نظام هستی بر عدالت و اعتدال بنیاد نهاده شده است و حتی خداوند بر همین عدالت و اعتدال است که بر عرش قدرت جلوس کرده است؛ بر این اساس اگر انسان بخواهد خدایی شود و صبغه و رنگ الهی به خود گیرد باید همه صفات الهی را به درستی و کمال به دست آورد که مهمترین و اساسیترین آن در نظام هستی، اعتدال و میانهروی در امور است.
از آنجا که انسان در جامعه هویت مییابد و شاکله وجودی و شخصیت او شکل میگیرد، عدالت اجتماعی مهمترین فصل از فصول زندگی بشر را شکل میدهد. بر این اساس هر گونه حرکت افراطی و تفریطی بیرون از نظام احسن هستی به معنای خروج از عدالت و اعتدال و گرایش به ظلم و بیداد است که انسان را از خدایی شدن بازمیدارد.
مشکل اساسی انسان این است که شرایط برای اجرای عدالت به ویژه در دنیا برای وی دشوار است؛ زیرا انسان هر چند که خود بر پایه نظام عادلانه هستی بر اساس اعتدال آفریده شده اما دو عامل بیرونی وسوسههای شیطانی و عامل درونی غرایز انسانی و هواهای نفسانی، او را به سوی افراط و تفریط و خروج از دایره اعتدال و عدالت سوق میدهد. اینگونه است که راه ظلم و ستم را میپیماید و از مسیر کمالی بیرونی میرود. {در ادامه مطلب همراه وبگاه بنیانا باشید}
اخلاق، خصلتها و فضائلی است که جزو سرشت و منش انسان شده است. انسان اخلاقی همان مسلمان واقعی است؛ چرا که فلسفه همه آموزههای اسلامیآن است که انسان فضائل اخلاقی را بشناسد و خود را بدان بیاراید و بدان عمل کند.
سؤال این نوشتار این است که منبع اخلاق و مبانی آن از نظر قرآن چیست؟ نقش معاد و پذیرش آخرت و حساب و کتاب قیامت در پذیرش و انجام عمل اخلاقی تا چه میزان است؟ نویسنده در این مطلب با بهرهگیری از آیات قرآن به اینگونه پرسشها پاسخ داده است. در ادامه همراه رسانه بنیانا باشید
بسیار شنیدهایم که حکمت، گمشده مؤمن است؛ اما آیا هرگز در این تامل کردهایم که چرا آن را گمشده مؤمن معرفی کردهاند؟ آیا مؤمن که انسانی با باورها و اعتقادهای قوی و اعمال صالح است، چرا باید دنبال حکمت باشد؟
حکمت چه مرتبهای از مراتب علم و عمل نیک است که مؤمن باید تمام همت خویش را مبذول به دست آوردن آن بکند؟ انسان چگونه به حکمت میرسد و چه آثاری برای حکمت است؟ حکیم کیست؟
چه عواملی موجب میشود تا انسان به مرتبه عالی حکمت برسد؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای اسلام بر آن است تا در حد امکان به این پرسشها پاسخ دهد. در ادامه همراه رسانه بنیانا باشید
سخنان آیتالله قرهی در شب شهادت حضرت زهرا (س) در ادامه به صورت متن برای شما مخاطبین بنیانا آماده شده است.
لطف خدا به محبین اهلبیت(ع)
قبل از ورود به بحث اصلی، باید بیان کنم یکی از امتحانهایی که خدای متعال برای محبّین اهلبیت(ع) و شیعیان قرار داده، این است که گاه مصائب اهلبیت(ع) را به ظاهر در اعیادی که به عنوان سنّت یک کشور یا منطقه یا قومی است، قرار میدهد.
این جاست که عیار حبّ محک میخورد که حبّ به حضرات معصومین(ع) چقدر در دل محبّین قرار دارد.
