دیدار رهبر معظم انقلاب با خانواده معظم شهدا از دورانی که ایشان در اوایل جنگ نماینده امام در وزارت دفاع بود، یعنی معاون شهید «چمران» بود، شروع شد، هم چنان هم ادامه دارد. در استان تهران، خانواده دو شهید به بالا نداریم که آقا خانهشان نرفته باشد. حدود شش، هفت سال بعضی روزهای نوبت کاریام، مسئول تنظیم ملاقات خانواده معظم شهدا بودم.
برچسب: کتاب مسیح در شب قدر
بعضی کتابها خیلی زود بر سر زبان ها میافتد. کتاب هایی که بسیار خواندنیاند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. امروز میتوانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را در «بنیانا» بخوانید
در طی سالهای گذشته کتابهای مختلفی پیرامون خاطرات و برخوردهای مقام معظم رهبری در موقعیتهای مختلف چه در دوران ریاست جمهوری و چه در دوران رهبری ایشان منتشر شده است که هرکدام به نوبه خود بسیار جذاب و دلنشین است؛ اما شاید هیچکس انتظار آن را نداشته باشد که رهبر کشور بزرگی همچون ایران با هزاران مشکل و دلمشغولی، حتی به اقلیتهای مذهبی کشورش توجه کند. موضوعی که میتوان آن را با خواندن کتاب «مسیح در شب قدر» به خوبی درک کرد.
مسیح در شب قدر ، دومین کتاب از مجموعه کتابهای «خورشید در مهبط ملائکـة الله» است که روایتی از حضور مقام معظم رهبری در منازل خانوادههای شهدای مسیحی کشورمان است. دیدارهایی متفاوت که میتواند هر خوانندهای را به خود جذب کند.
روایت اتفاقات پیش آمده در این دیدارها در قالب داستانی و با استفاده از راویای متفاوت برای هر داستان در کنار بهرهگیری از عکسهایی جذاب و دیدنی برای هر بخش، توانسته اثری متفاوت را در حوزه خاطره نگاری روانه بازار نشر کند. علاوه بر این، گردآورندگان اثر در هر داستان نکاتی زیبا درباره شهید، خاطرات و نحوه شهادتش آوردهاند که باعث میشود خوانندگان آن بیشتر با قهرمانان کشورشان آشنا شوند.
مسیح در شب قدر، در خود بیست و سه فصل را گنجانده است که با مقدمهای نسبتا طولانی ولی ابتکاری و نو همراه شده است و در آن به موضوعاتی همچون زندگی حضرت مسیح، ارتباط میان ادیان اسلام و مسیحیت و رابطه جمهوری اسلامی با مسیحیت و اقلیتهای مذهبی پرداخته است.
قسمت پایانی کتاب، شامل ضمیمهای کامل از نام و تصویر تمام شهدای ارمنی و آشوری کشورمان است و علاوه بر آن، پنج پیوست از بیانات و مکتوبات مقام معظم رهبری که در آن به موضوعاتی که با این کتاب ارتباط دارد و یا در دیدارهایشان، اشارهای به آنها داشتهاند، پرداخته است.
این اثر را موسسه فرهنگی ایمان جهادی یا همان انتشارات صهبا در ۴۹۶ صفحه و با دو قیمت ۱۸ هزار تومان (جلد نرم) و ۲۳ هزارتومان (جلد سخت) منتشر کرده است که البته دلیل قیمت بالای کتاب هم به خاطر چاپ تمام رنگی آن است. هر چند که این موضوع نتوانسته بر فروش این کتاب خواندنی و دلنشین اثرگذار باشد.
پرده اول: جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهید گالوست بابومیان در تاریخ ۶۸/۱۰/۷
شهید بمباران اهواز، تاریخ شهادت: ۵۹/۷/۱۷
گالوست بیش از سی سال بود که در بخش کامپیوتر شرکت نفت کار میکرد؛ در جریان انقلاب و اعتصاب، جلودار بود و حالا در این شرایط بحرانی کشور، تجربهاش برای ادارهٔ کشور و ادامهٔ جریان نفت در لولهها واجب بود. خودش هم پای رفتن نداشت، گرچه دلش حسابی تنگ شده بود. جنگ که شروع شد، بچهها را فرستاد خانهٔ برادرش در تهران و خودش ماند اهواز. دیشب که با آنها تلفنی صحبت کرده بود، از همه بیشتر مادرش اصرار میکرد که برگردد تهران.
