بخش اول :قلهای را فتح نکردهام، « پایتخت ۳» خود مردم است، خود ایران
این دومین نشانه در سه ماه اخیر برای دوران تازه است. این بار با غلظت، وضوح و شفافیتی بیشتر. اگر در دوران جشنواره، فیلمی به نام «شیار 143» نقطه رسیدن همه گروهها و علایق مذهبی و حتی سیاسی به یکدیگر بود، حالا اینجا در ابتدای سال 1393 شمسی، در روزگار جدید ایرانیها؛ «پایتخت 3» آخرین دستپخت سیروس مقدم، نقطه بزرگ همگرایی، یکی شدن و وحدتنظر همه ایرانیها، از چپ و راست تا انقلابی و بیعلاقه بود. و همه اینها در شرایطی بود که هر دو فیلم و به ویژه «پایتخت 3» یکی از بزرگترین فریادهای آرمانخواهانه در رسانههای ایرانی با رگههای پررنگ مذهبی در سالیان اخیر بود و با همه این مایههای محتوایی به طور مطلق جز چند بیسلیقگی بیهوده مخالفی نداشت و این اتفاق جدیدی در تلویزیون که نه در رسانههای ایرانی است.داریم فیلمها و مجموعههایی از تلویزیون و سینمایمان میبینیم که خنثی نیستند، برای جلب نظر و بلند نشدن صدای مخالف، هر نوع ورود ایدئولوژیک به محصولاتشان را ممنوع نکردهاند و در عین حال در زیر چتر بزرگی به نام ایران، آرام گرفتهاند.اگر قرار باشد تعریفی، مصداقی و نمونهای برای چیزی به نام «سینما و هنر ملی» تعریف کنیم احتمالا به چیزی بیشتر از این دو نمونه درخشان معاصر نخواهیم رسید.
سیروس مقدم، معمار «پایتخت 3» در دفتر قدیمی و کوچکش در یکی از خیابانهای فرعی قیطریه، در شمال شهر تهران روبروی ماسوالات ما نشست. در شرایطی که اینبار با اعتماد به نفسی فراتر از سال گذشته و فراتر از همه این سالها، از دوران تازهاش سخن میگفت. خبرنگاران بیرون صف کشیده بودند و سیروس مقدم آرام و آرام چایش را هم میزد.
بخش دوم مصاحبه به این شرح است:
تسنیم: آقای مقدم تاکید زیادی دارید که آثارتان هر چه رو به جلو آمده علاوه بر ساده شدن، مردمی تر هم شده است. این مردمی شدن، محل سوءتفاهم بسیاری در همه این سالها بوده است. چیزی که فکر میکنم طرف دیگر آن افتادن به لبه بزرگ عامهپسندی و ابتذال است. فکر میکنید چه فرقی بین این مردمی شدن و عامه پسند شدن وجود دارد؟ این استدلال راه فرار البته ناموجهی برای عبور از ملامت عامهپسندسازی به خصوص در تلویزیون است.
مردم در زندگیشان، آرمان ها،ایده آل ها و آرزوهایی دارند. من تلاش کردم که آرزوهای روزمره مردم را در آثارم مخدوش نکنم، اما خودم را محدود به ماندن در همان قالب نکنم و خروجی کارم چیزی فراتر از آنها باشد. من زمانی که «چک برگشتی» را ساختم واقعا احساس خطر کردم. به نظر من آدم هایی خودشان را نامزد نمایندگی مجلس کرده بودند که شایستگی اش را نداشتند. «چک برگشتی» یک اخطار بزرگ بود، در عین حال همان مردمی بودنی که میگویم داخلش بود. حرف مردم بود، اما در آن گیر نکرده بود.
