مدیرکل حمایتهای اجتماعی کمیته امداد گفت: ۷۵ هزار نوعروس منتظر دریافت جهیزیه تحت پوشش کمیته امداد داریم که بطور متوسط ۳ تا ۴ میلیون تومان کمک بلاعوض به آنها بابت دریافت جهیزیه پرداخت میشود.
شبکه تلویزیونی المنار لبنان در تاریخ 14 فروردین 95 مصاحبهای اختصاصی با سیدحسن نصرالله دبیرکل حزبالله انجام داد. وی در این گفتوگو به تشریح نحوه آشناییاش با آیتالله بهجت و خاطرات خود و نیز فضایل و کرامات ایشان پرداخت. اینک متن تفصیلی آن تقدیم خوانندگان عزیز میشود. در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید

* اگر ممکن است بفرمائید در چه سالی با آن عارف بزرگ آیت الله بهجت آشنا شدید و این آشنایی چگونه صورت گرفت؟
– تقریباً پس از سال ۱۹۸۵ میلادی، زمانی که ما بهصورت هیئتهایی به جمهوری اسلامی ایران میرفتیم. سن من در آن زمان ۲۵ یا ۲۶ سال بود. ما که هیئتی از مسئولان و فرماندهانِ وقت حزبالله بودیم، برای پیگیری موضوعات لبنان، منطقه و بویژه مسائل مقاومت لبنان، با برادران مسئول جمهوری اسلامی دیدار میکردیم.
در اولین سفر چون اطلاعات بسیار کم و محدودی از قم داشتیم، به بعضی از برادران مسئول گفتیم: «میخواهیم به زیارت قم مشرف شویم، با چه کسی دیدار کنیم؟». یکی از افرادی که آنها بسیار تأکید کردند که اگر به قم مشرف شدید به دیدارشان بروید، آیتاللهالعظمی شیخ بهجت (رحمهًْاللهعلیه) بود.
این قضیه مربوط به دوران زندگانی امام خمینی (رضواناللهعلیه) است. اولینباری که مشرف شدیم، بنده نیز یکی از مجموعه مسئولان حزبالله و البته کمسنوسالترینشان بودم. شهید سید عباس موسوی (ره) و دیگران نیز حضور داشتند. حضرت ایشان ما را پذیرفتند و ما در محضرشان نشستیم. بنده از همان دیدار اول، هیبت شدیدی را در این دیداراحساس کردم تا جایی که وقتی در محضر ایشان قرار گرفتیم، بنده و برخی برادران که سؤالاتی در ذهن داشتیم، همه سؤالاتمان را فراموش کردیم.
حضرت ایشان در بیشتر مدت جلسه ساکت بودند و به ما مینگریستند؛ اما ما نمیتوانستیم به ایشان نگاه کنیم. در میان جلسه، شهید سید عباس یا یکی از برادران ـ که دقیق یادم نیست ـ از ایشان خواست توصیهای بکنند؛ حضرت ایشان نیز همین توصیههایی را که در کتاب «النّاصح» وجود دارد، بیان و تأکید کردند: به آنچه میدانید عمل کنید؛ از گناه دوری کنید؛ در اول وقت نماز بخوانید؛ بر محمد و آل محمد (ص) زیاد صلوات بفرستید؛ بسیار استغفار کنید. این چیزی است که به یاد دارم. همین مسئله در دیدارهای بعدی نیز تکرار میشد. این آغاز آشنایی نزدیک و مستقیم ما بود.
ما هر یک یا دو سال، بهطور کامل و رسمی در قالب این هیئتها سفر میکردیم و مقید بودیم وقتی به زیارت قم مشرّف میشویم، حتماً به دیدار ایشان برویم. البته شاید در برخی سفرها، به دلیل اینکه جناب شیخ مشهد بودند، دیداری صورت نمیگرفت، اما بیشتر اوقاتی که ایشان در قم حضور داشتند، ما توفیق دیدار مییافتیم.
* جنابعالی تأثیر شخصیت آیتالله بهجت را در شخصیت و زندگی خودتان چگونه ارزیابی میکنید؟
– بنده و برخی برادران لبنانی بسیار تشنه شناخت، درک، دانستن و هدایت و رشدیافتن بودیم. البته ما کتابها را میخواندیم، ولی وجود کسی که در محضر ایشان بنشیند و ایشان شما را رشد دهد و شما معتقد باشید که او انسانی کامل و واصل است و همه این مراحل را گذرانده و بهعبارتی علم و معرفت و همچنین تجربه دارد و فقط از سر فکر و برهان صحبت نمیکند، بلکه از سر برهان و یافتن سخن میگوید و در این راه گام زده است، باعث میشد هر کلمهای که از ایشان میشنیدیم، هر خلأیی را در وجودمان در هر حجمی که بود، پُر میکرد.
ما به ایشان گوش میسپردیم و تلاش میکردیم تا آنجا که میتوانیم به سخنان ایشان عمل کنیم. سخنان ایشان توشه معنوی ما بود و برای مدتی طولانی احساس آرامش، اطمینان، وثوق و یقین میکردیم.
شاید این از ویژگیهایی بود که در کار ما در حزبالله انعکاس یافت و باعث شد ما با وجود همه دشواریها… چون معروف است ازجمله ویژگیهای حزبالله، توکل بر خداوند، اطمینان به وعده الهی، یقین به یاری خداوند، پناهبردن به خدا، کمکخواستن از او و توسل است و اینها همه چیزهایی است که ما در قالب عبارتهایی ساده از حضرت شیخ میشنیدیم؛ عبارتهایی که به هر کسی میگفتند و ما تلاش میکردیم بقدرِ فهممان ترجمهشان کنیم. میتوانم بگویم ایشان در همهٔ بُرهه گذشته، سرچشمه معنوی اصلی و واقعی ما بودند.
* آیا آیتالله بهجت بر حزبالله لبنان و مشخصاً مقاومت تأثیر داشتند؟ این تأثیر تا چه حدی بود؟ ممکن است توضیح بفرمایید؟
– مسئولان اصلی حزبالله هرگاه فرصتی پیدا میکردند، میرفتند خدمت ایشان. قاعدتاً این مجال وجود نداشت که بچههای حزبالله و گروههای عظیم و پُرشمار را به محضر ایشان بفرستیم؛ وقت و شرایط ایشان اجازه نمیداد. ما نمیخواستیم زیاد مزاحم ایشان شویم، اما وقتی با ایشان دیدار میکردیم و بازمیگشتیم همینجا در لبنان، رهنمودها و توصیههای حضرت ایشان را به کادرهای حزبالله منتقل میکردیم و طبیعتاً بسیار توجه نشان میدادند.
یا گاهی بهواسطهٔ برخی برادران لبنانی طلبه یا برادران ایرانیمان که به لبنان رفتوآمد داشتند و ما به نقل ایشان اطمینان داشتیم، چیزهایی برای ما نقل میشد. برادران این نکتهها و توصیهها را یادداشت و به آنها عمل میکردند و برای عمل به آنها اصرار داشتند.
بله، ایشان در واقع پدری معنوی بودند و ما نیز ایشان را پدری معنوی میدانستیم. این موضوع پس از رحلت امام خمینی تقویت شد. هنگامی که دیدیم رهبر و ولی امر ما، یعنی حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای (دامظله)، وقتی برای زیارت به قم مشرف میشوند، بسیار اصرار دارند با جناب شیخ دیدار کنند، توشه بگیرند، سؤال کنند، استفاده ببرند و از راهنماییهای او بهره ببرند، دیگر تکلیف ما بهعنوان سربازان و پیروان آن رهبر، مشخص بود. درنتیجه شاید پس از رحلت امام خمینی این اُبوت روحی و معنوی و ارتباط روحی قویتر شد.
* در دیدارهایتان با شیخ بهجت ایشان چه نصیحتها و توصیههایی به شما میکردند؟ هرقدر ممکن است توضیح بفرمائید.
– یک بخش توصیههای شخصی بود که خودمان درخواست میکردیم. در دیدارها اصرار داشتیم گزارش کوتاهی از شرایط لبنان، مؤمنان لبنان و مقاومت بدهیم، حضرت ایشان هم با دقت گوش میدادند و گاهی توصیهها و نکتههایی بیان میکردند؛ مثلاً تأکید بر جنبه ایمانی، فرهنگی و عقیدتی و کار در این جهت.
قاعدتاً این تا حد زیادی در دستور کار حزبالله قرار میگرفت. همچنین در موضوع اموال گفتند که احتیاطاً همیشه مقداری پول برای روزهای دشوار، کنار بگذارید. ما معمولاً این کار را میکردیم؛ تا امروز هم به یاری خداوند متعال، مقداری برای روزها و شرایط سخت کنار میگذاریم. باقی توصیهها شخصی بود؛ مثلاً در مورد زیارت، عبادات و توجه به مسائل علمی.
مثلاً به بنده و برخی برادران تأکید میکردند درس بخوانید، درس بدهید و…. ما هم تلاشمان بر این بود، حتی وقتیکه بهواسطهٔ شرایط، این کار برایمان سخت میشد. مثلاً درست است که بنده نمیتوانم به آن معنا درس بخوانم و تدریس کنم، ولی بسیار اصرار دارم که فارغ از کتابهای فرهنگی که نیاز داریم، کتابهای علمی حوزوی تازه، قدیمی و جدید را بخوانم. همچنین به برکت کامپیوتر، صوت درس خارج حضرت آقا و برخی دیگر از مراجع را گوش میکنم؛ یعنی میکوشیم ارتباطمان را با موضوع علمی حفظ کنیم. این از نکتههایی بود که ایشان در برخی دیدارها به آن اشاره کرده بودند.
* از قرار معلوم حضرت آیتالله بهجت دو پیام به شخص شما فرستادند. آیا ممکن است بفرمائید محتوای آن دو پیام چه بود؟
– فراموش نمیکنم چند ماه قبل از جنگ ۳۳ روزه، یکی از برادران طلبه لبنانی که در قم درس میخواند، آمد و مستقیماً یا بهواسطهٔ یکی از برادران به من گفت: «حضرت شیخ بهجت به شما پیام دادهاند که از امروز به بعد، به این دعا پایبند باشید: «اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة آلتی تجعل فیها من تشاء؛ خداوندا! مرا در زره مستحکم خود که هرکس را که بخواهی در آن قرار میدهی، بگذار».
سه بار صبح و سه بار شب. پرسیدم: چیزی شده است؟! دلیلی دارد؟! گفت: من نمیدانم. فقط گفتند که برو این ذکر را به فلانی بگو یا به او برسان. قاعدتاً ماهیت دعا به جنبه امنیتی، حفاظت، پاسداری و… اشاره دارد؛ چه اینکه دشواری شرایط ما در لبنان معلوم است. تهدیدات امنیتی و احتمال کشته شدن وجود دارد، همانطور که پیش از این برادرانمان کشته شدند؛ ازجمله دبیرکلّمان، شهید سید عباس و همسر و فرزند کوچکش.
طبیعی است که انسان احساس خطر کند. اما چرا در آن زمان؟! بنده با خودم گفتم، شاید چیزی هست. ذهنم بیشتر بهسمتِ موضوع امنیتی یعنی احتمال ترور، انفجار یا… رفت، اما تنها پس از چند ماه، جنگ رخ داد و اسرائیلیان از روز اول جنگ، از هر راهی به دنبال پیداکردن من و بمباران محل حضورم بودند.
بهگفتهٔ خود اسرائیلیان، برخی عملیاتهای بمبارانِ بسیار شدید و عظیم جنگ ۳۳ روزه، به دلیل آن بوده است که احتمال میدادند یا اطلاعاتی داشتند که من در فلان ساختمان هستم و آن ساختمان را بهشدت بمباران کردند. بعدها بنده فهمیدم شاید این ذکر، مربوط به پاسداری و حفاظت دوران جنگ بوده است و نه پیش از جنگ و مسائل امنیتی.
در زمان جنگ ۳۳ روزه سال ۲۰۰۶ میلادی، شرایط بسیار بد و سخت بود. به یاد دارید که در آن جنگ، تقریباً همه جهان استکبار علیه ما بسیج شده و بسیاری از کشورهای منطقه این جنگ را تأئید میکردند. حتی در داخل جامعه لبنان در اینباره اختلاف وجود داشت؛ افرادی وجود داشتند که حداقل ما را تأئید نمیکردند و حتی انتقاد میکردند.
نمیخواهم بگویم در کنار دشمن بودند؛ حداقل در کنار ما نبودند، انتقاد میکردند و…. ما واقعاً احساس غربت داشتیم و حس میکردیم در یک محاصره شدید قرار گرفتهایم. حتی در ظاهر، وقتی عوامل مادی، سیاسی، نظامی و میدانی را میبینیم، انسان نمیتوانست بهراحتی از پیروزی حرف بزند.
شاید آنچه در میان بسیاری از برادران و مسئولان لبنان غلبه داشت، این بود که این جنگ به کربلا منتهی خواهد شد و نه مثلاً بدر یا خیبر. ولی بنده اینجا دو واقعه تاریخی را در مورد دو شخصیت بیان میکنم:
اول: حضرت شیخ بهجت که در روزهای اول به بنده پیام دادند. بنده الآن واقعاً به یاد ندارم چه کسی این پیام را برایم آورد، چون در دوران جنگ بسیار گرفتار بودیم و نقلقول هم غیرمستقیم بود، یعنی برادری که از قم آمده بود با یکی از برادران ما تماس گرفته بود و آن برادر به یکی از برادران همراه بنده خبر داده بود و او برایم نقل کرد که: شیخ بهجت به شما پیام دادهاند که «آرام باشید و مطمئن که انشاءالله در این جنگ پیروز خواهید شد».
قاعدتاً این سخن انگیزه روحی فوقالعادهای به ما داد؛ چراکه ما به حضرت شیخ بهجت اطمینان و ایمان داشتیم، آن هم زمانی که هیچ افق و احتمالی برای اندیشه پیروزی وجود نداشت. بنده همان موقع این ماجرا را به برادرانی که شیخ بهجت را میشناختند و در ردهٔ مسئولان گفتم. گفتم خبر بسیار خوبی از حضرت شیخ به دستم رسیده است که: «نگران و هراسان نباشید. انشاءالله بهزودی در این نبرد پیروز خواهید شد». این تقریباً در هفته اول جنگ بود که همه شرایط، بد و دشوار مینمود.
شخصیت دوم هم حضرت آقا بود. ایشان نیز در هفته اول جنگ، به بنده پیام دادند که این جنگ بسیار شبیه جنگ احزاب است؛ «جانها به لب خواهند رسید و به خدا گمانهایی میبرید». (احزاب/۱۰) ولی به خدا توکل کنید و ثبات داشته باشید، در این جنگ پیروز خواهید شد و حتی پس از آن، به یک قدرت منطقهای تبدیل خواهید شد.
بنده به شوخی به برادری که یکی از مسئولان بلندپایه است و به بیروت آمد و این پیام را از حضرت آقا آورد، گفتم: «ما همینکه از این جنگ سالم بیرون بیائیم، برایمان کافی است و قدرتمنطقهایشدن پیشکش!».
پس، از هر دو نفر برای ما بشارت رسید. شاید اولینباری است که این را در یک دیدار عمومی میگویم، اما این برای بنده و برادرانم یک انگیزه روحی، ایمانی و معنوی فوقالعاده بود؛ زیرا حضرت آقا، ولیامر و رهبر هستند و آیتالله بهجت، پدر و مرشد ما بودند و ما برای ایشان آن جایگاه بلند را قائل بودیم و حتی پس از رحلت امام خمینی ایشان را بینظیر میدانستیم.
وقتی در روزهای اول، بشارتهایی در این اندازه و سطح از این دو جایگاه به ما رسید، تأثیری تعیینکننده در جنگ داشت. بههمینخاطر ما با وجود همهٔ شرایط سخت، با یقین به پیروزیمان، به جنگ ادامه میدادیم. هیچ تردیدی نداشتیم که انشاءالله از این جنگ، پیروز خارج خواهیم شد. این آن دو پیامی بود که در هنگام جنگ و پیش از آن به بنده رسید.
* آیتالله بهجت پس از شهادت فرزندتان سید هادی نصرالله (ره) پیام تسلیتی برای شما فرستادند؛ درحالیکه میدانیم در این زمینه هیچ تعارفی نمیکردند و حتی اصلاً پیام نمیدادند. اگر ممکن است محتوای آن پیام را بفرمایید.
– بنده جزئیات را به یاد ندارم چون آن روزها بسیار تحت فشار بودم و پیامهای زیادی به دستم رسید. بنده بعد از آن وقتی به قم رفتم، به دیدار ایشان مشرف شدم و از ایشان برای این عنایت پدرانه تشکر کردم.
* جنابعالی خبر رحلت آیتالله بهجت را چگونه شنیدید و چه تأثیری بر شما گذاشت؟
– قاعدتاً بسیار متأثر شدیم و احساس کردیم خسارت عظیمی به ما وارد شد. یعنی از طرفی همیشه احساس میکردیم ایشان منبع زلال و سرچشمه پاکی هستند که هر لحظه میتوانید به ایشان پناه ببرید و ثانیاً اعتقاد داشتیم که وجود ایشان بهخودیخود حتی اگر هیچ کاری نکنند، مایه برکت است؛ یعنی اگر فقط برای ما و همه مؤمنان و مجاهدان دعا کنند، پشتیبان معنوی و روحی قدرتمندی برای ما خواهد بود؛ احساس کردیم این پشتیبان را از دست دادیم. اما چیزی که مصیبت را سبک میکرد این بود که ما اعتقاد داشتیم حیات، دعا و توجه ایشان از جهان دیگر در این زمینه شاید برای مؤمنان و دوستداران و عاشقانشان مفیدتر باشد.
