خیلیها فکر میکنند که آنچه بهعنوان «احکام مسکرات» در توضیحالمسائلها آمده فقط به مشروبات مست کننده ربط دارد که حکم آن مشخص است و خیلی نیاز به گفتن ندارد اما در این بخش توضیحالمسائلها، احکام دیگری هم درباره الکلها و معیار نجسبودن آنها و همچنین درباره جوشاندن انگور آمده که میتواند بسیار مبتلابه باشد و ممکن است شما هم با آن مواجه شده باشید.
قبل از بیان احکام مربوط به این موضوع بد نیست با اصطلاح «خمر» آشنا شوید. خمر در لغت بهمعنای پوشانیدن و پنهانکردن است. از آنجا که شراب، قوا و حواس ظاهری و عقل انسان را میپوشاند، به آن خمر گفته شده است. اینجا میتوانید با احکام مربوط به موضوع مشروبات مست کننده، در یک دستهبندی مشخص آشنا شوید. در ادامه همراه بنیانا باشید
احکام مسکرات و نجسبودن آنها
حکم کلی: 9چیز در اسلام، نجس دانسته شده است که یکی از آنها بنا بر احتیاط واجب، مشروبات مست کننده است؛ بهعبارت دیگر براساس نظر بسیاری از مراجع تقلید، شراب و هر چیزی که انسان را مست میکند، چنانچه بهخودی خود روان (یا همان مایع) باشد، نجس است.
نکته 1: علاوه بر اینکه خوردن و آشامیدن چیز نجس مثل همین مشروبات مست کننده حرام است، احکام دیگری هم در اسلام برای نجاسات وجود دارد؛ مثلا خرید و فروش نجاسات حرام است، یا نجسکردن خط و ورق قرآن حرام است و اگر نجس شود باید فورا آن را آب بکشند، یا اینکه با لباس نجسشده نمیتوان نماز خواند و… . پس یادمان باشد که حرام بودن مشروبات مست کننده ، فقط اختصاص به نوشیدن آنها ندارد بلکه چون جزو نجاسات محسوب میشوند احکام دیگری هم در مورد آنها وجود دارد.
نکته 2: اگر ماده مستکننده از مایعات نباشد، مانند بنگ و حشیش و با مخلوط شدن در آب یا مایع دیگر، بهصورت مایع درآید نجس نیست هرچند استفاده از آن حرام است.
سؤال: آشامیدن نوشیدنیهایی که به نام ماءالشعیر وجود دارد، چه حکمی دارد؟
ماءالشعیر طبی، پاک است و خوردن آن اشکال ندارد و با آبجو (فقاع) که حرام است فرق دارد.
سؤال: ارائه مشروبات و فروش آن در رستوران چه حکمی دارد؟
حرام است.
سؤال: من در جایی کار میکنم که گاهی اوقات مجبور به سرو مشروبات الکلی هستم. حکم آن چیست؟
جایز نیست.
سؤال: خوردن غذا در اماکن و رستورانهایی که در آن مشروبات الکلی هست چه حکمی دارد؟
مانعی ندارد ولی نشستن بر سر سفرهای که در آن شراب میخورند بنابر احتیاط واجب جایز نیست و چیز خوردن از آن حرام است.
سؤال: آیا خوردن مشروبات مست کننده حتی به میزان ناچیز، نماز را تا 40روز باطل میکند؟
منظور از این موضوع که بین مردم رایج شده این است که شرب خمر مانع از قبول نماز و روزه است، نه اینکه با نوشیدن شراب، واجبشدن ادای نماز و روزه ساقط و قضای آنها واجب شود یا اینکه لازم باشد هم ادا و هم قضای نماز خوانده شود.
سؤال: گاهی مجالس جشن دستهجمعی از طرف استادان یا دانشگاه کشورهای بیگانه برگزار میشود و از قبل معلوم است که مشروبات الکلی در آن مجالس وجود دارد. تکلیف شرعی دانشجویانی که قصد شرکت در آن جشن را دارند چیست؟
حضور در مجالسی که در آنها شراب نوشیده میشود برای هیچکس جایز نیست. در این محافل شرکت نکنید تا بفهمند که شما بهعلت مسلمان بودن در مجلس شرب خمر شرکت نکرده و مشروب نمیخورید.
الکل و انواع آن از نظر نجاسات
حکم کلی: الکل ممکن است انواع و اقسام مختلفی داشته باشد اما بهطور کلی هر یک از اقسام الکل که مستکننده و در اصل مایع باشد، بنا بر احتیاط نجس است.
نکته 1: الکل صنعتی که برای رنگکردن در و میز و صندلی و مانند اینها بهکار میبرند اگر انسان نداند از چیزی که مست کننده و روان است درست کردهاند، پاک است.
نکته 2: الکلها به 2دسته کلی تقسیم میشوند؛ یکی الکلی که از طریق صنایع نفت و پتروشیمی بهدست میآید و دیگر الکلی که از تقطیر بخار شراب، حاصل میشود. طبق نظر مشهور فقها بهنظر میرسد که الکل صنعتی را نمیتوان مصداق «مسکر» دانست هر چند ماده آن، عامل اصلی و مؤثر در مایعات مستکننده است و این نه بهخاطر آن است که به الکل صنعتی مواد سمی و بدبوکننده همچون متانول افزودهاند بلکه بدین خاطر است که غلظت الکل به قدری بالاست که بر فرض که مواد افزودنی هم در آن نباشد، باز هم نوشیدن آن به هر مقدار، باعث مسمومیت است. بههمین دلیل عرفا به این ماده، مسکر اطلاق نمیکنند.
سؤال: آیا استفاده از الکل سفید برای ضدعفونی کردن دست و لوازم پزشکی مثل دماسنج و غیرآن بهخاطر استفاده از آنها در امور پزشکی و درمان توسط پزشک یا تیم پزشکی جایز است؟ الکل سفید همان الکل پزشکی است که قابل نوشیدن هم هست، آیا نماز خواندن با لباسی که یک یا چند قطره از این الکل بر آن ریخته شده، جایز است؟
اگر از الکلی باشد که در اصل مایع نیست، هرچند مستکننده هم باشد، محکوم به طهارت است و نماز با لباسی که با این الکل برخورد کرده صحیح است و احتیاجی به تطهیر ندارد. ولی اگر از الکلی باشد که در اصل مایع است و بر حسب تشخیص اهل فن مستکننده باشد، بنابر احتیاط نجس است و نماز با بدن یا لباسی که با آن برخورد کرده، نیاز به تطهیر دارد. اما استفاده از آن برای ضدعفونی کردن ادوات پزشکی و مانند آن اشکال ندارد.
سؤال: نوشابههای موجود در بازار که بعضی از آنها مانند کوکاکولا و پپسیکولا و… در داخل تولید میشوند و گفته شده که مواد اصلی آنها از خارج وارد میشود و احتمال دارد از الکل در آنها استفاده شده باشد، چه حکمی دارد؟
پاک و حلال است، مگر اینکه مکلف شخصا یقین پیدا کند که آنها با الکل مستکنندهای که در اصل مایع است مخلوط هستند.
سؤال: آیا خوردن الکل سفید و الکل زرد جایز است؟
خوردن آنها جایز نیست.
سؤال: ادکلنهایی که در آن از الکل مستکننده استفاده میشود چه حکمی دارد؟
استفاده از آنها اشکال ندارد و فرقی بین خارجی و داخلی آن نیست.
انگور و شرایط نجسشدن آن
حکم کلی: اگر انگور و آبانگور بهخودی خود جوش بیاید، حرام، ولی نجس نیست مگر آنکه معلوم شود که مستکننده است و اگر بهواسطه پختن جوش بیاید خوردنش حرام است ولی نجس نیست.
نکته 1: آب انگور اگر حرارت ببیند و بهجوش آید خوردن آن حرام است و اما راه پاک شدن آن این است که بیشتر حرارت ببیند تا دوسوم آن کم شود. پس از این مرحله آن یکسوم باقیمانده خوردنش اشکالی ندارد.
نکته 2: غوره انگور که هنوز شیرین نشده، در حکم انگور نیست، بر همین اساس جوشاندن آن اشکال ندارد.
نکته 3: خرما و مویز و کشمش و آب آنها اگر جوش بیایند، پاک و خوردن آنها حلال است.
سؤال: اگر مقداری غوره برای گرفتن آب آن جوشانده شود و همراه آن یک یا چند حبه انگور باشد، آنچه بعد از جوشاندن باقی میماند، حرام است؟
اگر حبههای انگور بسیار کم باشد و آب آن در آب غوره مستهلک شود، بهطوری که آب انگور بر آن صدق نکند، حلال است ولی اگر حبههای انگور به تنهایی به وسیله آتش جوشانده شود، خوردن آن حرام است.
پس از تمام شدن واقعه جانسوز عاشورا و شهادت امام حسین(ع) و یاران حقیقی آن حضرت در صحرای کربلا، اوضاع دینداری مردم دگرگون شده بود.
یزید ملعون عده زیادی از مردم را فریب داده و دینشان را به بهای دنیا خریده بود. بعد از آن هم حکومت ظالم بنیامیه، شیعیان را در تنگنا قرار داده و آزار میداد تا دست از اعتقادات دینی خود بردارند. اوضاع بهنحوی بود که در گوشه و کنار سرزمیناسلامی، شورشهایی علیه ظالمان به راه افتاد؛ اما هر یک از این شورشها هدفی داشتند که بهندرت میشد دینداری و خونخواهی حقطلبانه حضرت سیدالشهدا(ع) را در میان ائمه پیدا کرد.
در چنین اوضاعی روی کار آمدن و سپرده شدن زمام امور شیعیان به دست امام، نیاز به انسجام میان مردم مسلمان داشت و امامسجاد(ع) مسئولیت این امر را بر عهده داشتند. به همین علت است که وقتی مفاهیم دعاها و مناجاتهای آن حضرت را بررسی میکنیم متوجه میشویم همه مطالب در جهت تبیین اسلام ناب محمدی(ص) عنوان شدهاند تا جایگاه قرآن و امام را بهعنوان دو ثقل دین به مردم بشناسانند.
حجتالاسلام محسن غیاثوند که درباره تاریخ اسلام پژوهش کرده و بهعنوان استاد حوزه علمیه فعالیت میکند، در گفتوگو با ما به شبهههایی درباره دوران دوران امامت امام سجاد (ع) پاسخ داده است.
میدانیم که امامت پس از امامحسین(ع) به امام زینالعابدین(ع) منتقل شد. این در حالی بود که عدهای گمان میکردند محمد حنفیه امام چهارم است. آیا در زمان آغاز دوران امامت امام سجاد (ع) مشکل و شبههای ایجاد شد؟
محمد حنفیه از لحاظ سنی بزرگتر از امام سجاد(ع) بود. از طرف دیگر مقام امامت بین امام دوم و سوم ما بین دو برادر منتقل شد، یعنی پس از امام حسن(ع)، امام حسین(ع) به امامت رسیدند. این شرایط شبههای برای محمد حنفیه و بعضی از مردم ایجاد کرده بود که احتمال میدادند پس از واقعه کربلا و شهادت امام حسین(ع)، محمد حنفیه که برادر ایشان بود به امامت میرسد.
به همین علت لازم بود که امام سجاد(ع) مسئله امامت را برای محمد حنفیه و کسانی که از مقام امامت و مسئولیتها و کرامات آن بیاطلاع بودند، مشخص کنند. محمد حنفیه در ابتدا نمیتوانست به راحتی قبول کند که امام سجاد(ع) امام چهارم شیعیان است تا اینکه آن حضرت کرامتهایی از مقام امامت را به او نشان دادند تا حقانیت مسئله امامت بر او روشن شود.
از آن زمان به بعد بود که محمد حنفیه به امامت امام سجاد(ع) پی برد و در این مسیر آنقدر پا برجا بود که امام، در شرایطی که امکان حضور در بعضی از اجتماع مردم را نداشتند، محمد حنفیه را تعیین میکردند تا به امور شیعیان رسیدگی کند.
پس از واقعه خونبار و جانسوز عاشورا و شهادت مظلومانه امامحسین(ع)، قیامهای بسیاری به خونخواهی از آن حضرت اتفاق افتاد. در اینجا این پرسش مطرح میشود که چرا امام سجاد (ع) اقدام به قیام مسلحانه نکردند؟
این نکته واضح و مشخص است که امام سجاد(ع) در محرم سال 61هجری همراه پدر بزرگوارشان، امام حسین(ع) بوده و وقایع آن روزها را به چشم خود مشاهده کردند. در واقع آن حضرت به خوبی شاهد بودند که مردم بهشدت دچار انحطاط فکری و اعتقادی شده بودند و دین و آخرت خود را به بهای زندگی محدود دنیا فروخته بودند.
حتی آنقدر در دنیاپرستی و انحطاط فکری غرق شده بودند که با وجود اینکه بر حقانیت امامحسین(ع) اذعان داشتند، اما باز هم در برابر آن حضرت صف آرایی کرده و نیزه و شمشیر بهدست گرفتند تا در نهایت غربت و مظلومیت ایشان را به شهادت رساندند. و همه اینها برای رسیدن به آسایش ظاهری در زندگی چند روزه دنیا بود.
از طرف دیگر ضعف فکری و اعتقادی مردم به جایی رسیده بود که همه با وجودی که میدانستند یزید ملعون، مردی هوسباز و شرابخوار بوده و احکام دین اسلام را بهطور علنی نفی میکند، اما بهدلیل بهرهمندی او از ثروت دنیایی او را صاحب اختیار خود دانستند و از او تبعیت کردند. در چنین اوضاعی امام سجاد(ع) آگاه بودند که انحراف فکری مردم بهدلیل آن است که نسبت به مقام امامت بیاطلاع هستند و عظمت و شأن امام خود را نمیدانند.
پس رسالت آن حضرت با قیام علنی و شمشیر بهدست گرفتن ممکن نمیشد بلکه لازم بود پس از شهادت مظلومانه و هشداردهنده پدر خود، اسلام ناب محمدی(ص) را در قالب مفاهیم و عبارتهای احساسی و عقلانی تبیین کرده و مردم را از این طریق آگاه کنند.
با این توضیحات، تبیین اسلام در دوران امامت امام سجاد (ع) از طریق قیام ممکن نمیشد و به همین علت بود که آن حضرت قالب دعا و مناجات را برای آگاه کردن و تعلیم معرفتی مردم انتخاب فرمودند.
درست است. امام سجاد(ع) میدانستند حتی درصورت قیام مسلحانه و در نهایت شهادت حین قیام خونخواهانه ایشان نیز مردم به آگاهی و درک از دین اسلام نخواهند رسید. پس ضرورت ایجاب میکرد که امام در میان مردم از ابزاری غیر از شمشیر و نیزه استفاده کنند تا مردم را هشیار کرده و اسلام را که در غربت به سر میبرد، احیا کنند.
با وجود این در آن زمان چندین قیام برای مقابله با یزید ملعون اتفاق افتاد. رویکرد امامسجاد(ع) نسبت به چنین اقدامهایی چه بود؟
باید توجه داشت قیامها و اقدامهایی که بعد از شهادت امامحسین(ع) در دوران امامت امام سجاد (ع) اتفاق افتادند دارای مواضع و اساسهای گوناگون و گاهی متفاوت بودند. برخی از قیامها تنها براساس شور و احساسات بیپایه اتفاق میافتاد و برخی از علم و شور دینی نشأت میگرفت. عدهای قیام میکردند تا یزید را مغلوب کرده و خودشان قدرت را دست بگیرند و برخی قیام میکردند تا انتقام خون شهدای کربلا و امام مظلوم خود را بگیرند.