آیتالله جوادی آملی در بخشی دیگر از تفسیر آیات 166 و 167 بقره ﴿إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِينَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِينَ اتَّبَعُوْا وَرَأَوُا الْعَذَابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الأسْبَابُ ٭ وَقَالَ الَّذِينَ اتَّبَعُوا لَوْ أَنَّ لَنَا كَرَّةً فَنَتَبَرَّأَ مِنْهُمْ كَمَا تَبَرَّءُوا مِنَّا كَذلِكَ يُرِيهِمُ اللّهُ أَعْمَالَهُمْ حَسَرَاتٍ عَلَيْهِمْ وَمَا هُمْ بِخَارِجِينَ مِنَ النَّارِ﴾ به آتش بودن باطن گناه اشاره کرده
و میگوید: در قرآن كريم گذشته از اينكه در مواردي گناه را آتش معرّفي كرد (نظير خوردن مال يتيم و امثال ذلك) و گذشته از اينكه خود قاسطين و ظالمين را به عنوان حطب نار معرّفي كرد و گذشته از اينكه وقود و آتشگيرهٴ جهنّم هم خود انسان است، بعضي از آيات ديگر دلالت دارد به اينكه گناهان عموماً آتشاند، نظير آیه سوره نساء نيست كه در خصوص خوردن مال يتيم باشند، بلكه هر دستوري كه بر خلاف فرمان خداي سبحان است آن كار آتش است.
بیست و چهارم ماه ذی الحجّه، یادآورِ دو خاطره مهمّ تاریخی در اسلام است:
1ـ روزی است که امیر مؤمنان علی(علیه السلام) در آن روز، در حال رکوع انگشتر خود را به سائل فقیر عنایت کرد;
این عمل خالصانه و ایثارگرانه امیر مؤمنان(علیه السلام) بقدری پرارزش بود که آیه 55 سوره مائده در شأن آن نازل شد: «(إنَّما وَلِیکمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنوُا الَّذینَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکعُونَ); سرپرست و ولی شما تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند; همانها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع، زکات می دهند!»
جا دارد که مؤمنان با یادآوری این خاطره مهم و تفسیر آیه شریفه، و ذکر مناقب و فضایل امیرمؤمنان(علیه السلام)این روز را گرامی دارند و خود نیز در تصدّق و انفاق به فقرا و نیازمندان، به آن حضرت تأسّی جویند.
2ـ واقعه مهمّ دیگر روز مباهله رسول خدا با مسیحیان نجران است.
داستان روز مباهله به قلم استاد سید مهدی شجاعی را در ادامه میخوانیم :
مدینه اولین باری است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان نا آشنا که لباسهای بلند مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههای جواهرنشان بر سرگذاشتهاند، زنجیرهای طلا به کمر بستهاند و انواع و اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهای خود نصبکردهاند.
وقتی این شصت نفر برای دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بی اعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود.
هم هیأت میهمان و هم مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان بی توجهی کند.
به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی ، علت بی اعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچکدام از مسلمانان پاسخی برای گفتن پیدا نمیکنند.
تنها راهی که به نظر همه میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین ، نسبت به دین و سیره و سنت اوست.مشکل ، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او این است که:
«پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهای ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این طلاجات وجواهرات و تجملات را فرو بگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید. »
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد پیامبرشان ، حضرت مسیح میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد.
آنان از اینکه میبینند، در رفتار و کردار، اینهمه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساری میکنند.
میهمانان مسیحی وقتی جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جای بر میخیزد و به گرمی از آنان استقبال میکند.
شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوش آمد میگوید. در میان این شصت نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند، ابوحارثه اسقف بزرگ نجران و شرحبیل نیز به چشم میخورند. پیداست که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، برعهدهدارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر شروع به سخن گفتن میکند:«چندی پیش نامهای از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهای شما را بشنویم.»
پیامبر میفرماید:
«آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خدای یگانه است.»
و برای معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان میخواند.
اسقف اعظم پاسخ میدهد:«اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلاً به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او عمل میکنیم.»
پیامبر میفرماید:
«پذیرش اسلام، آثار و علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاری ندارد. شما برای خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خدای یگانه متفاوت است.»
