برنامه زنگ بیداری 243 از تولیدات سایت صدای میقات تیر ماه منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم :
*گلهای یاس (وقتی نفسها را بریدند با بمبهای شیمیایی) به یاد شهید فرمانده تخریبچی محسن دین شعاری که با بمبهای شیمیایی اهدایی آلمان به رژیم بعثی عراق به شهادت رسیدند
*داستان صوتی روز آخر فصل دوم دولت حق (قسمت 5)
*نفس حق ( روش صحیح مذاکره در قرآن) سخنان پند آموز استاد قاسمیان
*گیربازار (پرواز شماره 655) تکه تکه شدن 290 مسافر ایرانی توسط موشکهای ناو آمریکایی
درباره صدای میقات : مهمترین هدف رادیو صدای میقات ارتقا و رشد اخلاق دینی و انقلابی در میان فرزندان نسل سوم انقلاب هست و هدف اصلی دشمنان اسلام از بین بردن همین اخلاق است ، که اگر اخلاق را ریشه کن کنند ، مراحل بعدی تخریب را خیلی سریعتر تمام می کنند ان شا الله با صدای میقات و صداهای دیگری که در آینده به این راه خواهند پیوست ، هیچگاه به هدف شومشان نخواهند رسید
[/su_note]
[su_note]
پادکست چیست (رادیو اینترنتی) پادکست (به انگلیسی: Podcast) یا پادپخش یا تدوین صوتی انتشار مجموعهای از پروندههای رسانه دیجیتال است که توزیع آن در اینترنت با استفاده از فید صورت میگیرد، و توسط کاربران معمولاً بر روی یک پخشکنندهٔ موسیقی دیجیتال (موبایل و رایانه) قابل دریافت و پخش است.
این روش ارائهٔ محتوا در سال ۲۰۰۴ محبوبیت و گسترش یافت؛ و گاه به آن رادیوی اینترنتی گفته میشود.
برای دریافت آن، معمولاً از برنامههای خبر خوان که از خدمات وب استفاده میکنند استفاده میشود و بر روی رایانههای خانگی یا پخشکنندههای موسیقی دیجیتال قابل پیادهسازی است. قابل ذکر است که عمل دریافت پادکست را پادکچ (به انگلیسی: Podcatch) میگویند.
برنامه زنگ بیداری 242 از تولیدات سایت صدای میقات اوایل تیر ماه منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم :
*(بمب خنده) به مناسبت عید فطر.نمایشهای طنز کاری از بروبچه های گروه نمایش زنگ بیداری
* فصل دوم داستان صوتی روز آخر (دولت حق) قسمت 4
*گلهای یاس (شیر صحرا) به یاد شهید سرلشگر حسن آبشناسان.34 کلاه سبز ارتش که در مقابل لشگر عراق ایستادند تا خرمشهر سقوط نکند
*حکایت (مافیا مافیا) ماجرای شنیدنی چگونگی به وجود آمدن مافیا در ایتالیا.با اجرای آقای صفری
* گیربازار ( بنی صدر به ایران بازگشت!!!) باز هم خطر دو قطبی در ایران!!!!!!!!!!!! تنفر ایرانی از ایرانی!!!!!!!!!!!!!!خطر
مهمترین هدف رادیو صدای میقات ارتقا و رشد اخلاق دینی و انقلابی در میان فرزندان نسل سوم انقلاب هست و هدف اصلی دشمنان اسلام از بین بردن همین اخلاق است ، که اگر اخلاق را ریشه کن کنند ، مراحل بعدی تخریب را خیلی سریعتر تمام می کنند ان شا الله با صدای میقات و صداهای دیگری که در آینده به این راه خواهند پیوست ، هیچگاه به هدف شومشان نخواهند رسید
[/su_note]
[su_note]
پادکست چیست (رادیو اینترنتی)
پادکست (به انگلیسی: Podcast) یا پادپخش یا تدوین صوتی انتشار مجموعهای از پروندههای رسانه دیجیتال است که توزیع آن در اینترنت با استفاده از فید صورت میگیرد، و توسط کاربران معمولاً بر روی یک پخشکنندهٔ موسیقی دیجیتال (موبایل و رایانه) قابل دریافت و پخش است. این روش ارائهٔ محتوا در سال ۲۰۰۴ محبوبیت و گسترش یافت؛ و گاه به آن رادیوی اینترنتی گفته میشود.
برای دریافت آن، معمولاً از برنامههای خبر خوان که از خدمات وب استفاده میکنند استفاده میشود و بر روی رایانههای خانگی یا پخشکنندههای موسیقی دیجیتال قابل پیادهسازی است. قابل ذکر است که عمل دریافت پادکست را پادکچ (به انگلیسی: Podcatch) میگویند.
طرح : دیدار (تقدیم به شهید حججی ) اثری از حسن روح الامین | منبع : کانال تلگرام
متنی که در ادامه میخوانید در وبلاگ رسمی،خبری شرکت بیان منتشر شده است . این یادداشت وبلاگی درباره شهید محسن حججی عزیز نوشته شده است. شرکت دانش بنیان بیان سال 85 تاسیس شد و این روزها یکی از شرکت های پیشرو در صعنت IT ایران است و مردم این شرکت را با محصولاتی همچون سرویس صندوق بیان (bayanbox) و سرویس بلاگ (blog.ir ) می شناسند »»
همانگونه که احتمالاً از طریق فهرست وبلاگ نویسان برتر اطلاع پیداکردهاید، از طریق دوستان شهید مطلع شدیم که شهید محسن حججی عزیز، از کاربران فعال بلاگ بیان بودهاند. پس از بررسی، صحت این مطلب تأیید شد و مشخص شد که پست الکترونیک و شماره همراه ثبتشده در حساب کاربری متعلق به این شهید سرافراز و موجآفرین است. شهید حججی علاوه بر سایر فعالیتهای جهادی و فرهنگی، بهصورت گمنام درزمینه زنده نگهداشتن یاد شهیدان، بهخصوص شهید حاج احمد کاظمی در فضای مجازی نیز فعالیت داشته است.
به گفته آقای حمید خلیلی، از دوستان نزدیک شهید و مدیر موسسه فرهنگی شهید کاظمی، چند سال پیش این موسسه مستقل و مردمی به دلیل محدودیتهای مالی تصمیم میگیرد فعالیت در حوزه فضای مجازی را متوقف کند و صرفاً بر موضوع کتاب متمرکز شود. اما شهید حججی، در کنار ادامه فعالیت در موسسه، گروهی به نام گروه فرهنگی میثاق را برای فعالیت در حوزه مقابله با جنگ نرم در فضای مجازی شکل میدهد، گروهی که عملاً فقط متشکل از خود او بوده است و به ترغیب و تشویق سایرین برای فعالتر شدن در فضای مجازی میپرداخته و حتی خود، برای افراد متعددی وبلاگ و حساب کاربری ایجاد کرده بوده است.
شهید حججی باوجود وبلاگهای متعددی که برای شهدا و دوستانش ایجاد کرده بود، با نام خود وبلاگی ایجاد نکرده بود، اقدامی که معمولاً بسیاری از وبلاگ نویسان در ابتدا سعی میکنند انجام دهند و یا حداقل آدرس نام یا فامیل خود را رزرو کنند.
در پایان سه غزل در وصف این شهید غرورآفرین که افتخار سرودن آن در همان روزهای ابتدای شهادت قهرمانانهاش نصیب این حقیر شده است را از طرف همه کاربران عزیز بیان و همه همعهدان با محسن حججی، به پیشگاهش تقدیم میکنیم.
نشریه خط حزب الله به عنوان رسانه مکتوب دفتر حفظ آثار و نشر ارزشهای امام خامنه ای در شماره 101 خود که به همت جامعه مومن و انقلابی در شهرهای ایران چاپ و توزیع میشود به بررسی انتشار گزارشی پیرامون شهید محسن حججی پرداخته است که در ادامه می خوانید . تاریخ سخنرانی های امام خامنه ای در انتهای هر متن درج شده است »»
شهید محسن حججی ، نماد جریانی که به رهبری حسینبنعلی(ع) در دنیا پیش میرود
سحر روز چهارشنبه، ساعت پنج و سی دقیقه صبح، میدان امام حسین علیهالسلام تهران، که از شب قبل میزبان پیکر شهید محسن حججی قهرمان ایرانی مدافع حرم بود؛ یک مهمان سرزده داشت. رهبر انقلاب به دیدار پاسدار شهید و خانوادهاش در مسجد امام حسین علیهالسلام آمده بود.