– پسرم، گالوست جان! پسفردا عراقیها اهواز را میگیرند، آن وقت معلوم نیست چه بلایی سرت بیاورند. اینها مثل مسلمانان ایران نیستند؛ امروز همسایهمان میگفت اینها همانهایی هستند که امام حسین را کشتند. تو که نظامی نیستی، بیا برگرد تهران.
مادر بود دیگر؛ گفت: «چشم، همین روزها میآیم.» راست هم میگفت؛ قرار بود آن روز اسناد مهمّی را با قطار ببرد تهران. مادر را راحت راضی کرد، اما بعد از حرف زدن با بچهها، باید دل خودش را راضی میکرد. واروژان ده ساله بود و تالین شش ساله و چقدر خوش زبان؛ تازه از تلویزیون فارسی یاد گرفته بود و با ارمنی قاطی میکرد! ساعت نه شب اخبار شانزدهم مهر پنجاه و نه، هفدهمین روز جنگ، از تلویزیون؛ وقتی آتش و دود بالای برجهای پالایشگاه را دید، خشم و نگرانی بر دلتنگیاش غالب شد و عزمش را جَزم کرد بر ماندن و کمک کردن به ادامهٔ تولید نفت کشور.
از شرکت مستقیم رفت سمت راهآهن اهواز. ایستگاه راهآهن شلوغ بود. هنوز به پای قطار نرسیده بود که صدای آژیر و بعد جنگندهٔ عراقی فضا را پر کرد. گالوست خیره شده بود به آسمان. دید که چندین نقطهٔ سیاه از هواپیما جدا شدند و با سرعت به زمین سقوط کردند. گالوست توان حرکت نداشت، آخرین تصویر مقابل چشمش واروژان و تالین و همسرش هاسمیک بودند…
… هاسمیک بهتزده مانده بود و تا صبح اسم شوهرش را تکرار میکرد؛ گالوست، گالوست…
گالوست در زبان ارمنی به معنای «بشارت بازگشت» است؛ اما «بشارت بازگشت» بازنگشت.
صبح پنجشنبه خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقهای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش میکنم. بعد هم به برادر گالوست و شوهر خواهرم خبر دادم که بیایند خانهٔ ما. واروژان و تالین هیچکدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان دانشجوی پزشکی. روزی که پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون گالوست از تنم بیرون رفت. واروژان با سهمیهٔ فرزندان شهدا قبول شد؛ اصرار هم دارد این را همه جا بگوید؛ با غرور میگوید پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!
سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه میرسد. من و برادر گالوست و شوهرخواهرم، همینطور مبهوت ماندهایم و توان هیچ کاری را نداریم.
حاجآقا خامنهای با ما سلام و احوالپرسی میکنند و همراه بقیه روی مبل مینشینند. ما هیچکداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام واحوالپرسی، خودشان صحبت را شروع میکنند: پدر شهید، این آقا هستند؟
احتمالا چون اکثر شهدای ارمنی سربازان جوان هستند، آقا فکر کردهاند این عکس پدر شهید است. میگویم: این آقا خودش شهید شده.
– عجب! آقا شهید شدند؟
– بله.
– شما همسرشان هستید؟
– بله.
دارم از خجالت آب میشوم تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکردهام؛ حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشستهاند و با من حرف میزنند.
[مکالمات رهبری با همسر و برادر شهید در فضایی گرم و صمیمی ادامه مییابد طوریکه جمع از سادگی و بدون تکلّف بودن ایشان به وجد آمده و کاملاً دلهره و خجالت را کنار میگذارند و با آقا همکلام میشوند.]
چند دقیقهای در سکوت میگذرد. هیچکداممان باورمان نمیشود که چند دقیقه پیش، رهبر کشور ایران، اینجا کنار ما نشسته بودند، چای مینوشیدند و صحبت میکردند!
