دسته‌ها
کیوسک

بخش های جالب کتاب مسیح در شب قدر را بخوانید

بعضی کتاب‌ها خیلی زود بر سر زبان ها می‌افتد. کتاب هایی که بسیار خواندنی‌اند ولی شاید فرصت خواندن این کتاب ها را نداریم. امروز می‌توانید بخش هایی از یک کتاب خواندنی را در «بنیانا» بخوانید

 

در طی سال‌های گذشته کتاب‌های مختلفی پیرامون خاطرات و برخوردهای مقام معظم رهبری در موقعیت‌های مختلف چه در دوران ریاست جمهوری و چه در دوران رهبری ایشان منتشر شده است که هرکدام به نوبه خود بسیار جذاب و دلنشین است؛ اما شاید هیچکس انتظار آن را نداشته باشد که رهبر کشور بزرگی همچون ایران با هزاران مشکل و دلمشغولی، حتی به اقلیت‌های مذهبی کشورش توجه کند. موضوعی که می‌توان آن را با خواندن کتاب «مسیح در شب قدر» به خوبی درک کرد.

 

مسیح در شب قدر ، دومین کتاب از مجموعه کتاب‌های «خورشید در مهبط ملائکـة الله» است که روایتی از حضور مقام معظم رهبری در منازل خانواده‎های شهدای مسیحی کشورمان است. دیدارهایی متفاوت که می‌تواند هر خواننده‌ای را به خود جذب کند.

 

روایت اتفاقات پیش آمده در این دیدارها در قالب داستانی و با استفاده از راوی‌ای متفاوت برای هر داستان در کنار بهره‌گیری از عکس‌هایی جذاب و دیدنی برای هر بخش، توانسته اثری متفاوت را در حوزه خاطره نگاری روانه بازار نشر کند. علاوه بر این، گردآورندگان اثر در هر داستان نکاتی زیبا درباره شهید، خاطرات و نحوه شهادتش آورده‌اند که باعث می‌شود خوانندگان آن بیشتر با قهرمانان کشورشان آشنا شوند.

 

کتاب مسیح در شب قدر
کتاب مسیح در شب قدر

 

مسیح در شب قدر، در خود بیست و سه فصل را گنجانده است که با مقدمه‌ای نسبتا طولانی ولی ابتکاری و نو همراه شده است و در آن به موضوعاتی همچون زندگی حضرت مسیح، ارتباط میان ادیان اسلام و مسیحیت و رابطه جمهوری اسلامی با مسیحیت و اقلیت‌های مذهبی پرداخته است.

 

قسمت پایانی کتاب، شامل ضمیمه‌ای کامل از نام و تصویر تمام شهدای ارمنی و آشوری کشورمان است و علاوه بر آن، پنج پیوست از بیانات و مکتوبات مقام معظم رهبری که در آن به موضوعاتی که با این کتاب ارتباط دارد و یا در دیدارهایشان، اشاره‌ای به آنها داشته‌اند، پرداخته است.   

 

این اثر را موسسه فرهنگی ایمان جهادی یا همان انتشارات صهبا در ۴۹۶ صفحه و با دو قیمت ۱۸ هزار تومان (جلد نرم) و ۲۳ هزارتومان (جلد سخت) منتشر کرده است که البته دلیل قیمت بالای کتاب هم به خاطر چاپ تمام رنگی آن است. هر چند که این موضوع نتوانسته بر فروش این کتاب خواندنی و دلنشین اثرگذار باشد.

 

مسیح در شب قدر
مسیح در شب قدر

 

پرده اول: جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!

روایت حضور آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهید گالوست بابومیان در تاریخ ۶۸/۱۰/۷

 

شهید بمباران اهواز، تاریخ شهادت: ۵۹/۷/۱۷

 

گالوست بیش از سی سال بود که در بخش کامپیوتر شرکت نفت کار می‌کرد؛ در جریان انقلاب و اعتصاب، جلودار بود و حالا در این شرایط بحرانی کشور، تجربه‌اش برای ادارهٔ کشور و ادامهٔ جریان نفت در لوله‌ها واجب بود. خودش هم پای رفتن نداشت، گرچه دلش حسابی تنگ شده بود. جنگ که شروع شد، بچه‌ها را فرستاد خانهٔ برادرش در تهران و خودش ماند اهواز. دیشب که با آن‌ها تلفنی صحبت کرده بود، از همه بیشتر مادرش اصرار می‌کرد که برگردد تهران.                                                                             

 

– پسرم، گالوست جان! پس‌فردا عراقی‌ها اهواز را می‌گیرند، آن وقت معلوم نیست چه بلایی سرت بیاورند. این‌ها مثل مسلمانان ایران نیستند؛ امروز همسایه‌مان می‌گفت این‌ها همان‌هایی هستند که امام حسین را کشتند. تو که نظامی نیستی، بیا برگرد تهران.                                                                            