دیدار اگرچه کوتاه بود اما در آن یک بیان مهم و کلیدی وجود داشت: «خدا شهید شما را عزیز کرد؛ ببینید چه غوغایی در کشور راه افتاده بهخاطر شهادت این جوان. شهید خیلی هستند؛ همهٔ شهدا هم پیش خدای متعال عزیزند، لکن یک خصوصیتی در این جوان وجود داشته. خداوند هیچوقت کارش بدون حکمت نیست…»(۱۳۹۶/۰۷/۰۵)
چند ساعت بعد، میدان امام حسین علیهالسلام تهران و خیابانهای منتهی به آن، مملو از غوغای امت حسین بود. زن و مرد و پیر و جوان، از هر طیف و سلیقه و پوششی گرد هم آمده بودند تا از این شهید عزیز استقبال کنند. یکی از بزرگترین و پرجمعیتترین مراسم تشییع در سالهای اخیر. اتفاقی که عصر چهارشنبه، در همان ابعاد و در میدان امام خمینی(ره) اصفهان هم تکرار شد.
بلافاصله روزنامهٔ آمریکایی واشنگتنپست نوشت: “سرباز ایرانی که توسط داعش در سوریه سربریده شد، همچون یک نماد، تشییع شد.” خبرگزاری فرانسه هم در گزارشی نوشت: “سیل جمعیت عظیمی از انسانها در دریایی از رنگهای قرمز و سیاه، برای سوگواری سربازی که به نماد و سمبل جنگ با داعش تبدیل شده است، آمدند.”
* نماد شجاعت ایمانی ملت ایران
رسانههای غربی از آن سوی مرزها تبدیل یک جوان ۲۵ ساله به یک نماد برای یک ملت و خروش آنان برای ابراز محبت به این قهرمان را دیدند. نمادی که شجاعت و صلابت در عین اخلاص و فداکاری، از او یک چهرهٔ محبوب و بزرگ برای همهٔ ملت ایران ساخته است.(۱۳۷۵/۰۶/۲۷)
شجاعت ملت ایران اما ناشی «از قوّت ایمان رزمندگان و مردم و جوانان بود؛ یعنی عشق ایمانی – نه عشق حیوانی، نه عشق مادّی، نه عشق به چیزهای خُرد و حقیر – عشق به ارزشها؛ عشق به آرمانهای الهی و اسلامی؛ همان چیزی که کشته شدن در راه خدا را برای کسی که چنین عشقی را دارد، شیرین میکند؛ نه اینکه آسان میکند، شیرین میکند.»(۱۳۷۸/۰۳/۰۳)
حال به سؤالی که رهبر انقلاب دربارهٔ شهید محسن حججی مطرح کردند باز گردیم. سؤالی که ایشان خود به آن پاسخ گفتهاند: «اخلاص این جوان و آن نیت پاک این جوان و به موقع حرکت کردن این جوان و نیاز جامعه به اینجور شهادتی، این موجب شده که خدای متعال، نام این جوان شما را، شهید شما را، بلند کرد؛ بلندمرتبه کرد. کمتر شهیدی را ما سراغ داریم که اینجور خدای متعال او را در چشم همه عزیز کرده باشد. خداوند جوان شما را عزیز کرد.»(۱۳۹۶/۰۷/۰۵)
«اخلاص» و «نیت پاک» و در یک جمله همان ایمان این شهید، در کنار «زمانشناسی» و حرکت به موقع، دو ویژگی مهم شهید حججی از نظر رهبر انقلاب است که موجب عزت و سربلندی این شهید شده است.
اما یک مؤلفهٔ دیگر نیز در بیان ایشان وجود داشت که اگر نگوییم تاکنون درباره شهیدی به کار نرفته است، حداقل میتوان گفت که کمنظیر است: « نیاز جامعه به اینجور شهادتی». چرا باید یک ملت و یک جامعه به چنین شهادتی نیاز داشته باشد؟ شهادت خاص شهید محسن حججی چه نیازی از ملت ایران را برطرف میکند؟
* ملتی به رهبری حسینبنعلی(ع)
پاسخ به این سؤال با بازگشت به مقدمهٔ بالا مشخص است. شجاعت ایمانی جوان ایرانی، نیاز جامعهٔ ما است. ملتی که نماد خود را در چشمهای باصلابت و نگاه شجاعانهٔ محسن حججی در هنگام اسارت در دستان داعشی میبیند.
نمادی که هیبت ملت انقلابی ایران را در چشم دشمنان بیش از پیش بزرگتر میکند: «همواره و همیشه هیبت این حرکت عظیم مردمی، چشم دشمنان جمهوری اسلامی را گرفته است. خیلی رجزخوانی کردند، هرچه توانستند تلاش کردند امّا ملّت ایران و نظام جمهوری اسلامی در نظر اینها هیبت داشته است؛ این هیبت را ما باید حفظ کنیم؛ این هیبت بایستی محفوظ بماند.»(۱۳۹۴/۰۲/۱۶)
هیبتی که ناشی از شجاعت ایمانی است، که در مبارزات انقلابی ملت ایران از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا انقلاب اسلامی و از هشت سال دفاع مقدس تا حماسه مدافعان حرم در سوریه و عراق، از یک حقیقت و الگوی ارزشمند نشأت میگیرد: قیام سیدالشهداء و نهضت عاشورا و پاسداشت آن توسط ملت ایران: «واقعاً این اعتقاد، درست است که اسلام را قیام سیدالشّهدا حفظ کرده؛ همچنانکه در طول زمان، در قرنهای متوالی، این حادثه روزبهروز زندهتر شده.
امروز این مراسم از صد سال پیش که تدین مردم بهحسبِ ظاهر، معارضینی مثل معارضین امروز هم نداشت، خیلی گرمتر، گیراتر، پُرشورتر و گستردهتر دارد انجام میگیرد؛ همهٔ اینها معنا دارد، همهٔ اینها نشاندهندهٔ یک حقایقی و یک جریانی است که به رهبری حسینبنعلی علیهالسلام دارد در دنیا پیش میرود؛ و انشاءالله پیش خواهد رفت و کارگشا خواهد بود و گرههای ملّتها را باز خواهد کرد.»(۱۳۹۶/۰۶/۳۰)
ویدیو : رهبرانقلاب: همين اينترنت و كانالهای اجتماعی و… اين شهيد حججی را هم احاطه كرده بود اما اين اينجوری از آب در آمد
متنی که در ادامه میخوانید به قلم جناب آقای علی نادری , از مسئولین سایت خبری رجانیوز است که بعد از تشییع باشکوه پیکر مطهر شهید محسن حججی در تهران , مشهد و… نوشته شده است »»
معجزه ای برای انقلابیهای خسته…
در وسط دهه نود و نزدیک به چهل سالگی انقلاب؛ شهر تهران عاصمه بزرگ و بی در و پیکری که از برهم ریختگیش همه وحشت دارند، تعطیل میشود برای تشییع یک شهید ۲۵ ساله دهه هفتادی( شهید محسن حججی ) که برای حفظ سوریه از اسقاط توسط داعش یا النصره، در وسط بیابانهای مرزی عراق و سوریه شهید شده است.
همه نشانه هایی که مدتها روی آن تبلیغ شده است برای تخطئه رفتار یک نظام سیاسی یکجا جمع شده است، اما خبری از تخطئه نیست، انگار یک علامت آمده است پشت پرانتز و همه نشانه ها مثبت شده اند.
ماجرا چیست؟
نامش را معجزه انقلاب اسلامی می توان گذاشت.
انقلاب در جریان است، بعنوان یک پدیده و جریان و موجود اجتماعی؛ در میان همه این ناکامی ها و کامروایی ها حرکت می کند و راهش را باز می کند.
نکته اصلی و مهم هم همین است که بفهمیم انقلاب موجودیست زنده که راه خود را پیدا میکند.
یعنی حتی اگر انقلابی های انقلاب به پا کرده یا انقلابی های نسل سومی دهه شصتی، از انقلابی بودن خسته شوند و صحبت از به بن بست رسیدن بکنند، در اصل ماجرا تغییری ایجاد نمی شود و این انقلاب است که به راهش ادامه خواهد داد، البته بدون انقلابی های خسته و متوقف شده!
این هم فهم نمیشود مگر با درک معجزه “خون”.