اسقف برای لحظاتی سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را در مانده در جواب میبیند، به یاریاش می آید و پاسخ میدهد:
«مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خدای جهان باشد.»
پیامبر لحظهای سکوت میکند.
ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ این کلام را از جانب خداوند برای پیامبر می آورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را برای آنان بازگو می کند: «وضع حضرت عیسی در پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاک آفرید…» آل عمران,آیه 59
و توضیح میدهد که «اگر نداشتن پدر دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالیکه چنین نیست و هر دو بنده و مخلوق خداوند هستند.»
لحظات به کندی میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از شصت دانشمند مسیحی، پاسخی برای این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندی میگذرد؛ دانشمندان یکییکی سرهایشان را بلند میکنند و درانتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما… سکوت محض.
عاقبت اسقف اعظم به حرف می آید: «ما قانع نشدیم. تنها راهی که برای اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید، به عذاب خداوند گرفتار شود.»
پیامبر لحظهای میماند. تعجب میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را بشنوند.
دراین حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام ایناست:
«هر کس پس از روشن شدن حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن]
بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را بر دروغگویان طلب کنیم.»آل عمران , آیه شش
پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من برای مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهای نیست.
زمان مراسم مباهله، صبح روز بعد و مکان آن صحرای بیرون مدینه تعیین میشود.
دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود باز میگردند تا برای مراسم مباهله آماده شوند.
صبح است. شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه مدینه دوختهاند تا محمد با لشکری از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیداکند.
تعداد زیادی از مسلمانان نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بیننده این مراسم بی نظیر و بی سابقه باشند.
نفسها در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است.
لحظات انتظار سپری میشود و پیامبر در حالیکه حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی است و این زنفاطمه.
تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بردل مسیحیان سایه میافکند.
شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه کن. او فقط دختر، داماد و دو نوه خود را به همراه آوردهاست.
اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید:
«همین نشان حقانیت است. به جای اینکه لشکری را برای مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است.»
شرحبیل میگوید: «دیروز محمد گفت که فرزندانمان و زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است.»
«آری، علی برای محمد از جان عزیزتر است. در کتابهای قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است…»
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند:
«ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را برای خود حتمی میشماریم.»
چند نفر دیگر ادامه میدهند : «مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد.»
کمکم تشویش و ولوله در میان تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوی اسقف را از انجام این مباهله بازدارند.
اسقف به بالای سنگی میرود، به اشاره دست ، همه را آرام میکند و در حالیکه چانه و موهای سپید ریشش از التهاب میلرزد ، میگوید:
«من معتقدم که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من می بینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت وقوع مباهله، نابودی ما حتمی است و چه بسا عذاب ، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد.»
اسقف از سنگ پایین می آید و با دست و پای لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند.
اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش را به زیر می افکند و میگوید:«ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم.»
پیامبر با بزرگواری و مهربانی، انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازای پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان، محافظت کند.
خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینه پیامبر سوق میدهد.
نویسنده : سید مهدی شجاعی
در ادامه فایل گرافیکی عید مباهله که مناسب چاپ و توزیع در دانشگاه, مساجد و… هست برای دانلود قرار می گیرد .(این فایل به همت کانال @hadisgraph آماده شده است)
🌿 حمایت مالی از «رسانه بنیانا» به منظور استمرار فعالیتها…
🚀 شما میتوانید با شرکت در این پویش ، پیش از دوم آذر ماه با حمایت خود، هزینه لازم برای تمدید سرویس هاستینگ وبسایت [ و ماندگاری فایلها ] را تامین کنید. اطلاعات تکمیلی در این لینکhttps://nahzat.onblog.ir درج شده است… – ❤️ موقعیت کسانی که اموالشان را در راه خدا هزینه میکنند، مِثل موقعیت دانهای است که هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه صد دانه باشد! تازه، خدا برای هرکه لایق ببیند، چندین برابرش میکند! آخر، خدا روزیگسترِ داناست. قرآن کریم. سوره البقره