دسته‌ها
اخبار

راهنمای ساده درباره اخلاق ، انسان، هوای نفس و نقش شیطان و خانواده و محیط در کارهایی که می‌کنیم

اخلاق، خصلت‌ها و فضائلی است که جزو سرشت و منش انسان شده است. انسان اخلاقی همان مسلمان واقعی است؛ چرا که فلسفه همه آموزه‌های اسلامی‌آن است که انسان فضائل اخلاقی را بشناسد و خود را بدان بیاراید و بدان عمل کند.

سؤال این نوشتار این است که منبع اخلاق و مبانی آن از نظر قرآن چیست؟ نقش معاد و پذیرش آخرت و حساب و کتاب قیامت در پذیرش و انجام عمل اخلاقی تا چه میزان است؟ نویسنده در این مطلب با بهره‌گیری از آیات قرآن به این‌گونه پرسش‌ها پاسخ داده است. در ادامه همراه رسانه بنیانا باشید

اخلاق، حقیقت انسان

«اخلاق» جمع «خُلُق» يا «خُلْق» به معناى سرشت(ترتيب كتاب العين؛ لسان‌العرب، ذیل واژه خلق) و به قول راغب اصفهانی، اخلاق، خصلت‌هايى است كه با ديده بصيرت درك مى‌شود.(مفردات الفاظ قرآن‌، ذیل واژه خلق) به گفته برخى، اخلاق، ترازوى رفتار، اعمال و انديشه‌هاى خوب و بد انسان و زمينه‌ساز وجدان فردى و جمعى است
(دائرهًْ‌المعارف تطبيقى علوم ‌اجتماعى، ج1، ص44)

همچنین اخلاق به آن دسته از رذايل و فضايلى گفته مى‌شود كه ترك و فعل آنها به اقتضا و مطابق عقل عملى يا وجدان اخلاقى يا عرف و شرع است.
به ديگر سخن، اخلاق به گونه‌اى از رفتار فردى يا جمعى گفته مى‌شود كه دعوت به آنها با زبان موعظه است و در تعالىِ معنوى انسان، نقش اساسى دارد.

  • این‌ها تعاریفی است که در متون گوناگون برای اخلاق بیان شده است. اما اخلاق به هر معنایی گرفته شود، مهم‌ترین چیزی است که حقیقت انسان با آن شکل گرفته و معنا می‌شود؛ چرا که نمی‌توان در میان آفریده‌های خداوند، انسان را جز در یک دسته خاص قرار داد که اخلاق حقیقت آن را می‌سازد؛

زیرا در میان مخلوقات تنها این انسان است که دارای ماهیتی غیر ثابت و ناپایدار است و به یک معنا ماهیت آن شکل تمامی پیدا نکرده و تا پایان عمرش مشخص نیست که در کدام دسته از موجودات قرار می‌گیرد.

هر یک از موجودات هستی دارای ماهیتی هستند که در اصطلاح قرآنی از آن به مقام معلوم(صافات، آیه 164) یاد شده است. اما انسان ماهیت ثابت و پایداری ندارد، از این رو می‌تواند در مقام عالی‌ترین موجودات یعنی موجودات تمام تا میانی‌ترین موجودات یعنی موجودات مستکفی و تا پست‌ترین موجودات یعنی موجودات ناقص از جمادات و گیاهان و حیوانات در آید.

از آموزه‌های قرآن این معنا به دست می‌آید که ترکیب پست‌ترین عنصر هستی یعنی ماده خاک با عالی‌ترین عنصر هستی یعنی روح، این ظرفیت را به انسان بخشیده تا در گستره‌مداری به چنین گستردگی حرکت کند و تذبذب داشته باشد.

خداوند به انسان اراده‌ای داده است تا صفاتی را در خود ظهور بخشد که در این گستره قرار دارد؛ از آنجا که انسان به عنوان خلیفه الهی انتخاب شده و جعل تکوینی به این قرار گرفته است،(بقره، آیه 30) باید از این ظرفیت برخوردار باشد که بتواند همه صفات را دارا باشد تا بتواند در نقش ربوبیت الهی ظهور پیدا کند و نقش خود را به عنوان مظهر ربوبیت و پروردگاری به عهده گیرد و انجام دهد.

