما اگر کسی می‌آمد مطلب خوب هم می‌نوشت تا سه ماه مطالب او را پاره می‌کردند تا این فرد کم کم تلاش کند و خودش را بکشد بالا، این روشی بود که قبل از آمدن نیروهای انقلاب در تحریریه رایج بود، مثلا زمان آقای رضا تهرانی و شمس‌الواعظین اینطور بود، می‌گفتند تا سه ماه هر چه نوشت پاره کنید تا آدم قوی شود.

 

اما در دوره آقای نصیری و صفارهرندی که این بچه‌ها رشد کردند، طوری بود که اجازه می‌دادند هر کس هر مطلب خوبی که داشت حتی اگر اولین مطلبش بهترین مطلب او هم بود منتشر می‌شد، این بچه‌ها معمولا از صفحه مدرسه شروع کردند و آمدند صفحه نسل سوم که صفحه جوانانه کیهان بود و کیهان با همین صفحه نسل سوم، نسلی را تربیت کرد که خیلی از آن‌ها امروز در روزنامه‌های مختلف فعالیت می‌کنند و در هر روزنامه‌ای که بروید عده‌ای را از بچه‌های صفحه نسل سوم کیهان می‌بینید که امروز در آن روزنامه‌ها به عنوان یک نقش‌آفرین اصلی حضور دارند و فعالیت می‌کنند.

 

*عتبات زیاد می‌روید و صفحه شخصی شما کلا به دو بخش عمده تقسیم می‌شد، یا عکس غذا بود یا عکس زیارت و جایی هم گفتید که هزینه سفر شما از مشهد کمتر می‌شود، چطور هزینه‌های شما کم می‌شود؟

 

عکس غذا خیلی کم است در صفحات من، شاید بین یک هزار و 400 پستی که من در اینستاگرام منتشر کردم سه یا چهار پست عکس غذا باشد اما عتبات زیاد است؛ ما برای اولین بار زمان صدام مشرف شدیم کربلا، یعنی اولین گروهی که رسما با ویزای عراق، بعد از جنگ وارد عراق شد یک گروه 15 نفره‌ای از خبرنگاران بود که برای پوشش انتخابات ریاست جمهوری صدام اعزام شده بود و من هم بین آن‌ها بودم؛

 

بعد از این سفر اولین باری که با گروه 110 نفره وبلاگ‌نویسان مشرف شدیم، یک نفر توصیه‌ای به ما کرد، از این مدیر کاروان‌ها؛ گفت توصیه می‌کنم چون حاجت زیر قبه امام حسین مستجاب است این حاجت را مسئله‌ای قرار دهید که فزاینده باشد و حاجت خود را این قرار دهید که خدا مرتب زیارت عتبات را نصیب شما کند تا هربار که می‌آیید یک حاجت مستجاب داشته باشید.

 

من همین‌کار را کردم یعنی به محض اینکه رسیدم زیر قبه امام حسین، خواستم خدا توفیق زیارت مکرر را نصیب من کند و آقا هم لطف کردند و دعای ما را مستجاب کردند و به توفیق دعایی که امام حسین مستجاب کرد، دوستان خوبی که همسفران خوبی هم هستند نصیب ما کرد، ما همواره با دوستان گروه “چله” در مناسبت‌های مختلف مثل اربعین و عرفه مشرف می‌شویم و البته در طول سال هم یک بار با خانواده مشرف می‌شویم.

 

*هزینه‌های شما چطور کمتر از مشهد می‌شود؟

 

ما در مناسبات‌هایی می‌رویم که بلیط‌های چارتری ارزان است و شده که با 50 هزار تومان یا 70 هزار تومان هم بلیط پیدا کرده‌ایم و رفته‌ایم، هزینه رفت  و برگشت ما چیزی حدود 200 یا 300 هزار تومان می‌شود، در عراق هم شبی حدود 10 تا 15 دینار پول مسافرخانه می‌دهیم و غذا هم فلافلی می‌خوریم، یا گاهی مهمان حضرات می‌شویم و…؛

 

این خیلی برای ما ارزان‌تر از مشهد یا کاروان‌های عتبات می‌شود، امروز کاروان‌ها چیزی حول و حوش دو میلیون 400 هزار تومان می‌گیرند و اگر بخواهیم همین سفر را به مشهد برویم یک هتل متوسط بگیریم و پول هواپیما بدهیم شاید یک و نیم برابر این هزینه عتبات ما می‌شود.

 

* هزینه هر سفر شما چقدر می‌شود؟

 

معمولا حدود 700 هزار تومان

 

*چند روز می‌مانید؟

 

حدود 4 شب

 

*ماجرای “چله” چیست؟ ماجرای “پیوند برادری زیر ایوان نجف”، در این گروه “چله” همه مدل سلیقه سیاسی هم دیده می‌شود.

 

بله، همه زیر پرچم امام حسین جمع شدیم؛ ما یک‌سال با دو تن از دوستان ،در اربعین سال 90 مشرف شدیم کربلا، آن زمان پیاده‌روی اربعین هنوز چنین شوری نداشت، ما آوازی شنیده بودیم که در اربعین چنین مراسمی است، رفتیم و در مسیر همه کشورها بودند از بحرین و کشورهای حاشیه خلیج فارس تا کشورهای اروپایی و آمریکایی همه می‌آمدند، ایرانی خیلی کم دیدیم فقط یک گروهی که آقای پناهیان از دانشجویان آورده بود را دیدیم.

 

ما مهمان بخش فرهنگی حرم حضرت عباس(ع) بودیم و آن‌ها گله کردند که چرا ایرانی‌ها در مسیر راهپیمایی نیستند، این یک خروش عمومی و مهمی است که جای ایرانی ها در آن خالی است؛ گفتند ما هزینه‌اش را قبول می‌کنیم شما سال آینده 40 نفر از کسانی که رسانه‌ای هستند، مثلا نویسنده، روزنامه نگار، عکاس، فیلمبردار، رمان نویس و فعالان مجازی برجسته را بیاورید اینجا تا اخباری تهیه کنند و این مسیر را به ایرانی‌ها معرفی کنند.

 

ما با دوستان برگشتیم و جلسه گذاشتیم، از حوزه‌های مختلف چند اسم را ریختیم وسط، از مستندسازان اقای سهیل کریمی،از روحانیون آقای زائری را من گفتم، چند عکاس خوب را مقایسه کردیم، به رضا امیر خانی گفتم که گفت خیلی دوست دارم بیام ولی روحیه‌ام اینطور است که اگر تنها باشم و مطلبی بنویسم بیشتر اثرگذار می‌شود و الزامات کار گروهی شاید دست و پای مرا بگیرد.

