دسته‌ها
معرفی

کتاب رسول مولتان درباره بزرگ مردی در غربت و زیر تیغ وهابیت ملعون

کتاب رسول مولتان
کتاب رسول مولتان

کتاب رسول مولتان روایت واقع گرایانهٔ زندگی شهید سید محمد علی رحیمی است از زبان همسرش.

روایتی از روزهایی که در غربت، زیر تیغ وهابیت گذراند ولی میدان را خالی نکرد.

میدان را خالی نکرد تا حرف امام (ره) زمین نماند و ندای انقلاب اسلامی را به گوش هر شنوا و تشنهٔ حقیقتی برساند.

عرصهٔ فرهنگ شد میدان مبارزه‌اش و قلمش سلاحش.

رسول مولتان تنها گوشه‌ای از جهاد خستگی ناپذیرش است، که در هفت فصل گنجانده شده است.

و اندک تلاشی است در نشان دادن گوشه‌ای از چهرهٔ فرزندان خلف وهابیت و اسرائیل که ریختن خون شهید سید محمد علی رحیمی و امثال او تنها یکی از جرایمشان است و جهد عاجزشان.

چرا که بر کسی پوشیده نیست، وی و همرزمان شهیدش که خونشان در راه استحکام و صدور انقلاب ریخته شد، رضایتمندانه از جنت اعلی می‌نگرند و می‌شنوند: «مفاهیم انقلاب و مفاهیم اسلام، عطر گل‌های بهاری است. هیچ کس نمی‌تواند جلوی آن را بگیرد. پخش می‌شود. همه جا می‌رود. نسیم روح‌افزا و روان‌بخشی است که همه جا را به خودی خود می‌گیرد. حالا جنجال کنند، داد و بیداد کنند، رفته. صادر شده…»

[su_note]

حتما بخوانید : شهید محمد علی رحیمی , سردار فرهنگی ایران در هند و پاکستان

[/su_note]

رسول مولتان، روایت زندگی شهید سید محمد علی رحیمی، رایزن فرهنگی ایران در کشور هند و شهر مولتان پاکستان است. در این کتاب، تمام داستان زندگی شهید، از زاویه دید همسر شهید روایت شده است.

 

توجه ویژه نویسنده در توصیف‌های جزئی از محیط خانه و کارهای خانه، رتق و فتق کارهای فرزندان، رسیدگی به درس و تربیت ایشان در شرایط دشوار غربت دهه شصت و نیمه اول هفتاد، شرح دقیق حالات روحی و تاثیر و تأثرها در رفتارهای راوی در محیط زندگی جدید غربت، رسول مولتان را در ذهن و باور مخاطب باور پذیر و خواستنی ساخته است.

 

نکته بعدی،‌ ادبیات زنانه و وجود حس زنانگی در داستان، اثر را از شمار آثار مشابه زندگینامه‌های داستانی رایج متمایز ساخته است.

 

عدم خود سانسوری راوی در روایت صادقانه وقایع زندگی و از سویی پرهیز از اغراق در پرداخت شخصیت شهید،‌ و روایتی ملموس، واقعی از چهره و زندگی شهید، از دیگر امتیازات رسول مولتان محسوب می‌گردد که داستان را هر چه بیشتر باور پذیر و خواندنی نموده است و اینها از جمله نقاط قوت رسول مولتان به شمار می‌آید.

 

داستان زندگی شهید، به صورت خطی و از زاویه اول شخص من راوی روایت می‌شود، اما در کتاب، روایت ممتد و طولانی راوی از وقایع زندگی، به نوعی به پرگویی ملال‌آور می‌انجامد. از این جهت نویسنده از تمهیدات عناصر داستانی، مانند صحنه، نیم صحنه، گفتگوها، فضاسازی، تعلیق غافل مانده است و فواید به شدت تاثیر گذار آن در نگارش اثر را مورد نظر قرار نداده است. 

 

البته شاید باید چنین گفت که چنین رخدادی، در عرصه زندگینامه نویسی داستانی، اتفاق تازه‌ای نیست.  تا به اکنون، بیشترین ضعف نویسندگان جوان، در نگارش زندگینامه‌های داستانی به همین منوال بوده است. بدین جهت، رسول مولتان بیشتر اثری روایی است، نه داستانی.

 

[su_note note_color=”#56f870″ text_color=”#000000″]

گزیده کتاب رسول مولتان | قسمت ۱۶

‏ به همکاران دیگر هم تذکر می‌دادم که همسرانتان را به تحصیل تشویق کنید. به نظرم، انقلاب به نیروهای متخصص مذهبی احتیاج داشت. مذهبی‌ها نباید این‌قدر غرق کار شوند که از درس بمانند. برایشان استدلال می‌آوردم که فردا همین نیروهای غیرمذهبی زودتر از همه تحصیلاتشان کامل می‌شود و برمی‌گردند ایران و در رأس امور قرار می‌گیرند. آن‌وقت افرادی که دلسوز انقلاب‌اند، جایگاهی ندارند و باید در انزوا به سر ببرند. به این مسئله به چشم یک آفت بزرگ برای انقلاب، نگاه می‌کردم.

[/su_note]

 

چگونه کتاب رسول مولتان را بخریم

نام کتاب: رسول مولتان | انتشارات: سوره مهر | تاریخ نشر: اردیبهشت ۱۳۹۴

تعداد صفحات: ۲۱۵ | قطع: رقعی | شابک: ۹۷۸-۶۰۰-۰۳-۰۱۴۲-۲

نوبت چاپ: اول | قیمت: ۱۱۰,۰۰۰ ریال | شمارگان: ۲۵۰۰

خرید تلفنی:

با تلفن ۶۶۴۶۰۹۹۳ تماس بگیرید. (ارسال رایگان)

خرید اینترنتی:

به لینک http://sooremehr.ir/fa/book/2256 مراجعه نمایید. (فروشگاه اینترنتی سوره مهر) 

یا آنکه از فروشگاه پاتوق کتاب فردا اقدام کنید ؛ لینک 

به لینک 

خرید حضوری:

تهران – گلزار شهدای بهشت زهرا (س) – جنب خانه شهید | مدیریت: آقای عامری | تلفن: ۰۹۱۲۴۰۷۱۸۹۵

 

ویدیو : معرفی کتاب رسول مولتان در شبکه افق سیما

دانلود فیلم (40مگابایت) 
دسته‌ها
گزارش

شهید محمد علی رحیمی , سردار فرهنگی ایران در هند و پاکستان

شهید محمد علی رحیمی
شهید محمد علی رحیمی

درباره زندگی شهید محمد علی رحیمی 

شهید سید محمد علی رحیمی در ۱۹ تیرماه ۱۳۳۶ در شهر اهواز متولد شد. در همان سنین کودکی به دلیل شغل پدر ساکن تهران شد.

 

از نوجوانی فعالیت‌های فرهنگی-انقلابی خود را آغاز نمود و پس از انقلاب در مراکزی مانند کمیته انقلاب اسلامی، کانون بعثت، وزارت ارشاد و سپاه فعالیت نمود و نهایتاً در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی به عنوان کارمند رسمی شروع به کار کرد.

 

شهید رحیمی در طی فعالیت خود در سازمان، ماموریت‌های مختلفی به کشورهای آسیایی و آفریقایی از جمله هندوستان، پاکستان، افغانستان و نیجریه، جهت بررسی اوضاع مسلمانان، به خصوص شیعیان، داشت.

 

و آخرین مأموریتش سال ۱۳۷۴ به کشور پاکستان به عنوان رایزن فرهنگی و مسئول خانه فرهنگ جمهوری اسلامی ایران بود که پس از گذشت یک سال و شش ماه از مأموریت، در دفتر کارش به دست گروهک وهابی ‘جهنگوی’ به درجه رفیع شهادت نائل گردید.

در ادامه مطلب خلاصه از زندگی این شهید بزرگوار و سخنان دوستانش درباره او را میخوانیم ؛ همراه بنیانا باشید  

 

شهید محمد علی رحیمی در کلام همسر ایشان 

بارزترین ویژگی که شهید رحیمی داشتند تفاوت روزهایشان بود. هیچ وقت اجازه نمی دادند امروزشان مانند دیروزشان بگذرد. همیشه حتی شده بسیار ناچیز و کم سعی می‌کردند اعمال و کارهایشان با روز قبل تفاوت داشته باشد. و حتما بهتر و مفیدتر از روز قبل باشند. حتی شده یک آیه بیشتر تلاوت قرآن از روز قبل.

 

نه تنها در امور مذهبی و اداری بلکه در امور کاری و انجام وظایفشان چنین بودند. در ۱۶ سال زندگی مشترکی که کنار ایشان داشتم، ندیدم دو روز از عمرشان را مثل هم بگذرانند. این تغییرات جزیی کم کم بزرگتر می شد و پله های رشد اخلاقی و عبادی را می‌دیدم که ایشان شتابان طی می کردند. لوح وجودشان به مرور زمان از کاستی‌ها و عیب‌ها پاک شد و به درجه شهادت رسیدند.

