چند روز پیش در رسانهها خواندم یک بابایی اعتصاب غذا کرده است. بعضیها هم برایش هشتگ زدهاند و بیانیه دادهاند و قربان صدقه رفتهاند. بیبیسی هم ابتدا نوشت او کسی نیست که اعتصاب غذایش را به این سادگی بشکند و تا پای جان ایستاده است اما چند ساعت بعد که اعتصاب شکسته شد، پست قبلی را حذف کرد!
اینهایی که از دیدن یک اعتصاب غذا این همه به جوش و خروش میآیند، کجا بودند آن زمان که بنده در اعتصاب بودم؟! یک اعتصاب ساده که این همه سر و صدا ندارد. حالا برایتان کمی در باب اعتصاب غذا افاضه میکنم تا مطلع شوید.
موفقیت عوامل فشار درونی!
اینجانب از بچگی علاقه خاصی به اعتصاب غذا داشتم. وقتی به دنیا آمدم شیر مادرم خشک شد و از همانجا بود که اعتصاب خشک را شروع کردم. با خوراندن شیر خشک من را مجبور کردند که اعتصاب را بشکنم. البته چون شیر خشک بود و من هم اعتصاب غذای خشک کرده بودم، اعتصاب نشکست.
چند سال که بزرگتر شدم در هر فرصتی دست به اعتصاب میزدم. ولی بابایم میگفت: «ولش کنید، خودش گشنهش میشه میاد میشینه سر سفره!» و عجیب اینکه سیاستهای خصمانه و عوامل فشار همیشه موفق میشدند و با اینکه من تمام تلاشم را میکردم، اما آخرسر همانی که باباجانم میگفت به وقوع میپیوست!
اعتصاب غذای خانگی
ولی هر چقدر که میگذشت مصممتر میشدم که مقاومت کنم و بتوانم اعتصابکنِ خوبی بشوم تا از این راه خدمتی به وطنم کرده باشم. در نوجوانی به این نتیجه رسیدم که باید پلهپله مراتب را طی کنم. بنابراین تصمیم گرفتم اعتصاب غذای خانگی کنم. این شد که معمولاً در بیرون از خانه خودم را با کیک و نوشابه (که بعدها جای خودش را به فلافل داد!) سیر میکردم تا در منزل بتوانم به اعتصاب غذای خود ادامه دهم.
آرزوهای شکم
اعتصاباتِ من ادامه داشت و به هر بهانهای اعتصاب میکردم، اما آن طوری که باید و شاید مرا تحویل نمیگرفتند و اهمیت کارم را درک نمیکردند. مدتها کارم شده بود همین که پرونده سوابق اعتصابی خود را بزنم زیر بغل و از این حزب به آن تشکل، از این شبکه خارجی به آن پدرخوانده سیاسی مراجعه کنم و درخواست کمی توجه یا پست و مقام بکنم. اما نشد که نشد. یعنی شد ولی آن چیزی که دلم می خواست نشد. دلم آرزوهای بزرگی در سر داشت!
اعتصاب خشک شکننده
حالا با کولهباری از تجربه اعتصاباتی، میتوانم یک دوره تدریس اعتصاب بگذارم. اعتصاب غذا چند نوع است:
اعتصاب خشک که در آن نفس کشیدن خیلی سخت است.
اعتصاب بخار که چشمها را از کار میاندازد و شخص اعتصابکننده جایی را نمیبیند.
اعتصاب جکوزی که اولش جگر آدم را میسوزاند ولی آدم کمکم عادت میکند و آخرش شل و بیحال میشود.
اما در بین اینها اعتصاب خشک راحتتر از بقیه میشکند!
تحریم خاویار
چند نوع اعتصاب پیشرفته هم داریم، مثلاً «اعتصاب میانوعده». در این نوع اعتصاب، فرد میتواند با خیال راحت سه وعده غذای کامل در روز بخورد، اما میانوعده را تحریم میکند. نمونه دیگرش «اعتصاب خاویار» است. خود بنده از اول عمر تا الان در اعتصاب غذای خاویار به سر میبرم، یعنی اصلاً خاویار نمیخورم!
ویدیو : اسرار اعتصاب غذای خشک
یک آب هم روش
کسانی که بعضی از پولها را میخورند یک آب هم رویش، موقع اعتصاب غذای خشک خیلی بیشتر اذیت میشوند. چون پولهای مردم را (مثلاً اگر سیصد میلیون باشد و از یک مفسد نشاندار گرفته باشید) خیلی سخت است که خشک خشک بخورید، باید لزوماً یک آب هم رویش خورده شود.