* آیا از آیتالله بهجت کرامتی مشاهده کردید؟ و اگر ممکن است بعضی از این کرامات را برای ما نیز نقل بفرمائید.
– بنده دو داستان را به یاد میآورم که به استخاره ربط دارند. داستان اول برای شخص بنده بسیار مهم است. سال ۱۹۸۹ میلادی (1368 ش) یعنی پس از وفات امام و رسیدن حضرت آقا به مقام رهبری مسلمانان و امت، در تشکیلات حزبالله چیزی به نام دبیرکل وجود نداشت.
ما شورایی داشتیم که حتی رئیس یا مدیر نداشت، فقط یک منشی داشت. برادران در آن دوران و همچنین به توصیه حضرت آقا به این نتیجه رسیدند که کار حزبالله باید تحول پیدا کند و دبیرکل داشته باشد؛ دبیرکلی که مسئولیتهایی را بر عهده بگیرد و با مردم صحبت و با مسئولان دیدار کند. قاعدتاً دبیرکل حزبالله، رهبر حزبالله نیست.
البته اختیارات خوبی دارد؛ مدیر حزبالله است و براساس سلسلهمراتب، شخص اول است که مورد مراجعه و تماس قرار میگیرد و اجرای تصمیمات رهبری شورایی را پیگیری میکند. این یک مسئله تازه بود. شرایط لبنان هم بسیار پیچیده و حساس است.
ما دربارهٔ یک کار اجتماعی، فرهنگی یا تبلیغاتی صحبت نمیکنیم، در حال سخن گفتن دربارهٔ نبرد، جنگ، کشتن، خونها، اموال، نوامیس، تخریب خانهها و همچنین نبردهای سخت و حاد سیاسی هستیم.
آن روز در تهران جلسه گذاشتیم و برادران بین خودشان روی این ایده توافق کردند. بنده سنم از همه کمتر بود و بعضی از حاضران حداقل در درسهای سطح [در حوزه علمیه] استاد من بودند. فرض بر این بود که یکی از برادران شناختهشده، این مسئولیت را بر عهده بگیرد؛ حال یا شهید سید عباس موسوی یا برادرمان شیخ صبحی طفیلی یا…. اما وقتی بین خودشان جلسه گذاشتند، به این نتیجه رسیدند که بهتر است از فلانی، یعنی بنده بخواهند که این مسئولیت را بپذیرم.
آمدند و با تحکم با من صحبت کردند. من گفتم: «نمیتوانم؛ اولاً بنده سنم از همه شما کمتر است و در بین شما افرادی هستند که قدیمیتر و بزرگترند». بنده این جزئیات را میگویم چون جواب آیتالله بهجت در این زمینه تعیینکننده بود. گفتم: «بعضی از شما استاد من هستید و من اصلاً خجالت میکشم جلسه یا حزبی را مدیریت کنم که شما اعضا یا رهبرانش باشید».
گفتم: «من از لحاظ شخصی، اخلاقی و روانی نمیتوانم و لیاقت این مسئولیت را ندارم». آنها خیلی اصرار کردند. بنده گفتم: «خیلی خُب، من میترسم اگر بپذیرم ـ این نکته خیلی مهم است ـ شما من را رها کنید، یکی در دفترش بنشیند و دیگری در خانهاش و من را با همه این مصیبتها تنها بگذارید و من نمیتوانم». آنها گفتند: «ما وعده میدهیم کمکت کنیم، با تو باشیم و پشتت را خالی نمیکنیم. تو فقط قبول کن». من قبول نکردم.
ساعتها بحث کردیم. گفتم: محال است، امکان ندارد. در نهایت میدانی، ما متدینها و مخصوصاً طلبهها برای خودمان راههای خروجی داریم! گفتند راه خروج از این بحث، استخاره است. گفتند: «ما همینجا مینشینیم تا قبول کنی و اگر قبول نکنی باید استخاره کنی و به آن پایبند باشی. همگی از خداوند طلب خیر میکنیم». من هم دیدم این احتمالاً برای من یک باب فرج است؛ چون من میخواهم از پذیرش این مسئولیت فرار کنم و آنان میخواهند مرا به آن ملزم کنند.
یکی از افراد بلند شد و گفت: «قرآن بیاوریم استخاره کنیم». گفتم: «نه! این مسئله حساس است، استخاره شما را قبول نمیکنم». گفتند: «خودت استخاره کن». گفتم: «نه»! بحثمان در تهران ساعت ۱۲ شب تمام شد. گفتم: «من امشب یکی از برادران را میفرستم تا از حضرت آیتالله بهجت استخاره بگیرد».
قاعدتاً بنده بههیچوجه نگفتم ماجرا و جزئیات چیست. با یکی از برادران در قم تماس گرفتم؛ کسی که اکثراً وقتی ما خدمت آیتالله میرسیدیم، ایشان هم همراهمان بود و حضرت شیخ آن برادر را میشناخت. نگفتم مسئله چیست، فقط چون برادران تا صبح از من جواب میخواستند گفتم: «لطفاً نماز صبح برو مسجد آیتالله بهجت و به ایشان بگو فلانی سلام میرساند و برای یک مسئله بسیار مهم، استخاره میخواهد»؛ فقط همین.
برادری که واسطه بود، از هیچچیز خبر نداشت و هیچ سابقهٔ ذهنی هم نداشت. تصور کرده بود یک مسئلهٔ شخصی مشخص است. رفته بود و پشت سر حضرت شیخ نماز خوانده و از ایشان استخاره خواسته بود و قبل از طلوع آفتاب با من تماس گرفت. گفت که حضرت شیخ سلام رساندند و گفتند ـ جواب عجیب و غریب ایشان این است ـ: «پیشنهادشان را نپذیر! بعضی از کسانی که به تو میگویند و وعده میدهند که کنارت خواهند ماند و کمکت خواهند کرد، این کار را نمیکنند».
وقتی سراغ من آمدند، من جواب را صراحتاً به آنها گفتم، جواب را پنهان نکردم، تعارف نکردم، تا کسانی که وعده میدهند و نمیخواهند به وعدهشان وفا کنند بدانند دستشان برای حضرت شیخ روست. من جواب را برایشان خواندم؛ آنها بسیار متعجب شدند و بحث تمام شد و دیگر در اینباره با من بحث نکردند.
این مثالی بود از آنچه شخصاً برای من رخ داد. فقط این را اضافه کنم که آنچه بعدها برایم رخ داد و همه شرایط و حوادث لبنان و آنچه داخل و علیه حزبالله رخ داد، شواهدی بر صحت نتیجهٔ این استخاره بود؛ یعنی براساس نتایج و حوادثی که بعدها رخ داد صلاح دین، دنیا و آخرت من در آن استخاره بود.
داستان دوم هم مربوط به زمانی است که یکی از دوستان و برادران روحانی ما که زیاد به این موضوعات اعتقاد نداشت، در قم به دیدار بنده آمده بود. فهمید که وقت دیدار بنده با حضرت شیخ بهجت رسیده است و میخواهم به آنجا بروم. گفت: «من را با خودت میبری؟» گفتم: «بیا اگر ایشان پذیرفت شما هم میآیید، چون داخل برنامه نبود». او با ما وارد جلسه شد و در پایان جلسه به آیتالله بهجت گفت: «آقا از شما یک استخاره میخواهم.»
من آنجا بودم و دیدم که حضرت شیخ، خواندن قرآن را طول نداد. دو سه جمله گفت و قرآن را گرفت و باز کرد و به آن روحانی گفت: «به آنجایی که میخواهی بروی نرو! کسانی که میخواهی بروی نزدشان، تو را نمیپذیرند و ناراحتت میکنند. این سفر را نرو». آن برادر روحانیِ همراه ما که پوستش سفید بود و مثل من سبزه نبود، سرخ شد.
غافلگیر شده بود. وقتی از خانه خارج شدیم گفتم: «تو را چه شده است؟ مگر چه شد؟» گفت: «الله اکبر، الله اکبر، من این مسائل را باور نداشتم. تو میدانی نیت من برای استخاره چه بود؟» گفتم: نه. گفت: «من میخواستم به فلان کشور غربی سفر کنم و یک ماه رمضان در منزل بستگانم بمانم و بروم تبلیغ.
میترسیدم که آنها پذیرای من هستند یا نه؟ برای دو یا سه روز من را میپذیرند، اما تردید داشتم سی روز هم قبولم میکنند یا نه؟ یعنی این حدیث نفس من بوده است. حضرت شیخ آیه قرآن را نخواند، حدیث نفس من را خوانده بود و به سؤالات و ترس و شکهایم پاسخ داد». این ماجرایی است که مستقیماً در آن حضور داشتم.
* میدانیم که حضرتعالی اطلاع گستردهای از مکاتب عرفانی دارید، شاخصه و ویژگی برجسته روش شیخ بهجت را نسبت به دیگر روشها و مکاتب عرفانی چه میدانید؟
– ما هر چه از آیت الله بهجت شنیدیم یا هر چه از توصیههای ایشان خواندیم، مدام به ما میگفتند: قال الله تعالی، قال رسول الله (ص)، قال امیرالمؤمنین (ع) و… یعنی دائماً به ائمه معصومین (سلاماللهعلیهم) ارجاع میدادند.
بنده شخصاً در همه دیدارهایی که داشتیم، نشنیدم که ایشان بگوید: فلان فیلسوف، عارف، حکیم یا استاد گفت. همهچیز را به کتاب خدا و احادیث رسولالله و اهلبیت پاک ایشان (ع) ارجاع میدادند و این یعنی این مکتب، اصیل، زلال و پاک است و بههیچوجه اضافه، کژی و التباس ندارد و شما در حال بهرهمندی از سرچشمه زلال و اصیل هستید.
دوم: شفافیت و عدم پیچیدگی. ایشان چیزی را برای شما توضیح نمیدادند و شما را وارد مباحثی نمیکردند که عمرتان را در آنها تباه کنید و آخر هم بفهمید یا نفهمید، بلکه فقط احساس میکردید بهسادگی دست شما را میگیرد و به شما میگوید که راه این است؛ یعنی ساده میکردند.
ما عبارت «شریعت سمحة؛ آئین سهل» و اینکه دین ما دین آسانی است و نه دین سختی و صعوبت، را خواندهایم. مثلاً وقتی توصیههای حضرت شیخ بهجت را که در همین کتاب «النّاصح» هم هست، میبینید که به شما میگویند این چند کار مشهور را انجام بده، مشاهده میکنید که فهم این مسائل بسیار آسان است؛ عالم، فیلسوف، فقیه، طلبه فاضل، انسان معمولی، تاجر، کشاورز، جوان، رزمنده جبهه و همه، اینها را میفهمند.
ضمن اینکه عمل به اینها آسان است و تنها به اراده، عزم، مراقبت و تداوم نیاز دارد. بههمینخاطر، احساس میکنید مکتب سیروسلوک و عرفان حضرت شیخ بهجت برای همه مردم است و نه فقط نخبگان، خواص یا تنها کسانی که شرایط تحصیل علمی یا حوزوی را داشتهاند. اینطور نیست که باقی مردم از برکت این راه عظیم و بزرگ الهی محروم باشند.
* مشهور است که حضرت شیخ بهجت به مقامات معنوی بسیار بالایی رسیده بودند و کرامتهای پرشمار و متنوعی در مکانها و زمانهای متفاوت از خود نشان دادند. تا آنجا که امام خمینی (ره) میگویند: حضرت ایشان دارای قدرت موت اختیاری بودند. همچنین حضرت آقا دربارهٔ ایشان گفتند: ایشان سرچشمه فیوضات معنوی بیپایان بودند. تا آنجا که حتی کسانی که به مسائل غیبی ایمان نداشتند یا گاهی باورش برایشان مشکل بود، به وجود کرامتهای بسیار عظیم در طول عمر ایشان اعتراف میکردند. به نظر شما چرا حضرت آیتالله بهجت به این مراتب رسیدند و به این کرامتها و فیوضات عظیم دست یافتند؟
– من ناتوانتر و کوچکتر از آنم که به این سؤال پاسخ بدهم. نمیدانم!
* شیخ مصباح یزدی و دیگران نقل میکنند که امام بارها شخصاً به منزل شیخ بهجت میرفتند و یکی دو ساعت نزد ایشان میماندند، درحالیکه امام، کمتر به دیدار کسی میرفتند جز شیخ بهجت که همیشه به دیدارهایشان با ایشان ادامه میدادند. حضرت آقا نیز مرتباً برای دیدار با شیخ بهجت از تهران به قم میرفتند. گویا ایشان از توصیهها و نصیحتهای شیخ بهجت حتی در زمینه سیاسی و نه فقط عبادی و روحی، استفاده و با ایشان دربارهٔ مهمترین مسائل امت اسلام و تهدیدهای عظیم و سرنوشتسازی که متوجه آن بوده است، مشورت میکردند. این رابطه را چگونه توصیف میکنید؟
– رابطهشان چنانکه اشاره کردید معروف است و با گذشت زمان، برخی جزئیات این رابطه که اکثراً مخفی بوده است، روشنتر میشود. نه امام و نه رهبر، این مسائل را نشر نمیدادند تا چه رسد به حضرت شیخ بهجت.
در هر صورت، این نشاندهندهٔ سطح اعتقاد امام و حضرت آقا به آیتالله بهجت است؛ چون هر دو ایشان وقتی در این مسئولیت و مقام قرار داشتند، به شیخ بهجت تکیه و از ایشان درخواست دعا میکردند و کمک میخواستند؛ این نشان میدهد اعتقاد شدیدی به عظمت حضرت شیخ و مقام بلند و معنویت بسیار بالا و عظیم ایشان داشتند.
* رابطه آیتالله بهجت را بهعنوان یک عارف با جامعه چگونه ارزیابی میکنید؟ چون در میان عوام مشهور است که عارف، گوشهنشین است و زیاد با جامعه و مسائل و مشکلات آن رابطهای ندارد، ولی در مورد شیخ بهجت ما شاهد خلاف این هستیم، بهگونهای که حضرت ایشان با وجود این سطح بالا از عرفان با مسائل، موضوعات و مشکلات مردم مرتبط بودند. این جنبه را چگونه میبینید؟
– این نیز یکی از خصوصیتهای بسیار ویژهٔ حضرت شیخ بود که خلاصه عمرش را برای خودش نگه نداشت، بلکه آن را به مردم بخشید. او پذیرای همه کس بود و با همگان همسخن میشد. کوچک، بزرگ، عالم، انسان معمولی، حوزویها و… از ایشان سؤال میکردند و ایشان در کمال لطف و با لبخند، محبت، صبر و تحمل به همهشان جواب میدادند.
همچنین این نشاندهندهٔ شدت عشق حضرت شیخ به مردم است. این عشق دوطرفه بود؛ یعنی این محبت عظیم، احترام شدید و عشق عموم مؤمنان به حضرت شیخ بهجت که شاید ایشان را حتی از دور هم ندیده بودند، نشاندهندهٔ میزان عشق، علاقه، احترام، اُبّوت و توجهی است که در دل ایشان نسبت به این مردم وجود داشت. شیخ به آنها پاسخ میداد و برای آنان خیرخواهی میکرد.
بنده با تجربهای که دارم، میدانم انسان وقتی یک مطلب را تکرار میکند خسته میشود، ولی حضرت شیخ با وجود سن بالا، بیماری و… خسته نمیشد و مدام میخواست این پاسخهای صحیح و دلسوزانه را تکرار کند. رابطه ایشان با مردم واقعاً دوطرفه بود. همچنین این نشاندهندهٔ مسئولیتپذیری عظیم حضرت شیخ در قبال امت است؛
یعنی انسان گاهی فکر میکند حضرت شیخ در برخی جزئیات سیاسی و عرصهها حضور نداشت، ولی وقتی دقیقتر میشود احساس میکند جایگاه روحانی و معنوی حضرت شیخ، ذخیرهای برای ایفای نقشی متفاوت با آن چیزی بود که ما از برخی علما، مراجع یا اساتید توقع داریم.
حضرت شیخ این نقش را به بهترین وجه ایفا کردند. بنده معتقدم گذشت زمان، بسیاری از مسائل پشت پرده را که ما از آنها خبر نداریم، فاش خواهد کرد. چهبسا تحولاتی که به برکت موضعگیریها، دعا و توجه ایشان بهوجود آمد که ما فکر میکنیم علتش چیز دیگری است.
* توصیف شما بهعنوان رهبر مقاومت لبنان از اهمیت عرفان و ارتباطش با موضوعات روحی مقاومت در تمام جهان عرب و مشخصاً حزبالله چیست؟
– بنده ادعا میکنم اگر واقعاً این جنبه روحی و معرفتی نبود، مقاومت لبنان اصلاً نمیتوانست وجود داشته باشد و در منطقه منتشر شود. یعنی اگر به سال آغاز به کار مقاومت لبنان، یعنی ۱۹۸۲ میلادی، بازگردیم، میبینیم که نیروهای اشغالگر اسرائیلی، بخش زیادی از خاک لبنان را اشغال کرده و به بیروت، رسیده بودند؛ تانکهای اسرائیلی رسیده بودند به همینجایی که ما نشستهایم.
جامعه بینالمللی و تمام جهان از اسرائیل حمایت میکردند. اکثریت کشورهای عربی سرسپرده و ضعیف بودند. جمهوری اسلامی درگیر جنگ تحمیلی از سوی صدام حسین بود؛ چه اینکه تجاوز به لبنان، دقیقاً پس از آزادسازی خرمشهر توسط ایران صورت گرفت. شرایط لبنان نیز بسیار دشوار بود. هیچ امیدی به شکستدادن اسرائیل وجود نداشت.