در بقیه مجموعههایم هم همینطور، تلاش کرده ام که در عین پرداختن به معضل های مردم، جامعه را بشکافم و جور دیگری آن را کشف کنم. همیشه روی نکاتی دست گذاشتهام که به درد نسلهای آینده هم بخورد. همیشه هم از مسائل دم دستی و روزمره فرار کردهام. در همین «پایتخت»، همیشه این دغدغه را داشتم که بگویم وقتی بزرگتری در میان نباشد که همه احترامش را نگه دارند، سنگ روی سنگ بند نمی شود. پس وقتی این بزرگتر در کنار ماست؛ نباید او را فراموش کنیم و او را به خانه سالمندان بفرستیم. فکر نمیکنم کسی بتواند «پایتخت» را یک مجموعه عامهپسند بداند، در عین اینکه دقیقاً در موضع و طرف مردم است.
تسنیم: چون بحث سادگی و مردمی بودن مطرح شد، دوست دارم این سوال را حتما همینجا بپرسم. شما در چند مجموعه اخیرتان با نویسندهای به نام سعید نعمتالله کار کردهاید. تنها چیزی که در این سریالها من را اذیت کرده است نحوه دیالوگهای مجموعه بود، دیالوگهای آهنگین و فاخر واقعا به سبک کاری شما، و این روند سریع حرکت شما به سمت سادهسازی و واقعیتگرایی محض نمیخورد. واقعا وصله ناچسبی است. همه چیز واقعی است و همه فضاها مثل زندگی خودمان است بعد حرفهایی را از دهان بازیگرها میشنویم که کسی در دنیای واقعی آنها را اصلا به زبان نمیآورد.
بالاخره سعید نعمتالله هم یک پروسه آزمون و خطا را دارد طی میکند. دیالوگهای کار آخرش را با کار اول مقایسه کنید، میبینید که دیالوگ ها خیلی به سمت شستهرفته شدن رفته است.سعید نعمتالله به شدت دارد پیش میرود و درهمین «مدینه»، مجموعه بعدی من دیالوگها به شدت محاورهایتر شده است.اما یک مورد را نباید فراموش کرد. دیالوگ نویسی و ادای آن توسط بازیگر اگر قرار باشد عین به عین شبیه واقعیت و مثل دیالوگهای کوچه و بازار باشد به همان سوال شما در مورد عامهپسندی نزدیک میشویم. یعنی خودمان را تا سطح معمولی ترین فرهنگ کوچه و بازار تنزل میدهیم. سعید نعمت الله دیالوگهایی مینویسد که در عین عامه فهم بودن، آهنگین است. در اینکه این حرفها از دهن همه در نمیآید با شما موافقم. اما فکر میکنم میشود یک کاراکتر در مجموعه این ویژگی را داشته باشد که با همه متفاوت باشد و همین عامل جذابیت کار باشد. وقتی شما دیالوگهای علی حاتمی را گوش میکنید، میفهمید چه میگوید ولی یک لحن شاعرانهای دارد که جذبتان میکند، دیالوگهای کیمیایی را که میشنوید میفهمید چه میگوید ولی احساس میکنید یک فرم دیگری دارد.
این را هم لحاظ کنید که اگر مردم دیالوگها را نفهمند با شخصیت ارتباط برقرار نمیکنند اما مردم شخصیتهایی را که نعمتالله خلق کرده است هنوز دوست دارند. اگر دیالوگها پس زننده باشد مانع ارتباط مردم میشود. قصه و گفتوگو های زیبا هرچند برای مخاطب کمی ناموزون است اما دلنشین است و سعید همیشه سعی میکند چاشنی دلنشینی را به دیالوگهایش اضافه کند.
تسنیم: آقای مقدم در بیشتر آثار شما و به ویژه در «پایتخت» جنس قابلتوجهی از آرمانگرایی وجود دارد، اما این آرمانگرایی با شیوه معمولی که ما از آرمانگرایی در رسانههای ایرانی ذهنمان داریم متفاوت است.پرسروصدا نیست. نمیخواهد بدون مقدمه انقلاب کند، شلوغش نمیکند، تو سر بقیه نمیزند که شما ماندهاید و من رفتهام… و در عین حال تعارف ندارد. رودربایستی نمیکند و آرمانش را لای زرورق نمیپیچد که به مذاق همه خوش بیاید.