بنابراین مشخص است که رویکرد امام سجاد(ع) برابر چنین قیامهایی که پایه و دلیل مختلفی داشتهاند، متفاوت بود؛ چون اسلام، دین حقانیت است که هم احساسات در آن راه دارد و هم عقلانیت. اما این دو توأم و همراه یکدیگر هستند؛ یعنی احساسات دینی باید برگرفته از عقل و درایت باشد و عقلانیت هم باید با شور و احساس دینی همراه شود تا تأثیرگذار باشد.
امام سجاد علیه السلام کدام قیامها را نفی کرده و با آنها مخالفت میکردند؟
یکی از قیامهایی که امام سجاد(ع) با آن مخالفت داشتند، قیامی بود که توسط شخصی به نام عبدالله بن حنظله اتفاق افتاد. او و مردمی که به همراهش بودند، قیامی داشتند که عقلانیت در آن راه نداشت و حتی رهبری و هدایت مشخصی نداشتند و طبیعی بود که در قیام خود موفق نخواهند شد. آنها افرادی بودند که در روز عاشورا امامحسین(ع) را تنها گذاشتند و بعد از شهادت آن حضرت دست به قیام زدند و حتی این بار هم درباره قیامشان از امام سجاد(ع) رهبری و تأییدی نخواستند.
امام سجاد(ع) بهقدری نسبت به چنین اقدامی نگران بودند که بر خود لازم دانستند که برای هشدار دادن به آنها اقدام کنند. لذا از مدینه بیرون رفتند تا خود را به آنها برسانند و هشدار بدهند. نکته قابل توجه در چنین اوضاعی، موقعیتشناسی است. درواقع شیعه باید موقعیتشناس باشد و بداند که در هر زمانی به چه نحوی امام زمان خود را یاری کند. بعضی از مردمی که در واقعه کربلا امام حسین(ع) را تنها گذاشتند، پس از شهادت ایشان هم از اطاعت امام سجاد(ع) سر باززدند و حتی قیام علیه یزید زمان را هم بدون تأیید امام زمان خود راه میانداختند.
یکی دیگر از قیامهایی که بدون بصیرت اتفاق افتاد، قیام حره بود که مردم شورشگر مدینه به راه انداختند و معرفت در آن راه نداشت. به همین علت امام سجاد(ع) با آن مخالف بودند. در عین حال این افراد هم بدون اینکه با امام(ع) مشورت کنند، اقدام به قیام کردند.
در چنین شرایطی امامسجاد (ع) قالب دعا و مناجات را برای بیان معارف دینی انتخاب کردند. ضرورت این کار چه بود؟
همانطور که اشاره شد درصورتی که امام در آن دوران قیام مسلحانه میکردند به این دلیل که زمینهای برای بیان معارف دینی وجود نداشت، شیعه دچار نابودی میشد. دلیل تأیید نکردن قیام مختار بهطور علنی همین موضوع بود تا حکومت بنیامیه احساس کنند که این دو امر به هم مربوط نمیشود.
پس هدف نهایی امام زینالعابدین (ع) هم تشکیل حکومت اسلامی بود اما مسیر تحقق این امر با ائمه دیگر ازجمله امامحسین (ع) متفاوت بود.
درست است. دلیل تفاوت مسیر هم این است که شرایط متفاوت بود و مردم درکهای مختلفی داشتند. اما امام زینالعابدین(ع) باید در وهله اول مقام امامت را تبیین میفرمودند تا مردم نسبت به ائمه شناخت پیدا کنند، بهخصوص مردمی که روی امام سوم خود شمشیر کشیده بودند. از طرف دیگر باید حقانیت ائمه را درک میکردند و میفهمیدند که سعادت آنها جز از طریق هدایت توسط امام ممکن نمیشود.
اما به هر حال روی کار آمدن و گرفتن زمام امور شیعیان در دست امام، نیاز به انسجام میان مردم مسلمان داشت و امام سجاد(ع) مسئولیت این امر را بر عهده داشتند. به همین علت است که وقتی مفاهیم دعاها و مناجاتهای امام سجاد علیه السلام را بررسی میکنیم متوجه میشویم همه مطالب در جهت تبیین اسلام نابمحمدی(ص) عنوان شده تا جایگاه قرآن و امام را بهعنوان دو ثقل دین به مردم بشناساند.
اما با توجه به خفقان دوران امامت امام سجاد (ع) آیا تشکیل حکومت اسلامی در آن دوران ممکن بود؟
نه. چنین امری عملا امکان نداشت و امام سجاد(ع) بر این مسئله واقف بودند اما میخواستند زمینه تشکیل حکومت اسلامی در آینده را فراهم کنند. دستورالعملهایی که در قالب موعظه، مناجات، ذکر و دعا از آن حضرت رسیده همین هدف را دنبال میکرد که سطح درک و شعور دینی و معرفتی مردم را ارتقا بدهد تا زمینه و لیاقت پذیرش حکومت اسلامی را پیدا کنند.
امامسجاد علیه السلام ؛ یک مبارز قهرمان خستگیناپذیر
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
شخصیت حقیقی امام چهارم در بیان مقام معظم رهبری
اگر بخواهیم شخصیت و چهره حقیقی هریک از ائمه اطهار علیهمالسلام را بشناسیم، بهترین روش مراجعه به منابع معتبر شیعی و عالمان دینی است. در این میان، سخنان مقام معظم رهبری و تعبیر ایشان از شخصیت امام زینالعابدین(ع) بسیار مهم و قابلدرک است. از جمله کتاب «پژوهشی در زندگی امامسجاد(ع)» تألیف رهبر معظم انقلاب است که در آن، چهره و شخصیت والای دوران امامت امام سجاد (ع) بهطور روشنگرانهای تبیین شده است.
همچنین رهبر معظم انقلاب در بیان کوتاهی، امامسجاد(ع) را اینگونه معرفی کردهاند؛«آن چهره مظلوم بیصدای سربهزیر منفعلی که از امامسجاد درست کردند به کلی برخلاف واقع است؛ چهره حقیقی امامسجاد(ع) چهره یک مبارز قهرمان خستگیناپذیر آشتیناپذیر پیگیری است که با تدبیر تمام، با دقت کامل راهها را میشناسد و انتخاب میکند و به سمت هدفها این راهها را میپیماید، خودش خسته نمیشود و دشمن را خسته میکند؛ و بالاخره دشمن وقتی هیچ کار دیگری نتوانست بکند، آن حضرت را مسموم کرد و این امام بزرگوار بعد از یک عمر پربرکت و پرمبارزه به رضوان الهی پرواز کرد. این خلاصه زندگی امامسجاد است.»
(خطبههای نمازجمعه تهران ۱۳۶۵/۷/۴)
[/box]
علی اوسط یا علیاصغر؟
دکتر رجبی دوانی گران قدر درباره نامگذاری امام سجاد علی (ع) توضیح میدهد:
میدانیم که نام چند پسر امام حسین (ع) علی بوده است. اما آیا حضرت علیاکبر علیهالسلام که در روز عاشورا به شهادت رسیدند از امام سجاد(ع) بزرگتر بودند؟
دکتر محمدحسین رجبیدوانی در اینباره توضیح میدهد: «نام دو فرزند امام حسین(ع) علی بود که آنها را به نامهای علی اکبر و علیاصغر(ع) میشناختند. بر این اساس میتوان گفت حضرت علیاکبرعلیهالسلام که در صحرای کربلا به شهادت رسیدند از امام سجاد(ع) بزرگتر بودهاند و براساس این نقل، امام سجاد(ع) علیاصغر شناخته میشوند. طبق این نقل تاریخی میتوان گفت که آن طفل شیرخواری که در روز عاشورا به شهادت رسید، عبدالله رضیع بوده است».
این کارشناس تاریخ اسلام درباره نامگذاری فرزندان امام حسین(ع) میگوید: «در آن دوران، دستگاه حکومت بنیامیه با حضرت امیرالمؤمنین امام علی(ع) دشمنی و عداوت زیادی داشت. به همین علت نامگذاری نوزادان به نام آن حضرت را ممنوع کرده بود. امام حسین(ع) در واکنش به این اقدام کینهتوزانه و جاهلانه بنیامیه فرموده بودند که هر تعداد فرزند پسر داشته باشند، آنها را به نام علی میخوانند».
درصورتی که این روایت را بهعنوان اساس نامگذاری فرزندان حضرت سیدالشهدا(ع) بدانیم، باید توجه داشته باشیم که هر 3 پسر آن حضرت، علی نام داشتند و به این ترتیب امام سجاد(ع) علی اوسط نام داشتند و علی اصغر علیهالسلام همان نوزاد شهید شده در روز عاشوراست».
مادر امام سجاد (ع) ایرانی بود
نحوه حضور امام سجاد(ع) در میدان کربلا یکی از شبههها در زندگی آن حضرت است. بهعنوان مثال عدهای باور دارند که مادر آن حضرت در روز عاشورا در کربلا حاضر و مشغول پرستاری آن حضرت بوده و برخی این نظر را رد میکنند. حتی درباره نسب مادر امام سجاد(ع) که ایرانی بوده یا نه، شبهاتی وجود دارد.
دکتر حمیدرضا فلاح، کارشناس دینی و استاد حوزه و دانشگاه، در اینباره توضیح میدهد: «نام مادر امام سجاد(ع) شهربانو بوده که این نام در بسیاری از منابع آمده است. در عین حال کتابهای مستند و معتبر تاریخی نشان میدهد که مادر امام سجاد(ع) ایرانی بودند و در خانوادهای معتبر و سرشناس زندگی میکردند که امام حسین(ع) با ایشان ازدواج کردند. در عین حال در بعضی از منابع تاریخی هم نوشته شده که ایشان در خانوادهای از اعراب متولد شده و زندگی میکردند».
اما درباره حضور این بانو در روز عاشورا یادآوری میکند: «باید به این نکته توجه شود که بهاحتمال نقلهای زیادی که درباره زندگی ایشان وجود دارد، زندگی شهربانو در زمانی که امام سجاد(ع) به دنیا آمدند، خاتمه پیدا کرد و از دنیا رفت. پس براساس این نقل مشخص است که حضور او در میدان کربلا در سال 61هجری نظر اشتباهی است».
چرا انقلابی؟ چرا آرام؟
در بخشهایی از کتاب « پژوهشی در زندگی امامسجاد(ع)» میخوانیم:
بیان و نگارش سیره امامسجاد(ع) بسی دشوار است زیرا برخی از نویسندگان و مورخان، ذهن مردم را آشفته کرده و چنین القاء کردهاند که آن امام بزرگوار(ع) در گوشهای نشست و به عبادت پرداخت و کاری به سیاست نداشت!
این مطلب از القاب و تعبیراتی که درباره آن بزرگمرد الهی بهکار میبرند، پیداست؛ مثلا میگویند «امام زینالعابدین بیمار» درحالیکه ایشان هم- مثل هر انسان دیگری- چند روزی در مدت عمرش مریض شد و این بیماری در محرم سال61 هجری واقع شد تا آن جناب در واقعه عاشورا وظیفه دفاع و جهاد نداشته باشد. با این تدبیر الهی، 34یا 35سال پس از شهادت امامحسین(ع) زنده ماند و سالم و پرنشاط مسئولیت امامت امت را برعهده گرفت و شیعه را در دشوارترین دوران هدایت کرد.
سیره امام زینالعابدین(ع) چیست؟ اگر حوادث جزئی زندگی ایشان را گردآوری کنیم آیا میتوانیم به سیره آن حضرت دستیابیم؟ نه! هرگز! سیره هرکسی بهمعنای واقعی کلمه آنگاه روشن میشود که جهتگیری کلی (استراتژی) او معلوم گردد. آن وقایع جزئی (تاکتیکها) در پرتو جهتگیری کلی (استراتژی) معنا پیدا میکند و تحلیل میشود. بدون شناخت آن جهتگیری کلی، نهتنها سیره امام(ع) روشن نمیگردد بلکه حوادث جزئی نیز بیمعنا یا دارای معنای نادرست میشود.
دوران امامت امام سجاد (ع) بعد از عاشورا را میتوان به 2بخش تقسیم کرد:
اول) دوره حماسه ساز اسارت،
دوم) دوره بعد از اسارت.
امامزینالعابدین(ع) در دوره اول که دورهای پرهیجان و عبرتانگیز بود، همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتارش حماسهآفرید و همچون یک انقلابی پرخروش، به دشمنان مقتدر خود، در برابر همه، پاسخهای دندان شکن و پرخاشگرانه داد. در کوفه در مقابل عبیداللهبن زیاد – آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون میریخت و سرمست باده غرور بود- آنچنان سخن گفت که ابنزیاد دستور داد او را بکشید! و اگر دفاع جانانه حضرتزینب علیهاالسلام نبود و اینکه باید اینها را بهعنوان اسیر به شام میبردند، بهاحتمال زیاد مرتکب قتل امامسجاد(ع) نیز میشدند.
دوره دوم (دوره بعد از اسارت) که بسیار طولانی (بیش از 30سال) است، بنای امامسجاد(ع) بر تلاشهای زیربنایی و ملایم و حساب شده و آرام بود. این پرسیدنی است که چرا امامسجاد(ع) در دوره اول، آنقدر انقلابی و پرخاشگرانه ظاهر شد و در دوره دوم، نرم و آرام و ملایم و با تقیه؟ پاسخ آن است که دوره بسیار کوتاه و سرنوشتساز اول، فصلی استثنایی است که باید زمینه تلاشهای آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم کند.
در کوفه و شام، امامسجاد(ع) باید آنچنان تند و برنده و تیز و صریح، مسائل را بیان کند که پیام اصلی «عاشورا» هرگز فراموش نشود و مردم بدانند که چرا امامحسین(ع) به شهادت رسید. نقش امامسجاد(ع) در این سفرها، مانند نقش حضرتزینب علیهاالسلام بود؛ یعنی پیامرسانی انقلاب حسینی(ع)
«من نتونستم دیشب بخوابم و نتونستم در امتحان متمرکز بشم»، «سردرد شدید داشتم و نتونستم درست متقاعدش کنم»، «وقت نبود که تمرین کافی برای مسابقه انجام بدم» و….ما آدمها بعضی وقتها بهطور ناخودآگاهی بامزه هستیم!
گاهی هنگامی که در یک موقعیت چالشی قرار میگیریم، بهدنبال یک راهِ فرار با کارکرد کوتاهمدت میگردیم؛ راهی که ما را از آنچه میخواهیم باشیم دور نکند. به این خاطر است که گاهی پیشبینی میکنیم که در موقعیت خاصی شکست خواهیم خورد و قبل از رسیدن به موقعیت دلایلی جور میکنیم تا بعد از شکست، به آن دلایل برای شکست استناد کنیم!
مثلا من فکر میکنم که در کنکور موفق نمیشوم، پس تلاش نمیکنم و بعدا برای اینکه احساس خوب نسبت بهخودم خراب نشود، بهخودم و دیگران میگویم که من تلاش نکرده بودم و به همین دلیل شکست خوردم. مشخص است که این کار یک نوع عذرتراشی مخرب است که کارکرد مثبتش حفظ آبروست! به این کار، در اصطلاح روانشناسی خود ناتوان سازی میگویند.
در این موقعیت ما برای اینکه احساس شرمندگی نکنیم، موانعی را بر سر راه موفقیت ایجاد میکنیم تا درصورت مواخذه برای شکست، پاسخی برای آن داشته باشیم.
یک مثال روشن درباره خود ناتوان سازی
فریده، یکی از دوستانم قصهای برایم تعریف کرد. او مدتها به کلاس کارگردانی میرفت و دورههای مختلفی را با موفقیت گذرانده بود تا اینکه از طریق دوستان از آگهی استخدام یک دستیار کارگردان از میان هنرجویان مطلع شد. او گفت که این کار را واقعا دوست داشته و فکر میکرده که بهترین چالش برای اوست تا مهارتهایش را افزایش دهد و در حرفهاش پیشرفت کند. کار در آن فیلم برای او یکرؤیا بوده است.