صحبت از صدهزار سرباز اسرائیلی مستقر در لبنان بود. قدرتمندترین ارتش منطقه با همراهی نیروهای آمریکایی، انگلیسی و بینالمللی در لبنان حضور داشتند؛ همچنین بخشی از لبنانیها با اشغالگران همکاری میکردند. تعداد مقاومان بسیار کم بود؛ یعنی در حد چند صد نفر. این گروه کمشمار و مستضعف چگونه میتوانست چنین نیروهای مقتدری را شکست دهد؟
وقتی به آن روزها بازمیگردیم، زمینه فکری و انگیزهٔ آن جوانانی که سلاح برداشتند، جنگیدند، در میدان مقاومت ماندند و راه را ادامه دادند همین ایمانشان به «الله» بود و اینکه وقتی با دشمن میجنگند در حال عمل به تکلیف شرعی و واجب دینیشان هستند و اگر از جنگ و جهاد شانه خالی کنند، روز قیامت مورد سؤال قرار خواهند گرفت، درحالیکه اگر جهاد کنند، رضایت خدا را درپیخواهد داشت؛ شأن و مرتبتشان روز قیامت بالا خواهد رفت، اهل بهشتشان خواهد نمود و از آتش دورشان میکند.
زمینه فکریشان این بود. واقعاً اهل آخرت و اهلالله بودند، اهل دنیا نبودند؛ از لاشه این دنیا، هیچچیزی نمیخواستند، حتی اهل دنیای ساکن لبنان به آنها میگفتند: شما دیوانهاید! شما چند جوان میخواهید اسرائیل را شکست دهید؟! این ضربالمثل در لبنان معروف بود که: چشم آیا تاب درفش دارد؟ عقل میگوید چشم نمیتواند جلوی درفش را بگیرد. آنها این جوانان را به دیوانگی متهم میکردند.
یادم هست بعضی از بچهها همان جواب عباس در کربلا را میدادند که: عشق حسین مرا دیوانه کرده است.
پس موضوع، محاسبات مادی نبود. براساس محاسبات مادی، هیچ مقاومتی نباید در لبنان برپا میشد و باید به شرطهای اسرائیل و آمریکا و هرچه به ما تحمیل میکردند تن میدادیم. بنده به یاد دارم در هفتههای اول، اولین گروه به دیدار حضرت امام خمینی رفتند و پرسیدند تکلیف ما چیست؟ و گفتند شرایطمان سخت، تعدادمان کم، امکاناتمان بسیار اندک و دشمنمان تا این حد بزرگ است، ولی ما حاضریم به تکلیف شرعیمان، هرچه که باشد عمل کنیم.
حضرت امام گفتند: «تکلیف شما حتی اگر تعدادتان کم و امکاناتتان اندک باشد، مقاومت و مبارزه با اسرائیل است. به خدا توکل کنید و به او اطمینان داشته باشید؛ خداوند شما را یاری خواهد کرد». یعنی امام از پیروزی ما بعد از ۱۸ سال سخن گفت؛ گفت خداوند شما را یاری خواهد کرد و پیروزی بر پیشانی شما حک شده است.
ایشان میدیدند که این مجموعه بر اسرائیل پیروز خواهد شد. گفت به خداوند اطمینان داشته باشید و به او توکل کنید. همچنین امام، همان صحبت معروفی را که همیشه میگفت، تکرار کرد: شما مسئول نتیجه نیستید، مسئول ادای تکلیف هستید. تکلیفتان را انجام دهید و نتیجه بر عهده خداست، البته بدانید که پیروز میشوید. پس آغاز کار، با این زمینهٔ فکری، ایمانی و روحی بود.
درواقع انگیزهٔ کسانی که آن روزها میجنگیدند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند و بسیاری از آنان نیز همچنان در قید حیات هستند، یک انگیزهٔ الهی محض بود. از لاشه این دنیا هیچ نمیخواستند و حتی پیشبینی نمیکردند که مثلاً بیست یا سی سال زنده بمانند تا پس از آن در امنیت، صلح، عزت و پیروزی بهسر ببرند.
چنین پیشبینیهایی وجود نداشت. این روحیه همچنان وجود دارد و حاکم است. وصیتنامه شهیدان، مخصوصاً شهادتطلبان را بخوانید. با وجود اینکه بعضی از این شهیدان بسیار شبیه «درس نخوانده» ها بودند و در حوزههای علمیه، دانشگاهها و… درس نخوانده بودند، اما هنگامی که متنهایشان را میخوانید از میزان معرفت و عشقی که بیان میکنند، غافلگیر میشوید.
* نظر شما دربارهٔ اهمیت عرفان و توجه اهل علم و مخصوصاً علما به امور عرفانی چیست؟ همچنین اهمیت کسب معرفت عرفانی و الهی در مدارس علمیه و توسط طلاب حوزههای علمیه چیست؟
-این از موضوعاتی است که جایش در حوزههای علمیهٔ ما، حداقل در حوزههای علمیه عراق، لبنان و شامات خالی بود. متأسفانه این مسئله در غیرایران ممنوع بود و بهشدت با آن دشمنی میشد. امام خمینی در منشور روحانیت، کمی دراینباره صحبت میکنند. در ایران ماجرا طور دیگری بوده است، البته آنجا نیز بسیار سخت بوده.
من این را فقط یک نقص شدید نمیدانم، بلکه آن را یک نقص خطرناک مینامم، چون انسان وقتی غنیتر و قویتر میشود، اما تقوا و معرفتش بالا نمیرود طغیان میکند، استبداد میورزد و منحرف میشود. ضمانت حقیقی برای فرد یا افرادی که میخواهند یک عالم واقعی یا یک قدرت بزرگ سیاسی، نظامی یا اقتصادی شوند، همین جنبهٔ ایمانی، معرفتی، معنوی و روحانی است و هرگونه ضعف، سستی یا افول در این زمینه، دنیا و آخرت ما را در معرض خطر قرار میدهد.
بههمینخاطر، این مسئله باید از تحصیل فقه، اصول فقه و باقی موضوعات واجبتر باشد، چون اگر این جنبهٔ روحانی را به طالب علم ندهیم مثل این است که جوانی را بیاورید و استفاده از اسلحه و مواد منفجره را به او بیاموزید و قدرتمندش کنید، ولی محافظ الهی و بازدارندهٔ دینی به او ندهید و او را رها کنید میان مردم. این چه خواهد کرد؟ خون، اموال و نوامیس مردم را از بین خواهد برد. طلبه از رزمنده خطرناکتر است، چون اگر دین، تقوا، ورع و معرفتی نداشته باشد که جلوی انجام معصیت و اشتباهاتی از این قبیل را بگیرد، دین مردم را از بین خواهد برد.
* کرامتهای بسیاری از حضرت آیتالله بهجت نقل شده و به حد تواتر رسیده است. کسانی که این کرامتها را نقل کردهاند، افرادی معمولی یا ـ اگر تعبیر درستی باشد ـ کوچکی نیستند، بلکه شخصیتهای بزرگی همچون امام خمینی و حضرت آقا هستند. یکی از مسائلی که نقل شده آن است که حضرت امام اعتقاد داشتند، آیتالله بهجت دارای موت اختیاری و مانند آن بودند. سؤال این است که به نظر شما بزرگترین کرامت حضرت ایشان چیست؟
– اعتقاد قاصر بنده که مدعی هیچچیز در این جهان نیستم، آن است که شاید بزرگترین کرامت ایشان احیای نفوس بود؛ تأثیر عظیمی که در نفوس میگذاشت. شاید نقل کنند کسی به یک درخت خشک دست کشید و درخت سبز شد، یا به یک درخت بیثمر دست کشید و دعایی خواند و میوه داد. نفوس بشری بسیار پیچیدهتر و دشوارتر از آن درخت سادهاند. معادله درخت بسیار ساده است.
نفوس بشری، مخصوصاً در این دوران و در دهههای اخیر، تحت تسلط شیطانهای جن و انساند. واقعاً حدیث شریفی که ـ به این مضمون ـ میفرماید: «القابض علی دینه کالقابض علی الجمر؛ نگهداشتن دین مانند نگهداشتن ذغال گداخته در دست است»، بر هر پسر و دختر جوان و بر طلبهها تطبیق میکند. نفوس مرده، ترشرو، تباهشده، سرگردان و پیچیده وقتی مقابل حضرت شیخ مینشینند یا به سخنان ایشان گوش میدهند، این تحول معنوی و روحی عظیم برایشان رخ میدهد.
مُرده زندهکردنِ واقعی این است، این نیست که شما روح را به جسم برگردانید تا فرد بایستد و به خوردن و آشامیدن بپردازد. مُرده زندهکردن یعنی احیای این روحها و این مردم، از طریق بازگرداندنشان به راه خداوند، آن هم در پرخطرترین و دشوارترین زمانهها که شدیدترین دلایل برای انحراف و دوری وجود دارد.
هر کسی ـ حداقل تمام کسانی که من از نزدیک میشناسم ـ وقتی به محضر آیتالله بهجت میرسیدند، در یک یا دو دیدار ـ نیازی نبود طلبه یا شاگرد ایشان شوند ـ میدیدند که زندگیشان از اساس متحول شد و این مسئله ادامه یافت؛ فکر میکنم این شاید یکی از بزرگترین کرامتها بود. این کرامت را میتوانم یک کرامت کلّی بنامم، نه یک کرامت جزئی در یک جایگاه یا داستان خاص.
* رابطه آیتالله بهجت را با امام مهدی (عج) چگونه میبینید؟
-ما فقط از افراد موثق شنیدیم؛ من شخصاً از ایشان سؤالی نپرسیدم. وقتی دیدار میکردیم، از ذهنم میگذشت، ولی از پرسیدن چنین سؤالی خجالت میکشیدم یا میترسیدم؛ چه اینکه یک سؤال بسیار شخصی است. احساس میکردم چنین سؤالی، حضرت شیخ را بسیار به زحمت میاندازد؛ چه میخواست بگوید؟ مجبور میشد که…. اما افراد موثقی که از حضرت شیخ سؤال کرده بودند، جوابهای ایشان را نقل میکنند.
بنده شخصاً به این مسئله اعتقاد دارم و تقریباً برایمان از مسلمات است؛ چه اینکه در تاریخ غیبت کبری، در مورد بعضی از بزرگترین علمای ما که قطعاً موثق و پاک بودند، از طریق افراد موثق بهنحو تواتر نقل شده است که چنین تشرفهایی محضر صاحبالزمان (عج) داشتهاند. مقام آیتالله بهجت، از بسیاری از افرادی که خواندهایم تشرف داشتهاند، پائینتر نیست. برای کسی در مقام روحانی والای حضرت شیخ بهجت، بسیار منطقی و عادی است که چنین تشرف عظیمی پیدا کند.
همچنین به عقیده قاصر بنده در این زمینهها، نقش تربیتی شیخ بهجت چنین ارتباطی را میطلبد. درهرصورت، بنده ادعای دیگری میکنم، یعنی برای این ماجرا دلیل دیگری میآورم؛ بنده اعتقاد دارم در طول غیبت کبری و طول این دورانها، بسیار نیاز هست که افراد مورد وثوق، شناختهشده و راستگو، با امام صاحبالزمان (ع) دیدار داشته باشند.
دلیلش هم حفاظت از اعتقاد شیعه امامیه است، زیرا با گذشت زمان ـ مخصوصاً وقتی صدها سال میگذرد ـ افرادی میآیند و میگویند: «این امام غایبی که منتظرش هستید کجاست؟!». باب شک بازمیشود. امروز آنچه در روایتهای شریف از امامانمان (ع) نقل شده است را داریم میبینیم و میشنویم که زمانی خواهد رسید که گفته خواهد شد: «مات أو هلک، فی أی واد سلک». امروز افرادی هستند که میگویند هرجا بوده، مرده و از میان رفته است! پس، جنبهٔ علمی به جای خود؛ امروز علما و محققان ما پژوهش و سخنرانی میکنند، کتاب مینویسند و دلایلی علمی میآورند که موجب اطمینان و حتی علم به وجود امام صاحبالزمان (ع)، زندهبودن و غیبت ایشان میشود و اینکه ایشان همانگونه که ما منتظر ایشان هستیم، منتظر اذن خداوند برای خروج، ظهور و اقامه عدل در زمین هستند.
ولی این دلایل همچنان علمی هستند و ابلیس و شیاطین میتوانند لحظاتی از طریق نقاط ضعف نفس بشر نفوذ کنند و بگویند اینها حرفهای فلسفی، علمی، کلامی و تخصصی است، ولی هیچکس او را ندیده و با او دیدار نکرده. بنده معتقدم این ماجرا برای حفظ و حراست از این عقاید، بسیار مهم است. صاحبالزمان (ع) میتوانند چنین کار و مأموریتی را بدون منافات پیدا کردن با غیبت کبری انجام دهند.
همچنین در تاریخ نقل شده است که چنین دیدارهایی بوده است. در هر نسلی ما نیاز به دیدار و افرادی داریم که دیدار کنند. بنده بیش از این را به شما بگویم. الآن افرادی پیدا شدهاند که میگویند چه کسی گفته است سیدبحرالعلوم به دیدار امام زمان (ع) مشرف شده؟ چه کسی گفته آن داستان برای مقدس اردبیلی پیش آمد؟ چه کسی گفته علامه حلی…؟ و مانند این سؤالات.
هرچه هم کتاب، سند و… بیاورید، یک بحث علمی بسیار دقیق راه میاندازند تا این موضوعات را نابود کنند و بگویند اینها همهاش قصه است؛ به قول خودمان همهاش حرف است و هیچ مبنای علمی که بتوان مسئلهای عقیدتی در این اندازه را بر آن بنا کرد وجود ندارد. بنده میدانم بعضی افراد، دچار تردید شدهاند که آیا واقعاً صاحبالزمان وجود دارد و زنده است؟ قاعدتاً علم و استدلال به او میگویند بله، اما قلب او مضطرب است. اما وقتی کسی با وثوق بالا پیدا میشود و از حضرت شیخ بهجت نقل میکند که من دیدار کردم، مشرف شدم و… جزئیات ذکر میکند که در کتاب «الناصح» و… موجود است، دل این افراد بسیار قرص میشود؛ چون شیخ بهجت برایشان از دروغگویی و… منزه است و به دنبال هیچگونه قدرتی نیست، دکانی ندارد، بهدنبال جلب محبت یا ستایش مردم نیست و نیازی هم ندارد به مردم بگوید من دیدار داشتهام.
حتی شرایط صحبت شیخ بهجت دربارهٔ دیدارشان با صاحبالزمان (ع) این راستگویی عظیم را مستحکمتر میکند، چون تحت فشار و اصرار افراد بیان کردهاند. افراد بسیاری پرسیدهاند و ایشان پاسخ نگفته است. ایشان این ماجرا را ابتدای مرجعیت یا قبل مرجعیتشان نگفتهاند؛ این را در آخرین سالها گفتهاند. این را بر گردن خود میدانستند و میخواستند آن را به انجام برسانند. به همین دلیل بنده این نقلها را در مورد همه نسلهای گذشته، از ابتدای غیبت کبری تا امروز میپذیرم. شایسته است بهصورت اجمالی این را بپذیرید.
امام زمان (ع) است که انتخاب میکند چه کسی با او دیدار کند؛ کسی نمیتواند به امام تحمیل کند با ایشان دیدار داشته باشد؛ تصمیم این ماجرا با امام (ع) است. ایشان قطعاً از مصالح باخبرند و با کسی دیدار میکنند که اگر برای مردم نقل کرد، مردم باورش کنند و به او اطمینان داشته باشند تا این هدف که به آن اشاره کردم محقق شود.
میخواهم بگویم آنچه اخیراً و پیش از رحلت آیتالله بهجت دربارهٔ دیدار یا دیدارهای ایشان با صاحبالزمان نقل شد، بسیار بر تثبیت عقاید مؤمنان و شیعیان تأثیر گذاشت؛ کسانی که بهواسطهٔ تشکیکهای موجود در بخشهای مختلف در این حوزه، شک و تردید کمکم در حال نفوذ به دلهایشان بود.
* شایعه مشهوری از شیخ بهجت وجود دارد که ایشان به پیران، پیش از جوانان وعده میدادند که دوران ظهور امام حجت (عج) را خواهند دید، ولی وقتی چنین چیزی را از ایشان میپرسیدند، ایشان انکار میکردند و میگفتند وظیفه همهٔ مؤمنان، چه جوان و چه پیر، انتظار ظهور است. آیا شما از حضرت شیخ بهجت مشخصاً چنین ماجرایی را پرسیدید و پاسخ ایشان چه بود؟
– بله، این همان چیزی بود که اشاره کردم. در اولین دیدارهایی که ما خدمت حضرت شیخ میرفتیم، برادران ما میپرسیدند که آیا شما ظهور و فرج مولانا صاحبالزمان را نزدیک میدانید؟ غایت آمال ما نیز همچون همه مؤمنان و شیعیان اهلبیت (علیهمالسلام) همین است.
حضرت شیخ همیشه به شما امید میداد، اما هیچ وقتی مشخص نمیکرد. این همان سیرهٔ اهلبیت (علیهمالسلام) است. میگفتند: انشاءالله فرج نزدیک است، باید منتظر باشیم و کار کنیم. اما ما هیچوقت از ایشان زمان مشخصی را حتی بهصورتِ تعیین اجمالی نشنیدیم؛ هیچ وقت نگفتند: به همین زودیها، آینده نزدیک یا….