 

در کنار ایشان حس کردم و دیدم که نیازی به رفتن دنبال کارهای بزرگ نیست. اگر انسان همان کارهای در ظاهر کوچک را درست انجام دهد خود به خود کارهای بزرگ در مسیرش قرار می‌گیرد و توفیق انجام دادنشان را پیدا می‌کند و پله پله رشد می‌کند. مثل شهید رحیمی. در بهمن ماه سال ۷۵ ایشان وظیفه داشتند مثل سایر رایزن‌ها در خانه فرهنگ ملتان که تحت مدیرتشان بود مراسمی برای سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی بگیرند.

 

شب بعد ایشان باید گزارش مراسم را به ایران ارسال می کردند و برای ترجمه بعضی مطالب روزنامه‌های اردو زبان به کمک من نیاز داشتند. من هم به خاطر بعضی جریانات اداری قبول نمی‌کردم. از ایشان اصرار و از من انکار. دست آخر دلم برایش سوخت. با مظلومیت خاصی گردنش را کمی خم کرد.

–  حالا به خاطر من انجام بده.

در مقابل این حالتش چاره‌ای جز تسلیم نداشتم. دلم نیامد نه بگویم، و متن‌ها را برایش ترجمه کردم. ولی نه به خاطر خدا بلکه به خاطر ایشان. شاید همین بود که علی راه سعادت را به سرعت رفت و من به گرد پایش هم نرسیدم.

 

همه کارهایش همین بود. همه وظایفش را بدون هیچ چشم داشتی فقط برای رضای خدا انجام می‌داد. حتی سفر به ملتان را هم بر حسب تکلیف و انجام وظیفه قبول کرده بود. این را وقتی در مراسم معارفه ملتان سخنرانی کرد فهمیدم. استخاره‌ای که گرفته بود را درسخنرانی‌اش بازگو کرد.

 

– من قبل از آمدن استخاره کردم. جواب آمد که در راه قرآن و خدا قدم می‌گذاری. من هم مصمم آمده‌ام و برای کار کردن به یاری شما احتیاج دارم.

یک سال و نیم بعد. در غباری از غربت و خستگی بعد از آن همه کار روی دست یارانش تشییع شد.

….

photo_2016-12-13_12-16-28

شهید محمد علی رحیمی در نگاه یاران و دوستان 

شهید رحیمی بسیار متعهد و مسئول بود. در همه امور ایشان در بین همکاران به این ویژگی شناخته شده بودند. چه امور مذهبی چه امور اداری، که مسئولیت انجامشان را داشتند. سال‌هایی که در هند خدمت و تحصیل می کردند و زمانی که در ملتان بودند همه دغدغه‌شان خدمت به مسلمین و ترویج فرهنگ شیعه و برقراری وحدت بین مسلمین بود.

 

کاری نبود که به ایشان محول شود و در پایان تحسین همگان برانگیخته نشود. کار فرهنگی و تبلیغ فرهنگ شیعه در خون ایشان بود. خصوصا با خصلت‌های رفتاری که داشتند و انسان دوستی و محبت به مستضعفین سرآمد همه فعالیت‌هایشان بود.ویژگی دیگری که ایشان بین همکاران به آن شناخته شده بودند کم خوابی بود.

 

وقتی همه کارهای روزانه را انجام می دادند تازه نوبت به خدمت های خارج از وظایفشان و امور اداری می‌رسید، و راه حلی که برای کمبود وقت پیدا می‌کردند کم کردن ساعات خواب و استراحتشان بود.  هیچ وقت کار را کنار نمی گذاشتند. شده بود تا صبح نخوابند، نمی خوابیدند ولی کار را به نحو احسن انجام داده و به پایان می‌رساندند.

 

 به خاطر فرمانبرداری محضشان از امر ولی فقیه‌شان و محبت بسیاری که به رهبر داشتند فرمایش ایشان در باب ترویج فرهنگ ناب محمدی در داخل و خارج کشور سرلوحه همه کارها و فعالیت‌های شهید رحیمی قرار داشت. و در این قضیه اهالی تسنن و تشیع برایش یکسان بودند و فقط به وحدت اسلامی می‌اندیشید. تئوری منحصر به فردی درباره تقریب مذاهب داشتند که:

 

« منظور از وحدت مسلمین و تقریب مذاهب اسلامی این است که علما و دانشمندان و مردم متعلق به گروه‌های اسلامی باید علم و درک پیدا کنند به همه مذاهب اسلامی. وقتی علم پیدا کردند و رسیدن به این نتیجه که رابطه اختلافات و اشتراکات ما ۹۰ درصد، به ۱۰ درصد است و در اصولی مثل خدا و قبله و کعبه با هم مشترکیم، می‌بینیم که فروع آنقدر مهم نیست که جنجال به پا شود. اگر خونی هم ریخته شود و جنجالی به پا شود قطعا دست شیاطین بیگانه در کار است.»

 

مسلمانان ملتان چه شیعه چه سنی این دیدگاه و فعالیتهای ایشان، و از دل و جان کار کردن برای وحدت را از ایشان دیده بودند که گلوله‌ای را که بر پیکر ایشان نشسته بود را گلوله اصابت کرده به وحدت اسلامی می‌دانستند و شهادت ایشان را بزرگ‌ترین مصیبت مشترک بین ایرانی‌ها و پاکستانی‌ها دانسته و خون ایشان را ادامه خون ابا عبدالله الحسین علیه السلام.

 

[su_note] 

ابوذر و ربذه (فرازهایی از نامه شهید رحیمی به دوستانشان) 

بسم الله الرحمن الرحیم

برای من حقیر تا کنون “ابوذر” فقط یک نام بوده و “ربذه” فقط یک مکان. و اینک آرام آرام ذره ای فهیمده ام که ابوذر تنها یک نام نیست بلکه روحی است به بلندای همه غریبان و بیکسان، و ربذه تنها یک مکان محدود نیست بلکه فضایی است برای تمام غریبان. و حقیقتاً چه عالمی است، این عالم ابوذر و ربذه که هم یک بیابان بی کسی است و هم بارش عطر کرامت.

 

…گفتنی بسیار است اما نمیدانم از چه بگویم و از کجا؟ همینقدر بگویم که از ایران پا به بیرون میگذاری غریبی شیعه و غربت شیعیان را با تمام وجودت حس میکنی و کلاً مسلمانان را گونه ای دیگر می بینی، بریده از محتوای اسلام و چسبیده به بعضی از ظواهر….

 

سید محمد علی رحیمی 

(منبع : سایت شهید رحیمی)

[/su_note] 

آشنایی با وب سایت رسمی شهید محمد علی رحیمی  

لینک سایت : http://shahidrahimi.com

آنچه در این سایت می‌خوانید و می‌بینید گوشه‌هایی از یک قصه واقعی است. قصه زندگی سردار فرهنگی شهید سید محمد علی رحیمی. رایزن فرهنگی ایران در ملتان پاکستان.

خونش را اشقیای زمان ریختند. گروهک تروریستی جهنگوی. فرزند خلف وهابیت.

شاید نامش را کمتر شنیده باشید ولی هستند و هر روز تیغ تیزشان را گستاخانه تر از قبل به روی شیعه می‌کشند.

 

بر آنیم تا همگان بدانند آنچه وهابیت را خوش نمی‌آمد ندای وحدت شهید رحیمی بین شیعه و سنی بود. خستگی ناپذیر می‌دوید تا شکافی را که دست بیگانه میانشان عمق بخشیده بود با دست خودشان پر کند. و سرانجام روح از تن خسته‌اش در دفتر کارش که خانه امید شیعیان پاکستان بود پر کشید و خونش بر زمین ریخت تا مثل همیشه و به فرموده امام(ره) بیدارتر شویم.

 

این سایت به همت خانواده و جمعی از دوستان شهید محمد علی رحیمی ، در اسفند ۹۲ مصادف با هفدهمین سالگرد شهادتش، شروع به کار کرد تا گامی باشد هر چند کوچک در بیداری بیشتر شیعیان و معرفی این مبارز غریب. امید که با بازگو کردن خاطرات و نمایش فیلم‌ها و عکس‌ها، میسر شود آنچه در ذهن داریم و ادا شود گوشه‌ای از دِینی که بر گردن داریم. ان‌شاءالله.

 

ویدیو :  سخنان یارمحمدی(فعال فرهنگی افغنستان) پیرامون شهید رحیمی 

دانلود ویدیو (15مگابایت)
بزودی معرفی کتاب رسول مولتان که درباره زندگی شهید رحیمی است را در بنیانا بخوانید 
دسته‌ها
کتاب الکترونیک

مصاحبه با دکتر جواد منصوری در شماره 44 میعاد بخوانید

photo_2016-12-11_20-08-18

رسول‌اکرم (صلی الله علیه وآله) فرمود:

«ثَلاثَهٌ مِنَ الذُّنُوبِ تُعَجَّلُ عُقُوبَتُها وَ لا تُؤَخَّرُ إلی الاخِرَهِ: عُقُوقُ الْوالِدَیْنِ، وَ الْبَغْیُ عَلَی النّاسِ، وَ کُفْرُ الاْحْسانِ»

«عقاب و مجازات سه دسته از گناهان زودرس می باشد و به قیامت کشانده نمی‌شود: ایجاد ناراحتی برای پدر و مادر، ظلم در حقّ مردم، ناسپاسی در مقابل کارهای نیک دیگران.»