اما او در ادامه توضیح داد که چرا برای مصاحبه آن کار اقدام نکرده است. او فکر میکرد که در ایام مصاحبه، حال جسمی خوبی نداشته و بهعلت اینکه شب قبل خواب خوبی نداشته نمیتوانسته در مصاحبه خوب حاضر شود، از طرف دیگر در آن زمان لازم بوده که مادرش را بهخاطر شرایط روحی به مسافرت ببرد و همینطور او کسی را نداشته تا او را به تیم فیلمساز توصیه کند.
فریده معتقد بود که ملاکهای ظاهری و کلامی لازم را هم در حال حاضر برای تحتتأثیر قرار دادن مصاحبهگران ندارد. بنابراین او با اینکه فکر میکرد اگر از فیلتر مصاحبه رد شود، در آن کار بسیار موفق است، برای استخدام در آن کار اقدامی انجام نداد. لذا او این آگهی را به نسرین، یکی از همکلاسیهای سابقش میدهد و او را ترغیب میکند که ثبتنام کند و نسرین استخدام میشود.
افراد بااستعداد زیادی مثل فریده هستند که دچار خود ناتوان سازی اند. این افراد با پیشگویی یک مانع خیالی یا واقعی که ممکن است سد راه موفقیت شود، مسیر را امتحان نمیکنند و از آن مانع بهعنوان عذر استفاده میکنند. اما دلایل و عذرهای ساختهشده حقیقی نیستند و شانس برد را از ما گرفتهاند. به این صورت ما موقعیتهای بسیاری را در زندگی از دست میدهیم و در این موضوع هیچکس و هیچ مانع بیرونی به جز ذهن ما وجود ندارد. ما سد پیشرفت خود شدهایم.
چرا ما خود ناتوان سازی میکنیم؟
ما معمولا از این کار بهعنوان یک مکانیسم دفاعی برای حفظ خود استفاده میکنیم و آن را ناخودآگاه انجام میدهیم. همه ما نیاز داریم که عزت نفسمان (یعنی ارزشی که برای خود قائل هستیم) را حفظ کنیم و برای نگه داشتن آن تلاش میکنیم. اما نکته اینجاست که گاهی روش مورد استفاده برای حفظ عزت نفس، ما را از مسیری که باید در آن حرکت کنیم دور میکند یا ما را در آن متوقف میسازد.
بهطور خلاصه خود ناتوان سازی موجب میشود تا خودمان را از رنج ناشی از پذیرش مسئولت شکست رها کنیم. اما جای نگرانی نیست! همین عمل ناآگاهانه را با تامل و تمرکز روی احساسات و افکار میتوان اصلاح کرد.
چطور خود ناتوان سازی راکنترل کنیم؟
1- مواظب نشانهها باشیم: وقتی داریم تلاشهایمان را دستکم میگیریم و لیستی از موانع موجود و عذرها را سر هم میکنیم و ذهنمان را به چیزی غیراز هدف مدنظر منحرف میسازیم، زنگ هشدار را برای افتادن به ورطه خود ناتوان سازی بهصدا درآوردهایم. همه به استراحت و انقطاع از کار نیاز دارند اما اگر میبینیم در حال زیادهروی در آن هستیم احتمال روی آوردن خود ناتوان سازی هست. پس ذهن و باورمان را درباره آن موضوع و توانایی خود یکبار مرور کنیم.
2- به جای «عذرها»، «اگر بشود»ها را جایگزین کنیم: امید، منشأ حرکت و پیروزی است. همیشه روزنهای پرنور برای شدن هست. امامعلی(ع) در غررالحکم، ناامیدی را قاتل صاحب خودش میدانند. پیامبر خدا (ص) هم در کنزالعمال گفتهاند هر کس به خدا توکل کند، خداوند هزینه او را کفایت میکند و از جایی که گمان نمیبرد به او روزی میدهد. پس «از جایی که گمان نمیکنیم» را دستکم نگیریم!
3- عزت نفسمان را فراموش نکنیم:عزت نفس همان ارزشی است که ما بهخودمان میدهیم؛ یعنی اینکه چقدر برای خودمان حرمت قائلیم. احساساتی که درباره موفقیتها و شکستهای زندگیمان داریم به این موضع وابسته است. عزتنفس داشتن به این معنا نیست که فکر کنیم ما همیشه موفقیم بلکه بدانیم با وجود اینکه گاهی اوضاع آنطور که ما میخواهیم پیش نمیرود و موفق نمیشویم، باز هم انسان ارزشمندی هستیم و شایستگی این را که دیگران دوستمان داشته باشند و ما را بپذیرند، داریم! پس اگر و احتمالا با وجود تلاش، به میزان لازم موفق نشویم، چیزی از ارزشهای ما کم نمیشود!
4- راههای موفقیت پیشین را مرور کنیم:یک عامل بالقوه در خود ناتوان سازی این است که عوامل بیرونی به غیراز خودمان را منشأ اثر ببینیم. برگردیم و به موفقیتهای پیشینمان در زمینههای مشابه نگاه کنیم و عوامل درونی که باعث پیشروی شدهاند را پیدا کنیم. تمرکز ما باید روی این عوامل باشد.
5- روی بازخورد دیگران خط بکشیم: «اگر همکلاسیها بگویند چقدر خنگه چی؟» تلاش زیاد برای فرار از بازخورد منفی از عوامل خود ناتوان سازی است. پس بهجای پیگیری مداوم نظر انتقادی دیگران، بهدنبال پیشرفت در حیطهای باشیم که به آن اهمیت میدهیم. بهدنبال چیزی بگردیم که دغدغه آن را داریم و از ذهنمان و مشورت دیگران برای پیشروی در آن استفاده کنیم. انگیزههای درونی کار خودش را میکند. فرازها و فرودها، جزو جداییناپذیر هر راهی است.
6- پیشرفت، فقط صفر و یک نیست:موفقیت و شکست، دو سر یک طیف است و راه زیادی را در میان دارد. بنابراین موفقیت معمولا فقط یک نقطه معین نیست و پس از شروع تلاش در هر نقطهای که متوقف شویم، بخشی از راه را رفتهایم و این به معنای پیشرفت است. مهم این است که بتوانیم پرانرژی و با انگیزه تلاشمان را بکنیم و تابآوری لازم را نسبت به قسمتهایی که ممکن است آنطور که ما میخواهیم جلو نرود داشته باشیم.
ساعت 16 به وقت حلب کتابی درباره شهید همدانی است که اخیراً توسط نشر صاعقه راهی بازار نشر شده است.
به درستی سید شهیدان اهل قلم فرمود: «در عالم رازی نهفته است که جز به بهای خون فاش نمیشود. آری، شهادت هنر مردان خداست» این جملات در مقدمه کتاب را شاید بتوان کلیدواژه اصلی همه کتاب دانست. سردار حسین همدانی که در نوجوانی کشتی میگرفت، کتاب مینوشت و جنگ را تدبیر میکرد و در انتها شهادت را به او هدیه دادند، در این کتاب بهخوبی معرفی میشود.
در عنوان ساعت 16 به وقت حلب 65 خاطره از 65 نفر که شامل خانواده، دوستان، همرزمان و همسنگران شهید همدانی بودهاند گردآوری شده که به سیر زندگی شهید از طفولیت تا شهادت اشاره دارد. همچنین هر خاطره به یک تصویر مزین شده که اکثر این تصاویر مربوط به همان خاطره است.
به وقت عاشقی
آقای گلعلی بابایی گردآورنده کتابی درباره شهید همدانی با عنوان ساعت 16 به وقت حلب درباره شکلگیری این کتاب میگوید: شهید همدانی از سالهای دور در جنگ تحمیلی فعال بود و در سوریه هم تأثیر بسزایی داشت؛ این کتاب به شکلی نظرات و خاطرات دیگران از هنرمندان گرفته تا خانواده شهید همدانی درباره این مرد ماندگار در تاریخ مقاومت است.
از پالایشگاه آبادان تا شرق حلب!
آقای گلعلی بابایی درباره معضل شعارگویی در بعضی کتابهایی از این جنس، تصریح میکند: ما تمام تلاشمان را کردهایم که این کتاب به ورطه شعار نیفتد و چون کتاب براساس واقعیت و اتفاقهای زندگی نوشته شده، بسیار مستند و ملموس برای مخاطب روایت میشود.
بابایی خاطرنشان کرد: در این کتاب از آنجایی که درباره مسائل روز هم بحث میشود، بسیار میتواند برای نسل آینده و در کل نسلی که مفاهیم دفاع مقدس را ندیده و حتی درک نکرده، مفید باشد تا با روایتی روان و چند وجهی بتواند با مسائل و خاطرات کاربردی آن دوران آشنا شود.
روایت حاتمیکیا
یکی از کسانی که به سردار همدانی تعلق خاطر فراوانی داشته و شهادت وی تأثیر شگفتی رویش گذاشته، آقای ابراهیم حاتمیکیاست. خالق «بادیگارد» در این کتاب روایتی از زمان شنیدن خبر شهادت سردار همدانی را آورده که خواندنی است.
«صبح جمعه، وقتی خبر شهادت حاج حسین همدانی را از دوست عزیزم، حسین بهزاد شنیدم بهتزده شدم و ناگاه به هم ریختم. در حقیقت، بغض کردم. تا آن روز آنطور نشده بودم؛ حتی وقتی خبر شهادت حاج ابراهیم همت را شنیدم، که خاطرات زیادی با ایشان داشتم. من فقط چندبار به مدت کوتاه حاج حسین را دیده بودم، ولی از شنیدن خبر شهادت ایشان بسیار ناراحت شدم. باید کاری میکردم که از آن حالت خارج شوم.
بغضم داشت میترکید. ناچار، دست به قلم بردم و این جملات از عمق وجودم بر صفحه کاغذ جاری شد: «خبر آمد که سردار حسین همدانی رفت. لحظهای که خبر به جانم نشست، بیش از آنکه به سردار فکر کنم، از جاماندگی خودم حالم گرفت. سردار که باید میرفت. سردار که در صراط رفتن بود و مگر جز این زیبنده سردار بود؟ این ماییم که در این هندسه حضور حصاری به قد عادتمان به دور خویش کشیدهایم و سردار سربهدار این هندسه را برهم زد و رفت.
سردار سربهدار، حسین همدانی، آن سیمای سفید کرده در آسیاب جهاد، سالهاست که میرفت و ما گمان کردیم که در کنارمان است. او بازمانده قافلهای بود که سالارش حاج احمد متوسلیان بود. گمانم، اکنون سردار سلیمانی غصهدار است. گمانم، اکنون مرغان دشت جهاد هوایی شدهاند. ولی شما مرغان وحشی کجا و ما اهلیشدگان در قفس عادات کجا؟ آیا کسی صدای ما را میشنود؟ آیا امیدی برای ما هم هست؟!»
آخرین دیدار سردار همدانی و امام خامنه ای
گلعلی بابایی، نویسنده کتاب، روایتی از آخرین دیدار سردار همدانی و رهبر معظم انقلاب آورده است: «دوشنبه، 13 مهرماه 1394، با حضرت آقا قرار ملاقات داشتیم، قرار بود سردار همدانی یکشنبه به سوریه برود. وقتی از دیدار با رهبر باخبر شد، سفرش را به تأخیر انداخت. من نشنیدم؛ دوستان گفتند که حاج حسین میگفت: «بروم برای آخرینبار حضرت آقا را ببینم». روز دوشنبه با لباس نظامی به بیت آمد. ردیف جلو، من و سردار کاظمینی و سردار همدانی و سردار محقق نشسته بودیم. حضرت آقا با لبخند به گرمی با ایشان و دیگر حاضران احوالپرسی کردند.
جلسه که تمام شد، حضرت آقا به دیدن آثار نشر 27 – که در پستویی روی میزی چیده شده بود- رفتند. کتاب مهتاب خین را که دیدند فرمودند: «این چیست؟» گفتیم: کتابی درباره شهید همدانی و «خاطرات آقای همدانی است.» سرشان را برگرداندند و گفتند: «آقای همدانی کو؟» سردار همدانی جلو رفت و گفت: «این خاطرات من است. من تعریف کردهام و آقای حسین بهزاد نوشته است. » حضرت آقا پرسیدند: «تا آخر جنگ است؟» گفت: «نه، تا فتح خرمشهر است.» گفتند: «پس بقیهاش چه؟» حاج حسین گفت: «بقیهاش در حال تدوین است.»
گفتند: «پس حتماً ادامه بدهید.» سردار همدانی گفت: «حضرت آقا، اجازه بدهید توضیحی هم درباره کتابهای ترجمه شده بدهم؛ کتابهایی که به سوریه بردیم و بسیار تأثیرگذار بود.» و بعد از کتابهای ترجمه شده آماری ارائه داد. در این لحظه آقا فرمودند: «چه کسی این کتابها را ترجمه کرده است؟» حاج حسین گفت: «یک مترجم مصری این کار را کرد.» رهبر پاسخ دادند: «این خوب است. چون ترجمه را باید بومیها انجام بدهند. اگر ایرانیها ترجمه کنند، شاید برای آنها قابل فهم نباشد.» و توصیه کردند که این کار را ادامه بدهید. سپس، سردار همدانی حضرت آقا را بغل کرد و پیشانی ایشان را بوسید… بعد از ظهر همان روز به سوریه رفت و سه روز بعد به شهادت رسید.» به گزارش صبح نو، کتاب «ساعت 16 به وقت حلب» به قیمت 12 هزار تومان و توسط نشر صاعقه روانه بازار نشر شده است.
تا به آن روز آن همه آدم را در تشییع جنازه ی یک آدم عادی ندیده بودم. فوج فوج آدم هایی که به پهنه صورت اشک می ریختند و به دل سوگ وار بودند. جمعیت از حسینیه بنی فاطمه در خیابان سرچشمه تهران تا مولوی و میدان بهارستان رفته بود .
قرار بود پیکر مردی را در حسینیه بنی فاطمه غسل دهند که مظهر فتوت و حریت و جوانمردی بود . رادمردی که تا آخرین نفس به پیر غلامی اهل بیت افتخار می کرد .
خیلی ها هم برای بدرقه ی پدر شهیدی می آمدند که پس از سیزده سال قرار بود فرزند شهیدش را ملاقات کند. خیلی چیزها درباره ی او بعد از درگذشتش شنیدم که نشان می داد فهم و بصیرت لزوماً ملازمه ای با تحصیلات عالیه ندارد.
از اینکه موسس بنیاد پوشاک فجر بود و به شیوه ای آبرومندانه به خانواده های نیازمند بن های خرید فروشگاه ارائه می کرد تا البسه مورد نیاز شب عید خود را تهیه کنند و نیز ده ها و حتی صدها یتیمی که سرپرستی کرده بود و آنها هم حس می کردند دوباره یتیم شده اند و سراسیمه آمده بودند.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی هر جا که احساس کرده بود ذره ای شاید می تواند موثر باشد سینه سپر کرده بود. از صندوق حمایت از زندانیان کشور تا بازرسی ویژه ی نخست وزیر در صنعت حمل و نقل که بواسطه ی سال ها تجربه او در این صنعت و اعتماد و اتکایی که صنف حمل و نقل به او داشت بسیار راهگشا بود .
حتی در اوایل انقلاب که فعالیت گمرکى در مرز بازرگان متوقف شده بود با یک فراخوان و بسیج مردمی مرز را در کمترین زمان ممکن گشوده بود و فعالیت گمرک به حالت عادی بازگشته بود.
اما این مشغله ها باعث نمیشد تا یادش برود که نوکر ابا عبد الله الحسین (ع) است. بیش از پنجاه سال در هیات ابوالفضلی های تهران سینه زده بود و در منزلش و مسجد ابوالفضل و دیگر حسینیه ها و تکایای معروف تهران سفره دار عزای سید و سالار شهیدان بود و صدای پر طنینش گرمابخش روضه ها .