 

مادر بود دیگر؛ گفت: «چشم، همین روزها می‌آیم.» راست هم می‌گفت؛ قرار بود آن روز اسناد مهمّی را با قطار ببرد تهران. مادر را راحت راضی کرد، اما بعد از حرف زدن با بچه‌ها، باید دل خودش را راضی می‌کرد. واروژان ده ساله بود و تالین شش ساله و چقدر خوش زبان؛ تازه از تلویزیون فارسی یاد گرفته بود و با ارمنی قاطی می‌کرد! ساعت نه شب اخبار شانزدهم مهر پنجاه و نه، هفدهمین روز جنگ، از تلویزیون؛ وقتی آتش و دود بالای برج‌های پالایشگاه را دید، خشم و نگرانی بر دلتنگی‌اش غالب شد و عزمش را جَزم کرد بر ماندن و کمک کردن به ادامهٔ تولید نفت کشور.

                                                                                     

از شرکت مستقیم رفت سمت راه‌آهن اهواز. ایستگاه راه‌آهن شلوغ بود. هنوز به پای قطار نرسیده بود که صدای آژیر و بعد جنگندهٔ عراقی فضا را پر کرد. گالوست خیره شده بود به آسمان. دید که چندین نقطهٔ سیاه از هواپیما جدا شدند و با سرعت به زمین سقوط کردند. گالوست توان حرکت نداشت، آخرین تصویر مقابل چشمش واروژان و تالین و همسرش هاسمیک بودند…

                                           

… هاسمیک بهت‌زده مانده بود و تا صبح اسم شوهرش را تکرار می‌کرد؛ گالوست، گالوست…              

گالوست در زبان ارمنی به معنای «بشارت بازگشت» است؛ اما «بشارت بازگشت» بازنگشت.                 

 

صبح پنج‌شنبه خبر دادند امشب اگر خانه هستید، یکی از مسئولین کشور، چند دقیقه‌ای مهمانتان باشند. گفتم بفرمایید، خواهش می‌کنم. بعد هم به برادر گالوست و شوهر خواهرم خبر دادم که بیایند خانهٔ ما. واروژان و تالین هیچ‌کدام از خبر مهمان خوشحال نشدند، چون ایام امتحاناتشان بود و حسابی درس داشتند. تالین دبیرستانی است و واروژان دانشجوی پزشکی. روزی که پزشکی قبول شد، تمام خستگی چند سال کار و زندگی بدون گالوست از تنم بیرون رفت. واروژان با سهمیهٔ فرزندان شهدا قبول شد؛ اصرار هم دارد این را همه جا بگوید؛ با غرور می‌گوید پدرم شهید شده و جمهوری اسلامی فرقی بین من و یک فرزند شهید مسلمان نگذاشته!

 

سه ساعتی از غروب گذشته که مهمانمان از راه می‌رسد. من و برادر گالوست و شوهرخواهرم، همین‌طور مبهوت مانده‌ایم و توان هیچ کاری را نداریم.

                                                                      

حاج‌آقا خامنه‌ای با ما سلام و احوال‌پرسی می‌کنند و همراه بقیه روی مبل می‌نشینند. ما هیچ‌کداممان توان صحبت کردن نداریم. ایشان بعد از سلام واحوال‌پرسی، خودشان صحبت را شروع می‌کنند: پدر شهید، این آقا هستند؟

مسیح در شب قدر
مسیح در شب قدر

 

احتمالا چون اکثر شهدای ارمنی سربازان جوان هستند، آقا فکر کرده‌اند این عکس پدر شهید است. می‌گویم: این آقا خودش شهید شده.  

– عجب! آقا شهید شدند؟ 

– بله.  

– شما همسرشان هستید؟  

– بله.  

 

دارم از خجالت آب می‌شوم تا حالا با یک روحانی معمولی مسلمان هم صحبت نکرده‌ام؛ حالا بزرگترین مقام روحانی کشور مقابلم نشسته‌اند و با من حرف می‌زنند.

[مکالمات رهبری با همسر و برادر شهید در فضایی گرم و صمیمی ادامه می‌یابد طوری‌که جمع از سادگی و بدون تکلّف بودن ایشان به وجد آمده و کاملاً دلهره و خجالت را کنار می‌گذارند و با آقا هم‌کلام می‌شوند.]

 

چند دقیقه‌ای در سکوت می‌گذرد. هیچ‌کداممان باورمان نمی‌شود که چند دقیقه پیش، رهبر کشور ایران، اینجا کنار ما نشسته بودند، چای می‌نوشیدند و صحبت می‌کردند!

