این روزهای شاهد حمله جرثومههای فساد و گناه و زناکارها به ارزشهای اسلامی-ایرانی هستیم … عنکبوتی که برای کن مقدس است ؛ جشنواره کن فرانسه که به خاطر رویکرد نژادپرستانه و تبلیغ سیاسی با انتقاداتی مواجه شد، در جهت همین رویکرد به استقبال یک فیلم ضعیف ضدایرانی و ضداسلامی رفت!
برچسب: سینما
فیلمساز به هیچ وجه فیلم ساختن مسئلهاش نبوده و قصد داشته فیلمی ضدایرانی بسازد و تأسفبار اینکه در رسیدن به این مقصود از مشاورانی با هویت ایرانی سود بردهاست!
فیلم مهمانخانه ماه نو محصول مشترک ایران و ژاپن چهارمین فیلمی است که بدون اکران در سینماها ، اکران آنلاین شدهاست.
این فیلم را تاکفومی تسوتسویی، فیلمساز ژاپنی ساخته که البته سوابق این فیلمساز در هیچ جا ثبت نشده و برای همین نمیدانیم این فیلم چندمین اثر اوست، مهمانخانه ماه نو اثری سطحی و خام است.
فیلمی که حتی نمیتواند تلویزیونی باشد و چه خوب که در اکران آنلاین نمایش دادهشد؛ چراکه چارچوب و مختصات ساختاری این اثر ربطی به قاب سینما ندارد، در خبرها آمده که تسوتسویی به دلیل علاقهاش به فرهنگ ایران این فیلم را ساخته است! کدام فرهنگ ایرانی؟
فیلم مهمانخانه ماه نو کاملاً ضدفرهنگ است و تأسفانگیز است که سازمان سینمایی ارشاد اجازه میدهد، یک فیلمساز ژاپنی با ساختن فیلم، فرهنگ یک مملکت را زیر سؤال ببرد. البته شاید اگر این فیلمساز بدون مشاور ایرانی فیلم مهمانخانه ماه نو را میساخت تا این حد تلخ و مشمئز کننده از کار در نمیآمد؛ چراکه طیفی از سینماگران ایرانی بیش از همه به سیاه نشان دادن جامعه ایران تمایل نشان میدهند.
فیلم مهمانخانه ماه نو ، مشاور فیلمنامه و کارگردانی ایرانی داشتهاست، اما انگار مشاوران هم نتوانستند فرهنگ مملکتشان را به فیلمساز خارجی تفهیم کنند، اثری که ضداخلاقی و ضدایرانی است از جایی شروع میشود که مونا دختر ۲۰ ساله در اداره منکرات است و مادرش نوشین او را آزاد میکند، چرا؟ نمیدانیم!
در ادامه موضوع کیست زنانه نوشین مطرح میشود که معلوم نیست چه کارکردی دارد، شوخیهای نوشین و مونا در ماشین به عنوان یک مادر و دختر به شدت زننده است، داستان از جای اشتباهی شکل میگیرد چرا نوشین باید نصف شب به آن هتل به دیدن آقای تاناکا برود؟ که مونا به این رفت و آمد شک کند؟
نگاه فیلمساز به خانواده و هویت انسانی به شدت ضداخلاقی است، مونا دوست پسر خود را در نبود مادرش به خانه میآورد و او را در کمد پنهان میکند، مونا و سهند میخواهند از ایران بروند و دوباره یک سکانس طولانی از مونا و سهند در خانه میبینیم.
فیلمساز چه اصراری به نمایش این خرده روایتها دارد، به نظر میرسد سینمایی مهمانخانه ماه نو میتوانست در ۱۰ دقیقه به مقصد نهایی اش برسد، اما آن قدر کش آمده که خط روایی گم شده است، از جایی که مونا موضوع مرد ژاپنی را میفهمد مخاطب دچار کلافگی میشود، رفتن مونا به خانه مادر بزرگش و خانه رؤیا نکتهای به فیلم اضافه نمیکند
فیلمساز سعی دارد موضوع فیلم را حساس جلوه بدهد، اما موضوع آنچنان هم جدی نیست که مخاطب در تعلیق قرار بگیرد این تعلیق که آن مرد ژاپنی چه رابطهای با نوشین دارد، اساساً برای یکی دو دهه پیش است، موضوع پیش آمده آنقدر ناچیز است که اگر نوشین حقیقت را به مونا میگفت هیچ اتفاقی پیش نمیآمد، در هر حال هم اتفاق عجیبی رخ نمیدهد، جز اینکه کشور ژاپن خواسته است فیلمی محصول مشترک بسازد و در آن ایران را بکوبد.
زنی باردار از سوی شوهرش رها میشود و برای کارگری به ژاپن پناه میبرد و در آنجا مردی کارخانهدار از زن نگهداری میکند و به زن پول میدهد که بچه تازه متولد شدهاش را نگهداری کند! چه ننگی بالاتر از این!
در چند سکانس نوشین و مرد ژاپنی را در فلاش بک کنار هم میبینیم. مرد ژاپنی پولدار و کارخانهدار است، اما آدمهای ایرانی فیلم منفعل و بیهویتاند، نوشین انگار معلم مدرسه است، اما او را در حال تدریس نمیبینیم، مونا و سهند دانشجوی دانشگاه سراسری علامه طباطبایی هستند، اما آنها را به عنوان یک دانشجو سر کلاس نمیبینیم و قصد دارند که به کانادا بروند، سهند چگونه توانسته وارد دانشگاه سراسری بشود؟
جوانی با این تیپ و شخصیت ناهنجار چگونه میتواند دانشجوی یک دانشگاه مهم باشد او بیشتر به لاتها شباهت دارد، اواخر فیلم که گم میشود دیگر حرفی از او نیست و چه جالب که در انتهای فیلم نوشین و مونا در مسافرخانه باهم آشتی میکنند و نوشین هم کیستش را عمل میکند، به نظر میآید فیلم مهمانخانه ماه نو یک شوخی بیمزه با ایران است.
فیلمساز چگونه به خودش جرئت داده فیلمی بسازد که در آن شخصیت ایرانی را خرد کند؟ و در آخر ما هیچ چیزی از پدر واقعی مونا نمیشنویم، احتمال دارد که داستان تعریف شده برای مونا دروغ باشد فیلمساز میتوانست با فلاش بک پدر واقعی مونا را نشان بدهد، این راه درستی برای متقاعد کردن مخاطب بود، اما در شرایط فیلم نمیتوانیم درک درستی از حرفهای مرد ژاپنی داشتهباشیم. اینکه در این همه سال مونا نخواسته از گذشته پدرش چیزی بداند هم از مسائل تعجبآور است.
مهمانخانه ماهنو از نظر محتوا با آسیبهای جدی مواجه است به طوری که نمیشود ابعاد و چارچوب ساختاری آن را درک کنیم. موضوعی که برای فیلم در نظر گرفته شده به شدت سطحی به نظر میرسد فیلمساز به هیچ وجه فیلم ساختن مسئلهاش نبوده و همانطور که گفته شد قصد داشته فیلمی ضدایرانی بسازد.
توجه به گریم نوشین در زمان حال و گذشته (۲۰ سال) هیچ نوع تغییری در چهره او رقم نمیزند. کشدار و کند بودن فیلم مهمانخانه ماه نو هم با تدوین سامان نگرفته است، بازیها بهشدت بد است به خصوص مهناز افشار در ایجاد احساس خود در مقابل دخترش، این بدترین تجربه بازی برای افشار محسوب میشود و این اثر بدترین تجربه همکاری ایران و ژاپن در فیلمسازی است؛
چراکه اگر این فیلم را یک فیلمساز ایرانی ساخته بود، میتوانستیم بگوییم این اثر یک ملودرام اجتماعی است، اما زمانی که یک فیلمساز خارجی به خودش اجازه میدهد فرهنگ و شرف ایرانی را زیر سؤال ببرد، جای تعجب دارد که چرا چنین فیلمی باید ساخته شود. این سؤالی است که مدام پرسیده میشود و گوش شنوایی از سازمان سینمایی برای آن وجود ندارد.
این یادداشت به قلم آقای افشین علیار در بخش فرهنگ و هنر روزنامه جوان در تاریخ سیزده خرداد 99 منتشر شده است.