روضه جابر بن عبد الله انصاری اش در روز اربعین هنوز در گوش شنوندگان آن می پیچد. او روضه می خواند و خود به پهنه ی صورت اشک می ریخت .
این عنایات را از مأنوس بودن با قرآن و ارادت قلبی به ائمه ی اطهار (ع) و سفر های مکرر و طولانی به مشهد مقدس و ابراز عشق به امام رضا (ع) و نیز نفس بزرگان ديگر بدست آورده بود.
حاج رضا حداد عادل پدر دکتر حداد عادل دست بخیر بود. محال بود کسی به او مراجعه کند و دست خالی برگردد . غمخوار مردم بود. دفتری در خیابان ایرانشهر داشت که مختص امور خیریه و محل تجمع جمعی از دوستان خیر مشترکمان چون مرحوم حاج آقای کرکی بود. گویی خودش را وقف خدمت به مردم کرده بود . با شهادت فرزندش ارادتش به انقلاب و شوق خدمت رسانی به جبهه ها بیش از پیش در او قوت گرفت.
پدر دکتر حداد عادل , دو پسر و یک دخترش طعم زندان و شکنجه ی ساواک را چشیده بودند ولی دست از مبارزه با نظام ستمشاهی بر نداشته بودند.
حاج رضا حداد عادل پدر دکتر حداد عادل ورزشکار بود و روحیه و منش پلوانی داشت
علاوه بر سمتی که به عنوان معاون ورزش های باستانی کشور داشت در تمام زورخانه ها صاحب زنگ بود و ارج و احترام ومقبولیتی ویژه داشت. بعضى وقت ها صاحبان زورخانه، براى اداره زورخانه هر ماه بدون آنكه كسى بداند،كمك دريافت مى كردند.
چند روز پیش وقتی که دیدم به بهانه ی کارزار انتخابات موجی از تخریب های نا روا را علیه فرزند آن مرحوم جناب آقای دکتر حدادعادل راه انداخته اند دلم به درد آمد . بغض گلویم را فشرد. دیدم نمیتوانم سکوت کنم و شاهد این تهمت ها و گزافه گویی هایی باشم که بدون ملاحظه حرمت خون شهیدان این مرز و بوم پدر شهیدی را که اسوه اخلاق و ایمان و شجاعت بوده بدنام مى كنند.
تعجب من از آن است كه يك روز ساواك موهای فرزندش شهید مهندس مجید حدادعادل را زیر شکنجه با انبر دست مى كند و امروز نا جوانمردانه تیغ اصحاب فتنه می خواهد در جهت اغراض سیاسی چهره ی شریف این مرد بصیر و فرزندان او را مخدوش کند.
مرحوم حاج رضا حداد عادل ( مردی که بیش از نیم قرن می شناختم )، نیکنامی در خدمت به مردم و نوکری حسین بن علی (ع) یافت و شک ندارم فرزند خلف ایشان هم جز به همین طریق نمی اندیشد و قطعاً حتی اگر لازم باشد جان و مال و آبروی خود را هم در راه انقلاب و دفاع از حریم ولایت فدا خواهد کرد.
ان شا الله.
منبع : کانال رسمی دکتر حداد عادل در شبکه های اجتماعی ( به قلم یکی از هواداران)
در تقویم، یک روز برای گرامیداشت مقام مادر و زن تعیین شده است. امام خامنهای همانند امام خمینی(ره)، هر سال در سالروز میلاد حضرت زهرا(س)، پس از تجلیل از آن یکتا بانوی هستی، به تبیین و تجلیل جایگاه «مادر» و «زن» میپردازند.
وقتی به سراغ پیامها و کلماتشان میرویم، بسیاری از سخنانشان هنوز با گوشهای زن و مرد ما ناآشناست و گویی تاکنون نشنیدهایم و این نشان میدهد همت نخبگان، مبلغین و رسانه های ما در تبیین این جایگاه، هنوز از میزان اهتمام و دغدغهٔ این دو بزرگوار در تبیین جایگاه «زن» بسی فروتر است و نتوانسته حق فرمایشات ایشان را ادا کند.
امام راحل و مقام معظم رهبری به گونهای جایگاه زن را-به طور عمیق و غیرشعاری-تبیین کردهاند، که آخرین نظریههای طرفدران به اصطلاح حقوق زن در دنیا نیز بعید است در تجلیل از زن به گرد این دیدگاههای مترقی رسیده باشند، اگر ما این فرمایشات را به زبانهای زندهٔ دنیا ترجمه و معرفی کرده بودیم، زنان عالم را شیفتهٔ نگاه بلند امام خمینی(ره) و امام خامنهای نسبت به جایگاه زن کرده بودیم و از نظر امام خمینی(ره) بزرگترین گامها را برای صدور انقلاب و زمینهسازی ظهور برداشته بودیم.
« نظرات امام درباره زنان » یک مجموعهٔ سه قسمتی شامل ناشنیدههایی از امام خمینی و امام خامنهای دربارهٔ زن است که برای اولین بار منتشر و به نسل جوان و به ویژه بانوان ایرانی تقدیم میکند. در ادامه همراه بنیانا باشید
قسمت اول مجموعه نظرات امام درباره زنان را در ادامه میخوانید:
امام خمینی | شغل تربیت فرزند، از همه شغلها بالاتر است/تأثیر «مادر» بیشتر از پدر، معلم و استاد
شما خانمها به طوری که حالا خودتان میگویید معلم هستید؛ دو شغل شریف دارید. شما خانمها دو تا شغل بسیار شریف دارید. یکی شغل تربیت فرزند، که این از همه شغلها بالاتر است. یک فرزند خوب شما اگر به جامعه تحویل بدهید، برای شما بهتر است از همه عالَم. اگر یک انسان شما تربیت کنید، برای شما به قدری شرافت دارد که من نمی توانم بیان کنم. پس شما یک شغلتان این است که بچههای خوب تربیت کنید.
دامن مادرها دامنی است که «انسان» از آن باید درست بشود. یعنی اول مرتبه تربیت، تربیت بچه است در دامن مادر؛ و برای اینکه علاقه بچه به مادر بیشتر از همه علایق هست و هیچ علاقهای بالاتر از علاقه مادری و فرزندی نیست. بچهها از مادر بهتر [مسائل] را اخذ میکنند. آنقدری که تحت تأثیر مادر هستند، تحت تأثیر پدر نیستند، تحت تأثیر معلم نیستند، تحت تأثیر استاد نیستند.
از این جهت بچه هایتان [را] در دامنتان تربیت اسلامی، تربیت انسانی بکنید تا وقتی تحویل میدهید شما این بچه را به دبستان، یک بچه صحیح، اخلاق خوب، آداب خوب؛ آنطور تحویل بدهید. (صحیفه امام، ج8، ص: 90 |در جمع بانوان فرهنگی و معلم| 21 خرداد 1358)
امام خمینی | دامن مادر مبدأ خیرات و شرور/ آن چیزی که در بچگی از مادر میشنود یا میبیند، آن نقش میبندد در قلبش؛ و تا آخر! همراهش هست!/ این یک مطلب بسیار بزرگی است که از مادرها میآید. و از کس دیگر نمیآید/آنقدری که بچه از مادر چیز میشنود از پدر نمیشنود
انبیا آمدهاند که انسان درست کنند، انبیا مأمورند که افراد را- افرادی که بشر هستند و از همین با حیوانات فرق ندارند- آمدهاند که اینها را انسان کنند؛ تزکیه کنند، مزکّی کنند؛ پاکیزه کنند. شغل انبیا همین است و باید شغل مادرها همین باشد نسبت به بچه هایی که در دامنشان هست. بچهها را از آن اول که در دامنشان هست تزکیه کنند. آنها با اخلاق خوب، با اعمال خوب در آنجا بچهها بهتر تربیت میشوند.
در دامن مادر، بچهها بهتر تربیت میشوند تا در پیش استاد. آن علاقهای که بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد. و آن چیزی که در بچگی از مادر میشنود یا میبیند، آن نقش میبندد در قلبش؛ و تا آخر همراهش هست. مادرها باید توجه به این معنا بکنند که این بچهها را خوب تربیت کنند، مزکّی تربیت کنند؛ یک مدرسه علمی- ایمانی باشد دامنهایشان، و این یک مطلب بسیار بزرگی است که از مادرها میآید. و از کس دیگر نمیآید.
آنقدری که بچه از مادر چیز می شنود از پدر نمیشنود. آنقدری که اخلاق مادر تأثیر دارد در بچه کوچولوی نورس و به او منتقل میشود از دیگران نمیشود، مادرها مبدأ خیراتند و اگر خدای نخواسته مادری باشد که بچه را بد تربیت کند، مبدأ شرورند. (صحیفه امام، ج9، ص136 | 26 تیر 1358)
امام خمینی | اگر در دامن مادر، که بالاترین محل تربیت است، بچه خوب از کار درآمد، این تا آخر به همان تربیت بچگی که شده باقی میماند! -مگر یک عوامل بسیار قویای او را برگرداند/ زیرا علاقهای که بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد و حرف مادر نقش میشود در مغزش
بچه در محیط خانوادگی، در دامن مادر و در محیط خانه مبدأ تربیت اصلیاش است، اگر در محیط خانه و در دامن مادر، که بالاترین محل تربیت است، بچه خوب از کار درآمد، این تا آخر- مگر یک عوامل بسیار قویای باشد که او را برگرداند- و الّا تا آخر به همان تربیت بچگی و کوچکی که شده است تا آخر به همان تربیت باقی میماند.
از این جهت محیط خانوادگی یکی از جاهای بسیار مهم است برای تربیت اولاد. و دامن مادر هم یکی از جاهای بزرگ است برای تربیت. و بچه در دامن مادر و از مادر بیشتر از هرکس، بیشتر از معلم، بیشتر از رفقایی که بعدها پیدا میکند، بیشتر از اجتماع، در دامن مادر بیشتر قابل این است که قبول کند چیزها را. علاقهای که اولاد و بچه به مادر دارد به هیچ کس ندارد. و حرف مادر را قبول میکند و نقش میشود در مغزش حرفهای مادر. (صحیفه امام، ج8، ص363 | 11 تیر 1358)
امام خمینی | تمام آرزوهای بچه خلاصه میشود در «مادر»، چون به هیچکس آن علاقه را ندارد/بچه همه چیز را در «مادر» میبینید؛ «حرف»، «خُلق» و «عمل» مادر در بچهها اثر دارد/ مسئول افعال و اعمال بچهها هم شما هستید
شما خانمها شرف مادری دارید، که در این شرف از مردها جلو هستید؛ و مسئولیت تربیت بچه در دامن خودتان دارید. اول مدرسهای که بچه دارد، دامن مادر است. مادرِ خوب، بچه خوب تربیت میکند؛ و خدای نخواسته، اگر مادر منحرف باشد، بچه از همان توی دامن مادر، منحرف بیرون میآید. و چون بچه ها آن علاقه ای که به مادر دارند به هیچ کس ندارند، و در دامن مادر که هستند تمام … آرزوهایی که دارند خلاصه میشود در مادر و همه چیز را در مادر میبینند، حرف مادر، خُلق مادر، عمل مادر، در بچهها اثر دارد.
لامحاله یک بچه در دامن مادر- که اول کلاس است- این دامن اگر یک دامن طاهر پاکیزه مهذب باشد، بچه از همین اول که دارد رشد میکند، با آن اخلاق صحیح و با آن تهذیب نفس و با آن عمل خوب رشد میکند. بچه وقتی در دامن مادرش هست، میبیند مادر اخلاق خوش دارد، اعمال صحیح دارد، گفتار خوش دارد، این بچه از همان جا اعمالش و گفتارش به تقلید از مادر- که از همه تقلیدها بالاتر است- و به تزریق مادر- که از همه تزریقها مؤثرتر است- تربیت میشود.
شما این مسئولیت بزرگ را دارید که باید بچههای خودتان را که نوزاد هستند، و نفوسشان … تربیت را زود قبول میکند، خوب و بد را زود قبول میکند، شما از اول که این بچهها در دامان شما بزرگ میشوند، مسئول افعال و اعمال آنها هم شما هستید.
همان طوری که اگر یک بچه خوب تربیت کنید ممکن است که سعادت یک ملت را همان یک بچه تأمین کند، اگر یک بچه بد هم- خدای نخواسته- در دامن شما بزرگ بشود، ممکن است که یک فساد در جامعه پیدا بشود. گمان نکنید که یک بچه است؛ یک بچه گاهی وقتها در جامعه، وقتی که وارد شد، در رأس جامعه واقع میشود، و محتمل است که بچه یک فقیر، یکوقت در رأس جامعه واقع بشود.
اگر این بچهای که شما تربیت کردید یک تربیت صحیح باشد و آن وقت آن بچه در رأس جامعه واقع بشود، یک ملت را سعادتمند می کند؛ و آن شرفش مال شماست؛ یعنی شما این سعادت را برای یک ملت بیمه کردید. و اگر خدای نخواسته به عکس باشد: یک بچهای در [دامن] مادر تربیتش تربیت اسلامی نباشد، تربیت انسانی نباشد، انحراف داشته باشد، این ممکن است که بعدها یک جامعه را به فساد بکشد.
خیال نکنید یک آدم است. گاهی یک آدم، یک ده را خراب میکند؛ گاهی یک آدم یک شهرستان را خراب میکند؛ گاهی یک مملکت را خراب میکند. (صحیفه امام، ج7، ص284 | 24 اردیبهشت 1358)
امام خمینی | بانوان محترم! مسئولید همه/ مادرها بیشتر مسئول هستند/ شرافت مادری از شرافت پدری بیشتر است/ تأثیر مادر هم در روحیه اطفال از تأثیر پدر بیشتر است
یَا أَیُّهَا النبِی حَسبُکَ اللَّهُ و مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ المُؤمِنیِنَ(انفال/64). چه خطاب افتخارآمیزی است برای مؤمنین! چه خطاب مسئولیت آوری است برای مؤمنین! افتخارآمیز برای اینکه با اینکه خدا کافی است لکن همچو تشریفی را به مؤمنین- که مؤمنات هم داخل هستند- مرحمت فرموده است که خدا و مؤمنین، کسانی که از تو تبعیت کردند، از تو کفایت میکنند.
چقدر افتخارآمیز است برای ما، برای مؤمنین برای شما مخدرات، برای شما مؤمنات، که شما [را] در ردیف خدای تبارک و تعالی قرار داده است، و چقدر مسئولیت آور است این خطاب…خدای تبارک و تعالی در این آیه به ما فرمودهاند که اهداف اسلام و خود نبی اکرم و هرچه مربوط به نبی اکرم است، شماها باید کفایت کنید.
ما مأموریم، مأموریم که حفاظت کنیم از دین خدا، حفاظت کنیم از اهداف الهی…. خداوند به ما این مرحمت را فرموده است که «شما» با «خدا» حفاظت کنید از اسلام و از دین اسلام؛ حَسبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَک مِنَ المُؤمِنینَ…
بانوان محترم! مسئولید همه؛ مسئولیم همه. شما مسئول تربیت اولاد هستید؛ شما مسئولید که در دامنهای خودتان اولاد متقی بار بیاورید، تربیت کنید، به جامعه تحویل بدهید. همه مسئول هستیم که اولاد را تربیت کنیم؛ لکن در دامن شما بهتر تربیت می شوند. دامن مادر بهترین مکتبی است از برای اولاد.
مسئولیت دارید نسبت به فرزندان خود، مسئولیت دارید نسبت به کشور خودتان. و شما میتوانید بچه هایی تربیت کنید که یک کشور را آباد کنند. شما میتوانید بچه هایی را تربیت کنید که حفاظت از انبیا بکنند؛ حفاظت از آمال انبیا بکنند…آنها را تربیت کنید… توجه به سرنوشت اینها بر عهده پدران است و بر عهده مادرها.