(أمالی طوسی: ج 1، ص 13)

 

پیشاپیش ایام ولادت پیامبراعظم، رحمةللعالمین، حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله) و هفته وحدت را تبریک عرض می‌کنیم.

شماره 44 نشریه میعاد منتشر شد. 

در این شماره میخوانید:

  • مدینه گمراه‌گشته (سرمقاله)
  • آن سه‌گانه موهوم
  • وحدت از زبان امیرالمومنین
  • آن‌ها را کباب کنید
  • فیزیکی یا شیمیایی!
  • سیزدهمین پیچ کلاه‌سرخ‌ها
  • یادداشت شفاهی (حجة‌الاسلام ناصر رفیعی)
  • بیا با تاکسی برویم
  • دستت را بردار
  • ایمان؛ قلب حیات اجتماعی
  • معرفی کتاب
  • مصاحبه با دکتر  جواد منصوری (بازنشر) 

برای دانلود نشریه میعاد اینجا کلیک کنید (2مگابایت) 

دسته‌ها
معرفی

رویای نیمه شب رمانی درباره عشق , مذهب و معجزه

رویای نیمه شب
رویای نیمه شب

رمان « رویای نیمه شب » اثر حجت‌الاسلام مظفر سالاری اثری است که انتشارات کتابستان معرفت آن را پس از سال‌ها بازنشر کرده و از ابتدای سال 95 نیز به عنوان کتاب چهارمین دوره مسابقه کتابخوانی «کتاب و زندگی» معرفی شده است.

این کتاب تا پیش از مسابقه قریب به 10 چاپ را پشت سر گذاشته بود و با آغاز مسابقه نیز مورد توجه بیشتری قرار گرفته است 

دسته‌ها
حجاب و عفاف

حریم من حجاب من در جشن ها [بخش هفتم و نهایی]

حریم من حجاب من در جشن [بخش شش]
حریم من حجاب من در جشن [بخش شش]

حریم من حجاب من در جشن ها 

دانلود صوت

جشن‌های مختلط عروسی و تولد و… موقعیت‌های بسیار وسوسه‌کننده‌ای هستند برای کم‌رنگ شدن حجاب‌ها و پررنگ شدن آرایش و نادیده گرفتن محرم و نامحرمی و یک شب هزار شب نمی‌شود.

بعضی عروس خانم‌ها و حتی مهمان‌ها هم که این‌طور برای‌شان جا افتاده که شب عروسی یک شب استثنایی است و احکام خدا تا اطلاع ثانوی کان لم یکن اعلام شده است.

اما هستند خانم‌هایی هم که یا در این طور جشن‌ها اصلا شرکت نمی‌کنند و یا اگر به دلایلی در چنین موقعیت‌هایی قرار بگیرند جوگیر نمی‌شوند و حکم خدا را به بهانه‌های واهی تعطیل نمی‌کنند.

آن‌ها خوب می‌دانند که عالم محضر خداست، یعنی همه جای عالم، همیشه محضر خداست، ازجمله مجلس عروسی و شبی که هزار شب نمی‌شود.

پیشنهاد 

در عروسی‌های مختلط شرکت نکنید.

حضورتان را در این‌گونه مجالس کوتاه و محدود کنید.

در مقابل تمسخرها و طعنه‌ها قوی باشید

این هم دلیل 

از پیامبر روایت شده است که: یرَاقِبَنِی بِاللَّیلِ وَ النَّهَارِ عِنْدَ کلِّ سَیئَةٍ وَ مَعْصِیه.

خداوند شب و روز در هر کار زشت و گناهی مرا را می‌بیند.

ارشاد القلوب، ج1، ص 204 

منبع متن : محتوا نشر

منبع عکس : کانال جنبش من حجاب را دوست دارم

دسته‌ها
حجاب و عفاف

حریم من حجاب من در تفریح [بخش شش]

حریم من حجاب من در تفریح [بخش شش]
حریم من حجاب من در تفریح

حریم من حجاب من در تفریح [بخش شش]

دانلود صوت

تفریح یعنی بر هم زدن نظم روزمره زندگی و خط کشیدن بر روی عادت‌ها.

شاید همین باعث می‌شود که بعضی خانم‌ها موقع رفتن به پارک یا دریا و… روی عادت‌های لباس پوشیدن‌شان را هم خط می‌زنند و حجاب‌شان کمی تا قسمتی کم‌رنگ می‌شود.

انکار نمی‌شود کرد که داشتن حجاب کامل برای خانم‌ها دست و پاگیر است و مانع آزادی و تحرک در تفریح‌گاه‌ها می‌شود؛ اما زنانی هم هستند که رعایت باید و نبایدهای خدا را از هر چیزی در زندگی مهم‌تر می‌دانند و حاضر نمی‌شوند به خاطر یکی دو ساعت لذت بردن بیش‌تر، پا روی خط قرمزهایی که خداوند کشیده بگذارند.

پیشنهاد 

به تفریح‌گاه‌های ویژه بانوان بروید.

به تفریح‌گاه‌های طبیعی بکر و خلوت بروید.

تفریحات بی‌نیاز از خودنمایی و اختلاط را انتخاب کنید

این هم دلیل

در قرآن مجید آمده است: وَلَا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِن.

و پاهای خود را به گونه‌ای به زمین نکوبند تا آنچه از زینت‌شان نهفته می‌دارند معلوم گردد.

سوره نور، آیه31 

منبع متن : محتوا نشر

منبع عکس : کانال جنبش من حجاب را دوست دارم

دسته‌ها
حجاب و عفاف

حریم من حجاب من در محل کار [بخش پنج]

حریم من حجاب من در محل کار [بخش پنج]
حریم من حجاب من در محل کار [بخش پنج]

حریم من حجاب من در محل کار [بخش پنج]

دانلود صوت

متأسفانه در برخی از سازمان‌ها و نهادهای دولتی یا غیردولتی زنان و مردان مجبورند در تمام ساعات اداری در یک اتاق یا در کنار هم مشغول به فعالیت شوند.

این اختلاط که با مبانی و ارزش‌های دینی و اسلامی تعارض دارد، باعث بروز و ظهور مشکلات و ناهنجاری‌های اجتماعی زیادی می‌شود، چون هرچند هم زن و مرد از درجه تقوای بالایی برخوردار باشند، باز شیطان در کمین چنین لحظه‌ها و موقعیت‌هایی است: نگاه‌های خیره‌کننده، وارسی حرکات و رفتارهای یکدیگر، فراهم شدن زمینه برای صحبت‌های غیرکاری و…

اما کسانی هم هستند که در چنین موقعیت‌هایی حواسشان به حفظ حریم‌ها هست. زنان و مردانی که رعایت اصل حریم در روابطشان با نامحرمان از ضروریات است. چون می‌دانند اگر حریم‌ها شکسته یا کمرنگ شوند، حیا و عفاف افرادِ ضعیف‌النفس مخدوش شده و احتمال لغزش و خطا از سوی آن‌ها افزایش پیدا میکند.

پیشنهاد 

با همکار نامحرم وارد صحبت‌های غیرضروری نشوید.

مسائل خانوادگی‌تان را در محیط کار مطرح نکنید.

در ساعات غیر اداری با همکارانتان پیامک ردوبدل نکنید.

این هم دلیل 

از پیامبر روایت شده است که:

اِشتَدَّ غَضَبُ اللّه عز و جل عَلَی امرأةٍ ذاتِ بَعلٍ مَلَأتْ عین‌ها مِن غَیرِ زوج‌ها أو غَیرِ ذِی مَحرَمٍ مِنها.

زن شوهر داری که چشمش را از مردی جز شوهر خود، یا نامحرمی پُر کند، خشم خداوند عز و جل بر او فزونی گیرد. 

منبع متن : محتوا نشر

منبع عکس : کانال جنبش من حجاب را دوست دارم

دسته‌ها
اخبار

نشریه میعاد به شماره 43 رسید ؛ گفت‌وگو با دکتر رضا ایرانمنش

نشریه میعاد به شماره 43 رسید ؛ گفت‌وگو با دکتر رضا ایرانمنش
نشریه میعاد به شماره 43 رسید ؛ گفت‌وگو با دکتر رضا ایرانمنش

بسم الله الرحمن الرحیم

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«اِسْمَعُوا وَ اَطیعُوا لِمَنْ وَلاّهُ اللّه ُ الأَمْرَ، فَـاِنَّـهُ نِظـامُ الأسـلام»

«از کسی که خداوند به او «ولایت امر» داده است، حـرف شـنوی و اطاعـت داشـته باشـید، چرا که این اطاعت، نظام‌بخش اسلام است.»

(امالی مفید، ص 14) 

 

 

شماره 43 میعاد منتشر شد.

برای بخش مصاحبه می توانید به عنوان مصاحبه گر افتخاری با نشریه همکاری داشته باشید. مطالب ارسالی با نام خودتان منتشر خواهد شد.

