[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
بازگشت اصلاحطلبان امکانپذیر است؟
«این انتخابات، اولین انتخابات پس از بازگشت اصلاحطلبان ـ به عنوان یکی از دو جناح اصلی کشور ـ به حاکمیت است و در واقع ثابت خواهد کرد آنان به صورت راهبردی و اصولی به سیاستورزی انتخاباتی برگشتهاند و از دنبالهروی از شبکهها و جنبشهای اجتماعی جدید به عنوان بدیل کنش سیاسی دست کشیدهاند و دوباره به عرصه سیاسی روی آوردهاند».
این بخشی از سرمقاله هفتهنامه صدا به قلم سردبیر آن با عنوان «چرا اصلاحطلبان اپوزیسیون نیستند» میباشد که در ادامه آن نیز مطلبی از عبدالله نوری با عنوان «اصلاحطلبان برانداز نیستند» آمده و همچنین مصاحبهای با حسین مرعشی انجام شده که با تیتر «فرصتی برای بازسازی روابط اصلاحطلبان و نظام» به چاپ رسیده است.
[/box]
اگر چه مطلب ذکر شده از سردبیر صدا با هدف اعتمادسازی است اما خود حاوی چند اعتراف نهفته است از «به سیاستورزی انتخاباتی برگشتهاند» و «از جنبشهای جدید به عنوان بدیل کنشهای سیاسی دست کشیدهاند» بر میآید که آنان به جهت روش و راهبرد در چارچوبهای نظام به عنوان یک جناح درونی عمل نکردهاند.
اما آیا میتوان به چنین بازگشت یا اعتمادسازی اطمینان کرد؟ بدون تردید نمیتوان هر کسی در اردوگاه اصلاحطلبی است را مخالف نظام یا ضدانقلاب خطاب کرد اما نقاط منازعه اصلاحطلبان و نظام نقاطی نیست که قابل بازگشت باشد. کسانی که خود را اصلاحطلب ناب میدانند از جهت رفتاری، منش و خصوصاً اندیشه در کجای جغرافیای نظام جای میگیرند.
از آقای مرعشی باید پرسید این فرصتی که از آن نام میبرید چیست و چگونه به دست آمد؟ با کدام تغییر؟ کدام توضیح؟ و کدام پوزش زمینه آن را فراهم کردهاید؟ مگر بازسازی روابط بدون توجه به آنچه موجب بیاعتمادی شده است امکانپذیر است؟
[box type=”warning” align=”” class=”” width=””]
فتنه 1388 یک متغیر و یک کارگاه عینی و عملی برای قضاوت است. بررسیها درباره جلسات سالهای 1387 و دوماهه 1388 حزب مشارکت و مصاحبه 1388/3/21 موسوی با هفتهنامه تایمز، انتخاب رنگ و تجمعات خیابانی و نوع شعارهای کف خیابان، تردیدی باقی نمیگذارد که نباید فتنه را دوگانه موسوی ـ احمدینژاد یا واکنش غیرمنتظره به نتیجه انتخابات بدانیم.
اصلاحطلبان نه تنها به مرزبندی اصرار نداشتند و نه تنها هنوز علت آن طراحی را توضیح ندادهاند بلکه از مطالبات علنی و خصوصی رهبری مبنی بر مرزبندی و ابراز برائت از کسانی که اصل نظام و آرمانهای امام را نشانه رفتهاند، عبور کردهاند. از آن روز تاکنون اصلاحطلبان چه اقدامی برای اصلاح سوءظن نظام انجام دادهاند.
سعید حجاریان فریاد میزند و بارها تکرار میکند که «اصلاحطلبی بدون برو و برگرد دموکراسیخواهی است» و صراحتاً میگوید، «اما باید شرایط و مقتضیات فراهم شود.» نظام باید سر را زیر برف بکند یا بگوید انشاءالله بزغاله است؟
[/box]
اصلاحطلبانی که خود را مدعی اصل نظام، امام و انقلاب میدانستند به اعتراف قوچانی تصمیم به بازگشت گرفتهاند. این بازگشت بدون تردید از راه میانبر و از پستو و پشت پرده امکانپذیر نیست.