انگار حواسمان نیست ۱۴۰۰ سال است اسلام با معجزه یک خون شریف حفظ شده است، چرا این انقلاب نشود؟
بهتر است ما حواسمان به کلاه خودمان باشد که باد یاس و ناامیدی آنرا نبرد، وگرنه معجزه خون سیصد هزار شهید دارد کار خودش را می کند.
همین میشود که وسط گردباد بنیان برافکن ماهوراه و تلگرام و ناکارآمدی های ساختاری و حتی فساد و بعضا ظلم، غوغا به پا می شود و همه مجتمع می شوند، چون ریشه ها یکی است، ریشه ها همان رشته های بیرق سیدالشهدا است.
حرفم یک جمله است، انقلابی های جوانی که با توهم و گمان و خیال انقلابی گری، بدون آنکه بدانند متوقف شده اند حواسشان باشد که این قطار توقفی ندارد، با همین هایی که شاید بی دین و غیر انقلابی و … بدانید، یا با همان بعضا فساد ساختاری، با زیاد و کمش با حاج قاسم سلیمانی و حججی ها دارد مسیرش را می رود. فقط باید به معجزه اش ایمان داشت که فرمود یا ایهاالذین آمَنوُا؛ آمِنوا
متنی که در ادامه میخوانید اوایل شهریور ماه 96 به قلم محمدرضا شهبازی نوشته شده است . این مقاله در ایامی منتشر شده که جمیع مردم ایران به یاد شهید محسن حججی هستند . محمدرضا شهبازی , نویسنده , روزنامه نگار و طنز پرداز برنامه های مشهور ویدیوییست »»
ما حزب اللهی های «حرفه ای» و چشمهایش…
در همان نگاه اول فهمیدم که نباید مکث کنم. سریع بیخیالش شدم. در روزهای بعد هم که اینستاگرام پر بود از تصاویرش، سعی کردم سراغ اینستاگرام نروم. اگر هم جایی، یکجوری، عکسش -همان عکس معروفش- میآمد جلوش چشمم یا رویم را برمیگرداندم یا گوشی موبایل را کنار میگذاشتم. مطمئن بودم این چشمها کار دستم خواهد داد… چشم هایش… چشم هایش… چشم های شهید حججی در همان عکس معروف موقع اسارت بدجور آدم را خفت میکند!
تا الان چند روز گذشته؟ چند روز پیش بود که چشم هایش خط و نشان کشیدند برای همه ما؟ حال سرچ ندارم… بی خیال گوگل… گاگولی را عشق است. این چند روز خواستم فراموشش کنم… اما نشد. ول کن نیست. چشم هایش دست بر نمی دارند.
دیشب که خبر شهادت دو نفر از بچههای جهادگر موسسه طلوع را در اردوی جهادی شنیدم باز گفتم خودم را بزنم به گاگولی. زدم. این دفعه اما به چند روز نکشید. فقط تا صبح دوام آوردم. بعد از نماز صبح دستم رفت سمت گوشی. دوباره رفتم سراغ عکس هایشان. دوام نیاوردم. گاردم باز شد. دیوار دفاعی فروریخت… گریه کردم…
چشمهای حججی و لبهای خندان شیرازی و فارس حسینی چسبیدهاند بیخ گلویم. ول نمیکنند. حرف حساب میزنند. جواب ندارم…
ای کاش محسن حججی کتابفروشی نکرده بود. ای کاش لیست پرفروش های کتاب را درنیاورده بود. ای کاش کتاب پخش نکرده بود بین این و آن. ای کاش امین شیرازی در سه شنبههای مهدوی لیوان شربت نداده بود دست خلق الله در تابستانهای گرم چهاراره ولیعصر. ای کاش نانوایی سر خط نکرده بود برای پخش نان صلواتی بین فقرا…
چرا فقط اینها شهید میشوند. چرا از ما «حزب اللهی های حرفهای» و «حزب اللهی های اتوکشیده» یکی شهید نمی شود؟
ما حزب اللهی های حرفه ای انگار داریم میپلکیم تا آنها شهید شوند. قضیه همان از آخر مجلس است…
ما حرفهایها خطبههای نمازجمعه را نقد میکنیم، از بصیرت امام جمعه ایراد می گیریم اما یادمان رفته آخرین باری که رفتیم نمازجمعه کی بود! ما از تبدیل مسجدها به پاتوق پیرمردها گله میکنیم اما نمازمان را فرادا و با گردن کج میخوانیم که مثلا یعنی الهی و ربی من لی غیرک. لینک کمک به خانوادههای کم بضاعت را پشت کامپیوترمان باز میکنیم و پولی میریزیم اما از رفتن بین فقرا و مستضعفان مورمورمان میشود.
علیه یکسان سازی قبور شهدا مقاله می نویسیم اما سری به مزار شهدا که امام گفته بود امام زادگان عشقاند و مزارشان زیارتگاه اهل یقین است نمیزنیم. برای ایستگاههای صلواتی پوستر طراحی میکنیم اما یک لیوان شربت دست ملت نمیدهیم. اردوی تشکیلاتی برگزار می کنیم و چارت آموزشی میکشیم و آسیب شناسی فرهنگی میکنیم و نقد علمی مینویسیم و…
ما حزب اللهی های حرفه ای سرگرم هشتگ و تشتک و پشتک در توئیتر و همایش و سمینار هستیم و حزب اللهی های غیر حرفه ای در عراق و شام و گیلان غرب شهید می شوند…
یکی از هولناک ترین سالهای پس از انقلاب سالهای 60 – 62 بود. اکنون هر کس سایت های مخالف جمهوری اسلامی را بخواند تنها از سال 67 می بیند و می شنود. اما در سال 60 یعنی از خرداد این سال به بعد تا سال 62 و بعدها نیز جسته گریخته، روزانه دهها و در برخی از روزها بیش از یک صد مورد ترور در ایران صورت می گرفت که عامل آن منافقین موسوم به مجاهدین خلق بودند.
گفته می شود که بیش از 4000 اسم را به طور مشخص در نشریه مجاهد آن سالها می توان یافت که مسؤولیت ترور آنها را سازمان مجاهدین بر عهده گرفته است. اینها به جز مواردی است که از دست آنها در رفته است.
متأسفانه مسؤولان جمهوری اسلامی برای دفاع از خود هم شده است تاکنون نام این چهارهزار نفر را استخراج نکرده اند تا برای اثبات تروریست بودن مجاهدین، هم برای مردم، هم برای نسلهای آتی، و هم برای غربی ها مستندی داشته باشند.
اکنون با نگارش این کتاب یک قدم برداشته شده است اما حق آن است که اقلا یک صد کتاب نوشته شود و دهها سایت در این باره راه اندازی شود و چهره مظلومانه این شهیدان به نمایش گذاشته شود.
کتاب تبار ترور مروری است بر ترورهای سازمان مجاهدین خلق که ضمن آنها به مردم کوچه و بازار حمله کرده و تنها و تنها ریش را علامت حزب اللهی بودن و مستحق مرگ بودن قلمداد می کردند. اینها منهای مسؤولانی بود که در هر شهر و به خصوص در تهران به شهادت رسیدند. جالب است که بسیاری از مطالب این کتاب بر اساس منابع خود منافقین تهیه و تدوین شده است.
کتاب تبار ترور شامل دو بخش و بخش اول شامل چهار فصل است:
اول: سازمان مجاهدین خلق قبل از انقلاب اسلامی
دوم: فرایند تغییر ایدولوژی
سوم: پیامدهای تغییر ایدئولوژی
چهارم: سازمان مجاهدین خلق و انقلاب اسلامی
بخش دوم: سازمان مجاهدین: فاز مسلحانه و تروریسم
فصل اول: زمینه ها، علل و چگونگی ورود سازمان به فاز مسلحانه
فصل دوم: عملیات های تروریستی علیه شخصیت های سیاسی و مذهبی مشهور
فصل سوم: عملیات های تروریستی علیه مسؤولان رده های میانی و شهروندان عادی
برای خرید کتاب به صورت چاپی به سایت پاتوق کتاب مراجعه کنید
[/su_note]
[su_note note_color=”#BBDEFB”]
درباره دکتر محمد صادق کوشکی
دکتر محمدصادق کوشکی، استاد دانشگاه و کارشناس مسایل سیاسی و بین المللی و عضو هیات علمی دانشگاه خواجه نصیر است که به تازگی کتاب «جستاری در سیاست مطلوب قرآن کریم» او از زیر چاپ خارج شده است.گفتنی است کتابهای تبار ترور، جستاری در سیاست مطلوب در قرآن و برگی از باغ وی سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است.