در شماره 43 نشریه میعاد میخوانید:

 

  • گرداب افول(سرمقاله)
  • رنجنامه تصویب قانون اساسی
  • دین در جریان روشنفکری
  • چرچیل؛قصاب عراق
  • نیک نامی در تاریخ
  • تربیت نبوی در سایه قرآن
  • یادداشت شفاهی (حسن عباسی)

  • منبری نشو
  • چرخش ایمان در جامعه پویا
  • معرفی کتاب
  • حرف شما
  • مصاحبه با دکتر رضا ایرانمنش (قسمت دوم) 

 

برای دانلود نشریه میعاد اینجا کلیک کنید (2 مگابایت)

 

دسته‌ها
گفت‌وگو

درباره سارا عرفانی و دغدغه های فرهنگی و سیاسی او

.

درباره سارا عرفانی
درباره سارا عرفانی

سارا عرفانی را همه با کتاب “پنج‌شنبه فیروزه‌ای” می شناسند، کتابی که با موضوع دینی اما بیان جدید توانست مخاطبان بسیاری را جلب کند.

به سراغ او را رفتیم تا از کم و کیف ورود به عرصه داستان نویسی و نوشتن در حوزه دین با او صحبت کنیم.

متن ذیل گفتگوی  با این نویسنده جوان است: 

سارا عرفانی

به عنوان سوال اول کمی از درباره سارا عرفانی بگویید و اینکه چرا به سمت داستان نویسی آمدید؟

سارا عرفانی هستم متولد سال 61. الهیات گرایش فلسفه خوانده ام و به شدت به رشته ام علاقه دارم و همچنان در این زمینه مطالعه می کنم.

 

اینکه چرا به سمت داستان نویسی آمدم را دقیق نمی دانم؛ دبیرستانی بودم که به نوشتن علاقه مند شدم و سر کلاس داستان می نوشتم. اما آن زمان خب سن و سالم طوری بود که خیلی به این فکر نمی کردم که چرا باید بنویسم. حسی می نوشتم و کم کم وقتی وارد دانشگاه شدم حس کردم می شود مباحث دینی را در داستان بیان کرد. آن زمان بود که داستان نوشتن برای من جهت پیدا کرد و فهمیدم قرار است چه کار کنم.

 

 

چطور با اقای شجاعی آشنا شدید؟

عرفانی: آشنایی من با کتاب های آقای مهدی شجاعی برمی گردد به دوران کودکی؛ شاید هشت نه ساله بودم که مادرم برای هدیه تولد، دو تا از کتابهای آقای شجاعی را به من دادند؛ “امروز بشریت” و “ضریح چشم های تو”؛ اگر باز هم بود الان یادم نیست. همان زمان من با قلم ایشان آشنا شدم و کم کم داستان های بیشتری از ایشان خواندم.

 

همین جا دوست دارم از مادرم و البته پدرم تشکر کنم که از همان روزهای کودکی من را با نویسندگان و کتاب های خوب آشنا کردند.

اما آشنایی ام با انتشارات نیستان و آقای سید علی شجاعی برمی گردد به چاپ کتاب “هدیه ولنتاین”. خوش قولی ها و برخوردهای خوب و ادب و احترامشان واقعا کم نظیر است و حقیقتا از همکاری با انتشارات نیستان پشیمان نیستم. متاسفانه برخورد خوب و اخلاق مدارانه گوهر نایابی شده که اگر پیدا شد باید آن را قدر دانست و از دست نداد. و من در مورد انتشارات نیستان چنین حسی دارم.

 

[su_note]

حتما بخوانید : سارا عرفانی و محمدرضا موذن زاده از برکات ازدواج می‌گویند

[/su_note]

 

حالا بریم سراغ کتاب “پنج شنبه فیروزه ای“؛ این کتاب؛ کتاب خوبی است، جذب مخاطب در نوشتن کتاب چقدر برایتان مهم بود؟

سارا عرفانی : ببینید، من چهار سال برای نوشتن این کتاب وقت گذاشتم؛ طبیعتا برایم مهم بود چیزی که می نویسم و سالهای عمرم را برایش می گذارم خوانده شود و اثرگذار باشد. نه برای اینکه خودم مطرح شوم، بلکه صرفا به خاطر حرفی که کتاب دارد.

 

قصدم این بود حرفی بزنم که مخاطب گسترده ای بتواند با آن ارتباط برقرار کند و آن را بفهمد و برایش سودمند باشد. حالا یکی پیدا می شود اسم این طور نوشتن را می گذارد ادبیات عامه پسند، یک منتقد دیگر در جلسه ی نقد و بررسی کتاب اثبات می کند که این کتاب عامه پسند نیست و مدرن است.

 

این دیگر دعواهای منتقدین است که همیشه بوده و خواهد بود. قصد من این بود کتابی با محوریت مسائل دینی و اجتماعی بنویسم که مخاطب جوان آن را بخواند و از خواندن لذت ببرد و کتاب را زمین نگذارد. آن قدر فرم زده نباشد که برای خواندن اذیت شود و آن را کنار بگذارد و نهایتا کتاب به آن هدفی که داشته نرسد و نخوانده بماند.

 

لذا در نوشتن این کتاب، سعی کردم هم (در حد توان خودم) حرفه ای و تکنیکی بنویسم که برای علاقمندان به داستان نویسی حرف جدیدی داشته باشد و هم قابل فهم و درک برای مخاطب از نظر محتوا و مضمون.

 

 

خطوط قرمزی در کتاب هست که شاید جمع کردنش در یک داستانی که تم مذهبی دارد سخت باشد؛ چطور این هماهنگی را انجام دادید؟

سارا عرفانی: فرصت زیادی برای نوشتن کتاب داشتم و با صبر و حوصله قطعات داستان را مثل یک پازل کامل کردم. حواسم بود اگر سوال یا شبهه ای در فضای داستان مطرح می کنم بی پاسخ نگذارم. اگر به قول شما قرار است به خطوط قرمز نزدیک شوم از آنها رد نشوم تا مخاطب را اذیت نکرده باشم. ذهن مخاطب و قوه ی خیال او را که در فضای داستان به دست من امانت است منحرف نکنم.

 

از فضای کتاب که دور شویم به نسلی می رسیم که تشنه دانستن است؛ به عنوان یک نویسنده جوان چقدر سعی کرده اید با زبان جوانان داستان بنویسید؟

سارا عرفانی: من خودم چون جوان هستم خواه ناخواه با زبان آنها می نویسم و خدا را شکر بازخوردهای خوبی از جوان ها گرفته ام.

 

[su_note]

حتما بخوانید : سبک زندگی سارا عرفانی از دوربین خبر شبانگاهی [ویدیو]

[/su_note]

 

چندین سال است که رهبر معظم انقلاب بسیار به مسئله توجه به جوانان انقلابی تاکید دارند؛ به عنوان یک نویسنده جوان چقدر این مسئله را در جامعه می بینید؟

سارا عرفانی: به نظرم هنوز خیلی کار داریم تا به این حرف عمل کنیم. متاسفانه یا خوشبختانه خیلی کارهای مهم را همین جوان ها انجام می دهند، بی چشم داشت. یعنی می خواهم بگویم به جای آنکه به آنها توجه شود خودشان دارند کارهای خوبی انجام می دهند. راحت نمی شود در این مورد حرف زد. بگذریم.

 

 

دغدغه اصلی تان در نوشتن چه مسئله‌ای است؟

عرفانی: دوست دارم زمانی بتوانم در فضای داستان و ادبیات، همراه مخاطب های کتاب هایم سیر و سلوک داشته باشم. بنشینیم و فقط از خوبی ها بگوییم و بنویسیم. از آن چیزهایی که برایشان آفریده شده ایم و این روزها شاید از آنها خیلی فاصله گرفته ایم.

 

آنقدر از خوبی ها بگوییم که کم کم خودمان شبیه شان بشویم. به نظرم به معضلات اجتماعی و آدم های بد و سیاه خیلی پرداخته شده و خواهد شد. اما کمتر الگو سازی شده. کمتر آدم های خوب نشان داده شده اند.

 

خب ما که از صبح تا شب در کوچه و خیابان معضلات را می بینیم و با آنها کلنجار می رویم. البته قبول دارم که چنین داستان ها و فیلم هایی جایگاه خود را دارند. کتمان نمی کنم. اما امیدوارم زمانی برسد که سطح کارها چند پله بالاتر برود. اگر من هم نمی توانم و از عهده اش برنمی آیم و اصلا در آن حد نیستم اما نویسندگانی پیدا شوند که این کار را انجام دهند.

 

 

 نظرتان در مورد اینکه یک نویسنده همه چیز را باید در داستانش بنویسد حتی موضوعات غیر اخلاقی؛ چیست؟

سارا عرفانی : خوب با طرز فکری که دارم به نظرم داستان باید طیب و طاهر باشد. نباید طهارت مخاطب را به هم بزند. خیلی از نویسنده ها را می بینم که با ممیزی مشکل دارند. اما من با خودم فکر می کنم ای کاش ادبیات ما آنقدر پاک بود که اصلا ممیزی احتیاج نداشت. هنر باید در خدمت رشد و تعالی انسان باشد، نه آنکه با طرح مسائل غیر اخلاقی به روح پاک او ضربه بزند. حالا یک عده ای این را قبول ندارند. این مساله برمی گردد به ایدئولوژی افراد.