باید از همان راه رفته باز گردند و پاسخ گویند که چرا فتنه را طراحی و اجرا کردند، چرا به مطالبات رهبری بعد از فتنه بیتوجهی کردند و چرا کشور و ملت را با مشارکت 85 درصدی در مقابل چشم ملتهای اسلامی و جهانیان سربهزیر کردند؟ علاوه بر فتنه 1388 که به عنوان یک متغیر در پرونده این جماعت ثبت است، مسائل اساسی دیگری وجود دارد که برگشت را به کلی امکانناپذیر میکند.
مدرنیسم اگر صدها آسیب فرهنگی و اجتماعی داشته باشد یک خاصیت مثبت هم دارد که رفتار، قلم و صوت افراد را قابل نگهداری و آرشیو میکند. «اصلاحطلبان اندیشهای» که بین قدرت و روشنفکری رفت و برگشت داشتهاند و بعد از حلقه کیان از معرفت ذاتی و فلسفه سیاست و حکومت در اسلام به معرفت نسبی، سیال و شالودهشکن رسیدند و فلسفه حکومت را نیز به قرارداد اجتماعی غرب ارجاع دادند، اکنون چگونه میتوانند در چارچوب نظام دینی سیاستورزی نمایند؟
در بعد فکری، مسائل جدی اصلاحطلبان با نظام چگونه در پروژه بازگشت حل میشود؟ تلاش برای جدایی دین از سیاست، نفی احکام اجتماعی اسلام، تمثیل ملکه انگلستان برای ولایت فقیه (مشروطه خواهی)، چگونه حل میشود؟ عبدالله نوری که با هویت مدیر نظام در وزارت کشور برای متخلفین و محکومین دادگاههای جمهوری اسلامی میتینگ سیاسی و جلسه اسطورهسازی برگزار میکرد و 11 سال قبل از روز قدس 1388 (سال 1377) شعار نه غزه و نه لبنان سر میداد و با افتخار آن را شوکران میخواند، چگونه میتواند با امام در یک قاب دیده شود؟
[box type=”note” align=”” class=”” width=””]
مصطفی معین ظاهراً فراموش کرده است که در برنامه انتخاباتی 1384 در مصاحبه سعیدحجاریان با وی چه گفت؟ آنجا که حجاریان پرسید: شما معتقد به حاکمیت دوگانه هستید؟ و وی پاسخ داد: «واقعیتی است که وجود دارد.» حال این افراد چگونه میخواهند اعتمادسازی کنند.
در بعد رفتاری و جنبشهای اجتماعی که تئوریپردازی آن توسط مشارکتیها و ملیمذهبیها انجام و در بیانیههای موسوی موج میزند، چگونه میتوان اعتمادسازی کرد. جلسات فراکسیونی حزب مشارکت در مجلس ششم که صدای کروبی را هم درآورده بود و آنان را تهدید به لو دادنشان میکرد، چگونه میشود فراموش کرد؟ سند تعاملات پنجساله حزب مشارکت و متهم کردن نظام به «یکهسالاری» و تلاش برای «مردمسالاری فزاینده» در زمانی که نظام در بحران گرفتار میآید را چگونه نباید دید؟
جزوه «حالا وقتشه» تاجیک را چگونه میشود سوزاند؟ «زیست جهان» هابر ماس که توسط جمعیت توحید و تعاون به «زیست مسلمانی» تبدیل شده بود را چگونه باید تحلیل کرد؟ مسئله سوم نگاه اصلاحطلبان به سیاستهای کلی نظام است. بدون تردید تبلور ولایتپذیری مدیران نظام صرفاً در تکریم عاطفی حرف رهبری نیست بلکه دویدن به دنبال سیاستهای کلی نظام است.
[/box]
واقعاً اصلاحطلبان نسبت به سیاستهای کلی نظام در حوزه سیاست خارجی، فرهنگی، آموزش و پرورش، آموزش عالی، الگوی پیشرفت ـ عدالت چه موضع و نظری دارند؟ بدون تردید رقابت اصلاحطلبان (نه همه آنان) با نظام رقابت سلایق نیست. آنان به «رقابت هویتی» با نظام روی آوردند.