عقلانیت جدید غربی پیوند بسیار استواری باسیاست پیداکرده است که این امر نیز از مظاهر مدرنیته است که سابقه چندانی در تاریخ بشر ندارد. سیاست در دوره مدرن به معنای چیرگی کامل نفس اماره انسانی بر کل وجود اعم از آفاق و انفس است. عقل غربی نیز این امر را توجیه کرده و حقیقت را استیلای بر طبیعت و انسان تلقی کرده است.
نکته دیگر آن است که هر چیزی که مانع این تصرف و استیلا شود، باید از سر راه برداشته شود. این امر از دو طریق قابل تحقق است؛ یا آن امر باید کلاً نابود شود یا طوری سازماندهی شود که قابلیت استیلای بشری پیدا کند. بنابراین میتوانیم این امر را درک کنیم که چرا در دوران مدرن سیاست، تا بدین حد در هنر دخالت کرده و آن را طوری سازمان داده است تا بتوان حقیقت آن را تصرف کرد و در خدمت گرفت.
پیش از دوران مدرن چیزی شبیه به مفاهیم «سیاستگذاری فرهنگی و هنری» یافت نمیشد و صرفاً کمکهایی برای تبلیغ دین و حمایت از دیانت مطرح بود. دلیل این امر آن بود که هنر از دیانت فاصله نداشت و حقیقت تفکر در دوران مسیحیت و اسلام، دین بود و باقی صور تمدنی مانند هنر، علم، سیاست و حاکمیت و غیره همگی با دین ارتباط ذاتی داشتند و هیچگونه انفصالی بین آنها نبود.
وارد شدن هنر در تعریف رسانه یکی از اصلیترین اتفاقات تاریخی مدرن است که منجر به فنّاورانه شدن هر چه بیشتر هنر شده است و هنر بهصرف یک وسیله رساننده پیامهای از پیش طراحیشده تقلیل یافته است.
برای اینکه بیشتر بدانیم این نگاه به سیاست و هنر در کشور ما چقدر نفوذ کرد و چقدر این کار درست است به سراغ علی زکریایی خوانند «جیبوتی کجایی؟ دقیقاً کجایی؟» رفتیم کسی که اکثر کارهایش در شبکههای مجازی ازجمله برنامه «خط و خطی» و آهنگهای کاور شده و غیر کاورش یک نگاه سیاسی دارد و آخرین کاری که از او در زمینه سیاسی منتشر شده است «لالا نیلوفرم لالا» با موضوع بچههای میانمار است.
چرا کارهای شما اینقدر سیاسی است؟
علی زکریایی :هنرمندان دیگر چرا کار سیاسی انجام نمیدهند وقتی میداند نیاز است وارد عرصه سیاست شوند؟ چرا سکوت کردهاند و کاری انجام نمیدهند؟ این سوال مثل این است به یک نفرکه گرسنه بگویید چرا غذا میخوری؟ من کار سیاسی انجام میدهم چون نیاز جامعه را در بیان واقعیتهای جامعه دیدهام، که این واقعیتهای از نظر بعضیها سیاسی است، من براساس وظیفه کار می کنم نه نتیجه.
شاید کاری که من میکنم نتیجه خوبی نداشته باشد (مثل اینکه دیگر اجازه کار در رادیو خراسان رضوی ندارم) اما وظیفه محوری باعث شده من تمام مشکلاتش را به جان بخرم.
وقتی وظیفه ایجاب میکند در برابر ظلم تبعیض ظلم و دروغ و غیره حرف حق را بزنید، کجایش سیاسی بازی و سیاست زدگی است این عین وظیفه شرعی و دینی ماست اگر دیگران اینکار را انجام نمیدهند باید پرسید چرا اینکار را انجام نمیدهند؟
این موضوع مثل قضیه امر به معرف است اگر همه امر به معرف کنند وقتی کسی امربهمعروف نمیکند بازخواست میشود. زمانی در جامعه امربهمعروف را انجام نمیشود به خاطر انجام امر به معرف بازخواست میشود به قولی در شهر نابینایان یک آدم بینا انگشتنماست.
چقدر با این موضوع میگویند سیاست نباید وارد هنر شود را قبول دارید؟
علی زکریایی : قبل از اینکه به سؤال شما پاسخ بدهم قبلش باید به یک تعریف مشترک از سیاست داشته باشیم. باید سیاست را شاخه ای از وظیفه بدانیم و آن را از سیاست زدگی که بر محور منافع فرد اشخاص وگروه است، جدا کنیم چرا که فردی که سیاست زده است حتی اگر منافع شخص و یا گروه، با اسلام هم خوانی نداشته باشد باز هم پیروی میکند و حرف حق را به خاطر گروه و شخص زیر پای می نهد.
اما در وظیفه محوری خدا و پیغمبر و مردم و منافع ملی مهم است یعنی اگر آرمان و اهداف یک گروه با این نگاه تطابق داشته باشد ما از آن گروه دفاع میکنیم در واقعه ما آرمان و هدف گروه دفاع می کنیم نه خود گروه و فرد خاصی را، ولو اینکه برچسب اصولگرا یا اصلاحطلب داشته باشد.
هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی ندارد
اگر بر اساس وظیفه کارکنیم هر چیزی که خدا به ما داده باید در خدمت خود خدا باشد، یعنی همهچیز ما از شهرت محبوبیت و استعداد ما گرفته تا مال و اموالمان باید در خدمت خدا و انقلاب باشد اگر در خدمت خدا نباشد در آن دنیا بازخواست خواهیم شد آن زمان خدا از ما میپرسد بااینهمه نعمتی که به تو دادیم چه کردی؟ آیا باید جواب بدهیم زمانی که همه دنبال عافیتطلبی بودند من هم دنبال عافیت بودم! اصلاً به نظر شما هنری که به درد خدا و انقلاب نخورد ارزشی دارد.
خدا در قرآن چند تا «لا یَسْتَوی» دارد که دو چیز را کنار هم میگذارد و میفرمایند آیا این با این برابر دارد؟ مثلاً کسی که میفهمد باکسی که نمیفهمد برابر است اگر هنر به بغل کردن سگ، بدحجابی، حمایت از همجنسگرایان و دور شدن از خدا ختم شود آن هنر نیست بلکه زباله است.
در یک دعایی داریم که «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِک مِنْ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ مِنْ قَلْبٍ لَا یخْشَعُ وَ مِنْ عِلْمٍ لَا ینْفَعُ وَ مِنْ دُعَاءٍ لَا یسْمَع» خدایا پناه به تو میبرم از نفسی که از دنیا سیری ندارد و از قلبی که خاشع نباشد و از علمی که نفع نبخشد و از نمازی که بالا نرود و از دعایی که به اجابت نرسد. در واقع هنر نیز همین است، هنری که نفع نرساند چه بسا در لبه پرتگاه ضرر رساند است.
هنر سیاسی وظیفه محور ما با هنر سیاسی غرب چه تفاوتی دارد؟
علی زکریایی : سینما سیاسی با سینما سیاست زده خیلی تفاوت دارد. وقتی فردی سینما سیاسی میسازد بر اساس وظیفهاش در دستهبندی اقتصادی اجتماعی نظامی قرار میگیرد و این نوع فیلم الزاماً بد نیستند.
سیاست زدگی در همه جای دنیا منفور است اما در همه جای دنیا از این ابراز برای اغوا دنیا استفاده میشود. افراطوتفریطها مانع استفاده درست ابزار هنر در کشور شده است.
البته باید در نظر داشت این دستهبندیها باهم مخلوطاند وقتی میخواهی درزمینه بیتالمال کار فرهنگی انجام بدهید یکی از این کارها دزدی نکردن از بیت المال است وقتی میخواهی این موضوع را بگویی نا خدا آگاه وارد بحثهای سیاسی میشوید.
چقدر توانستهایم اهداف و وظایف که بر دوش ماست را از ابزار هنر به دنیا معرفی کنیم؟
علی زکریایی : ما چند اشتباه استراتژیک در اول انقلاب داشتیم اشتباهاتی که اتفاق افتاده است و باعث شده فضا ایران اسلامی دچار یک سری افراط وتفریط شود. ما خواستیم هنر از بازیهای سیاسی دور بماند اما اتفاقی افتاد هنر ما را بهکل از وظایفی که در یک کشوری اسلامی باید داشته باشد دورنگه داشت.