 

چند شاعر خوب داشتیم مثل آقای حامد حجتی، نویسنده و داستان نویس هم در جمع بود، خودم سفرنامه نوشتم و به طور کلی یک گروه چهل نفره‌ای شد که از همان جا آن را با اسم “چله” پایه گذاری کردیم، “چله” به این دلیل که هم چهل نفر بودیم و هم “چله” به معنای اربعین که دو منظوره شد اسم گروه.

 

گروه از آن زمان شکل گرفته و تا امروز هم پایدار است البته محبت‌های دوستان روز به روز بیشتر می‌شود تقاضای ورود به این گروه زیاد است ولی دوستان سخت‌گیری می‌کنند و می‌گویند بیشتر از 40 نفر نشویم، البته ایام اربعین الان حدود 120 نفر می‌رویم ولی مابقی روزها که اگر جلسه‌ای داشته باشیم خود 40 نفر بچه ها هستند.

 

[su_note]

هم چنین بخوانید »» گفت‌وگو با سازنده باد صبا , دومین برنامک پردانلود ایرانی

[/su_note]

 

*در این چند وقت از خانم بازیگر تا وزیر و حراست سازمان حج به خبرنگاران توهین می‌کنند، نظر شما در خصوص این توهین‌های اخیر چیست؟

 

خیلی تاسف بار است، مسئله‌ای که وجود دارد این است که هر چه به زمان حال حاضر نزدیک می‌شویم، توهین‌ها گسترش پیدا می‌کند و هر چه به عقب برمی‌گردیم شأن خبرنگار بیشتر رعایت می‌شد، یعنی اگر جایی به اسم خبرنگار وارد می‌شدی به احترامت بلند می‌شدند یا امکانات را فراهم می‌کردند تا خبر و گزارش خوبی منتشر شود.

 

در دو سه سال اخیر هم از سوی دولت و وزرا و هم از سوی سلبریتی‌ها به خبرنگاران توهین می‌شود و این میزان توهین به خبرنگاران بی‌سابقه است، نمی‌دانم این توهین‌ها با همین شدت قرار است ادامه داشته باشد یا خیر و آیا این فضای بسته‌ای که برای خبرنگاران ایجاد شده آیا باز هم ادامه پیدا خواهد کرد یا نه.اما این اتفاقات جای تاسف دارد.

 

شاید در بخشی از قضیه هم خود خبرنگاران مقصر باشند، مقصر از این جهت که به این افراد میدان دادند و محاکمه‌شان نکردند، در همین قضیه خبرنگار صدا و سیما که به او توهین شد، خود صدا و سیما یک هفته سکوت کرد، به چه حقی صدا و سیما به خبرنگارش توهین شده این طور رفتار می‌کند؟!

 

دوره ای که ما خبرنگار بودیم اگر وزیر نیم ساعت تاخیر می‌کرد حتی اگر وزیر مهمی هم بود همه از جلسه می‌رفتیم بیرون دفعه بعد وزیر سر ساعت حاضر می‌شد؛ ما خبرنگاران هم مقصریم، به این افراد میدان می‌دهیم، اجازه می‌دهیم که هرکاری دلشان می‌خواهد بکنند و سازمان‌های مربوطه مثل صدا و سیما به خاطر منافعشان که به دست دولت است سکوت می‌کنند.

 

در همین دولت آقای روحانی برنامه صرفا جهت اطلاع را تعطیل کردند و صدای هیچکس در نیامد و من خبر قطعی دارم که می‌خواستند برنامه 20:30 را تعطیل کنند و آخر کار به تعطیل شدن صرفا جهت اطلاع راضی شدند. چقدر برنامه‌هایی که مثل ثریا تعطیل شدند.

 

 آقای قاضی‌زاده هم اخیرا به خاطر تعطیل شدن “در حاشیه‌های پزشکی” تشکر کرد.

 

بله، کلا صدا و سیما به وزرا امتیازات خوبی می‌دهد، هر وزیری به هر شبکه‌ای دعوت می‌شود یک طرفه صحبت می‌کند و این دیکتاتوری رسانه‌ای دولت یازدهم بعد از انقلاب بی‌سابقه است، آقای هاشمی که بدترین دوره ما قبل از روحانی بود، در زمان خودش 16 جلسه با کیهان پای گفت‌وگو نشست و به همه سوالات جواب داد.

 

درست است که بعضی پاسخ‌ها منتشر نشد اما همین که راضی شد مقابل کیهان بنشیند و پاسخ دهد خیلی ارزش داشت، حتی دوره اصلاحات هم فضای مناسب نقد دولت را داشتیم و دوره احمدی نژاد فضا کاملا باز بود و از نقد به فحش، مسخره و متلک کشیده شده بود.

 

 اما این میزان فشاری که در دولت آقای روحانی به خبرنگاران و به فضای باز اطلاع رسانی وارد می‌شود، در هیچ کدام از سال‌های بعد از انقلاب به این شدت نبوده است.

 

 

*اشاره‌ای به “آب و آتش” داشتید که در ابتدا ستونی در کیهان بود و بعد اسم وبلاگ شما شد و الان هم کانال تگرامی است.

 

نه؛ اول وبلاگ بود، آب و آتش اسم وبلاگم بود، ستون که شما می‌گویید اسمش “گزیده اندیشه‌ها” بود که هربار هشت پاراگراف در ستون قرار می‌گرفت که 8 گزیده کتاب متنوع بود همین کاری که در کانال انجام می‌دهیم، بعد که خواستم وبلاگ تاسیس کنم اسمش را گذاشتم آب و آتش؛ در وبلاگ همه چیز بود البته بریده کتاب هم بود اما به طور مشخص کارش بریده کتاب نبود.

 

بعد که امکانات مجازی فراهم شد دوست داشتم گروه شعر تشکیل دهم، دیدم تعداد گروه‌های شعر زیاد و تنوع هم زیاد است احساس کردم کار زائدی انجام می‌دهم، دیدم اولا کار معطل مانده این است که توجه‌ها به کتاب کم است، دوما مطالبی که نقل می‌شود مستند نیست یعنی شما 30، 40 نقل قول از شریعتی داشتید که کلا 10تا از این‌ها درست بود، 60 نقل قول از پرفسور حسابی داشتید که هیچ کدام درست نبود، 40 نقل قول از آیت الله بهجت داشتید که سه الی چهارتا آن‌ها درست بود.