پرده دوم: مسیح در شب قدر
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهیدان هایقان و ادموند موسسیان و منزل شهید گاگیک تومانیان در تاریخ ۷۷/۱۰/۱۱
شهید هایقان موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۶۰/۶/۱۲
شهید ادموند موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۶۰/۳/۲۳
شهید گاگیک تومانیان، محل شهادت مریوان، تاریخ شهادت: ۶۶/۵/۲۴
زمستان سردی است، برف و یخ خیابانها را پوشانده؛ اما گرمای ماه رمضان به اوج رسیدهاست. شبهای نوزدهم و بیستویکم گذشته و امشب شب بیستوسوم است؛ شبی که احتمال قدر بودنش، از دوشب قبل هم بیشتر است. پس برای هر مسلمانی، امشب باید مهمترین شب سال باشد. با ارزشترین ماه سال، ماه رمضان و بالاترین شب ماه رمضان، شب قدر است. شبی که سرنوشت سال آیندهٔ تمام انسانها در آن نوشته میشود. این شبها رنگ و بوی عزا هم دارند. این پنجمین شب است که بر مصیبت حضرت علی(ع) اشک میریزیم.
همیشه در شبهای قدر به این فکر میکنم که دعاها و درخواستهای حضرت آقا در این شبها چیست؟
به امشب امید بستهام و برنامه چیدهام و زمانبندی کردهام؛ بسیار اعمال، آداب و خواسته دارم. باز هم با خود میاندیشم که من ناچیز، این همه حاجت دارم، رهبرمان با این همه دغدغه برای انقلاب و کشور و جهان اسلام، چه شرایطی در شب قدر دارند. چه برنامهای ریختهاند؟ و کدام عمل را برای تقرب به خدا مناسبتر یافتهاند؟
[su_note]
حتما بخوانید »» داستان ظهور مسیح + لینک دانلود مستقیم
[/su_note]
در همین فکرها هستم که صدای تلفن بلند میشود. از دفتر است، گفته میشود که امشب برنامهٔ رفتن به منازل خانوادهٔ شهدا داریم.
عجب! امشب؟! با دلخوری و ناراحتی از این فرصت سوزی، خودم را به دفتر میرسانم. با دیدن فضای عزادار شهر و مردمی که به سمت مسجد حرکت میکنند، ناراحتیام بیشتر شده؛ آقا را که میبینم و سلام میکنم همهٔ این فکرها از ذهنم کنار میرود، فضای حضور ایشان دلم را پُر میکند…
پشت سر آقا از پلههای خانه بالا میرویم، متوجه میشویم این خانواده دو شهید دارد؛ هم پسر و هم پدر.
پسری بیست ساله مقابل در ایستاده. بهتزده، جواب سلام آقا را میدهد! بانویی شصت و چند ساله چند بار پشت سر هم، دستپاچه به آقا میگوید: «خیلی خوش آمدید، خیلی خوش آمدید».
[و این آغاز اولین دیدار آن شب است]
در خانهٔ دوم دو خانم حدوداً شصت ساله و چهل ساله به استقبال آقا میآیند. آقا نمینشینند تا ببینند مادر شهید کجا مینشیند.
[از همه چیز صحبت میشود، اینکه شهید چند ساله بوده و چگونه به شهادت رسیده تا اوضاع و احوال کنونی این خانواده، از رسم و رسوم و آداب عبادت ارامنه و دیگر بحثها در مورد زبان ارمنی]
بحث به اینجا میرسد که آقای وارطانیان [نمایندهٔ ارامنه در مجلس شورای اسلامی] از وسعت اطلاعات آقا متعجب میشود؛ به قابی که به دیوار نصب شده اشاره میکند، تصویر یک کلیسای بزرگ است.
– دو نفر از حواریون به ایران آمدند که مزار یکیشان در این کلیسای تادئوس است .
– عجب! همین قرهکلیسای معروف؟!
وارطانیان با لبخندی حاکی از خوشحالی که آقا قرهکلیسا را میشناسند، بلند میشود و قاب عکس را به آقا میدهد.
– این کلیسا، حکم واتیکان را برای ارامنهٔ سراسر جهان دارد. در واقع واتیکان هم مزار یکی دیگر از حواریون است.
آقا نام آن حواری را که در قرهکلیسا مدفون است را میپرسند.