سوم اینکه ما فکر میکردیم اهالی هنر مثل موتوری روشن شدند که خاموش نمیشود و خودشان مسیر خودشان را پیدا میکند چرا؟ چون داخل انقلاباند در حالی اگر امروز از نگاه دین به هنرمندان و فضای هنری نگاه کنیم، یکی از فاسدترین مکانها، فضاهای هنری هستند.
من سال 83 در حوزه علمیه سه نمایش را نوشتم و کارگردانی کردم و هر سه آن سال جایزه گرفت اما وقتی وارد محیطهای هنری شدم دیدم این فضا اصلاً با روحیات دینی سازگاری ندارد و تا همین امسال کار تئاتر را کنار گذاشتم
وقتی علت این موضع را بررسی کنیم متوجه میشویم بسیاری از هنرمندان دلشان با انقلاب است اما به دلیل اینکه میترسند مخاطب خودش را از دست بدهند نمی توانند اعتقادات خود را بروز دهند و نکته بعد اینکه قدرت در دست افرادی است که میخواهد جامعه هنری در این همین فضا بماند باید مواظب باشیم این ضد فرهنگ اقلیت جای ارزشها نگیرید و جای ارزشها با ضد ارزشها عوض نشود.
علی زکریایی
آیا تاکنون به دلیل کارهای سیاسی که انجام میدهید تهدید هم شدید؟
علی زکریایی: بله خیلی زیاد به عنوان مثال به خاطر یکی از برنامههای خط خطی که برای انرژی هستهای ساختم یکی از مسئولان ردهبالای کشوری به من زنگ زد و مرا تهدید به مرگ و دادگاه کرد و حتی به احمدی روشن فحاشی کرد.
یا به خاطر پخش تیزربرنامه خطخطی که در شبکههای مجازی از رادیو خراسان رضوی با من تماس گرفتند و از من خواستند تا تهیهکنندگی برنامه «قند و عسل» را که در شبکه استانی سراسر کشور پخش میشد تحویل بدهم درحالیکه تنها دو قسمت از این برنامه مانده بود تا قراردادم تمام شود ولی آنها برنامه را از من گرفتند و دو قسمت آخر را یکی دیگر تهیهکنندگیاش را بر عهد گرفت. در تیزر برنامه «خطخطی» عنوان کردیم تنها دنبال یک خط هستیم و آن خط، خط 57 است که اعصاب خیلیها را خطخطی کرده است.
من در آن زمان مجری برنامه «بالا خیابان و پایین خیابان» بر عهده داشتم آن برنامه را هم از من گرفتند و وقتی علت را جویا شدم گفتند مجری نباید خط سیاسیاش مشخص باشد. وقتی گفتم این فقط برای جلو آنتن است خارج آنتن من میتوانم خط سیاسی خود را بیان کنم قبول نکردند و مرا از برنامه برداشتند.
نکته جالبش اینجاست که من آن زمان در رادیو ایران «برنامه رادیو جمعه» برنامه اجرا میکردم و موسیقیها کاورهای طنز (استفاده از یک ملودی یا تنظیم با ترانهای جدید) پخش میشد و حتی اگر تهران بودم با گروه علی رضاجاویدنیا برای اجرای نمایش رادیوی به رادیو دعوت میشدم و با رادیو سراسر برنامه صبا همکاری میکردم و هنوز همکاری دارم.
علی زکریایی
با توجه به این شورای پنجم مشهد شعار و حرفهای جدید نسبت به فرهنگ و هنر میزند به نظرتان آینده هنری و فرهنگی مشهد به چه سمتی پیش خواهد رفت؟
زکریائی: امیدوارم اینها تغییرات در راستای خط انقلاب باشد و امیدوارم حتی اگرقرار است در این مسیر نیروهای و همگروهیهای خودشان را بیاورد دو فاکتور تعهد و تخصص را داشته باشد ما با حضور افراد هم فکر آنها مشکل نداریم ما با ویژه خواری و رانتخواری مشکلداریم.
رانت میگویید که تو بخور بقیه نخورند حرف رانت اگر بهتر کار میکند باید او باشد. این طیف برای مردم و انقلاب کار کند ما از آنها حمایت میکنیم حتی اگر در گروه آنها من جای نداشته باشند ما همه در یک کشور و تیمی هستیم و اگر شورای شهر پنجم واقعاً دلسوز مردم باشند و ارزشها دینی رعایت و آرامش و آسایش مردم را تأمین کنند من تمام قدت از آنها دفاع میکنم.
فکر میکند شورای پنجم بتواند طبق قولی که دادند بتواند کنسرت را به مشهد بیاورند؟
زکریائی: برگزاری کنسرت در مشهد دست شخص یا گروه خاصی نیست. این چیزی که به اسم کنسرت سالار عقیلی از آن تبلیغ شد یک پلی بک (پخش آهنگ و لب زدند خوانده) بیشتر نبود که این نوع اجرا این خیلی وقت است در مشهد اجرا می شده و چیزی جدیدی نیست. اجرای زنده ساززدن هم کار جدیدی نیست ما خیلی برنامهها موسیقی سنتی بهصورت زنده برگزار کردیم چیزی که ممنوع است اختلاط زن مرد و فراهم شدن زمینه برای گناه است این موضوعی است که بیشتر بزرگان مشهد با آن مخالف هستند نه خود کنسرت.
در زمان احمدینژاد 123 کنسرت در مشهد برگزار شد این آماری است که سید حمید طباطبائی رئیس اسبق فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی اعلام کرد. کنسرتی که در حال حاضر در کشور اجرا میشود بیشتر زمینهسازی گناه را فراهم میکند و اگر کسی هم بخواهد موسیقی زنده گوش کند نمیتواند چون فضا مناسب گوش دادن موسیقی نیست اختلاط زن و مردم مشکل فقط شهر مشهد و ایران نیست حتی کشورهای خارجی برای اینکه به زنان تجاوز نشود، از اتلات زن و مرد جلو گیری می کنند.
تا زمانی که فضایی کنسرتهای ما زمینهساز گناه باشد امکان برگزاری در مشهد را نخواهد داشت البته باید این موضوع در شهرهای دیگر باید رعایت شود که نمیشود.
منبع گفت و گو : سایت راه دانا و سایت صبح توس
[su_note note_color=”#E3F2FD”]
برای دانلود تولیدات صوتی و ویدیوی آقای علی زکریائی چند وب سایت و کانال در دسترس هست که در ادامه معرفی می شود
بیست و چهارم ماه ذی الحجّه، یادآورِ دو خاطره مهمّ تاریخی در اسلام است:
1ـ روزی است که امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در آن روز، در حال رکوع انگشتر خود را به سائل فقیر عنایت کرد;
این عمل خالصانه و ایثارگرانه امیر مؤمنان(علیه السلام) بقدری پرارزش بود که آیه 55 سوره مائده در شأن آن نازل شد: «(إنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ); سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند!»
جا دارد که مؤمنان با یادآوری این خاطره مهم و تفسیر آیه شریفه، و ذکر مناقب و فضایل امیرمؤمنان(علیه السلام)این روز را گرامی دارند و خود نیز در تصدّق و انفاق به فقرا و نیازمندان، به آن حضرت تأسّی جویند.
2ـ واقعه مهمّ دیگر روز مباهله رسول خدا با مسیحیان نجران است.
داستان روز مباهله به قلم استاد سید مهدی شجاعی را در ادامه میخوانیم :
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سرگذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصبکردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود.
هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند.
به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی ، علت بی اعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچکدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر همه میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین ، نسبت به دین و سیره و سنت اوست.مشکل ، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید. »
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان ، حضرت مسیح میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از اینکه میبینند، در رفتار و کردار، اینهمه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند.
میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای بر میخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند.
شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوش آمد میگوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهدهدارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند:«چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم.»
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.»
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد:«اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب میبیند، به یاریاش می آید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید…» آل عمران,آیه 59
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالیکه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکییکی سرهایشان را بلند میکنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما… سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
دراین حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام ایناست:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن]
بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»آل عمران , آیه شش
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است. شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیداکند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بیننده این مراسم بی نظیر و بی سابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالیکه حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زنفاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بردل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آوردهاست.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای اینکه لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است…»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند : «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست ، همه را آرام میکند و در حالیکه چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد ، میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب ، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می افکند و میگوید:«ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینه پیامبر سوق میدهد.