 

پرده دوم: مسیح در شب قدر   

 

روایت حضور آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهیدان هایقان و ادموند موسسیان و منزل شهید گاگیک تومانیان در تاریخ ۷۷/۱۰/۱۱

 

شهید هایقان موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۶۰/۶/۱۲  

شهید ادموند موسسیان، شهید ترور در تهران، تاریخ شهادت: ۶۰/۳/۲۳ 

شهید گاگیک تومانیان، محل شهادت مریوان، تاریخ شهادت: ۶۶/۵/۲۴

 

زمستان سردی است، برف و یخ خیابان‌ها را پوشانده؛ اما گرمای ماه رمضان به اوج رسیده‌است. شب‌های نوزدهم و بیست‌ویکم گذشته و امشب شب بیست‌وسوم است؛ شبی که احتمال قدر بودنش، از دوشب قبل هم بیشتر است. پس برای هر مسلمانی، امشب باید مهم‌ترین شب سال باشد. با ارزش‌ترین ماه سال، ماه رمضان و بالاترین شب ماه رمضان، شب قدر است. شبی که سرنوشت سال آیندهٔ تمام انسان‌ها در آن نوشته می‌شود. این شب‌ها رنگ و بوی عزا هم دارند. این پنجمین شب است که بر مصیبت حضرت علی(ع)  اشک می‌ریزیم.  

 

همیشه در شب‌های قدر به این فکر می‌کنم که دعاها و درخواست‌های حضرت آقا در این شب‌ها چیست؟  

 

به امشب امید بسته‌ام و برنامه چیده‌ام و زمان‌بندی کرده‌ام؛ بسیار اعمال، آداب و خواسته دارم. باز هم با خود می‌اندیشم که من ناچیز، این همه حاجت دارم، رهبرمان با این همه دغدغه برای انقلاب و کشور و جهان اسلام، چه شرایطی در شب قدر دارند. چه برنامه‌ای ریخته‌اند؟ و کدام عمل را برای تقرب به خدا مناسب‌تر یافته‌اند؟

 

[su_note]

حتما بخوانید »» داستان ظهور مسیح + لینک دانلود مستقیم

[/su_note]

 

در همین فکرها هستم که صدای تلفن بلند می‌شود. از دفتر است، گفته می‌شود که امشب برنامهٔ رفتن به منازل خانوادهٔ شهدا داریم.

 

عجب! امشب؟! با دلخوری و ناراحتی از این فرصت سوزی، خودم را به دفتر می‌رسانم. با دیدن فضای عزادار شهر و مردمی که به سمت مسجد حرکت می‌کنند، ناراحتی‌ام بیشتر شده؛ آقا را که می‌بینم و سلام می‌کنم همهٔ این فکرها از ذهنم کنار می‌رود، فضای حضور ایشان دلم را پُر می‌کند…  

 

پشت سر آقا از پله‌های خانه بالا می‌رویم، متوجه می‌شویم این خانواده دو شهید دارد؛ هم پسر و هم پدر.

 

پسری بیست ساله مقابل در ایستاده. بهت‌زده، جواب سلام آقا را می‌دهد! بانویی شصت و چند ساله چند بار پشت سر هم، دست‌پاچه به آقا می‌گوید: «خیلی خوش آمدید، خیلی خوش آمدید». 

[و این آغاز اولین دیدار آن شب است]  

 

در خانهٔ دوم دو خانم حدوداً شصت ساله و چهل ساله به استقبال آقا می‌آیند. آقا نمی‌نشینند تا ببینند مادر شهید کجا می‌نشیند.

 

[از همه چیز صحبت می‌شود، این‌که شهید چند ساله بوده و چگونه به شهادت رسیده تا اوضاع و احوال کنونی این خانواده، از رسم و رسوم و آداب عبادت ارامنه و دیگر بحث‌ها در مورد زبان ارمنی]  

بحث به اینجا می‌رسد که آقای وارطانیان [نمایندهٔ ارامنه در مجلس شورای اسلامی] از وسعت اطلاعات آقا متعجب می‌شود؛ به قابی که به دیوار نصب شده اشاره می‌کند، تصویر یک کلیسای بزرگ است.  

 

– دو نفر از حواریون به ایران آمدند که مزار یکی‌شان در این کلیسای تادئوس است     .

– عجب! همین قره‌کلیسای معروف؟!   

 

وارطانیان با لبخندی حاکی از خوشحالی که آقا قره‌کلیسا را می‌شناسند، بلند می‌شود و قاب عکس را به آقا می‌دهد.

 

– این کلیسا، حکم واتیکان را برای ارامنهٔ سراسر جهان دارد. در واقع واتیکان هم مزار یکی دیگر از حواریون است.

آقا نام آن حواری را که در قره‌کلیسا مدفون است را می‌پرسند.

– تادئوس. از یازده حواریون حضرت عیسی، دو نفرشان در ایران شهید شدند. در نقاشی معروف شام آخر داوینچی هم تصویرش کشیده شده.   

– از این دو حواری، آثاری هم در انجیل هست؟

– بله! بله! داریم.

– نام ارمنی این کلیسا چیست؟

– سن تادئوس.