مادرها بیشتر مسئول هستند؛ و مادرها اشرف هستند. شرافت مادری از شرافت پدری بیشتر است. تأثیر مادر هم در روحیه اطفال از تأثیر پدر بیشتر است. (صحیفه امام، ج7، ص503 | صبح 5 خرداد 1358)
امام خامنهای | همه تحت تأثیر مادران هستند/ آنکه بهشتی میشود، پایهٔ بهشتی شدنش از مادر است؛ الجنة تحت اقدام الأمهات
مادر است که فرهنگ و معرفت و تمدن و ویژگیهای اخلاقیِ یک قوم و جامعه را با جسم خود، با روح خود، با خُلق خود و با رفتارِ خود، دانسته و ندانسته به فرزند منتقل میکند. همه تحت تأثیر مادران هستند. آنکه بهشتی میشود، پایهٔ بهشتی شدنش از مادر است؛ که «الجنة تحت اقدام الأمهات». (بیانات در سالروز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س)؛ 5/ 5/1384)
امام خامنهای | باید کاری بکنیم که بچّهها دست مادر را حتماً ببوسند؛ اسلام دنبال این است/در صورت محترم بودن زن در محیط خانواده، بخش مهمّی از مشکلات جامعه حل خواهد شد
زن اگر چنانچه در محیط خانواده، محترم و مکرّم شمرده بشود، بخش مهمّی از مشکلات جامعه حل خواهد شد. باید کاری بکنیم که بچّهها دست مادر را حتماً ببوسند؛ اسلام دنبال این است…هیچ منافاتی ندارد این تکریمِ نسبت به مادر، با آن حالت عاطفی و خودمانیگریای که بین فرزند و مادر وجود دارد. (بیانات در دیدار جمعی از بانوان فرهیختهٔ حوزوی و دانشگاهی؛ ۱۳۹۲/۰۲/۲۱)
امام خمینی | مربی انسانها زن است/زن مبدأ همه خیرات است/ ما نهضت خودمان را مرهون زنها میدانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها میریختند/ زنها مردان را تشویق میکردند
مربی انسانها زن است. سعادت و شقاوت کشورها بسته به وجود زن است. زن با تربیت صحیح خودش انسان درست میکند؛ و با تربیت صحیح خودش کشور را آباد میکند. مبدأ همه سعادتها از دامن زن بلند میشود. زن مبدأ همه سعادتها باید باشد. و مع الأسف زن را به صورت یک لعبه در آوردند این پدر و پسر؛ و خصوصاً این پسر. آنقدر جنایات که به زن کردند به مردان نکردند. زن مبدأ همه خیرات است.
شما دیدید، ما دیدیم، که زن در این نهضت چه کرد… ما نهضت خودمان را مرهون زنها میدانیم. مردها به تَبَع زنها در خیابانها میریختند. تشویق میکردند زنها مردان را. خودشان در صفهای جلو بودند. زن یک همچو موجودی است که میتواند یک قدرت شیطانی را بشکند… (صحیفه امام، ج7، ص: 338، 26 اردیبهشت 1358 ، پیام رادیو تلویزیونی به ملت ایران دربارهٔ مقام و منزلت حقیقی زن)
امام خمینی | در نهضت ما زنها پیشقدم بودند/ارزش فعالیت زنها بیشتر از مردها/ وقتی خواهرها مشت گره کردند و ..، اینها قدرت مردها را دوچندان کرد
در نهضتی که ملت ما کردند، همهتان ملاحظه کردید که زنها پیشقدم بودند. بلکه فعالیت زنها در این باب ارزشش بیشتر از فعالیت مردها بود؛ برای اینکه همین خواهرها که ریختند در خیابانها و در مقابل توپ و تانک تظاهر کردند و مشت گره کردند، اینها مردها را، قدرتشان را دوچندان کرد. وقتی مردها ببینند که خانمها آمدند در مقابل توپ و تانک، آنها بیشتر اقدام میکنند. و ما دیدیم که این خواهرها در این نهضت یک سهم بسیار بزرگ داشتند.
(صحیفه امام، ج10، ص183 | 8 مهر 1358)
امام خمینی | این خانمها بودند که وقتی به خیابانها ریختند و فریاد زدند، مردها را تشجیع کردند و قدرتهای آنها را چند مقابل کردند/ شما علاوه بر اینکه خودتان را قدرتمند کردید، دیگران را هم قدرتمند کردید
الآن این نهضتی که شما در پیش دارید، و باید تشکر کنیم از خانمها که در این نهضت یک قدم راسخی داشتند، و یک کمک بزرگی به ملت کردند. این خانمها بودند که وقتی که به خیابانها و کوچهها ریختند و فریاد زدند، تشییع کردند، تشجیع کردند مردها را و قدرتهای آنها را چند مقابل کردند. و لهذا شما علاوه بر اینکه خودتان را قدرتمند کردید، دیگران را هم قدرتمند کردید. (صحیفه امام، ج10، ص244 | 17 مهر 1358)
امام خمینی | ابرجنایتکاران فهمیدند زنان هستند که میتوانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند
بدون شک آنچه در این پنجاه سال روزگار سیاه ایران به دست این رژیم سیه روی به ملت عزیز ایران بویژه بانوان مظلوم آن گذشت باطرح و نقشه از پیش حسابشده ابرجنایتکاران جهان بوده. ابرجنایتکاران دریافتند که تنها «قشر مذهبی» است که میتواند خار راهی در راه استعمار و استثمار آنان باشد.
و دیدند که حکم نیم سطری یک مرجع مذهبی مورد علاقه مردم دارای چنان قدرتی است که دولت انگلستان و دربار قدرتمند قاجار را به زانو در آورد؛ و نیز دریافتند که زنان در آن نهضت نقش اساسی را داشتند. و متوجه شدند که در مشروطه و پس از آن نیز زنان بویژه قشر متوسط محروم آنان هستند که میتوانند با قیام خود، مردان را به میدان بکشند. و احساس کردند که تا این عوامل به قوت خود باقی هستند نقشههای آنان نقش بر آب است.
(صحیفه امام، ج16، ص: 192 | 25 فروردین 1361)
امام خمینی | زنها هستند که ملتها را تقویت و شجاع میکنند/ عنایت اسلام به بانوان بیش از مردان است
عنایتی که اسلام به بانوان دارد بیشتر از عنایتی است که بر مردان دارد. مردان بر ملتها حق دارند و زنها حق بیشتر دارند. زنها مردان شجاع را در دامن خود بزرگ میکنند. قرآن کریم انسان ساز است، و زنها نیز انسان ساز. وظیفه زنها انسانسازی است. اگر زنهای انسانساز از ملتها گرفته بشود، ملتها شکست خواهند خورد، منحط خواهند شد. زنها هستند که ملتها را تقویت میکنند، شجاع میکنند … مقام زن مقام والاست؛ عالیرتبه هستند. بانوان در اسلام بلندپایه هستند. (صحیفه امام، ج6، ص299 | 13 اسفند 1357)
امام خمینی | شما خواهران اسباب این شدید که برادرها هم جرأت پیدا بکنند
شما خواهران- بحمداللَّه- در این راه- در راه نهضت- سهم بسزایی دارید. شما اسباب این شدید که برادرها هم جرأت پیدا بکنند. (صحیفه امام، ج8، ص: 117 | 23 خرداد 1358)
امام خمینی | بعضی از جوانها به من میگفتند که عکس العملِ این مادرهای جوان مرده ما را گرم نگه داشته و به ما شجاعت میدهند/ اینها هستند که ما را تشویق میکنند
مادرهای امروز نمونه است، خدا میداند. یعنی در طول تاریخ مثل این مادرها ما نداشتیم الّاکم، که فرزندانش کشته بشود و بعد بیاید بگوید که نه، من افتخار دارم. بعضی از جوانها به من میگفتند که این مادرها ما را گرم نگه داشتهاند؛ این عکس العملِ این مادرهای جوان مرده، ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته برای اینکه اینها هستند که به ما شجاعت میدهند، اینها هستند که ما را تشویق میکنند. (صحیفه امام، ج4، ص269 | 11 آبان 1357)
امام خامنهای | زنان نیمی از جمعیت کشورند؛ اما تأثیرشان در سرنوشت این کشور ، بیش از تأثیر نیمی از کل جمعیت است/ زن تنها خود به راهی نمیرود، مردها را در آن راه میبرد
تنها مطلب این نیست که زنان نیمی از جمعیت کشورند؛ نباید به این قضیه به چشم کمّیت نگاه کرد. بله، زنان نیمی از جمعیت کشورند؛ اما تأثیر زن ـ تأثیر این نیم جمعیت ـ در سرنوشت این کشور، آن وقتی که بخواهند در سرنوشت دخالت کنند، بیش از تأثیر نیمی از کل جمعیت در سرنوشت است.
یک وقت است که ما مجموعهای از انسانها را در نظر میگیریم، نیمی از آنها نقشی به قدر پنجاه درصد دارند، مسألة زن در جامعه اینگونه نیست؛ بالاتر از اینهاست.اگر زنان در یک جامعه، به فکری مؤمن بشوند و در راهی قدم بگذارند و علیرغم موانع آن راه را ادامه بدهند، تأثیر آنها بر روی فرزندان، همسران، حتّی برادران و پدرانشان، یک تأثیر تعیین کننده و سازنده است.
آن که جوانان را تربیت میکند و در راههای گوناگون قرار میدهد ـ در درجة اول ـ مادر است. البته عوامل دیگر نقش دارند، نقشهای زیادی هم دارند؛ اما نقش مادر از آن نقشها کمتر نیست و در مواردی بیشتر است. زن تنها خود به راهی نمیرود، مردها را در آن راه میبرد. اهمیت تفکر زنان در یک جامعه، در این است! (بیانات امام خامنهای در دیدار بانوان هرمزگان، 29/11/76 – نقش و رسالت زن، ج5، ص43، انتشارات انقلاب اسلامی)
امام خامنهای | غالباً مادران شهدا را قویتر از پدران شهدا دیدهام
من هرجا که با مادران شهدا مواجه شدهام، آنها را حتّی از پدران شهدا هم قویتر دیدهام. (بیانات در دیدار با خانوادههای سرداران شهید استان تهران | 17/ 02/ 1376)
تاریخ معاصر کشور ایران، به خصوص از آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) منشاء تحولات بسیاری در داخل و خارج از ایران قرار گرفت و این تاریخ توانست هم درس عبرت و هم الگویی مناسب برای همه عدالتخواهان و مردمان آزاده در سراسر دنیا باشد تا به وسیله آن بتوانند موجی از “بیداری اسلامی” را در منطقه به راه بیندازند و رفتهرفته شاهد افول هژمونی امپریالیست در منطقه باشیم.
بر همین اساس حفاظت و حراست از تاریخ انقلاب اسلامی و جلوگیری از تحریف آن از جمله مسائل مهمی است که بر اساس فرمان امام خمینی (ره) به مرکز اسناد انقلاب اسلامی محول شده است. از این رو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی نیز سعی دارد در صورتی که شبهاتی در خصوص تاریخ انقلاب مطرح میشود با ارائه اسناد، شواهد و قرائن تاریخی پاسخ دهد تا روایت تاریخ انقلاب اسلامی دستخوش تحریف جریانها نشود.
اخیرا نیز از سوی برخی جریانات سیاسی شبهاتی در خصوص سوابق انقلابی علامه محمدتقی مصباح یزدی مطرح شده است و مرکز اسناد انقلاب اسلامی برای جلوگیری از تحریف تاریخ انقلاب برخی از اسناد را برای اولین بار منتشر میکند تا حقایق تاریخ انقلاب را به صورت شفاف نشان دهد. در ادامه همراه بنیانا باشید
آیت الله محمدتقی مصباح یزدی را میتوان یکی از روحانیون فعال در نهضت امام خمینی(ره) دانست. فعالیتهای انقلابی او از اوایل دهه 40 با انتشار نشریات “بعثت” و “انتقام” جنبه سیاسی به خود گرفت و از اواسط این دهه وارد فاز جدیدی شد به طوری که در این سالها سوءظن ساواک و نیروهای اطلاعاتی را نسبت به خود برانگیخت و چندین بار توسط عناصر اطلاعاتی بازداشت شده و مورد بازجویی قرار گرفت.
اما بهرغم مراقبتهای ویژه ساواک و حساسیت رژیم نسبت به وی، فعالیتهای او هرگز محدود نشد؛ به طوری که در سالهای اوج نهضت امام خمینی(ره) و روزهای منتهی به انقلاب اسلامی شاهد افزایش تحرکات انقلابی آیت الله مصباح و حضور فعال وی در نهضت اسلامی هستیم. در نوشتار پیش رو مراحل مختلف مبارزات انقلابی آیت الله مصباح یزدی از اوایل دهه 40 تا پیروزی انقلاب اسلامی مورد بررسی قرار میگیرد.
1- مبارزات انقلابی آیت الله مصباح یزدی در قالب انتشار نشریههای “بعثت” و “انتقام”
از جمله فعالیتهای سیاسی موثر آیت الله مصباح در مبارزه با رژیم پهلوی همکاری در انتشار نشریه “بعثت” و راهاندازی نشریه “انتقام” بود. این دو نشریه در آن دوران بسیار سازنده و امیدبخش بودند و نقش استمراربخشی مبارزه را برعهده داشتند.
نخستین شماره نشریه “بعثت” به عنوان ارگان داخلی حوزه علمیه قم در آذرماه 1342 منتشر شد و آیت الله مصباح یزدی یکی از نویسندگان مطالب این نشریه بود. وی در رابطه با چگونگی همکاری خود با نشریه “بعثت” میگوید: «بعد از اینکه حضرت امام(ره) را به تهران بردند و مدتی تحت نظر و زندانی بودند، به این فکر افتادیم که سعی کنیم یک وسیله تکثیری فراهم کنیم و یک نشریهای منتشر کنیم.
البته این کار ابتدا به وسیله چند نفر دیگر شروع شد که نشریهای به نام بعثت را سامان دادند. ما هم به عنوان یکی از نویسندگان با آنها همکاری داشتیم. گاهی یک مقاله مینوشتیم و احیانا برای توزیع و تکثیرش هم یک کمکهایی میکردیم…»[1]
نشریه “انتقام” نیز از تاریخ 29 آذر 43 با استفاده از آیه شریفه “والله عزیز ذوانتقام”، به عنوان دومین نشریه مخفی دانشجویان حوزه علمیه، به وسیله آیت الله مصباح یزدی آغاز به کار کرد و انتشار آن تا تاریخ 15 مهر 1344 ادامه یافت و در مجموع 8 شماره از آن منتشر شد. آیه “انا من المجرمین منتقمون” به عنوان شعار نشریه “انتقام” در صفحات ابتدایی این نشریه تکرار میشد.
حجتالاسلام خسروشاهی درمورد نقش آیت الله مصباح یزدی در انتشار نشریه “انتقام” میگوید: «این نشریه با محتوای تقریبا مشابه محتوای نشریات “بعثت” اما کمی رادیکالتر توسط آیت الله محمدتقی مصباح یزدی تهیه و تنظیم و تکثیر و توزیع میشد. در واقع استاد همه کار این نشریه را از تهیه و نوشتن مقالات و اخبار و تایپ و چاپ و حتی دستهبندی و توزیع، خود به تنهایی انجام میداد.»[2]
نشریه “انتقام” که از نام آن کینه و بغض نسبت به رژیم ستمشاهی مشخص بود نقش بهسزایی در جوشش انقلابی داشت. آیت الله مسعودی خمینی درباره تاثیر این نشریه بر مبارزات انقلابی میگوید: «مطالب نشریه انتقام به قدری انقلابی و تند بود که الان نیز وقتی که انسان آنها را مطالعه میکند لرزه بر اندامش میافتد.»