یک روز کسی نزد من آمد و ادعا کرد چنین چیزی را با گوشهای خودش از حضرت شیخ شنیده است. من به نقل آن شخص اطمینان داشتم. بسیار تعجب کردم. این ماجرا مربوط به سالها پیش است. او تاریخ را به میلادی تبدیل کرد و گفت ظهور امام (ع) سال ۱۹۹۷ میلادی خواهد بود. من به او گفتم مطمئنی؟! محال است حضرت شیخ، وقت تعیین کنند؛ این مخالف سیرهٔ علما، روایتهایمان دربارهٔ نهی از تعیین وقت و… است. گفت: نه، مطمئنم و خودم شنیدهام. در اولینباری که [پس از این نقل] به قم رفتم و خدمت حضرت شیخ مشرف شدم این را پرسیدم؛ نگفتم چه کسی، تا موجب تخریبش نشوم.
گفتم: «آقا کسی برای ما نقل کرده است که از شما شنیده ظهور در سال ۹۷ خواهد بود». من این سؤال را سال ۹۶ یعنی یک سال قبل از سال ادعا شده، از ایشان پرسیدم. حضرت شیخ بهشدت عصبانی شدند؛ آنقدر که من از سؤالم پشیمان شدم. بسیار ناراحت شدند. گفتند: «استغفرالله، استغفرالله، معاذالله. من وقت تعیین نمیکنم؛ من چنین چیزی نگفتهام؛ آنان از طرف من دروغ میگویند. من بههیچوجه چنین چیزی نگفتم».
من گفتم خیلی خب، کافی است. چون ایشان بسیار عصبانی شده بودند. این سؤال و نفیاش پیش از ۱۹۹۷ بود. من سؤال کردم و ایشان گفتند: بههیچوجه؛ هرکس از من برایتان نقل کرد که من فلان سال را تعیین کردهام، دروغ است. باور نکنید.
منبع: روزنامه معظم کیهان
بسم الله الرحمن الرحیم
امام حسن مجتبی علیهالسلام فرمود:
«لا تُجاهِدِ الطَّلَبَ جِهادَ الْغالِبِ وَ لا تَتَّکِلْ عَلَی الْقَدَرِ إِتَّکالَ المُسْتَسْلَمِ.»
«چون شخص پیروز در طلب مکوش، و چون انسان تسلیم شده به قَدَر اعتماد مکن [بلکه با تلاش پیگیر و اعتماد و توکّل به خداوند، کار کن].»
تحف العقول ص 233
نماز و روزه ها قبول
و پیشاپیش عید میلاد کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) مبارک.
شماره 38 نشریه با مطالب متنوع منتشر می گردد. ان شاء الله مورد توجه و استفاده قرار گیرد.
در این شماره میخوانید:
• اسلام تمدنساز (سرمقاله)
• حقوقهای نجومی و معضل صداقت
• سهم خواص در افول انقلاب
• نسلکشی تاینوها
• برادریِ فراموش شده
• سبک زندگی در انقلاب تمدنساز
• خاکیان افلاکی (شهید بابایی)
• سمنها در ایران چه میکنند؟
• ترور حسنعلی منصور
• گل مریم (داستانک)
• طنز
• دینداری یعنی تولی و تبری
• بینش عاشقی
• مصاحبه با آقای محمد لسانی (فعال و کارشناس رسانه)
و مطالب خواندنی و دیدنی دیگر ..
؛
[box type=”download” align=”” class=”” width=””]
نسخه باکیفیت (17M) :
bayanbox.ir/info/892
نسخه کم حجم (9M) :
bayanbox.ir/info/415
[/box]
بسم الله الرحمن الرحیم
رسول الکرم صلی الله علیه و اله فرمود:
«یُفَرِّجُ اللّهُ بِالمَهدی عَنِ الأُمَّةِ، یَملَأُ قُلُوبَ العِبادِ عِبادَة و یَسَعُهُم عَدلُهُ…»
خداوند به وسیله مهدی عجل اللّه فرجه الشریف از امت رفع گرفتاری می کند، دلهای بندگان را با عبادت و اطاعت پر می کند و عدالتش همه جارا فرا می گیرد»
بحارالانوار، ج 51، ص 75
عید بزرگ میلاد حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، بر منتظران حضرتش مبارک باد.
شماره 37 نشریه میعاد با مطالب متنوع منتشر می گردد. ان شاء الله مورد توجه و استفاده قرار گیرد.
در این شماره میخوانید:
• کاپیتولاسیون خاموش (سرمقاله)
• دوقطبی،جامعه و تسلط دشمن
• انقلاب جاریست
• kkk نفرتانگیز
• عرض لحظهها را زیاد کن
• فرهنگ کار
• خاکیان افلاکی (چایخانه اهواز)
• نماز بر استکبار!
• غزوه بنیمصطلق
• ماموریت شبکههای اجتماعی
• عینک (داستانک)
• طنز
• هویت بیگانه
• مصاحبه با آقای حسین عبادالله (نوبسنده، تولیدکننده و فعال در زمینه اقتصادمقاومتی )
و مطالب خواندنی و دیدنی دیگر ..
[box type=”download” align=”” class=”” width=””]
نسخه باکیفیت (15M) :
bayanbox.ir/info/906
نسخه کم حجم (9M) :
bayanbox.ir/info/678
[/box]

شاید اگر پنج سال پیش گفته میشد اینترنت یک کالای ضروری در زندگی همه مردم ایران است، کسی این حرف را جدی نمیگرفت. اما شرایط فعلی جامعه و رشد روز افزون کاربران اینترنت در ایران، نشان میدهد که اینترنت دیگر یک کالای لوکس نیست، بلکه تبدیل به کالای استراتژیک شده است.
در ادبیات اقتصاد سیاسی، کالای استراتژیک کالایی است که وجود آن برای کشور حیاتی است و نبود آن کشور را دچار بحران جدی میکند. هرچند هنوز در ادبیات اقتصادی کلاسیک، گندم، جو، بنزین و چند قلم کالای دیگر به عنوان کالای استراتژیک شناخته میشوند، اما وابستگی بالای زندگی روزمره مردم به اینترنت سبب شده است که اینترنت نیز به عنوان یک کالای استراتژیک و حتی امنیتی محسوب شود.
اگر با این پیش فرض، اینترنت را به عنوان یک کالای اساسی در نظر بگیریم، میتوان بسیاری از بندهای اقتصاد مقاومتی را بر آن مترتب دانست. در بند ششم ابلاغیه اقتصاد مقاومتی آمده است: «افزایش تولید داخلی نهادهها و کالاهای اساسی (به ویژه در اقلام وارداتی)، و اولویت دادن به تولید محصولات و خدمات راهبردی و ایجاد تنوع در مبادی تأمین کالاهای وارداتی با هدف کاهش وابستگی به کشورهای محدود و خاص.» اما به راستی شرایط فعلی شبکه اینترنت ایران با کدام یک از تعاریف بالا همخوانی دارد. اگر همخوانی نیز وجود ندارد، آیا مسیر حرکت سیاستگذاران بخش ارتباطات راهی به اهداف این بند پیدا میکند؟
در حال حاضر پهنای باند اینترنت، یک کالای صد در صد وارداتی است که سالانه موجب خروج 3 میلیارد دلار ارز از کشور میشود. براساس مقررات کشور، شرکتهای فراهم کننده پهنای باند در کشور، ساختاری چهارلایه و هرمی دارند. در رأس هرم تأمین کننده اصلی پهنای باند قرار دارد. در لایه دوم، شرکت ارتباطات زیرساخت اینترنت را به شرکتهای خرد میفروشد.
در لایه سطح سوم شرکتهایی وجود دارند که اینترنت را به مردم میفروشند. در لایه چهارم نیز مصرف کنندگان نهایی یعنی مردم قرار دارند. این رأس متعلق به یک شرکت است که پهنای باند را از خارج کشور خریداری میکند و به صورت انحصاری تنها به شرکت ارتباطات زیرساخت میفروشد. وجود این دو انحصار در خرید و عرضه پهنای باند، به صورت کامل با بند ششم سیاستهای اقتصاد مقاومتی در تضاد است.
نگاهی به هزینه خرید پهنای باند نیز نشان از خروج ارز فراوان از کشور دارد. واحد خرید پهنای باند در اصطلاح مخابراتی STM است. یکی از شرکتهای فناوری، به عنوان خریدار انحصاری پهنای باند، هر STM-1 را که برابر با 155 مگابیت بر ثانیه است، کمتر از 3000 دلار خریداری میکند و آن را به مبلغی حدود 3000 دلار به شرکت ارتباطات زیرساخت عرضه میکند. شرکت ارتباطات زیرساخت نیز نهایت استفاده یا سواستفاده را از انحصار خود میبرد و هر STM-1 را به مبلغی حدود 2.6 برابر قیمت اولیه به شرکتهای اینترنتی میفروشد. شرکتهای اینترنتی نیز با ترفندهای مختلف با سود 100 درصدی اینترنت را به مشترکان عرضه میکنند. وجود این حاشیه سود برآمده از انحصار موجب شده تا شرکت مخابرات نسبت به راه اندازی شبکه ملی اطلاعات رغبت و انگیزه ای نشان ندهد.
بد نیست بدانیم که سالانه برای خرید پهنای باند از کشور چه میزان ارز خارج میشود و در صورت راه اندازی شبکه ملی اطلاعات، تا چه میزان میتوان از خروج ارز کاست و بر درآمدهای ارزی افزود. محمود واعظی، وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در روزهای پایانی فروردین ماه، اعلام کرد که تا پایان سال 95 ظرفیت اینترنت کشور به 12 هزار گیگابیت بر ثانیه میرسد. میتوان بر اساس همین عدد محاسبات را انجام داد:
هر STM برابر 155 مگابیت بر ثانیه است. 12000 گیگابیت پهنای باند به معنای خرید و واردات 79 هزار STM1 پهنای باند است. قیمت خرید پهنای باند بر اساس گزارش مرکز پژوهشهای مجلس، به ازای هر STM1 برابر 9 میلیون تومان است. زیرساخت برای خرید 79 هزار STM1 در هر ماه مبلغی در حدود 713 میلیارد تومان هزینه میکند.
اگر مبلغ حاصل را برای یک سال محاسبه کنیم، هشت هزار و 561 میلیارد تومان سالانه هزینه خرید پهنای باند اینترنت میشود. این مبلغ چیزی بین 2.5 تا 3 میلیارد دلار هزینه میشود. خروج حدود 3 میلیارد دلار ارز از کشور و خرید پهنای باند به صورت انحصاری توسط یک شرکت، کاملاً در تضاد با سیاستهای اقصاد مقاومتی است.
راه اندازی شبکه ملی اطلاعات و به تبع آن اینترنت ملی موجب میشود که این میزان ارز از کشور خارج نشود. همچنین انحصار واردات در این کالای اساسی از اختیار یک شرکت خاص خارج شود. هم اکنون انحصاری که در اختیار دو شرکت پیشگامان در سطح اول و زیرساخت در سطح دوم، قرار دارد موجب شده است که اینترنت گران و بی کیفیت عرضه شود. بر اساس محاسبات انجام شده سود حاصل از ارائه اینترنت به کاربران در سطح چهارم، 2570 درصد است.
بیش از 11 سال از آغاز پروژه اینترنت ملی میگذرد. وزرای ارتباطات در دولت دهم و یازدهم هرساله وعده راه اندازی کامل اینترنت ملی را میدهند اما هنوز فرجامی برای این پروژه متصور نیست.
واعظی چندی پیش وعده داد که سال 95 این پروژه به اتمام خواهد رسید. راه اندازی کامل اینترنت ملی باعث خواهد شد تا ایران بتواند در شاهراه استراتژیک غرب آسیا، از طریق فروش پهنای باند به سودی به مراتب بالاتر دست پیدا کند. هم اکنون کشورهای همسایه ایران مانند افغانستان، عراق و پاکستان هر STM1 را به مبلغ 41 میلیون تومان خریداری میکنند و فروش پهنای باند به این کشور سود 400 درصدی را به دنبال خواهد داشت.
همچنین تکمیل پروژه اینترنت ملی موجب خواهد شد که اینترنت با سرعت بالاتر و بدون قطعی در اختیار کاربران قرار گیرد. بارها شاهد آن بودهایم که فروشندگان پهنای باند به ایران، به دلایل سیاسی یا غیر سیاسی، برای ساعاتی اینترنت ورودی به ایران را قطع کردهاند. به عنوان مثال در شهریور 94، کشور ترکیه برای ساعاتی 50 گیگابایت از اینترنت ورودی به ایران را قطع کرد که موجب اختلال گسترده ای در اینترنت کشور شد.
به طور قطع با اقدام و عمل به سیاستهای اقتصاد مقاومتی و تکمیل پروژه شبکه ملی اطلاعات، وابستگی و انحصار خرید پهنای باند شکسته خواهد شد. با فروش پهنای باند به کشورهای همسایه با قیمت مناسب تر و سرعت بالاتر و همچنین کاهش هزینههای انتقال به علت نزدیکی جغرافیایی، سودی فراتر از مبلغ فعلی نصیب اقتصاد کشور میشود. راه اندازی این پروژه مصداق کامل درونزایی و برونگرایی است، یعنی همان رویکرد اصلی اقتصاد مقاومتی. باید منتظر ماند و دید آیا سال 95، بالاخره وعده وزیر ارتباطات محقق خواهد شد یا نه؟
منبع : گروه فناوری افسران
درباره حضرت سید علاءالدین حسین بن موسی الکاظم(ع)
حسین بن موسی یکی از فرزندان امام کاظم علیه السلام است. وی از جمله همراهان احمد بن موسی علیه السلام بوده است و در حدود سال 202 ه.ق از مدینه عازم ایران شد و در شیراز به شهادت رسید.
حضرت حسین بن موسی در برخی منابع به سید علاءالدین حسین ملقب گردیده است. «سید علاءالدین حسین بن موسی الکاظم برادر کوچکتر شاهچراغ است. شهادت او بعد از تفرقه امامزادگان در شیراز در محله باغ قتلغ اتفاق افتاد. قتلغ در شیراز باغی داشت که باغبانش مردی دیندار و با مروت بود.
باغبان در شب های جمعه در مکانی بلند نوری را مشاهده می کرد قتلغ خان مالک این باغ نیز این نور را مشاهده کرد دستور داد که محل مزبور را بررسی کنند. قبری یافتند «پس از باز کردن قبر، جسدی بزرگ و باعظمت و شکوه یافتند.
جسد در کمال شادابی و زیبایی بود در یک دست صاحب جسد قرآن مجید و در دیگر دستش شمشیری قرار گرفته بود. با علامت و نشانه هایی دانستند که قبر متعلق به حسین بن موسی علیه السلام است. قتلغ خان آنگاه فرمان داد که قبه و بارگاهی عالی بر سر آن مقبره بنا کردند.
منبع : سایت http://alaeddinhosein.com
زندگی نامه حضرت شاهچراغ علیه السلام
حضرت شاهچراغ(ع) از شخصیتهای عالیمقام و جلیلالقدر و پرهیزکار بود.
آگاهی درباره زندگی این حضرت بسیار اندک و برخی از مقاطع زندگی ایشان مبهم و در منابع جز به بعضی از قسمتهای زندگی شاهچراغ(ع) پرداخته نشده است.
در مورد رابطه احمد با پدرش این اندازه آوردهاند که امام کاظم (ع) او را دوست داشت و ملکی از خود به او بخشید و وی را به بخشندگی و دلیری ستود.
مورخان گزارش دادهاند که پس از شهادت امام کاظم (ع)، مردم مدینه به لحاظ شخصیتی که احمد داشت، به در خانه او رفته و با وی بیعت کردند و او پیشاپیش جمعیت به مسجد پیغمبر رفت و خطبهای خواند و به مردم گفت: «ای کسانی که با من بیعت کردهاید، بدانید که من خودم با برادرم علی (علیبنموسیالرضا (ع) بیعت کردهام و او واجبالاطاعة و بر من و شما است که از او اطاعت کنیم» و سپس از منبر پایین آمده و به اتفاق مردم به در خانه برادرش رفته و با حضرت بیعت کردند.
درباره آمدن احمدبن موسی (ع) به ایران و انگیزه او گزارشهای گوناگون وجود دارد و این قسمت از زندگی وی فاقد شفافیت است.
برخی عقیده دارند که احمد در بغداد ساکن بود و آنگاه که خبر شهادت و در گذشت ناگهانی امام رضا (ع) را شنید، بهشدت ناراحت شد و گریه کرد، آنگاه با همراهانی بسیار (حدود 3 هزار نفر) به خونخواهی و انتقام از مأمون خروج کرد و روی به ایران نهاد.
بر پایه این گزارش او در قم و ری با سپاهیان مأمون جنگید و سرانجام به خراسان آمد و در جایی نزدیک اسفراین طی جنگ با لشکریان مأمون کشته شد.
بعضی دیگر باور دارند که احمد پیش از درگذشت امام رضا (ع) و مقارن با ولایتعهدی او همراه جماعتی قصد ایران کرده تا به برادرش ملحق شود.
بر اساس این گزارش حرکت او به طرف فارس بود.
این گزارش نیز به صورتهای گوناگون بیان شده است. برخی آوردهاند که عامل مأمون در نزدیکی شیراز با او جنگید و هنگامی که یاران احمد شنیدند امام رضا (ع) وفات یافته است، متفرق شدند و به سوی شیراز رفتند.
مورّخان در مورد شهادت و یا وفات و محل دفن احمدبنموسی نیز اختلاف دارند که این اختلاف مبتنی بر آن است که وی به اسفراین رفته و در آن جا به شهادت رسیده و یا در شیراز وفات یافته و یا به شهادت رسیده است.