 

 

[صحبت‌ها ادامه می‌یابد در حالی‌که میزبانان فارغ از آقا رو به مادر و خواهر شهید می‌نشینند و برایشان دعا می‌کنند.]

– امیدواریم دل شما شاد باشد. این غم‌های بزرگ تأثیرش در شما، ایجاد نورانیت باشد. چون این غم‌ها و این فشارهای روحی، در انسان نورانیت ایجاد می‌کند و رحمت الهی را جلب می‌کند. خودمان را باید اهل قبول رحمت الهی بکنیم. 

 

بعد این جملات، آقا، دو هدیه به مادر و خواهر شهید می‌دهند. 

 

وقتی سوال شد که مادر شهید خدمت آقا چه عرضی دارند، مادر، شهید با ادب، اشک چشمش را پاک می‌کند.

 

– ما هیچ چیز نمی‌خواهیم. اگر قرار است کمکی به ما بکنند، خواهش می‌کنم به شهدایی که بچهٔ کوچک دارند، به آن‌ها کمک بکنند. من خیلی راضی می‌شوم به آن‌ها کمک بشود.

 

راستش در برابر این مادر شهید، احساس خضوعی تعریف ناپذیر پیدا کردم. مادران شهدا از ناشناس‌ترین نعمت‌های پوشیدهٔ خدا هستند! 

آقا با گفتن جملهٔ «ان‌شاءالله موفق باشید» برمی‌خیزند و از خانوادهٔ شهید گاگیک تومانیان خداحافظی می‌کنند.

 

همیشه در شب‌های قدر فکر می‌کردم که چه عمل و عبادتی، بیشترین اثر را در سرنوشت ملت و انقلاب ما، در سال آینده دارد؟ حالا فکر می‌کنم لبخند رضایت مادر شهید تومانیان و دعای او، یکی از مؤثرترین اعمال شب قدر باشد.

 

در این شرایط، رهبر حکیم ما، با الهامات الهی و استمداد از تعالیم علوی، با فراست دریافته‌اند که افضل اعمال شب قدر امسالشان، شاد کردن دل آن‌هایی است که رنج کشیدند و ملامت چشیدند، اما نشکستند.

 

پرده سوم: عیسی دم

 

روایت حضور آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهید وارطان آقاخانیان در تاریخ ۶۴/۱۰/۵

شهید وارطان آقاخانیان، محل شهادت: جزیرهٔ مجنون، عراق، تاریخ شهادت: ۶۴/۹/۱۸

 

 

شب، شب عید است، شب میلاد حضرت مسیح. قرار است اولین جایی که به‌عنوان عید دیدنی می‌رویم، منزل عموگابریل باشد. به زبان ارمنی شعر می‌گویم و به اشعار بزرگان شعر فارسی بسیار علاقه مندم. مقالهٔ «حافظ و مسیح»ام را امروز در مجلهٔ پروین چاپ کرده‌اند.

 

خانهٔ عموگابریل حسابی شلوغ است و اکثر فامیل جمع شده‌اند اینجا. همه هستند به‌جز پسرعموی جوانم، وارطان. سلطهٔ غم و غصه، رنگ کریسمس را از خانه زدوده، عموگابریل و زن‌عمو در این پانزده روز، به‌اندازهٔ پانزده سال پیر شده‌اند. 

 

زنگ خانه به صدا درمی‌آید و لحظاتی بعد، پسرعمویم با دو جوان که ارمنی هم نیستند، یاالله گویان وارد خانه می‌شوند. ظاهراً از قبل قرار بوده که گروهی امشب بیایند و مصاحبه‌ای تهیه کنند. نمی‌دانم عمو و زن عمو با این حال و روز، با چه دل و دماغی می‌خواهند حرف بزنند. هر چه باشد فقط دو هفته از شهادت وارطان گذشته است.

 

دو جوان عمو را به گوشه‌ای خلوت می‌کشانند و چیزهایی به او می‌گویند، رنگ چهرهٔ عمو از شنیدن حرف‌های جوان عوض می‌شود! 

 

عمو بعد از شنیدن حرف‌های جوان، سریع به طرف جمع ما می‌آید و می‌گوید: مهمان مهمی الآن به خانمان می‌آید. از تعجب چشمانم گرد می‌شود! کیست که به‌خاطرش عمو سرزنده شد؟  

خدای من! باور کردنی نیست! این کسی که از در وارد شد و با تک تک ما سلام و احوال‌پرسی کرد، آقای خامنه‌ای است.