 

بهترین کتابی که در این یک سال اخیر خوانده اید؟

عرفانی: واقعیتش را بخواهید آنقدر کتاب چاپ شده و چاپ نشده خوانده ام که در این مورد حضور ذهن ندارم. اما به لحاظ تکنیک و نوع روایت داستان، کتاب «عاشقی به سبک ونگوک» از آقای محمدرضا شرفی خبوشان را دوست داشتم و به علاقمندان به نویسندگی توصیه می کنم آن را بخوانند.

 

 

بدترین کتابی که خوانده اید؟

سارا عرفانی :  دو تا کتاب کودک برای دخترم خریده بودیم. یکی در مورد پدر، یکی در مورد مادر… در هر دو کتاب پدر و مادر را مسخره کرده بود و کارهایی که غلط انجام می دادند و خرابکاری می کردند را مسخره می کرد.

 

البته کتاب ترجمه بودند و با فرهنگ ما سازگاری نداشتند. حتی یادم هست وقتی آن را برای دخترم خواندم او هم از ادبیات کتاب شوکه شده بود. آنقدری افتضاح نبودند که نشود برای بچه خواند، اما برای ناشر به نظرم افتضاح است، حتی اگر بگوید یک مقدار با پدر و مادر شوخی کرده است.

 

 

چه مسئله ای در حوزه داستان نویسی شما را اذیت می کند؟

عرفانی: اینکه ما رمان خوب، رمانی که هم از نظر تکنیک قوی باشد هم محتوا، کم داریم. رمانی که بتواند مخاطب را جذب کند و او را بنشاند پای کتاب. خیلی از کارهای خوب مخاطب خاص دارند، بعضی از کارهایی که مخاطب زیاد دارند هم قوی نیستند. سراغ ناشرها که می رویم انگشت شمار رمان های جدید و قابل قبول دارند.

 

ما خوراک فکری خوب برای جوان ها تولید نمی کنیم. بعد مدام گله می کنیم که چرا کتاب های غیرمجاز اینترنتی دانلود می کنند. به نظرم باید برای نوشتن رمان های خوب متناسب با انواع و اقسام سلیقه ها هزینه کرد.

 

اما معمولا این اتفاق نمی افتد. برای کارهایی هزینه های هنگفت می شود که شاید مخاطب معمولی اصلا علاقه ای به خواندن شان نداشته باشد. از آن طرف ناشرهایی هستند که سالانه تعداد زیادی رمان چاپ می کنند که زیر پوستی تیشه به ریشه ی دین و اعتقادات جوان ها می زند. به نظرم مسئولین حواسشان به این چیزها نیست. یا بهتر است بگویم ما خیلی دغدغه ی فرهنگ نداریم.

 

اقتصاد و سیاست خیلی پررنگ است. در حالیکه فرهنگ فرد فرد مردم جامعه اگر درست شود خیلی مشکلات در اقتصاد و سیاست هم پیش نمی آید.

 

 

رمان جدیدتان در مورد چه موضوعی است؟

عرفانی: در حال حاضر مشغول نوشتن داستانی بر اساس زندگی حضرت معصومه هستم. رمان جدیدی در دست ندارم. دو سه ایده برای نوشتن رمان در ذهنم هست اما هنوز نمی دانم قرار است کدام را زودتر بنویسم.

 

آیا موضوعی بوده است که علاقمند باشید بنویسید اما نتوانستید؟

عرفانی: موضوعات نانوشته ی زیادی در ذهنم دارم که هنوز فرصت نوشتن شان پیش نیامده یا طرح داستان کاملا پخته نشده. آنها را به آینده موکول کرده ام. تا خدا چه بخواهد.

 

در ادبیات ما تقلید چقدر وجود دارد؟

عرفانی: فکر می کنم در شروع نویسندگی تقلید یک چیز طبیعی باشد. البته اگر نباشد بهتر است اما نویسندگان جوان سعی می کنند شبیه کسی بنویسند که آثارش را دوست دارند یا او را نویسنده ی موفقی می دانند. یا حتی اگر سعی نکنند، سبک آن نویسنده ناخودآگاه روی کارهایشان اثر می گذارد.

اما باید کم کم با تجربه های بیشتر بتوانند به سبک خاص خودشان برسند. من یادم است روزهای نوجوانی که تازه می خواستم نوشتن را شروع کنم، یک نوع خاصی نوشتن خیلی مد بود. در کلاس ها و کارگاه ها بیشتر آن شکلی می نوشتند. اما من دوست نداشتم آن طور بنویسم.

لذا به من گفتند هر طور خودت می خواهی بنویس و به سبک خودت برس. حالا شاید تا الان هم به آن نرسیده باشم اما لااقل سعی می کنم به اجبار شبیه نویسنده ی خاصی ننویسم.

 

منبع: نسیم آنلاین

دسته‌ها
اخبار

جهزیه اهدایی مدرسه دخترانه عفاف با پول کاغذ باطله

مدرسه دخترانه عفاف
مدرسه دخترانه عفاف

مگر می‌شود از کاغذ باطله جهیزیه درست کرد یا با درهای بطری برای مدارس محروم بخاری خرید؟

 این سؤالی است که ابتدای سال تحصیلی، بچه‌های مدرسه دخترانه عفاف از حاج‌آقا حیدری پرسیدند و منتظر جوابش شدند اما وقتی با همت‌شان نخستین جهیزیه ظرف مدت یک ماه تهیه شد از خوشحالی در پوستشان نمی‌گنجیدند و حالا هر روز بیشتر در این زمینه تلاش می‌کنند.

حجت‌الاسلام حامد حیدری که ایده‌پرداز این طرح در مدرسه دخترانه عفاف است در این باره می‌گوید: ابتدای سال تحصیلی بود که تصمیم گرفتم دو موضوع را در مدرسه دخترانه عفاف دنبال کنم؛ یکی بحث جمع‌آوری کاغذ باطله بود و دیگری درهای بطری. در ابتدا مسابقه برگزار کردیم اما کم‌کم بچه‌ها خودشان علاقه‌مند شدند و هر روز برای من کاغذ باطله و در بطری می‌آوردند.

بچه‌ها اول کار باورشان نمی‌شد که از کاغذ باطله‌های آنها جهیزیه‌ای جور می‌شود اما وقتی نخستین جهیزیه را ظرف مدت کوتاهی تهیه کردیم اشتیاق آنها برای ادامه دادن این کار خیر بیشتر شد.

او با تاکید بر اینکه بچه‌ها باید از سنین پایین با کار خیر آشنا شوند می‌گوید: هدف اصلی من از اجرای این طرح‌ها در مدارسی که بچه‌های بهره‌مند در آن آموزش می‌بینند این است که کار خیر را دوباره برای آنها تعریف کنم و آنها را با مشکلاتی که در جامعه وجود دارد و شاید آنها هیچ وقت از آن آگاهی پیدا نکنند آشنا کنم.

وقتی با بچه‌های مدرسه دخترانه عفاف  فیلمی را که در مناطق محروم گرفته شده بود می‌دیدیم همگی با تعجب نگاه می‌کردند و بعد هم می‌پرسیدند واقعا چنین جاهایی هست؟ یعنی ممکن است که الان کسی به خاطر فقر مدرسه نرود یا گوشت نخورد؟

او می‌گوید: برای اینکه نیروهای خیر در مدرسه پرورش دهیم برای بچه‌هایی که در کلاس هفتم، هشتم و نهم درس می‌خوانند مستند پخش می‌کنیم و بعد با هم حرف می‌زنیم و درباره راهکارها بحث می‌کنیم. درباره کاغذ باطله و دربطری هم خیلی با بچه‌ها صحبت کردیم. در ابتدا هیچ کدام فکر نمی‌کردند که بشود با کمک این مواد دورریختنی کاری بزرگ انجام داد اما حالا مطمئن هستند که با قدم‌های کوچک می‌توان کارهای بزرگ انجام داد.

[su_note]

حتما بخوانید : دانلود مستند محیط امن ,درباره استراحتگاه دانشجویان دختر و حجاب دانش‌آموزان

[/su_note]

حیدری با بیان اینکه با هر 2 تن کاغذ باطله می‌توان یک جهیزیه تهیه کرد می‌گوید: بچه‌های مدرسه دخترانه عفاف  هر روز برای من حداقل 300 گرم کاغذ باطله می‌آورند و ما آنها را درون اتاقی می‌گذاریم تا به‌حدنصاب برسد و بعد طی توافقی که با یکی از مراکزی که کاغذ باطله تحویل می‌گیرد انجام داده‌ایم کاغذها را تحویل آنها می‌دهیم و با پولش اقدام به تهیه جهیزیه می‌کنیم.

البته ذکر این نکته ضروری است که مابقی هزینه جهیزیه را از خیرین دریافت می‌کنیم و بسیاری از تولیدکنندگان هم به ما تخفیفات خوبی در خرید کالا می‌دهند و به این شکل پک کامل جهیزیه جور می‌شود.

او می‌گوید: ما خیرین زیادی داریم که می‌توانیم برای تهیه جهیزیه از آنها کمک بگیریم اما با این کار بچه‌ها را از سنین پایین با این موضوع درگیر می‌کنیم تا آنها خودشان برای رفع نیاز محرومان تلاش کنند و ذهنشان با این موضوع عجین شود.