– تادئوس. از یازده حواریون حضرت عیسی، دو نفرشان در ایران شهید شدند. در نقاشی معروف شام آخر داوینچی هم تصویرش کشیده شده.
– از این دو حواری، آثاری هم در انجیل هست؟
– بله! بله! داریم.
– نام ارمنی این کلیسا چیست؟
– سن تادئوس.
[صحبتها ادامه مییابد در حالیکه میزبانان فارغ از آقا رو به مادر و خواهر شهید مینشینند و برایشان دعا میکنند.]
– امیدواریم دل شما شاد باشد. این غمهای بزرگ تأثیرش در شما، ایجاد نورانیت باشد. چون این غمها و این فشارهای روحی، در انسان نورانیت ایجاد میکند و رحمت الهی را جلب میکند. خودمان را باید اهل قبول رحمت الهی بکنیم.
بعد این جملات، آقا، دو هدیه به مادر و خواهر شهید میدهند.
وقتی سوال شد که مادر شهید خدمت آقا چه عرضی دارند، مادر، شهید با ادب، اشک چشمش را پاک میکند.
– ما هیچ چیز نمیخواهیم. اگر قرار است کمکی به ما بکنند، خواهش میکنم به شهدایی که بچهٔ کوچک دارند، به آنها کمک بکنند. من خیلی راضی میشوم به آنها کمک بشود.
راستش در برابر این مادر شهید، احساس خضوعی تعریف ناپذیر پیدا کردم. مادران شهدا از ناشناسترین نعمتهای پوشیدهٔ خدا هستند!
آقا با گفتن جملهٔ «انشاءالله موفق باشید» برمیخیزند و از خانوادهٔ شهید گاگیک تومانیان خداحافظی میکنند.
همیشه در شبهای قدر فکر میکردم که چه عمل و عبادتی، بیشترین اثر را در سرنوشت ملت و انقلاب ما، در سال آینده دارد؟ حالا فکر میکنم لبخند رضایت مادر شهید تومانیان و دعای او، یکی از مؤثرترین اعمال شب قدر باشد.
در این شرایط، رهبر حکیم ما، با الهامات الهی و استمداد از تعالیم علوی، با فراست دریافتهاند که افضل اعمال شب قدر امسالشان، شاد کردن دل آنهایی است که رنج کشیدند و ملامت چشیدند، اما نشکستند.
پرده سوم: عیسی دم
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهید وارطان آقاخانیان در تاریخ ۶۴/۱۰/۵
شهید وارطان آقاخانیان، محل شهادت: جزیرهٔ مجنون، عراق، تاریخ شهادت: ۶۴/۹/۱۸
شب، شب عید است، شب میلاد حضرت مسیح. قرار است اولین جایی که بهعنوان عید دیدنی میرویم، منزل عموگابریل باشد. به زبان ارمنی شعر میگویم و به اشعار بزرگان شعر فارسی بسیار علاقه مندم. مقالهٔ «حافظ و مسیح»ام را امروز در مجلهٔ پروین چاپ کردهاند.
خانهٔ عموگابریل حسابی شلوغ است و اکثر فامیل جمع شدهاند اینجا. همه هستند بهجز پسرعموی جوانم، وارطان. سلطهٔ غم و غصه، رنگ کریسمس را از خانه زدوده، عموگابریل و زنعمو در این پانزده روز، بهاندازهٔ پانزده سال پیر شدهاند.
زنگ خانه به صدا درمیآید و لحظاتی بعد، پسرعمویم با دو جوان که ارمنی هم نیستند، یاالله گویان وارد خانه میشوند. ظاهراً از قبل قرار بوده که گروهی امشب بیایند و مصاحبهای تهیه کنند. نمیدانم عمو و زن عمو با این حال و روز، با چه دل و دماغی میخواهند حرف بزنند. هر چه باشد فقط دو هفته از شهادت وارطان گذشته است.
دو جوان عمو را به گوشهای خلوت میکشانند و چیزهایی به او میگویند، رنگ چهرهٔ عمو از شنیدن حرفهای جوان عوض میشود!