 

 

آقای خامنه‌ای خیره به قاب عکس وارطان شده‌اند و عمو و زن عمو و همهٔ ما خیره به ایشان! از نزدیک، چهره‌شان، عجیب روشن و تماشایی است! از ایشان چند خاطرهٔ خیلی برجسته در ذهن دارم، همین چند ماه پیش که در نماز جمعه تهران، بمبی منفجر شد، به خودم بالیدم برای داشتن یک چنین رئیس جمهور شجاعی! اما وقتی این رفتار مهرمندانهٔ آقای خامنه‌ای را کنار آن سخنرانی‌های قاطعشان قرار می‌دهم، می‌فهمم که سکهٔ شجاعت و صلابت و اقتدار ایشان، روی دیگری هم دارد: محبت و مهربانی و لطافتی که بی حد و مرز می‌نماید.

 

آقای خامنه‌ای با صحبت‌هایی شیرین و جذاب و دلنشین، دربارهٔ ارادت مسلمان‌ها به حضرت عیسی مسیح و شهدای مسیحی صدر مسیحیت، حرف‌هایشان را پی می‌گیرند. ایشان زمانی عزم رفتن می‌کنند که دیگر از فضای اندوه‌بار خانه، اثری نمانده‌است و غم و غصه از چهره‌ها رفته است.

 

از همان موقعی که حاج‌آقا خداحافظی کردند و رفتند، ناخودآگاه بیتی از جناب حافظ فکرم را مشغول کرده، یک صفحهٔ سفید می‌آورم…   

 

تو آمدی و قصهٔ احساس، سرگرفت

ققنوس دل، در آتش عشق تو پر گرفت 

دیگر ز درد و داغ، شکایت نمی‌کنیم 

تو آمدی و این شب یلدا، سحر گرفت 

مادر اگرچه پای پسر پیر گشته‌است  

بغض شکسته، گرچه گلوی پدر گرفت   

لبخندهای گرم تو غم را ز یاد برد 

خورشید روی خوب تو جای قمر گرفت  

«بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود

عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت»

 

پرده چهارم: حقوق بشر واقعی

 

 

روایت حضور آیت‌الله خامنه‌ای در منزل شهیده ژرمن پورگورگیس و همسرش شهید آقاجان اودیشو و دخترش شهیده رامینا اودیشو، در تاریخ ۷۰/۱۰/۴

 

شهدای بمباران تهران، تاریخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۱

 

شب عید پاک بود و تو روزه بودی، یعنی همه روزه بودند. ژرمن و دخترش رامینا و دامادت از صبح آمدند کمکت. شب آن‌قدر خسته بودی که قبل از بقیه خوابت برد. دخترت و شوهر و بچه‌اش هم همان‌جا خوابیدند. اما کاش رفته بودند. ژرمن دختر اولت بود و تو جانت می‌رفت برای او. عاشق این زن و شوهر عاشق بودی. البته تا وقتی نوه‌ات رامینا به دنیا آمد و تمام دلت را گرفت.  

 

گوشَت آن وقت هم کمی سنگین بود، خوابت هم همین‌طور، وقتی بیدار شدی که دود و خاک انفجار راه نفست را گرفت. با سرفه از خواب پریدی، ژرمن را صدا زدی که بپرسی چه شده؟ بیاید کمکت، اما جواب نداد. یک لحظه، فکری شوم و وحشتناک، همراه بوی دود و آتش، گلویت را فشار داد. فریاد کشیدی: ژرمن… ژرمن… رامینا… رامینا! اما از داخل خانه هیچ صدایی نیامد. از بیرون اما صدای داد و فریاد بلند بود.

 

[su_note]

حتما بخوانید »» معرفی کتاب مسیح در شب قدر + دانلود رایگان نسخه انگلیسی

[/su_note]

 

یا عیسی مسیح! موشک نصف خانهٔ تو و همسایه‌ات را ویران کرده بود. دم در، چشمت افتاد به پسرت ابراهیم که سر تا پا خاکی بود. چقدر حضورش برایت لازم بود. تو را که دید، روی زانو افتاد و به زبان آشوری صدایت کرد: یِمَّه! چند دقیقه در آغوش هم گریه کردید، بدون حرف. نمی‌دانستی باید آرامش کنی یا آرامت کند…

 

الان که سه سال از آن روزها گذشته و جنگ هم تمام شده، هنوز دنیا همان دنیاست هنوز هیچ‌کس صدای تو و هزاران مادر مثل تو را در دنیا نمی‌شنود. زمانی که مردم شعار می‌دادند: «موشک جواب موشک» امام مدافع حقوق بشر بود به شرطی اجازه می‌داد که به مردم آسیبی نرسد. اما اکنون کافی است یک قاتل جنایت‌کار، در گوشه‌ای از ایران، به سزای عملش برسد؛ چنان فریاد حقوق بشر می‌زنند که گویا گروهی از پاک‌ترین و بی گناه‌ترین مردم، مظلومانه قتل عام شده‌اند.