حیدری می‌گوید: بعد از اینکه نخستین جهیزیه را تهیه کردیم آن را در مدرسه چیدیم تا بچه‌ها از نزدیک نتیجه کار خیرشان را ببینند. قرار است نوعروسی که جهیزیه را تحویل می‌گیرد برای بچه‌ها نامه‌ای بنویسد که آن را هم در تابلوی اعلانات مدرسه دخترانه عفاف نصب می‌کنیم.

حیدری با تاکید بر اینکه مدرسه بهترین ظرفیت برای پرورش نیروهای خیر است اضافه می‌کند: باید بچه‌ها را با کارهای خیری که لزوما مالی نیستند آشنا کنیم. بچه‌های ما مهربان‌تر و پاک‌تر از آن چیزی هستند که ما فکر می‌کنیم و وقتی آنها را با مسائل آشنا کنیم همگی پای کار هستند و بیشتر از بزرگترها برای رفع نیاز نیازمندان تلاش می‌کنند.

او در ادامه می‌گوید: یکی دیگر از برنامه‌های ما جمع‌آوری در بطری‌هاست تا به امید خدا بتوانیم با پولی که از این راه تامین می‌شود برای حداقل 10 کلاس درس بخاری تهیه کنیم.خوشبختانه بچه‌ها مشتاقانه در این طرح‌ها شرکت می‌کنند و والدین آنها هم حمایت‌کننده هستند.

دسته‌ها
مقاله

چگونه با فرزند نوجوانمان صحبت کنیم و مشاجرات را کم کنیم

photo_2016-11-25_00-07-42

زمانه عوض شده و تغییرات آنقدر عمیق و سریعند که گاهی تا چشم باز کنی، می‌بینی از دنیا عقب افتاده‌ای.

پیشرفت روزانه تکنولوژی و علم هم به این تغییرات، شتاب فزاینده‌ای داده است. در چنین شرایطی، اگر دختر یا پسری نوجوان در خانه داشته باشید، خواه‌ناخواه، این تغییرات بیشتر به چشم‌تان می‌آید چون نوجوان، خواسته‌ها، دغدغه‌ها، سرگرمی‌ها و دانسته‌هایش به هیچ‌عنوان قابل قیاس با زمان ما نیست.

آنها در دنیایی زندگی می‌کنند که مختصاتش با دنیای نوجوانی ما زمین تا آسمان فرق دارد. همین مسئله، شکاف بین نسل‌ها را بیشتر و عمیق‌تر می‌کند. در چنین شرایطی است که نوجوان انگار زبان والدینش را نمی‌فهمد و والدین به هیچ عنوان حرف‌ها و دغدغه‌های نوجوان برایشان قابل درک نیست.

همین می‌شود که بگومگوهای طولانی و مدام، راهشان را به خانه‌ها باز می‌کنند. با این بحث‌ها و مشاجرات و بگومگوهای کسالت‌بار و تشنج‌آفرین که انگار سر تمام شدن ندارند، چه باید کرد؟

 

من درس نمی‌خوانم؛ زندگی خودم است

یکی از بگومگوهای معروف در خانه‌هایی که نوجوان دارند، بحث بر سر «بشین سر درست» است. پدر و مادر نگران آینده تحصیلی و شغلی فرزند هستند و نوجوان حواسش بیش از قبل پی هر چیزی است به جز درس خواندن؛ ترجیح می‌دهد به جای درس خواندن با دوستانش معاشرت کند، گوشی هوشمند احتمالی‌اش را دستش بگیرد و در شبکه‌های مجازی بچرخد، روی تختش ولو شود و ساعت‌ها خیره به سقف باقی بماند یا… .

 

تمرکز روی مطالعه و درس خواندن در دوران نوجوانی که صدها دغدغه متفاوت با خود به همراه دارد، کار آسانی نیست. این در حالی است که والدین متوجه سختی این مسئله نیستند و توقع دارند نوجوان از مدرسه که می‌رسد مرتب و منظم تکالیفش را انجام دهد، چند ساعتی استراحت کند و دوباره کتابش را دستش بگیرد.

بله، شاید نوجوان‌های فامیل و همسایه، چنین باشند اما مطمئن باشید که آنها هم بدقلقی‌های خودشان را دارند. در چنین شرایطی بگومگو بر سر «چرا درس نمی‌خونی؟» کاملا بی‌فایده است چون هرچه بیشتر اصرار کنید، نتیجه کمتری خواهید گرفت.

راهکارش این است که درکش کنید، با او راه بیایید، برایش زمان بگذارید و توقع نداشته باشید تمام ساعات روزانه‌اش را مطابق میل شما رفتارتان کند. هیچ‌وقت بر سر درس خواندن دعوا و مرافعه راه نیندازید که جز عمیق شدن شکاف بین‌تان، چیزی عاید نمی‌شود.

 

همین درک ساده

در قدم اول، نمی‌خواهیم بگوییم لازم است تمام و کمال نوجوان و اقتضائات زمانه‌اش را درک کنید. اما لااقل در مورد نوجوانی – که به «سرزمین طوفان‌ها» معروف است – کمی بدانید؛ یعنی حواستان باشد که در این سنین یعنی حدود 12تا 18سالگی، در سرزمین نوجوان، هیچ‌چیز سر جای واقعی‌اش نیست بلکه همه عناصر دارند تلاش‌شان را می‌کنند تا جای اصلی خودشان را پیدا کنند.

این جابه‌جایی و تکاپو، این رشد ناگزیر و مدام، انرژی زیادی از نوجوان می‌گیرد و او را دچار سردرگمی و بی‌حوصلگی می‌کند. در این دوران، هورمون‌ها بیش و پیش از گذشته مشغول کارند. ذهن و عقل در حال تکامل هستند، هویت درحال شکل‌گیری است و جسم، در جاده بزرگ شدن و رشد، آنقدر تغییر می‌کند که خود نوجوان هم وقتی مقابل آینه قرار می‌گیرد از این همه تغییر، سرگیجه می‌گیرد.

بنابراین اگر خودتان را جای او بگذارید، یا نوجوانی خودتان را به یاد آورید و سعی کنید که این دوران را درک کنید، بی‌حوصلگی، پرخاشگری، کم‌طاقتی، استقلال‌طلبی، آزادی‌خواهی و خیلی دیگر از احساسات منطقی و غیرمنطقی نوجوان را بهتر درک خواهید کرد.

 [su_note]

حتما بخوانید: فرزندان خانواده های مومن باهوش ترند

[/su_note]

دور تسلسل

متأسفانه بگومگو با نوجوان از آن چیزهایی است که اگر شروع شود، تمام شدنش کار آسانی نیست، یا لااقل نمی‌توان این اطمینان را داد که ختم به‌خیر می‌شود.

اغلب والدینی که درگیر بحث و مشاجره با نوجوان می‌شوند، کسانی هستند که در زندگی زناشویی‌شان هم اهل بحث‌های طولانی و بگومگوهای بی‌فایده‌اند؛ بنابراین آموختن مهارت راه بردن بگومگو را بیاموزید؛ یعنی بدانید که گاهی لازم است بدون پذیرفتن حرف طرف مقابل و زیر بار رفتن، سکوت کرد و گذشت؛ گاهی باید عذرخواهی کرد، گاهی نیاز است که با محبت و مهربانی، عوض داد کشیدن و تهدید و تنبیه، ماجرا را تمام کرد.

خلاصه اینکه اگر قرار باشد بگومگو را ادامه دهید تا حرفتان به کرسی بنشیند، مطمئن باشید نه‌تنها نوجوان حرف شما را نمی‌پذیرد و کوتاه نمی‌آید بلکه این بحث تا زمان از هم گسستن رشته‌های اعصابتان پیش خواهد رفت؛ پس مهارت گفت‌وگوی درست با نوجوان را بیاموزید.

 

برخودتان آگاهانه مسلط باشید

می‌دانیم که داشتن یک نوجوان و سروکله زدن با او بر سر هزار و یک مسئله غیرقابل‌پیش‌بینی که به ذهنتان هم نمی‌رسیده و پیش آمده، کار ساده‌ای نیست و شما هم آدم هستید و ممکن است از کوره دربروید یا اعصابتان به هم بریزد و کلافه و بی‌حوصله شوید. در چنین شرایطی سعی کنید بحث را تمام کنید و به هیچ عنوان ادامه‌دهنده نباشید.

اگر می‌توانید، از محیط دور شوید. مطمئن باشید اثر این بگومگو کمتر از درس نخواندن، مهمانی رفتن، لباس نامناسب پوشیدن و… نیست. اجازه بدهید فضا کمی آرام شود تا شما و فرزند نوجوانتان انرژی از دست رفته را بازیابید و سر فرصت و در شرایط مناسب و آرام، گفت‌وگو را بدون مشاجره آغاز کنید.

 

سخت نگیرید

همانقدر که باید حواستان جمع باشد، چون تربیت یک نوجوان به هیچ عنوان کار ساده‌ای نیست، نباید سختگیر و محدودکننده باشید. آنقدر «نه» نگویید که درمواقعی که نیاز به یک «نه» قاطع دارید، حرفتان خریدار نداشته باشد! بدانید که نوجوان نیاز به آزادی دارد. نیاز دارد که خودش لباس‌هایش را انتخاب کند و اگر مطابق میل شما نیست، نبایدچیزی را به او تحمیل کنید بلکه صحبت کرده و حدود را مشخص کنید.