من آرمانگرایم ، اما بی سروصدا. این جنس آرمانگرایی برگرفته از درونیات خودم است. در زندگی خصوصی، اجتماعی و کاریام اگر به ایدهآلی فکر کنم، خودم و دیگران را با حداکثر تلاش ممکن به سمت آن ایدهآل سوق میدهم، تلاش زیادی میکنم که به آن ایدهآل برسم، اما در عین حال با آرامش و متانت و صبوری این کار را میکنم. به هیجان و جنجال کاذب و سروصدای بیهوده اعتقادی ندارم.در خانواده هم همینگونه بودهام؛ در دشوارترین اوضاع من آرامترین فرد بوده ام ولی حرفم را به کرسی نشاندهام.
در «پایتخت 3» عین آرامش به ایدهآلم رسیدم، بدون این که بخواهم شلوغش کنم و تظاهر کنم
در «پایتخت» به خصوص در سری سومش، فضا به شدت برای شلوغکاری و جنجال مساعد بود، برای مثال در ضبط صحنه های کشتی که تماشاگران بسیاری جمع شده بودند و امکانات صحنهای بسیاری را به کار بسته بودیم، همه چیز بر جنجال و طغیان دلالت داشت. اما من در عین آرامش به ایدهآلم رسیدم، بدون این که بخواهم شلوغش کنم و تظاهر کنم. به نظرم جامعه ما هم به این گونه مدیریت نیاز دارد. مدیریتی که با آرامش و متانت و بدون پیش داوری به سمت جامعه ای ایده آل حرکت کند. این فلسفه بزرگ من برای زندگی و کار است.
تسنیم: یکی از اصلیترین تفاوتهای مهم «پایتخت» با مجموعههای اجتماعی این چندساله این است که «پایتخت» تاریخ و جغرافیا دارد. دقیقاً مربوط به مختصات جامعه سال 90 تا 93 ایران است، بسیاری از اشارات و بخشهای حتی اصلی مجموعه را اگر در جریان مسائل روز جامعه نباشید نمیفهمید، اشارات به شدت بهروزی در مورد مسائل سیاسی روز جامعه دارد و دقیقاً در بطن یک بستر اجتماعی حال جریان دارد.
«پایتخت» فرزند زمانه خودش است. ممکن است که حرفهای بسیاری داشته باشد که به درد نسلهای آینده هم بخورد، اما پویایی این مجموعه به این دلیل است که از دل همین امروز برخاسته است. این رویه من است. در «چک برگشتی» هم همین بود، ما در یک بازه زمانی دو ماهه چک برگشتی را نوشتیم و ساختیم؛ در همان دوران سکه از 730 هزار تومان به یک میلیون و چهارصد هزار تومان رسید.این نوسانهای قیمت جامعه را ملتهب کرده بود و همین التهاب در «چک برگشتی» جریان داشت.
بخش مهمی از موفقیت «پایتخت» هم به دلیل چسبندگیاش به شرایط بهروز مردم است.اگر این ویژگی را از «پایتخت» بگیریم خیلی بیبو و بیخاصیت میشود. مثال بارز آن هم موضوع محیطبانان است که در مجموعه مطرح شد. این مسئله دقیقاً برگرفته از صفحه حوادث روزنامهها بود. ما میدیدیم که در هر روز در روزنامهها نوشته میشود که یک محیطبان را با تیر زدهاند یا از اتوبان همت گوزن زرد کمیاب را سوراخسوراخ کردهاند یا 156 محیطبان شهید شدهاند و دو محیطبان منتظر قصاصاند. به قدری جامعه نسبت به این قضیه حساس شده بود که وقتی در مجموعه ما این مسئله را مطرح شد، مردم سریع درکش کردند و واکنش نشان دادند.
