ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا میانداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا میگذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رساندهاند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!/ یکبار دستان غواصها را بستند تا در رملهای امالرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس میبردند ولی امروز ظهور کردهاند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..
غواصها ظهور کردهاند، هیچ کس نمیتواند این را انکار کند. بچههای تفحص هم این را همان اول گفتند؛ اینکه بارها شده شهدا را دسته جمعی پیدا کنند، اما یافتن این تعداد شهید غواص در یک منطقه و همزمان، کم سابقه است.
مثل اینکه نفس گرفته باشند، به زیر آبهای اروند رفته باشند و نفسها را حبس کرده باشند تا در روزش و زمانش و «لحظه حساسش» به روی آب بیاییند و پیامی را که با آن نفس سالهای جنگ و جبهه در سینه حبس کرده بودند، طوری فریاد بزنند که همه بشنوند، همه دنیا.
اما انگار «پیامی که آوردهاند..» چندان هم به دل برخی ننشسته باشد، عصبانی شدهاند. اگر هم به روی خود نیاورده باشند، به زبان آوردهاند، حتی اگر شده برای دل خودشان که بعد از ۳۰ سال چرا امروز!؟ چرا سال گذشته نه!؟ چرا دو سال پیش نیامدید!؟ و چرا در این «لحظات حساس»!؟
و همه حرف و دعوا و دلخوری و غر و لند برای همین است که اصلاً چه کسی گفته «پیامی آوردهاند..» برای این «لحظات حساس» و اصلاً چرا مردم از آب بیرون آمدن غواصها را یک «بشارت» گرفتهاند برای این «لحظات نیاز».
درست در زمانی که به مدد یک خیمه شب بازی شب انتخاباتی، صحنهای را چیدهاند تا به دروغ به همه بگویند، تصمیم گرفتهایم مسیرمان را عوض کنیم و از قطار انقلاب پیاده شویم تا با کدخدا پیاده روی کنیم و دقیقاً در هنگامی که از نان شبمان گرفته تا آب خوردنمان را از صدقه سر لطف کدخدا تبلیغ کردهایم، و در همین دم آخر که همه چیز برای نوشتن و امضاء کردن و کف زدن مهیا شده است، در این «لحظه حساس» چه موقع آمدن بود!؟ چه موقع ظهور کردن بود!؟ چه موقع «پیام آوردن» بود و چه موقع بشارت دادن و گرفتن!؟
و اصلاً همه حرف همین است. غواصها برای به رخ کشیدن مهارت خود در نفس گیری که به زیر آب نرفتند، غواصها نفس گرفتند و به زیر آب رفتند تا کسی نتواند نفس انقلاب را بگیرد و حالا به روی آب آمدهاند تا همین را بگویند و فریاد بزنند.
و اتفاقا غواصها با دستهایی که ناخدای جنگ هشت ساله با گرای کدخدا آنها را بست به روی آب آمدهاند تا بگویند، کدخدا همان کدخداست و کارش همان دست بستن، خواه دست یک غواص در ام الرصاص و العماره،خواه دستان یک ملت در تحریم و پای میز مذاکره.
میگویند تشییع شهدا شده است میتینگ سیاسی! مگر انتظاری و قراری غیر از این بود. اصلا انقلاب اسلامی ما همه اش میتینگ سیاسی است. سالهاست خمینی کبیر یک میتینگ سیاسی بزرگ براه انداخته است از اهل حق در برابر طاغوت و اهل باطل.
انقلاب که هیچ، هیات و روضههای ما هم میتینگ سیاسی است. میتینگ سیاسی یاران قرن پانزدهمی سیدالشهداء علیهالسلام برای یاری امام در برابر یزید و یزدی و بوسفیان و سفیانی. سالها و قرنهاست که هیاتیها برای یاری امامشان میتینگ سیاسی برگزار میکنند و هفتگی و ماهانه و سالانه، نقش و جایگاه خود را در لشکر امامشان با گریه تمرین میکنند تا مبادا در «لحظه حساس» از یاریش باز بمانند.
سالها و قرنهاست که در میتینگهای سیاسیاشان منتظر رسیدن کربلا و عاشورای خود هستند که فرمود: « هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد.»
این را درست گفتنهاند؛ تشییع شهدا تبدیل شده است به یک میتینگ سیاسی ولی این را شاید خجالت کشیدند بگویند که این متینگ سیاسی را خود شهدا براه انداختند با «ظهور در لحظه حساس».
ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا میانداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا میگذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رساندهاند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!
حتماً ناراحتی دارد که یکی دو سال تلاش کنی به همه بگویی مردم من برای یک دبه آب و مقداری نان حاضرند در صف سبد کالای درب منزل کدخدا صف بکشند، و ناگاه ۱۷۵ غواص با میلیونها نفر از مردم، پشت به آب و اروند و کدخدا؛ به وسط شهر بیایند تا بگویند «بشارت شما را در این لحظه حساس» گرفتیم، همان بشارتی که میگفت «هیهات منا الذله»
شهدا برای انقلاب رفتند و جان دادند، و امروز برای انقلاب بازگشتهاند، تا در تشییع پیکرهایشان میتینگ سیاسی راه بیاندازند علیه کدخدا و هر چه کدخدا صفت است و مردم هم نشان دادند از چپ گرفته تا راست، استخوان پوسیده غواصهایشان را ترجیح میدهند به هر چه کدخدا و کدخدا صفت است و شاید همین بود که کدخدا دوستان و کدخدا صفتان، بهتر دیدند که نیایند در میتینگ سیاسی شهدای غواص.
یکبار دستان غواصها را بستند تا در رملهای امالرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس می بردند ولی امروز ظهور کردهاند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..
وجه تمایز فرشته و آدمی، غیر فطرت و اختیار، دو بال است. بالهایی که آن روز قرار شد با دستان بسته، مریدان خمینی (ره) را به عرش برسانند.
همه آنهایی که در ماههای آذر و دی در جنوب بودهاند، میدانند که چه سرمای استخوانسوزی دارد؛ چه برسد به آموزش غواصی و شنا در آن.
میگویند غوغا، در عمق اروند است. شنیدهام جریان اروند، جریان صاف و آرام است، اما در عمق آن غوغایی به پاست و خروش و طغیان واقعی رودخانه زیر آب است. به طوری که اگر لنگر کشتی که در اروند لنگر میاندازد ضعیف باشد جریان رود، کشتی یا یدککش را از لنگر جدا میکند و با خود میبرد.
اینجاست که میفهمم چرا غواصان کارکشته زمان جنگ با شنیدن نام اروند، هوایی میشدند و تمام سختی عبور از این رودخانه را که حتی عراقیها تصور نمیکردند کسی بتواند از آن عبور کند، به جان میخریدند. برای آنها جنگ دوجانبه بود؛ جنگ با آب و جنگ با دشمن…
[one_half]
توسل، این کلیدواژه کاربردی در عموم عملیاتها و نفوذهای شناسایی، در میان غواصان معنای ویژهای داشت. با استناد به برخی روایات شفاهی بازماندگان آن فرشتگان زمینی، غواصانی که میخواستند از آبهای مواج اروند عبور کنند، به وسیله یک رشته سیم تلفن خود را به همدیگر وصل میکردند تا جریان آب آنها را نبرد و گم نشوند. نفر اولی که در جلوی صف حضور داشت و سیم را به دور خودش میبست، چند متری سیم اضافه با سر آزاد در جلوی او قرار داشت که وقتی میپرسیدند این سیمهای اضافه در جلوی شما برای چیست؟ پاسخ میداد که این چند متر سیمی که در جلوی من میبینید، اضافه نیست؛ بلکه سر آن به دست حضرت زهرا (س) است که ما را هدایت میکنند که به کدام جهت برویم…
[/one_half][one_half_last]
مظلومیت غواص در نبرد، زمانی مشخص میشود که به عنوان یک غواص بدانی پس از کسب مهارتهای لازم شنا در اعماق آب با تجهیزات و ادوات انفرادی، سکوتت باید ورد زبانت باشد! جانپناهی جز امواج سهمگین نداری و دائم در مرز زنده بودن نفس میکشی. همچنین مانند سایر یگانهای رزمی، مشایعت امدادگر با یگان هم در کار نیست. وقتی پذیرفتی، باید پای اعتقاد و ایمانت مردانه دل به دریا بزنی و به سفارش اهل ذکر، انا فتحنا … و وجعلنا بخوانی. یادت باشد، اگر از سر قضا یا به آتش بیهدف دشمن تیری هم خوردی، حق نداری سکوت آب و هور را بشکنی. تو انتخاب کردی صیاد بحر معرفت باشی. در آن لحظات آخر هم باید صبر را برای آب معنا کنی اما باز هم بیصدا… دست آخر به رسم موسی و نیل، با دستان خودت پیکرت را به آب بسپری که او خود رسم بندهپروری داند …
[/one_half_last]
غواصانی که در سردترین فصل سال 65، در آبهای استخوانسوز کارون و با تحمل مشقات فراوان، کمترین امکانات، تحمل سختیها، بیخوابیها و مریضیها، تمرین کرده و آموزش غواصی دیده بودند، حالا باید تمام آن زحمات را به نتیجه میرساندند و خود را مهیای بزرگترین عملیات تاریخ جنگ تا آن روز، مینمودند.
عملیاتی که در میان عوامالناس به عملیات سرنوشت جنگ مشهور شده بود. درست است؛ «عملیات سرنوشت جنگ». مدت 10 ماه تقریباً تمام امکانات اقتصادی، صنعتی، رفاهی، نظامی و… کشور برای تدارک این عملیات بسیج شد. تمام وزارتخانهها و ارگانهای دولتی در تکاپوی تأمین این عملیات بودند. تقریباً تمام مردم ایران.
عملیات کربلای ۴ با یک طرحریزی بسیار گسترده و وسیع انجام گرفت و بر اساس پیشبینیهای به عمل آمده قرار بود هزار و ۵۰۰ گردان بسیجی این عملیات را انجام دهند (حدوداً چهل و پنج هزار نفر) ولی تأمین این نیرو در حد مقدرات کشور نبود.
بنابراین سپاه یکصد هزار نفری محمد (ص) در قالب ۳۰۰ گردان برای عملیات کربلای ۴ تدارک دیده شد. این سپاه در استادیوم یکصد هزار نفری آزادی تهران تجمع باشکوهی انجام داده و برای انجام عملیات به منطقه مورد نظر اعزام شد.
منطقه شرق بصره از مناطقی است که تلاش قابل توجهی از ایران را در طول جنگ به خود معطوف داشته و غالباً در تصرف هدفهای زمینی نیز به موفقیت نرسیده بود. تلاش سپاه پاسداران جهت انجام عملیات کربلای ۴ در چهار قرارگاه نوح، کربلا، قدس و نجف با رمز محمد رسولالله (ص) صورت پذیرفت و یگانهای متعددی از نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران در خطوط مقدم و نیروی هوایی ارتش در پشتیبانی به پای کار آمدند.
با تبلیغات به عمل آمده، سال ۱۳۶۵، سال سرنوشت برای جنگ منظور شده بود. ولی متاسفانه دشمن با آگاهی از عملیات و پی بردن به طرح و معابر اصلی حمله نیروهای خودی در دو طرف معبر کمعرض آبی «ام الرصاص» که از آن به نام «تنگه عملیات» یاد میشد این معبر را مسدود ساخت.
هر چند عملیات منجر به شکسته شدن خطوط پدافندی مستحکم دشمن شد ولی اجرای انبوه آتش عراق روی نقاط خاص و حساس اروند، سازمان غواصهای خطشکن و قایقسواران را که در مراحل دوم و سوم قرار بود به پای کار بیایند بر هم زد و عملیات را مختل نمود.
نیروهای خط شکن از تنگه عملیات گذشته و در جزیره بلجانیه پیاده شدند. حتی قسمتی از جزایر سهیل و ام الرصاص نیز به تصرف درآمد. ولی ادامه عملیات به دلیل ذکر شده میسر نشد و نیروهای خودی جهت حفظ قوا و جلوگیری از تلفات بیشتر از ادامه نبرد صرفنظر نمودند تا فرصت مناسبتری برای طراحی مجدد به دست بیاید. در این عملیات نیروی زمینی به کار گرفته شده خودی حدوداً به سه برابر نیروی زمینی دشمن بالغ بود.
عملیاتی آبی – خاکی، در مواجهه با دشمنی که از 9 مانع طبیعی و مصنوعی بهره میبرد. حوالی نخلستانهای اطراف اروند، حدفاصل جزیره بلجانیه تا بصره، به منظور تهدید شهر بصره، تصرف ام الرصاص و ابوخضیب و در نهایت تصرف شهر بصره که به فرماندهی و هدایت سپاه پاسداران و مشارکت گردانهای بسیج، در سومین روز از دی سال 65 صورت پذیرفت.
… و عملیات این گونه آغاز شد
شلمچه! اروندرود! جزیره ماهی! جزیره بوارین! پرده سیاه شب کشیده شده بود. آخرین نماز جماعت بود، خیلیها تا ساعتی دیگر به سفر ابدی میرفتند، این را فقط خودشان میدانستند و فرشتههایی که در انتظارشان بودند. همه زار میزدند، گریه عذر تقصیر، عفو و بخشش به درگاه خدا، گریه شوق از توفیق جهاد.
در نزدیکی خط دشمن، غواصان پناه گرفته بودند، آماده دستور و فرمان حمله؛ لحظات سختی بود، همه چشمشان به عقربههای فسفری پرنور ساعتهای غواصی که هر کدامشان به دست داشتند بود؛ لباسهای سیاه غواصی به تن، سلاحها حمایل، نارنجکها و خشابها بسته به فانوسقهها، کولههای موشکهای آرپیجی به پشت، ماسکها به صورت، اشنوگرها به دهان، فینها به پا، بندهای آن محکم، چاقوهای غواصی به ساق پا بسته، سیم خاردار قطعکن، سیمچین، چراغ قوه با انواع شیشههای رنگی برای اعلام خبر، کاتر و فندک؛ هر کدام را به جای خود محکم بسته بودند و آماده حرکت.