او نیاز دارد ساعاتی را تنها باشد، با دوستانش وقت بگذراند، حریم خصوصی‌اش برایش مهم است و… . شما فقط باید امنیت را فراهم آورید و کنترل غیرمستقیم داشته باشید، محدودکردن و مخالفت و بیش از حد «نه» گفتن فقط میزان مشاجرات خانگی را بیشتر می‌کند.

 [su_note]

حتما بخوانید : چگونه بچه را تربیت کنیم و فرزند عالی داشته باشیم

[/su_note]

زمان بگذارید

نوجوانی که با مادر یا پدرش به پارک و مسافرت و سینما می‌رود، فوتبال بازی می‌کند، به خرید و پیاده‌روی می‌رود و در یک کلام روابط همدلانه و درک متقابل را تجربه می‌کند، کمتر به دام مشاجره و بگومگو می‌افتد.

نوجوانان از جدی گرفته شدن توسط بزرگ‌ترها لذت می‌برند و اگر همراهی‌شان نکنید و آزادی انجام این سرگرمی‌ها را از آنها بگیرید، دل به هیچ مسئله جدی دیگری نخواهند داد و برای رسیدن به ممنوعیاتی که شما وضع کرده‌اید، اصل زندگی را قربانی خواهند کرد. با نوجوانتان علاوه بر همدلی و آموزش، وقت‌گذرانی، خوشگذرانی و تفریح کنید و اثر آن را بر کاهش بگومگوها ببینید.

 

به گفت‌وگو اهمیت بدهید

گفت‌وگو کردن را دست‌کم نگیرید؛ یعنی نگویید: «این بچه اصلا حرف حالیش نمی‌شه، آخرش هم کار خودش رو می‌کنه»، ضمن اینکه گفت‌وگو کردن با نوجوان هم راه و روش‌های خودش را دارد؛ مثلا نباید در کلام‌تان سرزنش یا مقایسه باشد، نباید ساعات گفت‌وگو آنقدر طولانی شوند که خمیازه تحویل بگیرید. مهربان، همدل و سریع، حرف‌هایتان را بگویید.

 

گردآوری : مریم کمالی نژاد (همشهری دو)

دسته‌ها
کیوسک

دل به عشقت بسته ام یا حسین علیه السلام

photo_2016-11-24_23-18-38

 

دلش هنوز از یادآوری خاطره آن روز می‌لرزد؛ همان روزی که تلفن زنگ خورد و او به کربلای معلی دعوت شد.

می‌گوید: نمی‌دانم از کجا برایتان تعریف کنم، از آن روزی که دلشکسته در حرم امام رضا(ع) قسمش دادم که زیارت کربلا را نصیبم کند یا آن روزی که از کاروان جا ماندم و مثل ابر بهار گریه کردم یا آن لحظه‌ای که صدایی از آن سوی خط گفت که زائر کربلایی و باید زودتر مدارکت را بیاوری.

 

پسری 22ساله است که از هفت سالگی یتیم شده و با سختی کار می‌کند و درس می‌خواند. او که امسال به همت خیرین به کربلای معلی مشرف شده است در این‌باره می‌گوید: من عاشق امام‌حسین(ع) و حضرت عباس(ع) هستم. خیلی دلم می‌خواست برای یک‌بار هم که شده ضریح مبارکشان را زیارت کنم. سال پیش رئیس کاروان محله‌مان افراد را پیاده به کربلا برد.

 

من دیر متوجه شدم و نتوانستم به کاروان برسم. خیلی دلم شکست و مدام حسرت می‌خوردم تا اینکه برای 28صفر به مشهد رفتم و در حرم امام‌رضا(ع) او را قسم دادم که مرا عازم کربلا کند تا جدش امام حسین(ع) را زیارت کنم. خودم هم نمی‌دانم چه حالی بود که داشتم فقط همین قدر می‌دانم که دلم برای حرم امام حسین(ع) پر می‌کشید.

 

خلاصه گذشت و من نتوانستم راهی کربلا شوم. امسال اوایل محرم بود که مادرم بیمار شد و من برای درمان، او را به مشهد بردم. بعد از اینکه از مطب دکتر بیرون آمدیم با هم به طرف حرم امام‌رضا(ع) رفتیم. در آنجا دوباره دست به دعا برداشتم و از آقا خواستم که راه کربلا برای من باز شود.

 

خیلی دلم شکسته بود و هر چه فکر می‌کردم می‌دیدم که با این وضعیتی که ما داریم حالا حالاها نمی‌شود به کربلا بروم اما دلم بدجوری هوایی شده بود. خلاصه چند روزی بود که از مشهد برگشته بودیم که از کمیته امداد با من تماس گرفتند و گفتند که اسمت برای کربلا در آمده و یکی از خیرین تقبل کرده هزینه سفر تو را به کربلا بدهد. زودتر بیا تا کارهایت را انجام دهی.

 

او درحالی‌که بغض و شادی را توامان به همراه دارد ادامه می‌دهد: نمی‌دانید از شنیدن این خبر چقدر خوشحال شدم، مثل پرنده‌ای بودم که روی ابرها بال می‌زند. همان‌جا نشستم و خدا را سجده کردم که آرزوی مرا برآورده کرده است. بالاخره من هم از طرف آقا امام حسین(ع) طلبیده شده و عازم کربلا بودم. موقع رفتن، مادرم را در آغوش گرفتم و گفتم از خودش می‌خواهم که زیارتش را قسمت‌ات کند.

 

این مددجو که ساکن یکی از روستاهای گرگان است در ادامه می‌گوید: پایم به نجف که رسید بی‌اختیار اشک می‌ریختم. حرم امام علی(ع) ابهتی دارد که وصف‌نشدنی است. وقتی داخل می‌روی و چشمت به ضریح می‌افتد از خود بی‌خود می‌شوی. بعد از زیارت در نجف، راهی کربلا شدیم و من بالاخره به آرزویم رسیدم.

 

به کربلا که وارد شدیم کیفم را به همراهم دادم تا به هتل ببرد و خودم راهی حرم شدم. دلم طاقت نمی‌آورد بدون دیدن ضریح امام‌حسین(ع) به هتل بروم و خستگی به در کنم. اول به زیارت حضرت ابوالفضل(ع) رفتم و بعد در بین‌الحرمین خودم را کشان کشان و با چشمانی اشکبار به حرم امام حسین(ع) رساندم. دیگر یادم نیست که چطور به گردش چرخیدم و زیارت کردم.

 

نخستین چیزی که از امام‌حسین(ع) خواستم شفای همه بیماران به‌خصوص شفای مادرم بود و اینکه قسمتش کند که در این مکان حضور پیدا کند. مادرم از روزی که به من زنگ زدند و گفتند که یک خیر هزینه سفر شما به کربلا را متقبل شده هر روز پای سجاده‌اش آن خیر را دعا می‌کند و از آن روز مرا «کربلایی» صدا می‌زند.

 

او که از هفت سالگی پدرش را از دست داده و با یتیمی بزرگ شده است درباره زندگی‌اش می‌گوید: پدرم که فوت کرد آه در بساط نداشتیم که حتی خرج کفن و دفن او بکنیم. یادم هست که مادرم گوشواره‌اش را فروخت تا هزینه دفن پدرم جور شود. بعد از آن برادرهایم که از من بزرگ‌تر بودند به کارگری و بنایی مشغول شدند تا امورات خانه را بچرخانند.

 

روزگار سختی بود با اینکه من بچه بودم اما همه‌چیز را خوب می‌فهمیدم و حس می‌کردم. بعد از مدتی با معرفی شدن به کمیته امداد توانستیم وام بگیریم و از این وام چند گاو و گوسفند بخریم تا زندگی 10فرزند تأمین شود. خلاصه روزها گذشت و من که خیلی به درس علاقه داشتم با هر سختی‌ای که بود درسم را ادامه دادم و الان دانشجوی رشته عمران هستم.

 

این مددجو اضافه می‌کند: من تمام تلاشم را می‌کنم که با خوب درس‌خواندن به شغل مناسبی دست پیدا کنم و بعد مثل همان خیری که مرا به آرزویم رساند و خیرین دیگری که با کمک‌هایشان امثال من و خانواده مرا تحت حمایت خود قرار دادند بتوانم به دیگران کمک کنم. من یقین دارم که این بهترین عمل نزد خداست و خدا کسانی را که به بنده‌هایش کمک می‌کنند دوست دارد.

 

دسته‌ها
کیوسک

روایتی از زندگی شهید محمد پورهنگ

photo_2016-11-23_22-37-35

عکس بزرگ 

روایتی از زندگی شهید محمد پورهنگ 

ریحانه و فاطمه تازه ۱۷ماه‌شان تمام‌شده است. عکس محمد را گذاشته‌ایم روی میز کوچکی گوشه اتاق. 