 

من دیدم سندیت این حرف‌ها اعتبار این بزرگان را هم مخدوش می‌کند به همین خاطر گروهی تاسیس کردم و تاکید کردم هر مطلبی می‌آید، نویسنده باید خوانده باشد، نه اینکه از اینترنت و گروه‌های وایبری و واتس آپی جمع کرده باشد، من تاکید کردم تا زمانی که خودشان مطلبی را نخواندند نام ناشر،نویسنده و شماره صحفه را پای مطلب ننوشتند حق انتشار آن را در گروه ندارند،

 

حدود صد نفر از دوستان در این گروه جمع شدند و خوشبختانه به مرور این کار جا افتاد،الان بچه‌ها مطالب را در گروه می‌گذارند و من انتخاب می‌کنم و در کانال منتشر می‌کنم.

 

التبه چند وقتی است که دستانم اذیت می‌شود و کمتر مطلب می‌گذارم ولی این‌هایی که جمع می‌شود را در کانال قرار می‌دهم.

 

 

* چند کتاب معرفی می‌کنید؟

 

در چه زمینه‌ای؟

 

* هر حوزه‌ای که خودتان دوست دارید، رمان، شعر، شهدا و…

 

من نفحات نفت و جانستان کابلستان رضا امیر خانی را دوست دارم البته نفحات نفت را بیشتر دوست دارم چرا که دردهای امروز ما را نشان می‌دهد؛ در حوزهٔ دلنوشته و نوشتهٔ ادبی کسی را به پای زنده یاد احمد عزیزی نمی‌دانم که رسیده باشد، چه در کتاب‌ها و نوشته‌ها، چه در شهرها و غزلیات و مثنوی‌ها و چه در نثرها که با عنوان شطحیات معروف است؛

 

در بانک واژگانی که در نوشته‌های احمد عزیزی وجود دارد کسی را به پای او نمی‌دانم؛ حدود 20 کتاب از او منتشر شده و سید مهدی شجاعی در سه جلد آن‌ها را مجلد و منتشر کرده است و توصیه‌ام این است که اگر شخصی می‌خواهد ذوق ادبی‌اش بشکفد کتاب‌های احمد عزیزی را بخواند.

 

خودم شخصا کتاب‌های علامه محمدرضا حکیمی، آقای صفایی حائری همان “عین صاد” معروف را دوست دارم به کتاب‌های شریعتی و از آن بیشتر جلال آل احمد دلبستگی دارم، جلال فوق العاده است، یعنی حرف‌هایی که جلال زده و صراحت‌هایی که در ادبیات، سیاست و فرهنگ داشته را کم نظیر می‌دانم و در حوزهٔ خاطرات جنگ هم آثار زیادی منتشر شده و رهبری هم بر آن‌ها تفریظ نوشته‌اند مثل کتاب‌های انتشارات سوره مهر و فاتحان که این‌ها هم کتاب‌های خوبی است.

 

اما توصیه من این است که دوستان رمان خوانی را در برنامه خود بگذارند چه رمان‌های ایرانی چه رمان‌های خوب خارجی که رهبری هم چندی باری تاکید کرده‌اند؛ مثلا بینوایان را توصیه می‌کنم هر کس یکبار مجموعه دوجلدی کاملش نه این خلاصه‌هایی را وجود دارد را بخواند، این را در قالب باید عرض کردم، رمان‌های مختلف دیگری هم وجود دارد ولی همین مقدار کافی است.

 

*ممنون از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید.

 

گفت‌وگویی از امیر نجفی ( منتشر شده در سایت دانا dana.ir )

 

 

[su_note note_color=”#E3F2FD”]

درباره استاد تقی دژاکام 

دانش آموخته رشته علوم سیاسی از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران

– ۲۵ سال حضور در تحریریه کیهان در سمتهای خبرنگار، نویسنده، گزاشگر، جانشنی دبیر سرویس سیاسی، دبیر سرویس شهرستانها، دبیر سرویس اجتماعی، عضو شورای سوژه، عضو شورای تیتر.

_ همکار چندین ناشر معتبر برای ویرایش کتابهای در آستانه چاپ.

– همکار اداره کتاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به مدت سه سال.

– دستیار مدیر مسئول، سردبیر در مجله پاسدار اسلام.

– مدیر نظارت و ارزشیابی خبرگزاری جمهوری اسلامی (ایرنا) به مدت دو سال.

– مشاور اجرایی و مدیر منابع انسانی خبرگزاری برنا به مدت دو سال.

– مدیر کل ارتباطات اجتماعی خبرگزاری فارس از ابتدای سال ۹۲ تا کنون.

– مدیر وبلاگ آب و آتش. لینک : http://ab_o_atash.persianblog.ir

– فعال شبکه های مجازی اعم از فیس بوک، گوگل پلاس و اینستاگرام. ( کانال تلگرام : @tdejakam )

– مدرس دروس خبرنگاری اعم از خبر، مصاحبه، گزارش، مقاله نویسی، ویرایش، اخلاق خبرنگاری از حدود ۱۵ سال پیش در مراکز مختلف آموزشی و دانشگاهی تهران و شهرستانها.

– نویسنده بیش از دویست مقاله در موضوعات مختلف سیاسی، بین المللی، فرهنگی، ادبی، سینمایی، مذهبی در روزنامه های کیهان، اطلاعات، سلام، ایران و چندین مجله و ماهنامه.

متولد اردیبهشت ۱۳۴۵

منبع : سایت شبکه اعزام سخنران عمار 

[/su_note]

 

دسته‌ها
کیوسک

مناظره یک وطن پرست با یک ایرانی [وبلاگستان فارسی]

–          تو نژاد پرستی!

 

–          من وطن پرستم.

 

–          میشه اونوقت فرقش رو برام توضیح بدی؟

 

–          من کشورم و سرزمینم و بقیه چیزایی که متعلق به این آب و خاک هست رو دوست دارم. فرقش اینه که با کس دیگه کاری ندارم.

 

–          واقعا؟

 

–          بله. هرکس در کشور خودش آزاده هرکاری میخواد بکنه. اما اینکه تو بخوای از شکم مردم خودت بزنی و به دیگران کمک کنی، این خیانته!

 

–          اون بچه ای که زیر سایه جنگ داره از گرسنگی میمیره انسان نیست و فقط کودکان کار تو خیابون های تهران انسان هستن؟

 

–          اولویت با مردم خودته.وقتی هنوز مردم خودت فقیر هستن نباید پولتو صرف کشور دیگه کنی!

 

–          تو واقعا این حرفای عوامانه رو قبول داری؟

 

–          تو عادت داری که هرچیزی رو که نمیپذیری متهم میکنی…حتی اگر حرفهای من عوامانه باشه حقه!

 

–          یعنی تو واقعا فکر میکنی کودک گرسنه ایرانی و غیرایرانی فرق داره؟…اونوقت میگی نژادپرست نیستی؟

 

–          بله. عقل حکم میکنه اول به کسانی که بهت نزدیکن کمک کنی. وقتی عضو خانواده ت مریضه تو اول به همسایه کمک میکنی؟

 

–          من به هرکی بیشتر محتاجه کمک میکنم.