سکوت بر شلمچه و اروند حاکم بود؛ فقط صدای خشخش نیزارها و امواج به گوش میرسید. هوا سرد بود، غواصان از سرما میلرزیدند، انگار از انقباض عضلات، لباسهای غواصی هم گشاد شده بودند. اما گریزی نبود، باید بیسر و صدا در ساحل اروند، داخل باتلاقها و لای نیزارها مخفی میماندند تا دستور برسد.
بچهها به حکم دل، به سطح آب اروند که با بازتاب نور ماه، نوربالاها را، هوایی میکرد چشم دوخته بودند و با عقل سر، به مواضع هدف که در عمق چند کیلومتری از ساحل خودی بود فکر میکردند.
دلایل شکست عملیات
فارغ از تحلیل استعداد و آرایش دشمن و علل عدم موفقیت در سپاه اسلام در این عملیات، ظاهراً نیروهای بعثی از زمان عملیات آگاه شده و عملیات لو میرود. اما نه به دست منافقین یا ماهوارهها و آواکسهای آمریکایی، که اینها فقط محل تجمع نیروهای ایرانی را میتوانستند کشف کنند و نه محور عملیات و طرح و برنامه آن را.
دشمن میدانست که بعد از شکسته شدن خطوط پدافندیاش به دست غواصها، نیروهای پیاده با قایق به آن سوی اروند منتقل خواهند شد. و چون از روحیه رزمندگان ما باخبر بود شکسته شدن خط خود را امری اجتنابناپذیر میدانست، اما این را هم میدانست که نیروهای خطشکن فقط به صورت موضعی میتوانند در خطوط نفوذ کنند و بعد از تحلیل نیروی جسمی و تمام شدن مهمات، دیگر کاری از آنها بر نخواهد آمد.
پس به فکر سد کردن نیروهای پشتیبانی افتاد که به طبع اهداف سهلالوصولتری بودند، چون هم بر سطح آب حرکت میکردند و قابل رویت بودند و هم قایق نسبت به نفر در مقابل آتش انبوه آسیبپذیرتر است. توپهای چهارلول پدافند هوایی در ساحل اروند مستقر شدند و آماده بودند برای شکار قایقهای رزمندگان.
گرای تنگه گرفته شده بود و حجم انبوه توپ و خمپاره زمانی سطح آب را پوشش داد. دشمن با تمام تمهیداتی که اندیشیده بود باز هم در هول و هراس بود. رادیو بغداد در پیامی اعلام کرد: «ما میدانیم که شما آماده عملیات هستید، خود را به کشتن ندهید و …»
دقایقی نگذشت؛ به یکباره سکوت مرگبار اروند با سفیر گلولهها در هم شکست. سراسر خط، دشمن از تمام سنگرها سطح آب را زیر آتش گرفت؛ گلوله بود که میآمد، از موشک آرپیجی گرفته تا تیرهای کالیبر 50، تیربارهای گرینوف و کلاش؛ همه فقط سطح آب را میزدند. آنقدر تیرها به هم پیوسته و پرحجم بود که خط آتش تشکیل شده بود؛ حتی با ضدهوایی چهارلول به طرف غواصانی که در آب، بدون هیچ جانپناهی بودند، شلیک میشد.
تیرهای رسام، مثل میلگردهای مذابی که از کوره کارخانه ذوب آهن خارج میشود، به هم وصل بود. اصلاً امکان عبور از لابلای گلولهها نبود؛ گرچه خیلی از تیراندازهای دشمن سطح آب را کور میزدند، اما به یکباره هواپیماها در آسمان پیدا شدند و صدها گلوله منور از روی بصره، دهانه خلیج فارس تا روی خرمشهر ریختند. آسمان پر از منور شد. در طول جنگ، چنین عملیات نورافشانی ندیده بودم. منطقه مثل روز روشن شد. حالا وقتی بود تا تیراندازها، غواصان مظلوم را یکی یکی شکار کنند.
نورافشانی یک عملیات، اینچنین نوبر بود
منطقه مثل روز روشن شد و لحظه سماء مستانه بچهها در اروند فرا رسید…
اما انگار، آب و خاک و باد و آتش، با توپهای چهارلول و سلاحهای منحنیزن، یکدله و همقسم شده بودند تا آزمون نهایی عاشقی را از فرزندان دل به دریازده خمینی (ره) بگیرند.
در آن اوقات سهمگین، دشمن با گراهای گرفته شده از تنگهها، با توپ و خمپاره، قایقهای رزمندگان را و با دوشکا و تیربار، غواصان مظلوم را یک یک شکار میکرد.
عملیات لغو شد. هیچگونه تماسی با غواصان برقرار نبود. چه بر سرشان گذشت، خدا میداند و بس. بچهها در عمق و سطح اروند قتل عام میشدند و هیچ کاری از سایر همرزمان ساخته نبود. دشمن دیوانهوار منطقه را زیر آتش توپخانه و خمپارهاندازها گرفته بود. صدای غرش توپها لحظهای قطع نمیشد، دشمن میخواست از نیروهایی که برای عملیات پای کار آمده بودند، کسی سالم از منطقه خارج نشود.
تا اینکه دستور آمد که هر کس، هر طور و با هر چیزی که میتواند از منطقه خارج شود، وعده ما، مقر گردان در خرمشهر.
مرور تاریخچه کربلای 4 و لو رفتن این عملیات مملو است از انتقادهایی از محورهای مدنظر تهاجم، حجم نیروهای مؤثر عملیاتی و برآورد نامناسب از پتانسیل دفاعی دشمن، همچنین چگونگی مدیریت فرماندهان سپاه وقت و تصمیمات صحیح یا ناصحیح ایشان، همه و همه حواشی واقعه سوم دی 65 است.
مژدهای رسید
اما فارغ از این اوصاف، 28 اردیبهشت جاری مژدهای رسید؛
پیکر 275 شهید از جمله شهدای عامل در عملیات کربلای 4، از مرز شلمچه وارد ایران شد.
نویدی که دهان به دهان و گوش به گوش، مادران گمنام را به معراجهای شهدا میکشاند.
این خبر، ادامه تلخی نیز داشت، در میان این شهدا، 175 شهید غواصاز غواصان کربلای 4، با دستان بسته و بدون هیچ جراحتی، در گور دسته جمعی، که نه، گلزار دسته جمعی یافت شدهاند.
و کسی کی درک خواهد کرد گلایهها که نه، خلوص نجواهای عاشقانه انت المولی و انا العبد ایشان را.
به جرات، هیچ کس تا آن وقت فکرش را هم نمیکرده که، کی و کجا قرار است از میان دو انگشت مولایش، خیلی جاها را ببیند و هم اینکه، کربلای او کجا قرار گرفته است! و یا اینکه حتی قرار است صورت به صورت با خاک، با این طینت وجودی، «عادت آخر» خود را ترک دهد!
اینجا، لفظ جان کندن نامأنوسترین واژه است. آخر، آدمِ شهید در حیاتش هم ترک عادت را سرلوحه عاداتش قرار داده!
اما این عادت آخری، عجیب دلبسته است به جان آدمیزاد، خودش را میخواهد خفه کند، آدم را نه! عقل میگوید هنوز زندهای، بارقه امیدی هست، شاید از راهی که آمدهای به سلامت تن برگردی. اما دل، سکوت اختیار کرده، حیا میکند از اعتذار و ذلت که او عقل معاشش را سه طلاقه نموده است.
این نقل که شهدا در عین وصال، در درجات متفاوتاند سخن گزافی نیست. غواصی که میبایست هم با آب میجنگید هم با دشمن، مقدر شد به شوق دلدار، با دستان بسته و نفسی که هنوز در تن او جاری است، مرگ را به سخره بگیرد. حافظ کجاست که از شمع و گل و پروانه بگوید …
با خود فکر میکنم، این دم آخری، عادت دست و پاگیر تنفس، عجیب خودش را به در و دیوار تن میکوبد، که هان! جان داری و جان شیرین خوش است.
تا به وسوسه دو، سه روزی خور و خواب و شهوت، از مرید 18 ساله خمینی (ره) پردهدری کند!
که حفظ جان را اهم واجبات بشمرد! و پشیمان شود از کرده خود، که خاک بر دهانم الموت لخم… بگوید! شاید به جوانیاش رحم شود.
قدری صبر کن!
آیهای از خاطرم گذشت،
[box type=”note” align=”” class=”” width=””]
…وَتُکلِّمُنَا أَیدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا کانُوا یکسِبُونَ (1) …دستهایشان با ما سخن گوید و پاهایشان به آنچه کردهاند گواهی دهد.
[/box]
به مصداق این آیه، حالا که قرار است شهادت دهند دستها و پاها،
دستها و پاهایی که به قبول زحمت کابل، سیم، بند پوتین و هرچه دم دست بوده، حالا به ظاهر ساکتاند …
نه، دیگر برای شک دیر است.
به قول عزیزی، آدم از خودش خجالت بکشد بهتر از این است که از دیگران خجالت بکشد.
حالا که فرشتهها، چشم به رفت و برگشت نفسهایمان دارند و قرار است خوبترها را جاهای خوبتر ببرند، کسی به دیگری هم نگاه نمیکند، اگرچه چشمها بسته است. هرکس به سهم خود قانع است، تیر، تیغ، آب، شایدم … خاک.
آقا این دقایق آخر، از همه آن 17-18 سال عمرش دیرتر میگذرد، مثل همین چند خط!
انگار این حرملههای بعثی پایشان را روی عقربههای ساعت گذاشتهاند، نه میگذرد، نه نمیگذرد. این وقتها که سر شیطان، برای القای یأس در دل بچهها شلوغ میشود، فقط ایمان به کار آدم میآید. دیگر، فکر کردن به چشمهای منتظر مادرانهای که چشم به راه برگشتت دارند یا حتی، آدرنالینی که از شدت ترشح در خون، میرود از گوشهایت فواره کند، خیلی مهم نیست.
یک حدیث: حُسنُ ظَنَ باللهِ ان لاتَرِجو الا الله…(2) گمان نیک به خداوند آن است که جز به او امیدوار نباشی…
برای امیدوار به رحمتت، که قرار است چشمش به هنگام مرگ به جمال آل کساء (علیهم السلام) روشن شود و همین طور که خاک بر سر و صورتش میریزند، همانند بوییدن گلی خوشبوی به لقایت برسد، مرگ آنقدرها هم ترسناک نیست.
شهید عزیز؛ هنوز هم به اطمینان میدانم که نام تو در هیچ یادواره و بزرگداشتی نمیگنجد و هم هیچ کتابی. تو را باید با خودت شناخت، تو را باید با خود خود گمنامی شناخت. شاید هم با اروند و نهرخین! که صبر را برایشان معنا کردی. آری برای از تو نوشتن غیر از کاغذ و قلم، نظر رحمتتان لازم است که فقط کاغذ سیاه نشود.
کربلای بیمنتهای 4 گذشت و کربلای 175 غواص بحر عرفان خمینی (ره) نه در اروند و دجله، که امروز بر سر دستان من و شما رقم خواهد خورد.
آری اعتراف میکنم غواص شهید، که دست دلم سوخت از روایت شبهای ظلمانی کربلای 4. اگرچه نام تو در میان نیست اما ولاتحسبن الذین قتلوا…، که زندهتر از منی.
برای دیدن تصاویر در اندازه بزرگ روی آنها کلیک کنید
برای دریافت نسخه بزرگ و کیفیت عالی روی تصویر بالا کلیک کنید
مدتها در انتظار این مهمانی بود. عزیزترین فرد زندگیاش بعد از خیلی وقت، جمعه ظهر به دیدارش میآمد. اصلاً در پوست خودش نمیگنجید. جمعه، صبح خیلی زود از خواب بیدار شد. نگاهی به ساعت گوشه تختش انداخت و ساعتها و دقایق مانده تا لحظه دیدار را حساب کرد. لبهٔ تخت، خیره به ساعت کارهای مانده را در ذهن مرور میکرد. با خودش بلند گفت آخ که چقدر کار نکرده دارم و خیلی سریع از جایش بلند شد. دیروز خانه را جارو زده و مرتب کرده بود، اما انگار هنوز خیلی کثیف و نا مرتب بود. از این همه کثیفی کلافه شد! دستی به شیشهٔ تلوزیون کشید، گرد و غبار نداشته را نظاره کرد. یک به یک کارها را انجام میداد، پختن غذا و نظافت خانه، گلدانهای شمعدانی را گذاشت روی پلههای راه پله، دستهٔ گل نرگسی را که روز قبل، از دست فروش جلوی مترو خریداری کرده بود، بویید و گذاشت روی میز پذیرایی. نگاهی به خانه انداخت، خیالش راحت شد که همهٔ کارها انجام شدهاند.