  • از این رو خداوند در بیان علت انتخاب آدم(ع) به عنوان خلیفه، به تعلیم همه اسماء‌ به آن حضرت(ع) اشاره می‌کند. (بقره، آیه 31)

اسماء و صفات الهی که به آدم و فرزندانش داده شده، این ظرفیت را برای آدمی فراهم آورده تا از در همه گستره هستی حضور و حرکت داشته باشد. این‌گونه است که فرزندان آدم(ع) نیز این مسیر خاک تا عرش افلاک هستی را می‌پیمایند.(مؤمنون، آیه 14)

انسان می‌تواند در هر مرحله از مراحل هستی باقی بماند. البته از آیات قرآن از جمله همین آیه 14 سوره مؤمنون و آیه 7 سوره شمس و مانند آن به دست می‌آید که انسان در نخستین گام زندگی‌اش در دنیا در حالت اعتدال قرار می‌گیرد و از یک ظرفیت برتری بیش از جماد،‌ نبات و حیوان برخوردار است؛

اما برخی از انسان‌ها با انتخاب نادرست خود به دلایلی چون هواهای نفسانی یا وسوسه‌های شیطانی، از این سرمایه سودی نمی‌برند و آن را در زندگی از دست می‌دهند و از مرتبه متعادل نخست انسانی و فطری هبوط می‌کنند.

  • این‌گونه است که اهل خسران شده(عصر، آیات 1 و 2؛ هود، آیه 22؛ کهف، آیه 103؛ انبیاء، آیه 70؛ نمل، آیه 5)
  • و سرمایه وجودی خود را از دست می‌دهند و به مراتب پست‌تر وجودی از حیوان(اعراف، آیه 179؛ فرقان، آیه 44)،‌
  • گیاه (همان) و جماد (همان و نیز؛‌ بقره، آیه 74؛ انعام، آیه 43) سقوط می‌کنند.

پس انسان با حرکت‌ها و افکار و اعمال خودش است که ماهیت نهائی و ثابت خود را شکل می‌دهد و خود را برای ابدیت می‌سازد. به این معنی که انسان نهائی که در آخرت دوباره بر خاسته می‌شود، سازه خودش است که در دنیا آن را آفریده و ساخته است.

از آموزه‌های قرآنی این معنا به دست می‌آید که ظهور صفات الهی در انسان متوقف بر حرکت در مسیر عبودیت است.(ذاریات، آیه 56؛ حجر، آیه 99)

و او برای اینکه رنگ خدایی بگیرد و همه صفات الهی را در خود ظهور بخشد، باید عبادت کند تا جزو عابدین قرار گیرد (بقره، آیه 138) و پس از آن است که لیاقت و شایستگی مقام انسانیت را می‌یابد تا خلیفه الهی شده و مظهر ربوبیت الهی گردد.(‌بقره، آیه 30 و 31؛ آل عمران، آیه 79)

از آنچه گذشت می‌توان گفت که حقیقت انسان همان فعلیت بخشی به صفات الهی است که گاه از آن به انسان اخلاقی یاد می‌شود. از همین رو خداوند کامل‌ترین خلیفه از خلفای خود یعنی رسول‌اکرم (صلی‌الله علیه و‌آله) را در آیه 4 سوره قلم به خلق عظیم می‌ستاید؛ چرا که ایشان همه صفات الهی را به شکل خلق و خوی در آورده و آن صفات و اسمای الهی سرشت و منش او را تشکیل می‌داد.


منابع و مبانی اصول اخلاقی

منابع اصول اخلاقی را باید تنها در خدا جست. از آیات قرآن به دست می‌آید که خداوند تنها حق ثابت در هستی است(فصلت، آیه 53) و هر حقی نیز از خداوند نشات می‌گیرد.(بقره،‌آیه 147)

از آنجا که اخلاق و اصول آن از امور حق هستند، تنها منبع اخلاق را باید خداوند دانست. به این معنا که اگر فضیلتی اخلاقی نامیده می‌شود ریشه در حکم الهی دارد و این خداست که امری را فضیلت و امری را رذیلت قرار می‌دهد.

اما در‌باره نقش عقل باید گفت که از نظر آموزه‌های قرآن، عقل انسانی چه در حکمت نظری و چه حکمت عملی یعنی اخلاق، تنها کاشف حقی است که از منبع آن صادر شده است. به این معنا که عقل به عنوان چراغی الهی در درون انسان، جهان را روشن می‌کند و انسان در زیر روشنایی عقل است که حقیقت از جمله اصول اخلاقی و فضائل آن را می‌شناسد و درک می‌کند و به شکل باید و نباید اخلاقی برای آن احکامی را صادر می‌کند.