 

–          شعار نده. باید تو موقعیت معلوم بشه…تازه ما داریم از دولت های ظالمشون دفاع میکنیم.باز اگه از کودکان و آواره ها بود یه چیزی!

 

–          داریم با تروریست در مبدا مبارزه میکنیم. ما داریم از امنیت مسلمون ها دفاع میکنیم؛ از امنیت خودمون. امنیت همون کودکان کاری که میگی. خوبه اون بچه هم گرسنه باشه هم سایه جنگ بالا سرش باشه؟

 

–          به ما چه ربطی داره؟

 

–          تو واقعا اینقدر ساده ای؟…فهم چیزی که گفتم با اتفاقاتی که تو اروپا افتاد سخت نیست…ضمنا ما برای کودک سوری و فلسطینی نون نمیبریم که مقایسه ش کنی با فقیرای کشور خودمون. ما براشون امنیت می بریم. از چیزی که خودمون داریم بهشون میدیم.

 

منبع : وبلاگ شیفتگان

 

[su_note]

وبلاگستان فارسی بخش جدید در سایت بنیانا است که به بازنشر مطالب برتر و یادداشت‌های وبلاگ های فارسی زبان می پردازد . برای پیگیری نوشته ها برچسب وبلاگستان فارسی رو دنبال کنید ؛ هم‌چنین می‌تونید نوشته های که براتون جالبه رو برامون ارسال کنید .  

[/su_note]

[su_note]

در ادامه بخوانید »» 

نامه کوروش بزرگ به ملت شریف ایران در قرن جدید [طنز]

رابطه کوروش با انقلاب اسلامی ایران چیست ؟ [+ویدیو نظر امام خامنه ای درباره پاسارگاد]

[/su_note] 

 

دسته‌ها
صوت

اینج چه خبره؟ 38 سال اعدام و زندان ؟ [در رادیو زنگ بیداری 240 بشنوید]

برنامه زنگ بیداری  240 از تولیدات سایت صدای میقات 16 خرداد ماه منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم : 

 

* نفس حق (علی امام فقرا) سخنان پندآموز استاد بزرگ اخلاق آقا مجتهدی

*داستان صوتی روز آخر فصل دوم (دولت حق) قسمت دوم

*گلهای یاس(وقتی همت شهید شد) به یاد فرمانده لشگر محمد رسول الله شهید ابراهیم همت

*گیربازار (اینجا چه خبره؟38 سال اعدام و زندان؟!)

–حرف دل سخنی با امام زمان عج

 

زنگ بیداری 240 را آنلاین بشنوید »»

دانلود mp3 (حجم 21 مگابایت)

 

درباره صدای میقات : 

مهم‌ترین هدف رادیو صدای میقات ارتقا و رشد اخلاق دینی و انقلابی در میان فرزندان نسل سوم انقلاب هست

و هدف اصلی دشمنان اسلام از بین بردن همین اخلاق است ، که اگر اخلاق را ریشه کن کنند ، مراحل بعدی تخریب را خیلی سریع‌تر تمام می کنند

ان شا الله با صدای میقات و صداهای دیگری که در آینده به این راه خواهند پیوست ، هیچ‌گاه به هدف شومشان نخواهند رسید

منبع صوت : سایت صدای میقات

دسته‌ها
مقاله

اعتماد به آمریکا و طرفدارانش بدبختی ,فروپاشی و تحریم دارد

یکی از بنرهای معروف صداقت آمزیکایی
یکی از بنرهای معروف صداقت آمزیکایی

 

وجه اشتراک مشخص گورباچف و ادوارد شوادنادزه تا محمد مرسی و محمدمصدق « اعتماد به آمریکا » است و همگی این افراد نتیجه خوش‌بینی به ایالات متحده امریکا را در طول زمان مدیریت خود دریافتند و همین عامل منجر به سقوط این افراد شد.

 

بسیاری عامل مؤثر در فروپاشی شوروی را عملکرد دستگاه سیاست خارجی این کشور می‌دانند که رفتار و اقدامات خود در روابط بین‌الملل را بر پایه اعتماد به امریکایی‌ها گذاشت و شیوه مذاکرات دوطرفه با نمایندگان امریکایی را برد- برد و اعتمادسازی قرار داد و در مقابل امتیازات ارائه داده به غرب به افتتاح شعبه‌ای از رستوران‌های مک دونالد در مسکو قناعت کرد.

 

صف‌های طولانی در مقابل شعبه‌های مک‌دونالد در شوروی برای سیب‌زمینی سرخ‌کرده، تنها خروجی‌اش احساس خودکوچک‌بینی در جامعه آن روز شوروی شد؛ صف‌هایی که مشابهت فراوانی با سلفی‌های مرسوم امروز با صادرات کشورهای غربی به کشورمان دارد. دولت ریگان در آن مقطع زمانی تلاش می‌کرد سبک مذاکرات جدیدی را با شوروی به نمایش بگذارد، به این معنا زبان تهدید را در میز مذاکره به کار نگیرد و با اتخاذ ژست انسان‌دوستی امریکا را حامی صلح و امنیت تعریف کند.

 

همانطورکه اشاره شد بسیاری از تحولات منطقه نظیر آنچه در فروپاشی شوروی گذشت، مشابهت‌هایی با آنچه در مصر پس از دوران بیداری اسلامی و حتی ایران دوران محمد مصدق دارد.

عکسی از خدمات رایگان سربازان آمریکا به مردم دنیا
عکسی از خدمات رایگان سربازان آمریکا به مردم دنیا

از گورباچف تا مرسی

محمد مرسی نیز به عنوان رهبر حزب آزادی و عدالت، وابسته به اخوان‌المسلمین، پس از انقلاب مردمی سال 89 مصر به عنوان اولین رئیس‌جمهور منتخب این کشور پس از سرنگونی حسنی مبارک، برگزیده شد و در ادامه به جای انتخاب عقلانیت در عرصه سیاست خارجه رویه اعتماد به آمریکا را در پیش گرفت و همین اشتباه استراتژیک منجر به سقوط وی از قدرت شد.

 

نتیجه این اعتماد کودتای ارتش به فرماندهی ژنرال سیسی در ژوئیه(تیرماه) ۲۰۱۳ میلادی شد؛ کودتایی که مرسی را رهسپار زندان کرد با پنج عنوان اتهامی: وادی نطرون، جاسوسی برای حماس و بیگانگان، حوادث کاخ الاتحادیه و همچنین وی در پرونده‌های اهانت به دستگاه قضایی و جاسوسی برای قطر تحت محاکمه قرار گرفت.