نشت روی کاناپه. لحظه ای استراحت کرد و یادش افتاد که خودش مانده است. هنوز آماده پذیرایی از میهمان نبود. به سمت اتاقش رفت تا آخرین نقص را هم برطرف کند. روی کاناپه نشسته بود، خیره به ساعت جاگرفته روی دیوار روبرو. چرخش عقربهٔ ساعت را نگاه میکرد و به صدای تیک تاکش گوش میداد. چشم براه شنیدن صدای زنگ خانه بود تا به استقبال عزیزش برود. عقربهٔ کوچک ساعت، یک دور کامل زد و دقایقی از ظهر گذشت. اما خبری نشد. کم کم شوق دیدار جایش را به دلشوره داد. بلند شد و شروع کرد به قدم زدن، یک لحظه کنار پنجره میرفت و نگاهی به کوچه میانداخت، یک لحظه به طرف در میآمد و لحظه شماری میکرد برای شنیدن صدای زنگ تا بلافاصله در را باز کند. حالش دست خودش نبود، مثل مرغ سرکنده درون خانه میچرخید. یادش آمد که با او تماس بگیرد. تلفن را برداشت و شماره گرفت، دستگاه مورد نظر خاموش میباشد. حالش خراب تر شد، فکرهای نامربوط به سراغش آمده بودند، یعنی چه شده؟ الان کجاست؟ نکند بلایی سرش آمده، سالم است؟ حالش خوب است؟ دوباره و چند باره شماره را گرفت، ولی فقط صدای ضبط شدهٔ اپراتور را میشنید. به فکرش زد که خودش به دنبالش برود، اما کجا؟
از خانه خارج شد. بی هدف کوچههای اطراف را میگشت، میدانست که اینجا نیست، ولی راه دیگری بلد نبود. بعد از ساعتی جستجو، به خانه برگشت. بوی سوختگی تمام خانه را گرفته بود. آنقدر از خود، بی خود شده بود که اصلاً فراموش کرده بود غذایی هم روی گاز است. ساعت و نورِ گرفتهٔ خورشیدِ بیرون نشان میداد که غروب است. حالت دلگیری بود. لحظه ای فکر و خیال امانش نمیداد. دنبال راه چاره ای برای مشغول شدن میگشت که کنترل تلوزیون را روی میز دید. کنترل را در دست گرفت و تلوزیون را روشن کرد. هنوز صدای مجری برنامهٔ زندهٔ آن به گوشش نرسیده بود که صدای زنگ تلفن بلند شد. از جایش پرید و به سمت تلفن رفت. شماره آشنا بود، همان فردی بود که ساعتها انتظارش را میکشید. با صدای بریده و نفس نفس زنان شروع به صحبت کرد. اشک در چشمانش حلقه زده و بغض راه صدا را بسته بود، فهمید که مشکلی پیش آمده. دیدار به روز دیگری موکول شد. تلفن که قطع شد، تازه صدای تلوزیون در گوشش زنده شد، کارشناس برنامه مشغول ذکر حالات منتظران واقعی بود. ساعت، غروب جمعه را نشان میداد.
تهرانی ها موجودات سفیدی که اواخر بهار سال گذشته در آسمان دیده می شدند را خوب به یاد دارند؛ این حشرات در مدت کوتاهی تبدیل به بحث روز تاکسی ها، ادارات، فروشگاه ها، مهمانی ها، رسانه ها و حتی مجلس شورای اسلامی گردیدند.
در آن زمان شایعات زیادی در مورد این حشرات به گوش می رسید؛ برخی می گفتند این ها عامل بیماری های جدید هستند؛ عده ای آنها را سرطان زا می دانستند و بعضی ها هم این موجودات را حاصل فاضلاب شهری تهران می خواندند.
حالا گزارش شده که این حشرات با گرم شدن هوا قصد بازگشت به تهران را دارند. اگر می خواهید در مورد مگس سفید اطلاعات بیشتری را کسب نمایید در ادامه همراه دیجیاتو بمانید.
مگس سفید (Whitefly)، سفیدبالک یا عسلک گلخانه ای حشره ای در خانواده سفیدبالکان است که هم قبل از بلوغ و هم در آن دوران، از شیره گیاهی تغذیه می کند و سبب ضعف عمومی گیاهان می گردد.
سفیدبالک ها از آفات مهم و پلیفاژ برای طیف وسیعی از محصولات کشاورزی مهم در بسیاری از نقاط جهان به ویژه در مناطق گرمسیری محسوب می گردند. این حشرات در مناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری و به ویژه در شرایط گلخانه ای روی گیاهان زینتی و محصولات گلخانه ای در جمعیت های بالا دیده می شوند.
اندازه سفیدبالک ها کوچک و سطح بدن و بال های آنها به وسیله پودر سفید رنگی پوشیده شده که در ظاهر شباهت بسیاری به پروانه ها اما در مقیاسی بسیار کوچکتر دارند.
در واقع شما آنها را در آسمان شبیه به ریزگردهای کمی درشت مشاهده می کنید نه مانند مگس و حتی می توان گفت پشه ها نیز کمی از سفید بالک ها بزرگترند.
دلایل افزایش
مهم ترین علت افزایش حشرات مذکور در طبیعت و شهرها را می توان تغییر اکوسیستم موجود دانست. حشرات شکارچی که خوراکشان سفید بالک است و در ادامه به آنها اشاره می کنیم، در اثر استفاده بیش از حد و نامناسب از سم های شیمیایی و همچنین آلودگی های بوجود آمده در محیط زیست از بین می روند و نتیجه آن افزایش تعداد مگس های سفید می شود.
خطرات و مضرات
به اعتقاد کارشناسان و مسئولان این حشرات برای انسان ها خطری ندارند و حساسیت زا نیستند، مگر اینکه وارد چشم یا دهان انسان شوند.
علیرضا نادری مسئول بخش حشرات دفتر موزه تاریخ طبیعی و ذخایر ژنتیک سازمان حفاظت محیط زیست در این باره اظهار کرد: مگس های سفید آفت محصولات زراعی و گیاهان تزئینی هستند و افزایش جمعیت آنها خطری برای انسان نداشته و فقط به گیاهان و خوراک انسان آسیب می زند.
وی تاکید کرد: چنانچه این آفت روی محصولات کشاورزی یا گیاهان تزئینی بشیند نوعی بیماری تولید می کند که باعث خشکیدگی گیاه شده و خطری را برای خود انسان در بر ندارد مگر اینکه به خوراک گیاهی اش آسیب بزند.
همچنین معاوت خدمات شهری شهرداری تهران درباره سفید بالک ها اظهار کرد: این حشره آلرژی زا نیست و تهدیدی برای سلامت شهروندان محسوب نمی گردد.
همانطور که بیان شد مگس های سفید مضرراتی را برای گیاهان در بر داردند و عموما پشت برگ ها دیده می شوند که خسارت غیر مستقیم این آفت به دو صورت زیر است:
۱- به دلیل داشتن قطعات دهانی مکنده ، ناقل انتقال بیماری ویروسی مثل موزائیک خیار هستند.
۲- در اثر تغذیه، عسلک فراوانی تولید نموده که روی این عسلک ها قارچ های دوده ای یا فوماژین ها به راحتی رشد کرده و سطح فتوسنتز را کاهش داده و به طور کلی سبب ایجاد مشکل در تولید و عملکرد آنها می شود.
راه های جلوگیری و کنترل
راه های متعددی برای کنترل یا مبارزه با سفید بالک ها یا همان مگس ها سفید وجود دارد. این راه ها عبارتند از :
استفاده از توری های ضد حشره
از بین بردن علف های هرز اطراف گلخانه
آفت کش های شیمیایی
استفاده از شکارگرها
شستشوی برگ درختان به ویژه قسمت پشت آنها
استفاده از برچسب های زرد رنگ (این حشرات کشش زیادی به رنگ یاد شده دارند و می توان با استفاده از برچسب های زرد رنگ آنها را به دام انداخت)
وکیوم کردن بخش های آسیب دیده گیاهان و جداسازی آنها از قسمت های سالم
آفت کش های شیمیایی
برای از بین بردن هر آفتی لازم است که از سم مرتبط با آن استفاده شود و مگس سفید (Whitefly) نیز از این قاعده مستثنی نیست. حتما در نظر داشته باشید که آفت کش انتخابی شما نباید باعث از بین رفتن شکارگرهای طبیعی این موجود گردد و گفته شده که برای اثرگذاری بهتر روش های بیولوژیکی، بهتر است که پس از استفاده از سموم شیمیایی، برگ درختان را با آب بشویید.
سم مورد استفاده برای از بین بردن این آفت ها شامل ترکیبات نئونیکوتینوید از قبیل کلوتیانیدین، دیوتهفوران، ایمیداکلوپرید و تیامتوکسام می شود. در نظر داشته باشید که خوردن تصادفی این سم می تواند برای برخی از موجودات از قبیل زنبورهای عسل بسیار خطرناک باشند.
متأسفانه پس از استفاده از یک نوع آفت کش خاص برای مبارزه با مگس سفید، حشره نسبت به آن مقاومت پیدا می کند و به همین دلیل بهتر است که به صورت گردشی از سموم مختلفی برای این منظور استفاده شود.
در نظر داشته باشید که با قرار دادن برخی گیاهان در مجاورت درختان که هدف مگس های سفید قرار می گیرند هم می توانید از حمله آنها خودداری نمایید که از آن جمله می توان به گل لادن اشاره کرد.
شکارگرها
برخی از حشرات از مگس های سفید به عنوان غذای خود استفاده می کنند و دشمن اصلی سفیدبالک ها به حساب می آیند. این حشرات عبارتند از:
بالتوری سبز: دارای توان شکارگری بالایی بوده و به عنوان یکی از عوامل موثر در برنامه های مدیریتی و کنترل آفات محصولات کشاورزی به کار می رود.
کفشدوزک های ۷نقطه ای: این حشرات علاوه بر قابلیت شکار آفات از مشخصاتی چون سرعت رشد و نمو بالا، توانایی ایجاد چندین نسل پی در پی و سازگاری سریع با شرایط مختلف اقلیمی برخوردارند.
مگس: ۵ نوع مگس در طبیعت موجودند که دشمن سفید بالک ها به شمار می روند و بیشترین راندمان را در کنترل این موجودات دارند که نقش A.formosus و D.manihoti به خاطر تغذیه تخم های سفید عسلک گلخانه ای بیش از بقیه شکارگرهاست.
سن های شکارگر: ۲۱ گونه از این دسته شکارگرها جزو دشمنان طبیعی مگس های سفید محسوب می شوند.
بازگشت مگس های سفید به تهران
رئیس کمیسیون سلامت، محیط زیست و خدمات شورای شهر تهران دیروز در این باره اعلام کرد: بر اساس پیش بینی کارشناسان احتمال بازگشت مگس سفید از نیمه اردیبهشت امسال در تهران وجود دارد.
رحمت اله حافظی با اشاره به برخوردهای صورت گرفته در سال گذشته در تهران توضیح داد: در سال گذشته اقدامات مختلفی برای کاهش جمعیت و تراکم مگس سفید انجام شد که از آن جمله می توان به آب شویی برگ درختان و استفاه از چسب محیط زیستی بر تنه درختان اشاره کرد که منجر به کاهش تعداد این آفات شدند.
وی افزود: تخم گذاری هایی که در سال های گذشته توسط مگس سفید در مناطق غربی استان تهران انجام شده است هم اکنون به بار نشسته و حضور گسترده این آفت در پایتخت دیده خواهد شد که در صورت تغییرات آب و هوایی و بارندگی تعدادشان به حداقل می رسد.
نشست لوزان هم فعلا به کار خودش پایان داد و یک بیانیه منتشر شد شبیه توافق نامه ژنو فارغ از اینکه بیانیه مذکور که مبنای توافق آینده خواهد بود، چه اشکالاتی دارد و اگر اجرایی شود چقدر خسارت بار است به چند نکته حاشیه ای می پردازم :
1- در بحث احکام ، خوک یک حیوان حرام گوشت و نجس است و لمس آن موجب نجس شدن دست بوده و باید دست را آب بکشیم . این حکم برای یک فرد کافر که اعتقادی به ایدئولوژی و احکام دین ندارد محلی از اعراب نخواهد داشت و ما هم انتظار نداریم او اهل رعایت باشد اما این حکم را برای مومنین به دین اسلام و احکام فقهی لازم الاجرا می دانیم .
اگر یک فرد مومن احکام مربوط به این حیوان نجس را رعایت نکند به خوک نمی گوییم چرا تو نجسی ؟! چرا پاک نبودی تا این فرد نجس نشود ؟!! بلکه به فرد مومن می گوییم تو که می دانی این خوک نجس است و می دانی اسلام گفته اگر به او دست بزنی دستت نجس میشود ؛ پس انتظار داریم رعایت کنی و موجب انتقال این پلیدی به دیگران نشوی .
حالا داستان ما و جریان مذاکرات با آمریکا و عده ای صلح_کل همین است ! مترصد نشسته اند تا نقدی از سمت منتقدین مذاکرات ببینند و مچشان را بگیرند و با استناد به حمایت های رهبری از دولت محکومشان کنند که چرا به جای انتقاد از شیطان بزرگ دولت و تیم دیپلماسی را نقد کردید ؟! خاصیت شیطان تبلیس (1) است و ذاتش پلید .
تعجب از فرزندان ملت است که چرا به احکام صادر شده از سوی رهبر و توصیه های مکرر ایشان مبنی بر بی فایده بودن مذاکره با این موجود توجه نکردند و کشور را با خطر خسران مواجه می کنند ؟ بنابراین مجبوریم آنها را نقد کنیم . نتیجه نشست ها با دشمن پلید همین شده که نیویورک تایمز با لحن تمسخرامیز به تحقیر ملت ایران میپردازد : « مقامات آمریکایی متعجبند که ایران میخواهد 1000 سانتریفیوژ بیهوده در فردو بچرخد تا صرفا غرور ملی حفظ شود» ایا نباید انتظار داشته باشیم فرزندان ملت دست شان را تطهیر کنند ؟!!
چرا حامیان فصلی ! سخنان رهبر در این مورد از زیرپا ماندن احکام ایشان ناراحت نمیشوند و به رگ غیرتشان بر نمی خورد ؟! خدا نکند این برخوردهای گزینشی از روی عافیت_طلبی نباشد .. وظیفه ما حفظ چارچوب های نقد است اما این به معنای سکوت و عدم حمایت از مطالبات رهبر و نادیده انگاشتن عزت فروشی نیست .
