اعتقاداتی که پیرامون منشأ خلقت و تدبیر امور جهان، به عنوان فرضیاتی مطرح و طرفدارانی پیدا کردهاند، ریشه در تاریخ بسیار دور دارد. از بدو تاریخ سه مفهوم «کفر»، «شرک» و «توحید» در میان جوامع وجود داشته و این عقاید پیروانی داشتهاند.
با بررسی گرایشهای مختلف ارائه شده در فرق یا اندیشههای دینی یا الحادی، میتوان به صورت کلی مفاهیم زیر را احصا نمود:
خداباوری Theism (الهیات):
خداباوری در مفهوم کلی شامل اعتقاد به وجود لااقل یک خدا یا خالق است.
خداباوری در طول تاریخ شقوق مختلفی داشته است و از حیث تعدد خدایان دستهبندیهای متفاوتی صورت گرفته است، لذا اعتقاد افراد به خدای خالقی که سررشته امور به دست اوست، در اصطلاح غربی «تئیسم» یا خداباوری خوانده میشود. انواع تئیسم عبارتند از:
یکتا پرستی Monotheism (الهیات):
یکتاپرستی یا «یک خدایی» در اصطلاح به عقیدهای اطلاق میشود که به یگانگی و بیهمتا بودن پروردگاری معتقد است.
در این دیدگاه خلقت و رشد، صرفاً توسط موجودی یکتا صورت میگیرد و شریکی در این پرستش وجود ندارد. مسلمانان را میتوان، مهمترین گروه یکتاپرستان در حال حاضر دانست.
همچنین یهودیان به رغم آنکه در کتاب مقدس تحریف شده، مواردی از قائل شدن شریک برای افعال خداوندی دارند، اما به صورت سنتی خود را یکتاپرست میدانند.
چندخدایی Polytheism (الهیات):
«چندخداگرایی» به عقیدهای اطلاق میشود که شرکایی برای خلقت و آفرینش در نظر میگیرد. مسیحیان معتقد به تثلیث که در واقع مثلث آفرینش را به دست «پدر، پسر و روح القدس» میدانند یا ادیان روم باستان که الهههای گوناگون به عنوان خالق برمیشمردند و برخی اعتقادات شرقی که گرایش به دوخدایی (مثلاً خداوند نور و خداوند ظلمت) دارند را میتوان در زمره «چندخداگرایان» قرار داد.
همه خدایی Pantheism (الهیات):
در واقع گرایشی است که «خدا» را مساوی با «کائنات» دانسته و شخصیتی برای خداوند مستقل از طبیعت و عالم قائل نیست. این گرایش به نوعی معتقد به نظام طبیعی و قوانین طبیعی است و قوه قهریه طبیعت را همان خداوند میداند.
این مفهوم ریشهای بسیار کهن دارد و خصوصاً در ادیان شرق آسیا یا برخی فرقههای بومی آفریقا یا امریکای لاتین مورد توجه بوده است.
در این نگرش طبیعت بسیار مقدس است و جلوههای طبیعت و اتفاقات طبیعی به اراده آگاهانه کائنات نسبت داده میشوند. اسپینوزا را میتوان مشهورترین فیلسوفی دانست که معتقد و مروج این عقیده محسوب میشود.
خداانگاری Deism (الهیات):
اعتقاد به این باور است که خداوند به عنوان یک «آفریننده» جهان را خلق کرده است اما پس از خلقت دیگر در امور آن مداخله نمیکند، لذا این گرایش هرگونه درخواست از خدا برای مقدرات را بیهوده میداند، چراکه اصول و قواعدی که خداوند در لحظه خلقت برای عالم مشخص کرده، تعیینکننده آینده جهان است و هیچ امر متافیزیکی نمیتواند آن را تغییر دهد.
دئیسم به عنوان جایگزینی برای تئیسم، در غرب در حال تبلیغ فزاینده است. در این حالت است که خداناباوران نیازی نیست تا عقاید کفرآمیز خود را به جامعه مؤمن به وجود خدا تحمیل کنند، بلکه صرفاً با ایجاد این نگرش که خدای خالق، همچون ساعتسازی است که جهان را کوک کرده و دیگر در آن دخالت نمیکند، اساساً نیاز به دین را نفی میکنند.