نویسنده : سید مهدی شجاعی
در ادامه فایل گرافیکی عید مباهله که مناسب چاپ و توزیع در دانشگاه, مساجد و… هست برای دانلود قرار می گیرد .(این فایل به همت کانال @hadisgraph آماده شده است)
آقای مسیح مهاجری مدیر مسئول روزنامه جمهوری اسلامی در تاریخ 25 شهریور در مقاله ای با اشاره به اجرای مسابقه سیب خوری در ساحل خزر توسط برخی از طلاب با حضور دختران و پسران جوان و همچنین عقد خواندن و پاسخ به سوالات شرعی دادن یک روحانی دیگر در جاده چالوس، فریاد وا اسلاما و وا روحانیت برآورده و فرموده اند:
ای بزرگان حوزههای علمیه به داد برسید و روحانیت را از این بیضابطه عمل کردنها نجات دهید.
چند روز قبل هم مقاله دیگری در این روزنامه چاپ شده بود که در آن نوشته شده بود که روحانیت نباید در مترو و پارک و … حضور داشته باشد و این ها خلاف شان روحانیت است و بی ارزش کردن این نهاد و ..
این مطالب نشان می دهد که زحمات و مجاهدت های طلاب و مبلغین عزیز جهادی که با اخلاص و به صورت کاملا #آتش_به_اختیار و بدون کمک و حمایت نهادهای مسئول در حال فعالیت در نقاط مختلف کشور هستند، در حال به ثمر نشستن است .
این فریادها نشان از نگرانی کسانی دارد که روحانیت را محصور در دیوارهای مساجد می خواهند و حضور در جامعه را خلاف شان آن ها می دانند.
آقای مهاجری پیامبر ما طبیب دوار بطبه بودند، یعنی در مسجد نمی نشستند تا مریض به ایشان مراجعه کنند، بلکه به دنبال بیماران خود می رفتند.
آقای مهاجری ای کاش این دلسوزی ها را زمانی انجام می دادید که در سال 84 سرور و مقتدای شما جناب آقای هاشمی در تلوزیون با دختران و پسران جوان دور میز نشستند و از دوستی دختر و پسر و … گفتند و خندیدند
ای کاش یکی از این مقاله ها را در نقد حضور آقای خاتمی در ایتالیا و دست دادن با زنان نیمه عریان می نوشتید
یا ای کاش نیم نگاهی به جلسات و سخنان رئیس جمهور مطلوبتان در ایام انتخابات می انداختید که کشف حجاب و رقص دختر و پسر کمترین کاری بود که در این جلسات انجام می شد.
البته بنده منکر برخی کج سلیقه گی ها نیستم و یقینا در هر کار بزرگی برخی اشتباهات هم رخ می دهد، اما نفس حضور روحانی در استادیوم،مترو، پارک و هر کجا که مردم هستند، کار مقدسی است و ان شاالله خداوند به بانیان این برنامه ها خیر دنیا و آخرت عنایت نماید.
[su_note note_color=”#BBDEFB”]
یادداشتی که خواندید برگرفته از کانال تلگرامی استاد حسن مرادی بود . ایشان درباره مسائل سیاسی و اجتماعی روز می نویسند .برای دنبال کردن ایشان یوزر @hasanemoradi را جستجو کنید
طبق اطلاعیه منتشر شده در وبسایت و کانال گنجینه افسران قرار است چهارمین قرار افسران در روزهای 15 , 16 و 17 شهریور 96 در مسجد مقدس جمکران برگزار شود . از افسرانی های گرامی برای شرکت در این قرار دعوت میشود .
برنامه زنگ بیداری 241 از تولیدات سایت صدای میقات 30 خرداد ماه منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم :
*قسمت سوم داستان صوتی روز آخر فصل دوم (دولت حق)
*نفس حق (شیعه علیه علی ع ) سخنان تکاندهنده جاوید الاثر امام موسی صدر
*گلهای یاس (نبرد در کردستان) به یاد فرماندهان شهید علی قمی و محمد کاوه
*گیربازار (عجب شیر تو شیری شده ایران!!!) عملیات تروریستی در تهران؟! ورود خانمها به استادیومهای ورزشی ممنوع؟! آب و برق جنوب کشور در گرمای 50 در جه قطع شده؟! جلوگیری از پخش ربنای شجریان از رسانه ملی؟! و….
چند روز پیش در رسانهها خواندم یک بابایی اعتصاب غذا کرده است. بعضیها هم برایش هشتگ زدهاند و بیانیه دادهاند و قربان صدقه رفتهاند. بیبیسی هم ابتدا نوشت او کسی نیست که اعتصاب غذایش را به این سادگی بشکند و تا پای جان ایستاده است اما چند ساعت بعد که اعتصاب شکسته شد، پست قبلی را حذف کرد!
اینهایی که از دیدن یک اعتصاب غذا این همه به جوش و خروش میآیند، کجا بودند آن زمان که بنده در اعتصاب بودم؟! یک اعتصاب ساده که این همه سر و صدا ندارد. حالا برایتان کمی در باب اعتصاب غذا افاضه میکنم تا مطلع شوید.
موفقیت عوامل فشار درونی!
اینجانب از بچگی علاقه خاصی به اعتصاب غذا داشتم. وقتی به دنیا آمدم شیر مادرم خشک شد و از همانجا بود که اعتصاب خشک را شروع کردم. با خوراندن شیر خشک من را مجبور کردند که اعتصاب را بشکنم. البته چون شیر خشک بود و من هم اعتصاب غذای خشک کرده بودم، اعتصاب نشکست.
چند سال که بزرگتر شدم در هر فرصتی دست به اعتصاب میزدم. ولی بابایم میگفت: «ولش کنید، خودش گشنهش میشه میاد میشینه سر سفره!» و عجیب اینکه سیاستهای خصمانه و عوامل فشار همیشه موفق میشدند و با اینکه من تمام تلاشم را میکردم، اما آخرسر همانی که باباجانم میگفت به وقوع میپیوست!
اعتصاب غذای خانگی
ولی هر چقدر که میگذشت مصممتر میشدم که مقاومت کنم و بتوانم اعتصابکنِ خوبی بشوم تا از این راه خدمتی به وطنم کرده باشم. در نوجوانی به این نتیجه رسیدم که باید پلهپله مراتب را طی کنم. بنابراین تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خانگی کنم. این شد که معمولاً در بیرون از خانه خودم را با کیک و نوشابه (که بعدها جای خودش را به فلافل داد!) سیر میکردم تا در منزل بتوانم به اعتصاب غذای خود ادامه دهم.
آرزوهای شکم
اعتصاباتِ من ادامه داشت و به هر بهانهای اعتصاب میکردم، اما آن طوری که باید و شاید مرا تحویل نمیگرفتند و اهمیت کارم را درک نمیکردند. مدتها کارم شده بود همین که پرونده سوابق اعتصابی خود را بزنم زیر بغل و از این حزب به آن تشکل، از این شبکه خارجی به آن پدرخوانده سیاسی مراجعه کنم و درخواست کمی توجه یا پست و مقام بکنم. اما نشد که نشد. یعنی شد ولی آن چیزی که دلم می خواست نشد. دلم آرزوهای بزرگی در سر داشت!
اعتصاب خشک شکننده
حالا با کولهباری از تجربه اعتصاباتی، میتوانم یک دوره تدریس اعتصاب بگذارم. اعتصاب غذا چند نوع است:
اعتصاب خشک که در آن نفس کشیدن خیلی سخت است.
اعتصاب بخار که چشمها را از کار میاندازد و شخص اعتصابکننده جایی را نمیبیند.
اعتصاب جکوزی که اولش جگر آدم را میسوزاند ولی آدم کمکم عادت میکند و آخرش شل و بیحال میشود.
اما در بین اینها اعتصاب خشک راحتتر از بقیه میشکند!
تحریم خاویار
چند نوع اعتصاب پیشرفته هم داریم، مثلاً «اعتصاب میانوعده». در این نوع اعتصاب، فرد میتواند با خیال راحت سه وعده غذای کامل در روز بخورد، اما میانوعده را تحریم میکند. نمونه دیگرش «اعتصاب خاویار» است. خود بنده از اول عمر تا الان در اعتصاب غذای خاویار به سر میبرم، یعنی اصلاً خاویار نمیخورم!