برگ برنده «پایتخت»در فرزند زمانه خود بودن است
یا مسئله رونمایی از لباس تیم ملی فوتبال که به دلیل مشکلاتی که بین تلویزیون و فدراسیون فوتبال بود هیچ انعکاسی در تلویزیون پیدا نکرد. تیم ملی ما به جام جهانی رفته است و ما وظیفه داریم که به این تیم روحیه دهیم.باید آنها را شارژ کنیم و برایشان تبلیغ کنیم تا حداقل این تیم وقتی به جام جهانی رفت سه تا بازیاش را خوب ببازد. ولی تلویزیون این رویداد بزرگ را نمایش نداد. ما عین صحنه را با جزئیات بازسازی کردیم و از تلویزیون پخش کردیم تا بگوییم این مراسم باید پخش میشد. یک اتفاق به این قشنگی افتاده است و مردم به خیابانها آمدهاند و تا صبح شادی کردند ولی ما انعکاسش ندادیم. این موضوعات است که مجموعه «پایتخت» را بهروز و واقعی میکند. بنده معتقدم برگ برنده «پایتخت»در فرزند زمانه خود بودن است.
تسنیم: فکر نمیکنید با این رویه؛ اثرتان تاریخ مصرف دار میشود؟ 5 سال بعد هم میتوانند «پایتخت» را مثل امروز ببیند و از آن لذت ببرند؟ یا اینکه اصلاً مشکلی در این تاریخمصرف دار بودن یک مجموعه تلویزیونی نمیبینید؟
اشکالی ندارد، ممکن است الآن هرکسی چک برگشتی را ببیند فکر کند تاریخ مصرفش تمام شده است، این اشکالی ندارد. این فیلم در زمان خودش به خوبی التهابات جامعه را مورد توجه قرارداد و آرامشی به جامعه داد. این وظیفه من است. حالا اگر دوستان کار بهتری میسازند و فیلمهای جهانشمولی میسازند که آن دنیا و سیارات دیگر را هم مورد توجه قرار میدهد، حرفی نیست. اما به نظر من حتی اگر حرف جهانشمول میزنیم اول باید مردم خودمان این حرف را درک کنند. اول مردم ایران باید با فیلم ارتباط برقرار کنند بعد آن را به تمام دنیا بدهیم. نمیشود در این سرزمین یک فیلمی ساخت که مردم این سرزمین آن را نفهمند. من به این کار اعتقادی ندارم.
به لحاظ حسی «پایتخت1» را انتخاب میکنم
تسنیم: انتخاب شما از بین سهگانه «پایتخت» کدام یکی است؟
به لحاظ حسی «پایتخت1» را انتخاب میکنم. دلیلش هم این بود که در «پایتخت 1» همه چیز خام بود. شخصیتها و شخصیتها تازه شکل گرفته بود و تازه داشتند خودشان را پیدا میکردند. مثل یک زندگی واقعی. روابط تازه شکل گرفته بود و شخصیتها تازه با شهر آشنا میشدند. ولی به لحاظ فنی «پایتخت 3» بسیار فنیتر، پختهتر و با حرفهای اساسیتر و با قصهای تأثیرگذارتر است. اما به لحاظ حس مستند گونه پایتخت یک حس بهتری دارد و دارای سادگی بیشتری است.