 

در تمام مدتی که محمد مرسی در زندان به سر برد، امریکایی‌ها کمترین تلاشی برای رهایی وی از زندان و برکناری سیسی صورت ندادند و ترجیح دادند با دولت جدید مصر وارد تعامل شوند؛ مسئله‌ای که مشابه آن نیز در مورد دیکتاتور عراق صدام حسین قابل تعمیم است.

 

سبک مذاکراتی امریکا در دوران ریگان با شوروی اعتمادسازی در دولتمردان ارشد این کشور بود و چنین رویه‌ای را درباره دولت محمد مرسی نیز انجام داد و دولت محمد مصدق هم قبل از گورباچف و مرسی به امریکایی‌ها اعتماد و بلافاصله پاسخ چنین اعتمادی را دریافت کرد.

 

تبلور اعتماد به آمریکا در اظهارات مصدق

سطح اعتماد محمد مصدق به امریکایی‌ها را می‌توان از اظهارات وی در دیدار با ترومن دریافت؛ آنجایی که وی بیان می‌کند: «بین ملت ما و امریکا همواره روابط دوستانه برقرار بوده. یقین دارم دولت‌های آزاد خصوصاً دولت دوست ما، امریکا در این موضوع مهم از معاضدت آمال ایران خودداری نخواهد کرد.»

 

بیان قیدها در گفته‌های مصدق مبنی بر «امریکا دولت آزاد»، «دولت دوست ما امریکا»، «همواره رابطه دوستانه میان ایران و امریکا بوده» و«امریکا از معاضدت آمال ایران خودداری نخواهد کرد» نشان‌دهنده این مسئله است که محمد مصدق دیدگاهی مثبت نسبت به سیاست‌های دولتمردان امریکا درباره ایران داشته و شکل‌گیری چنین دیدگاهی دفعتاً صورت نگرفته و به‌راحتی قابل تقلیل نبوده است.

 

محمد مصدق همچنین اینگونه از شاه حمایت و وی را فردی رئوف و مهربان می‌داند: «اینجانب صلاح نمی‌دانم… بین شاه و ملت جدایی بیندازیم، آن هم چنین یاد شاه رئوف و مهربانی که نمی‌خواهد خود را از مردم جدا کند.»

 

سخنان مصدق از مذاکرات مجلس شورای ملی در ۳۰ مهر ۱۳۰۶ شماره ۱۲۴ مبنی بر«… شما نوشته‌جات ملکم را بخوانید، ببینید اگر ناصرالدین شاه یک نفر آدم عاقلی بود می‌بایستی تمام اختیارات خودش را به ملکم واگذار کند. چون آنچه او گفت به خیر مملکت و به خیر ناصرالدین‌شاه بود ولی چون نکرد و چون یک دسته‌هایی بودند که در واقع مخالف با عقیده ملکم بودند آنها می‌رفتند ملکم را بد می‌کردند…» چنین برمی‌آید که وی با عرض ارادت به ملکم خان قسم وفاداری مادام‌العمر به این گروه فراماسونی یاد می‌کند.

اعتماد به آمریکا
اعتماد به آمریکا

تلاش برای تکرار مصدق

جریان غربگرای داخلی در فرایند مذاکرات هسته‌ای ایران با 1+5 نیز بدون توجه به تجربیات گذشته کشور و هزینه برآمده از اعتماد به آمریکا و همچنین سرگذشت گورباچف و مرسی و دهها نمونه بین‌المللی دیگر این باور را در افکار عمومی گسترش دهند که امریکای امروز با امریکای گذشته تفاوت‌های بسیاری دارد و مقامات دولت اوباما اراده‌ای برای احیای دشمنی‌های گذشته نداشتند و باید در مذاکرات با این کشور اصل را بر اعتماد به آمریکا گذاشت.

 

و بر همین اساس انجام تعهدات زودهنگام و یک‌طرفه در فرایند اجرای برجام و بر پایه اصلی تصنعی به نام «اعتماد مطلق» به غرب را به دولت تحمیل می‌کردند؛ اعتمادی که یکی از نمونه‌های بارز آن در تاریخ معاصر «مصدق» است .

 

رهبر معظم انقلاب هم درباره تکیه و اعتماد وی به امریکایی‌ها بیان می‌کنند: «مصدق برای مقابله با انگلیس به امریکا تکیه کرد و همین خوش‌بینی و ساده‌اندیشی و غفلت، زمینه‌ساز موفقیت کودتایی امریکایی شد؛ کودتایی که همه زحمات ملت را در ملی کردن نفت به هدر داد» یا در جای دیگری در همین باره می‌فرمایند: «مبارزه با استکبار یک حرکت معقول، منطقی، خردمندانه، دارای پشتوانه علمی و متکی به تجربه ملت ایران است. اشتباه مصدق پس از ملی شدن صنعت نفت تکیه و اعتماد و امید به امریکا بود، امریکایی‌ها از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی استفاده کردند و کودتا را به راه انداختند.»

 

رهبری همچنین در هنگامه‌ای که جریان غربگرا و غرب‌باور داخلی مذاکره مستقیم با امریکا آن هم بر پایه اعتماد را راهکار اساسی برای رهایی کشور از مشکلات می‌دانستند نیز به مقامات دستگاه سیاست خارجه تأکید می‌کردند که چنین اعتمادی هزینه‌زاست و می‌تواند مشکلات کشور را چند برابر افزایش دهد.

 

به عنوان نمونه ایشان در یکی از سخنرانی‌های خود می‌فرمایند: «عمده این است که ما به خودمان اتکا کنیم، اساس کار این است. ما باید به خودمان اتکا کنیم، به دیگران نمی‌شود اتکا کرد، به بیگانگان نمی‌شود اتکا کرد، نمی‌شود اعتماد کرد. من مکرر در دوران همین مذاکرات هسته‌ای – شاید چهار پنج مرتبه یا بیشتر- گفتم به امریکایی‌ها نمی‌شود اعتماد کرد. حالا هم ملاحظه می‌کنید و می‌بینید، حرف‌هایی که می‌زنند، اظهاراتی که می‌کنند و عملکردی که نشان می‌دهند، کاملاً امضای آن حرفی است که بنده آن‌وقت می‌زدم، یعنی واقعاً نمی‌شود به اینها اعتماد کرد.»