بهخاطر همین از قدیم گفتهاند که فلانی «پول مردم را خورد یک آب هم روش»، یعنی از همان موقع توصیه حکیمان بوده که روی پول مردم باید حداقل یک لیوان آب خورد. بعد حالا تصور کنید همین آدم بخواهد اعتصاب غذا کند. خب اگر خشک باشد خیلی برایش سختتر است.
اعتصاب و قرمهسبزی!
بعضی از غذاها به طور کلی از حیطه اعتصاب غذا خارج هستند. یعنی شأن و منزلتشان در حدی است که در اعتصاب نمیگنجد. حتی اگر خود گاندی و بابی سندز هم در اوج اعتصاب غذا، مثلاً با یک ظرف قرمهسبزی جاافتاده مواجه میشدند، مطمئناً نمیتوانستند مقاومت کنند. بنابراین همه توافق کردهاند که قرمهسبزی و امثال آن از دایره مبطلات اعتصاب خارج است.
مثلاً خود بنده در این اعتصاب اخیری که کردم و رسانهای شد، طی 24 ساعت دو وعده قرمهسبزی دستپخت مادرم را خوردم.
انگیزه اعتصاب، دستپخت همسرم بود!
اما بگذارید ماجرای اعتصاب اخیرم که منجر به بستری شدن من شد را بازگو کنم. راستش را بخواهید من از وقتی ازدواج کردم قضیه اعتصاب برایم خیلی جدیتر شد. چون دستپخت همسرم واقعاً افتضاح بود و من اگر غذایش را میخوردم بیشتر عذاب میکشیدم تا اینکه اعتصاب کنم!
چند سالی این مسئله را تحمل کردم، ولی بالاخره تصمیم گرفتم موضوع را در یک فضای منطقی با همسرم در میان بگذارم. این شد که بر اثر اصابت ماهیتابه با جمجمه بنده، راهی بیمارستان شدم. اما وقتی دوستان و آشنایان که نگران حال من بودند بر سر بالینم حاضر شدند و علت را جویا شدند، من فقط میتوانستم یک کلمه را به سختی بگویم که آن هم «غذا» بود.
ولی خبر این طور پیچید که فلانی اعتصاب غذا کرده است. همسرم که از دستم حسابی شاکی شده بود در آن مدت بستری شدنم، اصلاً هیچ غذا و خوراکی برایم نفرستاد که به شایعات دامن زد. من هم از زور گرسنگی دست به دامن مادرم شدم که برایم قرمهسبزی بپزد که هم مورد علاقهام بود و همانطور که گفتم اعتصاب را خراب نمیکرد!
این شد که دوستان لطف کردند و هشتگ زدند و حمایت کردند که از همینجا از تکتکشان تشکر میکنم.
به خواستهام رسیدم، اعتصاب شکست
برای بعضی از دوستان سؤال پیش آمده بود که چرا من چهار ساعت بعد از اعلام اعتصاب به بیمارستان منتقل شدم؟ میگفتند چه اعتصابی بوده که به این زودی من را زمین زده است! خب این دوستان از اصل ماجرا و قضیه ماهیتابه بیخبر بودند، بنابراین به اشتباه افتادند!
بعضی خدانشناسها هم تمسخر میکردند که ببینید فلانی در حالت عادی چقدر میخورده که تا چهار ساعت اعتصاب کرد حالش بد شد! ولی خب به هر حال مهم این بود که شبکههای خارجی و سایتهای حامی ما برداشت خودشان را از این مسئله کردند و من هم توانستم در مدتی که با همسرم قهر بودم، کاری برای وطنم کرده باشم.
در این رابطه باید بگویم که دست همه حامیان خودم و کسانی را که به من رأی داده بودند و همچنین کسانی را که به کاندیدای رقیبم، یعنی آرای باطله، رأی داده بودند، به گرمی میفشارم و اعلام میکنم اعتصاب پایان یافته است و تا اطلاع ثانوی با همسر عزیزم توافق کردهایم که ناهارها را منزل مادرم اینها صرف کنم و شام در منزل فقط سالاد بخوریم!
منبع : روزنامه جوان ؛ چهار شهریور 96