برخی عقیده دارند وی در اسفراین به شهادت رسید و در همان جا دفن شد و زیارتگاه او همان جا است.
براین اساس قبر احمد در اسفراین و یا مکانهای دیگر بوده و آرامگاه شیراز مربوط به احمدبن موسی نیست.
برخی دیگر باور دارند که احمدبن موسی در شیراز در جنگ با عامل مأمون شهید شد و یا این که در این شهر مخفی شد و بعد وفات کرد و در همان جا دفن شد. امین بعد از گزارش آنانی که محل دفن احمد را اسفراین و یا مکان دیگر میداند، مینویسد: «… و هذا غریب مخالف للمشهور منان مشهده شیراز…».
حقیقت امر آن است که به طور قاطع نمیتوان گفت قبر وی در کجا قرار دارد، اما شواهد و قرائن دیدگاه آنانی را که قائل هستند شیراز محل دفن احمد است، تأیید میکند و مشهور همین است.
محسن امین بعد از بیان عقیده آنانی که محل دفن احمدبن موسی را در اسفراین و یا مکان دیگر میدانند، مینویسد «این عقیده بعید و مخالف با عقیده مشهور است که محل شهادت و قبر او شیراز است».
تاریخ وفات احمدبن موسی بهطور دقیق معلوم نیست، اما برخی تاریخ وفات را حدود 203 که همزمان با شهادت امام هشتم (ع) است ذکر کردهاند.
عکس های محفل انس با قرآن حرم شاهچراغ علیه السلام و سید علا الدین حسین (ع) در شهر شیراز در ادامه می بینیم . همراه بنیانا باشید
جنبش حیا حرکتی مردمی است که با نگاه دقیق و مسئولانه به راهبردهای رهبر معظم انقلاب و به توصیه ی علما و اساتید دغدغه مند و انقلابی تصمیم بر برداشتن گام های بلندی به سوی «گفتمان سازی واجب فراموش شده ی امر به معروف و نهی از منکر» گرفت و تا کنون به یاری پروردگـار عزیز دراین مسیـر ثابت قدم بوده و به یکی از گـروه های تاثیر گذار و خلاق در حـوزه ی امر به معـروف و نهی از منکر تبدیل شده است. در ادامه مطلب به بررسی سایت جدید جنبش حیا و معرفی جنبش می پردازیم . همراه بنیانا باشید

مدت طولانی جنبش حیا اخبار فعالیت های خود را در قالب سایت که آن را پیش از این در بنیانا معرفی کرده بودیم منتشر می کرد اما حالا نوبت آن رسیده تا سایت وزین و خوش ساختار جنبش حیا این وظیفه را بر عهده بگیرید
بخش بالایی سایت جنبش حیا و منو صفحه که لینک بخش های اصلی همچون بخش ارسال خاطرات و صفحه محصولات را در بر می گیرد
بخش آمر به معروف برتر به معرفی حرکات های ناب مردمی در جهت ترویج خوبی ها اختصاص یافته است .
ستون سمت چپ سایت هم لینک به بخش های اصلی سایت همچون بخش صوت و فیلم , عکس و پوستر و بانک سوالات امر به معروف است . بخش درخواست ارسال مبلغ به عنوان شاه کلید ستون چپ سایت که راهنمای برگزاری دوره و دعوت از اساتید امر برای حضور در شهر و استان های دیگر است .
بخش هیجان انگیز و به قولی مهمترین بخش کل سایت منوط می شود به بخش خاطرات ؛ که بایگانی بزرگی از تجربیات دیگران در شهرهای مختلف و مکان ها مختلف در زمینه امر به معروف است .
بخش کتابخانه سایت جنبش حیا به عنوان بایگانی سخنان بزرگان , علما و حکمای اسلام درباره فریضه واجب امر به معروف و بایگانی احادیث و آیات نورانی قرآن است .
بخش محصولات سایت جنبش حیا گلچینی از محصولات رایگان غیر رایگانی است که اعضای جنبش آن ها را تهیه کرده اند و ا زجمله انها می توان کتاب احکام فراموش شده و یا برنامه اندروید واجب فراموش شده را نام برد
در ادامه مطلب به معرفی بخش از فعالیت های جنبش مردمی حیا می پردازیم
فعالیت های بخش آموزش
فعالیتهای گروه آموزش:
1- تهیه و ارائه طرح درس اولیه آموزش امر به معروف
2- پروژه نگارش طرح درس جامع امر به معروف
3- برگزاری کارگاههای آموزشی امر به معروف در دانشگاه علم و صنعت
4- ارائه دو واحد آموزشی امر به معروف در حوزه دانشجویی دانشگاه علم و صنعت طی 9 جلسه درسی
5- برگزاری دوره آموزشی تربیت مبلغ امر به معروف
6- برگزاری نشستها و سخنرانیها با موضوع امر به معروف در مساجد و حوزههای علمیه شهر تهران برای اقشار مختلف خواهران و برادران
فعالیت های گروه حیابانو (جنبش حیا)
فعالیتهای گروه خواهران جنبش حیا، حیابانو:
1- حضور در نمایشگاه دفاع مقدس در پارک قیطریه و برپایی غرفه امر به معروف و نهی از منکر به همراه اجرای برنامههای متنوع برای آشنایی اقشار مردم با این فریضه
2- برگزاری جلسات آموزشی امر به معروف و نهی از منکر در حوزه دانشجویی دانشگاه علم و صنعت برای خواهران حوزوی
3- حضور تبلیغی در اردوهای راهیان نور جهت ترویج و جذب نیروهای جدید فعال
4- تشکیل شعبههای جدید مجموعه حیابانو در دانشگاهها و شهرستانها
5- برگزاری رزمایشهای فرهنگی جهت آموزش افراد نهی اولی در تهران و شهرستانهای مختلف از جمله اصفهان، بابل و شاهرود
6- طراحی و تولید فلش کارتهای پاسخ به شبهات امر به معروف
7- همکاری در اداره سایت و صفحات شبکههای اجتماعی جنبش حیا
8- طراحی نشریات دانشجویی با موضوع آموزش امربه معروف
فعالیت های بخش رسانه جنبش دانشجویی حیا
اهم فعالیتهای گروه رسانه:
1- تولید 6 قسمت موشن گرافیکهای خاطرات امر به معروف که زمستان 1393 از شبکه سوم سیما پخش شد.
2- تولید نرم افزار اندروید واجب فراموش شده که مشتمل بر دریافت و نشر تجربیات عملی امر به معروف و نمایش محل آن بر روی نقشه آنلاین میباشد.
3- انتشار و به اشتراک گذاری خاطرات آمرین به معروف در سایت حیا با حدود 2000 بازدید در روز.
4- طراحی و رونمایی از سایت جدید جنبش حیا با امکانات بسیار متنوع و گسترده برای تبیین و آموزش آنلاین و پوشش تخصصی اخبار حوزه امر به معروف و نهی از منکر.
5- راه اندازی پایگاه خبری امر به معروف
6- راه اندازی سامانههای پیام رسانی و پیامکی متعدد برای حفظ جریان دغدغه و اخبار امر به معروف.
برای ورود به سایت جنبش حیا اینجا کلیک کنید
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
اگرچه بیش از بیست سـال از پـــایان جنــگ تحمیلـی گذشته، اما آثار و نشانههای این واقعه بزرگ هنوز هم در بخشهای مختلف اجتماعی و فرهنگی جامعه ما نمایان است.
ماهنامه پایداری که به فرهنگ دفاع مقدس میپردازد قصد دارد در هر شماره این نشانهها را گرامی بدارد و درباره ارزشهای پنهان و پیدای ایــن دوره تــاریخی با مخاطبانش گفت وگو کند.
این ماهنامه که از طریق گفت وگو با فرماندهان، مسئــولان و رزمنــدگان سالهای دفاع مقدس به بازخوانی عملیاتهای مهم و فرهنگ جبهه میپردازد، سعــی دارد تــا روایتـی مستند و بـه دور از اغراق و بزرگنمایی را به خواننده خود ارائه کند و در عیـن حـال خاطـرات شیریـن آن روزها را برای علاقه مندان یادآوری کند.
[/box]

خلاصه ای از مطالب این شماره از همشهری پایداری
گزارش ویژه : طلوع حماسه در شهر آفتاب
پروندهٔ ویژه : غریبان فاطمی
یک مرد جنگی: عمری در راه جهاد
جنگ افزار : نیم قرن مبارزه
شماره جدید نشریه را با هزینه 2 هزار تومان از دکه های مطبوعاتی یا سایت همشهری مارکت ابتیاع کنید
در ادامه مطلب یادداشت و آقای جواد شادانلو دبیر تحریریه همشهری پایداری را می خوانیم
آخرین درنا !!
آقای رئیسجمهور در آخرین روزهای اقامتش در کاخ سفید به سرش زده تا راهی سرزمین آفتاب شود. او تاج گلاش را نثار بنای یادبودی کرد که اگر «پل وارفیلد» خلبان بمبافکن «بیـ ۲۹» در روز ششم آگوست ۱۹۴۵ با بمبارانش خورشید دیگری در آسمان هیروشیما نمیساخت، هرگز بنا نمیشد.
آقای رئیسجمهور گفت فناوری نابودکنندهای مثل تسلیحات هستهای «نیازمند یک انقلاب اخلاقی» است. آقای رئیسجمهور اما به دلیل بمباران اتمی هیروشیما هیچگاه عذرخواهی نکرد. او از کشتار بیش از 200 هزار انسان بیگناه در انفجار دو بمب اتمی احساس گناه نمیکند. این طنز تلخ تاریخ است که تکرار میشود. فردی که هشت سال قدرت را در بزرگترین کشور صاحب زرادخانههای هستهای در اختیار داشته از انقلاب اخلاقی برای نابودی تسلیحات هستهای سخن به میان میآورد.
رئیسجمهور کشوری که کشورمان را به بهانهٔ واهی تلاش برای ساخت سلاح هستهای تحریم دارویی کرد. از ساداکو و درناهای کاغذیاش احتمالاً چیزی به گوش آقای رئیسجمهور نخورده، او نمیداند که ساداکو فقط دو سال داشت که بمب اتمی «پسرک» آسمان هیروشیما را روشن کرد و در اثر تشعشعات رادیواکتیو باقیمانده از آن، ساداکو دچار سرطان خون شد.
او اما دنیایی از امید برای زندگی داشت، ساداکو شنیده بود که بر اساس افسانههای ژاپنی، اگر کسی هزار درنای کاغذی درست کند، یکی از آرزوهایش برآورده میشود. ساداکو در بستر بیماری بود که با تشویق دوستان و کمک برادرش شروع به ساختن درناهای کاغذی کرد، اما پس از ساخت ششصد و چهل و چهارمین درنا در 12 سالگی درگذشت. «ساداکو ساساکی» روی درناهایش مینوشت: «من صلح را روی بال تو مینویسم تا تو به همهٔ جهان پرواز کنی.»
و حالا باید ششصد و چهل و پنجمین درنای کاغذی را به پاسداشت صلح جهانی ساخت تا آقای رئیسجمهور و آقایان بعدی ریاست جمهوری بدانند که جهان عاری از خشونت، یک نیاز انسانی است که با شعار به دست نمیآید.
در این عصر ارتباطات همه فناوریها از اپها و ایمیل گرفته تا شبکههای اجتماعی با یک اشاره در اختیار ما هستند و دنیای موبایل بهراحتی حواس ما را از چیزهایی که در اطرافمان میگذرد، پرت میکند.
شاید کمی عجیب باشد که برای ترک اعتیاد به اسمارتفون و اپلیکیشن از خود اپلیکیشن استفاده کرد اما در روزگاری که از اسمارتفونها تقریبا برای همه چیز استفاده میکنیم؛ پس میتوان برای خاموش کردن آتش از آتش استفاده کرد. در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید
۱ – #Offtime
این اپ هم برای اندروید است هم برای ios . نحوه کار این اپ جدا کردن کاربر از گوشی با بلاک کردن اپهایی است که میتوانند حواس ما را پرت کنند.این اپها با فیلتر کردن ارتباطات سعی دارند به افراد معتاد به شبکهها کمک کنند.
یکی از اطلاعاتی که این اپها مورد بررسی قرار میدهند؛ مدت زمان استفاده از اسمارتفون است. در این اپ مودهایی مانند کار؛ خانواده و خودم وجود دارد تا این اطمینان بهوجود بیاید که تمرکز شما بهراحتی و با کارهایی مربوط به وظایف شما نمیشود، از بین نمیرود. آنالیز کردن میزان استفاده شما از اسمارتفون و اپها میتواند بهعنوان یک زنگ خطر باشد و کمک کند تا رفتارتان را کنترل کنید.
۲ – #Moment
اپ Moment فقط برای iOS نوشته شده و با تحتنظر گرفتن میزان استفاده شما از تلفن همراه محدودیتهای روزانه برایتان وضع میکند و اگر از این محدودیتها عبور کنید اپ به شما هشدار میدهد. قابلیت جالب این اپ کلافه کردن شما در هنگام استفاده است. میتوانید با تغییر در تنظیمات این اپ آن را مجبور کنید که شما را از گوشی فراری دهد. حتما میپرسید چگونه؟ اگر بیشتر از زمان تعیین شده از گوشی استفاده کنید اپ Moment با فعال شدن این قابلیت تمام صحفه گوشی را از هشدارها و پیغامهای مختلف پر میکند تا کلافهتان کند. اپلیکیشن فوق حتی میتواند با تحتنظر داشتن میزان استفاده گوشی توسط اعضای یک خانواده برای کل افرادی که در خانه زندگی میکنند این قابلیت را داشته باشد.
۳ – #BreakFree
این اپ روی هر دو پلتفرم iOS و اندروید در دسترس است و قابلیتهای آن مشابه خیلی از اپهای دیگر است با این تفاوت که اطلاعات را تا جاییکه برای فهم کاربر ساده و آسان باشد ریز میکند. همچین به کاربر نشان میدهد که چندین بارقفل صفحه گوشی را باز کرده و بهطور کاملا دقیق لاگهای استفاده وی در طول روز را ثبت میکند. این سیستم بهترین گزینه برای کسانی است که علاقه دارند برای خود هدفگذاری کنند و خودشان را به چالش بکشند. از طرفی پایین آوردن میزان اعتیاد نیز میتواند اعتیادآور باشد.
۴ – #Flipd
اگر احساس میکنید برای ترک عادت به روش شدیدتری احتیاج دارید، Flipd همان اپ است. این اپ به شما اجازه میدهد تا برای مدت زمان مشخصی گوشی را قفل کنید و یکبار که این کار را کردید راه برگشتی وجود ندارد. حتی ریست کردن گوشی هم مشکلی را حل نمیکند و نمیتواند اپ را غیرفعال کند. پس راهی برای حقه زدن به این اپ وجود ندارد. اپ Flipd فقط روی پلتفرم آندروید در دسترس است.
۵ – #AppDetox
آیا معتاد به بازیهای موبایل هستید؟ دائم در حال چک حساب توییتر خود هستید؟ اپ AppDetox به شما کمک میکند تا همه این مشکلات را تحت کنترل درآورید. میتوانید برای هر اپ یک پارامتر خاص تعریف کنید تا در زمانهای مشخص که مشکلی وجود ندارد به آن اپ دسترسی داشته باشید. هربار که یکی از قوانینتان را زیر پا بگذارید؛ این اپ به شما یادآوری میکند که گوشی را زمین بگذارید. اپلیکیشن AppDetox روی پلتفرم آندروید در دسترس کاربران است.
۶ – #Stay_On_Task
اپ Stay On Track به شیوه جالبتر و هوشمندانهتری بهرهوری شما را بالا میبرد. این اپ در طول روز و به تناوب در زمانهای تصادفی از شما درباره اینکه همچنان مشغول انجام وظایفتان هستید سئوال میکند. اگر بهراحتی تمرکزتان را از دست میدهید این اپ بهترین راه برای متمرکز کردن فکر و ذهن است.
برای دانلود برنامه ها می توانید نام برنامه را در مارکت های اندرویدی جستجو کنید
منبع : افسران
تلگرام بستری برای عقده گشایی؟ !

حتماً تا به حال فکر کردهاید که میتوانید از ظرفیت فضای مجازی برای جبران فاصلهها و دیدار دیر به دیر دوستان و خویشان استفاده کنید. چرا نه؟!
فناوریها اگر کار انسان را راحت نکنند و در خدمت او نباشند، به چه درد میخورند؟! امتداد روابط خویشاوندی یا دوستی حقیقی تا فضای مجازی، اگرچه فرصتی برای بیشتر با هم بودن و فرار از دوری است، میتواند چالشهایی را نیز در پی داشته باشد. عاقل کسی است که از این فرصت، نهایت بهره را ببرد و با آگاهی ازچالشهای پیشرو، آسیبها را به حداقل برساند.
حضور مجازی به ز غیبت حقیقی!
راستش را بگویید! چند وقت است که به دیدن خاله، عمه، عمو و دایی خود نرفتهاید یا با دوستانتان یک دورهمی کوچک ترتیب ندادهاید؟! مشغله، بُعد مسیر، ترافیک، کمبود وقت و… میتواند بهانه یا توجیه شما باشد.
به هر حال دلیل نمیشود که ماهبهماه از دوست و فامیل خود بیخبر باشید! ایجاد گروه در شبکههای اجتماعی و پیامرسان و عضویت خانوادهها یا دوستان در آنها اگر به قصد افزایش صمیمیت باشد، خیلی هم پسندیده است و خیر دنیا و آخرت را بهدنبال دارد؛
در این دورهزمانه شلوغ، شاید بتوان گفت صلهرحم مجازی بهتر از غیبت حقیقی و طولانیمدت است! در فضای مجازی میتوان آشنایان حقیقی خود را هم بهتر شناخت؛ چون ارتباط رو در رو نیست و افراد، راحتتر «خودِ واقعی» شان را به نمایش میگذارند. ضمناً شاید بتوان در همین گروههای مجازی دورهمی، از مشکل عزیزی آگاه شد و برای حل و فصلش چارهای اندیشید که خیر شما در آن است!