عمو بعد از شنیدن حرفهای جوان، سریع به طرف جمع ما میآید و میگوید: مهمان مهمی الآن به خانمان میآید. از تعجب چشمانم گرد میشود! کیست که بهخاطرش عمو سرزنده شد؟
خدای من! باور کردنی نیست! این کسی که از در وارد شد و با تک تک ما سلام و احوالپرسی کرد، آقای خامنهای است.
آقای خامنهای خیره به قاب عکس وارطان شدهاند و عمو و زن عمو و همهٔ ما خیره به ایشان! از نزدیک، چهرهشان، عجیب روشن و تماشایی است! از ایشان چند خاطرهٔ خیلی برجسته در ذهن دارم، همین چند ماه پیش که در نماز جمعه تهران، بمبی منفجر شد، به خودم بالیدم برای داشتن یک چنین رئیس جمهور شجاعی! اما وقتی این رفتار مهرمندانهٔ آقای خامنهای را کنار آن سخنرانیهای قاطعشان قرار میدهم، میفهمم که سکهٔ شجاعت و صلابت و اقتدار ایشان، روی دیگری هم دارد: محبت و مهربانی و لطافتی که بی حد و مرز مینماید.
آقای خامنهای با صحبتهایی شیرین و جذاب و دلنشین، دربارهٔ ارادت مسلمانها به حضرت عیسی مسیح و شهدای مسیحی صدر مسیحیت، حرفهایشان را پی میگیرند. ایشان زمانی عزم رفتن میکنند که دیگر از فضای اندوهبار خانه، اثری نماندهاست و غم و غصه از چهرهها رفته است.
از همان موقعی که حاجآقا خداحافظی کردند و رفتند، ناخودآگاه بیتی از جناب حافظ فکرم را مشغول کرده، یک صفحهٔ سفید میآورم…
تو آمدی و قصهٔ احساس، سرگرفت
ققنوس دل، در آتش عشق تو پر گرفت
دیگر ز درد و داغ، شکایت نمیکنیم
تو آمدی و این شب یلدا، سحر گرفت
مادر اگرچه پای پسر پیر گشتهاست
بغض شکسته، گرچه گلوی پدر گرفت
لبخندهای گرم تو غم را ز یاد برد
خورشید روی خوب تو جای قمر گرفت
«بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»
پرده چهارم: حقوق بشر واقعی
روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل شهیده ژرمن پورگورگیس و همسرش شهید آقاجان اودیشو و دخترش شهیده رامینا اودیشو، در تاریخ ۷۰/۱۰/۴
شهدای بمباران تهران، تاریخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۱
شب عید پاک بود و تو روزه بودی، یعنی همه روزه بودند. ژرمن و دخترش رامینا و دامادت از صبح آمدند کمکت. شب آنقدر خسته بودی که قبل از بقیه خوابت برد. دخترت و شوهر و بچهاش هم همانجا خوابیدند. اما کاش رفته بودند. ژرمن دختر اولت بود و تو جانت میرفت برای او. عاشق این زن و شوهر عاشق بودی. البته تا وقتی نوهات رامینا به دنیا آمد و تمام دلت را گرفت.
گوشَت آن وقت هم کمی سنگین بود، خوابت هم همینطور، وقتی بیدار شدی که دود و خاک انفجار راه نفست را گرفت. با سرفه از خواب پریدی، ژرمن را صدا زدی که بپرسی چه شده؟ بیاید کمکت، اما جواب نداد. یک لحظه، فکری شوم و وحشتناک، همراه بوی دود و آتش، گلویت را فشار داد. فریاد کشیدی: ژرمن… ژرمن… رامینا… رامینا! اما از داخل خانه هیچ صدایی نیامد. از بیرون اما صدای داد و فریاد بلند بود.