قوچانی در همین سرمقاله مینویسد: «اصلاحطلبان امروز یک رکن حاکمیت به خصوص در دولتاند و اگر بتوانند در مجلس هم فراکسیونی مقتدر داشته باشند، تصور اپوزیسیوننمایی آنان برای همیشه محو میشود و اصولاً همیشه اصلاحطلبان اپوزیسیون حاکمیتهای اصولگرا بودهاند نه اپوزیسیون حکومت جمهوری اسلامی.»
در پاسخ به این ادعا باید گفت اصلاحطلبان با چه چیز مخالفاند و درصدد تغییر چه چیزی هستند؟ نظارت استصوابی، تأکید بر اجرای امر به معروف و نهی از منکر، ایستادن مقابل دشمنیهای امریکا و… حرف نظام است یا جناح مقابل اصلاحات؟ اصلاحطلبان مخالفت با سیاستهای کلی نظام را با سیبل کردن جناح مقابل مخفی میکنند و هنوز نتوانستهاند ثابت کنند «اصلاحات در نظام» است.
اما خروجی اندیشه و رفتار آنان که همگی مضبوط است «اصلاحات را بر نظام» نشان میدهد و در زمانی که هر دو قوه را در اختیار داشتند ثابت نمودند که مبارزه آنان برای ورود به قدرت نیست که اگر بود بعد از ورود به قدرت راه خدمت را جایگزین راه معارضه با نظام میکردند.
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
ممکن است بخشهای غیرفکری اصلاحات صادقانه (پس از عدم توان براندازی) بخواهند اعتمادسازی کنند. برای اعتمادسازی توجه به مطالبات طرح شده نظام مبناست، نه آنچه خود به عنوان تاکتیک به کار میگیرند. ممکن است چنین بیندیشند که اعتمادسازی یعنی اینکه از امروز و در آینده پسر خوبی باشیم یا گذشته را با خوبی در آینده جبران نماییم.
اما توقع نظام از آنان پاسخگو بودن نسبت به لطمه به حیثیت نظام، علل طراحی فتنه و علت عدم همراهی در رفع غائله و علت عدم توضیح درباره رفتارهای ساختارشکن است. آیا میشود تصور کرد کسی در خط و آرمان امام حرکت کند اما مورد تأیید غرب باشد؟ و رسانههای غرب برای آن هورا بکشند؟ مرزبندی با ضد انقلاب مطالبه دهباره رهبری از اصلاحطلبان است.
آیا یک اصلاحطلب حاضر است بگوید (به طور مثال) گنجی، کدیور، سازگارا، حقیقتجو، مهاجرانی، مزروعی، افشاری، داوودی مهاجر و… از ما نیستند.
[/box]
کدام تشکل اصلاحطلب حاضر است این کار را در پرونده سیاسی خود ثبت کند؟ مگر مرعشی و کرباسچی نگفتهاند ما لیبرال هستیم و سروش هم به این افتخار کرده است و مگر امام در سالهای پایانی عمر بیشترین حساسیت منفی را نسبت به لیبرالها نداشت؟ حال چگونه میتوان 180 درجه مقابل اندیشه امام و به دنبال بازسازی چهره و حضور مجدد در حاکمیت بود.
اگر از بعد رفتاری نیز اصلاحطلبان ناب موفق به اعتمادسازی تاکتیکی (به دلیل ضعف در قدرت براندازی) بشوند از جهت فکری امکان اصلاح نیست. بدون تردید عناصر اصلی و دال مرکزی گفتمان اصلاحطلبی با گفتمان انقلاب اسلامی بدانسان که امام میخواست (غیر از حوزه جمهوریت) هیچ نسبتی ندارند. همسو شدن با اندیشه امام (ره) مقدم بر ورود به قدرت است. پیشنیاز اعتمادسازی، جامع دیدن امام و تمسک به همه اندیشه امام بدون احساس شرمندگی در مقابل غرب است.