2- تا الان هربار بعد از انتشار محتوای گام های طی شده در مذاکرات ، رژیم صهیونیستی از متن توافقات ابراز نارضایتی کرده و عده ای نیز با خوشحالی تمام آن را نشانه موفقیت و پیروزی تیم_دیپلماسی دانسته اند و در فرصت های گوناگون این خشم و ناراحتیِ نمایش داده شده را چماقی بر سر منتقدین کرده اند و دلواپسان را همنوا با اسراییل منحوس دانسته اند ! اولا در خود اسراییل نیز نظرات مختلفی مربوط به نتایج مذاکرات دیده میشود .
به عنوان مثال هاآرتص که یکی از پر نفوذترین رسانه های اسراییلی است همین بیانیه اخیر را خوب و به نفع اسراییل تعبیر کرده است : « هرکسی با خواندن متن توافق براحتی به این نتیجه میرسد که حداقل برای بیست سال، امنیت اسرائیل تضمین شده و خطری از جانب ایران، تل آویو را تهدید نمیکند»!! ثانیا برهیچکس پنهان نیست که اعضای تیم مذاکره کننده آمریکایی بطور مرتب درباره محتوای نشست ها به رژیم صهیونیستی گزارش میدهند . این موضوع بارها در گفته های سران امریکایی تکرار شده از جمله اخیرا اوباما در یک کنفرانس خبری گفته : « ما به طور منظم کنگره، مقامات اسرائیل و دیگر شرکایمان در کشورهای منطقه و جهان را در جریان مذاکرات با ایران می گذاریم.» 15 / 1 / 1394
یا سخنگوی کاخ سفید تاکید کرده «آمریکا توافقی که امنیت اسراییل را تهدید کند امضا نخواهد کرد.» 15 / 1 /1394 پس چطور میتوان خشم نتانیاهو و مخالتفتش را باور کرد ؟ مسلما این یک بازی برای فریب ساده لوحانِ موجود است یا تلاشی برای ایجاد ابزار فشار روی منتقدان داخلی !
3- آقای رییس جمهور در گفتگوی تلویزیونی خود در رابطه با مذاکرات لوزان گفتند : «یکی از وعدههای دولت به مردم این بود که سانتریفیوژ بچرخد اما زندگی مردم هم بچرخد، چرخش سانتریفیوژها زمانی برای ما ارزشمند است که چرخ اقتصاد هم در کنار آن در چرخش باشد. » و تاکید کردند به تحقق این وعده بسیار نزدیک شده ایم . ایشان چرخیدن زندگی مردم را معادل تعامل سازنده با جهان ( بخوانید امریکا !) دانسته اند. رهبری بارها در سخنانشان تاکید کردند مسئله آمریکا برنامه هسته ای ایران نیست و اگر ملت و دولت ایران می خواهند پیروز میدان باشند باید توجه به ظرفیت های داخلی را مد نظر قرار دهند. نباید نیازمندی های کشور و برخی مسایل همچون تحریم ها، به مذاکره گره زده شود( 1393/2/12)
اگر رییس جمهور از توصیه های رهبری استفاده می کنند نباید زندگی مردم را به رابطه با استکبار متصل کنند . ما مخالف تعامل با جهان نیستیم و این را طی 36 سال پس از انقلاب نشان دادیم اما این روزها طوری صحبت میشود که انگار همیشه در حال جنگ با دنیا بوده ایم و به همین جهت چرخ زندگی مردم از کار افتاده و این اعتدال است که جنگ را تمام کرده است !! درحالیکه این یک دروغ بزرگ است و ایران با تمام کشورهای دنیا غیر از چند کشور مستکبر روابط بسیار خوبی داشته است .
4- اشاره مجدد رییس جمهور به مسئله انتخابات (علاوه بر پیام نوروزی) در گفتگوی تلویزیونی مربوط به مذاکرات ، به صراحت نشان داد دولت می خواهد میوه مذاکرات را در انتخابات بچیند به همین جهت احتمالا جریان مذاکرات تا زمان انتخابات طول بکشد . بعلاوه ممکن است در یک رابطه چرخشی ، درصورت حصول مجلس مطلوبش ، میوه مصوبات مجلس آینده را نیز برای مذاکرات سریالی دستچین کند و نتایج حاصل از آن را برای اهداف بعدی بکار ببرد . فعلا از شرح اهداف احتمالی بعدی میگذریم .
5- نکته آخر اینکه چه توافق بشود چه نشود ، چه چرخ سانتریفیوژها بچرخد چه نچرخد ، دشمنی ما با استکبار تمام نخواهد شد و این هیچ ربطی به برنامه هسته ای ندارد بلکه ماهیت نظام اسلامی ِ منتخب ملت ایران است . همین ماهیت ضد استکباری نظام موجب خواهد شد در هر صورت حمایت از مظلومان جهان بویژه ملت منطقه و فلسطین ادامه پیدا کند و ملت انقلابی تا نابودی کامل ظالمان از پای ننشیند .
و دقیقا به دلیل همین ماهیت است که آمریکا و اسراییل اینهمه تلاش میکنند برای در بند کردن همیشگی ایران در بین بندهای توافقنامه های فلان و بهمان!
اما باید خوب بدانند که به لطف وجود ولایت فقیه و عنایت پروردگار با هیچ امضا و تعهدی نمی توانند آرمان نابودی اسراییل و استکبار را از ملت بگیرند و هیچگاه و به هیچ وجه امنیت آنها تامین نخواهد شد . پس هرچقدر می خواهند مذاکره کنند و شرط بگذارند و امضا بگیرند و توافق کنند !
(1) تبلیس یعنی خدعه و مبهم کردن امور و صحیح جلوه دادن هرچیز غلط
در این مطلب جملات ناب از شیخ رجبعلی خیاط را برای شما گرد آورده ایم در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید
قیمت تو به اندازه خواست توست،اگر خدا را بخواهی،قیمت تو بی نهایت است و اگر دنیا را بخواهی،قیمت تو همان است که خواسته ای _ دین حق همین است که بالای منبرها گفته می شود،ولی دو چیز کم دارد:یکی اخلاص و دیگری،دوستی خدای متعال _ هی نگو دلم اینطور می خواهد،ببین خدا چه می خواهد. _ خدا همه عالم را برای شما و شما را برای خودش آفریده است.ببینید که چه مقام و منزلتی برای شما آفریده است. _ قاشق برای خوردن غذل خوب است و فنجان برای چای نوشیدن و…انسان هم تنها برای آدم شدن خوب است. _ مقدسها همه کارشان خوب است فقط باید منیت خود را با خدا عوض کنند. _ اغلب مردم اظهار میدارند که ما امام زمان را از خودمان بیشتر دوست داری،حال که اینطور نیست زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشم،باید برای او کار کنیم،نه برای خود _ اگر چشم برای خدا کند می شود(عین اللّه) و اگر گوش برای خدا کار کند می شود(اذن اللّه) و اگر دست برای خدا کار کند می شود(ید اللّه) تا می رسد به قلب انسان که جای خداست. _ همه خودهای انسان از خودپرستی است.تا خداپرست نشوی به جایی نمی رسی. _ فرهاد هر کلنگی که می زد به یاد شیرین و به عشق او بود.هر کاری انجام می دهی تا پایان کار،باید همین حال را داشته باشی.همه فکر و ذکرت باید خدا باشد،نه خود… _ از کلمه (ما) بگذرید،آن جا که در کارها کلمه(من) و (ما) حکومت می کند،شرک است.
براساس روایات بنای کعبه به دست حضرت آدم بوده و حضرت ابراهیم(ع) پایه های آن را بالا بردند که همه مسلمانان جهان 5 مرتبه در روز در هنگام نماز رو به جهت کعبه به عنوان قبله میایستند و دور آن طواف می کنند.
این مکان مقدس دارای رمز و رموز بسیار زیادی است که مجال بیان همه آن نیست.یکی از سوالاتی که مطرح می شود این است که آیا از انبیاء الهی کسی در مسجد الحرام و اطراف کعبه مدفون هستند و چند پیامبر الهی دراین مکان به خاک سپرده شده اند؟
پاسخ به این سوالات را در گفت وگویی با حجت الاسلام والمسلمین طباطبایی، کارشناس اماکن مقدسه در مکه و مدینه و کارشناس تاریخ اسلام بررسی کرده ایم.
براساس اخبار و روایات دور تا دور کعبه معظمه پیامبران الهی مدفون هستند اما تعداد آن به طور دقیق مشخص نیست و روایات مختلفی وجود دارد.
یکی از نقاطی که در اطراف خانه خدا از فضیلت بیشتری برخوردار است محدوده ای به نام حجر اسماعیل، فضایی بین رکن عراقی و رکن غربی میان کعبه است که زیر آن محل دفن حضرت هاجر بود و امروزه به حالت نیم دایره مشخص است و زائران در زمان طواف آن را نیز طواف می کنند و نمی توانند وارد این نیم دایره و محدوده شوند.
حجر اسماعیل به عقیده مسلمانان، یادگار زمان حضرت ابراهیم و اسماعیل(ع) و هاجر و محل دفن آن بانوی بزرگوار است. بعد از فوت حضرت هاجر و دفن ایشان در این مکان به خاطر این که مردم روی قبر او پا می گذاشتند حضرت اسماعیل به احترام قبر مادر دیواره ای را برروی قبر بنا کرد تا این که مردم از فاصله دورتری نسبت به خانه خدا، طواف کنند و روی قبر مادرش پا نگذارند.
نقلهای تاریخی تاریخنگاران مسلمان، حکایت از آن دارد که اسماعیل و مادرش هاجر در همین بخش زندگی میکردند. از امام صادق(ع) نقل شده است که “حجر، خانه اسماعیل و محل دفن هاجر و اسماعیل(ع) است.
در باره تعداد انبیاء الهی که در اطراف خانه کعبه مدفون هستند، شاید نتوان به طور دقیق اظهار نظر کرد چون چیزی به طور دقیق ذکر نشده است اما به عنوان مثال براساس روایتی در بحارالانوار” از رکن یمانی تا رکن حجرالاسود در کنار خانه خدا 70 پیامبر و نبی الهی مدفون هستند” همچنین براساس روایتی دیگر از این کتاب ” داخل حجر اسماعیل همان نقطه ای که به صورت نیم دایره در حال حاضر موجود است و زیر ناودان طلای بیت خدا محسوب می شود، 70 پیامبر دیگر از جمله حضرت اسماعیل(ع)، دختران آنحضرت و حضرت هاجر(س) مدفون هستند.
براساس روایتی از واقدی از علمای اهل سنت نیز” از رکن حجرالاسود تا چاه زمزم ومقام ابراهیم و حجر اسماعیل 99 پیامبر الهی دفن شده اند.در روایت دیگری اینگونه نقل شده که حضرت یعقوب(ع) پدر بزرگوار حضرت یوسف(ع) مقابل باب کعبه در منطقه حطیم مدفون شده است.
همچنین بنا به روایت اهل سنت اکثر انبیاء بنی اسرائیل در اطراف خانه خدا دفن شده اند، لذا معلوم می شود که نقطه به نقطه این مکان مقدس مملو از قبور و اجساد مطهر انبیاء الهی است.
در اینجا شاید ذکر این نکته خالی از لطف نباشد که برخی گروه های افراطی اقدام به شبهه افکنی در قبال شیعیان مبنی بر حرام بودن زیارت قبور ائمه(ع) و بزرگان دینی و شرک دانستن آن برای شیعیان می کنند اشاره کنیم. اکنون که معلوم شد تعداد زیادی از انبیاء الهی در اطراف خانه خدا مدفون هستند این سوال پیش می آید که چگونه خود آنها دور تا دور این مکان طواف می کنند و در جایی که قبور انبیاء الهی است نماز می خوانند؟ چرا آن شرک نیست اما زیارت قبور ائمه(ع) و امامزادگان و …را برای ما شرک می دانند.
شاید پاسخ آنها به این پرسش ما این باشد که چون آنها انبیاء الهی هستند پس زیارت و نماز خواندن در کنار قبور آنان اشکالی ندارد اما باز می پرسیم پس چرا اجازه نمی دهید مسلمانان قبر مطهر پیامبر(ص) را در مدینه زیارت کنند!؟
گفتنى است استحباب نماز در حجر اسماعیل مربوط به غیر از نماز طواف واجب است؛ چه آنکه نماز طواف واجب باید در نزد مقام بجا آورده شود.
شایان ذکر است که زیر ناودان در حجر اسماعیل، یکى از بهترین و با فضیلت ترین مکان ها شمار مى آید وروایات بسیارى در این باره به دست ما رسیده است، از آن جمله روایتى است از حضرت زین العابدین، على بن حسین بن على (علیه السلام) که فرمود:« بهترین مکان استجابت دعا و نیایش، زیر ناودان کعبه است» و نیز حضرت فرمودند: «هرکس در زیر مجرى ناودان کعبه بایستد و دعا کند، خداوند دعا و استغاثه او را استجابت مى کند و گناهان گذشته اش را همانند روز ولادتش پاک مى کند».
در روایتى از نبى مکرم اسلام (صلى الله علیه وآله) آمده است که فرمودند:«ما مِنْ أحد یَدْعُوا تَحْت الْمیزابِ، الاّ استجیب له»، «کسى نیست که در زیر ناودان دعایى کند و خداوند دعاى او را به مرحله استجابت و قبولى نرساند.
این روزها، با نزدیک شدن به ایام پایانی سال و تب و تاب تعطیلات نوروزی، آژانسهای مسافرتی، دفاتر هواپیمایی و مؤسسات توریستی هرکدام متناسب با میزان درآمد و ذائقه مشتریان، نسخه ای را برای تعطیلات تجویز میکنند.