[su_note]
حتما بخوانید »» معرفی کتاب مسیح در شب قدر + دانلود رایگان نسخه انگلیسی
[/su_note]
یا عیسی مسیح! موشک نصف خانهٔ تو و همسایهات را ویران کرده بود. دم در، چشمت افتاد به پسرت ابراهیم که سر تا پا خاکی بود. چقدر حضورش برایت لازم بود. تو را که دید، روی زانو افتاد و به زبان آشوری صدایت کرد: یِمَّه! چند دقیقه در آغوش هم گریه کردید، بدون حرف. نمیدانستی باید آرامش کنی یا آرامت کند…
الان که سه سال از آن روزها گذشته و جنگ هم تمام شده، هنوز دنیا همان دنیاست هنوز هیچکس صدای تو و هزاران مادر مثل تو را در دنیا نمیشنود. زمانی که مردم شعار میدادند: «موشک جواب موشک» امام مدافع حقوق بشر بود به شرطی اجازه میداد که به مردم آسیبی نرسد. اما اکنون کافی است یک قاتل جنایتکار، در گوشهای از ایران، به سزای عملش برسد؛ چنان فریاد حقوق بشر میزنند که گویا گروهی از پاکترین و بی گناهترین مردم، مظلومانه قتل عام شدهاند.
اما ایران تو همانطور پشت حق و حقوق واقعی تمام انسانها مانده. امام دو سال پیش از دنیا رفت، اما جانشین او هم از همان جنس است و از نسل همان بزرگمرد تاریخ؛ امام علی و حالا شب کریسمس سال هفتاد، همین مرد، یعنی آقای خامنهای میخواهد بیاید اینجا. خانهٔ تو که مادر و مادرخانم و مادربزرگ شهیدی.
رهبر مقتدر انقلاب مظلوممان، با لبخند و سلام وارد میشوند و اول سراغ تو را میگیرند. حاجآقا وقتی میفهمند که از آشوریهای ارومیه هستی، چند سؤال از ارومیه و آشوریهای آن و اینکه آیا
ترکی بلدی یا نه میپرسند؟
– ترکی بلدید و آشوری بلدید و فارسی؟
– بله.
عروست که ماشاءالله سرزباندار است، میگوید: ارمنی هم بلدند.
صحبت از کلیسای آشوریها و ارمنیها میشود و عروست میگوید که کلیسای آشوریها در خیابان قوامالسلطنه است. حاج آقا از اسم خیابان تعجب میکنند. میپرسند که اسم جدید خیابان چیست؟«قوامالسلطنه که مرد و رفت!»
و همه میخندیم. میگوید: «سی تیر» است و این باعث میشود آقای خامنهای تاریخ مختصری از قوام و سی تیر بگویند.
– چون سی تیر را قوامالسلطنه بهوجود آورد و اینها لج کردند با قوامالسلطنه. روز سی تیر، روزی بود که دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا کرد، مردم آمدند به خیابانها، برای اینکه مصدق بیاید سر کار. شاه هم قوامالسلطنه را کرد نخست وزیر. قوامالسلطنه گفت که سیاست را کشتیبان دیگر آمد؛ من اِل میکنم، من بِل میکنم، میکُشم، میبندم، جمع نشوید در خیابانها. مردم هم اعتنا نکردند، جمع شدند. مرحوم آیتالله کاشانی پیغام داد که جمع بشوید، آمدند. قوامالسلطنه بیستوچهار ساعت نکشید که استعفا کرد، مجدد هم مصدق آمد سرکار. این هست که قوامالسلطنهٔ سابق را گذاشتند سی تیر. خوش ذوقی بهخرج دادند.
فکر میکنید ما که این همه سال است نزدیک خیابان سی تیر زندگی میکنیم، اصلاً این چیزها را میدانستیم؟! چه قصهای دارد این خیابان!
حالا با این صحبتها فضای این مهمانی صمیمی شده. حتی دوست داری برایشان درد و دل کنی، از آن شب سیاه و دردناک. خودشان به تو این فرصت را میدهند.
– در نظام اسلامی، جمهوری اسلامی همین است؛ یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، اینها با هم فرقی نمیکنند. ما موظفیم به عنوان کسانی که مسئولیت کشور را دارند، از آحاد مردم دفاع کنیم و حراست کنیم. ما وقتی بخواهیم از حقوق کسی دفاع کنیم، نمیپرسیم شما دینت چیست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به این کشور است و فرزند این خانواده است؛ ما باید از او دفاع کنیم و دفاع هم میکنیم.
منبع: مجله مهر – احسان سالمی
درباره کتاب مسیح در شب قدر
“مسیح در شب قدر” عنوان دومین کتاب از مجموعهٔ «خورشید در مهبط ملائکـه الله» است که به موضوع حضور مقام معظم رهبری در منازل خانوادههای شهدا میپردازد.