در ادامه بخوانید »
گرگانسانهای شهادتطلب | نکات مهمی که درباره سینمایی ” شبی که ماه کامل شد ” باید بدانیم
سازمان سینمایی در مقابل خواسته عمومی مبارزه با پولشویی در سینما ساکت نباشد
***
دو سال بعد از دستگیری محمد امامی با پیش کشیده شدن نتایج تحقیق و تفحص از صندوق ذخیره فرهنگیان، بار دیگر پای این سرمایهگذار جنجالی و حاشیهدار سینما به رسانهها باز شد.
***
نام محمد امامی مالک موسسه «تصویر گستر پاسارگاد» همزمان با تولید سریال «شهرزاد» بر سر زبانها افتاد؛ جوان کمسن و سالی که در عکسهای منتشر شده همیشه لبخند به لب داشت و چهرهاش شبیه تصاویر کتابهای موفقیت مالی بود، یعنی دقیقاً شبیه همه آنهایی که قرار بود یک شبه میلیاردر شوند.
محمد امامی خیلی سریع در سینما شروع به سرمایه گذاری کرد، اما خیلی زودتر از آنکه بخواهد نان شهرت عکس داشتن با سلبریتیهای سینما را بخورد، قضیه فساد مالی در صندوق ذخیره ارزی فرهنگیان رو شد.
نماینده مردم سرپلذهاب و قصرشیرین با انتقاد از عملکرد برخی چهرهها در نحوه امدادرسانی به مردم زلزلهزده کرمانشاه گفت: سلبریتیها در حق مردم کرمانشاه ظلم کردند.
فرهاد تجری نماینده مردم سرپلذهاب و قصرشیرین در مجلس شورای اسلامی در گفتوگو با خبرنگار پارلمانی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به آخرین وضعیت کمکرسانی به مردم زلزلهزده حوزه انتخابیه خود گفت: به دلیل اینکه در زلزله کرمانشاه وسعت منطقه و عمق فاجعه زیاد بود، امدادرسانی و بازسازی مناطق زلزله زده قدری به طول انجامیده است.
کدام سیاست مدیران جیب سینما را پر میکند؟
تهیهکنندگان و دست اندرکاران تولیدات سینمایی در ایران، مانند هر پیشه و هر صنف دیگر، هنگام تصمیم گیری هایشان بر تاریخ و گذشتهٔ حرفهٔ خود سوار میشوند، مانند دیگر نقاط دنیا.
یک نویسنده برای شروع نوشتن فیلم نامه، قطعا نمونه های نزدیک به ایدهٔ خود را بررسی میکند، مانند تهیه کننده ای که هنگام سبک-سنگین کردن پیشنهاد های خود، نمونه های مشابه را بررسی میکند تا میزان برگشت مالی و فروش گیشه را حدس بزند.
مدیریت چند سال اخیر سینمای ایران برای کارگردان و سینماگری که صرفاً به سود مالی خود می اندیشد، یک الگو روی میز می گذارد که سود بالا را برای جیب آن ها تضمین میکند؛ با تابوها بازی کن.
سومین فیلم سینمایی محمدحسین مهدویان این بار دیگر ارجاعات تاریخی ندارد. داستان میگوید و از استنادات فاصله گرفته. اما در همان قالب مستندنمایی روایت میشود و تقریباً تمام مؤلفههای فیلمهای سابقش را دارد؛ از کلیت سخنی که میگوید و مهرههایی که میچیند تا نوع زوایای دوربین و سایر عناصر ساختاری.
فیلمی شلوغ، پرهیاهو و مملو از جلوههای بصری زیبا. در نگاه اول روایتی از عشقی نوجوانانه است و گره به مسائل حاکمیتی و نمایاندن دو طیف به اصطلاح افراطی و معتدل در جریان انقلاب اسلامی میخورد.
شیرینیهای موقعیتی و بازی کم ولی مؤثر بازیگران طنزآفرین، مسلماً چاشنی جذابیتی است که در کنار موضوع و پرداخت فیلم، احتمالاً آن را در گیشه نیز موفق خواهد کرد.
در نگاه دینی، حراست از حدود دین و حفظ ناموس، از جملهٔ کارهای تحسین شده و حتی بایدهای تأکیدی است. حتماً خطبهٔ جهاد حضرت امیر در خاطرمان هست که ایشان از باز شدن خلخال از پای زنی یهودی در مرزهای اسلامی بهشدت ملهوفاند و مردی را که در داغ شنیدن چنین حادثهای جان خود را از دست بدهد شایسته ملامت نمیدانند.
کمرنگ شدن و تقبیح تدریجی عنصر اساسی غیرت و حفظ ناموس در سینمای ایران با مقایسهای ساده از روند سالهای پیش سینما به دست میآید. فیلم لاتاری با طرح درست این مسئله، نیمی از راه را خوب پیش میرود.
ولی در جهانی که مهدویان آ ن را به روی پرده میبرد، راه حلها محدود و اغلب منتج به فاجعه است. کارگردان صحنهای را میچیند که به تراژدی پهلو میزند و هر انتخابی در این بازی نیستی میآفریند.
ایرانِ لاتاری در مسائلش به بنبست خورده و فرار تنها مجال ممکن برای طالبان قرار است. وگرنه، در همین خرابه بمانند و با وضع موجود سرکنند. در خانوادهاش مادری نیست، برادر ورشکسته و زندانی است، پدر دستفروشی میکند و فرزند دور از خانواده جان میکند برای وصالی که با تنگناهای اقتصادی هرگز میسرش نمیشود.
در اجتماعش افراطیهای خشن برای خودشان هیئت و علم و کتلی دارند، در صف اول جماعت، با رعایت حلال و حرام، شعار مرگ بر امریکا و انگلیس و اسرائیل سرمیدهند و با نبود مجرای قانونی احقاق حق، برای عقدهگشاییهای اجتماعی فاجعهآفرینی میکنند.
در سیاستش دعوای پوچ عرب و عجمی رهایش نمیکند و اعتدالگرایان مظلوم و تنهایش با مصلحتجوییهایشان مدام اشتباهات تندروها را پوشش میدهند و وضع موجود را حفظ میکنند. یک گریزگاه مانده به نام لاتاری که آن نیز از بیرون بسته میشود.
اینجا دیگر ما تماشاگر فیلم هندیهای معمول سینمای بدنه نیستیم. سیمایی که از جریان دینی داخلی میبینیم، در جهان بینالملل نام داعش را یدک میکشد؛ چهرهای تندرو، بیمنطق و تروریست.
منطق حذف جبههٔ مقابل با بدترین شکل، برای الغای خشونت و رعب. اما چرا بینندهٔ ایرانیِ چنین فاجعهای، با تماشای همین خشونت مذموم به وجد میآید؟ اینجاست که خشونت نهفته در طیف غالب مردمان جامعهٔ ایرانی خود را بروز میدهد و برای چندمین بار زنگ خطر را به صدا درمیآورد.
همراهی مخاطب ایرانی با این تهور خشکمغزانه برای صاحبان فرهنگ و متولیان جامعه باید محل درنگ و تأمل باشد. با چنین وصفی، هواداری نیروهای انقلابی از این گونهٔ سینما جای شگفتی است. یا خبر از استحالهای در جبههٔ انقلاب میدهد یا از رندی کارگردان و درنیافتن مقصود فیلم توسط انقلابیها پرده برمیدارد.
پرسش اینجاست که اگر شعار بد است، چرا هر دو طرف دعوای فیلم شعار میدهند و اگر شعار خوب است، چرا برچسب شعارزدگی هنوز هم از بدترین انگهاست.
به نظر میرسد مهدویان با شلوغکاریهای حرفهایاش، امر را بر مخاطبانش مشتبه کرده و با قلقلک نقاط حساس بدنهٔ جامعه، حرف ناصواب خود را در پوششی جذاب به دیگران پذیرانده است.
اگر بینسبتی عجیب زوایای دوربین برای فیلمی داستانی و بازی ضعیف نوشین را کنار بگذاریم، فیلم لاتاری در ساحت فنی نمرهٔ قبولی میگیرد. قصه در مقام بازی و اجرا خوب پرداخت شده. موسیقی متن مؤثر و کاربردی است.
طراحی صحنهها بر جذابیت فیلم افزوده است. ضرباهنگ پرکشش فیلم تدوین را نیز موفق نشان میدهد. تعدد لوکیشنهای چنین فیلمنامهای قوت فنی کارگردانی را به نمایش میگذارد.