حضور نیمهتمام، صراحت کلام!
شاید افراد خجالت بکشند یا جرأت نکنند رو در رو حرفی را به دوست یا فامیل خود بگویند اما در فضای چت خصوصی یا گروهی آن را مینویسند. این بدترین راه برای بیان مسئله است. نخستین آتش این روش، از گور کمبودها و محدودیتهای فضای چت و متن بلند میشود که سوءتفاهمهای ناجوانمردانه و برداشتهای نادرست را افزایش میدهد.
قطعاً حرف و حس فرد در چند کاراکتر متنی خلاصه نمیشود و لحن کلام و حالت چهره، آن را کامل میکند. شما میتوانید یک حقیقت تلخ را همراه با لحن مهربانانه و لبخندی عمیق، تحویل دوستتان بدهید و تلخی کلامتان را با مهربانی و لبخند، تلطیف کنید تا زیاد نرنجد! اما در فضای چت، نه لحن مهربان شما پیداست، نه لبخند عمیقتان؛ بلکه فقط تلخی گزنده حقیقت موردنظرتان را به جان مخاطب بیپناه میریزید!
شاید فکر کنید با چند آیکن و استیکر میتوانید کمبودهای فضای مجازی را جبران کنید اما موضوع جدیتر از این حرفهاست و تلاش این برچسبها، برای انتقال کامل پیام شما، معمولاً مذبوحانه و بیفایده خواهد بود! یادتان باشد چه در فضای مجازی و چه در فضای حقیقی، هنوز و همیشه، بخش عظیمی از پیام و کلام آدمها را باید در جایی غیراز کلماتشان جستوجو کرد و این مفهوم «ارتباط غیرکلامی» است!
فضایی برای قربت، نه جسارت!
وقتی برای تجمع دوستان یا خویشان خود، یک گروه مجازی میسازید، آن را دقیقاً به چشم یک جلسه دورهمی عصرانه نگاه کنید! مراقب باشید چه مطلبی را در این جمع مطرح میکنید. درست است که در آن لحظه، در گروه مجازی، همدیگر را نمیبینید؛ اما ارتباط شما با اعضای این گروه به فضای مجازی خلاصه نمیشود و سرانجام، دیر یا زود با هم روبهرو میشوید.
مطلبی را بنویسید و منتشر کنید که بعداً باعث خجالت یا شرمندگیتان نشود. خصوصاً در گروههای خانوادگی و فامیلی که افراد از طیفهای سنی متفاوت در آن حضور دارند، مطالبی را که مناسب کمسن و سالهاست به اشتراک نگذارید و با توجه به حضور بزرگترها، در عین صمیمیت، ادب را بیش از همیشه رعایت کنید.
زیادی روشنفکربازی درنیاورید. ساختار ذهنی و بافت فکری همه آدمها شبیه به هم نیست. به عقاید و احساسات دیگران احترام بگذارید. این «دیگران»، عزیزان شما در دنیای حقیقی هستند که فعلاً بهصورت مجازی با آنها در ارتباط هستید؛ گاهی هم مهمان منزلشان میشوید و با هم ناهار میخورید!
اجازه ندهید ارتباط مجازی با خویشان و دوستان، هنگام کدورت، شما را نسبت به آنها جسور کند و اصطلاحاً روی شما به روی هم باز شود! در غیراینصورت، کشاندن روابط حقیقی به فضای مجازی، نهتنها به خدمت گرفتن ابزارهای تکنولوژیک برای افزایش کیفیت روابط دوستانه و خویشاوندی محسوب نمیشود که حتی ممکن است از همگسیختگی روابط و دور شدن انسانها از همدیگر در فضای حقیقی را نیز رقم بزند.
بستری برای عقدهگشایی؟!
وقتی کسی در یک گروه مجازی خویشاوندی یا دوستی، به دیگری توهین میکند یا حرف ناجوری به او میزند، تمام اعضای گروه میتوانند آن را بخوانند؛ یعنی در یک لحظه، شخصیت طرف مقابل را در حضور عده زیادی خرد میکند و خوب است از ابتدا بدانید راه برگشتی وجود ندارد! چون اغلب نمیتوان گروه یا حداقل آن پیام دردسرساز را حذف کرد. پس مراقب کلماتتان باشید و بدانید که در زندگی پرمشغله و پردغدغه امروز، بیشتر آدمها علاقهای به درگیر شدن در مسائل و کدورتهای شخصی دیگران (که گاهی حتی نمیشود دلیل درست و درمانی برایش پیدا کرد) ندارند. پس دیگران را درگیر مسائلی که برایشان آموزه یا فایدهای ندارد، نکنید.
ضمن اینکه وقتی کسی در گروههای خانوادگی یا دوستی به گلایه و بیان مشکلات شخصیاش با فرد دیگری میپردازد، جسارتا شبیه کسانی میشود که وسط خیابان، دعوا راه میاندازند و معرکه میگیرند و عدهای ناباورانه به تماشا میایستند اما نمیدانند دخالت کنند یا نه؟! بنابراین سعی کنید چالشهایتان را با دیگران، رو در رو و در فضای صلح و آرامش حل کنید، نه در فضای مجازی و نه خصوصاً در فضای مجازی گروهی!
بمانیم، اما چگونه؟!
خیالتان نیمهراحت! بحث کردن و سعی بر قانع کردن دیگری در فضای چت، اگر ضرر نداشته باشد و باعث سوءتفاهم و کدورت نشود، معمولاً فایده چندانی هم ندارد؛ نه اینکه کاملاً بیفایده باشد! اما فایده چندانی ندارد! جایی که نیاز به روشنگری هست، سکوت نکنید؛ اما بحث بیخود را کنار بگذارید. قبل از اینکه در مورد مطلبی با اعضای گروه وارد بحث شوید، در مورد صحت و سقم آن جستوجوی کوتاهی کنید.
همین کار ساده، مانع بروز خیلی از وقتکشیها و بحثها و بهدنبالش کدورتها میشود. بین روشنگری بهموقع و بحث بیفایده مرز باریکی هست که تشخیصش سخت نیست. امامهادی (ع) میفرمایند: «مجادله کردن، دوستی را از بین میبرد و پیوند استوار را از هم میگسلد. کمترین چیزی که در مجادله هست، چیرهجویی است و چیرهجویی، خود، عامل اصلی قطع رابطه است».
نکته دقیقاً همینجاست! مراقب باشید بحث و روشنگری، تبدیل به مجادله، کدورت پراکنی و تلاش برای چیرگی بر مخاطب نشود. مراقبت از روابط خانوادگی و حفظ دوستان، از پیروزی ظاهری در این بحثها بسیار مهمتر و ارزشمندتر است. پس هر جا دیدید کار دارد خراب میشود، قبل از نزدیک شدن به جاهای باریک، صلوات بفرستید و بحث را عوض کنید! به هر حال، باید اولویتها را شناخت؛ اختلاف سلیقه سیاسی، مذهبی، فرهنگی و… نباید روابط خویشاوندی و دوستی را در فضای مجازی، دچار تلاطم و خدایناکرده، بحران کند. حیف است آدمهایی را که در فضای حقیقی به آنها تعلقخاطر داریم، در فضای مجازی برنجانیم و از خود برانیم!
نویسنده: مینا فرقانی
چگونه آب کمتری مصرف کنیم ؟
کمبود آب شیرین بحرانی است که اکثر کشورها را با مشکلات جدی روبهرو کرده است بهطوری که عدهای معتقدند جنگ جهانی سوم بر سر آب اتفاق میافتد. با افزایش دمای هوا و نزدیکی به فصل تابستان، بحران کمبود آب بیشتر احساس میشود.
بهطوری که ممکن است برخی شهرها در فصل تابستان با مشکل قطعی یا افت شدید فشار آب مواجه و روستاهای کوچک در مناطق خشک و کویری کشور با مشکل بزرگتری مثل بیآبی روبهرو شوند. آب هم مثل نفت یک سرمایه ملی محسوب میشود و باید از آن نگهداری و در مصرف آن صرفهجویی کنیم.
فرا رسیدن فصل گرما بهانهای شد که سراغ آمار و ارقام میزان استاندارد مصرف خانگی آب برویم. علاوه بر این آمار و ارقام، این صفحه شما را با مهارتهای صرفهجویی در آب آشنا میکند. خانم زهرا کاظمی، مدیر روابط عمومی شرکت آب و فاضلاب منطقه 5شهر تهران بهعنوان کارشناس در این بخش ما را همراهی میکند. در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید
چقدر بیشتر مصرف میکنیم؟
بهطور استاندارد میزان مصرف آب جهانی برای هر نفر، روزانه 150لیتر است که متأسفانه این آمار در شهر تهران بهطور میانگین روزانه برای هر نفر 240 لیتر تخمین زده میشود؛ یعنی شهروندان تهرانی روزانه حدود 60درصد بیشتر از استاندارد جهانی، آب مصرف میکنند. شاید یکی از دلایل این مصرف بیرویه، قیمت بسیار کم آب در کشور ما باشد. قیمت تمامشده برای هر مترمکعب آب در فرایند تصفیه، انتقال و توزیع، هزار تومان است که البته در این میزان هزینه سرمایهگذاری صورت گرفته برای تأسیسات سد و تصفیه خانه درنظر گرفته نشده است. با وجود همه این موارد قیمت فروش هرمترمکعب آب کمتر از یک سوم هزینه تمامشده برای سازمان آب است.
چطور مصرف آب را کاهش دهیم؟
میزان مصرف آب در بخشهای مختلف خانه، ما را با آمار و ارقامی عجیب روبهرو کرده است. شاید باورش سخت باشد که برای رفع نیازهای روزمره، ما آب فراوانی هدرمیدهیم. با رعایت نکاتی ساده میتوانیم در مصرف آب بسیار صرفهجویی کنیم. این بخش شما را با راهکارهایی ساده برای صرفهجویی آب در بخشهای مختلف خانگی آشنا میکند.

استحمام
با توجه به گرم شدن هوا و تعرق بدن، استحمام یکی از نیازهای روزمره محسوب میشود اما ما در هر بار استحمام چقدر آب هدر میدهیم؟ هر فرد در هر 15دقیقه استحمام چیزی حدود 180بطری یک و نیم لیتری آب مصرف میکند. یعنی فردی که هر روز به حمام میرود فقط آب مصرفی او در حمام 30 لیتر بیشتر از میانگین آب مصرفی روزانه در شهر تهران است. یکی از راهکارهای ساده صرفه جویی آب در حمام این است که هنگام شست و شوی بدن آب را ببندید. اگر بهطور میانگین شما در هر استحمام 15دقیقهای 5دقیقه آب را ببندید چیزی حدود 90لیتر آب صرفه جویی کردهاید.

شست و شوی ظروف
شست و شوی ظروف بهطور میانگین در طول روز 20دقیقه طول میکشد و اگر آب در این 20دقیقه باز باشد چیزی حدود 160بطری یک و نیم لیتری آب مصرف میشود. ما هم قبول داریم که در تمام مراحل شست و شوی ظرفها به آب نیاز است، اما اگر فقط 2دقیقه، آن هم هنگام اسکاچ کشیدن ظرفها، آب را ببندید بیش از 18 لیتر در مصرف آب صرفهجویی کردهاید. حال اگر در ابتدا ظروف را اسکاچ بکشید و سپس مرحله آبکشی را انجام دهید در این فاصله میتوانید حداقل 5دقیقه آب را ببندید که میشود چیزی حدود 45 لیتر صرفهجویی.
مسواکزدن
اگر بهطور میانگین مسواک زدن هر فرد 5دقیقه طول بکشد چیزی حدود 40 بطری یکونیم لیتری آب مصرف میشود. این در حالی است که خیلی راحت میتوانید با یک لیوان آب مسواک بزنید. به این ترتیب شما چیزی حدود 60 لیتر در مصرف آب صرفهجویی کردهاید.

کولر آبی
بد نیست بدانید که در طول روز هر کولر آبی چیزی حدود 200 لیتر آب مصرف میکند. مسلما همه ما در ساعاتی که هوا خنک میشود کولرها را خاموش میکنیم و کسی هم از شما توقع ندارد در ساعات اوج گرما کولرهای خود را خاموش کنید تا در مصرف آب صرفهجویی شود. پس چگونه در مصرف آب کولر صرفه جویی کنیم؟ خیلی راحت میتوانیم با نصب یک سایهبان روی کولر خود از بخار شدن حجم عظیمی از آب جلوگیری کنیم و به این ترتیب میزان قابل توجهی در مصرف آب صرفهجویی کردهایم.
روشویی
شستن دست و صورت از مواردی است که در طول روز زیاد با آن سروکار داریم. هر یک دقیقه کاهش زمان استفاده از شیر روشویی باعث میشود 12لیتر آب صرفهجویی کنیم. میشود هنگام زدن مایع دستشویی یا صابون به دستها، یک دقیقههای زیادی در مصرف آب صرفهجویی کرد.
دست به آچار شوید
به کارگیری تجهیزات کاهنده بهطور میانگین در روز باعث 40تا 50لیتر صرفهجویی در مصرف آب میشود. علاوه بر آن، این بخش چند راهکار ساده دیگر برای صرفهجویی در آب را معرفی میکند.
اگر شیر آلات شما چکه میکند روزانه چیزی قریب به 3لیتر آب از هر شیر هدر میرود. خیلی راحت میتوانید با یک آچارکشی ساده شیر آلات این مشکل را برطرف کنید.
جدیدا فیلترهایی وارد بازار شده که مصرف آب را بهشدت کاهش میدهد. این فیلترها خیلی راحت بر سر شیرآلات نصب میشوند.
شیرآلات اهرمی گزینهای مناسب برای صرفه جویی در آب محسوب میشوند؛ چرا که خیلی راحت باز و بسته میشوند و با آنها میشود در مصرف آب بسیار صرفهجویی کرد. شاید در ابتدای امر این شیرآلات کمی هزینه بر بهنظر برسند، اما با کاهش هزینههای آب از نظر اقتصادی هم به صرفه خواهند بود.
قرار دادن یک بطری پر از آب در مخزن فلاش تانک ساختمان باعث میشود 24لیتر آب در طول روز صرفه جویی کنید.
صرفا جهت اطلاع
از مجموع کل آبهای جهان، 97/4 درصد آن را آب شور دریاها و اقیانوسها تشکیل میدهد که بهدلیل شوری قابلاستفاده نیستند. به این ترتیب از مجموع منابع آبی جهان، ذخایر آب شیرین تنها 2/6 درصد کل حجم ذخایر آبهای سطح زمین را شامل میشود که بخش اعظم آن بهصورت یخ در قطبهای کرهزمین، یخچالهای طبیعی و آبهای زیرزمینی وجود دارند که در دسترس نیستند. بد نیست بدانید از مجموع آبهای کره زمین تنها 0/014 آن قابل استفاده است.
چهل ونهمین شماره همشهری آیه همراه با ضمیمه رایگان ویژه ماه رمضان منتشر شد.
در این شماره آیه، ویژهنامهای در خصوص زندگی پربرکت شیخ مرتضی زاهد منتشر شده است. نوه مرحم زاهد، آیت الله جاودان در گفت و گو با آیه، نکته های متفاوتی از سبک زندگی پدربزرگ بیان کرده است. در این یادنامه همچنین با تعدادی از شاگردان و افرادی که با مرحوم زاهد مانوس بوده اند گفت و گوهایی انجام شده است.
میهمانی خانوادگی همشهری آیه در منزل علیرضا محجوب و خانواده اش که سبک زندگی متفاوتی دارند انجام شده که روایتگر زندگی ساده و بدون تجمل یک نماینده مجلس است.
پرونده این شماره همشهری آیه هم به ماه رمضان اختصاص دارد.
درضمیمه رایگان همشهری آیه با عنوان «ماه ترین ماه» هم می توانید دعای هر روز ماه رمضان با ترجمه سید علی شجاعی بخوانید. در این تقویم عبادی همچنین برای هر روز ماه رمضان هم یک نکته قرآنی به روایت حجت الاسلام محمدرضا رنجبر، سبک زندگی علما در ماه رمضان و توصیه های سلامتی برای روزه داران بیان شده است.
همشهری آیه را می توانید به قیمت دو هزار و پانصد تومان ازکیوسکهای مطبوعاتی کشور تهیه کنید.

از بزرگترین برنامههای ماه مبارک رمضان در کشور ما و دیگر کشورهای اسلامی، برپایی مجالس بزرگ ختم و قرائت قرآن است.
قدیمیها حتی ختم قرآن درماه رمضان را مانند روزه گرفتن برای خودشان واجب میدانستند. البته نه اینکه آن را واجب شرعی بدانند بلکه با توجه به ثمرات و برکات آن، به هیچ وجه دوست نداشتند که این ثواب عظیم را از دست بدهند. به هرحال هر کسی را با سبک زندگیاش میشود شناخت.
روزگار ما، روزگار شلوغ و پرتنشی شده است. چه بخواهیم و چه نخواهیم، سایه مدرن بودن افتاده است روی سرمان و اما باید مراقب باشیم که برخی از فرصتها را از دست ندهیم. یکی از مهمترین این فرصتها، همین امروز است بهمدت یک ماه؛ فرصتی فراهم شده برای انس بیشتر با کتاب آسمانیمان. فقط باید تصمیم بگیریم که در این ماه با قرآن بیشتر انس بگیریم، خدا هم درهای رحمت را به روی ما میگشاید.