در کتاب مسیح در شب قدر ، حضور حضرت آقا در منازل شهدای مسیحی کشورمان، در بیستوسه بخش روایت شده است. مسیحیان ایران عمدتاً ارمنی و آشوری هستند و صدها سال است در این کشور زندگی میکنند. این هموطنان عزیز که خود را ایرانی و بخشی از ملت میدانند، در مجموع، بیش از صد شهید تقدیم کشور کردهاند. عمدهٔ این شهدا، سربازانی هستند که در دوران دفاع مقدس، در جبههها به شهادت رسیدهاند و تعدادی هم در ترورهای منافقین، یا بمباران و موشکباران شهرهای کشور در طول جنگ، شهید شدهاند.
حضرت آقا با توجه به اهمیت و ارزش بالای خانوادههای شهدا و لزوم احترام و توجه ویژه نسبت به آنها، از همان ابتدای جنگ، عنایت خاصی به این خانوادهها دارند. و از سال شصتوسه، برنامهٔ مرتب خودشان را برای حضور در منازل شهدا و ابراز محبت و توجه و گفتوگوی رو در رو و صمیمانه با خانوادههای شهدا، شروع میکنند. برنامهای که هنوز هم ادامه دارد و جزو سنتهای حسنهای است که توسط معظمله ایجاد شده.
از جذابترین دیدارهای حضرت آقا با خانوادههای شهدا، موارد مربوط به شهدای مسیحی است. حضرت آقا از همان سال شصتوسه، در ایام عید مسیحیان و میلاد حضرت مسیح، مهمان خانوادههای شهدای مسیحی میشوند. یک روحانی برجستهٔ مسلمان، که در دورانی، رئیسجمهور ایران و بعد از آن، رهبر انقلاب اسلامی هستند، در منزل خانوادهای مسیحی و کنار آنها مینشینند و از ارزش شهدای آنها و افتخار کشور به این شهدا و خانوادههایشان میگویند.
از ویژگیهای خاص این دیدارها، این است که خانوادههای مسیحی، اغلبشان نمیتوانند حضور حضرت آقا در منازلشان را باور کنند و در بهت میمانند. حالتی که معمولاً تا اواخر دیدار، باقی میماند. این حالت باعث میشود که اتفاقاً آقا در بین این خانوادهها بیشتر صحبت کنند، خاطره بگویند و بهشکلی مجلس را گرم کنند.
سبک روایتگری کتاب مسیح در شب قدر ، تا حدودی داستانی است و در هر کدام از آنها، از یک راوی متفاوت و مناسب آن روایت استفاده شده که خود این تنوع راویان، داستانها را جذابتر میکند. البته مفهوم داستانی کردن روایتها، آزاد گذاشتن تخیل نیست. تمام نکات موجود در کتاب، بهخصوص بیانات حضرت آقا، کاملاً مستند و بر اساس اسناد هستند.
همراه با روایت حضور آیتالله خامنهای در منزل یک خانوادهٔ شهید ارمنی یا آشوری، در مورد خود آن شهید و خاطرات و شهادتش هم نکات زیبایی آمده، که فداکاری و شجاعت و انسانیت این شهدای عزیز و خانوادههایشان را نشان میدهد. شهدایی که تعدادی از آنها، داوطلبانه و حتی با تلاش و اصرار به جبهه رفته و به شهادت رسیدهاند.
کتاب مسیح در شب قدر، تماماً رنگی است و تصاویر حضور حضرت آقا در منازل شهدای مسیحی، و همچنین تصاویری از این شهدای گرانقدر، روایتها را تکمیل کردهاند.
در پایان کتاب، علاوهبر ضمیمهای شامل نام و تصویر تمام شهدای ارمنی و آشوری کشور، پنج پیوست آمده است که تماماً از بیانات و مکتوبات حضرت آیتالله خامنهای هستند و در آنها، به موضوعاتی که با این کتاب ارتباط دارد و بعضاً معظمله در دیدارهایشان، اشارهای به آنها داشتهاند، پرداخته شده.