کسانی که بعضی از پولها را میخورند یک آب هم رویش، موقع اعتصاب غذای خشک خیلی بیشتر اذیت میشوند. چون پولهای مردم را (مثلاً اگر سیصد میلیون باشد و از یک مفسد نشاندار گرفته باشید) خیلی سخت است که خشک خشک بخورید، باید لزوماً یک آب هم رویش خورده شود.
بهخاطر همین از قدیم گفتهاند که فلانی «پول مردم را خورد یک آب هم روش»، یعنی از همان موقع توصیه حکیمان بوده که روی پول مردم باید حداقل یک لیوان آب خورد. بعد حالا تصور کنید همین آدم بخواهد اعتصاب غذا کند. خب اگر خشک باشد خیلی برایش سختتر است.
اعتصاب و قرمهسبزی!
بعضی از غذاها به طور کلی از حیطه اعتصاب غذا خارج هستند. یعنی شأن و منزلتشان در حدی است که در اعتصاب نمیگنجد. حتی اگر خود گاندی و بابی سندز هم در اوج اعتصاب غذا، مثلاً با یک ظرف قرمهسبزی جاافتاده مواجه میشدند، مطمئناً نمیتوانستند مقاومت کنند. بنابراین همه توافق کردهاند که قرمهسبزی و امثال آن از دایره مبطلات اعتصاب خارج است.
مثلاً خود بنده در این اعتصاب اخیری که کردم و رسانهای شد، طی 24 ساعت دو وعده قرمهسبزی دستپخت مادرم را خوردم.
انگیزه اعتصاب، دستپخت همسرم بود!
اما بگذارید ماجرای اعتصاب اخیرم که منجر به بستری شدن من شد را بازگو کنم. راستش را بخواهید من از وقتی ازدواج کردم قضیه اعتصاب برایم خیلی جدیتر شد. چون دستپخت همسرم واقعاً افتضاح بود و من اگر غذایش را میخوردم بیشتر عذاب میکشیدم تا اینکه اعتصاب کنم!
چند سالی این مسئله را تحمل کردم، ولی بالاخره تصمیم گرفتم موضوع را در یک فضای منطقی با همسرم در میان بگذارم. این شد که بر اثر اصابت ماهیتابه با جمجمه بنده، راهی بیمارستان شدم. اما وقتی دوستان و آشنایان که نگران حال من بودند بر سر بالینم حاضر شدند و علت را جویا شدند، من فقط میتوانستم یک کلمه را به سختی بگویم که آن هم «غذا» بود.
ولی خبر این طور پیچید که فلانی اعتصاب غذا کرده است. همسرم که از دستم حسابی شاکی شده بود در آن مدت بستری شدنم، اصلاً هیچ غذا و خوراکی برایم نفرستاد که به شایعات دامن زد. من هم از زور گرسنگی دست به دامن مادرم شدم که برایم قرمهسبزی بپزد که هم مورد علاقهام بود و همانطور که گفتم اعتصاب را خراب نمیکرد!
این شد که دوستان لطف کردند و هشتگ زدند و حمایت کردند که از همینجا از تکتکشان تشکر میکنم.
به خواستهام رسیدم، اعتصاب شکست
برای بعضی از دوستان سؤال پیش آمده بود که چرا من چهار ساعت بعد از اعلام اعتصاب به بیمارستان منتقل شدم؟ میگفتند چه اعتصابی بوده که به این زودی من را زمین زده است! خب این دوستان از اصل ماجرا و قضیه ماهیتابه بیخبر بودند، بنابراین به اشتباه افتادند!
بعضی خدانشناسها هم تمسخر میکردند که ببینید فلانی در حالت عادی چقدر میخورده که تا چهار ساعت اعتصاب کرد حالش بد شد! ولی خب به هر حال مهم این بود که شبکههای خارجی و سایتهای حامی ما برداشت خودشان را از این مسئله کردند و من هم توانستم در مدتی که با همسرم قهر بودم، کاری برای وطنم کرده باشم.
در این رابطه باید بگویم که دست همه حامیان خودم و کسانی را که به من رأی داده بودند و همچنین کسانی را که به کاندیدای رقیبم، یعنی آرای باطله، رأی داده بودند، به گرمی میفشارم و اعلام میکنم اعتصاب پایان یافته است و تا اطلاع ثانوی با همسر عزیزم توافق کردهایم که ناهارها را منزل مادرم اینها صرف کنم و شام در منزل فقط سالاد بخوریم!
روی نیمکت پارک محله نشسته بودم که ارسلان پسر همسایه، آمد و کنار دستم نشست و بیمقدمه سر حرف را باز کرد. بحث به رضا رفیق قدیمیام کشید.
ارسلان گفت: «البته نباید پا رو حق گذاشت، واقعاً رضا آدم نازنینیه ولی… نمیدونم چطور بگم، مثل اینکه یه خورده خودخواهه، مگه نه؟ نه خیال کنی که دارم بدگوییش رو میکنم، اصلاً چنین منظوری ندارم ولی میدونی من از چی بدم میاد؟ از تظاهر. از اینکه آدم خودشو به خوشقلبی و مردونگی بزنه، اونوقت زیر زیرکی همش در فکر خودش باشه. ببین مسعود حرفامو بد تعبیر نکنیها! من واقعاً قصد بدگویی از رضا رو ندارم، ولی نمیتونم با آدم ریاکار کنار بیام.»
گفتم: «نمیدونم چند وقته که رضا رو میشناسی اما هر چی باشه من خیلی ساله که باهاش دوستم. اینطوریها هم که میگی نیست. نکنه فکر کنی الکی میگم. الانم که اینجا نیست بگی داریم نون به هم قرض میدیم ولی من بر این باورم واقعاً از اونایی نیست که ظاهرش با درونش فرق داشته باشه.»
ارسلان گفت: «ببین مسعود، من که نمیخوام رضا رو خراب کنم ولی واقعیت رو که نمیشه منکر شد. میشه؟ ببین، نمیدونم چطوری بگم… ظاهرش خوبه اما باطنش یه چیز دیگهاس. نمیشه روش حساب کرد. عینهو بوقلمون رنگ عوض میکنه. رضا فقط به درد این میخوره که بشینی و باهاش گپ بزنی و خوشوبش کنی… آخه یکی نیست بهش بگه پسر خوب مردونگی هم خوب چیزیه!… گل گفتن و گل شنیدن به جای خود، اول آدم باید مرد باشه…»
گفتم: «نه ارسلان، تا اون جایی که من میدونم رضا آدم دست و دل بازیه… تا بخوای لوطیه… از این بابت واقعاً میشه گفت لنگه نداره.»
ارسلان گفت: «مسعود تو خیلی خوبی اما یه عیب کوچولو داری، یه کم سادهلوحی. اینم از خوبی توئه که فکر میکنی همه مثل خودت ساده و بیشیله پیلهاند. ولی من واقعاً ایمان دارم تمام رفتارهای رضا به خاطر تظاهره.»
گفتم: «اما در خوب بودنش که شکی نیست. من که تا حالا بدی ازش ندیدم.» گفت: «درسته اما ندیدن دلیل خوبیش نمیشه. شاید تا حالا موقعیتش نرسیده که اون طوری که واقعاً هست خودشو نشون بده. آدما تو شرایط پیچیده دستشون رو میشه و اون وقته که واقعیتشون ظاهر میشه.» گفتم: «چطور؟»
ارسلان گفت: «چطور نداره، مثلاً کافیه برای امتحان ازش بخواهی یه شب تبلتش رو امانت بگیری ببین بهت میده یا نه؟»
گفتم: «خب اینکه دلیل بر بد بودنش نمیشه، شاید واقعاً براش امکان نداشته باشه و خودش لازم داشته باشه.»
گفت: «نه من تو شرایطی بهش گفتم تبلتت رو بده امانت که میتونست و نداد. بهش گفتم فقط یک شب پیشم باشه قبول نکرد. فهمیدم خیلی خسیسه. ببین اصلاً میدونی چیه؟ رک بگم من تا حالا تو این همه رفیقام هیچکی رو پیدا نکردم که مثه خودت واقعاً مرد باشه و اهل رفاقت. تو تکی مسعود، نظیر نداری. جدی میگم. یه دونهای.»