خداناباوری Atheism (الهیات):
دیدگاه آتئیسم یا «الحاد» در معنی عام به رد باورمندی به اصل وجود خداوند خالق اطلاق میشود.
این گرایش از زمان روم باستان و به صورت شکاکانه اعتقادات خداباوران را نفی میکرد و با زیر سؤال بردن خدایان باستانی، نسبتهای داده شده قهری به آنان را بیاساس میدانست، اما از آنجا که اعتقاد به بیخدایی در غرب باستان و عصر میانه، با شدت مورد عتاب و مجازات واقع میشد، نخستین گروههایی که رسماً خود را خداناباور مینامیدند، در قرن هجدهم و عصر «شکاکیت» که تقریباً همه بنیانهای سنتی غرب قرون وسطی مورد تجدیدنظر قرار گرفته بود، اعلام حضور کردند.
استدلال گروههای خداناباور بیشتر بر شواهد تجربی، تلاش برای اثبات بینیازی طبیعت به خالق و تناقضهای موجود بر براهین خداباوران استوار بود. غالباً در دوران مدرن، خداناباوران، با لفظ «مادهگرایان» یا ماتریالیست نیز خوانده میشوند، چراکه اعتقاد دارند هیچ چیزی فراماده و غیرقابل توضیحی که نقش خلقت را ایفا نماید وجود ندارد.
ندانمگرا Agnostics (الهیات):
این رویکرد در خداگرایی، اساساً فهم پدیدههای غیرمحسوس را از دایره عقل بشری خارج دانسته و معتقد است ادعاهایی مانند وجود خدا یا نبود خالق یا وجود جهان پس از مرگ و نیز موجودات غیرمادی را هرگز نه میتوان تأیید و نه میتوان رد کرد.
ندانمگرایی یا «لا ادریگری» دیدگاهی فلسفی است که برای اولین بار توسط توماس هاکسلی برای تبیین عقیده غیرقابل شناخت بودن «ماوراء الطبیعه» به کار رفت.
دیوید هیوم نیز از جمله فلاسفه معتقد به این گرایش است. برتراند راسل نیز در کتاب «من یک خداناباورم یا ندانمگرا» اعتقاد خود بر ندانمگرایی را اینگونه تأیید کرده است: «به عنوان یک فیلسوف، اگر بخواهم برای شنوندههای فلسفی محض سخن بگویم باید بگویم که خود را یک ندانمگرا توصیف میکنم، چراکه فکر نمیکنم برهانی قاطع وجود داشته باشد که کسی بتواند اثبات کند که خدایی وجود ندارد.»
***
با بررسی نگرشهای متفاوت به خداپرستی در دورههای مختلف تاریخی، میتوان نتیجه گرفت همواره برداشت نسبت به خدا، دغدغه مهمی برای بشر بوده است و در هر جامعه و تمدن پیشینی، میتوان رد پایی از کشمکشهای فلسفی پیرامون ماهیت «علت العلل» و سرمنشأ وجود پیدا کرد.
علاوه بر مفاهیم فوق البته برخی آیینها نظیر «شیطان پرستی» نیز در دنیای امروز به گوش میخورد که البته به دلیل آنکه در واقع این آیین، اساساً مبتنی بر رویکرد «هرج و مرجطلبی» شکل گرفته و بنیان اصیل فلسفی ندارد (حتی وجود خدا را رد نمیکند بلکه خداوند را به خاطر خلقت انسان مورد شماتت قرار داده و از روی لجاجت، به شیطان به عنوان آلترناتیو گرایش مییابد) ذکر آن در این دستهبندیها، چندان وجاهتی در بحث پیرامون نگرشهای مختلف در الهیات ندارد.
منبع : شماره 5294 روزنامه جوان
[su_note]
در ادامه بخوانید »»
شبهه شباهت جهاد با تروریسم [پاسخ در مقاله علمی]
دانلود رایگان کتاب روشنای علم ، مروری بر بیانات امام خامنه ای درباره دانش و تولید علم
[/su_note]