از تورهای داخلی سواحل شمال و کویرگردی گرفته تا تورهای خارجی اروپا و سرزمین ماسههای طلایی. پذیرفتنی است که در مصاف با تبلیغات رسانههایی که تلاش در معرفی و ارائه بستههای مسافرتی، خدمات تفریحی متنوع و متجمل گرایانه برای اقشار جامعه را دارند، توجه به اصل معنویت کمرنگتر دیده میشود.
ولی همان طور که از جمله بر میآید، این فقط ظاهر مسئله است روح تشنه معرفت و حقیقت جوی جوان این عصر، در استسقای معنویت و اخلاق به سر میبرد که در این میان، مواجهه ایشان با مناظر محورهای عملیاتی کاروانهای اردوی راهیان نور و استماع ایثارگریها و رشادتهای رزمندگان، (با استناد به خاطرات منقول راویان نور) به کرات، تحول در ساختار فکری و روحیه اعتقادی ایشان مشاهده شده است.
جوانانی که این قطعه از خاک خدا را برای سیاحت معنا خود انتخاب میکنند، جوانی و شور و شر آن را میشناسند، از تفریحات برگرفته از سرخوشی سایر همنوعانشان در شهر، از بانجی جامپینگ و پاراگلایدر گرفته تا جت اسکی و کایاکسواری هم بدشان نمیآید، اما فارغ از هیاهوی جذابیتهای تورهای درشت تبلیغ سواحل مدیترانه و جزایر قناری در نشریات، اصلاً نه، همین کیش و قشم و مناطق آزاد، «راهی نور» شدهاند.
باید پذیرفت، رنگ و لعاب این تبلیغات، چشمها و اذهان را درگیر خود کرده است اما این نکته واضح و مبرهن است که کاروانهای اردوی راهیان نور، این دانشگاههای معرفت ساز بیرقیب، همه ساله با استقبالی بینظیر، پذیرای نسلهای سوم و چهارم انقلاب هستند.
این کاروانها، نه ویزای شینگن میخواهد، نه جواز و ویزا و نه موافقت سفارتخانه. لیدر تور هم دارد، که اینجا به «راوی» معروف شده و اتفاقاً از زخم خوردههای همین آب و خاک است. همچنین، بسیارند دلباختگانی که قبای خدمت تن کرده و با خدمت رسانی به زائران بدنبال کسب فیض گمنامی میباشند.
این مسیر کماکان در اسفند و فروردین، چشم به راه و پذیرای زائران و البته آقازادههاست ! اما آقازادههایی که حسرت یک هم آغوشی با پدر شهیدشان را با خاکهای رملی جنوب نجوا میکنند. جذابیت اردوی راهیان نور را زمانی درک خواهی کرد، که با کاروان نوجوانان مقطع راهنمایی و دبیرستانی، مناطق جنگی را مرور کنی و با کوچکترین روایت، شاهد اشکهای بی اختیارشان باشی.
پادگان دوکوهه، پشت ساختمانهای گردانها، شاهد نمازهای شبانه و نجواهای عاشقانه باشی و با غروب طلائیه، مسیر حسرتشان تا افق را دنبال کنی. آخر نوجوان 13 ساله را چه به اینجا؟ این روزها هم قد و قوارههای او، خوراک تغذیه شبکههای اجتماعی شدهاند، سبک زندگی غربی، خداحافظی با اخلاق و حیا! علت حضورش در راهیان را که میپرسی، در میگوید: نمیدانم در این جبهه جنگ نرم، دنیازده خواهم بود، یا شهید میشوم!
این پرسش به الحان مختلف، تاکنون اذهان عموم فعالان عرصه فرهنگ مقاومت و پایداری را به خود معطوف ساخته است که، نقطه اتصال نسل سوم انقلاب با آرمانهای اسطورههای فرهنگ دفاع مقدس چیست یا در مقاطع مختلف تاریخی چه میتواند باشد؟ فارغ از استدلالهای عقلی و منطقی که برای دفاع از خاک و ناموس وجود دارد، بنظر میرسد تبیین این فرهنگ نیازمند میانبر و به تعبیری تیرخلاص باشد که با ادبیات گفتاری و شنیداری قابل درک و لمس نیست.
تعابیری مانند: تخریبچی، معبر بازکن، داوطلب میدان مین و امثالهم، صرف یک تعریف رایج در کتب درسی، برای این نسل بازگو شده. که یکی از رسالتهای معنوی سفر زیارتی اردوی راهیان نور عبور دادن زائرین از محورهای عملیاتی، تشریح اهداف دشمن، امکانات و تجهیزات پیشرفته نظامیاش، همچنین مظلومیت فرزندان این خاک در تنگهها، هورها، کانالها و دشتهای بی سرپناه است که وجب به وجب آنها آغشته به پوست و گوشت و خون جوانانی است که تربیت یافته مکتب عرفان ولی فقیه زمان خود، حضرت امام خمینی (ره) بودند.
قطعاً، یکی از بهترین طرق انتقال معانی عالی فرهنگ جهاد و شهادت، ادراک از طریق حواس میباشد، گاهی نیاز هست برای درک خاطره تلخ یک عملیات شبانه، کنار اروند بایستی و صحنه غرق شدن مظلومانه غواص مجروح را از زبان همرزمش بشنوی و با اشکهای او همنوا شوی.
یادآوری این نکته شاید پاسخگوی برخی شبهات باشد که، در میان طیفهای بی تفاوت به نظام هم، تهییج حس غرور و غیرت، حداقل اثر وضعی همراهی با این کاروانها بشمار میآید. – خوب که گوش میکنم، انگار هنوز هم کسی پای اتوبوس صدا می زند: اهواز، اندیمشک دو نفر، هنوز هم مادری، پای اتوبوس راهیان نور، غرق بوسه میکند، نوجوانی را که برخلاف مادر سی سال پیش، اطمینان به بازگشتش دارد، هنوز هم قرآن و اسپند چاشنی بدرقه است و یک کوله بار، به همراه جیره یک وعده نان و پنیر و خرما که مادر، به عشق فرزندش پیچیده است، و نوجوان سفر اولی، چنان محکم خود را به صندلیها میفشارد، مبادا مادر پشیمان شود از امضای پای رضایتنامه.
در همین اتوبوس اما، روایتگری، خود را در آئینه چشمان این راهیان، همان نوجوان گریزپا میبیند که با دست بردن در شناسنامهاش میخواست خود را زودتر از همرزمان به خدا برساند. انتقال مبانی فرهنگ و همسو سازی نسلها در این بین نیز اقدامی جهادی بشمار میآید، از خاطرم گذشت اقدام خاطره انگیز و بدیع قاضی شعبه ششم دادگاه عمومی بوشهر (حسین خاتمی)، که در حکمی جالب، به جای حبس و شلاق، حکم بازدید از مناطق جنگی را بدلیل اثر روانی و تربیتی صادر کرده بود که دست برقضا تقدیرش در سفر عتبات عالیات وی را در انفجار تروریستی بمب در کاظمین، به یاران شهیدش متصل کرد.
در هر حال از رفتهها، دانشآموز و طلبه و دانشجو تا بازاری و کارمند که بپرسی، اذعان خواهند داشت: جاذبههای شوق برانگیز صبحگاه دوکوهه، غروب شلمچه، شقایقهای خونین فکه و شیدایی نیزارهای مجنون، هیچکدام را به روزمرگی، تشویش و اضطراب روزهای شهر نخواهند داد.
و همین خاطرات شیفتگی، رفتهها را وامی دارد به گاهشماری این ایام و سرودن دلواژه هایی چنین: باز آمــــدم و در برابر عظمت ِ روح ِ بلندتـــان، تمام قــد ایستادم، دست بر سینه، سر فرود میآورم و سلام میدهم به ارواح ِ پاکتان، السـلام علیک یا انصار ابیعبدالله… اینجا، زمانی اینقدر ساکت و خاموش نبـــود پس کجا هستیدای میزبانان؟! اینجا همیشه اینقدر ساکت و بیصداست؟! برخیزید و به استقبال ِ ما آییـــد، بیایید ببینید، من بر ســـر آن عهدی که با شما بستهام، همچنان، ماندهام … باز آمدم … با همــان لباسهایم، هنوز تحویل ِتدارکات ندادهام این لباسهای خاکیام را… آن روز که پا به پای شمـا میجنگیدم، باور نداشتم روزی قرار است روایت کنـم رفتنتـانرا… آی شهـــدا! به داد ِ ما برسید… این روزها، نمیدانم چـــرا دلم بیشتـــر شور میزند …!!! قرار نبود در کوچه پس کوچههای آلودهٔ شهر، رها شوم، قرار این نبود که دنیازده شوم … چقدر سرگرم ِ کودک ِ درون ِ خویش شدهام و غافل ماندم از شناسنامههایی که، با دست بردن به تاریخ ِ تولدشان، آنها را به خـــــدا رساند. اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک
یکی از بحثهای داغی كه این روزها نقل بعضی از محافل شده و نسبت به آن اظهارنظرهای متفاوتی میشود، محدوده سنی ازدواج جوانان است.از پیشنهاد ازدواج برای دختر دبیرستانی ها گرفته تا ازدواج بالای 30-40 سال.
اما سئوال اینجاست آیا ازدواج همه دخترهای دبیرستانی زودهنگام و همه 30-40 ساله ها دیر هنگام است؟سن واقعی ازدواج را چگونه باید تشخیص داد؟ آیا تنها با رسیدن به بلوغ جسمانی، میتوان از عوامل دیگری که در شروع یک زندگی مشترک نقش دارند چشمپوشی کرد؟
در همین زمینه بسیاری از کارشناسان و روانشناسان معتقدند “سن ازدواج “باید مبتنی بر سه اصل بلوغ جسمانی، بلوغ روانی و بلوغ اجتماعی باشد. منظور از بلوغ جسمانی دوران توانمندی فرد از نظر تولید مثل است كه برای دختران از حدود سنین 12 تا 14 سالگی و در پسران از حدود 14 تا 16 سالگی شروع میشود.
بلوغ روانی، عنوانی است كه روانپزشكان از آن تحت عنوان رشد شخصیت نام میبرند. از لحاظ حقوقی نیز بلوغ روانی با عنوان رشد شناخته میشود.
اما اختلافی که روانشناسان با حقوقدانان در این زمینه دارند این است که حقوقدانها به حداقل كفایت میكنند و معتقدند فقط كافی است فرد توان تشخیص مصالح خود را داشته باشد، ولی عقیده روانپزشكان و اصولا مكاتب روانشناختی بر این است كه فرد باید از لحاظ شخصیتی، توانمندی، پختگی و رشد به مرحلهای برسد كه نه تنها نسبت به خود شناخت كافی پیدا کند و بتواند مصالح خود را تشخیص بدهد بلكه نسبت به فردی كه در نظر دارد با او ازدواج كند نیز شناخت كافی بهدست آورد.
منظور از بلوغ اجتماعی چیست؟
بلوغ اجتماعی به معنی توانمندی لازم برای اداره امور خانواده، همسر و فرزندان است. این امر، مستلزم برآوردهشدن نیازهای اقتصادی، بهداشتی، علمی، آموزشی و… برای گذراندن زندگی است تا فرد بتواند با آن، مسكن و حداقل نیازهای خانواده را تامین كند.اما این خصوصیات معمولا در چه سنی بهدست میآید؟
پاسخ این است که بستگی به فرد دارد. یك فرد ممكن است در سن 20 سالگی زمینههای فوق را یكجا و كامل پیدا كند. در حالی كه فردی دیگر در سنین بالاتر هم نتواند به آنها دست یابد.
در مورد خانمها هم به همین شكل است. یك دختر جوان ممكن است در سن 14 تا 15 سالگی به رشد كامل جسمانی رسیده باشد، اما رشد روانی و شخصیتی او کامل نشده و توانایی ایجاد یك رابطه درست با همسر، فرزند، اطرافیان خود و از جمله خانواده جدیدی كه با او پیوند میخورد یعنی خانواده شوهر را نداشته باشد.
در این صورت تبعات آن نه تنها به فرد و خانواده بلكه به جامعه هم كشیده میشود. جامعهای كه نیازمند افراد فعال، آگاه، پخته و توانمند است. بنابراین ما فقط سن شناسنامه را ملاك اولیه و اصلی برای تشكیل خانواده یا ازدواج قرار نمیدهیم.بلکه باید سن عقلی و درکی طرف را هم مورد ارزیابی قرار دهیم.
البته به این نكته هم باید اشاره کرد كه خردهگیری و سختگیری و اینكه افراد فكر كنند ابتدا باید همه امكانات را فراهم و تمام دورههای تحصیل را طی كنند، شغل پردرآمدی داشته باشند و بعد ازدواج كنند را تایید نمیكنیم. صحبت در مورد حداقلهاست. اگر فرد بتواند به توانمندیهای شخصیتی، اجتماعی، اقتصادی و… برسد، میتواند ازدواج كند كه این اتفاق میتواند در هر سنی باشد.
بهترین سن ازدواج برای دختر و پسر
ازدواج برای دختر و پسر امری است غریزی و فطری. هر زمان این غریزه و فطرت و رشد سنی و عقلی و اجتماعی بیدار شود و دختر و پسر نیاز به ازدواج در درونشان بیدار شود؛ این زمان، زمان ازدواج آن شخص است.
این نیاز به ازدواج اکثراً بعد از سنّ بلوغ شرعی دختر و پسر است. امّا زمان ظهور این نیاز در افراد متفاوت است. اگر جوانی به «بلوغ جسمی» و «بلوغ عقلی» رسیده باشد، آماده ازدواج است. در افراد مؤمن و باهوش، این بلوغ جسمی و عقلی زودتر حاصل می شود. پس سنّ ازدواج چیزی است نسبی که در افراد مختلف، جوامع مختلف متفاوت است.