مطالعهٔ این کتاب، از طرفی ما را با یک پرتو دیگر از منش و اخلاق و ولایت نورانی مقام معظم رهبری آشنا میکند که حقیقتاً ریشه در آموزههای نبوی و علوی دارد. و از طرفی هم با مناعت طبع و انسانیت و وطندوستی هموطنان مسیحیمان آشنا میکند که در برهههای حساس، همپای سایر مردم، وظیفهٔ خودشان را شناخته و آن را به زیبایی ادا کردهاند، و به آن افتخار میکنند
.
در ادامه متن انگلیسی توضیحات پروفسور نیک آیین ( مترجم کتاب ) درباره کتاب مسیح در شب قدر را میخوانیم :
The Iranian supreme leader, Sayyed Ali Khamenei, has since the year 1983 (at this time he was the President of the Islamic Republic of Iran) been frequently visiting the families of Iranian martyrs. Of course, most of these were the families of Muslim martyrs, but a significant aspect of these visits was his meeting with the families of our Armenian and Assyrian martyrs, heroic martyrs from among these two small communities in iran, who fought bravely and selflessly in defense of their patriotic country and in the path of God.
This book is about Mr. Khamenei’s visiting these latter groups that usually took place about Christmas and the Christian new years.
We cannot describe the incredible atmosphere of these intimate, affectionate, kind and emotional meetings in a few words; one must read them all. We may, however, say that the readers often find, when reading them, that tears fill their eyes: they are not tears of pity but of human love, admiration, empathy and appreciation. The other outstanding feature of these meetings is that most often the grief-stricken atmosphere in the house gradually changes and the begrieved family members, especially the mothers of the martyrs, are really consoled and feel a greater pride for their sons who fought and died in a patriotic, rightful cause.
And this translation into English from the original Persian will be sent to Armenia, Lebanon, Europe and the USA for the further knowledge of Armenians (and Assyrians) who were living in Iran since ancient times. As an example, Darius the Great -521-486 B.C- mentions the names of two military commanders of this who were dispatched to certain areas to quell rebellions there (Behistun, Kermanshah, account by Darius carved on a cliff in cuneiform script in 3 languages: Old Persian, Elamite and Babylonian.)
We say no more and ask the readers to go over the narration about these meetings to note other sweet-bitter but sublime features we failed to describe.
Fazlollah Nikayin
در ادامه مطلب راه های تهیه و خرید کتاب مسیح در شب قدر را میخوانیم
اگر ساکن خارج از ایران هستید شما می توانید این کتاب را از فروشگاه اینترنتی آمازون خرید کنید
اگر ساکن ایران هستید می توانید این کتاب را به صورت اینترنتی از سایت انتشارات صهبا و یا از سایت فروشگاه پاتوق کتاب فردا بخرید
اگر دوست دارید از فروشگاه های کتاب محلی خرید کنید می توانید فهرستی از فروشگاه ها و آدرس های هر شهر را در این لینک بخوانید
تلفن تماس با انتشارات صهبا : تلفن: ۳۷۲۰۹۸۶۵ – ۰۲۵ (۲۲۷۷۳۳۶۰ – ۰۲۱)
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
سایت انگلیسی کتاب مسیح در شب قدر
به جهت افزایش شمار خوانندگان کتاب مسیح در شب قدر این کتاب به انگلیسی ترجمه شد و هم چنین بخش های مختلف این کتاب به رایگان در سایت اختصاصی آن منتشر شده است .
نسخه الکترونیک ترجمه کتاب «مسیح در شب قدر» ویژه تلفنهای همراه از سوی انتشارات صهبا تولید شده است. این اپلیکیشنها در بستر اندروید و iOS تهیه شده است.
برای دسترسی به نسخه انگلیسی بخش های مختلف و دانلود برنامک های موبایلی به سایت http://sahbabooks.com مراجعه کنید
[/box]
دانلود نسخه پی دی اف انگلیسی کتاب مسیح در شب قدر |
Christ-in-the-night-of-Glory
لینک دانلود ( حجم:9مگابایت)
یک پیشنهاد ویژه ؛ برای تقویت زبان انگلیسی خود می توانید نسخه انگلیسی مسیح در شب قدر را بخوانید ؛ هم مهارت زبان خود را تقویت کرده اید هم اینکه یک کتاب خیلی عالی را خوانده اید 🙂
ویدیو : مسیح در شب قدر به روایت رسانه ملی