پرسیدم: « در ۷روز گذشته، کارکردهاید؟» پیرمرد گفت: «نه!» و با شرمساری صورتش را نزدیک آورد و نجواکنان گفت: «البته هر از گاه میروم قبرستان، سر قبرها قرآن میخوانم».
بیمهاش را زدم کمیته امداد. به مشخصات همسرش که رسیدم، گفت بیمار است و افتاده کنج خانه. زن صدایش را شنید، بلند گفت: «تو را به خدا خانم! یارانهمانرا قطع نکنید. همین 3-2 تومان هم نباشد، بدبخت میشویم». میگویم نه. قطع نمیشود!
تشکر و خداحافظیام را بغضآلود میگویم و با مداد، شماره «مکان» بعدی را میزنم.
این متن، قسمتی از خاطرهنگاری یکی از مأموران سرشماری نفوس و مسکن امسال در یکی از شهرهای ایران است. این یادداشت، نمیخواهد از وضعیت اقتصادی جامعه و نسبت فقر و غنا، تحلیلی ارائه کند، بلکه غرض از این کلمات، ایجاد یک حساسیت عمومی است تا همه آدمهایی که دستشان به دهانشان میرسد برای فقر دیگران کاری کنند و فکری بیندیشند.
کم نیستند آدمهای آبرومندی که آخر شب به میوهفروشی محلشان رفته و میوههای پلاسیده و دورریختنی را میخرند، یا پدرهایی که 2ماه آزگار برای خانهشان گوشت نخریدهاند و یا مادران بیسرپرستی که برای درمان فرزند سرماخوردهشان، از خوراندن یک قرص و شربت معمولی هم عاجزند.
صحبت از دولت و حاکمیت نیست که باید تمام هم و غم خود را برای درمان فقر در جامعه صرف کند و اندیشه عدالتطلبانه را فدای نگاه سرمایهدارانه نکند؛ صحبت از آدمهای تازه به دوران رسیده جامعه هم نیست که غذای حیوان خانگیشان و یا افت قیمت خرید و فروش ماشینهای چندصدمیلیونیشان، میتواند هزینه یکسال شام و ناهار یک خانواده بیبضاعت را تأمین کند؛ روی صحبت با همه آدمهای متوسط جامعه است. آنها هستند که باید برای گروههای پایین دست، کاری کنند و راهی بیابند.
ریشهکنی فقر در جامعه، باید بهصورت ویژه در صدر مطالبات مردم قرار گیرد و فراتر از آن، تکتک ما باید به کمک محرومان جامعه بشتابیم؛ از هزینههای زائد زندگی بکاهیم و با مقاومت در برابر تجملگرایی و چشم و همچشمی، گرهی از گرههای زندگی عائلهمندان بگشاییم. برخی در ماه از درآمد 50هزار تومانی هم محروم و در حال موتاند، اگر میتوانیم باری برداریم، ولو کوچک و اندک، برداریم و شرمساری سرپرستان خانواده را کاهش دهیم.
یادداشتی از سید مهدی سیدی