تسنیم: آقای مقدم این چند وقته زیاد در رسانهها شنیدهایم که از اصطلاحی تحت عنوان «سبک سیروس مقدمی» استفاده میکنند. حتی من مجموعههایی را دیدهام که در موردشان میگویند به سبک سیروس مقدم ساخته شده است. خودتان هم به این حرف قائل هستید که یک سبک در مجموعهسازی تلویزیون به وجود آوردهاید؟ اگر معتقدید برایمان تعریفش کنید
این سعادت را داشتم که هیچوقت در کلاس درس سینما ننشستم
من هم شنیدهام، در این حد که میگویند سیروس مقدم مؤلف است و یک سبک جدید تألیف کرده است را قبول ندارم، ولی این گزاره که سر و شکل و سوژههایی که مقدم انتخاب میکند با دیگران متفاوت است را به شدت قبول دارم. علت این موضوع هم این است که من این سعادت را داشتم که هیچوقت در کلاس درس سینما ننشستم. ننشستهام که همه آن قواعدی را یاد بگیرم که همه شبیه به هم به کار میبرند. قانونمندیهای کلاسیکی که وجود دارد را هیچوقت رعایت نکردم. من اعتقاددارم فن و سبک باید در خدمت محتوا و فضا باشد. این یک سری قواعد از پیش تعیین شده و قطعی نیست. من بارها در مجموعه «پایتخت» خط فرضی را شکستم. چیزی که به لحاظ قواعد کلاسیک فیلمسازی غلط است و باید به من نمره صفر دهند. ولی به لحاظ فضاسازی و القای فضای حسی به مخاطب بشدت موفق و درخشان بود. همین است که سر و شکل کار مقدم را با دیگران متفاوت میکند. در آیندهام هم اینگونه کار میکنم. انتقال حس صحنه به بهترین و سریعترین شکل به مخاطب و ایجاد تعلیقی که مخاطب به خودش اجازه ندهد حواسش از مجموعه پرت شود، این مهمترین مسئله در سبک من است. این ویژگیها را من یاد گرفتهام، تجربی هم هست و شبیه کار هیچکس هم نیست. خدا را شکر میکنم که تا حالا هیچکس به من نگفته است که تو کارت شبیه فلانی است. ولی دهها بار به من گفتند که فلانی و فلانی دارند شبیه تو کار میکنند.
تسنیم: آقای مقدم؛ حالا در ابتدای سال 83 شمسی،در جایگاه منحصر به فردی در رسانههای ایرانی ایستادهاید، «پایتخت» مهمترین اتفاق رسانهای عید پر اتفاق ایرانیها بود و حالا دیگر اوضاع برای شما حسابی فرق کرده است، دیگر کسی منتظر سنجش کیفیت کاری از شما نیست، در تیتراژ اسم سیروس مقدم بخورد همان ابتدا طیف عظیمی از آدمها پایش مینشینند. کمتر کارگردانی را به خصوص در تلویزیون سراغ داریم که به این جایگاه رسیده باشد، دوست دارم به گذشته بازگردید و کارنامه خودتان را دوباره نگاه کنید. اگر به اختیار شما بود از این کارنامه پرفراز و نشیب چه نقاطی را حذف میکردید؟ چه مسیرهایی را عوض میکردید؟
اگر من دانش امروزم را، 10 سال پیش داشتم در بخش زیادی از کارهایم بازنگری میکردم، مثلاً بعضی از لحنهای شاعرانه و ادیبانه «پلیس جوان» را میتوانستم بهروزتر و یا عامیانهتر کنم.
اگر فصل چای خوردن هما و نقی را 10 سال پیش میساختم عزای عمومی اعلام میشد
در «نرگس» و یا «ریحانه» صحنهها و لحظاتی هست که اشک تماشاگر درمیآورد، و امروز لزومی در آنها نمیبینم. امروز میتوانم حسیترین لحظات را طراحی کنم بدون اینکه در آن تلاش کاذبی انجام دهم و سوز بیهوده ایجاد کنم تا اشک تماشاگر درآید. مثل صحنه چای خوردن با نعلبکی نقی با هما در قسمت آخر مجموعه «پایتخت 3». اگر من این فصل را 10 سال پیش میساختم عزای عمومی در جامعه اعلام میشد، اما من احساس کردم همین مقدار کافی است و نیازی نیست بیشتر مردم را متاثر کنیم.
اگر تجربه امروز را 4 سال گذشته داشتم در بسیاری از لحظات خشن و دلخراش «تا ثریا» تجدیدنظر میکردم. لحظههای خشن در «زیر هشت» برای کاراکترهام طراحی نمیکردم. یا سریالی مثل «مزرعه کوچک» را با یک فرم و با تیم دیگری میساختم. خیلی نسبت به گذشته خودم منتقد هستم علتش هم این است که زندهام و میدانم چقدر راه دارم تا مسیر درست را پیدا کنم.