ما در اینجا شرایطی را که یک شخص را به سنّ ازدواج می رساند مطرح می کنیم که این شرایط باید در هر دختر و پسری باشد تا یک ازدواج موفّق داشته باشد. همچنین باید گفت که تعیین کردن سنّ برای ازدواج و یک نسخه پیچیدن برای همه افراد امری است اشتباه چون هر کسی در سنّی خاص این شرایط را دارا است.
شرایط لازم برای رسیدن به سنّ ازدواج:
1) رشد جسمانی:
دختر و پسر باید از لحاظ جسمی به بلوغ برسند. یعنی دختر و پسر توانایی جنسی داشته باشند. تحقیقات نشان می دهد دختران در سن ۱۳ تا ۱۴ سالگی اکثراً بلوغ جنسی پیدا می کنند و تمام دختران تا سنّ ۱۷ سالگی بالغ می شوند.و در پسران نیز از سنّ ۱۴ الی ۱۷ سالگی تماماً بلوغ جنسی پیدا می کنند.
اولین شرط برای ازدواج همین بلوغ جنسی است که عموماً در دختران در ۱۵ سالگی و در پسران در ۱۶ سالگی حاصل می شود. منظور از بلوغ جنسی این است که اندامهای جنسی دختر و پسر آمادگی مسائل زناشویی داشته باشد. به عبارت دیگر بلوغ جنسی عبارتست از خواسته های فیزیولوژیکی و غریزی یک فرد و ازدواج جوابی است به خواسته ها و هر چه بین این دو سؤال و جواب فاصله بیشتر باشد عقده های روانی بیشتر است.
2) رشد عقلی:
به یقین زمانی که فردی رشد فکری لازم جهت انتخاب همسر را نیافته است، نمی تواند اقدام به تصمیم برای ازدواج خود بنماید و چه بسا قدرت تشخیص مصلحت یا مفسده در ازدواج با فرد مورد نظر را ندارد.
رشد فکری پس از بلوغ جسمانی رو به تکامل می رود. پس از بحران های بلوغ، فرد استعدادها، توانائیها و امکانات محیطی خود را بهتر می شناسد و نسبت به شخصیّت خود بیشتر آگاهی می یابد. در نتیجه تصمیماتش بیشتر از عقل نشأت می گیرد تا احساسات.
3) رشد عاطفی:
رشد عاطفی و احساسی از شرایط لازم برای ازدواج است و دارای محاسن و مزایای زیادی است. از جمله اینکه قدرت محرکه انسان است، عامل اتصال و پیوستگی و تلطیف انسانها و جوامع است، از مهمترین عوامل موفقیّت در زندگی زناشویی است.
فرد برخوردار از رشد عاطفی، مهار احساسات منفی و مثبت خود را در دست دارد. او در ابراز خشم و ترس، گریه و شادی، محبّت و غیره در محدوده مورد قبول جامعه عمل می کند، نه همانند یک کودک. رشد عاطفی نیز مانند رشد عقلی به سنّ تقویمی نیست، بلکه به میزان یادگیری، تجارب فرد و از همه مهمتر تعامل عاطفی کودک با والدین و دیگر بزرگسالان آموخته می شود.
4) رشد اجتماعی:
رشد اجتماعی رابطه نزدیکی با رشد عقلی و رشد عاطفی دارد. انسان دارای چهار دنیای اجتماعی است: خانواده، مدرسه، شغل و دوستان که فرد را باید از نظر اجتماعی در آنها مورد ارزیابی و بررسی قرار داد. فردی که از رشد اجتماعی برخوردار است روابط اجتماعی (از جمله رابطه بین زن و شوهر) را بهتر درک می کند، به دیگران احترام می گذارد، حقوق دیگران را محترم می شمارد، نقش، وظایف و مسئولیتهای مربوط به خویش را به نحو أحسن انجام می دهد.
5) رشد اخلاقی:
روابط زناشویی همانند هر ارتباط اجتماعی دیگر بین انسانها با در نظر گرفتن ارزشهای اخلاقی و معنوی زن و مرد است که منجر به سعادت و معنویت زندگی آنان می گردد.
بسیاری از امور و مسائل زندگی زناشویی در چهارچوب اخلاق و فضایل اخلاقی قابل حلّ است و هر اندازه زن و شوهر متخلّق به اخلاق و رفتار پسندیده مانند صداقت و گذشت، درستی و فداکاری و… باشند زندگی شان از سلامت و آرامش بیشتری برخوردار خواهد بود.
اگر دختر و پسر این شرایط را دارا بودند می توانند ازدواج نمایند. البته باید دانست مناطق، محیط ها، جامعه ها، نسلها، نژادها، قبیله ها، خانواده ها و افراد (تفاوتهای فردی)، در این زمینه یکسان نیستند، بلکه تفاوت هایی با هم دارند، مثلاً در سرزمینهای «گرمسیر» بلوغ جنسی زودتر فرا می رسد تا مناطق «سردسیر»؛
و در محیطهای باز و شلوغ که برخورد زن و مرد و دختر و پسر بیشتر است، و در محیطهای غیرمذهبی و بی بند و بار که مسائل محرم و نامحرم و حجاب و عفّت کمتر رعایت می شود، بلوغ جنسی زودتر فرا می رسد تا در محیطهای مذهبی و پاک و با عفّت و پایبند به قوانین شرعی؛
و در خانواده های غیرمؤدب و بی فرهنگ که رعایت حفظ مسائل جنسی را نمی کنند و احیاناً بچه ها شاهد مسائل جنسی (کلامی و غیرکلامی) پدر و مادر خود هستند، بلوغ جنسی زودتر فرا می رسد تا خانواده هایی که این مسائل را رعایت می کنند. کمیّت و کیفیّت خوراک و غذا نیز در این موضوع تأثیر دارد؛ آنهایی که غذای بیشتر و قوی تر می خورند، بلوغ جنسی شان سریعتر است.
آنچه که آمار و تحقیقات نشان می دهد، حاکی از آن است که بهترین سن ازدواج برای پسران ۱۹ سال و برای دختران ۱۶ سال است. البته این سن متوسط است ممکن است پسر یا دختری زودتر از این نیاز به همسر داشته باشد، که باید اقدام شود. در مسأله ازدواج نباید بیشتر به مسائل اقتصادی توجه کرد و ازدواج را به تأخیر انداخت که اگر به تأخیر بیفتد باید شاهد فساد و فحشاء در جامعه بود.
جوان اگر هنگام ازدواج نتواند ازدواج نماید تحت فشارهای جنسی و روانی از راههای غیرصحیح خود را ارضاء خواهد کرد. تحقیقات نشان می دهد که اگر جوانان خوب آموزش ببینند هم زندگی لذّت بخشی بعد از ازدواج خواهند داشت و هم فرزندانِ کسانی که در سنین گفته شده ازدواج کنند سالم تر و باهوش تر خواهند بود و در آینده با فاصله سنی کم ارتباط بهتری با فرزندان خود خواهند داشت.
اصطلاح « حکمت » از آن دسته اصطلاحاتی است که خیلی زود توسط اندیشمندان مصادره شد! گروهی شدند « حکیم » و شروع کردند به تدریس اندیشه های خود تحت عنوان «حکمت»؛ دقیقا در همین زمان بود که حکمت آرام آرام از دسترس مردم دور شده و دیگر همگان پنداشتند «حکما» گروه خاصی هستند، غیر قابل دسترس!
روزانه تعداد زیادی لینک در افسران منتشر میشود و برخی از آنها به خوبی دیده نمیشوند . باید بدانید بهترین زمان ارسال لینک بستگی به حرفه و مخاطب شما دارد . با کمی تلاش بیشتر و کمی تفکر خلاقانه می توانید بهترین زمان را برای خود مشخص کنید در این مقاله نکاتی برایتان نوشته ایم تا با بهکارگیری این نکات هر لینک شما در افسران برگزیده شود
بررسی ها نشان می دهد که یک لینک افسرانی در طول یک ساعت پس از انتشار نصف دسترسی و رای خود را دریافت می کند. به این ترتیب شما باید تشخیص دهید چه زمانی طرفدارانتان در افسران هستند و ارسال لینک را در همان ساعت برنامه ریزی کنید .
مخاطب خود را بشناسید
به سیاهه رای دهندگان لینک های خود نگاهی بیندازید , آنها ممکن است نسبت به انچه شما فکر می کنید متفاوت باشند ؛ می توانید جنسیت افراد را با باز کردن پنجره رای دهندگان از منوی سمت راست تشخیص دهید .
حالا که اطلاعاتی درباره مخاطبان خود دارید , درباره روز آنها فکر کنید آیا طرفدار یا مخاطب شما یک مادر است ؟ یادانش آموز ؟ در نظر گرفتن همه این عوامل به شما کمک می کند تا بهترین زمان ارسال لینک در افسران را بیابید.
آنچه را می دانید به کار گیرید
برای موثر بودن لینک ها از اطلاعاتی که روزانه از خبرگزاری ها دریافت می کنید نیز استفاده کنید سعی کنید لینک شما متنی مناسب و چالش برانگیز داشته باشد و کنار آن از طرفدارن خود بازخورد دریافت کنید و درباره نظرشان برای نوشتن لینک بعدی فکر کنید .
آمارهای استفاده از افسران
امروزه افرادی بیشتری نسبت به گذشته از طریق موبایل یا نسخه اندروید به افسران دسترسی دارند
هر روز هزاران نفر در افسران فعال هستند صاحبان گوشی های هوشمند , وبلاگ نویسان و دانشجویان وقت بیشتری را برای بررسی لینک های افسران صرف میکنند.
احتمالا کاربران به محض بازگشت از کار یا پایان ساعت اداری در حال دسترسی به موبایل یا خواندن لینک هستند . ماههای گذشته که در حال بررسی ارسال لینک بین ساعات 13 تا 15 روی صفحه افسران بنیانا بودیم به نتایج جالبی رسیدیم ,کاربران افسران دوست دارند بعد از خوردن نهار لینک های افسران را بخوانند و رخدادهایشان را بررسی کنند . این افراد تقریباً دو برابر در آخر هفتهها نسب به روزهای دیگر هفته زمان صرف دیدن لینک های افسران می کنند
سریع نتیجه گیری نکنید ,کمی فکر کنید روزهای اخر هفته بین ساعت پنج تا هشت بعد از ظهر لزوما بهترین زمان ارسال لینک در افسران نیست ؛در این ساعات ارسال لینک شما برابر است با رقابت با صدها لینک خبری سایت ها و وبلاگهای دیگر که در افسران به اشتراک گذاشته میشوند
زمانی که در کل لینک های کمی در حال جریان است ,سعی کنید ان نقطه غیر اوج شیرین توجه مخاطبان را مشخص کنید ؛ زمانی که در آن اکثر مخاطبان شما در افسران هستند و حداقل لینک ها در جریان است . هم چنین بررسی ها نشان می دهد بیش از نیمی از کاربران تنها زمانی که در دانشگاه یا سرکار نیستند به افسران متصل می شوند .
حال بیایید بهترین زمان ارسال لینک در افسران را مرور کنیم :
اول صبح
فاصله بین برگشتن از کار تا صرف شام
زمان خواب
زمانهای ذکر شده در ذیل برای ارسال لینک توصیه نمیشود
در حین ساعت کاری از نه صبح تا دوازده
بعد از شام (زمان تماشای تلویزیون )
آخر هفته ها
بهترین زمان ارسال لینک در افسران هنگامی است که مخاطبان شما آن را خواهند دید و این اتفاقی بی نظیر برای کار و حرفهتان خواهد بود .
محمدحسین امینی: خبرنگار ما در واحد مرکزی وبگردی عصر روز گذشته موفق شد ازجمله با یک دانشجوی مقطع پُست دکترای کُشتهسازی و همچنین یک فعال سیاسی نزدیک به جریان پراگماتیسم وخیم، گفتگوی کوتاهی ترتیب دهد که شرح آن را در ادامه میخوانید.
علیرضا، دانشجوی رشته نسبتاً نوپای کُشتهسازی که اکنون در مقطع پست دکترای آن مشغول به تحصیل است و به گفته خود مقالات و پژوهشهای متعددی در این زمینه تقدیم جامعه کُشتهسازان بدون مرز نموده است، در آغاز گفتگو با خبرنگار فرهنگ نیوز در پاسخ به پرسشی در زمینه نگاهش به مقولهی 9 دی پرسید: کسی میتواند این را پاسخ بدهد که چرا در مراسم ۹ دی سال ۸۸ ملت از درب منزلشان پای پیاده و بلکه سینهخیز به سمت خیابان آزادی و خیابان انقلاب نیامدند؟ آیا ملت گمان میکردند که ما تسلیم «صحنهآرایی خطرناک اتوبوسها» خواهیم شد؟!