 

اما ایران تو همان‌طور پشت حق و حقوق واقعی تمام انسان‌ها مانده. امام دو سال پیش از دنیا رفت، اما جانشین او هم از همان جنس است و از نسل همان بزرگ‌مرد تاریخ؛ امام علی و حالا شب کریسمس سال هفتاد، همین مرد، یعنی آقای خامنه‌ای می‌خواهد بیاید اینجا. خانهٔ تو که مادر و مادرخانم و مادربزرگ شهیدی.

 

رهبر مقتدر انقلاب مظلوممان، با لبخند و سلام وارد می‌شوند و اول سراغ تو را می‌گیرند. حاج‌آقا وقتی می‌فهمند که از آشوری‌های ارومیه هستی، چند سؤال از ارومیه و آشوری‌های آن و این‌که آیا

 

ترکی بلدی یا نه می‌پرسند؟

– ترکی بلدید و آشوری بلدید و فارسی؟ 

– بله.  

 

عروست که ماشاءالله سرزبان‌دار است، می‌گوید: ارمنی هم بلدند.  

صحبت از کلیسای آشوری‌ها و ارمنی‌ها می‌شود و عروست می‌گوید که کلیسای آشوری‌ها در خیابان قوام‌السلطنه است. حاج آقا از اسم خیابان تعجب می‌کنند. می‌پرسند که اسم جدید خیابان چیست؟«قوام‌السلطنه که مرد و رفت!»

 

و همه می‌خندیم. می‌گوید: «سی تیر» است و این باعث می‌شود آقای خامنه‌ای تاریخ مختصری از قوام و سی تیر بگویند. 

 

– چون سی تیر را قوام‌السلطنه به‌وجود آورد و این‌ها لج کردند با قوام‌السلطنه. روز سی تیر، روزی بود که دکتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا کرد، مردم آمدند به خیابان‌ها، برای این‌که مصدق بیاید سر کار. شاه هم قوام‌السلطنه را کرد نخست وزیر. قوام‌السلطنه گفت که سیاست را کشتی‌بان دیگر آمد؛ من اِل می‌کنم، من بِل می‌کنم، می‌کُشم، می‌بندم، جمع نشوید در خیابان‌ها. مردم هم اعتنا نکردند، جمع شدند. مرحوم آیت‌الله کاشانی پیغام داد که جمع بشوید، آمدند. قوام‌السلطنه بیست‌وچهار ساعت نکشید که استعفا کرد، مجدد هم مصدق آمد سرکار. این هست که قوام‌السلطنهٔ سابق را گذاشتند سی تیر. خوش ذوقی به‌خرج دادند.  

 

فکر می‌کنید ما که این همه سال است نزدیک خیابان سی تیر زندگی می‌کنیم، اصلاً این چیزها را می‌دانستیم؟! چه قصه‌ای دارد این خیابان!

 

حالا با این صحبت‌ها فضای این مهمانی صمیمی شده. حتی دوست داری برایشان درد و دل کنی، از آن شب سیاه و دردناک. خودشان به تو این فرصت را می‌دهند. 

 

– در نظام اسلامی، جمهوری اسلامی همین است؛ یعنی شهروندان، آن کسانی که در زیر پرچم جمهوری اسلامی هستند، اینها با هم فرقی نمی‌کنند. ما موظفیم به عنوان کسانی که مسئولیت کشور را دارند، از آحاد مردم دفاع کنیم و حراست کنیم. ما وقتی بخواهیم از حقوق کسی دفاع کنیم، نمی‌پرسیم شما دینت چیست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به این کشور است و فرزند این خانواده است؛ ما باید از او دفاع کنیم و دفاع هم می‌کنیم.

 

منبع: مجله مهر – احسان سالمی

دسته‌ها
کیوسک

آموزش حذف اکانت اینستاگرام به صورت تصویری

حذف اکانت اینستاگرام
حذف اکانت اینستاگرام

پاک کردن صفحه اینستاگرام خود تنها طی چند مرحله کوتاه

 

محبوبیت زیاد یک شبکه اجتماعی و حضور تعداد بسیاری از افراد در آن که زمان زیادی را نیز در آن صرف می‎کنند، می‌تواند گهگاه دردسرساز شود. قرار گرفتن عکس‌های شخصی یک کاربر در اختیار برخی افراد سودجو، گذران وقت بیش از اندازه در این رسانه، حساس شدن شخصی خاص از اطرافیان درباره حساب کاربری اینستاگرام و پدید آمدن نزاع‌های این چنینی تنها گوشه‌ای از مشکلاتی هستند که ممکن است با فعالیت بیش از اندازه و خارج از چهارچوب خاص، برای یک فرد اتفاق بیفتد.