نباید از روند صعودی جواد عزتی در این فیلم غفلت کرد که کم ولی موفق ظاهر شد. فیلم لاتاری با چهرهای آراسته، برای مسئلهای درست، راه حلی نامناسب معرفی میکند و با ژستی بیطرفانه قضاوت خود را به مخاطب القا میکند.
منبع : فیلم بهتر
***
–
در ادامه بخوانید »»
آیا سینمای مستقل در ایران وجود دارد ؟ پول سینما از کجا می آید ؟
هزینههای تولید فیلم یکی از مهمترین مسائل مورد بحث سینمای ایران بوده و هست و مدعای غالب فیلمسازان است که دخل و خرجشان یکی نیست.
در شرایطی که متوسط دستمزد سوپراستارهای سینمایی بین 350 تا 700 میلیون تومان است، طبیعی است که رقم تولید یک اثر سینمایی، میلیاردی خواهد شد. حالا در این وضعیت هستند فیلمسازانی که میگویند در شرایط مستقل فیلم میسازند.
بهرام توکلی امسال با فیلم موفق «تنگه ابوقریب» در سیوششمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
کارگردان «تنگه ابوقریب» در نشست خبری و در پاسخ به سوالی درمورد سینمای مستقل و حمایتهای دولتی از فیلمش گفت: «سینمای مستقل در ایران وجود ندارد. این مساله دلایل پنهانی دارد که مشخص نیست. چرایی دارد که مفصل است اما در ایران سینمای مستقل نداریم.»
اظهارنظری که با واکنش برخی فیلمسازان که مدعای سینمای مستقل دارند، مواجه شد.
ابراهیم حاتمیکیا، کارگردان «به وقت شام» هم در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم فجر و در اعتراض نسبت به برخی واژهسازیها در فضای رسانهای، جمله مشهور این روزها را بیان کرد و گفت «من فیلمساز وابستهام» و با اشاره به مجری برنامه «هفت» تاکید کرد: «متاسفم که میشنوم برخی از همکاران ازجمله ایشان واژهسازی میکنند و به فیلمها ارگانی و نهادی و سازمانی میگویند.»
طرح بحثهای اینچنینی، مختص این روزهای سینمای ایران نیست و پیش از جشنواره فیلم فجر، در فضای رسانهای کلیدواژههای سینمای مستقل و وابسته، قوت گرفتند و آثاری همچون «تنگه ابوقریب» و «به وقت شام» که با حمایت موسسه اوج تولید شدند، در حصار واژه فیلم وابسته قرار گرفتند؛
اما سایر آثار جشنواره فیلم فجر با چه سرمایهای و سرمایهگذاری تولید شدند. فارغ از جدلهایی که در تمام این سالها درمورد چرایی عدم امکان تحقق سینمای مستقل در ایران وجود دارد، میتوان درمورد مدعای سینمای مستقل در جشنواره فیلم فجر بحث کرد.
اگرچه مجرای تزریق سرمایه در سینمای ایران وضعیت شفافی ندارد و به غیر از بنیاد سینمایی فارابی که بهخاطر ارائه بیلان کاری خود لیست فیلمهای حمایتیاش را معرفی میکند، سایر آثار، سرمایهگذارانشان را بنا به دلایلی که ذکر خواهد شد، اعلام نمیکنند.
بنیاد سینمایی فارابی بهعنوان بازوی اجرایی معاونت سینمایی در طرح و اجرای سیاستهای هدایتی و حمایتی در دورههای مختلف فراز و فرودهایی در تولید داشته است.
در سالهای اخیر این نهاد دولتی کمرمقتر از گذشته در حمایت از آثار سینمایی ورود کرده و شاید همین مساله باعث ورود اشخاص و سازمانهای خصوصی به حوزه فیلمسازی شده است.
امسال بنیاد سینمایی فارابی تنها با 6 فیلم «امپراطور جهنم»، «سرو زیر آب»، «شعلهور»، «فیلشاه»، «کار کثیف» و «ماهورا» در سیوششمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
با جدایی بخشهای دولتی از سرمایهگذاری در فیلم، نئوسرمایهگذاران وارد سینمای ایران شدند. شاید در میان اینها تنها نمونه معروف این سالها در سرمایهگذاری سینمایی، سیدمحمد امامی است.
او با تهیهکنندگی سریالهای «شاهگوش» و «شهرزاد» و سرمایهگذاری در تولید آثار سینمایی همچون «تابو»، «خوب بد جلف» و «ابد و یک روز» بین سینماگران مطرح شد اما خبر دستگیری و بازداشت او و اتهام دخالت در فساد مالی صندوق فرهنگیان باعث شهرت بیشتر او در فضای رسانهای و مردم شد.
سیدمحمد امامی امسال با چهار فیلم سینمایی در جشنواره فیلم فجر حضور داشت.
نکته جالب اینکه نام او فقط در انتهای فیلم «مصادره» عنوان شد در حالی که شنیده میشود فیلمهایی همچون «بمب: یک عاشقانه» به کارگردانی پیمان معادی و تهیهکنندگی مانی حقیقی و «مغزهای کوچک زنگ زده» به کارگردانی هومن سیدی و تهیهکنندگی سعید سعدی هم با سرمایهگذاری سیدمحمد امامی تولید شدهاند.
البته امامی چهار فیلم اصطلاحا بفروش و کمدی هم در نوبت اکران عمومی دارد و فیلم «خوک» از مانی حقیقی که در جشنواره برلین رونمایی میشود هم با سرمایهگذاری او تولید شده است.
البته پیش از امامی نام بابک زنجانی هم بهعنوان یکی دیگر از متهمان فساد مالی که این روزها در زندان بهسر میبرد بهعنوان سرمایهگذار سینمایی مطرح شده بود. فیلمهایی همچون «نقش نگار» از علی عطشانی و «سیزده» به کارگردانی هومن سیدی ازجمله موارد سرمایهگذاری بابک زنجانی هستند.
البته هومن سیدی سال پیش در گفتوگویی در موضوع سینمای مستقل از فساد اقتصادی بابک زنجانی اظهار بیاطلاعی کرده بود ولی نکته جالب و عجیب همین گفتوگو، تاکید سیدی بر «مستقل بودن» در حالی است که سرمایه فیلم «سیزده» را از کسی گرفته بود که از قِبَل فروش نفت و منابع دولتی، سرمایهدار شده بود. حال باید پرسید سینمای ایرانا فاسد تر است یا هالیوود ؟
شکل دیگر مرسوم سرمایهگذاری برای فیلمها توسط موسسات و بانکها صورت میگیرد که بهخاطر مجموعه فعالیتهایی که در فرآیند تولید یک اثر سینمایی انجام میدهند، میتوانند از قوانین مشمول معافیت مالیاتی بهره ببرند.
برای همین در جشنواره فیلم فجر شاهد آثاری بودیم که با سرمایهگذاری بانکها و موسسات مالی تولید شده بودند. پس اگر فیلمسازی در نشست خبری از عدم استفاده از رانت صحبت میکند با نگاهی به تیتراژ فیلمش متوجه سرمایهگذاران بانکی فیلم او خواهید شد.
بین اهالی سینمای ایران مشهور است که بخش عمدهای از سرمایه فیلم باید حین تولید و حتی پیش از تولید تامین شود چون وضعیت اکران نمیتواند تضمینی برای تامین هزینهها باشد.
نمونه دیگری از جذب سرمایه حین تولید فیلم، نقشفروشی در سینمای ایران است. سرمایهدارانی که به عشق بازیگر شدن، پولهای هنگفتی خرج میکنند و تهیهکنندگانی که برای تامین بخشی از هزینههایشان، عشقفیلمها را به کارگردان تحمیل میکنند.
وضعیت آشفته در سرمایهگذاری سینمایی و عدم شفافیت در اعلام سرمایهگذاران، باعث شده سیکل معیوبی در فرآیند تولید تا اکران در سینمای ایران شکل بگیرد.