تسنیم: من منتظر بودم که در مورد مجموعههای اصطلاحاً ماورائیتان هم چیزهایی بشنوم. اما چیزی نگفتید. اگر به گذشته برگردید همان «اغما» و «روز حسرت» را میسازید؟
یک فصل از نماز و یک فصل از نتیجه خداترسی در همهکارهایم است
بینید دو تا چیز است که اعتقاد قلبی من است و من از آنها نمیگذرم، یکی این که من نماز نخوانده زیادی دارم، هر سریالی که میسازم یک فصل نماز در مجموعههایم قرار میدهم و اعتقادم این است که بخشی از نمازهایم را جبران میکند تا به وقت ادای آنها برسم. بحث دوم هم بحث خداترسی است، یعنی آدمها احساس کنند که خدایی آن بالا وجود دارد و شما اگر 23 ساعت و 59 دقیقه هم سرش کلاه میگذارید آن یک ثانیه آخر دیگر نمیتوانید به کسی دروغ بگویید و در همان یک لحظه که تنها هستید، باور کنید در همان لحظه، خداوند بهشت و جهنم این دنیایتان را میسازد. در هر سریالی که ساختم و یا میسازم صحنهای از نماز و فصلی از خداترسی با این هدف که بینندهام بداند نیرویی بالاتر و قوی تر از تمام نیروها وجود دارد که همه چیز را مدیریت میکند وجود دارد. علاوه بر این که اتفاقی هم از بعد از همکاری من با خانم غفوری از مجموعه «چاردیواری» تا به امروز افتاده است که نتیجهاش را در مجموعههایم میبینید.. زمانی که مجموعه چاردیواری را برای اولین کار به ما سفارش دادند نذر کردیم هر سال برویم پابوس امام رضا و از آن زمان به بعد در سه گانه «پایتخت» و «زیر هشت» و بقیه مجموعهها سعی کردیم نشانهای از حضور امام رضا در مجموعههایمان باشد .
در همه مجموعههایم این مباحث دینی بوده است. حالا ممکن است در «اغما» و «روز حسرت» باشد که نمادهای برجستهتری نیاز داشتند و بر اساس یک رهنمودهایی دینی نوشته شده بودند و جا داشت به صورت درشتتری به سمتش برویم یا اینکه در مجموعههایی اینچنینی که مایه اصلی کار این مباحث نبود.
کار دینی این نیست که صبح تا شب فصل نماز در فیلم داشته باشیم
تفاوتی هم نمیکند، کار دینی به این معنا نیست که صبح تا شب فصل نماز در فیلم داشته باشیم، اگر در یک فصل نشان بدهی که مال حرام چه عواقبی در زندگی دارد، یا احترام کوچکتر به بزرگتر را نشان دهیم بزرگترین کار دینی را کردهایم.
کارکرد دینی «پایتخت» بیشتر از «اغما» و «روز حسرت»
تسنیم: آقای مقدم هنوز باور ندارید که «پایتخت» کارکرد دینیتری نسبت به «اغما» و «روز حسرت» داشت؟
چرا، الآن دیگر به این نتیجه رسیدهام که تأثیرات بیشتری داشت و تأثیرات کار دینی حالا دیگر هر چه قدر غیرمستقیمتر باشد بیشتر است.
تسنیم: خوشحالیم که سرانجام به این نقطه رسیدهاید. منتظر «مدینه» میمانیم و دوست داریم ثمره دوران جدیدتان را در ماه رمضان امسال بینیم.
بیشتر بخوانید »»
دانلود داستان صوتی من امام حسینی ام ؛ داستان زندگی امروز همه ما [برگرفته از کتاب بزرگ نامیرا]
کارنامه سازمان مجاهدین خلق را در کتاب تبار ترور بخوانید [دانلود رایگان]