وی همچنین در رابطه با مطالب انتقادیای که آیت الله مصباح در این نشریه علیه دیکتاتوری محمدرضا پهلوی مینوشت میگوید: «یادم میآید که آیت الله مصباح مقالهای در رابطه با “موسی چمبه” دیکتاتور کنگو نوشته بود و در این مقاله محمدرضا پهلوی را با او مقایسه کرده و نوشته بود: “موسی چمبه ایران را بشناسید.”»[3]
همچنین در اغلب صفحات این نشریه، مطالبی در حمایت از امام خمینی(ره) و نهضت اسلامی به چشم میخورد. چنانکه مشخص است این نشریه با هدف تبیین اندیشههای اسلامی به روشن ساختن راه مبارزه با استعمار خارجی و استبداد داخلی میپرداخت.
2- عضویت آیت الله مصباح در گروه انقلابی “یازده نفره”
در اوایل سال 1343 جمعی از علما و مدرسین حوزه علمیه قم، به منظور انسجام بخشیدن به مبارزات سیاسی، یک گروه سری موسوم به “جمعیت یازده نفره” را تشکیل دادند. اعضای این گروه تحت پوشش اصلاح حوزه تلاش میکردند تا مرکزیتی برای مبارزه با رژیم منحوس پهلوی به وجود بیاورند.
آیت الله مصباح یزدی یکی از اعضای این هیئت سری بود و براساس اساسنامه گروه، بخش تبلیغات “گروه سری یازده نفره” را برعهده داشت.[4] دیگر اعضای این گروه عبارت بودند از حضرت آیت الله سیدعلی خامنهای و آیات علی مشکینی، عبدالرحیم شیرازی، ابراهیم امینی، احمد آذری قمی، علی قدوسی، مهدی حائری تهرانی، علیاکبر هاشمیرفسنجانی، حسینعلی منتظری و سید محمد خامنهای.[5]
براساس اساسنامه 63 مادی این گروه، که با همفکری اعضاء و توسط آیت الله مصباح یزدی نوشته میشود، بخش تبلیغات که مسئول آن خود آیت الله مصباح بود وظایفی چون اشاعه و انتشار افکار مبارزاتی این جمعیت، مطالعه در افراد قابل عضویت، تعلیم و تربیت افکار اعضای تازه وارد، کسب اطلاع از اهداف و عقاید سایر گروهها و مطالعه و اطلاع از مطالب ضد مرامی جراید، مطبوعات و رسانههای جمعی دیگر داشت.[6]
3- آیت الله مصباح یزدی در مبارزه با رژیم پهلوی به صورت علنی
در 29 بهمن 43، جمعی از علمای حوزه علمیه قم از جمله حضرت آیت الله خامنهای، هاشمی رفسنجانی، علی دوانی، ابراهیم امینی و… نامه سرگشادهای خطاب به نخستوزیر وقت، امیرعباس هویدا نوشتند و نسبت به اوضاع نامطلوب مملکت شکایت کردند که نام آیت الله مصباح یزدی نیز در بین امضاءکنندگان این نامه دیده میشود.
در بخشی از این نامه سرگشاده آمده است: «متاسفانه در سالهای اخیر اقداماتی برخلاف قوانین اسلام و قانون اساسی در این کشور مذهبی انجام یافته که موجبات ناراحتی عموم طبقات را فراهم آورده… خفقان، محدودیت، سانسور، تفتیش عقاید از یک طرف، شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه کمرشکن زندگی از طرف دیگر، ملت را از پای درآورده و اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش زندگی تیره او را تیرهتر مینماید.»[7]
علاوه بر این، اعلامیهها، نامهها و بیانیههای دیگری نیز وجود دارد که با امضای آیت الله مصباح علیه رژیم پهلوی و در حمایت از امام(ره) و انقلاب صادر شده است که از جمله مهمترین آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
– نامه اعتراضآمیز فضلا و مدرسین حوزه علمیه قم در تاریخ 8 مهر 42 به هیئت دولت نسبت به بازداشت امام(ره).
– نامه فضلای یزد در اسفند 43 به هویدا در اعتراض به تبعید حضرت امام(ره).
ـ نامه جمعی از استادان حوزه علمیه قم به هویدا در تقبیح هجوم ماموران رژیم پهلوی به حرم حضرت معصومه (س) در تاریخ 5 فروردین 44.
ـ نامه اساتید حوزه علمیه قم به امام خمینی(ره) در 14 خرداد 1349.
ـ اعلامیه اساتید و فضلا در مورد فاجعه خونین 19 دی 56 قم در تاریخ 22 دیماه همان سال.
ـ اعلامیه حادثه کشتار یزد در 16 فروردین 57.
ـ اعلامیه درباره اوضاع اسفبار ایران در تاریخ 25 فروردین 57.
ـ نامه جمعی از استادان حوزه علمیه قم به رئیس جمهور فرانسه در حمایت از امام خمینی(ره) در آذرماه 57.[8]
4- دبیری آیت الله مصباح یزدی بر گروه ولایت در سالهای 41 و 42
با توجه به اینکه هر حرکت و اقدام سیاسی نیازمند پشتوانه عمیق فکری و ایدئولوژیکی است، یکی از مسائل مهمی که میبایست در مبارزه با رژیم محمدرضا پهلوی مد نظر قرار میگرفت طرح حکومت اسلامی به عنوان آلترناتیو رژیم پهلوی بود؛ لذا جمعی از بزرگان حوزه با محوریت شهید بهشتی در سالهای 41 و 42 با تشکیل گروهی به نام “ولایت” به تحقیق علمی در رابطه با این موضوع میپردازند که دبیری این گروه را آیت الله مصباح برعهده دارد.
آیت الله مصباح یزدی درمورد نحوه فعالیت این گروه میگوید: «از جمله کارهایی که در سالهای 41 و 42 با ابتکار شهید بهشتی آغاز شد تشکیل گروهی از بین شخصیتهای معروف از جمله آقای هاشمی رفسنجانی و مرحوم شهید قدوسی بود. اسم این گروه را “ولایت” گذاشته بودند، برای اینکه اسم حساسیتبرانگیزی نباشد و به اصطلاح دستگاه را خام کنند.
معنای ولایت هم حکومت بود، همین که امروز به آن “ولایت فقیه” میگوییم. محور بحث، حکومت اسلامی بود و طرحی برای تحقیق در مسائل حکومتی تهیه شده بود. حتی وقتی شهید بهشتی بعد از جریان قتل منصور به آلمان رفتند باز ما این کار را اینجا ادامه دادیم و با جذب افراد دیگری توانستیم هزاران برگه فیش در زمینه حکومت اسلامی تهیه کنیم.»[9
5- فعالیتهای سیاسی آیت الله مصباح یزدی در سال 43
در حدود سال 1343، در حوزه علمیه قم مجمعی به نام “مجمع علمی نجات نسل جوان” شکل گرفت که بنا بر گزارش ساواک اعضای آن «با عدهای از عناصر مذهبی در تهران مانند محمدتقی فلسفی» تماس داشتند. چنان که از گزارشهای ساواک به دست میآید یکی از اهداف اعضای این مجمع آگاهسازی مردم در مورد لفظ موهوم اعطای آزادی به زنان بود که از اوایل دهه چهل در دستور کار رژیم پهلوی قرار گرفته بود.
در همین رابطه گزارشگر ناشناخته ساواک چنین گزارش میدهد: «یکی از هدفهای عمده این مجمع [مجمع علمی نجات نسل جوان] مبارزه با حقوق اعطائی به بانوان ایران میباشد و در سایر هدفهایش نیز علیرغم نامی که برای مجمع مذکور انتخاب کردهاند بیشتر جنبه سیاسی دارند.» همین گزارش اعضای این مجمع را اینگونه معرفی میکند: «برخی از اعضای مجمع نامبرده محمد مفتح و محمدرضا صالحی فرزند حاج شیخ علی اصغر صالحی، امام جمعه کرمان و سید هادی خسروشاهی و سید غلامرضا سعیدی، یکی از اعضاء موثر جمعیت مکتب تشیع در تهران و محمدتقی مصباح میباشند.»[10]
6- دستور دستگیری آیت الله مصباح یزدی از سوی ساواک در سال 45
در اواسط دهه چهل، ساواک با آگاهی از فعالیتهای انقلابی آیت الله مصباح یزدی، دستگیری او را در دستور کار خود قرار میدهد. بر همین اساس در تاریخ 5 خرداد 1345، ساواک قم دستور میگیرد که آیت الله مصباح را دستگیر کرده و به مرکز اعزام کند.
در چنین شرایطی آیت الله مصباح یزدی که از چندی پیش متوجه حساسیت ساواک نسبت به خودش شده بود به روستایی به نام “فیضآباد” در حوالی آشتیان رفته و پس از دو هفته به سمت یزد حرکت میکند تا در آنجا مخفی شود. از همین رو ساواک تهران در تاریخ 1345/3/21 حکم دستگیری آیت الله مصباح را به ساواک اصفهان صادر کرده و دستور میدهد: «محمدتقی مصباح یزدی روحانی مقیم قم را که فعلا تحت تعقیب و متواری و به یزد عزیمت نموده [به] وسیله شهربانی محل دستگیر و اعزام دارند. ضمنا آدرس محل سکونت وی در یزد در دست نمیباشد.»[11]
در حالی ساواک اصفهان مسئول دستگیری و اعزام آیت الله مصباح یزدی به تهران میشود که وی از یزد خارج شده و راهی تهران شده بود. بنابراین این تعقیب و گریز همچنان ادامه مییابد. براساس اسناد ساواک، در تاریخ 5 تیرماه 1345، ساواک تهران درباره آیت الله مصباح یزدی چنین دستور میدهد:
«از: اداره کل سوم
به: ریاست ساواک تهران
درباره: محمد تقی مصباح یزدی
نامبرده بالا که از روحانیون مقیم شهرستان قم میباشد به علت یکرشته فعالیتهای مضره که مرتکب گردیده تحت تعقیب میباشد. به ساواک قم اعلام گردیده بود که مشارالیه را دستگیر و به مرکز اعزام دارند؛ پاسخ حاکی از آن بود که یاد شده به شهرستان یزد عزیمت نموده است.
لذا مراتب به ساواک اصفهان اعلام ولی ساواک مزبور اعلام داشته که این شخص در تهران نزد برادرش محمدمهدی مصباح یزدی که در شرکت تولید دارو کار میکند اقامت دارد. علیهذا خواهشمند است دستور فرمائید با مراجعه به آدرس فوق نامبرده را دستگیر و نتیجه را سریعا اعلام نمایند.
مدیر کل اداره سوم-مقدم.»[12]
7- فعالیتهای انقلابی آیت الله مصباح یزدی در سال 47
در بهار سال 1347 بار دیگر ساواک نسبت به فعالیتهای آیت الله مصباح یزدی حساس شده و طی گزارشی در 15 خرداد همان سال، پیرو گزارش های قبلی خود اعلام میکند:
«درباره: محمد تقی مصباح یزدی
نامبرده بالا جزو شبکهای بوده که در موقع تحویل سال 45 مبادرت به توزیع اعلامیهای تحت عنوان “اعلام خطر” در شهرستان قم نموده و به همین جهت تحت تعقیب قرار گرفته و با وجود اینکه تاکنون مکاتباتی درمورد اخذ اطلاعات وی راجع به شبکه مزبور و اساسنامه آن با آن ساواک به عمل آمده نتیجه مثبتی حاصل نشده است.
علیهذا با ایفاد سه برگ فتوکپی نامهای که مشارالیه چند سال پیش جهت آیت الله خمینی ارسال داشته و طی آن صریحا از دولت انتقاد نموده، خواهشمند است دستور فرمایید مشارالیه را احضار و کلیه اطلاعات وی را پیرامون شبکه مذکور و نحوه فعالیت اعضای آن و اساسنامه تنظیمی اخذ و نتیجه را ضمن ارسال بیوگرافی ملصق به عکس نامبرده اعلام دارند.
ضمنا چون افرادی از قبیل شخص فوق با داشتن عقاید افراطی و افکار ماجراجویانه پس از ازهم پاشیدگی جلسات و شبکه آنان مجددا در نقاط دیگر فعالیت مضره خود را با افراد جدیدی آغاز خواهند کرد لذا ضروری است اعمال و رفتار آنان از جمله مشارالیه دقیقا تحت مراقبت قرار گیرد و گزارشهای مکتسبه را به مرکز ارسال دارند.»[13]
جریان از آن قرار بود که آیت الله مصباح طی نامهای که به امام خمینی(ره) ارسال میکند، مطالبی تندی را علیه رژیم پهلوی مینویسد و اطلاعاتی را درمورد وضعیت نهضت اسلامی به گوش ایشان میرساند. همین نامه به دست ساواک میافتد و بار دیگر تعقیب و بازجویی از وی در دستور ساواک قرار میگیرد.
به هرحال پس از مدتی ساواک موفق به دستگیری آیت الله مصباح شده و او را مورد بازجویی قرار میدهد اما چون به نتیجه مورد نظر خود نمیرسند وی را آزاد میکنند. در واقع آیت الله مصباح در این بازجویی با ارائه اطلاعات ناقص و یا سوخته، ساواک را سردرگم میکند. خود وی در این رابطه میگوید: «در بازجویی در پاسخ به این سوال که با چه کسانی ارتباط داشتم از دو گروه اسم بردم؛ یک عده از اشخاصی که هیچ ارتباطی با مسائل سیاسی نداشتند و یک عده هم از افرادی که مورد نظر بودند و حدس میزدم که اینها میدانند و ارتباط ما را با آنها کشف کردهاند…»[14]
به هرحال، ساواک قم پس از بازجویی از آیت الله مصباح یزدی وی را تحت مراقبت قرار میدهد و رفت و آمدهای او را کنترل میکند.
8- مبارزات انقلابی آیت الله مصباح یزدی در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی
در سالهای منتهی به انقلاب اسلامی نیز همچون سالهای قبل شاهد فعالیتهای انقلابی آیت الله مصباح یزدی هستیم. به عنوان مثال در یکی از گزارشهای ساواک درمورد مبارزات انقلابی آیت الله مصباح یزدی به “ارسال اعلامیه از قم به تهران” توسط او اشاره شده و آمده است:
«اخیرا شخصی به نام مصباح که قبلا مدیر مدرسه حقانی بوده تعداد شش برگ اعلامیه به امضاء روحانیون مبارز ایران جهت یکی از دوستانش به تهران ارسال داشته است و خواسته که اعلامیههای مذکور در تهران تکثیر و توزیع گردد.»
این سند که متعلق به آبانماه 1356 است حکایت از مبارزات انقلابی آیت الله مصباح یزدی در دوران اوج انقلاب اسلامی دارد. در ادامه همین گزارش، ساواک دستور میدهد که: «جهت اطلاع و شناسایی مصباح و روشن نمودن نحوه فعالیت و تمایلات سیاسی وی و اعلام نتیجه» اقدام شود.[15] بدین ترتیب بار دیگر ساواک تحقیقات خود را بر روی اقدامات و فعالیتهای آیت الله مصباح متمرکز میکند.
در فروردین 57 باز هم شاهد همراهی آیت الله مصباح با روحانیون مبارز و انقلابی هستیم؛ وی در روزهای اوج نهضت امام خمینی(ره) نیز در کنار دیگر روحانیون علیه رژیم منحوس پهلوی مبارزه میکرد.
در روز 10 فروردین 57 آیت الله صدوقی مردم یزد را به تعطیل عمومی و اجتماع در مسجد جامع شهر یزد دعوت کرد و در یک سخنرانی خواستار بازگشت امام خمینی(ره) از تبعید و سرنگونی رژیم محمدرضا شد. در پایان مراسم مردم به خیابانها ریخته و تظاهراتی علیه رژیم انجام دادند که با حمله ماموران به خاک و خون کشیده شد.