 

بچه‌ها می‌روند سراغ عکس. روی محمد را می‌بوسند. دست به‌صورت و دستانش می‌کشند. انتظار دارند دست محمد به سمتشان حرکت کند و با زبان خاص خودش بگوید: «ریحانه بیا بابایی. آفرین. باباجی رو بوس کردی؟… بیا بغلم دخترم! فاطمه جانم تو هم بیا بابا… بیا بغل بابا… خدایا شکرت برای این دوتا گل…» محمد فقط در عکس می‎خندد.

 

همه دور اتاق نشسته‎اند. کسی باورش نمی‌شود این جمع شدن برای ختم محمد باشد. همه غرق فکر و خیالند. دنیادنیا حرف و خاطره از محمد دارند اما کسی حرفی نمی‌زند. ریحانه و فاطمه (دوقلوهای محمد) که به سمت عکس می‎روند و دست به سر و صورتش می‌کشند، یک‌دفعه بغض همه می‌ترکد. آقاجون دستمال سفیدش را درمی‎آورد و روی چشم‌هایش می‌گذارد. شانه‌های مردانه‎اش می‎لرزد. دائم می‎گوید: «محمد. بابا! رفتی آقاجون؟»

 

روزی که محمد آمد خواستگاری، گفت: «من خواب دیدم خدا به من 2 دختر دوقلو می‌دهد و همسری مهربان؛ اما همه را می‌گذارم و شهادت را انتخاب می‌کنم». خواب‌های محمد همیشه رؤیای صادقه بود. اما در خواب دیده بود که موقع شهادت دخترانش بزرگ شده بودند.

 

در همان جلسه آشنایی گفت:« من طلبه‌ام. حقوق ثابتی ندارم. زندگی با من شاید سخت باشد!» سرش را به طرف پنجره چرخاند و گفت:« اما در راه امام‌حسین(ع) فرش زیرپایم را هم می‌فروشم». با مهریه 14سکه در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) عقد کردیم. برای شروع زندگی هم رفتیم پابوس امام‌رضا(ع). همه فامیل و آشناها را هم برای سفر دعوت کردیم.

 

محمد 16ماه در سوریه بود. شهریور که آمد، ما را با خودش برد. در شهر حماء زندگی می‌کردیم. همسایه‌ها از دیدن رفتار محمد با اهالی محل و خانواده‌اش تعجب می‌کردند. آنقدر در آنجا محبوب بود که یکی از همسایه‌ها می‎گفت: «شما از من که سال‌هاست در این محل زندگی می‌کنم شعبی‎ترید». شعبی به زبان آنها یعنی محبوب و مردمی.

 

محمد در آنجا آرام و قرار نداشت. روز معلم از معلمان آنجا تقدیر می‌کرد، روز میلاد حضرت معصومه(س) با هزینه خودش برای دخترهای همسایه‌های سوری هدیه می‎خرید و با هم به خانه آنها می‌رفتیم. حتی کمیته‎ای برای شناسایی نیازمندان راه انداخته بود. قبل از این کسی آنجا این کارها را انجام نداده بود. فعالیت‌های فرهنگی محمد آنقدر مورد توجه بود که وزیر فرهنگ سوریه از محمد تقدیر کرد و خواست کارهایش را در بقیه شهرها هم گسترش دهد. اما این دلسوزی‌ها و همدلی‌ها از چشم دشمنان هم دور نماند.

 

محمد در سوریه مجروح شد و انتقالش دادند بیمارستان بقیه‎الله(عج). حالش هر روز وخیم‌تر می‌شد. دلم قرار نمی‎گرفت. هر روز می‌رفتم بیمارستان. محمد را روی تخت دیدن سخت بود و خودم و اشکم را کنترل کردن سخت‎تر. آن روز محمد زنگ زد و گفت: «امروز حالم بد است» و خواست کسی به دیدنش نرود.

 

طاقت نیاوردم. تنهایی رفتم بیمارستان. اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم. وقتی رسیدم دکترها و پرستارها دور تختش جمع شده بودند و مشغول احیایش بودند. می‌دانستم محمد می‌رود؛ اما جان مرا هم با خودش می‎برد. محمد! خوش به سعادت‌ات! دیدم دست‌هایش از کنار تخت رها شده و چشم‌هایش بسته است. دیدم روی صورتش را پوشاندند. تمام پله‌ها را تا حیاط دویدم. هنوز هم فکر می‌کردم محمد چشم‌هایش را باز می‌کند.

 

یادداشتی از امیر اسماعیلی

دسته‌ها
کیوسک

همه چیز درباره دعانویسی و رمالی در فضای واقعی و مجازی

همه چیز درباره دعانویسی و رمالی

 

کافی است کلمه دعانویسی را در یک موتور جست‌وجوی اینترنتی جست‌وجو کنید، آن وقت با سایت‌ها و صفحه‌های مجازی مختلفی مواجه می‌شوید که در آن رمالان فعالیت دارند و ادعای این کار و رفع مشکلات مختلف را کرده‌اند.

شاید هم بارها افراد درمانده‌ای را دیده باشید که برای رفع مشکلات و گرفتاری‌هایشان به دعانویسی روی آورده‌اند، یا شنیده باشید که کسی برای رفع بلا و گرفتاری، دعایی نوشته و همیشه همراه خود کرده است، شاید هم به آگهی‌هایی برخورده باشید که در آن ادعای توانایی دعانویسی برای رفع هر نوع مشکلی را کرده‌اند.

خب، اینگونه کارها از نظر اسلام چه حکمی دارد؟ اساسا چیزی به نام دعانویسی در دین ما وجود دارد؟ آیا می‌توان به دعانویسان مراجعه کرد؟ آیا در اسلام، دعانویسی درست و صحیح هم وجود دارد؟ اگر به استفتائات مراجع مختلف تقلید مراجعه کنید، سؤالاتی در این زمینه پرسیده شده و فقها هم پاسخ‌هایی داده‌اند. اینجا می‌توانید با جزئیات بیشتر این مسئله آشنا شوید. همراه بنیانا باشید

دسته‌ها
کیوسک

ریشه کنی فقر در جامعه ، باید در صدر مطالبات قرار گیرد

photo_2016-11-23_21-32-32

پرسیدم: « در ۷روز گذشته، کارکرده‌اید؟» پیرمرد گفت: «نه!» و با شرمساری صورتش را نزدیک آورد و نجواکنان گفت: «البته هر از گاه می‌روم قبرستان، سر قبرها قرآن می‌خوانم».

بیمه‌اش را زدم کمیته امداد. به مشخصات همسرش که رسیدم، گفت بیمار است و افتاده کنج خانه. زن صدایش را شنید، بلند گفت: «تو را به خدا خانم! یارانه‌مان‌را قطع نکنید. همین 3-2 تومان هم نباشد، بدبخت می‌شویم». می‌گویم نه. قطع نمی‌شود!

تشکر و خداحافظی‌ام را بغض‌آلود می‌گویم و با مداد، شماره «مکان» بعدی را می‌زنم.

 

این متن، قسمتی از خاطره‌نگاری یکی از مأموران سرشماری نفوس و مسکن امسال در یکی از شهرهای ایران است. این یادداشت، نمی‌خواهد از وضعیت اقتصادی جامعه و نسبت فقر و غنا، تحلیلی ارائه کند، بلکه غرض از این کلمات، ایجاد یک حساسیت عمومی است تا همه آدم‌هایی که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد برای فقر دیگران کاری کنند و فکری بیندیشند.

 

کم نیستند آدم‌های آبرومندی که آخر شب به میوه‌فروشی محلشان رفته و میوه‌های پلاسیده و دورریختنی را می‌خرند، یا پدرهایی که 2ماه آزگار برای خانه‌شان گوشت نخریده‌اند و یا مادران بی‌سرپرستی که برای درمان فرزند سرماخورده‌شان، از خوراندن یک قرص و شربت معمولی هم عاجزند.

 

صحبت از دولت و حاکمیت نیست که باید تمام هم و غم خود را برای درمان فقر در جامعه صرف کند و اندیشه عدالت‌طلبانه را فدای نگاه سرمایه‌دارانه نکند؛ صحبت از آدم‌های تازه به دوران رسیده جامعه هم نیست که غذای حیوان خانگی‌شان و یا افت قیمت خرید و فروش ماشین‌های چندصدمیلیونی‌شان، می‌تواند هزینه یک‌سال شام و ناهار یک خانواده بی‌بضاعت را تأمین کند؛ روی صحبت با همه آدم‌های متوسط جامعه است. آنها هستند که باید برای گروه‌های پایین دست، کاری کنند و راهی بیابند.

 

ریشه‌کنی فقر در جامعه، باید به‌صورت ویژه در صدر مطالبات مردم قرار گیرد و فراتر از آن، تک‌تک ما باید به کمک محرومان جامعه بشتابیم؛ از هزینه‌های زائد زندگی بکاهیم و با مقاومت در برابر تجمل‌گرایی و چشم و هم‌چشمی، گرهی از گره‌های زندگی عائله‌مندان بگشاییم. برخی در ماه از درآمد 50هزار تومانی هم محروم و در حال موت‌اند، اگر می‌توانیم باری برداریم، ولو کوچک و اندک، برداریم و شرمساری سرپرستان خانواده را کاهش دهیم.

 

یادداشتی از سید مهدی سیدی