 

چه مقصر خود ما باشیم و چه دیگران تفاوتی ندارد، چرا که زندگی واقعی و فیزیکی بسیار بیش از این ارزشمند بوده و این شبکه‌های اجتماعی گذران که طبق تجربه محبوبیت آن‌ها تنها برای چند سال بیشتر دوام نمی‌آورد، نباید در زندگی ما اختلال ایجاد کنند. در چنین مواقعی پاک کردن اکانت اینستاگرام و یا هر شبکه اجتماعی مشابه به عنوان تر خلاص، بهترین راهکار خواهد بود. در نظر داشته باشید این پایان کار نیست. ثبت نام مجدد در اینستاگرام در زمان‌های بعدی وقت زیادی از شما نخواهد گرفت و دوستان واقعیتان نیز همواره حتی بعد از گذشت مدت‌ها از غیبت‌تان با شما خواهند ماند، از همین رو در پاک کردن اکانت اینستاگرام اگر تبدیل به یک دردسر برای شما شده به خود شک راه ندهید.

 

نکات مهم در خصوص حذف اکانت اینستاگرام :

۱- بر خلاف برخی برنامه ها نظیر واتس اپ، حذف اینستاگرام از طریق خود نرم افزار اینستاگرام امکان پذیر نبوده و این کار باید حتما از درون وبسایت رسمی اینستاگرام صورت گیرد.

۲- پس از حذف اکانت، تمامی موارد اعم از  تصاویر، ویدئوها، کامنت‌ها، لایک‌ها، دوستان، فالوئرها و… کاملا پاک خواهند شد پس اگر ویدئو و یا تصاویر با ارزشی دارید قبل از حذف اکانت از آنها بکاپ گیری کرده و آن ها را در جایی ذخیره کنید.

۳- طبق گفته اینستاگرام، پس از پاک شدن اکانت، دیگر کسی امکان ساخت حسابی با همان نام را نخواهد داشت!

 

قدم اول در حذف اکانت اینستاگرام

 

ابتدا روی دکمه قرمز زیر کلیک کنید تا با مرورگر وارد صفحه حذف اکانت وب‌سایت اینستاگرام شوید. توجه کنید که نمی‌توان با استفاده از خود اپلیکیشن این کار را انجام داد. ممکن است باز شدن صفحه اول به دلیل شلوغی با کمی کندی روبرو باشد که با استفاده از یک اینترنت بهتر و یا مراجعه در وقت دیگر این کار را انجام دهید.

[button color=”red” size=”big” link=”https://www.instagram.com/accounts/remove/request/permanent/” icon=”” target=”true”]حذف اکانت اینستاگرام[/button]

لینک بالا را می توانید در مرورگر رایانه خود و یا مرورگر موبایل خود ( مثلا اپرا یا کروم) باز کنید

اگر وارد صفحه اینستاگرام خود نشده اید باید با وارد کردن رمز و نام کاربری ( یوزرنیم) وارد اینستاگرام شوید . (سپس دوباره با کلیک روی لینک بالا به صفحه حذف بروید )

 

اینستاگرام در بخش Why are you deleting your account دلیل پاک کردن اکانت را می‌پرسد و سعی می‌کند با ارائه راهکارهای احتمالی شما را از این کار منصرف کند!!! اگر تنها به پاک کردن صفحه اینستاگرام خود فکر می‌کنید، چندان اهمیتی هم ندارد و می‌توانید گزینه Something Else را برگزینید. تا کادر وارد کردن مجدد رمز عبور برای شما ظاهر شود.

حذف اکانت اینستاگرام
حذف اکانت اینستاگرام

رمز عبور خود را دوباره بنویسید و روی دکمه قرمز Delete my Account  کلیک کنید

سپس یک کادر دیگر باز می شود و باید برای تایید درخواست روی OK کلیک کنید .

در صفحه بعد عبارت موفقیت آمیز بودن حذف اکانت اینستاگرام نمایش داده می شود .

.

دسته‌ها
کیوسک

دل به عشقت بسته ام یا حسین علیه السلام

photo_2016-11-24_23-18-38

 

دلش هنوز از یادآوری خاطره آن روز می‌لرزد؛ همان روزی که تلفن زنگ خورد و او به کربلای معلی دعوت شد.

می‌گوید: نمی‌دانم از کجا برایتان تعریف کنم، از آن روزی که دلشکسته در حرم امام رضا(ع) قسمش دادم که زیارت کربلا را نصیبم کند یا آن روزی که از کاروان جا ماندم و مثل ابر بهار گریه کردم یا آن لحظه‌ای که صدایی از آن سوی خط گفت که زائر کربلایی و باید زودتر مدارکت را بیاوری.

 

پسری 22ساله است که از هفت سالگی یتیم شده و با سختی کار می‌کند و درس می‌خواند. او که امسال به همت خیرین به کربلای معلی مشرف شده است در این‌باره می‌گوید: من عاشق امام‌حسین(ع) و حضرت عباس(ع) هستم. خیلی دلم می‌خواست برای یک‌بار هم که شده ضریح مبارکشان را زیارت کنم. سال پیش رئیس کاروان محله‌مان افراد را پیاده به کربلا برد.