با چه قرآنی درماه مبارک ختم قرآن کنیم؟
قرآنهای فعلی توسط خطاطهای مختلفی نوشته شدهاند که برخی خارجی و برخی داخلی هستند. خب، شما مختارید که برای تلاوت روزانه قرآن در ماه رمضان، هر قرآنی که دلتان خواست انتخاب کنید اما پیشنهاد ما این است که سراغ یک خط استاندارد بروید. چرا؟ چون اگر بخواهید در مجالس قرآنخوانی به شکل گروهی شرکت کنید، یا با همراهی فایلهای صوتی قاریان، قرائت کنید قرآن شما باید استاندارد باشد تا هماهنگتر بتوانید ختم قرآن را انجام دهید.
خب حالا خط استاندارد، کدام خط قرآن است؟ کارشناسان قرائت، قرآن با رسمالخط عثمان طه را پیشنهاد کردهاند. این قرآن که توسط خطاط سوری نگاشته شده است، بهعلت خصوصیاتی که دارد میان مسلمان شهرت زیادی پیدا کرده، بهگونهای که الان در تمامی کشورهای اسلامی این قرآن بهعنوان قرآن استاندارد شناخته شده است و در مسابقات حفظ و قرائت قرآن از آن استفاده میشود. فقط یادتان باشد که بهتر است این قرآن 15خطی باشد، چون این مصحف با تعداد سطور 15، 14، 12 و 18هم چاپ شده اما استاندارد آن 15خطی است.
[box type=”success” align=”” class=”” width=””]
کجاها میتوانیم برای ختم قرآن برویم؟
امکان ندارد در محلهای زندگی کنید که هیچیک از مساجدش، برنامه قرآنخوانی و ختم دستهجمعی قرآن نداشته باشد. حتی برخی مساجد هستند که در 2 یا 3 نوبت، برنامه جزءخوانی دارند. پس بهترین گزینه برای حضور در برنامه ختم قرآن، همین مساجد محلهتان است.
البته گزینههای دیگری هم وجود دارد؛ آستان متبرک امامزادگان، حسینیهها و دارالقرآنها، جاهای دیگری هستند که میتوانید برای ختم قرآن روی آنها حساب کنید. فقط همین امروز باید از ساعت برگزاری برنامه آنها مطلع شوید و خودتان را به جمع برسانید. یک کار خوب دیگر که در این سالها رونق گرفته، برپایی مجالس خانگی ختم قرآن است.
این مجالس، مخصوصاً در محلههایی که هنوز هویت محلی خود را از دست ندادهاند به راحتی پیدا میشود. خب خود شما هم میتوانید بانی برگزاری این مجالس در خانهتان باشید و ثوابی بزرگ را کسب کنید. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: خانهای که در آن قرآن خوانده شود فرشتگان وارد آن میشوند و شیطانها از آن دور میشوند و اهل آن در آسایش قرار میگیرند و به خیر و برکت آن خانه افزوده میشود.
[/box]
قرآن را برای خواندن تقسیمبندی کنیم
بهطور معمول، یک ماه 30روز است. البته امسال احتمال اینکه ماه رمضان 29روز باشد زیاد است. بهترین تقسیمبندی که بسیار هم رایج است خواندن یک جزء قرآن در هر روز است. این یک جزء با همان خط عثمانطه که در هر صفحه 15سطر دارد حدود 20صفحه میشود. حالا وقتش است که برنامهریزی کنید، یعنی بخشی از روز یا شب ماه مبارک را به قرآنخوانی اختصاص دهید.
اگر قرآن را خیلی روان میخوانید باید بتوانید در کمتر از یک ساعت، یک جزء را بخوانید. زمان خواندن یک جزء توسط قاریان در فایلهای صوتی هم چیزی حدود همین یک ساعت است؛ یعنی اگر خیلی هم روانخوان نیستید میتوانید با استفاده از فایلهای صوتی یا همراهی با برنامههای جزءخوانی تلویزیون و رادیو، برای همان یک ساعت برنامهریزی کنید.
اینکه چه زمانی بهتر است، بستگی به برنامه کاری و زندگی خودتان دارد اما خب زمانهایی هم هستند که ثواب قرآن خواندن در آن بیشتر است. مثلاً بینالطلوعین زمانی است که براساس روایتهای مختلف، ثواب هر کار خوب در آن دوبرابر است.
ترجمه قرآن را هنگام ختم قرآن بخوانیم یا نه؟
قرار است شما در این یکماه بیشتر با قرآن مأنوس شوید. خب علما و بزرگان هم برای انس با قرآن، تعاریفی بیان کردهاند و آن را دارای درجاتی دانستهاند. مثلاً همینکه شما به آیات قرآن، نگاه هم بکنید، درجهای از انس با قرآن است و برای آن فواید جسمی و معنوی زیادی در روایات بیان شده است.
حتی طبق روایات اسلامی، کسی که در خانهاش از قرآن نگهداری میکند هم از اثرات آن برخوردار است. نگهداری قرآن در خانه، نگاهکردن به آیات قرآن، گوش فرا دادن به قرآنخوانی دیگران، تلاوت قرآن، تدبر و تفکر در قرآن و در نهایت عمل به قرآن، همان مراتب انس با قرآن است که توسط علما و همچنین در روایات مختلف بیان شده.
ماه بهار قرآن، بهترین فرصت است که شما از مرتبهای به مرتبه بالاتر بروید. کسی که زبان عربی نمیداند، میتواند در کنار تلاوت روزانه به سراغ ترجمهها هم برود و در آیات قرآن تفکر کند و دستورات آن را در زندگیاش بهاجرا درآورد. ترجمههای خوب هم که کم نیست؛ ترجمههای بهاءالدین خرمشاهی، ابوالفضل بهرامپور، طاهره صفارزاده، عبدالمحمد آیتی و مهدی الهیقمشهای از آن جملهاند.

حتماً باید درماه رمضان ختم قرآن انجام دهیم؟
هر چیزی بهاری دارد و بهار قرآن، رمضان است. در بهار قرآن، شایسته نیست که ما بهعنوان یک مسلمان، قرآن نخوانیم و در آن تدبر و تفکر نکنیم. میزان این قرآنخوانی هم میتواند حتی به اندازه یک آیه قرآن باشد. حتماً این روایت معروف حضرت رسول(ص) را شنیدهاید که فرمودهاند کسی که درماه مبارک رمضان یک آیه قرآن بخواند پاداش او همانند کسی است که قرآن را در ماههای دیگر ختم کرده است.
اما سفارش شده در ماه رمضان قرآن را یکبار ختم کنیم. به هر حال هر چقدر بیشتر برای قرآنخوانی در این ماه وقت بگذارید ماه معنویتری را تجربه میکنید و ثواب بیشتری میبرید. اگر خیلی هم مهارت قرآنخوانیتان خوب نیست، بهتر است حتماً آموزش ببینید و تمرین کنید.
خوب نیست بهعنوان یک مسلمان، بلد نباشید قرآن را از رو بخوانید. البته به این بهانه بیخیال قرآنخوانی نشوید. پیامبراکرم(ص) میفرمایند: قاری چنانچه قرآن را غلط یا اشتباه یا با لحن غیرعربی بخواند فرشته آن را همانطور که نازل شده (صحیح و کامل) مینویسد.
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
چه شرایطی را برای قرآنخوانی فراهم کنیم؟
قرآن، کتاب خداست، کتاب مقدس ما مسلمانها، کتاب زندگیمان و خیلی صفات برگزیده دیگر که نشان از اهمیت آن دارد. خب مسلم است که وقتی میخواهیم سراغ آن برویم باید نکاتی را رعایت کنیم. پایینترین مرتبه آن همین احترام ظاهری قرآن است، یعنی مثلاً محل نگهداریاش را در منزل، بهترین مکان قرار دهیم تا حدی که حتی موقع استراحتمان کوچکترین بیاحترامی به آن نشود، یا اینکه موقع قرائت دیگران به احترام قرآن سکوت کنیم و به قرائت گوش دهیم.
یا اینکه بدون وضو سراغ قرآنخوانی نرویم، حتی اگر قصد لمس کلمات آن را هم نداشته باشیم. یکی از کارهایی که برای مهیا شدن قرآنخوانی سفارش شده، مسواک زدن است. استعاذه کردن هم بسیار سفارش شده؛ یعنی قبل از شروع قرائت بگوییم «اعوذبالله من الشیطان الرجیم» چراکه این دستور قرآنی است که میفرماید «فاذا قرأت القران فاستعذ بالله من الشیطان الرجیم؛ یعنی هر وقت قرآن خواندی، پناه ببر به خدا از دست شیطان رجیم» بهترین شیوهای هم که برای قرائت قرآن سفارش کردهاند ترتیلخوانی است، چون همزمان امکان تدبر در آیات قرآن را هم فراهم میکند.
[/box]
به نمایشگاه بیستوچهارم و فرهنگسرای قرآن بروید
اگر مایلید درماه رمضان انس بیشتری با قرآن داشته باشید، حتماً سری به بیست و چهارمین نمایشگاه بینالمللی قرآنکریم واقع در مصلای امامخمینی(ره) بزنید. در این نمایشگاه که از 24خرداد شروع میشود و تا 8 تیرماه ادامه دارد، محافل مختلفی برای انس با قرآن خواهید یافت.
فرهنگسرای قرآن هم در این نمایشگاه غرفه دارد و میتوانید از خدماتی که ارائه میشود، برای آشنایی بیشتر با مفاهیم کتاب آسمانی سود ببرید. اما در این روزها و شبهای ماه رمضان میتوانید سری هم بهخود فرهنگسرای قرآن در خیابان قزوین بزنید. در طولماه مبارک رمضان همچنین ظهرها بعد از نماز عصر مراسم جزءخوانی قرآنکریم صورت میگیرد که همه شهروندان میتوانند با حضور در نمازخانه این فرهنگسرا، روخوانی قرآن را انجام دهند.
همچنین هرسال در شب میلاد امام حسنمجتبی(ع) در سالن همایشهای فرهنگسرا از پیشکسوتان در ۶ رشته قرآنی تجلیل به عمل میآید که شهروندان برای آشنایی و ارتباط بیشتر با این اساتید میتوانند در این مراسم حضور یابند. ضمن اینکه کلاسهای آموزشی هم به قوت خود برگزار میشوند. شماره تماس این فرهنگسرا برای اطلاع از برنامههای آن 3-55775141 است.
من چشمانم را برای قرآن خواندن میخواهم
خاطرههای زیادی درباره حضور پررنگ قرآن در زندگی حضرتامام(ره) بیان شده است که نشان از انس بسیار زیاد ایشان به این کتاب آسمانی دارد. ایشان هم مانند بسیاری از علما و بزرگان ما با آغاز ماه مبارک رمضان، سبک زندگیشان تغییر میکرد و اوقات زیادی را با قرآن سپری میکردند. یکبار زمانی که امام در نجف بود، از ناحیه چشم دچار ناراحتی شده بود. هنگامی که پزشک چشم، ایشان را معاینه کرد، توصیه کرد که چند روزی قرآن نخوانند و استراحت کنند. امام لبخند زدند و فرمودند: «دکتر! من چشمام را برای خواندن قرآن میخواهم! چه فایدهای دارد اگر چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما کاری بکنید که من بتوانم قرآن بخوانم».
ایشان احترام بسیار زیادی هم به قرآن میگذاشتند و همیشه مراقب بودند که قرآن روی زمین گذاشته نشود. گاهی که نزدیکان ایشان قرآن را روی زمین میگذاشتند، امام که مراقب بودند بلافاصله میفرمودند: «قرآن را روی زمین نگذارید!» و بلافاصله دستشان را جلو میآوردند، آن را میگرفتند و روی میز میگذاشتند. امام در روز چند نوبت قرآن میخواندند؛ بعد از نماز صبح، قبل از نماز ظهر و عصر، قبل از نماز مغرب و عشاء و یا در هر فرصت دیگر به این عمل مستحب پایبند بودند. نزدیکان ایشان بارها در طول روز که خدمت ایشان میرسیدند، امام را مشغول خواندن قرآن میدیدند.

به قرآن عشق بورزید
توصیههای کاربردی رهبری برای انس بیشتر با قرآن
رهبر معظم انقلاب بارها در دیدار با قاریان و حفاظ کشور و همچنین در محافل انس با قرآن که در حسینیه امامخمینی(ره) برگزار شده، توصیههایی برای انس بیشتر با قرآن داشتهاند. اینجا به چند مورد از این توصیههای کاربردی اشاره شده است:
همه به قرآن عشق میورزند و احترام میکنند اما عده کمی همواره آن را تلاوت و عده کمتری در آن تدبر میکنند. برای رفع این نقیصه که کاری ممکن و روان است، در گام اول باید جوانان و نوجوانان را با متن و ترجمه قرآن آشنا کرد و از شربت گوارا و حیاتبخش قرآن، به ذائقه آنان چیزی چشانید.
ترتیبی بدهید که بشود بچهها را از کوچکی در دبستان وادار به حفظ قرآن کنند – البته مجبورشان نکنند – جایزه قرار بدهند و مثلاً بگویند هر بچهای که در دوره دبستان، اینقدر از قرآن را حفظ بکند، این مقدار امتیاز خواهد گرفت؛ یا اگر کسی در دبیرستان، این مقدار قرآن را حفظ کند، به قدر این واحدها یا این درسها، نمره یا امتیاز مادی میدهیم. من عقیدهام این است که حفظ قرآن باید از بچگی شروع بشود، یعنی حدوداً از 12سالگی، 13سالگی.
آیهای را که تلاوت میکنید، بهدرستی معنایش را درک کنید. همین معنایی که یک عربیدان میتواند بفهمد، همین معنای ظاهری را درست درک کنید. اینکه درک شد، آن وقت در تلاوت، فرصت و قدرت تدبر به انسان دست میدهد، یعنی انسان میتواند آن وقت تدبر کند.
ما باید رابطهمان را با قرآن روزبهروز مستحکمتر کنیم. در خانهها قرآن بخوانید. حتی در هنگام بیکاری، چنانچه مختصر فراغتی پیدا میکنید، خودتان را به قرآن وصل کنید. هر روز مقداری قرآن بخوانید و آن را فرابگیرید.
در آن دوران طاغوت، من در مشهد جلسات تفسیر و درس قرآن داشتم؛ به جوانانی که میآمدند، میگفتم که هر کدام از شماها یک نسخه قرآن در جیب بغلتان داشته باشید؛ اگر در جایی منتظر کاری میایستید و فراغتی پیدا میکنید- یک دقیقه، 2 دقیقه، 5 دقیقه، نیمساعت – قرآن را باز کنید و به تلاوت آن مشغول شوید، تا با این کتاب انس پیدا کنید.
قرآن را بایستی از خودمان جدا نکنیم. دائم باید با قرآن مرتبط و مأنوس باشیم. حالا در روایات دارد که هر روز لااقل 50 آیه قرآن بخوانید. این، یکی از معیارهاست. اگر نتوانستید، روزی 10 آیه قرآن بخوانید؛ نگویید سوره حمد را میخوانم و این چند آیه سوره حمد با چند آیه سوره قلهوالله – یک رکعت- میشود همان 10 آیهای که فلانی میگوید. نه، غیراز آن قرآنی که در نماز میخوانید، قرآن را باز کنید، بنشینید، با حضور قلب، 10 آیه، 20 آیه، 50 آیه، 100 آیه بخوانید.
با حالت روزهداری یا حالت نورانیت ناشی از روزهداری، در شبها و نیمه شبها، تلاوت قرآن، انس با قرآن، مخاطب خدا قرارگرفتن، لذت دیگری و معنای دیگری دارد. چیزی که انسان در چنین تلاوتی از قرآن فرا میگیرد، در حال متعارف و معمول نمیتواند دسترسی پیدا کند.
اگر بخواهیم همه قرآن را بیاموزند، عدهای باید در اوج قرار گیرند- مثل همهچیز دیگر- همینطور که اگر بخواهید ورزش، همگانی شود، بایستی عدهای قهرمان را جلوی چشم مردم نگه دارید. اگر بخواهید قرآن در خانهها، بین بچهها، بین بزرگها، بین زنها و مردها رواج پیدا کند، بایستی قهرمانان قرآنی را احترام کنید.
نویسنده : معصومه اصغری
کلیپ نظر رهبری درباره درباره جشنواره کن
تماشا در آپارات | لینک اصلی در افسران
میگویند ۴۰ سالگی سن پیامبری است! و او در آغاز از چلّه درآمدنش رویاها را محقق کرده و غیرممکنها را ممکن. او حالا بر فراز تاریخ ایستاده؛ بر شانه غولها. بر شانه خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی و عزتالله انتظامی.
متولد بهمن 52 در تهران؛ با اصلیتی تنکبانی؛ اولین فرزند خانواده؛ نامش را «سیدشهابالدین» گذاشتند؛ شبیه نام پدرش «سیدفخرالدین» که 30 سال کارمند آموزش و پرورش بود و اهل شعر و داستان و ترجمه. پدرش متولد شهریور 28 بود و دو سال قبل از فوتش کتاب داستانی منتشر کرد با عنوان «فقط آنجا بود که خود را شناختم».
پدرش رفت و او را در اوج ندید. او که حالا تنها بازیگر ایرانی برنده نخل طلاست. او که جایزهاش را در چند جمله ساده و صمیمانه، بی هیچ کنایه و اطواری، به مردم سرزمینش تقدیم کرد؛ او که حالا نامش بر سر زبان ها افتاده و همه از او حرف می زنند؛ از «سید شهاب الدین حسینی تنکابنی».