نویسنده : معین احمدیان
[su_note]
حتما بخوانید »»
سبک زندگی بازیگران سینما و الگوهای غلط جامعه
سلمان خان به قلب داعش میزند، ما همچنان اشتباه میزنیم! [درباره فیلم تایگر زنده است]
[/su_note]
نمایش فیلمی کاملاً فمنیستی و ضد خانواده در جشنواره فیلم فجر که شعار آن جشن سینمای اخلاقمدار ایران است، باعث شد تا عرق سرد بر تن جشنوارهای باشد که متاسفانه به بهانه بزرگداشت ارزشهای انقلاب افتتاحیه چند صد میلیونی برگزار میشود و خود را نمادی از فرهنگ انقلاب اسلامی معرفی میکند!
فیلم سینمایی « عرق سرد » دومین ساخته سهیل بیرقی بعد از فیلم «من» سه شنبه شب در پردیس سینمایی ملت رونمایی شد؛
فیلمی که به رغم تکذیب سازندگانش، شباهت انکارناپذیری با یک داستان واقعی دارد، البته داستانی نه با رنگ و بوی فمنیستی و ضدخانوادهای که در « فیلم عرق سرد » شاهد آن هستیم. در این فیلم فیلمساز تلاش کرده است در قامت یک فمنیست ظاهر شود؛ فمنیستی مذکر!
یک داستان واقعی در فیلم عرق سرد
نیلوفر اردلان بازیکن و کاپیتان تیم ملی فوتسال بانوان ایران، زمانی که تیم ایران برای مسابقات قهرمانی آسیا به مالزی میرفت، از سوی همسرش مهدی توتونچی، ممنوعالخروج میشود.
توتونچی مجری شبکه ورزش است و علت عدم رضایت وی برای خروج همسرش، زندگی مشترکشان و رادان فرزند هفت سالهشان عنوان میشود که آن روزها باید به کلاس اول ابتدایی میرفت.
خانم اردلان، آن روزها اعتراضهای متعددی میکند، با برنامه «نود» مصاحبه میکند و در شبکههای مجازی کمپینهای حمایتی از وی به راه میافتد.
خبر در شبکههای ماهوارهای میپیچد و داستان پیچیده میشود. دو سال بعد فیلمی در جشنواره فجر رونمایی میشود که حتی در جزئیات داستان با اتفاقات زندگی شخصی نیلوفر اردلان مشابهت دارد، اما تفاوتهای زیادی نیز دارد.
منتقدان میگویند علت این تفاوتها این است که فیلمساز میخواهد فمنیستی به ماجرا نگاه کند و از آب گل آلود مشکلات ورزشکاران زن، معجونی بسازد؛ فیلمی که در لابی پردیس سینمایی ملت بر سر اینکه فیلم مهمی نیست و در نهایت به درد جشنوارههای درجه 2 خارجی میخورد، بحث میشد.
از اردلان تا اردستانی
در عرق سرد ، نام شخصیت اصلی داستان «افروزاردستانی» است که باران کوثری بازیگر نقش آن است. همسر افروز اردستانی نیز در اینجا شخصیتی به نام یاسر شاه حسینی است که از قضای روزگار مجری برنامه تلویزیونی است و از این نظر شباهت زیادی به مهدی توتونچی دارد.
یاسر شاه حسینی در تلویزیون برنامه پرمخاطب «یادش بخیر» را دارد و کاملاً ریاکار و متظاهر است. افروز و یاسر بیش از یک سال است که باهم زندگی نمیکنند و در این مدت افروز با همتیمیاش در یک آپارتمان جداگانه زندگی میکند.
افروز وکیلی دارد به نام «پانته آ آلداوود» که میخواهد با ایجاد کمپین و گفتوگو با شبکههای ماهوارهای از جمله صدای امریکا، فضاسازی کند تا مقدمات خروج افروز از کشور فراهم شود.
افروز و همتیمیاش به طور پنهانی با یک تیم اسپانیایی مذاکره کردهاند و قرار است حین مسابقات قهرمانی آسیا در مالزی با این تیم قرارداد ببندند و دیگر به ایران باز نگردند.
ممنوع الخروج شدن افروز آغاز ماجراها میشود و در این بین «مهرانه نوری» سرپرست تیم فوتسال بانوان، با بازی «سحر دولتشاهی» نیز که حجاب چادر دارد و تظاهر میکند به دینداری، تلاش میکند به جای اینکه گره کار افروز را باز کند، سنگهای متعددی را بر سر راه وی قرار دهد.
افروز تلاش میکند یک تنه با قوانین اسلامی مربوط به حدود اختیارات همسر بجنگد و کارگردان تلاش کرده است روند داستان را به گونهای پیش ببرد که بیننده هرچه بیشتر از سیستم و قوانینی که مانع رفتن افروز میشود، متنفر شود.
در حاشیه جشنواره شایعاتی درباره احتمال شکایت مهدی توتونچی از فیلم « عرق سرد » مطرح شده البته این مجری تلویزیون تصمیم درباره این کار را منوط به تماشای فیلم کرده است.
[su_note]
هم چنین بخوانید » سینمای ایران کثیفتر است یا هالیوود؟ اثبات فساد در سینمای ایران
[/su_note]
فمنیست بودن یا نبودن!
سهیل بیرقی در نشست رسانهای بعداز اکران فیلم، داشتن افکار فمنیستی را انکار نکرد. مهر تأکید بر پیروی از مکتب فکری فمنیستی، در حالی است که در سالهای اخیر تأکید شده بود وزارت ارشاد حسن روحانی اجازه حضور فیلمهای فمنیستی را نخواهد داد
و اکنون پارادوکس بزرگی به وجود آمده است که اگر « عرق سرد » فمنیستی است پس چطور به جشنواره راه یافته!
این را هم باید افزود که در فیلم اشارههایی مبنی بر رابطه میان افروز و همتیمیاش وجود دارد که قاعدتاً با توجه به ممیزیهای کارگران حتی اگر میخواسته نمیتوانسته موضوع را چندان باز کند اما بیرقی بدون اینکه مسئله را بیان کند در ابتدا و انتهای فیلم از چند ورزشکار زن میگوید که ممنوع الخروج شدهاند.
با یک جستوجوی ساده متوجه میشویم این بازیکنها به دلیل مسائل غیراخلاقی از تیم کنار گذاشته شدهاند.
سازندگان فیلم هیچ توجیهی درباره موضع ضدخانواده « عرق سرد » ارائه ندادهاند، قهرمان فیلم به شدت از زندگی مشترکش متنفر است و حتی حضورش در کنار همسرش را با نمایش عصبی مسواک زدن به تصویر میکشد.
نمایش شوهر پست فطرت و زن مظلوم که جزء جدانشدنی از فیلمهای فمنیستی است چه کمکی میتواند به زندگی خانوادههای ایرانی بکند که هر ساله آمار طلاق در آنها بالاتر از قبل میشود و خیلی از زوجهای جوان در همان سالهای ابتدایی زندگی ترجیح میدهند دیگر زیر یک سقف با هم زندگی نکنند.
[su_note]
هم چنین بخوانید »» سبک زندگی بازیگران سینما و الگوهای غلط جامعه
[/su_note]
تفکر ریاکارانه صدا و سیما در فیلم عرق سرد
کارگردان فیلم عرق سرد در بخش نشست خبری بعد از اکران فیلم، هدفش از نشان دادن یک مجری ظاهراً مذهبی را نمایش ریاکاری صداوسیما عنوان کرد. این عنوان البته با اعتراضهایی در سالن همراه بود.
بیرقی گفت: قطعاً میدانیم در تلویزیون انسانهای با آبرویی کار میکنند، خیلی وقتها برنامههای این تلویزیون شهر خلوت کن بوده و من تماشاگرش بودهام اما تفکر حاکم بر این سازمان ریاکارانه است.
همه چیز بوی تبلیغ میدهد
در مقایسه با فیلمهای شاخص فمنیستی در سینمای ایران، عرق سرد حداکثر یک فیلم درجه 2 است که نمیتواند ماندگاری زیادی در سینما داشته باشد. در عوض به جای توجه به ماندگاری، سازندگان این فیلم سراغ مسائل مالی رفتهاند تا اسپانسرهای متعدد خارجی و داخلی را به خدمت بگیرند.
از «نوری پیکچرز» شرکت ایرانی پخش فیلم گرفته تا «فیلمیران» و چند برند مالی تجاری دیگر لیست بلندی از اسپانسرهای این فیلم را تشکیل میدهند.