در حقیقت عقل تنها نقش کاشفیت دارد و هیچ گاه خود به عنوان منبع اصول اخلاقی نیست. از همین‌جا دانسته می‌شود که مبانی اخلاقی را نیز جز در خدا نمی‌توان یافت.

به این معنا که اصول اخلاقی بر مبنای حقیقتی به نام خدا ساخته و معنا می‌شود. پس اگر بخواهیم خدا را از اخلاق حذف کنیم دیگر هیچ منبع و مبنایی برای اخلاق باقی نمی‌ماند. این مطلبی است که در ادامه بحث آشکار خواهد شد.

مبانی اخلاق در همین ساختار توحید شکل می‌گیرد؛‌ چرا که مبانی اخلاقی در دو دسته هستی شناختی و انسان شناختی معنا می‌یابد. اگر خدا در نگرش هستی شناختی دیده نشود،‌ اصول اخلاقی معنا نخواهد داشت؛ چرا که حق یا فضیلت نیازمند معیاری است که اگر خدا حذف شود وجود نخواهد داشت. این خداست که معیار حق و فضیلت است.

در مبانی هستی شناختی معلوم می‌شود که اموری دیگر به ویژه هدفمندی آفرینش و حکمت، در آن نقش دارد؛‌ چرا که اگر برای هستی هدف و حکمتی نباشد و خلقت بیهوده و عبث باشد،‌ دیگر داشتن صفت اخلاقی و فضیلت اخلاقی و همچنین رفتار اخلاقی معنایی نخواهد داشت.

پس این هدفمندی آفرینش است که یکی از مهم‌ترین مبانی اخلاقی را می‌سازد.

پس از آن باید به نقش معاد در راستای تبیین هدفمندی آفرینش اشاره کرد. معاد به معنای رستاخیز دربردارنده اصولی چون وجود جهان دیگری غیر از عالم مادی و همچنین حساب و کتاب نسبت به فضائل و رفتار آدمی است.

در حوزه مبانی اخلاق باید به نقش کلیدی انسان شناختی درست نیز توجه کرد؛‌ چرا که اگر انسان و اهداف آفرینش آن را نشناسیم‌،‌ سخن گفتن از اصول اخلاقی و رفتارها و فضائل اخلاقی بی‌معنا خواهد بود. از مهم‌ترین مبانی اخلاقی در حوزه انسان شناختی نقش عقل انسانی که قادر به تشخیص حق از باطل است حائز اهمیت می‌باشد؛

چرا که اگر این توان در آدمی نبود انسان نمی‌توانست حق و باطل و فضیلت و رذیلت را بشناسد و نمی‌توانست در مقام عقل عملی حکم به قبح رذیلت و حسن فضیلت دهد.

این عقل است که حق و باطل را می‌تواند بشناسد و در مقام عمل حکم به تبعیت از حق و عدم تبعیت از باطل کند.
(بقره، آیه 44؛ انعام، آیه 151؛ انفال، آیه 27)

از دیگر مبانی انسان شناختی باید به فطرت و خودآگاهی ذاتی بشر اشاره کرد. از نظر قرآن، هر انسانی در ذات خود یک نرم‌افزاری دارد که او را به سوی حق و خیر و خوبی سوق می‌دهد و از زشتی و بدی و باطل دور می‌گرداند.

خداوند در آیه 14 سوره قیامت بیان می‌کند که فطرت انسان نرم‌افزاری است که با بصیرت کامل این امکان را برای بشر فراهم آورده است که حق و باطل را بشناسد و به سوی خوبی و حق برود.

البته آیات دیگر از جمله آیات 7 تا 10 سوره شمس و مانند آن نیز همین نکته را مورد تاکید قرار داده است. از مهم‌ترین مبانی اصول اخلاقی در حوزه انسان شناختی می‌توان به اراده انسان در انتخاب حق و باطل(قیامت، آیه 5؛ ابراهیم، آیه 22) و نیز نفس انسانی در گرایش‌های متضاد به خوبی و بدی اشاره کرد.
(یوسف، آیه 53؛ شمس، آیات 7 و 10)

این بدان معناست که انسان دارای اراده و اختیار و حق انتخاب است و هیچ گاه مجبور به انجام عمل خوب یا بد نیست؛ از این رو حتی ابلیس با همه شیطنت و وسوسه‌گری‌اش به این توان و ظرفیت انسانی اشاره می‌کند و می‌گوید که در انتخاب مسیر باطل و انجام زشتی‌ها و رذیلت‌ها خودتان را سرزنش کنید؛ چرا که من جز وسوسه‌گری کاری نکردم که سزاوار سرزنش باشم. (ابراهیم، آیه 22)

از سویی در هر انسانی غیر از گرایش‌های فطری به خوبی‌ها و حق‌، و وجود چراغ راهنما و کاشفی به نام عقل، نفس لوام و سرزنشگری هست که پس از ارتکاب زشتی به سرزنش رو می‌آورد و اجازه نمی‌دهد که بسادگی انسان کار زشت را بپذیرد و یا ادامه دهد.