پس از این حادثه خونین، علما و فضلای قم در نامهای، به شدت این حمله را محکوم کردند. در این مکتوب، نام آیت الله مصباح یزدی در کنار اشخاصی چون شهید مطهری و آیت الله علی مشکینی دیده میشود. علما طی این نامه ضمن محکوم کردن این کشتار، مردم را به استقامت و ادامه مبارزه دعوت کردند.[16]
پی نوشت ها ومنابع:
1- گفتمان مصباح، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 88.
2- اسناد نهضت اسلامی(نشریه انتقام)، جلد دوم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 15.
3- گفتمان مصباح، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، ص 94.
4- جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،ص 149.
5- خاطرات آیت الله سید محمد خامنهای، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ص 201.
6- گفتمان مصباح، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، صص 127-124.
✅ قبول شدن تمام اعمال انسان وابسطه به قبول نمازاست است واین خود نشانگر عظمت صلاة نزد خالق یکتاست که درجه اعلای این عمل نیک به جماعت خواندن ان است و نظم، وحدت، عظمت و شکوه اسلام را نشان می دهد.
و نماز را برپا دارید و زکات بپردازید و با رکوعکنندگان رکوع نمایید (با نمازگزاران نماز گزارید)
⭕️ اولین نماز جماعت در حرم حضرت معصومه (س)
? نماز جماعت، از آن کارهایی است که بسیار مورد توجه علما و بزرگان بوده و آثار فراوانی برای آن بیان شده است. خاطرات زیادی هم از آنها در ارتباط با همین نمازها بیان شده که نشاندهنده اهمیت نماز جماعت نزد آنها بوده است. یکی از علمایی که بسیار به اول وقت خواندن فریضه نماز و همچنین به جماعت خواندن آن تأکید داشت آیتالله العظمی مرعشی نجفی(ره) بود. یکی از ویژگیهای ایشان اهتمامشان به اقامه نماز بهویژه نماز صبح در اول وقت بود و ایشان کسی است که نماز جماعت صبح درحرم حضرت معصومه(س) را بنیان گذاشت.
? خود ایشان در یادداشتی اینگونه میفرماید: «هنگامی که در قم سکونت کردم (1343) صبحها در حرم حضرت معصومه(س) اقامه نماز جماعت نمیشد و من تنها کسی بودم که این سنت را در آنجا رواج دادم و از60سال پیش به این طرف صبحزود و پیش از بازشدن درهای حرم مطهر و زودتر از دیگران میرفتم و منتظر میایستادم. در زمستانها بیلچهای کوچک بهدست میگرفتم و راه خود را به طرف صحن باز میکردم تا خود را به حرم برسانم. در آغاز خود به تنهایی نماز میخواندم. تا پس از مدتی یک نفر به من اقتدا کرد و پس از آن افراد دیگر هم آمدند و به این ترتیب نماز جماعت را در حرم آغاز کردم. آهسته آهسته ظهرها و شب ها نیز اضافه شد و از آن پس روزی سه بار در مسجد بالا سر حضرت معصومه علیهاالسلام و صحن شریف نماز جماعت می خواندم»
? جماعت را نظر کن در صلاتش شکوه وحدت و نظم در نماز است
? به هر حال نباید به هیچ بهانهای از انجام این عمل پرخیر و برکت نمازجماعت غافل شد و اگر میخواهیم همچون علمای بزرگوار و وارسته شیعه مورد لطف و رحمت و عنایت خاص الهی قرار بگیریم باید همچون این علما هرگز از نمازجماعت غافل نشویم.
منبع یادداشت کتاب شهاب شریعت ؛؛ بیت شعر از عباس پناه
مهر و ماه همنشینی «سنت و مدرنیته» در 6 کیلومتری قم
در بازار رقابت مراکز خدماتی بینراهی در شاهراه آمد و شد کشور یعنی اتوبان تهران – قم، «مهر و ماه» با شعار «مدرنترین» مجتمع بینراهی کشور، کرکرهاش را بالا زد. اگرچه به دست اندرکاران و سرمایهگذاران این مجموعه بزرگ باید خسته نباشید گفت، اما یک خستهنباشید! هم به دست اندرکاران راهبری و نظارت فرهنگی کشور باید تقدیم کرد که پس از چند سال سخنرانی، نشست، کارگاه و تدوین دستورالعمل و نظامنامه در باب ضرورت «پیوست فرهنگی» برای فعالیتهای عمرانی، تجاری و اقتصادی کشور این چنین در میدان عمل هوشیار! عمل میکنند. آن هم در 6 کیلومتری قم.
این مجموعه خدماتی تجاری بین راهی که پس از خلاقیتهای مهتاب و زیتون و … مهرههای جدیدی را رو کرده است، مشخص است که با فکر و برنامه طراحی و عملیاتی شده است و فارغ از این که از چه میزان تسهیلات و اعتبارات گردشگری استفاده کرده باشد، طبعاً سرمایه قابل توجهی هم به میدان آورده است و لذا امید و انتظار زیادی هم به سودآوری آن دارد.
اما فراتر از حساب و کتاب اقتصادی این پروژه، نگارنده این یادداشت، از دریچه فرهنگی، برخی مشاهدات متظاهر آن را از باب بازخوانی یک پدیده فرهنگی – اقتصادی که پس از گذشت چند 10 سال از منازعه جریانهای فکری و فرهنگی سنت و مدرنیته در این کشور، رونمایی شده است، روایت میکند.
نگارنده بر این باور است که میتوان «مجتمع مهر و ماه قم» را شاهدی بر بی حاصلی مناقشات و مباحثات انتزاعی مراکز علمی و پژوهشی در باب چیستی و چگونگی نسبت «سنت و مدرنیته» و غفلت آنها از عینیتهای محیطی و نیز دلیلی بر غفلت مراکز تصمیمگیری و نظارت فرهنگی کشور دانست. و اما گزارههای روایتگونه از یک مشاهده گذری مهر و ماه در 6 کیلومتری قم، به عنوان کانون مباحثات حوزوی و دانشگاهی برای نسخهپیچی همنشینی سنت و مدرنیته در جمهوری اسلامی، سربرآورده است.
مهر و ماه در یکی از پرترددترین بزرگراههای کشور که به نوعی محل عبور و مرور مسافران از شمال و جنوب و شرق و غرب است، رونمایی شده که انتشار فرهنگی آن پرتیراژ خواهد بود. طراحی متفاوت مهر و ماه نسبت به سایر مجتمعهای بین راهی از ویژگی متمایز آن است. البته به رغم استفاده از مهندسان ایرانی برای طراحی و اجرای سازههای معماری مجتمع، در نمای بیرونی ساختمان اصلی آن، از المانهای ایرانی و اسلامی تقریباً خبری نیست. (ذکر این نکته ضروری است که نگارنده فاقد دانش تخصصی حوزه معماری است و در این باره در حد اطلاعات عمومی اظهارنظر میکنم).
در فضای داخلی ساختمان، استفاده از حوض آب کاشیکاری شده (به عنوان یکی از نمادهای معماری ایرانی و اسلامی) زیبایی خاصی به ورودی مجتمع داده است. که البته این حوض محل استقرار آسانسور و دو فقره پله برقی (به عنوان تجهیزات معماری مدرن) شده است.
نمازخانه در طبقه فوقانی مجتمع در میان غرفههای رنگارنگ خوراکیها تعبیه شده است که البته طراحی زیبایی برای آن به کار رفته و با استفاده از نورپردازی و برخی المانهای مدرن آرامش خاصی در آن ایجاد شده است، امّا در فضای نمازخانه و حتی در محراب آن از کاشیکاری خبری نیست. از مدتها قبل که تبلیغات مجتمع در اتوبان قم تهران شروع شده بود، تمام تمرکز آن اطلاعرسانیها بر روی برندهای خارجی پوشاک و اغذیه بود که اکنون در مجتمع عینیت یافته است و وجه تمایز مهم آن با سایر مجتمعهای بین راهی کشور خودنمایی میکند.
حدود 10 برند خارجی(Sub Zero, Angela, Fast&Fun, City Sandwich, Touch Berger, …) از رستوران و بستنی ایتالیایی تا پوشاک ترکیهای … که البته در کنار این برندها، غرفههای سوهان مخصوص قم و سفرهخانه سنتی هم بخشی از مجتمع را به خود اختصاص دادهاند.
در هر حال، مهر و ماه 30 میلیارد تومانی (آن طور که در خبرهای افتتاح آن گفته شده) در حالی با حضور ریاست محترم مجلس شورای اسلامی و با هنرنمایی گروه تواشیح جانبازان قم، به عنوان یک پدیده اقتصادی – فرهنگی مدرن در شهریورماه 95 و در شش کیلومتری قم متولد میشود که چند کیلومتر آن طرفتر، در مراکز حوزوی قم و در یکصد و چند کیلومتر این طرفتر در مراکز دانشگاهی تهران، بحثها و جدلها بر سر این که تقابل میان سنت و مدرنیته را با چه نسخهای به تفاهم برسانیم، هنوز راه به جایی نبرده است.
در همین حال مرکز الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، اندیشکدههایش را سر و سامان میدهد و دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی هم، کارگاههای پیوست فرهنگیاش را برگزار میکند(غافل از این که شناسنامه مهر و ماه بدون پیوست فرهنگی صادر شده است).
دقیقاً در همین زمان، مراکز پژوهشی قم هم در گیر و دار اینکه اصول و قواعد سنتی حوزهای را حفظ و تقویت کنند یا رسمیتشان را ارتقاء دهند، تسلیم خطکشیهای رسمی وزارت علوم شده و سرگرم بهبود بروکراسیهای سازمانیاند و …
در این اوضاع و احوال، روشن است که مهر و ماه سازان هم احتمالاً در جستوجوی این که چه الگویی را برای مجتمع خود انتخاب کنند، همنشینی موزائیکی سنت و مدرنیته، البته با غلبه مدرنیته را، برمیگزینند و فرهنگ خوراک و پوشاک برندهای برآمده از دنیای غرب مدرن را عرضه میکنند و خب برای تکمیل چنین انتخابی، حق دارند که در کنار نمازخانه، برای آقایان اتاق سیگار و برای خانمها هم اتاق آرایش تعبیه کنند!
چون آنها از کارشان دفاع خواهند کرد، چراکه ارزشهای سنتی را به نمادهای مدرنیته اجارهای الصاق کردهاند. یعنی تعدای از برندهای معروف خوراک و پوشاک با ملزومات فرهنگیاش (مانند اتاق آرایش) را به اینجا آورده و نمازخانه هم به آن افزودهاند. ای کاش این الگو، منحصر در مهر و ماه باشد و امید که در اسلامیسازی علوم و اقتصاد و خانواده و … به چنین مدلی دچار نشویم.
یادداشت محمدرضا بهمنی (شماره75صبح نو) عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی
1. احزاب و مطبوعات و شورایاریها و سازمانهای مردمنهاد را میتوان نمونههایی از تلاشهای کمفرجام برای مشارکت مردم در اجتماع و سیاست کشور ما دانست. هیچ یک از این راه حلها، به اندازه چیزی مانند تجربه ستاد بسیج اقتصادی زمان جنگ، یا نمازهای جمعه یا هیاتهای دینی که همگی پایه در نهاد «مسجد» داشتند، حضور و گفتوگوی عامه مردم درباره مسائل مشترک و اجتماعی و اقتصادی و سیاسی را سازمان ندادهاند. اینها نشانههایی هستند که فوریت توجه به ظرفیتهای مشارکت اجتماعی مسجد را در موقعیت سیاسی و اقتصادی حساس کنونی، گوشزد میکنند.
2. فراخوان دیروز آیت ا… سید علی حسینی خامنهای، خطاب به ائمه مساجد، بیدارباشی است که مکرراً در طول تاریخ انقلاب، چه از سوی امام سید روح ا… موسوی خمینی (رحمهالله علیه) و چه از جانب ایشان، ابراز و تجدید شده است؛ مسجد، نه فقط در طول تاریخ انقلاب، که از نقطه آغاز تاریخ سیاسی اسلام، از مدینهالنبی، معبد سیاسی بوده است.
مسجد از ابتدا، محل حضور آگاهی و عمل انقلابی به معنای مردمی در جهت اهداف الهی بوده است و فراخوان دیروز رهبر امت مسلمان به سوی مسجد، در شرایط حساس سیاسی و اقتصادی کنونی در کشور و محیط پیرامونی کشور، به مثابه فراخوان به سوی «سنگر» است.
3. من فراخوان دیروز به مساجد را در استمرار تز محوری سال، که همان بیدارباش «انقلابی بودن و انقلابی ماندن» است، میبینم. شرایط کشور، به سرعت، به سمت حساس و پیچ تاریخی پیش میرود و مقام معظم ولی فقیه، از اسفندماه تاکنون، سریال تأکید بر «انقلابی ماندن» را آغاز کردهاند؛ بار نخست و در هفته پایانی سال پیش، در دیدار مهم با طلاب و فضلای حوزه علمیه قم، نسبت به فرایند انقلابی زدایی از حوزههای علمیه هشدار دادند و چندی بعد، خطاب به دانشمندان دانشگاهها، بر فضیلت «انقلابی ماندن» ابرام ورزیدند.
همچنین در ادامه، به حضور مسوولانه جوانان انقلابی در صحنههای نوظهور در فضای سایبر تأکید فرمودند، و امروز، خطاب به ائمه جماعت مساجد، نقش مسجد را در افزایش مقاومت و تحکیم هنرمندانه «حصار فرهنگی» یادآوری کردند.
4. شرایط فوقالعاده حساس کشور و منطقه، توأم با محاصره اقتصادی، تمرکز ویژهای را به تحکیم پایههای انقلابی این «امت اسلامی» الزام میکند؛ به این معنا که ملت، مدهوش بازیگری عظیمی که برای زایمان «خاورمیانه جدید» بر پا شده است، نشود تا بتواند از تمام نیروی خود برای شکل دادن به تاریخ استفاده کند و این مستلزم گردهمایی در نیرومندترین و پایهدارترین نهاد مدنی در جامعه اسلامی است در «مسجد».
5. تقویت و منسجم ساختن ایده «امت اسلامی» در مقابل تز «خاورمیانه جدید» نه با چیزی شبیه طرح مارشال برای شکلدهی به «بلوک غرب» یا حمایتهای نظامی و اقتصادی اتحاد شوروی برای ترسیم «بلوک شرق» بلکه با ایجاد یک قلمروی فرهنگی منسجم در چهارچوب «امت اسلامی» میسر خواهد شد.
من به این عطف عنان و به این تمرکز بر «مسجد»، اصطلاح «چرخش فرهنگی» را اطلاق میکنم. چرخش، به معنای عطف عنان کردن و روی برگرداندن از سایر عوامل و تمرکز به سوی ریشه حل مسائل در چهارچوب سازمان «مسجد»، حتی برای پیشبرد تدابیر اقتصادی یا تنظیم روابط خارجی. احساس میکنم که آنچه میتواند در شرایط فعلی به عنوان نوک پیکان سیاستهای جمهوری اسلامی برای ارتقای سیاست ملی در سطح داخلی و حتی ارتقای اخوت اسلامی در سطح محیط خارجی قلمداد شود، تمرکز بر ظرفیت «مسجد» است.
مقصود از تمرکز، نه یک لفاظی روزنامهنگارانه، بلکه دقیقاً به معنای چند برابر شدن توجه سیاسی، اقتصادی، مدیریتی به موضوع پایگاه «مسجد» در داخل و منطقه پیرامون، و اتخاذ یک سیاست هوشمندانه، حساس، منعطف و سطح پایین برای پیشبرد اهداف اتحاد فرهنگی «امت اسلامی» است. امروز، مساجد در سراسر منطقه پایگاههای مقاومت هستند و محاسبات حکمرانی باید بر مبنای واحدهای تحلیل مساجد صورت پذیرد.