نویسنده : محمد صادق عابدینی
263 امین برنامه زنگ بیداری منتشر شد . پادکست اجتماعی-سیاسی زنگ بیداری از مجموعه برنامه های گروه صدای میقات است که به صورت هفتگی فقط بصورت اینترنتی و فایل صوتی منتشر می شود. رویکرد طنز و اجرای نمایش و بیان اخبار سیاسی بدون روتوش و بدون در نظر گرفتن جناح بندی های سیاسی از ویژگی های این برنامه رادیوی اینترنتی است.
شماره 263 پادکست زنگ بیداری آذر ماه سال۹۶ منتشر شد ؛ در ادامه فهرستی از عناوین این فایل صوتی نوشته شده است :
بمب خنده نمایشهای طنز کاری از گروه نمایش زنگ بیداری
از کوزه تراود هر آنچه در اوست
ماجرای سینمای مبتذل جمهوری اسلامی ایران!!!…
حکایت (چرا ما پیشرفت نمیکنیم) با اجرای آقای صفری
گلهای یاس ( فاتحان عملیات نصر 8) به یاد شیر مردان ایران زمین
نفس حق (غصهٔ فردایی که نیامده را مخور) سخنان پند آموز استاد بزرگ اخلاق آقا مجتبی تهرانی
حرف دل سخنی با امام زمان عج
زنگ بیداری 263 را آنلاین بشنوید »»
دریافت mp3 حجم 12 مگابایت
[su_note note_color=”#BBDEFB”]
درباره صدای میقات
گروه اینترنتی صدای میقات که از دهه ۸۰ فعالیت خود را آغاز کرده است از پیشتازان عرصه تولید محتوای وب فارسی است . سایت صدای میقات به آدرس sedayemighat.com در سال های گذشته بارها مورد حمله اینترنتی توسط گروه های ضد ایران قرار گرفته است .
تولیدات این گروه بیشتر در قالب پادکست و رادیوی اینترنتی است.اما این گروه تولیدات ویدیویی نیز داشته است . از مجموعه برنامه های معروف این گروه پادکست هفتگی “زنگ بیداری” را می توان نام برد . و از مجموعه داستان های صوتی معروف این گروه دو نمونه “روز آخر ” و “شهر مه گرفته” را می توان نام برد .
کانال گروه صدای میقات در سروش : http://splus.ir/sedayemighat
[/su_note]
[su_note note_color=”#BBDEFB”]
پادکست چیست ؟
چند سالی هست که دانلود و شنیدن فایلهای صوتی انتخابی در فضای اینترنت همه گیر شده است. این نوع فایلهای صوتی که به آنها اصطلاحا پادکست می گویند تنها به موسیقی و یا برنامه رادیویی محدود نمی شوند، بلکه در موضوعات مختلف و در قالب های گوناگون در فضای اینترنت عرضه می شوند.
کتاب های صوتی ، نمایشنامه های صوتی و حتی مقاله های رادیویی زیادی وجود دارند که علاقمندان می توانند آنها به صورت آنلاین شنیده و یا دانلود نموده تا در فرصت های مقتضی گوش دهند.
این روش ارائهٔ محتوا در سال ۲۰۰۴ محبوبیت و گسترش یافت؛ و گاه به آن رادیوی اینترنتی گفته میشود.
[/su_note]
قسمت قبل برنامه »» قیمت داروی پوکی استخوان از ۶۰ هزار به ۶۰۰ هزار تومان رسید،روحانی مچکریم [زنگ بیداری قسمت ۲۶۲ رایگان دانلود کنید]
فیلم «تایگر زنده است» ساخته علی عباس ظفر کریسمس به صورت گسترده در هندوستان اکران میشود. این فیلم به حادثه واقعی گروگانگیری ۲۵ پرستار هندی شاغل در عراق اشاره دارد که پس از انفعال دولت هند، در نهایت توسط خود داعش آزاد شدند.
اما این موضوع در فیلم به گونهای دیگر تصویر شده و قهرمانی به نام «تایگر» با بازی سلمان خان، به قلب داعش میزند و این پرستاران را از چنگال تکفیریها نجات میدهد!
سلمان خان برای بازی در این فیلم ۱۷ کیلو وزن کم کرد! جلوههای ویژه نیز توسط تام استورترس انجام شده که سابقه فیلمهای پرهزینهای مانند مردان ایکس و بتمن را در کارنامه دارد.
«تایگر زنده است» تولید سینمای هند (بالیوود) با زمینه ای اسلام هراس و ضد پاکستان است، هندی که در عمل هیچ قدامی برای مبارزه با داعش برنداشته و درباره جنایات تکفیریها و کشتار انسانهای بیگناه سکوت کرده است؛
اما حالا به مدد سینمایشان ابرقهرمانی ساختهاند که مخاطب با دیدنش گمان میکند این هند و سلمانخان بودهاند که ۵ سال در خط مقدم نبرد با داعش جنگیده و آنها را شکست دادهاند.
البته که حرجی بر سینمای هند نیست و حق طبیعیشان است افسانه بسرانید و حالا که نفسهای داعش به شماره افتاده، پیروزمندانه لگدی بر جنازهاش بنوازند! اما نقد جدی بر سینمای ایران وارد است؛ کشوری که سالها در مقابل داعش در عراق و سوریه استوار ایستاده و میجنگد و دهها محسن حججی تقدیم کرده است.
منبع: کانال @cinemaenghelab
ویدیو : تیزر هندی های برای فیلم جدیدشان درباره داعش
[su_note]
هم چنین بخوانید »»
شباهتهای گروهک داعش و فتنه گران ایرانی
شبهه شباهت جهاد با تروریسم [پاسخ در مقاله علمی]
سینمای ایران کثیفتر است یا هالیوود؟ اثبات فساد در سینمای ایران
[/su_note]
گزارشی از جدیدترین فیلم دهنمکی
ماجرای دنبالهدار لوطیهای بامرام در «طیبخان»
اخبار تازه از جدیدترین فیلم آقای مسعود دهنمکی با نام «طیبخان» حاکی از ادامه جریان و ماجرایی است که این کارگردان در کارهای قبلی خود چون اخراجیهای 1 به آن پرداخته است.
سالهای سال است که فیلمها و سریالهای گوناگونی در حوزههایی چون انقلاب، دفاع مقدس، مشکلات و رخدادهای موجود در جامعه و مواردی از این دست ساخته میشوند و در هر یک از آنها، فیلمساز و کارگردان آن اثر طبق اندیشه و اعتقادی که دارد کار را پیش میبرد.
حال این طرز فکر و نگاهی که در هرکاری وجود دارد، بعضی اوقات موجب راه افتادن جریانی گاه مثبت و حتی منفی، نه تنها در دنیای هنر بلکه در اجتماع میشود و سر و صدا بهپا میکند.
در حوزه دفاع مقدس و فیلمهایی با مضمون انقلاب و بعضا مسائل فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نیز مدتهاست که مجموعه کارهای مسعود دهنمکی فضایی مختص به خود دارد.
از «اخراجیها» تا «رسوایی»
این فضا از زمان تولید سینمایی اخراجیهای1 در سال 86 شکل گرفت و بعد از آن با ساخت اخراجیهای 2و 3 ادامه پیدا کرد. پس از آنها دهنمکی با نگاهی که باز هم در همان فضا جای میگیرد، سراغ ساخت رسوایی رفت و بعد هم به ترتیب «معراجیها» و «رسوایی 2» را تولید کرد.
سریال «دارا و ندار» نیز از دیگر کارهایی هستند که در آنها، این کارگردان در قالبی متفاوت از دیگر فیلمهایش و با همان طنازی همیشگیاش، به فقر موجود در جامعه پرداخته است.
کتاب 1400 صفحهای درباره یک شهید
مضاف بر این آثار، به تازگی خبر تولید فیلم جدید دهنمکی که گویی در راستای همان جریان به راه افتاده توسط اوست در رسانهها منتشر شده است؛ فیلمی که بر مبنای زندگی طیب حاج رضایی است.
البته پیش از نگارش این فیلم، اخبار حاکی از اتمام کتابی هستند که پس از دو سال پژوهش حول شهید طیب حاجرضایی براساس اسناد و مدارک و مصاحبه با دهها تن از پیشکسوتان انقلاب و دوستان و وابستگان طیب حاجرضایی توسط مسعود دهنمکی در دو جلد و در1400 صفحه به رشته تحریر درآمده. کتابی که احتمالاً توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر خواهد شد.