او اضافه کرد: چرا مردم ایران فکر میکنند که حقدارند افسانهی فتنهی ۸۸ را اینقدر کش بدهند، اما مثلاً ما حق نداریم بحث برخی مفاسد اقتصادی را در رسانههایمان کش بدهیم؟ آیا ملت بر این باور است که اگر تبیین و روشنگری در باب فتنهی ۸۸ را کش بدهد، ما با همکاری سرویسهای اطلاعاتی دنیای آزاد قادر به تکرار ماجراهای آن سال نخواهیم بود؟ یا مثلاً گمان کردهاند که اگر ما مسئلهی فسادهای اقتصادی را در مطبوعات کش ندهیم و فضای جامعه را با شایعات ملتهب نکنیم و مجرمین اصلی را فراری ندهیم، مرتبطان و عوامل ما قادر به ادامه دادن این فسادها نخواهند بود؟
تحصیلکردهی مقطع تحصیلات تکمیلی رشته کُشتهسازی در ادامهی گفتگو ضمن اشاره به وجود برخی ممانعتها و موانع سؤالبرانگیز در کشور گفت: چرا در کشور ما اجازه داده نشد که «هواپرستی افراد» بر رأی و خواست مردم ارجحیت داشته باشد؟ کسی میتواند پاسخ دهد که چرا انتخابات سال 1388 ابطال نشد؟ آیا مردم منافع خود را بهتر از ما میشناختند؟! در کشوری که ما نتوانیم برای مردم اولویت تعیین کنیم، دیگر چه کسی میتواند «دقیقترین پاسخ» را به علامتهای صهیونیسم بینالملل برای دخالت در امور ایران بدهد؟ مگر میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – تمام تلاشش را جهت «تعیین تکلیف کردن برای مردم» نکرد؟ چرا عدهای مقابله کردند؟
علیرضا ضمن اعتراض به رواج برخی سلیقه ها در صداوسیما، ازجمله به تکرار زیاد یک داستان در صداوسیما اشاره و بدان انتقاد کرد: چند بار باید این قصه را بشنویم که 5 سال و نیم پیش، یک هیئتهایی از ایران به دیدار مسئولین وزارت اطلاعاتِ ساحلعاج رفته بودند! سر میز شام از مسئولین آنها پرسیده بودند که شما دربارهی مسئلهی انتخابات مشکلی با نامزدهای انتخاباتیتان دارید؟ پاسخ داده بودند نه، مثلاً چه مشکلی؟ گفته بودند ما اینجا هرچند سال یکبار یک انتخابات برگزار میکنیم، 45 دقیقه از اتمام رأی دادن مردم نگذشته فلان نامزد انتخاباتی زنگ میزند و با اعتمادبهنفس مثالزدنی میپرسد:«من برندهی قطعی با نسبت آراء بسیار زیاد هستم. مخالفتی هست؟» برایش توضیح میدهیم که هنوز معلوم نیست که بابا! او هم میگوید که «حالا که اینطوره، پس از اول برگزار کنید انتخابات را»! همهی ما بارها و بارها این قصه را شنیدهایم. بس نیست واقعاً؟!
او ضمن مخاطب قرار دادن مسئولان صداوسیما گفت: آقای صداوسیما! جهت اطلاعتان ساحلعاج فقط یک «جمهوری» پیشپاافتاده است. ولی وقتی در ایران واقعاً فکر میکنیم که بلدیم و امکانش را داریم و امیدواریم که بتوانیم با رایزنی با رهبری و حتی فشار آوردن به ایشان از طرق مختلف، انتخابات را ابطال کنیم، خوب چرا نکنیم؟ واقعاً هیچوقت اجازه داده نشد که این پرسش ساده از یکی از کانالهای 24 ساعته ی شما فقط برای چند دقیقه با مردم در میان گذاشته شود! چرا؟ بگذارید مردم فقط به همین یک پرسش فکر کنند: وقتی میشود در هنگامِ باخت در انتخابات آن را ابطال کرد و دوباره برگزار نمود، چرا از این فرصت استفاده نکنیم؟! ها؟!
علیرضا در ادامه سخنانش گفت: چرا مردم ایران از صداوسیما تقاضا نمیکنند که ماجراهای سال 88 را دوباره و چندباره پخش نکند؟ اگر این برنامهها مخاطب ندارند اصلاً چرا با پول بیتالمال ساخته و پخش میشوند؟ اگر دارند ساخته و پخش میشوند، نکند هنوز مخاطب داشته باشند؟! کسی حواسش هست آقا؟! یکی از پرسشهای مهم و اساسی من این است که چرا اثری از جلب رضایت مهندس موسوی – آن مجسمهی تقوا – در برنامههایی که درباره 9 دی پخش میشود وجود ندارد؟
او همچنان که به طرح پرسشهایی میپرداخت سخنانش را اینگونه پایان داد: چرا در هیچ کجای تاریخ ایران تصور دقیقی از کمیت و کیفیت وجود نداشته؟ اصلاً بیایید فرض کنیم تقلبی هم در انتخابات سال 88 رخ نداده باشد (فرض محال که محال نیست!) چرا کسی متوجه این مسئلهی ساده نمیشد و نمیشود که چهبسا جمعیتی که از نظر کمّی خیلی کمترند، از نظر کیفی خیلی بیشتر باشند؟ اصلاً چرا همیشه «تعداد» آراء شمرده میشود؟ چطور ممکن است رأی کسانی که از فرط فرهیختگی به میرحسین موسوی – یعنی همان مجسمهی تقوا – رأی داده بودند با رأی آن دیگران – که چون نمیخواهم حرف بدی بزنم زود عبور میکنم – یکی باشد؟ واقعاً در سال 88 آیا شاهد یک کودتای سازماندهی شده علیه «کیفیت» نبودیم؟ میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – از نظر فنون برجستهای که بلد بود، آیا با آن رقبای دیگر – که چون نمیخواهم حرف بدی بزنم زود عبور میکنیم – قابل مقایسه بود؟
در ادامه، همکار ما از واحد مرکزی وبگردی به سراغ علیرضا، دیگر فعال سیاسی اجتماعی که به گفته خود با «پراگماتیستهای وخیم» نزدیکی فکری داشت رفت و از او خواست که نظراتش را ازجمله دربارهی مطالبی که دوست کُشتهسازش علیرضا گفته بود مطرح کند.
علیرضا، پراگماتیستِ وخیم که مایل بود ادامه مباحث دوست کُشتهساز خود در موضوع صداوسیما را پی بگیرد گفت: من میپرسم. آیا صداوسیما که از بیتالمال تغذیه میکند و موظف است از همهی فرصتها بهره ببرد، هیچ خبر دارد که میتواند دروغ بگوید و همچنان در دل مردمان بماند؟ آیا صداوسیما خبر دارد که میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – در سالهای 88 و 89 که هنوز فرصت ارتباط با مردم را داشت، فقط با کمک دروغهایی که گفت چند صد درصد محبوب شد؟ آیا صداوسیما خبر دارد که موسوی تنها با دروغِ «تقلب در انتخابات» موفق شد کاری بکند که مردم جز هنگام پخش زندهی فوتبال یا برخی مواقع استثنایی دیگر هیچ کاری جز «اندیشه بهاندازهی دروغ او» نکنند؟ چرا صداوسیما این فرصت را از دست میدهد؟ اصلاً صداوسیما خبر دارد که موسوی – آن مجسمهی تقوا – در خلال سالهای 88 و 89 در زیرزمین خانهاش موفق به بومیسازی فناوری ضد تهوع شد؟! فناوریای که باعث میشد او بتواند هرچقدر لازم میداند دروغ بگوید اما ملت همچنان دچار تهوع نشوند! خوب این بد بود؟ چرا هنوز قدرِ این فناوری بومی دانسته نشده است؟
علیرضا در ادامه با اشاره به وقایع 30 خرداد 88 در تهران و ظلمِ سازمانیافتهای که از فردای آن روز در حق اراذلواوباش شد گفت: آن جمعیتِ قریب به 400 هزارنفری که بهعنوان آتش زنندگانِ شهر تهران در سیام خرداد سال 88 صادقانه فعالیت کردند، بهروشنی دستچینشدهترین نیروها و درونیترین و محکمترین دژ میرحسین موسوی – همان مجسمه تقوا – بودند، همانها که وحشت و فرار مردم از دست خودشان را نه از طریق جلوههای ویژهی تلویزیون بیبیسی که با چشم خود دیده بودند و میتوانستند ترس و نفرت مردم در 30 خرداد را با شوق آنها در روزهای قبل از انتخابات مقایسه کنند.
اینها اما بعداً از زبان موسوی – آن مجسمه تقوا – شنیدند که بحمدالله «مردمِ علاقهمندِ او» بیش از موارد قبل در خیابان حضور داشتند! آن 400 هزار نفر بهراستی چه گناهی دارند؟ آیا انصاف است که به آنها گفته شود که هنوز مصلحت در این است که از اقدامات شجاعانه و جان برکفانهشان با عنوان «حضورِ عدهی بیشتری از علاقهمندانِ مردمیِ موسوی» یاد شود؟ حتی ممکن است آنها خودشان را به این راضی کنند، اما آیا در خلوت خود میتوانند باور کنند که آنهمه چیزی که آتش زدند را درواقع آتش نزدهاند؟! این بعید نیست؟
وی در انتها مانند دوست کُشتهساز خود به نقد فرصت سوزیهایی پرداخت که معتقد بود در صداوسیما به وقوع پیوستهاند. او با مخاطب قرار دادن مدیران این رسانه ازجمله گفت: آقای صداوسیمای جمهوری اسلامی! خبر داری که هرچند روایت شده که «بهتان و دروغ از آسمان و زمین سنگینترند» ، اما موسوی – آن مجسمه تقوا – بهتان زد و دروغ گفت و همچنان هم بهگونهای مظلوم است که عدهای از نمایندگان مجلس صبح و شبشان را برای رفعِ ظلم از او یکی کردهاند؟ اگر خبر داری، چرا خود را به دروغ و بهتان مجهّز نمیکنی؟! چرا نگاه نمیکنی که فقط چند جمله تهمت و دروغ از یک انسان یکلاقبا که از پسِ دیوارهای حصر به بیرون میرسد چگونه توپخانههای دروغ در پراگ و لندن و واشنگتن را تغذیه میکند؟ آیا فکر میکنی که تغذیه نمیکند؟!
اگر اینطور است، چرا آن آدم یکلاقبا را از حصر خارج نمیکنی تا قدری بیشتر دروغ بگوید و آنوقت خوب متوجه شوی که دروغ چقدر تأثیر دارد؟ چرا باور نمیکنی آن شیطانی که شمشیرِ «بزرگترین دروغ تاریخ جمهوری اسلامی» را در دست موسوی – آن مجسمه تقوا – گذاشت، قادر است آن شمشیر برّنده را در اختیار تو هم بگذارد؟! تا کی میخواهی این حرف نخنما را تکرار کنی که نمیخواهیم بابت دروغ هزینه بدهیم؟! کدام هزینه؟ مگر خبر نداری که حتی آنهایی که اخبار دروغِ بیبیسی فارسی را برای مردم میخوانند هم به آن اخبار باور ندارند؟! دروغ چه هزینهای داشته برای دروغگو؟! آقاى صداوسیما! راستی کم جو! صداقت کم جو! روشنگری کم جو! دروغگویِ حرفهای آور به دست! و به دست هم نمیآوری تا وقتیکه در شیوهات تجدیدنظر نکنى و دست از صداقت برنداری…
در ادامه بازنشر نوشته استاد شهاب مرادی که در اردیبهشت سال 91 منتشر شده است را میخوانید
[divider]
شاید اولین باری که یک دانشجو لینکی را برایم ایمیل کرد تا آتش شور انقلابیام را شعله ور کند و مرا به واکنش وادار کند، خیلی نگذشته بود که دیدم ایمیلهای گروهی دست به دست میچرخد و لحظه به لحظه دامنهٔ مخاطبش افزوده میشود؛
ایمیلی که حکایت از توهین یک هتاکِ بی دین، به یکی از مقدسات در یک صفحه از بیکرانهٔ اینترنت میکرد و تشویق برخی از جوانان پاک و مؤمن که جوًیی احساسی و عاطفی در دفاع از مقدسات در فضای مجازی علی الخصوص در فیس بوک به راه انداخته بودند و به تدریج خبرش با به به و چَه چَه در وبلاگها و سایتها منتشر شد.
با دیدن این اتفاقات نگران تر میشدم چون معلوم بود که این فضا و یادآوری و تکرار توهین و دفاع مستقیم! و دامن زدن به ماجرا یعنی زمینه ای برای تکثیر و تشدید توهینها و تغییر روشهای ملحدان و بیماران سخت روانی که فزادهم الله مرضا.
این نکته را نمیخواستم اینجا و یا در تلویزیون و منابر به صورت عمومی بگویم لذا در کلاسهایم نظرم را همان موقع گفتم و اجمالاً مخالفتم را بیان کردم اما ظاهراً ناچاریم این تذکر لازم و ضروری را صورت عمومی بیان کنیم.
این که مُد شده؛ هر کس از جدیدترین بیانات یک دیوانهٔ بی خرد، زودتر اطلاع داشته باشد، از سایرین، مؤمن تر و انقلابی تر است، از یک سو، مؤمنین را در مسابقه زودتر باخبرشدن و سریع اعلام کردن موارد مشابه میاندازد و از سویی بهترین فرصت و قویترین رسانهٔ رایگان را برای چهره شدن و جهانی شدن یک دیوانه مهیا میکند.
وقتی اروپا تمام ظرفیت تبلیغی خود را پای دفاع از یک زن بدکارهٔ قاتل میآورد، پس جا برای چند دیوانهٔ بی دین هم هست!… البته اگر ما دست به دست هم دهیم و نام او را بر سر زبانها بیاندازیم و به سرعت از یک ناشناسِ بیمار -تاکید میکنم- یک چهرهٔ معروفِ مخالف جمهوری اسلامی و مخالف شیعه بسازیم. و چالشی به چالشهایمان اضافه کنیم.
در زمان تهدید آن کشیش دیوانه امریکایی در برنامه زنده این شبها نظرم را بیان کردم؛ و درخواست کردم از رسانه ملی و کارشناسان که «نام این فرد را نیاورید. او را عَلَم و معروف جلوه ندهید -چون معروف نیست- و آدرس کلیسای کوچک او را ندهید.