 

ایشان در خردادماه امسال نیز عامل نقض برجام و عدم‌اجرای تعهدات این کشور را اعتماد به آمریکایی ها در فرایند مذاکرات هسته‌ای عنوان می‌کنند: «می‌توانستیم به دشمن اعتماد نکنیم اما در جاهایی به علت‌هایی مثلاً برای گرفتن بهانه از دست امریکایی‌ها کوتاه آمدیم که البته بهانه گرفته نشد و ضربه هم خوردیم. هر جا عرصه کار با بیگانگان است باید با دقت، وسواس و احتیاط کامل وارد شد و در لحن و بیان هم به‌گونه‌ای سخن گفت که اعتماد به دشمن در آن احساس نشود، زیرا هم در داخل و هم نزد بیگانگان تأثیر منفی خواهد داشت.»

 

[su_note]

در ادامه بخوانید »» تلاش آمریکا برای تغییر رفتار مردم ایران با کمک شبکه‌های ماهواره‌ای ‌

[/su_note]

 

دسته‌ها
مضرات ماهواره

تلاش آمریکا برای تغییر رفتار مردم ایران با کمک بی بی سی و منوتو ‌

ایران

نظام سلطه در سال‌های اخیر نوع مقابله خود با جمهوری اسلامی ایران را تغییر داده و از فاز تقابل علنی صرف به فاز تلاش برای تغییر رفتار ایران روی آورده و تأکید باراک اوباما در سال گذشته مبنی بر اینکه ایالات متحده به دنبال تغییر حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران نیست، مؤید چنین موضوعی است.

البته این بدان معنا نیست که ایالات متحده امریکا و سایر همپیمانان این کشور به کلی از تغییر حاکمیت کشورمان منصرف شده‌اند بلکه آنها به این نتیجه رسیده‌اند که تنها تمرکز روی چنین محوری به عنوان اقدامی تک‌بعدی نمی‌تواند نتیجه بخش باشد و به ویژه طی سال‌های اخیر، تلاش برای تغییر رفتار ایران در عرصه منطقه‌ای و بین‌الملل نیز مورد توجه قرار گرفت.

دولت باراک اوباما به صورت زیرپوستی ایده تغییر حاکمیت کشورمان را مورد توجه قرار داده بود، برخلاف دولت دونالد ترامپ که در دو حوزه «تغییر حاکمیت – تغییر رفتار» سرمایه‌گذاری کرده که از موضع‌گیری وی، وزیر امور خارجه این کشور و سایر مقامات رسمی چنین برداشتی به صراحت قابل دریافت است.

تأکید مقامات دولت باراک اوباما مبنی بر آنکه امریکا خواهان تغییر رژیم در ایران نیست را باید به شکل صحیح آن تفسیر کرد به این معنا که چنین موضع‌گیری‌ای نشان‌دهنده ناتوانی است نه انصراف در عین توانمندی، به بیان بهتر امریکایی‌ها دریافته‌اند هزینه‌های سالیان متمادی برای تغییر رژیم در ایران نمی‌تواند اثرگذار باشد و تحریک و تقویت جریان غربگرای داخلی برای حرکت در چنین مسیری مؤثر واقع نشده و تنها به طرد و تحدید این جریان سیاسی در داخل کشور انجامیده است.

در طول تمام سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی «تغییر حاکمیت سیاسی در ایران» یکی از اصول بی‌بدیل و همیشگی دستگاه سیاست خارجه این کشور بوده است، به گونه‌ای که مثلاً در دوران جورج بوش نیز سیاست خارجی تهاجمی موسوم به «دیپلماسی تحول‌آفرین» در قالب اقداماتی همانند راه‌اندازی برنامه‌های تبادل نفرات و گروه‌ها (Exchange)، تأسیس مجموعه تحت عنوان «دفتر امور ایرانیان» در دوبی (به تقلید از پروژه پایگاه «ریگا»)، برگزاری کلاس‌های براندازی در دوبی و اختصاص 67 میلیون دلار برای تقویت و تأسیس شبکه‌های تلویزیونی و ماهواره‌ای شکل بیرونی به خود گرفت.

تغییر حاکمیت در ایران از بوش تا ترامپ

حجم و گستره اقدامات دولت جورج بوش به میزانی بود که «سیمون هرش»، فعال رسانه‌ای و پژوهشگر روزنامه «نیویورک پست» در سال 2008 از قول منابع مطلق و موثق هزینه‌های امریکا جهت بی‌ثبات‌سازی در کشور برای عملیاتی کردن پروژه تغییر حاکمیت را بالغ بر 400 میلیون دلار تنها در دوران بوش ذکر کرد.

چنین مبالغی در دوران سایر رؤسای جمهور این کشور نیز تکرار شده است، به گونه‌ای که در تمام بودجه‌های سالانه امریکا ردیفی به نام کمک به پروژه براندازی در ایران معین شده بود و این رقم در برخی از سال‌ها مبالغ خیره‌کننده‌ای را نشان می‌دهد، البته نتیجه هزینه‌های سرسام‌آور این کشور در چنین حوزه‌ای همچنان بدون کمترین دستاوردی بوده است.

اعتراف به عدول امریکا از توافقنامه الجزایر

کنت کاتزمن کارشناس امور خاورمیانه در مرکز خدمات پژوهشی کنگره در مقاله‌ای در سال 2010 به تاریخچه شکل‌گیری تلاش‌ها در کنگره و دولت امریکا اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد که این کشور چرا برای تغییر حاکمیت سیاسی در ایران رقم‌های گسترده‌ای را هزینه می‌کند. وی در بخشی از این مقاله بیان می‌کند: «حساسیت کنگره در راستای حمایت از ترویج دموکراسی در ایران (که ممکن است بازتاب‌دهنده حمایت کنگره از تغییر رژیم در ایران نیز باشد) به کنگره صد و نهم امریکا و قانون حمایت از آزادی ایران برمی‌گردد که در تاریخ 30 سپتامبر سال 2006 به تصویب رسید.

در آن زمان به میزان کمک‌های مالی‌ای که کنگره باید برای ترویج دموکراسی یا به بیان بهتر، تغییر نظام در ایران می‌کرد، اشاره‌ای نشده است اما این قانون از همان ابتدا مورد مخالفت نظام جمهوری اسلامی قرار گرفت و ایران تصریح کرد که این قانون نقض آشکار پیمان الجزایر است که امریکا تعهد داده بود در امور داخلی ایران دخالت نخواهد کرد.»

کنت کاتزمن نیز همانند بسیاری از محققان و کارشناسان امریکایی اعتقاد دارد چنین رویکردی برای امریکایی‌ها حاوی دستاورد نخواهد بود و تنها به تقویت قدرت جمهوری اسلامی ایران کمک کرده و به تضعیف جریان هواخواه غرب در داخل ایران منجر خواهد شد، به عنوان نمونه اگرچه فعالیت‌های براندازانه جریان غربگرای داخلی در سال 88 حاوی هزینه‌های اجتماعی و سیاسی در داخل کشور بود اما نهایتاً به تحدید قدرت این جریان در ساختار قدرت منجر شد و هزینه‌های گزافی را برای رهبران این جریان به دنبال داشت.