در این میان نگارش فیلم سینمایی «طیبخان» نیز براساس همین کتاب در حال انجام بوده و بهزودی نهایی خواهد شد و بعد از ارائه به سازمان سینمایی، در مرحله پیشتولید قرار میگیرد.
زندگی «طیبخان» روی پرده نقرهای
طبق شنیدهها به نقل از یک منبع آگاه، فیلمنامه سینمایی «طیبخان» این روزها مراحل پایانی نگارش را طی میکند و بعد از آن نوبت به پیشتولید کار میرسد. این سینمایی که برگرفته از کتاب مذکور است به مقطع 20 تا 52 سالگی شهید طیب حاجرضایی میپردازد.
سینمایی «طیبخان» بر اساس واقعیتهایی که پیرامون این شهید وجود دارد شکلگرفته است و بیش از آن که در آن تخیل و قصهپردازی وجود داشته باشد، رخدادهای واقعی به تصویر کشیده شدهاند.
برای تألیف این کتاب و فیلمنامه مذکور طی 5 سال گذشته با 10 ها تن از پیشکسوتان انقلاب، دوستان همبندی شهید حاج رضایی در مراحل مختلف حبس و برخی اعضای خانواده این شهید صحبت و در کل تلاش شده است تا هر چه سند درباره طیب حاجرضایی موجود است، جمعآوری شوند.
آقایان حبیباله عسگراولادی، اسدالله عسگراولادی، محسن رفیقدوست، محمد خوشجان، محمد استادمرتضی، اسدالله صفا، عبداله جاسبی، اسدالله بادامچیان، بیژن حاجرضایی، غلامعلی حدادعادل، محمد کلهر و… از این افرادند.
در این سینمایی در فضایی داستانی، علاوهبر شهید حاج رضایی به واقعه 15 خرداد نیز پرداخته میشود. طبق شنیدهها، در روزهای آتی اقدامات لازم برای کسب پروانه ساخت انجام شده و پیشتولید کار که حداقل 6ماه زمان میبرد، آغاز میشود.
تصویربرداری سکانسهای موجود در فیلم «طیبخان» قرار است در تهران صورت بگیرد و لوکیشن اصلی داستان نیز همین شهر خواهد بود.
این سینمایی جزو کارهای پربازیگر دهنمکی محسوب میشود و به نقل از منبع آگاه در برخی از سکانسها بیش از 100 هنرور حضور خواهند داشت.
[su_note]
در ادامه بخوانید »» شکست در انتخابات سیاسی، محصول غفلت از سایر انتخاباتها
[/su_note]
ادامه یک جریان
«طیبخان» ششمین فیلم بلند سینمایی مسعود دهنمکی است که طبق اخبار موجود میتوان آن را ادامه همان جریانی دانست که سالهاست توسط این کارگردان راهاندازی شده؛ چرا که داستان زندگی این شهید به ماجرایی که در اخراجیهای 1 اتفاق افتاد بیشباهت نیست.
حاج رضایی از باستانی کاران تهران در دوران پهلوی و از افرادی بود که در ادبیات محاورهای آن زمان به لات یا لوطی مشهور بودند. وی در سال ۱۳۳۲ از موافقان رژیم شاهنشاهی پهلوی در کودتای ۲۸ مرداد بود اما بعدها تغییر رویه داد و به انقلابیون پیوست. وی سرانجام در یازدهم آبان ماه ۱۳۴۲ در میدان تیر پادگان حشمتیه تهران اعدام و شهید شد و در قسمت شرقی حرم حضرت عبدالعظیم؟ع؟ به خاک سپرده شد.
در واقع «طیبخان» ادامه جریان لوطیهایی است که در جریان انقلاب و جنگ، خالصانه پا در راه دفاع از مردم و کشور گذاشتند، داستانی که کموبیش در کارهای قبلی دهنمکی به آن پرداخت شده بود.
نویسنده : فاطمه شهدوست (صبح نو 285)
برنامه زنگ بیداری 225 از تولیدات سایت صدای میقات روز 5 بهمن ۹۵ منتشر شد . این برنامه در بخش های مختلف به بررسی مسائل فرهنگی سیاسی روز ایران می پردازد . در ادامه فهرستی از برنامه های این قسمت زنگ بیداری را می خوانیم :
–((ایستاده در آتش)) به یاد شیر مردان آتش نشان, روسیاهی ماند بر چهرهٔ کاسبان انتخابات
*گیربازار ( سینمای ایران کثیفتر است یا هالیوود؟) اثبات فساد و وطن فروشی در سینمای جمهوری اسلامی ایران…با اجرای مسعود عباسی
*گلهای یاس (شیر سامرا) به یاد شهید مدافع حرم طلبه محمد هادی ذوالفقاری
–((آنها که رشد اقتصادی ما را نمیبینند عینک بزنند)) بانمک بازیهای یک رئیس جمهور در اوج مشکلات اقتصادی مردم!!!
*حرف دل با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دانلود برنامه زنگ بیداری 225
دانلود فایل mp3 .(حجم 23 مگابایت) | دانلود از لینک مسقیم | دانلود از لینک کمکی
…
درباره صدای میقات :
مهمترین هدف رادیو صدای میقات ارتقا و رشد اخلاق دینی و انقلابی در میان فرزندان نسل سوم انقلاب هست
و هدف اصلی دشمنان اسلام از بین بردن همین اخلاق است ، که اگر اخلاق را ریشه کن کنند ، مراحل بعدی تخریب را خیلی سریعتر تمام می کنند
ان شا الله با صدای میقات و صداهای دیگری که در آینده به این راه خواهند پیوست ، هیچگاه به هدف شومشان نخواهند رسید
منبع صوت : سایت صدای میقات
درباره بیماری برهنگی و بدننمایی
بدآموزی جنون خودشیفتگی، نودیسم و نارسیسیسم
نارسیس در متولوژی یونان مردی جوان بود که کنار رودخانهای چهره و تن خویش را دید و بدان دل بست یعنی عاشق خود شد. نودیسم نیز خودشیفتگی و جنون عشق به خود است. نارسیسیسم به عریانگرایی نیز ترجمه میشود. افراد عقدهای بیمار در زمره نارسیسیستها و نودیستها قرار میگیرند؛ افرادی که مایلند به هر وسیله توجه دیگران را جلب کنند.
من نسبت به اهل هنر پیوسته احترام خاصی قائلم و مانند میلیونها ایرانی وجود اهل هنر را برای شیرین، ظریف و لطیف و با معنی کردن روح جامعه و ارتقای ذوق و قریحه عمومی لازم میدانم. مردم، هنر و هنرمند را دوست دارند. در سفرهایی که گاهی به اطراف کشور میکنم هنرمندانی را میبینم که چه در صنایع سنتی و مستظرف ایرانی (از جمله خوشنویسی، میناکاری و تذهیب) چه در هنر آواز یا موسیقی یا نقاشی یا مینیاتور یا تئاتر یا نویسندگی یا شاعری یا در پیکرتراشی و مجسمهسازی فوقالعادهاند و افسوس میخورم چرا مجال لازم برای شهرت یافتن آنان داده نمیشود.
به هر حال ایران یکی از گاهوارههای شامخ هنر جهان شناخته میشود. موزههای بزرگ آمریکا، روسیه، فرانسه، انگلستان و آلمان پر از آثار هنری کهن ایران است. کسانی که به موزه لوور پاریس یا موزه بریتانیا در لندن یا موزههای مسکو و سنپترزبورگ سر میکشند، میدانند ویترینها و غرفههای آثار باستانی هنری ایران از سنگنقش گرفته تا پردههای نقاشی چقدر تماشاگران را به خود جلب میکند.
موزههای داخلی از دیدنیهای شهرهای ما است ولی آنچه از ایران خارج شده 10 برابر آثار موجود در ایران است.
عرض کردم هنر و صنایع مستظرف ایرانی زینتبخش موزههای جهان است. در هنرهای جدید نیز خوشبختانه سینمای ایران مقام بلندی در جهان کسب کرده و حتی کارگردان جوان ایرانی جایزه اسکار را هم به دست آورده است.