چون تمام این بازی موهن را درآورده فقط برای دیده شدن و کسب امتیاز در امریکا و غرب. او را تحقیر کنید و از دانستن نامش یا فامیلی او تجاهل کنید! برای او گزارش خبری نسازید.» اما شهوتِ عجیب و غریب “خود برتر” جلوه دادن و خود را آشنا به ۷ میلیارد سکنه زمین نشان دادن،
در بسیاری از چهرهها هست و به مدد همین گوگلِ کذا و کذا تمام جزییاتی که خودشان میخواهند، را فرد به دست میآورد و با مباهات بیان میکند و خلق الله هم می گویند به به چقدر این فلانی دشمن شناس است. واقعاً باید از این بی تدبیریها احساس خطر کرد.
کسی انکار نمیکند “دفاع نادرست و روشهای ناصحیح و هیجانی” راه کاری مناسب و مدبرانه ای برای مقابله نیست اما مشکل اینجاست که از کجا معلوم که این روش درست است یا آن روش؟ و ظاهراً فقط چاره آزمون و خطاست! و متاسفانه هزینهٔ این آزمون و خطاها را که قابل محاسبه هم نیست، کسی به عهده نمیگیرد و اگر به عهده بگیرد آیا قابل جبران است؟ متحیرم که چرا همه سربازان این خط “آتش به اختیار” عمل میکنند و از دیگران انتظار پیروی و تأیید و همراهی دارند مگر اهالی این جبهه با فرماندهٔ خود قطع ارتباطاند؟! اگر گروهی از لشکر توحید از فرمانده خود و سلسله مراتب فرماندهی انتظار تبعیت و همراهی داشته باشند سابقه تاریخی ما آنها را نهروانی مینامد، نه شُرطَةُ الخَمیس!
چرا این نوع واکنشهای ناصحیح تقبیح نمیشود؟! آیا این روشها مثلاً همین اطلاع رسانیهای سایتهای تحلیلی خبری یا ایمیلهای گروهی فوری و یا همین دهه گرفتنهای اینترنتی در کنترل این موارد تأثیر داشته؟؟
جسارتا پیشنهاد میکنم: ۱. خوب است ماده ۵۱۳ قانون مجازات اسلامی را بخوانید: [هرکس به مقدسات اسلام و یا هر یک از انبیاء عظام یا ائمه طاهرین (ع) یا حضرت صدیقه طاهره (س) اهانت نماید اگر مشمول حکم ساب النبی باشداعدام میشود و در غیر این صورت به حبس از یک تا پنج سال محکوم خواهد شد.] و فهرست محتوای مجرمانه؛ موضوع ماده ۲۱ قانون جرائم رایانه ای را هم ببینید.همهٔ تمهیدات قانونی برای کنترل و مدیریت این موارد در قانون پیش بینی شده فقط باید سطح انتظار و توقع اجتماعی از دستگاههای نظارتی و قضایی ارتقاء پیدا کند.
۲. اگر این نوع موارد را که کم نیستند درجایی دیدید آدرس مطلب آن را برای دوستانتان ارسال نکنید.
۳. اگر کسی برای شما ارسال کرد از مراجعه و دیدن لینک آن مطلب خودداری کنید حتی اگر دوست صمیمی شما برایتان نوشته باشد: «ببین چه توهینهایی کرده و یا حتی چه شبهاتی وارد میکنند» جدا خودداری کنید. جنگ کلیکها و امتیارات فیس بوکی و الِکسایی و… است و کسب رنکینگهای مجازی و سیاسی-اجتماعی پیاده نظام صف دشمن است!
۴. و حتماً آدرس آن صفحه را جهت پیگیری و اقدام قضایی خردمندانه و دور از هیاهو به مراجع قانونی از طریق این لینک گزارش کنید و بدانید که بعد از آن هیچ مسئولیتی در قبال اطلاع رسانی ندارید!
۵. اگر در جمع خانواده و دوستان در این خصوص صحبت شد، تجاهل و تغافل کنید و با ذکر تبری از دشمنان اسلام و بی اهمیت دانستن این اتفاقات، محترمانه درخواست کنید موضوع گفتگو عوض شود.
۶. فراموش نکنیم انتشار این نوع اخبار از مصادیق اشاعه فحشاست و معصیت است.
۷. هرچند همهٔ دلایلم را بیان نکردم اما از شما درخواست میکنم دراین باره دقیق تر تأمل و تفکر کنید.
۸. مراقب سلامت روح لطیف و پاک خودتان باشید و اگر چنین مواردی را دیدهاید یا خواندهاید، خود را دلداری بدهید که هرچند خدا همیشه دشمن داشته و دارد اما الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه و بدانید که سالها و قرنها بدترین جسارتها به انبیاء و ائمه سلام الله علیهم اجمعین شد اما اسلام زنده است و رو به گسترش و توسعه. چه جسارتی بالاتر از شهادت امام حسین و اسارت اهل بیتش اما ببینید این اسلام و امام حسین است که زنده است و حیات بخش!
چند نکته کوتاه و بدون شرح در مورد زمینههای بروز این نوع رفتارها: – نقش اختلالات حاد روانی در این گونه رفتارهای هنجارشکن باید جدی تر تلقی شود. ارتباط روشن برخی اختلالات سایکوتیک با برخی معضلات سیاسی-اجتماعی و اجتماعی-فرهنگی را نمیشود انکار کرد و لزوم توجه و بررسی موضوع از ناحیه نظام خیلی ضروری به نظر میرسد.
تا همه با هم بتوانیم با تحلیلی روشن و غیر ژورنالیستی از زمینههای بروز این نوع رفتارهای خشم آلودِ ملحدانه، به مدیریت زمینههای بروز آن پرداخته شود.
– توجه و اهمیت دادن به “تشخیص، درمان و مراقبت” از بیماران حاد روانی مسئله مهمی است. و این مسئله پیش از آن که به حوزه سلامت و درمان مربوط شود حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی را درگیر میکند.
هیچ می دانید در تهران تخت خالی در بیمارستانهای روانی به سختی پیدا میشود و برخی روانپزشک ها -از جمله همکارانم در زندگی بهتر- برای بستری کردن یک بیمار اورژانس چند روزی تا دوهفته باید معطل باشند. این شرح حال بیمارانی سایکوتیکی است که خود یا خانواده آنها برای درمان اقدام میکنند.
– تأثیر کش مکشهای والدین و اختلافات ادامه دار خانوادگی در بروز رفتارهای ناهنجار ریز و درشت مؤثر است.
– قبلاً هم ابراز نگرانی کردم که باید برای حفظ سلامت روانی کودکانمان و سلامت و تعادل هیجانی جوانان تدابیری علمی و عملیاتی طراحی کرد؛ تدابیری غیر فضایی، خداپسندانه و غیر تبلیغاتی.
از این حرفها بگذریم؛ اجازه بدهید دو نکته ساده هیئتی عرض کنم: الف) شما روضهٔ ماهیانه دارید؟ مجالسی که در قدیم خیلی رایج بود و یک روحانی در کمتر از یک ساعت، چند مسئله شرعی و اعتقادی را بیان میکرد با کمی موعظه و خودش یا یک مداح با ذکر توسل، روضه ای میخواند و چشمها تر میشد و امن یجیب و دعا و جلسه با یک چای ساده تمام میشد.
نه لازم بود مداح و سخنران کشوری باشند و مشهور و نه لازم بود برای جلسه تدارکات پیچیده و سختی در نظر گرفت؛ فقط یک اعلام ساده به در و همسایه و فامیل که ما مثلاً سوم ماه قمری ساعت ۶ بعداز ظهر روضه داریم.
به این نوع جلسات بسیار نیازمندیم. مخالف جلسات عمومی گسترده نیستم اما تأثیر این نوع مجالس روضهٔ خانگی را بسیار بیشتر از مجالس چند ده هزار نفری می دانم و هر دو را لازم. اگر چنین رسمی ندارید امتحان کنید.
ب) هیئت هفتگی چطور دارید؟ مثلاً ما از زمانی که با دوستانمون -که امروز اغلب روحانی هستند- هیئت متوسلین به حضرت امام هادی علیه السلام را در دهه ۶۰ -دهه دوم زندگی مان- تأسیس کردیم، همه خانوادگی تعلق خاطر و عشقی به آن داریم و نذر و نیازها و توسلات مان اغلب درآن جاست.
پنجاه و ششمین سوره قرآن واقعه نام دارد که مکی و 96 آیه دارد.از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم روایت شده: هر کس سوره واقعه را قرائت نماید نوشته میشود که او از گروه غافلان نیست.1
این سوره از سورههایی است که اخبار قیامت و احوال آن در آن آمده است و از اسباب پیر شدن رسول الله صلی الله علیه و آّله است. ابن عباس میگوید: مردی از رسول خدا پرسید: چرا اینقدر زود پیر شدید؟ در جواب فرمود: سورههای هود، واقعه، مرسلات، نبأ مرا پیر کرده است.2
از امام باقر علیه السلام روایت شده: هر کس هر شب پیش از خواب سوره واقعه را قرائت کند در حالی خداوند را دیدار میکند که چهرهاش مانند ماه شب چهاردهم میدرخشد.3
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس به بهشت و ویژگیهای آن مشتاق است سوره واقعه را قرائت کند.4
امام صادق علیه السلام فرمودند: هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را بخواند خداوند وی را دوست بدارد و نیز دوستی او را در دل همه مردم اندازد و در طول عمرش در این دنیا بدبختی و تنگ دستی نبیند و آسیبی از آسیبهای دنیا به او نرسد و از همدمان امیرالمؤمنین علیه السلام باشد و این سوره خصوصیتی نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام دارد که دیگران با وی در آن شریک نیستند.
آثار و برکات سوره واقعه
1) رفع فقر و تنگدستی
هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ تنگدستی و گرفتاری به او نمیرسد. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودهاند: سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.5
در داستان جالبی درباره عبدالله بن مسعود آمده است: عبدالله بن مسعود صحابی بزرگوار رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم بیمار شد. خلیفه وقت، عثمان بن عفان، به دیدار او رفت و ناراحت و نگرانی در چهره او دید از او پرسید: چرا ناراحتی و آه و ناله میکنی؟
گفت: گناهکارم. پرسید: چه میخواهی؟ گفت: رحمت خداوند را،
پرسید: آیا نیاز به پزشک داری؟ گفت: طبیب حقیقی مرا بیمار کرده است.
پرسید: آیا میخواهی کمک مالی به تو بکنم؟ گفت: آن زمان که نیاز داشتم ندادی و اکنون نیازی ندارم.
عثمان گفت: پول میدهم برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت: آنها نیازی ندارند. چون به ایشان گفتهام که همواره سوره وقعه را قرائت نمایند که هیچ گاه نیازمند نخواهند شد.
2) ایجاد برکت
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند: اگر سوره واقعه را بنویسند و در خانه بگذارند موجب افزایش خیر و برکت میشود و هر کس به قرائت آن مداومت ورزد، فقر از او برطرف میشود و در آن افزایش حفظ و توفیقات و وسعت در مال وجود دارد.7
3) روش کسب محبوبیت
امام صادق علیه السلام فرموده است: هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را قرائت کند، خداوند او را دوست دارد و او را محبوب همه مردم میگرداند و هرگز در دنیا ناراحتی، فقر و تنگدستی و آفتی از آفات دنیا به او نخواهد رسیدو از همراهان و رفیقان امیرالمؤمنین علیه السلام خواهد بود. و این سوره ویژه امیرالمؤمنین علی علیه السلام است و هیچ کس در آن شرکت ندارد. 8
4) آسانی مرگ و بخشش اموات
از امام صادق علیه السلام نقل شده است: سوره واقعه دارای منافع و بهرههای زیادی است که قابل شمارش نیست. از جمله فواید این سوره آن است که اگر برای مرده ای خوانده شود، خداوند او را می امرزد و اگر برای کسی که در حال احتضار و مرگ است بخواند، مرگ و خروج روحش به اذن خدا آسان میشود. 9
5) آسانی زایمان
به همراه داشتن نوشته سوره واقعه موجب آسانی زایمان میشود. 10
ختومات مجرب
1) جهت برآورده شدن حاجات شرعی و ادای دین
40 شب، هر شب یک بار سوره «واقعه، مزمل، لیل، انشراح» را بخواند و بعد از تلاوت این سورهها دعای زیر را بخواند. که بسیار مجرب است:
«یا رازق السائلین، یا راحم المساکین، یا ولی المؤمنین، یا غیاث المستغیثین، یا ارحم الراحمین، صل علی محمد و آل محمد واکفنی حلالک عن حرامک و بطاعتک عن معصیتک و بفضلک عمّن سواک، یا اله العالمین و صلی الله محمد و آله اجمعین»11
2) جهتزیاد شدن رزق و روزی و وسعت معیشت
از شب شنبه شروع کند و هر شب 3 بار بخواند و استثنائاً در شب جمعه 8 بار بخواند و این عمل را 5 هفته اجرا کند و قبل از تلاوت هر بار این سوره این دعا را بخواند:
«اللهم ارزقنا رزقاً حلالاً طیّباً من غیرک استجب دعوتنا من غیر رد و اعوذ من الفضیحتین الفقر و الدّین و ادفع عنّی هذین بحق الامامین الحسن و الحسین علیهما السلام برحمتک یا ارحم الراحمین» 12
منبع: پایگاه اینترنتی انهار
پی نوشت ها: (1) مجمع البیان، ج 9، ص 355 (2) الأمالی شیخ صدوق، ص 304 (3) ثواب الاعمال، ص 117 (4) همان (5) کنزالعمال، ج 1، ص 264 (6) مجمع البیان، ج 9، ص 355 (7) تفسیرالبرهان، ج 5، ص 249 (8) ثواب الاعمال، ص 117 (9) تفسیرالبرهان، ج 5، ص 250 (10) المصباح کفعمی، ص 458 (11) درمان با قرآن، ص 111 (12)همان منابع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی، درمان با قرآن، محمدرضا کریمی»