چشم خود را باز کنیم همه گناهان هم جهنم دنیایی دارد و هم جهنم آخرتی. نخستین چیزی که همه ما باید به آن دقت داشته باشیم تجسم اعمال است. در سوره زلزال داریم که اعمال ما یک ظاهر دارد و یک باطن. در سوره کهف داریم که شما باطن اعمال خود را در قیامت میبینید. یا درباره یکی از اسامی روز قیامت داریم که روزی است که همه باطنها آشکار میشود.
پس این عمل یک باطنی دارد و یک روزی من چه بخواهم و چه نخواهم این باطن را خواهم دید. شروع باطن بینی ما، از کجاست؟ از مرگ است. یعنی شروع باطن بینی اجباری. در سوره قاف داریم که به محض اینکه مرگ میآید پردههای حجاب کنار میرود. اصلاً به این دنیا عالم حجاب می گویند بهخاطر اینکه بین من و باطن اعمال یک پردهای وجود دارد و نمیبینم.
ظاهر گناه لذت دارد، شیرین، قشنگ، جذاب و خوشمزه است. گاهی اوقات ارزان و در دسترس است. طاعت و ثواب هزینه دارد. سخت است. گاهی اوقات گران است. وقت میخواهد و تکلیف است. اگر من به ظاهر عمل نگاه کنم از نماز فرار میکنم. از حجاب و حلالخوری فرار میکنم. اگر به ظاهر عمل نگاه کنم به گناه رغبت و میل دارم و حتی به دنبال آن میدوم.
وقتی که مرگ میآید پرده کنار میرود ولی فایدهای ندارد. اگر بعد از خوردن آب من بفهمم که مسموم است دیگر فایدهای ندارد. کار خود را کرده است. لذا در آیه 99 سوره مومنون میفرماید: تا در عالم برزخ پرده برای انسانها کنار میرود این فریاد را میزنند: خدایا من را باز گردان الآن فهمیدم که جریان چیست. آن نماز صبحی که برای من خیلی سخت بود، حجابی که در تابستان خیلی سخت بود. آن روزهای که در تابستان خیلی سخت بود. من ظاهر آن اعمال را میدیدم. حالا آنها را شناختم میخواهم بازگردم.
حضرت عیسی (علیهالسلام) به سر قبر مادرشان حضرت مریم (سلامالله علیها) آمدند. مادر خود را زنده کردند، چرا که یکی از معجزات حضرت عیسی (علیهالسلام) به اذن خداوند زنده کردن مردگان بود. از ایشان پرسیدند که دوست دارید به دنیا باز گردید؟ گفتند: نه. جالب است که ارواح مؤمنین دوست ندارند به دنیا باز گردند. حضرت عیسی فرمودند اگر بخواهید به دنیا باز گردید قصد دارید چه کاری کنید؟ 2 عملی که ما از آن فرار میکنیم، چون ظاهر آن سخت است.
فرمودند: اگر برگردم میخواهم شبهای بلند زمستان را عبادت و شبزندهداری کنم. روزهای بلند تابستان را روزهداری کنم. ما روزههای قرضی تابستان را زمستان میگیریم و شبهای بلند زمستان را نیز به شبزندهداری و خواب میگذرانیم. چون ظاهر اعمال را میبینیم. پس در اولین قدم، چشمهای خود را به باطن اعمال باز کنیم.
حتی اگر در خیابانهای مختلف تهران بهکرات رفتوآمد کنید بعید است با نگاهی سرسری و اتفاقی بتوانید بفهمید که پانسیون های دخترانه تهران به فراوانی و بدون هیچ نشان و اسم خاصی در کوچه و خیابانهای مختلف تهران وجود دارند.
پیدا کردن این پانسیون های دخترانه البته تلاش زیادی نمیخواهد و میتوان از طریق یک جستوجوی ساده در اینترنت و یا تهیه دفترچه نشانیهای مورد نیاز، به فهرست بلندبالای آنها دسترسی پیدا کرد. معمولاً همه افرادی که برای کاری بهجز تحصیل به تهران میآیند و مکانی برای ماندن ندارند یا به دلیل طولانی بودن مدت اقامتشان نمیخواهند در خانه اقوام بمانند، گزینه اولشان پانسیونهای نسبتاً ارزانی است که در کوچهپسکوچههای تهران وجود دارد.
برای پرسوجو درباره شرایط زندگی در پانسیون های دخترانه به منطقه هفتتیر و کریمخان رفتیم تا کمی بیشتر درباره وضعیت بهداشتی، رفاهی، اخلاقی و … این اتاقهای تنگ و تاریک بدانیم. ترکیب افرادی که از این پانسیونها خارج میشوند، معمولاً قشر خاصی از افرادی را شامل میشوند که پوشش مناسبی ندارند با این حال درباره همه آنها نمیتوان چنین نظری داد.
یکی از خانمها پس از خروج حاضر میشود درباره این پانسیون که در خیابان میرزای شیرازی قرار دارد با ما صحبت کند. کمی که جلوتر میرویم متوجه میشویم که پیش از این پانسیونهای فراوانی را به خاطر سکونت امتحان کرده یا به آنها سر زده و در بین همه آنها، این پانسیون شرایط نسبتاً بهتری داشته است. او درباره شرایط پانسیونهای پیشین میگوید:
«برایم فرقی نمیکرد که پانسیون در نقطه خاصی از تهران باشد ولی این محدوده را به این خاطر انتخاب کردم که نزدیک به مترو است و صبحها مجبور نیستم برای رفتن به سر کار سوار ماشینهای شخصی شوم. بعد از اینکه به خاطر کار به تهران آمدم چند روز نخست در به در دنبال پیدا کردن خانهای در نزدیکی محل کارم بودم اما به دلیل جو آن منطقه از زندگی مجردی در یک واحد 40-50 متری میترسیدم. به همین خاطر با برادرم که به تهران آمده بود برای پیدا کردن پانسیون و خوابگاه به این منطقه آمدیم. واقعیتش شاید نزدیک به 10 پانسیون را دیدم اما همهشان یک مشکل بزرگ داشتند.
به نظر میرسد مکانیابی مناسب برای خوابگاههای خودگردان از مهمترین شروط اعطای مجوز به پانسیونهای مخصوص خانمهاست. دوری از وسایل حملونقل عمومی و یا قرار گرفتن در خیابانها و کوچههای دورافتاده خود منشأ بسیاری از خطرات برای افرادی است که در این پانسیونها زندگی میکنند.»
خانم مهدوی یکی از بزرگترین مشکلات برخی از پانسیون های دخترانه تهران را مکان نامناسب آنها میداند و میگوید: «برخی از پانسیونها که شرایط رفاهی بهتری داشتند، در کوچهپسکوچه بودند و یا از ایستگاه وسایل حملونقل عمومی فاصله زیادی داشتند. برای من که میخواستم صبحها از پانسیون خارج شوم این نوع پانسیون اصلاً مناسب نبود چون در آن وقت صبح اصلاً احساس امنیت نمیکردم، اما برخی از پانسیونها موقعیت مکانیشان خوب بود و به وسایل حملونقل عمومی هم دسترسی داشتند. با این وجود خیلی از مشکلاتی که در موارد قبلی نمیدیدم در اینجا مشاهده کردم.»
از صف طولانی حمام تا نظارت صفر!
از زهرا که مدتی اینجا زندگی میکند میخواهم وضعیت فرهنگی و رفاهی پانسیون های دخترانه را که دیده است برایم شرح دهد. اینکه نظارت خاصی بر ساعات ورود و خروج وجود دارد یا امکانات حداقلی رفاهی برای ساکنان پانسیون فراهم میشود یا خیر.
او میگوید: «در چند مورد از پانسیونهایی که به آنها مراجعه کردم انواع و اقسام ناهنجاری را میتوانستم در همان نگاه نخست ببینم. از وجود سگ در راهروها تا رفتوآمد آزادنه! گربهها در راهرو و حیاط. در یکی از پانسیونها درباره رفتوآمد سگها از مسوول پانسیون سؤال کردم اما تقریباً هیچ پاسخی نشنیدم. بالاخره بعد از مدتها جستوجو این پانسیون را انتخاب کردم و در یکی از اتاقها مستقر شدم.
اینجا یک اتاق مهمان دارد که وضعیت رفاهی بهتری دارد اما اتاقهای مشترک اصلاً وضعیت خوبی ندارند. نبود نظارت به نوع افرادی که اینجا رفتوآمد میکنند باعث شده که هر نوع آدمی را در این پانسیونهای ببینید. مثلاً یکی از شرایط سکونت در این پانسیون تحویل مدرکی دال بر تحصیل یا اشتغال است اما از خود من که شاغل هستم هیچ مدرکی درخواست نشد و خیلی عادی با دادن پول و مدرک شناسایی توانستم وارد شوم.
از طرفی اگرچه ساعت ورود و خروج خاصی برای پانسیون مقرر شده ولی بارها اتفاق افتاده که یکی از ساکنان پانسیون بسیار دیرتر برمیگردد و خیلی از سرپرستهای مجموعه هم هیچ واکنشی نشان نمیدهند. همین مسأله علاوه بر مشکلات شخصی و فرهنگی، نظم خوابگاه را هم به هم میریزد و شما هرلحظه از شب ممکن است با سروصدای ورود و خروج یک نفر از خواب بیدار شوید. وضعیت بهداشت پانسیون هم اصلاً مناسب نیست، علاوه بر کثیفی و نبود نظافت، شما برای یک حمام رفتن باید کلی از وقتتان بزنید و صفی مانند آنچه درباره پادگانهای سربازی میگویند تجربه کنید!»
کریمی یکی دیگر از دختران حاضر در این پانسیونها درباره وضعیت فرهنگی پانسیونها نیز میگوید: «در همین پانسیونی که میبینید، هرچند شب یک بار ممکن است بدون توجه به آزار و اذیت برای دیگر ساکنان، مجلس رقص و آواز راه بیفتد و هیچ کس از مسوولان خوابگاه نیز تذکری برای جلوگیری از این مسأله نمیدهند.»
کشور در شرایط حساس و خطیری بهسر میبرد. جبههها در شرایط ویژهای قرار گرفته. امام جام زهر نوشیده و قطعنامه ۵۹۸ را پذیرفته است(۲۷ تیر ۶۷). صدام بهرغم پذیرش قطعنامه و از آنجایی که ایران را در موضع ضعف دیده همانند همه گرگها دوباره هوس حمله به سرش زده و برای اشغال خوزستان به جنوب حمله کرده و در حال جولان دادن است(۳۱ تیر ۶۷).
آیتالله خامنهای نه به عنوان رییسجمهور بلکه بهعنوان امام جمعه تهران با درک شرایط خطیر کشور علاوهبر دعوت ائمه جمعه به جبهه، خود با کسب اجازه از امام و همچون روزهای نخست جنگ رهسپار جبهههای جنوب شده تا با حضور در یگانهای رزم، عزم سست شده برخی رزمندگان را دوباره جزم کنند و روحیه رزمندگان را بالا ببرند(۲ مرداد ۶۷).
در این اثنا ناگهان اتفاق عجیب و غیر منتظرهای رخ میدهد.
عملیات «فروغ جاویدان» از سوی منافقین آغاز میشود. عملیاتی با پشتیبانی کامل عراق و غرب و به منظور فتح ۴۸ساعته تهران(۳ مرداد ۶۷). مسعود رجوی طی یک سخنرانی حماسی در جمع چندهزار نفری میلیشیا در پادگان اشرف ضمن اعلام عملیات و اهداف آن، توصیههایی به فرماندهان خود دارد. از جمله این توصیهها حمله به زندان شهرهای در مسیر تهران و خود تهران، آزاد کردن زندانیان و مسلح کردن آنان برای حمله به بقیه نقاط حساس شهرهاست.
در این سخنرانی متوهمانه، رجوی بهطور مشخص از برخی زندانها از جمله زندان دیزل آباد کرمانشاه و اوین تهران نام میبرد. تیپ فرشید مسوول حمله به زندان اوین در تهران میشود. قسمتی از سخنرانی مسعود رجوی بدین قرار است: «در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. از طرفی درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند…»
از طرف دیگر دو گروه از اعضای سازمان منافقین در زندان بهسر میبرند. گروه اکثریتی که در زندان به انحراف و جنایات سازمان پی بردهاند و از سازمان بریدهاند و اصطلاحاً «توابین» نامیده میشدند و گروه اقلیتی که همچنان دلبسته سازمان بودند و اصطلاحاً(سرموضع). این گروه تشکیلاتیترین و منسجمترین زندانیان بودند.
در همین ایام اخباری حاکی از برنامهریزی بهمنظور برپایی شورش در برخی زندانها توسط منافقین بهگوش میرسید. منافقینی که بهحق باید آنها را داعشیهای دهه ۶۰ نامید. نیروهای ددمنشی که در آن سالها حدود ۱۷ هزار نفر را در شهرهای مختلف کشور به شهادت رساندند. از شهید بهشتی و باهنر و رجایی تا سبزیفروش و بقال و مکانیک.
توسط بمب یا تیغ موکتبری؛ یک مرتبه یا با شکنجه و زنده زنده سوزاندن یا کندن پوست سر و کوبیدن میخ در سر. منافقین در عملیات نظامی تا نزدیک کرمانشاه پیش آمده بودند و در مسیر خود جنایات زیادی از جمله حمله به بیمارستان اسلام آباد و کشتار فجیع در این شهر را به ثبت رسانده بودند. از شرطبندی برسر دختر یا پسر بودن جنین یک زن باردار و پاره کردن شکم او تا بریدن سر نوزاد و اعدام مادر.
در برابر عملیات منافقین، رزمندگان اسلام وارد عمل میشوند و «مرصاد» خلق میشود و منافقین در کمند نیروهای اسلام کشته، اسیر و متواری میشوند. فروغ جاویدان به کرمانشاه نرسیده خاموش میشود.
در وسایل بازمانده از منافقین اسناد و مدارکی دال بر هماهنگیهای انجام شده با برخی منافقین درون زندان کشف میشود لذا خطر همچنان باقی است. مجموع این شرایط و گزارشها پیش روی امام راحل بود و عمق نگرانی از تهدیداتی که امنیت کشور را هدف قرار داده بود. مسوولان امنیتی کشور نگران از تهدیدات بالقوه بودند و از امام برای دفع این تهدید درخواست داشتند.
امام چه باید میکرد؟ دست روی دست میگذاشت و شاهد به ثمر نشستن حرکت یکی از جنایتکارترین و وحشیترین گروههای تروریستی میشد یا برای تأمین امنیت، پیش از گسترش بحران آنرا مدیریت میکرد؟نظریات پیشرفته علم مدیریت میگوید یکی از مهمترین اقدامات برای مدیریت بحران، پیشگیری از تسری و گسترش بحران به حوزههای دیگر و اصطلاحاً مهار بحران است.
امام با شجاعت برای مهار بحران و اجرای یک حکم الهی درباره اعضای مرتد و محارب منافقین، فتوایی تاریخی صادر کرد: «…کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند…» دقت کنید: «کسانی که… برسر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند.» معنی این عبارت یعنی کسانی که نه تنها از گذشته خود پشیمان نبودند بلکه از جنایات داعش گونه سازمان حمایت میکردند. کسانی که موافق و حامی حمله سازمان برای فتح تهران با پشتیبانی صدام و غرب بودند و بالاخره کسانی که آمادگی کامل داشتند تا دوباره به سازمان ملحق و علیه نظام به اقدامات جنایتکارانهای که پیشتر اشاره شد ادامه دهند.