خواننده عزیز! چقدر برای من مایه تاسف است وقتی هنرپیشه کماستعداد جوانی با زیبایی صوری نسبی به بهانه اینکه در ایران کارگردانان توقعات نامناسبی از ایشان داشتهاند قهر میکند و از کشور خارج میشود. به جای اینکه با امکاناتی که دارد وارد یک آموزشگاه هنرپیشگی یا دانشکده سینمایی شود آسانترین کار را در شکستن حریم احترام و شخصیت زن ایرانی میانگارد و تصور میکند همین که جلوی دوربین عکاسی ایستاد و با زنندهترین حالت و برهنگی عکس گرفت درهای استودیوهای هالیوود (شاید هم بالیوود) به روی او گشوده میشود و ایشان در مقام اول هنرپیشگان زن جهان، جهانی میشود و از شهرت بینالمللی برخوردار.
من در فضای مجازی دیدم این خانم که شهرت چندانی نداشت تا پایش به خارج رسید از هول هلیم [حلیم غلط است و به معنای صبوری است. هلیم یعنی همان هلیم شیرین پرمایه صبحانه ایرانیها در زمستان] در دیگ افتاد و 400 -300 تا عکس در حالت نیمهبرهنه بسیار زشت و کریه و خلاف اخلاق گرفت و در فضای مجازی گذاشت.
خانم صدف طاهریان که به هوای تقلید افتاده، ای کاش به خاطر حرمت خانمهای ایرانی از نشان دادن بدن خودشان خودداری میکردند، چون ایشان به هیچوجه در زمره مدلهای زیبا که بعضی تلویزیونهای اروپایی مانند «مدا» میگذارند که به نمایش لباس بپردازند نیستند. فرض میکنیم ادعاهای ایشان واقعیت داشته و در فضای سینمایی امروز عدهای از جوانان دیوسیرت کارگرداننما از ایشان توقعات بدنی داشتهاند، این خانم که با این تصاویر زننده و پورنو دست خود را رو کرد و آبروی خود را برد!
هنرمندان زن شایسته درخور احترامی در جامعه سینمایی ایران درخشیدهاند. سرکار خانم لیلا حاتمی دختر مرحوم علی حاتمی جز با وقار و متانت معصومانه و قدرت هنرپیشگی، چه کردهاند که اینسان مورد توجه و احترام مردمند و در فیلمهایی که شرکت میکنند آن هم در کنار شوهر هنرمند و صاحب قریحه خود به جوایز بینالمللی دست مییابد. او و خانمهایی دیگر پیوسته چنین موقر بودهاند و مورد احترام مردمند. آخر نیمهبرهنه شدن آن هم با آن وضعیت زننده و شرمآور که سبب شهرت و محبوبیت نمیشود.
ملینا مرکوری، هنرپیشه زن یونانی را به یاد بیاورید که در فیلمهای پیامبر(ص) اثر مصطفی عقاد و توپهای ناوارون و دهها فیلم دیگر درخشید و به خاطر مبارزاتش با حکومت سرهنگان کودتاچی پس از انقضای دوران کودتا به وزارت فرهنگ و هنر یونان نائل شد؛ آیا او به نشانه اعتراض برهنه شد تا در فیلم بیسروتهی نقشی کوتاه و چند دقیقهای بازی کند؟
خانم صدف طاهریان خجالت نکشید در تلویزیون معلومالحال با آن لباسهای زننده در کنار آن جوانک بیسواد و بیمایهای که سعی میکند ادای گویندگان تلویزیون منقرض شده سابق را درآورد و خیلی لوس، بیسواد و بیمایه تشریف دارد ظاهر شد و با هر کلامی که آن مرد به زبان میآورد آنگونه جلف و زننده خندید. ایکاش میخندیدید خانم، شیهه کشیدید علیا مخدره!
آن فریادها، آن قهقهههای بیمورد، آن از شدت خنده بیتاب شدنها و به هر بهانهای دستها و پاهای استخوانی را نشان دادن برای چه؟ آن همه غش و ریسه رفتن برای چه؟
خندههای زننده و شیههوار شما با آن تکان دادنهای عمدی بدن که نشان دهید دوری از ایران موجب خوشبختی و راحتیتان بوده چقدر چندشآور بود.
براستی به حال شما و هنر سینما زار و گریان شدم، به خدا خجالت کشیدم. یک هنرمند در هر رشتهای که خود را علاقهمند، پوینده و جوینده آن نشان میدهد باید نمونه و سمبل اخلاق و ادب و در خور احترام باشد. اخلاقیات در جوامع مختلف فرق میکند. بسیاری از مشیهای جوامع غربی مانند اروتیسم، همجنسگرایی یا مثلا کشیدن ماریجوانا در جوامع سنتی مذموم شناخته میشود. در اخلاق ایرانی، برهنگی زن از 3 هزار سال پیش قابل اغماض نبوده در حالی که در یونان و روم پوشش چندان مساله مهمی به شمار نمیرفته است.
فرض کنید دختر یا زنی هنرپیشه که شهرتش از سینما یا تلویزیون ایران آغاز شده به خارج برود و در ازای برهنه شدن نقشی چند دقیقهای به او واگذار شود یا در نقشی مستهجن ظاهر شود. من تنی چند از اینان را سراغ دارم که با گسستن از میهن و جامعه خود به غرب رفته و مدتی کوتاه مطرح بوده و سپس به دست فراموشی سپرده شدهاند و هیچکس یادی از آنان نمیکند و سرنوشتشان شبیه قهرمانان کتاب دومین شانس کنستانتین ویرژیل گئورگیو، نویسنده رومانیایی است که بسیاری از مهاجران از اروپای شرقی به آمریکا و کشورهای اروپای غربی متاثر، محزون و متعجب شده بودند که چرا در انزوا و تنهایی قرار گرفتهاند و کسی سراغشان نمیرود.
خانم صدف طاهریان به نظر من هم به خود بد کرد و هم به نسل جوان کشور که انتظار بداخلاقی از امثال او را ندارد.
اخیرا یک فیلم در حال اکران ایرانی به نام «یتیمخانه ایران» اثر ارزشمند کارگردانی به نام آقای ابوالقاسم طالبی را دیدم. فیلمی درباره قحطی و کشتار عام سال 1296 ه. ش/1917 م در ایران که حدود 5/2 تا 3 میلیون در آن مصیبت جنگ جهانی که بر کشور بیطرف ایران تحمیل شد در حقیقت کشتار شدند.
چند دختر و بانویی که در آن فیلم ایفای نقش میکردند با آنکه حجاب اسلامی کامل داشتند اما یک به یک، هنرپیشگان هنرمند، بااستعداد و فوقالعادهای بودند که در من این احساس به وجود آمد که در سال 1296 ه.ش هستم و براستی آنچه میبینم صحنههای واقعی است نه مجازی. به خانم طاهریان به جای هر روز برهنه شدن توصیه میکنم ابتدا زبان انگلیسی خود را تکمیل و سپس در یک کلاس هنرپیشگی نامنویسی کند.
در مرور زمان ثابت شده است زنی که لباس بر تن دارد جذابیت، رمزآلودگی، متانت و فریبندگی بسیار بیشتری بر مدلهای برهنه دارد. نودیستها جماعتی که برهنگی را دوست میدارند در آمریکا، انگلیس، فرانسه، آلمان و سوئد فراوانند اما همچون اجساد برهنه مردگان در کنار کورههای آدمسوزی زشت و دستکم عادی به نظر میرسند. انسان این راز و رمز را دریافت که به لباس ولو از الیاف گیاهان روی آورد.
در قاره آفریقا و استرالیا و در جنگلهای آمازون برهنگان در حال ترک برهنگیاند. چگونه است که دختری پرورده شده در کشوری اسلامی و در جامعهای مسلمان و سنتی که احتمالا خانوادهای متوسط و حتی پایینتر از متوسط دارد (زیرا خانوادههای سنتی بالا تن به هنرپیشه شدن دختران خود نمیدهند) ناگهان به عصر انسانهای لخت آفریقا، اقیانوسیه و جزایر دورافتاده یا جنگل آمازون رجعت میکند به این دستاویز که میخواهد هنرپیشه شود؟
من اینان را مانند یک پدر میگویم؛ نه قشریام، نه تندخو و نه کینهتوز. این راه هنرپیشه شدن نیست؛ بزودی گم و گور و فراموش خواهی شد.