[su_note]

در ادامه بخوانید »» چرا دانشگاه های آمریکا با برهنگی به پیشرفت رسیدند؟

[/su_note]

سانسور مبالغ اختصاص‌یافته برای تغییر حاکمیت در ایران

بعد از روی کارآمدن دولت باراک اوباما در امریکا رقم و مبالغ تعیین‌شده جهت تغییر حاکمیت در ایران به صورت کلی و نه مصداقی به بیرون درز پیدا می‌کرد، به گونه‌ای که در دوران اوباما تحت عنوان«طرح برنامه ترویج دموکراسی در خاورمیانه» مبالغ مهمی صرف می‌شد اما مشخص نمی‌شد چه میزان از این منابع مالی تنها برای ایران سرمایه‌گذاری می‌شود.

تنها در سال‌های نخست اجرای این برنامه از رقم 30 میلیون دلار برای ترویج دموکراسی در ایران و سوریه سخن به میان آمد که از این مبلغ تنها 10میلیون دلار برای سوریه و باقی برای ایران هزینه می‌شد یا در سال 2008، 60 میلیون دلار از 75 میلیون دلار درخواستی به این برنامه اختصاص یافت که 6/21 میلیون دلار آن به برنامه ترویج دموکراسی در ایران اختصاص و 9/7 میلیون دلار نیز برای حمایت از مبارزان حقوق اجتماعی صرف شد.

به‌واسطه چنین بودجه‌ای 6/33 میلیون دلار هم برای کمک و تقویت رسانه‌های مرتبط با ایران اختصاص یافت که بر اساس گزارش‌های اعلام شده بودجه تلویزیون صدای امریکا 20 میلیون دلار، رادیو فردا 1/8 میلیون دلار و 5 میلیون دلار دیگر نیز برای مبادلات با ایران اختصاص یافت.

دستگاه سیاست خارجه امریکا در سال 2009 نیز مبلغ 65 میلیون دلار درخواست می‌کند که این برنامه تحت عنوان «حمایت از خواسته‌های مردم ایران برای جامعه‌ای دموکراتیک و باز با ترویج جامعه مدنی، مشارکت مدنی آزادی رسانه‌ها و آزادی اطلاعات بپردازد» در دستور کار قرار می‌گیرد و از این رقم بیش از 25 میلیون دلار تنها به پروژه ایران اختصاص می‌یابد.

از سال 2013 تا سال 2016 نیز 30 میلیون دلار از کنگره درخواست می‌شود که سهم ایران مانند سال‌های قبل بود، البته بنابر گزارش‌های مستند بخشی از بودجه اختصاص‌یافته جهت تغییر حاکمیت در ایران طی این سال‌ها محرمانه مانده است.

مبالغ اختصاص یافته در حالی است که باراک اوباما در گفت‌وگو با رادیو ملی این کشور بیان می‌کند: «می‌خواهم به این نکته برگردم: ما نمی‌خواهیم ایران به سلاح‌های اتمی دست پیدا کند، دقیقاً به این دلیل که نمی‌توانیم روی اینکه ماهیت این رژیم تغییر پیدا کند، سرمایه‌گذاری کنیم.»

اما همانگونه که گفته شد از سال 92 به این سو مبالغ اختصاص یافته برای تغییر حاکمیت در ایران بیشتر محرمانه ماند و دولت باراک اوباما تلاش کرد تمرکز اصلی خود را (موازی با پیشبرد پروژه مورد اشاره) بر تغییر رفتار ایران متمرکز کند؛ تغییر رفتاری که به‌راحتی تأمین‌کننده منافع امریکا بوده و چالش ایران را حتی تبدیل به یک فرصت می‌کند.

در چهار سال دوم اعتدال نیز تغییر رفتار دغدغه اصلی مقامات امریکایی خواهد بود، اگر چه صراحت لهجه دولتمردان فعلی امریکا جهت تغییر رژیم در ایران نیز قابل توجه است و انتظار این است مجموعه مواضع و رفتارهای دولتمردان به ویژه دستگاه سیاست خارجه به گونه‌ای نباشد که استنباط شود، ایده امریکایی‌ها جهت تغییر ماهیت جمهوری اسلامی ایران قابل دسترسی است.

منبع : روزنامه جوان (867884)

دسته‌ها
اخبار

سردار سلیمانی :اگر جوانانی از مسجد رفتند،خط امام جماعت سقوط کرده

سردار سلیمانی
سردار سلیمانی

سردار سرلشکر قاسم سلیمانی طی سخنانی در پانزدهمین اجلاس روز جهانی مسجد، با اشاره به ماجرای شهادت شهید محسن حججی به دست تروریست‌های داعش، این شهید بزرگوار را نتیجه و تربیت یافته مسجد دانست و اظهار داشت: همه دعوای ما با عالم غرب و در عالم اسلام، بر سر مسجد است، بر سر مسجدالاقصی و مسجدالحرام.

وی با بیان اینکه مسجد، حیات دینی و سیاسی و اجتماعی عالم اسلامی است، خاطرنشان کرد: ما در عالم اسلام با سه نوع مسجد و ثمره‌های آن روبه‌رو هستیم که این مساجد در کشور ما هم وجود دارند. فرمانده نیروی قدس اضافه کرد: یکی از آنها، مسجدی است که آگاه‌سازی و تربیت کرده و در بعد فرهنگی و دینی از اسلام دفاع می‌کند و در حال مقابله با تهاجم فرهنگی است که وسیع‌تر و ناپیداتر از گذشته شده است.

وی تصریح کرد: این مسجد هم مدافع فرهنگی تربیت می‌کند و هم ایثارگر و فداکار برای دفاع از مظلوم است. این کار در دولت و پارلمان و وزارتخانه‌ها عملی نیست و در مساجد صورت می‌گیرد. سلیمانی افزود: یک مسجد دیگر، بذر بی‌تفاوتی و بی‌انگیزگی را در جامعه می‌کارد که در کشور ما و شهر تهران هم وجود دارد. این مساجد هم در میان شیعیان است هم اهل سنت.

فرمانده نیروی قدس گفت: مسجد دیگر که وظیفه‌اش انفجار ماشین اسلام است، مسجدی است که ائمه تکفیری بر آن سوارند و ثمره‌اش داعش و جبهه‌النصره است. 