او در 22 سالگی ازدواج کرد. در روزگار دانشجویی؛ جوانی سرگشته از طبقه متوسط جامعه که به امکانات تفریحی متمولانه دسترسی نداشت. او ازدواج کرد تا در کنار همسرش آینده را از آن خودش کند. ازدواج کرد تا درگیر روابط آزاد و آزادی های یواشکی نشود. تا او را در یکی از پارتی های شبانه دستگیر نکنند. او و همسرش روی پای خودشان ایستادند و زندگی شان را ساختند.
او اهل خانواده بود و مسئولیت پذیری؛ اهل تعهد و پایبندی و وفاداری. خودش میگوید: «خانواده فرد را کنترل میکند، جلوی تکرویهای او را میگیرد. شما به عنوان مرد خانواده ملزم هستید به سرنوشت دو نفر دیگر فکر کنید به همین دلیل آهسته و پیوسته جلو میروید، با فکر عمل میکنید، پختهتر تصمیم میگیرید و وقتی همه اینها درست اتفاق بیفتد، نتیجهای جز موفقیت نخواهید داشت.»
تاریخ نشان داد حق با اوست؛ او که به همه ثابت کرد بین موفقیت و تحقق رؤیاها و خانواده داری و عشق به همسر رابطه معناداری هست. او که اهل کوشش بود و استقلال و مبارزه. اهل جنگیدن برای تحقق رؤیاهای دور و دراز. او که عاشق آدم هایی مثل خسرو شکیبایی بود؛ عاشق آدمهایی که «دست همت روی زانوی خودشان میگذارند و بلند میشوند» عاشق آدم هایی مثل خودش که سال 71 در کلاس های «حمید سمندریان» شرکت کرد و نقش کوتاهی را در یک نمایشنامه به عهده گرفت.
او در آن نمایش فقط سه بار روی صحنه میآمد؛ بار اول میگفت: «قبله عالم، دروازههای جنوبی شهر درهم شکست» بار دوم میگفت: «دروازههای شمالی درهم شکست» و آخرین بار هم میگفت: «شهر درهم شکست» او این تئاتر را دو سال تمرین کرد و چهار بار اجرا!
او گرفتار تعلقات روشنفکرانه نشد. دنبال اسم در کردن نبود. برایش اهمیتی نداشت عکسش را روی دیوار خانه ها می زنند یا نه. از او امضا می خواهند، باهاش سلفی می گیرند یا نه. دنبال مرید جمع کردن نبود. نمی خواست برای پول بیشتر خودش را به مانکنی برای تبلیغات برندها تبدیل کند.
دلش می خواست پدر خوبی برای «محمدامین» و «امیرعلی» و شوهر خوبی برای همسرش باشد و اگر لیاقتش را داشت؛ آن قدر کارش را خوب انجام دهد که مردم او را «هنرمند» لقب بدهند. او با اینکه در نقش «سوپراستار» بازی کرد، اما سوپراستار نبود. خودش می گفت: «من به واژه هنرمند اعتقاد دارم نه سوپراستار، ما انسان ها همه در حال آموختن هستیم، آن هم وقتی که همه مردم کار ما را تأیید کنند، تازه به ما میگویند؛ هنرمند!»
او کارنامه پر و پیمانی دارد با کلی فیلم و سریال خاطره انگیز. از سریال «پلیس جوان» سیروس مقدم که نام او را بر سر زبان ها انداخت تا بازی در فیلم های اصغر فرهادی و کیانوش عیاری و غیره. او در همه سال ها کوشیده کارش را درست انجام دهد.
خودش را با نقش یکی کند. چه وقتی توی «درباره الی» نقش یک جوانِ نیمه مدرن و از فرنگ برگشته را بازی می کرد، با آن دیالوگ ماندگار که در اوج درماندگی به گلشیفته فراهانی می گفت: «سپیده تو چیکار کردی؟» چه وقتی توی «جدایی نادر از سیمین» نقش یک مرد سنتیِ نیمه عصبی و بیچاره را بازی می کرد و توی دادگاه به پیمان معادی با عجز و سرخوردگی و تحقیر می گفت: «تو مردی؟!» و سرش را جوری به در کوبید که از شدت ضربه ورم کرد و چه وقتی که در فیلم «دلشکسته» نقش یک جوان بسیجیِ هیئتی را بازی می کرد و عاشق دختری انتلکت و مدرن شده بود و از آرمان و امام حسین (ع) حرف می زد.
اما هیچ کدام این نقش ها او را آرام نمیکرد. او را که یکی از عادت هایش خواندن وصیت نامه های شهدا است و جایی گفته بود: «ما چیزی جز تجلی اراده پروردگار نیستیم. اگر هستیم خدا خواسته که زندگی کنیم و من از او میخواهم کمک کند تا همگی بتوانیم سهم بودنمان را ادا کنیم.»
او مضمون این حرف را در دیدار هنرمندان با رهبر انقلاب هم گفته بود. در سال 89. روزهای بعد از ۸۸. سال اختلاف ها و کدورت ها و آشوب ها. سالی که دیدار با رهبر انقلاب هزینه داشت و خیلیها از آمدن به آن جلسه سر باز زدند. بعضی ها هم به نشانه اعتراض پشت میکروفون سکوت کردند و از تریبون پایین آمدند.
او اما آمد و پشت تریبون رفت تا سبزی ها او را «مزدور نظام» خطاب کنند. تا به او بد و بیراه بگویند. او اما با گونه های از شوق جمع شده، از حضورش در سریال «شوق پرواز» گفت؛ از بازی در نقش شهید عباس بابایی. او گفت: «ما «سربازان فرهنگی» کشورمان هستیم، بسان نسل قبل که «سربازان رزمنده» کشورمان بودند و کیان مملکت را حفظ کردند.»
می گویند 40 سالگی سن پیامبری است! و او در آغاز از چله درآمدنش رویاها را محقق کرده و غیرممکن ها را ممکن. او حالا بر فراز تاریخ ایستاده؛ بر شانه غول ها؛ بر شانه خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی و عزت الله انتظامی. او یگانه شده و منحصر به فرد.
او تحقق آرزوهای چند نسل بازیگری در سینما و همه خاک صحنه خورده های تئاتر ایران است. او عصاره کار و زحمت و ممارست است؛ در روزگار قحطی بازیگران بکر و نمونه. «سیدشهاب الدین حسینی تنکابی» حالا دو راه بیشتر ندارد. یا از شر تمجیدها و تعارف ها خودش را خلاص کند و به پیش برود، یا آن قدر در جا بزند و عقب برود تا او را با خاطره محو و مبهمی از بازیگری بیاد بیاوریم که از آخرین بازماندگان دوران رنج و خودساختگی بود.
او چند وقت دیگر که آب ها از آسیاب بیفتد ناچار است انتخاب کند، هر انتخابی. فقط کاش خودش را فراموش نکند؛ خودی که روزگاری می گفت: «هیچ کوهنوردی پس از فتح قله آن بالا نمیماند، باید پایین بیاید و تجدید نیرو کند و برای بالا رفتن دوباره آماده شود…».
الهه راستگو، عضو شورای شهر تهران پس از 3 سال سکوت با بیان بخشی از واقعیت مربوط به ماهیت اصلاحطلبان به توهینهای آنان پاسخ داد

بغض این زن
گروه سیاسی بنیانا : سرانجام بغض این زن شکست. الهه راستگو 3 سال پس از آنکه بیرحمانهترین توهینها و اتهامات را از سوی سران و رسانههای جریان اصلاحطلب شنید، حالا لب به سخن گشود و به عنوان یک عضو قدیمی سازمان اصلاحات، از درون این تشکیلات و واقعیات این اردوگاه گفت.
راستگو از «دیکتاتوری» اصلاحطلبان گفت. از پدرخواندههای اصلاحات انتقاد و تصریح کرد که آنان اعتقادی به دموکراسی ندارند و رای مردم را تنها تا زمانی که به سود آنها باشد میپذیرند. این اصلاحطلب با سابقه اذعان کرد اصلاحطلبان به فکر منافع سیاسی خود هستند و مردم این را فهمیدهاند که جریان اصلاحات به فکر خدمت به جامعه نیست.
راستگو این حرفها را پس از 3 سال سکوت مطرح کرد. 3 سال قبل یعنی شهریور 92، الهه راستگو در مقام عضو شورای شهر تهران، در انتخابات شهرداری پایتخت، در رقابت میان محمدباقر قالیباف و محسن هاشمیرفسنجانی، رای به قالیباف داد.
راستگو که از اصلاحطلبان باسابقه و از اعضای قدیمی حزب کار بود ناگهان با یک موج بیسابقه حمله و هتاکی مواجه شد. اصلاحطلبان راستگو را به خاطر رای ندادن به فرزند هاشمی رفسنجانی مورد هجمه قرار دادند و او را خائن نامیدند. انواع اتهامات و اهانتها البته در آن برهه متوقف نشد و چهرههای تشکیلاتی اصلاحات در 3 سال گذشته به بهانههای مختلف با پیش کشیدن ماجرای رای راستگو به قالیباف، هتاکی به او را ادامه دادند.
به مرور جریان اصلاحطلبی در همه ابعاد تلاش کرد الهه راستگو را به خاطر آنکه به شهرداری محمدباقر قالیباف رای داده است، به عنوان «نماد خیانت» معرفی کند. البته در همان زمان تئوریسینهای اصلاحات تصریح کردند با حملات پیاپی به راستگو، به دنبال آن هستند تا دیگر کسی از اصلاحطلبان برخلاف میل تصمیمگیران این جریان یا همان پدرخواندهها اقدامی انجام ندهد.
در آستانه انتخابات هیات رئیسه مجلس دهم نیز کارکرد این تاکتیک مشخص شد. اصلاحطلبان برای ترساندن منتخبان ملت از رای به علی لاریجانی، ماجرای الهه راستگو و بلایی که آنها بر سر او آوردند را مطرح کردند. امثال صادق زیباکلام بارها توجه منتخبان منسوب به لیست امید را به الهه راستگو معطوف کرد و آنها را از سرنوشت راستگو ترساند.
اما اکنون که به اذعان خود اصلاحطلبان بیش از 50 نفر از اعضای لیست امید به کاندیدای رقیب محمدرضا عارف برای ریاست مجلس دهم رای دادهاند، الهه راستگو فرصت را مناسب دید تا پس از 3 سال سکوت و با تکیه بر رفتار مستقل این منتخبان، درباره ماهیت واقعی همفکران خود، برای مردم بگوید. او از اقدام این منتخبان دفاع کرد و گفت براساس سوگند منتخبان به کلامالله مجید، آنها باید در مقابل اقدامات خود پاسخگو باشند.
راستگو میگوید اقدام نمایندگان در رای مستقل و بیتوجهی به پدرخواندههای اصلاحات، یک اقدام اخلاقی بوده است. عضو کمیسیون اجتماعی و فرهنگی شورای اسلامی شهر تهران در گفتوگو با میزان با اشاره به رای 50 نفر از اعضای لیست امید به لاریجانی به رغم شانتاژهای رسانهای مدعیان اصلاحطلبی، اظهار داشت: منتخبان مردم متوجه شدهاند که نباید از اعتماد مردم برای انتفاع شخصی برخی سوءاستفاده کرد و این رای نهتنها خیانت آنها به لیست امید نیست بلکه نشان بلوغ سیاسی و آگاهی آنهاست.
وی با تاکید بر اینکه نمایندگان مردم وامدار مردمند نه شخص خاصی که ملزم به تبعیت از او باشند، افزود: گرایش 50 نفر از اصلاحطلبان به طیف اصولگرا به زعم اصلاحطلبان و براساس ادبیات مغایر با اخلاق آنها خیانت محسوب میشود؛ در حالی که انتظار از نمایندگانی که در برابر کلامالله مجید سوگند یاد کردهاند، رای دادن به افراد صاحب صلاحیت و ویژگی است.
اما ماجرای توهین اصلاحطلبان به منتخبان مردم در مجلس دهم نیز مورد اشاره الهه راستگو قرار گرفت. او که خود 3 سال است این قبیل توهینها را تحمل کرده، این رفتار اصلاحطلبان را «خیانت به مردم» میداند. راستگو در ادامه از پدرخواندههای اصلاحات نیز انتقاد و البته به موضوع قابل تاملی نیز اشاره کرد. راستگو میگوید پدرخواندههای اصلاحات به دنبال تشکیل یک مجلس در سایه هستند! راستگو در همین راستا بزرگترین خیانت را توهین به منتخبان مردم دانست و گفت: فراموش نکنیم که برخی پدرخواندههای اصلاحطلب، در توهینی آشکار، نمایندگان منتخب را تازهکار دانسته و معتقد بودند که باید مجلسی در سایه درست کنیم.
رئیس کمیته مشارکتهای مردمی شورای اسلامی شهر تهران در ادامه تاکید کرد: این اصلاحطلبان تندرویی که امروز مصالح جامعه را با بیان تهمتهای ناروا فدای مصالح شخصی خود کرده و به مردم به دیده ابزار مینگرند اینک باید خود را اصلاح کنند، چراکه دوران وصول خواسته با استراتژی برچسب و تهمت به پایان رسیده است. این اصلاحطلب باسابقه، رای 50 منتخب لیست امید به علی لاریجانی را نشاندهنده بینتیجه بودن سیاست توهین و ترساندن اصلاحطلبان نسبت به سرپیچی از دستور پدرخواندهها دانست و گفت این اقدام منتخبان نشان داد توهین و برچسبزنی دیگر فایدهای ندارد.
راستگو به انواع فشارها و تهمتهای جریان اصلاحطلب نسبت به خود اشاره کرد و افزود: حضور در چهارمین دوره شورای شهر به جهت حاشیهسازی و بیاخلاقیهای فراموشنشدنی این جریانات از سختترین دورانهای زندگی من بود اما اکنون و با توجه به رای50 نفر از لیست امید و جریان اصلاحات به آقای لاریجانی باید از این گروه تندرو پرسید آیا هنوز حاضرند به برچسبزنی و اتهامات ساختگی خود ادامه دهند یا اینکه واقعیت را پذیرفته و تنبیه شدهاند؟!
وی با تاکید دوباره بر اینکه اصلاحطلبان با جریانسازیهای رسانهای و تحلیلهای پوچ خود بار دیگر اثبات کردند که دموکراسی در سیاستشان جایی ندارد، افزود: دوران غوغاسالاری اصلاحطلبان تندرو به پایان رسیده و مردم اینک آگاه شدهاند که هدف این گروه خدمت به مردم نیست، چراکه خدمت به مردم با زور و فشار سیاسی سنخیت ندارد و هر جریان سیاسی باید اخلاق پیروزی و اخلاق شکست را توأمان داشته باشد، در حالی که تجربه درباره این جریان چیزی جز این را نشان میدهد؛
آنها هر گاه رای مردم یا منتخبان ملت، به سودشان باشد، آن را ارج مینهند و روی چشم میگذارند اما هر گاه این رای و انتخاب خلاف خواست و نیت آنها باشد با فحاشی، بیاخلاقی، با شانتاژ و تقسیم رای مردم به درجه یک و 2 و بالاخره با توهین به منتخبان مردم با آن مواجه میشوند.
آیا عبارت نمایندگان سیبزمینی که در برخی جراید کشور آمده بود یا عبارات مشابه، توهین به انتخاب مردم نیست؟! عضو چهارمین دوره شورای اسلامی شهر تهران با بیان اینکه میبینیم افرادی که مدام دم از دموکراسی میزنند هنوز خودشان به این شعار پایبند نیستند، تاکید کرد: باید منتظر ماند و دید این جریان تندرو با این نمایندگان مجلس چه برخوردی خواهد کرد؟ آیا آنها را همانند من از تشکلهای سیاسی کم خاصیت خود اخراج خواهند کرد؟ و آیا با این کار باز هم میتوانند شعار مردمگرایی، دموکراسی و احترام به رای اکثریت سر دهند؟!
راستگو در ادامه به انواع و اقسام تهمتهای مالی اصلاحطلبان تندرو نظیر دریافت مبالغ هنگفت پس از رای به قالیباف در جریان انتخاب شهردار تهران اشاره کرد و افزود: در کنار این تهمت مالی، برخی دیگر نیز عقیده داشتند که رای من به آقای قالیباف براساس فشار سیاسی بوده است، اکنون اما باید پرسید این 50 نفر تحت چه فشاری به شخص دیگری جز آن که پدرخواندهها انتظار داشتند رای دادهاند.
به گفته عضو شورای شهر «با خاموش شدن هیاهوها اقدام آنها نتیجه عکس داد و معلوم شد بردگی تشکیلاتی چیزی بوده که اصلاحطلبان از وی و دیگر منتخبان مردم انتظار داشتند».
اظهارات صریح الهه راستگو در نقد جریان اصلاحات آن هم در شرایطی که این جریان یک رفتار عصبی و نامعقول را نسبت به انتخابات هیات رئیسه مجلس دهم از خود نشان داده است، میتواند بیانگر آن باشد که در اردوگاه اصلاحطلبان ماجرای تبعیت کامل از دستورات پدرخواندهها تقریبا با شکست مواجه شده و حتی توهین و افترا نیز نتوانسته بدنه این جریان را نسبت به در پیش گرفتن رفتار عاقلانه منصرف کند.
غیر از الهه راستگو، طی روزهای اخیر تعدادی از منتخبان لیست امید نیز نقدهای صریحی نسبت به دیکتاتوری اصلاحات مطرح کردهاند. شاید مجلس دهم صحنههای بیشماری از این قبیل تقابل بدنه اصلاحات با دیکتاتوری پدرخواندهها را در معرض دید بگذارد.