گفتم: «لطف داری ارسلان شرمنده نکن. خوبی از خودته.» تو همین فاصله سر و کله رضا پیدا شد. بعد از سلام و احوالپرسی رضا رو کرد به ارسلان و گفت: «معلومه کجایی پسر؟ چرا تلفنت رو جواب نمیدی، از صبح هر چه تماس گرفتم و پیام دادم همهاش میگه خاموشی!» ارسلان فوراً از جیبش تلفن را درآورد، نگاهی کرد و گفت: «آره راست میگی. باتریش تموم شده. زنگ زدی مگه، کارم داشتی؟»
رضا به من گفت: «رفیق ما رو ببین!»
بعد رو کرد به ارسلان گفت: «مگه تو دیروز تبلتم رو امانت نمیخواستی؟» ارسلان گفت: «چرا ولی تو که ندادی.» ارسلان گفت: «آخه قول تبلتم رو به سهیل داده بودم، اگه بهت میگفتم شاید دلخور میشدی که چرا به سهیل دادم و به تو نمیدم. امروز صبح سهیل تبلتم رو آورد.»
بعد رضا از توی کیف تبلتش را درآورد و به ارسلان داد و گفت: «بیا اینم تبلت. یه وقت پیش خودت نگی من بیمعرفتما.»
ارسلان فوراً برگشت رو به من و گفت: «مسعود نگفتم حقیقتاً این رضا آدم شریفیه. پسر نازنینیه. واقعاً تو رفیقبازی تکه؟ یه دونه است…»
خبرها از تولید فیلم سینمایی «به وقت شام» از این حکایت دارد که عوامل فیلم پس از لوکیشن شیراز و نیز اتمام فیلمبرداری در شهرک سینمایی دفاع مقدس به تهران برگشتهاند و در حال فیلمبرداری سکانسهای مربوط به لوکیشن فرودگاه هستند.
در واقع فیلم به وقت شام به روزهای پایانی فیلمبرداریاش نزدیک میشود، از دهم خرداد امسال که فیلمبرداری این اثر سینمایی شروع شد تا حالا که تقریباً سه ماه از آن زمان میگذرد، ابراهیم حاتمیکیا کوشیده کار تولید فیلم در سکوت خبری پیش برود. حال خبر میرسد فیلمبرداری به وقت شام 23-22 روز دیگر به ایستگاه پایانی میرسد.
فیلم سینمایی به وقت شام در حالی ثلث پایانی فیلمبرداریاش را طی میکند که خبرها درباره این اثر سینمایی حاکی است تنها دو بازیگر ایرانی در آن به ایفای نقش میپردازند و باقی بازیگران این اثر خارجی و از ملیتهای دیگر هستند. حاتمیکیا در به وقت شام که اثری پرکاراکتر به نظر میرسد اغلب از بازیگران خارجی سود برده است.
بازیگرانی که گفته میشود تعداد آنها به بیش از 100نفر میرسد و علاوه بر بازیگران عرب تعدادی نیز ایفاگر نقشهایی از ملیتهای اروپایی هستند. همین موضوع احتمال اینکه بخشهای قابل توجهی از فیلم با زیرنویس در جشنواره فجر به نمایش دربیاید را زیاد میکند.
این موضوع البته خبری نشد ولی از تصاویری که این فیلمساز انقلابی را در میان خرابیهای دمشق نشان میداد و نیز سخنان زمان جشنوارهاش که مشخص میکرد دلش جای دیگری است، میشد فهمید که قرار است موضوع فیلم بعدی او دقیقا چه چیزی باشد.
1/5 سال پیش از آنکه ترجیعبند جملات ابراهیم حاتمیکیا در جشنواره فجر سوریه و مقاومت باشد و حرفهایش همان جماعت عافیتطلب همیشگی را برآشفته کند هنوز داعش در پارلمان ایران دست به عملیات آدمکشانهاش نزده بود و هنوز چشمان نافذ و تصویر عاشورایی محسن حججی، حجتی برای جامعه آسودهخاطر ایران نشده بود.
آن زمان که حاتمیکیا در جریان برگزاری جشنواره فیلم فجر و در حاشیه نشست خبری فیلم بادیگارد بارها از مقاومت در سوریه سخن میگفت، هنوز موضوع مدافعان حرم و شرایط و الزامات حضور ایران در نبرد با تکفیریها در رسانههای کشور به اندازه امروز جای خود را باز نکرده بود و در میان ضعف رسانههای داخلی خیلیها متوجه ابعاد خطری که از ناحیه تکفیریها کشور را تهدید میکرد، نبودند.
همین بیخبری و غفلت در داخل سبب شده بود وقتی حاتمیکیا موضوع سوریه را بارها و بارها در مصاحبههایش مطرح کند عدهای از همان قماش خوشخیال راحتطلب به او خرده بگیرند و حتی یکی از آنها قلم به دست بگیرد و گستاخانه بنویسد: اگر واقعاً دوست داری به سوریه بروی چرا زودتر نمیروی و شهید نمیشوی!
حاتمیکیا اتفاقاً همان روزها به سوریه رفت و عکسهایش در کوچههای جنگزده دمشق هم رسانهای شد. معلوم بود که او صرفاً برای زیارت یا سیاحت به سوریه نرفته است، به خصوص که حرم حضرت زینب(س) در طول جنگ با تکفیریها هیچوقت جای امنی نبوده است.
آنها که حاتمیکیا را خوب میشناختند میدانستند که از رفتن او به سوریه حتماً ارمغانی برای سینمای ایران دشت خواهد شد، هر چه باشد او جزو معدود سینماگران مؤلف و صاحب سبک سینمای ایران است و همچنان در عرصه هنر هفتم ترکتازی میکند.
در حالیکه ابراهیم حاتمیکیا در حال ساخت فیلم سینمایی درباره موضوع مهمی چون جنگ با تکفیریهای دستپرورده اسرائیل است، حال و هوای سینمای ایران تقریباً همان جوری است که همیشه بوده، دغدغهها بعضاً بیشتر از نوک بینی عمق ندارند، همچنان بخش عمدهای از بودجه، امکانات و نیروی انسانی سینمای ایران حدیث نفس فیلمسازان را روایت میکنند و سینما به واسطه این وضعیت در خواب خرگوشی به سر میبرد و با مضامین به اصطلاح اجتماعی کممخاطب وقت تلف میکند
اما در این سوی میدان مردانی هم هستند که هنر را نه برای هنر بلکه عرصهای برای ادای دین به میهن، آرمانها و ارزشهای انسانی میدانند.
حاتمیکیا همانطور که سردار سپاه عشق از او یاد کرده، سردار فرهنگی عرصه انقلاب اسلامی است، کیست که بیتاب تماشای به وقت شام او نباشد و منتظر نباشد روایت او را از حماسهای که در حال اتفاق افتادن است تماشا کند. حاتمیکیا جهادگر عرصه هنر انقلاب است، سلاح او از ابتدای انقلاب دوربینش بوده و به راستی بر گردن هنر انقلاب و دفاع مقدس حق بزرگی دارد؛ یک آتش به اختیار هنری و فرهنگی تمام عیار.
حاتمیکیا فیلمساز سختگیری است و در کارش هرگز کم فروشی نمیکند چرا که با دلش فیلم میسازد و آثارش نشان داده صرف اینکه یک چهره برجسته هنری باشد او را قانع نمیکند، او از نسل مجاهدان آرمانگرایی است که همچنان به عهد دیرینهاش با انقلاب پایبند است.
حالا حاتمیکیا ساعتش را به وقت شام تنظیم کرده است، فیلمبرداری اثر او درباره مقاومت در این روزها مصادف شده با داستان ناتمام و جاودانه اسارت و شهادت عاشورایی محسن حججی، دیگر در این روزها صدای مقاومت رساتر از پیش در جامعه طنینانداز است، قافله به وقت شام با قافلهسالارش سبکبالتر از پیش راهش را طی میکند.
در آنسو، سینمای ایران نیز راه خود را میرود، غرق در همان حیرانیها و سرگشتگیهای مداوم، هنوز جماعتی برای جشنوارههای خارجی و دیده شدن روی فرش قرمز سر و دست میشکنند، هنوز جشنوارهها، این گوسالههای سامری غرب و شرق معبد و مأوای بسیاری از سینماگران ما هستند، در چنین شرایطی یک مرد سازی مخالف میزند که تنها به گوش آنها که راههای آسمان را بهتر از زمین میشناسند، خوش میآید.