با 2 خطر روبه‌رو هستیم

فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران سپس اظهار کرد: ما امروز با دو خطر مواجهیم؛ یک خطر داخلی که فتنه مذهبی است و دیگری خطر خارجی که تهاجم علیه جهان اسلام است. سردار سلیمانی تصریح کرد: در اردن و مصر مساجد زیادی وجود دارد اما بی‌خبر و بی‌تفاوت نسبت به اقدامات رژیم‌صهیونیستی هستند. این الازهری که الان وجود دارد، الازهر حکومتی است و ای کاش نبود تا نبینیم نسبت به جنایات غزه بی‌تفاوت باشد.

فرمانده نیروی قدس سپاه گفت: خدمات امام(ره) در جهان اسلام قابل مقایسه با هیچ‌کدام از مراجع و مراکز نیست و امروز مقام معظم رهبری با تمام توان از آن دفاع می‌کنند. وی افزود: چه کسی امروز مسئول رشد الحاد و لاابالی‌گری در کشور است؟ آیا همه ما به وظایف خود عمل کرده‌ایم؟ سردار سلیمانی خاطرنشان کرد: وقتی من را مسئول حفظ یک پل می‌گذارند، باید بدانم که وظیفه‌ام فقط حفظ همین پل نیست بلکه این پل یک محیطی دارد اگر آن محیط سقوط کرد، پل هم سقوط خواهد کرد.

اگر جوانانی از مسجد رفتند، خط آن امام جماعت سقوط کرده است

فرمانده نیروی قدس سپاه افزود: مسجد مانند یک قرارگاه است و بر تمام جامعه اثر می‌گذارد نه فقط بر محیط خود. اگر مقیاس ما فقط محیط خود مسجد باشد، باخته‌ایم. وی اضافه کرد: کسی که نتواند سربازانش را حفظ کند، خطش سقوط کرده و اگر جوانانی از مسجد رفتند، خط آن امام جماعت شکسته و سقوط کرده است.

سردار سلیمانی گفت: وقتی یک برادر چند شغله و خسته را امام جماعت یک مسجد کنیم، این فرد چطور می‌خواهد محیط مسجد را حفظ کند؟

فرمانده نیروی قدس سپاه ادامه داد: اینکه در جامعه مدام بگوییم او بی‌حجاب و این باحجاب است یا اصلاح‌طلب و اصولگراست، پس چه کسی می‌ماند؟ اینها همه مردم ما هستند. آیا همه بچه‌های شما متدینند؟ آیا همه مثل هم هستند؟ نه. اما پدر، همه اینها را جذب می‌کند و جامعه هم خانواده شماست.

وی تصریح کرد: اینکه بگوییم من هستم و بچه‌های حزب‌اللهی خودم، اینکه نمی‌شود حفظ انقلاب. امام جماعت باید بتواند با حجاب و بی‌حجاب را با هم جذب کند. سردار سلیمانی خاطرنشان کرد: انقلاب بستگی به مساجد دارد، البته تعداد مساجد هم مهم است. برای مثال وقتی با هواپیما از بالای دمشق می‌رویم و مناره‌ها را می‌بینیم و بعد از بالای تهران چیز دیگری می‌بینیم، حالمان عوض می‌شود.

[su_note]

در ادامه بخوانید »» من میترا نیستم ؛ روایتی از زندگی دختر نوجوان و انقلابی

[/su_note]

در عراق دنبال چاه نفت و تصرف شهر نبودیم

وی در بخش دیگری از سخنان خود به موضوع شهادت شهید حججی اشاره کرد و اظهار داشت: ما خیلی شهید داریم که برخی هم ذبح شده‌اند اما خداوند گاهی برای عظمت دادن به یک موضوعی، یک حادثه می‌آفریند و شهید حججی، برای عظمت دادن به همه بزرگی‌های مدافعان حرم بود.

فرمانده نیروی قدس سپاه افزود: ما بنا نداریم هر اقدامی را تبلیغ کنیم که دوستان ما دچار مشکل یا دشمنان تحریک شوند. برخی از تبلیغات در کشور ما مؤثر نیست. سلیمانی گفت: ما وقتی وارد عراق شدیم، بین منافع خودمان و عراق تفاوتی قائل نشدیم و دنبال چاه نفت و تصرف شهری مثل موصل و کرکوک نبودیم. دنبال مطالبات ارزی هم نبوده و نیستیم.

وی افزود: ما به‌خاطر منافع شیعی به فلسطین کمک نمی‌کنیم بلکه اصلاً اگر کسی اظهار شیعی کند، با او کار نمی‌کنیم چون 99/99 درصد فلسطین اهل تسنن هستند و ما از آنها دفاع می‌کنیم.

فرمانده نیروی قدس سپاه ادامه داد: قدرت داعش از قدرت مغول که کشور ما را تاراج کرد، خیلی بزرگ‌تر بود. اینها گروهی هستند که روزی 100 انتحاری به میدان می‌فرستند. سلیمانی تأکید کرد: ایران هیچ‌وقت بحران‌ساز و پرورش‌دهنده تکفیر نیست، چون اصالت دارد و امروز منشأ ثبات شده است.

ایران منشأ ثبات سوریه

وی خاطرنشان کرد: سعودی، جیش‌الاسلام، جیش‌الحر و گروه‌های دیگر را علیه ما ساخت، اما ایران منشأ ثبات سوریه شد. ما با مذهب جلوی جنگ مذهبی آنها را گرفتیم نه با قدرت نظامی. امروز جمهوری اسلامی در منطقه از یک قدرت فائقه حقیقی و غیرقابل خدشه بهره‌مند است. فرمانده نیروی قدس سپاه گفت: وقتی یک نظام می‌تواند مسائل قومی و زبانی حل کند، این باعث ثبات است و اساس دستیابی به این فضا، رهبری بود.

سردار سلیمانی اظهار داشت: دوستانی در سطوح عالی داخل و خارج کشور بودند که می‌گفتند وارد موضوع سوریه و عراق نشوید و محترمانه از انقلاب دفاع کنید. یک نفر گفت، یعنی ما برویم از دیکتاتور دفاع کنیم؟ که رهبری فرمودند وقتی به کشورهایی که با آنها ارتباط داریم نگاه می‌کنیم چه کسی دیکتاتور است و چه کسی نیست؟ ما مصالح را نگاه می‌کنیم.

فرمانده نیروی قدس سپاه همچنین تصریح کرد: آقای هاشمی حرف درستی درباره امریکایی‌ها زد که گفت عقل گنجشک را در کله دایناسور می‌گذارند. این فرمانده ارشد نظامی در پایان تصریح کرد: رهبری با حکمت و جسارت، این انقلاب و دفاع از انقلاب را هدایت کردند. امروز اگر می‌گوییم خدایا از عمر ما کم و به عمر رهبری بیفزا، این یک ضرورت است.

منبع خبر : فارس نیوز و روزنامه جوان