این نفس لوام و یا وجدان بیدار تا زمانی که با فجور و گناه دفن نشده باشد همچنان سرزنش می‌کند چنان‌که عقل انسانی تا زمانی که دفن نشده باشد به کاشفیت خود ادامه می‌دهد و راه از چاه باز می‌شناساند و به راه‌، امر می‌کند و از چاه برحذر می‌دارد.(قیامت، آیه 2؛ شمس، آیات 7 تا 10 )

یکی دیگر از مبانی انسان شناختی در حوزه اخلاقی که مورد توجه قرآن است، عواملی چون هواهای نفسانی در ذات بشر و گرایش انسان به سوی تمایلات قوه غضب و شهوت و تقدم آنها بر قوه عقلانی، همچنین وسوسه‌های دشمنی بیرونی ابلیس و نیز تاثیرات اجتماعی و محیط زندگی بر رفتار انسانی و نقش وراثت است.

از نظر قرآن نمی‌توان این عوامل را در مبانی اخلاقی در حوزه انسان شناختی و هستی شناختی نادیده گرفت.

حضور ابلیس و شیاطین که حضوری جدی و خطرناک برای سلامت انسان در جان و روان است،(بقره، آیات 168 و 208؛ انعام،‌ آیه 42؛ یوسف، آیه 5) حضوری ناپیداست(اعراف، آیه 27) با این همه این دسته از موجودات تنها وسوسه‌گر هستند.(ابراهیم، آیه 22)

  • اما هواهای نفسانی دشمن درونی است که از آن به دشمن‌ترین دشمنان در روایات یاد شده است و انسان باید با ریاضت‌های شرعی به ویژه نماز و روزه آن را به بند کشد،‌ وگرنه خود همین هواها معبودی بسیار خطرناک می‌شود که انسان را از رسیدن به معبود واقعی و عبادت و عبودیت برای خدا باز می‌دارد.(فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23)

این دشمن درونی ( هواهای نفسانی) اگر مدیریت عقلانی نشود :

  • به بدی فرمان می‌دهد(یوسف، آیه 53 )
  • و انسان را از طریق عدالت که نزدیک‌ترین مصداق به تقوای الهی است دور می‌کند(ص، آیه 26؛ نساء، آیه 135)
  • و یاد خدا و حرکت در آن مسیر را از انسان سلب می‌نماید(کهف، آیه 28)
  • و مانع رشد معنوی و اخلاقی او می‌شود.(اعراف، آیه 167)

خداوند درباره محیط اجتماعی در انتخاب راه درست و نادرست و رفتن به سوی بدی و خوبی در آیه 27 سوره نوح از زبان حضرت نوح(ع) هشدار می‌دهد.

هواهای نفسانی

اما در‌باره نقش وراثت باید گفت که انسان‌ها از والدین خود صفاتی را می‌گیرند که در رفتارشان بسیار تاثیرگذار است. این مطلب را می‌توان از آیاتی چون 27 و 28 سوره مریم و 58 سوره اعراف و نیز آیات 26 و 27 سوره نوح به دست آورد که چگونه وراثت بر ساختار شخصیتی و اخلاقی انسان‌ها تاثیر مثبت یا منفی به جا می‌گذارد.

البته این تاثیرات آنچنان نیست که اراده و اختیار انسانی را سلب کند ولی به هر حال محدودیت‌هایی را برای انسان ایجاد می‌کند.

به عنوان نمونه فشار گفتمانی باطل غرب ( آمریکا ) در همجنس‌گرایی و یا بی‌بند و باری جنسی و شرابخواری و مانند آن در توده مردم به ویژه کودکان تاثیرگذار بوده و آنان را از بدو کودکی به سوی کفر اعتقادی و فجور اخلاقی سوق می‌دهد(نوح، آیه 27)

  • خانواده پاک و گفتمان اخلاقی در جامعه قرآنی نیز انسان را به سوی پاکی و تقوا در اعتقادات و رفتار می‌کشاند.(مریم، آیات 27 و 28 )

نقش باور به معاد در مبانی اخلاقی

چنان‌که گذشت در حوزه هستی شناختی مبانی‌ای چون توحید، ربوبیت و پروردگاری الهی، حکمت و هدفمندی در خلقت و آفرینش و نیز اندیشه جهان دیگر و معاد و بازگشت و رستاخیز انسان در آن دنیا‌، ‌از مهم‌ترین مبانی هستی شناختی در پذیرش اصول اخلاقی و حرکت در مسیر فضائل اخلاقی است.