مقاله خسرو معتضد در وطن امروز
فلان بازیگر یا مجری رادیو و تلویزیون ازدواج کرد، بچه دار شد، مسافرت رفت، طلاق گرفت و… این روزها کم نیست اخباری از این دست با تیترهای زرد و ژورنالیستی که در رسانه های حقیقی یا مجازی به کرار شاهد آن هستیم؛ حقیقت امر آن است که رسانه ها به خصوص رسانه های زرد یا به قول جلال آل احمد رنگین نامه ها که فضای مجازی هم با گروه ها و کانال های مختلف به آن اضافه شده است بیشتر از هر چیز به سبک زندگی بازیگران سینما و چهره های مشهور می پردازند و این قشر را پررنگتر از اقشار دیگر نشان می دهند تا هم رسانه خودشان بهتر دیده شود و هم مخاطبان بیشتری جذب کنند موضوعی که البته محدود به فضای رسانه ای ایران نیست و در همه جای دنیا با رشد صنعت ستاره سازی رسانه ای این وضعیت وجود دارد.
در کشور ما با توجه به سیاست های غلطی که در چند سال گدشته برای ستاره سازی از بازیگران و خوانندها و ورزشکازران در عرصه فرهنگی از سوی برخی مدیران اتخاذ شده است حواشی زندگی و روابط خانوادگی و حتی غیراخلاقی این قشر بیشتر از هرچیز دیده می شود؛ به خصوص اینکه در عمل فرهنگ و فرهنگ سازی در سیستم فرهنگی ما برای دست اندرکاران این عرصه وجود ندارد و یا بسیار کم اهمیت است.
حقیقت آن است که ما سعی داریم توسط این عوامل ساختمان بزرگی را برای جامعه مان بنا کنیم و الگو سازی داشته باشیم، لذا نگاه مسئولان به این ستاره های ساخته شده نگاه کارگرانی است که نیازی به فرهنگ سازی و سواد فرهنگی ندارند اما هر روز و به اشکال مختلف با این کارگران مصاحبه می کنیم تصاویر آنها و نقطه نظراتشان را در مجلات و نشریات می آوریم و از آنها بیبشتر از خود ساختمان بزرگ نمایی می کنیم .
در عین حال هیچ اهتمامی به آموزش و یا فرهنگ سازی در درون خود آنها نداریم اینجاست که ساختمان فراموش می شود و کارگر ساده ای که باید شن و سیمان این بنا را تامین کند آنقدر درگیر حواشی می شود که وظیفه خودش را از یاد می برد و یا ظاهر خود او مهمتر از کیفیت کارش می شود و….
متاسفانه این حدیث فرهنگ و مدیریت فرهنگی در کشور ماست. کارگر نماد مهندسی می شود و یک اشتباه او در رفتار و کردارش تمام پروژه عظیم ساختمان فرهنگی را زیر سوال می برد.
این روزها متاسفانه به دلیل اینکه در دوران گذار از جامعه سنتی به مدرن جامعه قرار داریم با مشکلات متعددی روبرو هستیم. از تعلل در ازدواج گرفته تا طلاق های عجیب و غریب از اعتیاد در اشکال مختلف گرفته تا …
اما براستی عوامل این رخدادهای عارضی دراجتماع ما چیست ؟ برخی معتقدند ورود و حضور پررنگ ماهواره در کشور را که از فتنه 88 به اوج رسید یکی از مهمترین عوامل موثر این اتفاق می دانند، برخی بیکاری و تعلل و تاخیر در ازدواج را عامل اصلی تعریف می کنند، برخی دیگر نیازآفرینی ها کاذب هرروز دنیای مدرنیته را موثر می دانند که باعث احساس کمبود و فقط نسبی در افراد می شود و مشکل آفرینی می گردد و… حقیقت آن است که همه این عوامل در کنار هم بحران های کنونی را ساخته اند.
بااین حال آنچه بیش از بقیه نمود دارد نبود مدیریت فرهنگی و روح مدیریتی در فرهنگ است؛ شاید در سخنرانی ها و برنامه های مختلف از مهندسی فرهنگی و نیاز به آن بسیار گفته شده باشد، ولی حقیقت آن است که هیچ خروجی ملموسی از این کنگره های خنثی و سخنرانی های شعارگونه برای فرهنگ نمی یابیم.
آمارهای طلاق در کشور بسیارنگران کننده هستند و در این میان ملموس ترین ساخته دست مدیران فرهنگی کشور یعنی چهره های مشهور و رسانه ای که سبک زندگی بازیگران سینما با سبک مدیریتی مسئولان گره خورد نگران کننده تر است.
تقریبا هرازگاهی خبر طلاق های چهرهای مشهور که از بازیگران و اهالی تلویزیون وسینما در جایگاههای مختلف هستند در لیست اخبار رسانه ها قرار می گیرد حتی زوج های جوانی که مدت زمان ازدواج شان به یکسال هم نمی رسد و وصلت آنها با سروصدای وسیع رسانه ای هم همراه بوده است موضوعی که شاید جنجالی ترین نمونه آن ازدواج و جدایی فرزاد حسنی مجری رادیو و تلویزیون و آزاده نامداری که او نیز از مجریان تلویزیون بود محسوب می شود
طلاقی که حتی حواشی مختلف آن به رسانه ها کشیده شد؛ در حالی که تا پیش از آن ازدواج این دو به عنوان نماد خانواده ای نوپا به اشکال مختلف و در برنامه های تلویزیونی رسانه ای شده بود. اما این ازدواج و طلاق نه اولین از نوع خود بود و نه آخرین کار به جایی رسیده اگر زوج هنری یا رسانه ای زندگی موفقی داشته باشند باعث توجه عموم می می شود و این یک هشدار جدی است.
البته مهارت های زندگی و دخالتهای عناصر مختلف از جمله دوستان دوران مجردی حاشیه سازی رسانه ها و توقعات عجیب و غیرمنطقی طرفین را نیز باید از دلایل این زندگی های ناموفق دانست اما آنچه قطعیت دارد سبک زندگی غلطی است که چند سالی در میان هنرمندان و چهره های شناخته شده کشور با سوءمدیریت مدیران باب شده است.
زندگی تجردی به یک روال درآمده و خانواده در عمل به یک شعار در آمده است. مطمئنا مدیریت تنها به سخنرانی و موعظه خلاصه نمی شود چه در سینما و چه در صداوسیما مدیریت متعهد و فرهنگی باید سعی کند تا سبک زندگی اسلامی و سنتی را ملاک کار خود قرار دهد نه به اسم حرفه ای گری در رسانه ای که الگویش غرب است خانواده را برنمی تابد.
رسانه ای که بر ای چهره هایش، تجرد یا تاهل عملا اهمیتی ندارد، رسانه ای فاقد مدیریت فرهنگی است حتی در صداوسیما که مدعی است از سینما وضعیتی بهتر دارد سبک زندگی غیراسلامی به اشکال مختلف به نیروها تزریق می شود. حضور زنان مجرد یا متاهل در شیفت های کاری شبانگاهی امری است که در سالهای اخیر به یک روال عادی تبدیل شده است.
حریم های محرم و نامحرم حتی در روابط سازمانی به اشکال مختلف شکسته شده چنانچه اگر شما از بیرون به روابط حتی نیروهای فنی داخل صداو سیما نگاه کنید متوجه نمی شوید اینها با هم محرم هستند یا نامحرم و تازه این برای نیروهای فنی است و برای چهره ها بسیار بدتر.
اسلام دینی است که در آن سبک زندگی حتی در جزیی ترین رفتارها ترسیم شده است تا یک زندگی سالم و به دور از دغدغه برای زوجین ایجاد شود و آنها آرامش گران همدیگر باشند. خارج از شعارهایی که در صداوسیما به عنوان پیشگام فرهنگ سازی در کشور مطرح می شود سبک زندگی اسلامی و مدیریت فرهنگی گمشده این ساختار عظیم به عنوان نمونه ای ساختار کلی فرهنگی در کشور است.
اگر حتی مشکلات جدید با ساختارهای جدید ایجاد می شد این مدیریت فرهنگی است که باید در چارچوب سبک زندگی اسلامی تلاش کند این مشکلات برطرف شود نه اینکه مشکلات را به حال خود رها کنند تا جامعه خودش به داد خودش برسد.
منبع : یادداشت معصومه طاهری در فرهنگ نیوز (17مهر95)