خداوند در آیات بسیار درباره نقش معاد و باور آن در رفتار اخلاقی انسان سخن گفته است. از جمله در سوره ماعون اشاره می‌کند که چگونه عدم باور به معاد و حساب و کتاب قیامت موجب می‌شود که رفتار انسانی از رفتار اخلاقی به یک رفتار ضد اخلاقی تنزل یابد.

خداوند با بیان مثالی در این باره می‌فرماید شما بنگرید به کسی که اعتقادی به معاد و حساب و کتاب قیامت ندارد، چنین شخصی در رفتار اجتماعی خود حتی به کودکان یتیم نیز رحم نمی‌کند و ایشان را از خود می‌راند و هیچ لقمه‌ای به دست آنان نمی‌دهد و حمایتی از آنها نمی‌کند.

نسبت به کسانی که زمین‌گیر شده و قدرت حرکت ندارند و در جایی سکونت کرده و تکانی نمی‌توانند بخورند نیز رحم نمی‌کند و لقمه‌ای به دهان آنان نمی‌گذارد. او نه تنها خود دستگیر آنان نمی‌شود یا دیگران را به انجام آن تشویق نمی‌کند بلکه دیگران را باز می‌دارد. این مطلب را از آیات دیگر قرآن نیز می‌توان استنباط کرد که به مسئله کمک به فقیران و مساکین و یتیمان اشاره کرده است.

  • از نظر قرآن کسانی که سست ایمان هستند نیز در رفتارهایشان این‌گونه بد اخلاقی‌ها نسبت به خدا و خلق دیده می‌شود.
  • خداوند در سوره ماعون بیان می‌کند که سست ایمان‌ها که اعتقادی سست نسبت به خدا و آخرت و حساب و کتاب آن جهان دارند، در نماز خودشان سستی می‌کنند
  • و اگر نمازی می‌خوانند و کاری عبادی انجام می‌دهند از باب ریا است و می‌خواهند خود را در جامعه خوب نشان دهند
  • و در انجام کارهای خیر نیز وارد نمی‌شوند و حتی کسانی را که زکات می‌دهند و خیراتی نسبت به دیگران دارند با گفتار و رفتار خودشان مانع می‌شوند و ایشان را از آن باز می‌دارند.

بنابراین، از نظر قرآن، رفتار اخلاقی انسان‌ها بستگی به مبانی هستی شناختی و انسان شناختی آنان دارد.

  • اگر کسانی از عقل و اراده قوی برخوردار نباشند
  • و نسبت به وسوسه‌های ابلیسی و یا نقش وراثت و محیط اجتماعی و تربیت و مانند آن بی‌تفاوت باشند
  • یا آن را کم اهمیت بدانند
  • یا معتقد به معاد و حساب و کتاب قیامت و هدفمندی هستی و حکمت در آفرینش نباشند،
  • چنین افرادی نمی‌توانند انسان‌های اخلاقی باشند و اگر برخی از رفتارهای اخلاقی را انجام می‌دهند یا از باب ریا و فشار اجتماعی است یا مقاصد دیگری در نظر دارند. از این رو همواره در جایی که می‌توانند ضد اخلاقی رفتار کنند در انجام آن کوتاهی نمی‌کنند.

نویسنده : خلیل آقاخانی ؛ روزنامه کیهان ۲۳ آبان ۱۴۰۲

با دکمه‌های زیر این صفحه را برای دیگران ارسال کنید
بنیانا

از بنیانا

سایت بنیانا محل نشر مقاله و خبر درباره دین اسلام است. در بنیانا درباره رویدادهای مهم پیرامون فرهنگ اسلامی و سبک زندگی در انقلاب اسلامی ایران می‌خوانیم... کلمه بُنیانا در اینجا به معنای پایه، اساس و بنیاد است.

رخداد از
guest

0 نظرات
قدیم ترین
جدیدترین بیشترین امتیاز
Inline Feedbacks
نمایش همه نظرات