 

من دیر متوجه شدم و نتوانستم به کاروان برسم. خیلی دلم شکست و مدام حسرت می‌خوردم تا اینکه برای 28صفر به مشهد رفتم و در حرم امام‌رضا(ع) او را قسم دادم که مرا عازم کربلا کند تا جدش امام حسین(ع) را زیارت کنم. خودم هم نمی‌دانم چه حالی بود که داشتم فقط همین قدر می‌دانم که دلم برای حرم امام حسین(ع) پر می‌کشید.

 

خلاصه گذشت و من نتوانستم راهی کربلا شوم. امسال اوایل محرم بود که مادرم بیمار شد و من برای درمان، او را به مشهد بردم. بعد از اینکه از مطب دکتر بیرون آمدیم با هم به طرف حرم امام‌رضا(ع) رفتیم. در آنجا دوباره دست به دعا برداشتم و از آقا خواستم که راه کربلا برای من باز شود.

 

خیلی دلم شکسته بود و هر چه فکر می‌کردم می‌دیدم که با این وضعیتی که ما داریم حالا حالاها نمی‌شود به کربلا بروم اما دلم بدجوری هوایی شده بود. خلاصه چند روزی بود که از مشهد برگشته بودیم که از کمیته امداد با من تماس گرفتند و گفتند که اسمت برای کربلا در آمده و یکی از خیرین تقبل کرده هزینه سفر تو را به کربلا بدهد. زودتر بیا تا کارهایت را انجام دهی.

 

او درحالی‌که بغض و شادی را توامان به همراه دارد ادامه می‌دهد: نمی‌دانید از شنیدن این خبر چقدر خوشحال شدم، مثل پرنده‌ای بودم که روی ابرها بال می‌زند. همان‌جا نشستم و خدا را سجده کردم که آرزوی مرا برآورده کرده است. بالاخره من هم از طرف آقا امام حسین(ع) طلبیده شده و عازم کربلا بودم. موقع رفتن، مادرم را در آغوش گرفتم و گفتم از خودش می‌خواهم که زیارتش را قسمت‌ات کند.

 

این مددجو که ساکن یکی از روستاهای گرگان است در ادامه می‌گوید: پایم به نجف که رسید بی‌اختیار اشک می‌ریختم. حرم امام علی(ع) ابهتی دارد که وصف‌نشدنی است. وقتی داخل می‌روی و چشمت به ضریح می‌افتد از خود بی‌خود می‌شوی. بعد از زیارت در نجف، راهی کربلا شدیم و من بالاخره به آرزویم رسیدم.

 

به کربلا که وارد شدیم کیفم را به همراهم دادم تا به هتل ببرد و خودم راهی حرم شدم. دلم طاقت نمی‌آورد بدون دیدن ضریح امام‌حسین(ع) به هتل بروم و خستگی به در کنم. اول به زیارت حضرت ابوالفضل(ع) رفتم و بعد در بین‌الحرمین خودم را کشان کشان و با چشمانی اشکبار به حرم امام حسین(ع) رساندم. دیگر یادم نیست که چطور به گردش چرخیدم و زیارت کردم.

 

نخستین چیزی که از امام‌حسین(ع) خواستم شفای همه بیماران به‌خصوص شفای مادرم بود و اینکه قسمتش کند که در این مکان حضور پیدا کند. مادرم از روزی که به من زنگ زدند و گفتند که یک خیر هزینه سفر شما به کربلا را متقبل شده هر روز پای سجاده‌اش آن خیر را دعا می‌کند و از آن روز مرا «کربلایی» صدا می‌زند.

 

او که از هفت سالگی پدرش را از دست داده و با یتیمی بزرگ شده است درباره زندگی‌اش می‌گوید: پدرم که فوت کرد آه در بساط نداشتیم که حتی خرج کفن و دفن او بکنیم. یادم هست که مادرم گوشواره‌اش را فروخت تا هزینه دفن پدرم جور شود. بعد از آن برادرهایم که از من بزرگ‌تر بودند به کارگری و بنایی مشغول شدند تا امورات خانه را بچرخانند.

 

روزگار سختی بود با اینکه من بچه بودم اما همه‌چیز را خوب می‌فهمیدم و حس می‌کردم. بعد از مدتی با معرفی شدن به کمیته امداد توانستیم وام بگیریم و از این وام چند گاو و گوسفند بخریم تا زندگی 10فرزند تأمین شود. خلاصه روزها گذشت و من که خیلی به درس علاقه داشتم با هر سختی‌ای که بود درسم را ادامه دادم و الان دانشجوی رشته عمران هستم.

 

این مددجو اضافه می‌کند: من تمام تلاشم را می‌کنم که با خوب درس‌خواندن به شغل مناسبی دست پیدا کنم و بعد مثل همان خیری که مرا به آرزویم رساند و خیرین دیگری که با کمک‌هایشان امثال من و خانواده مرا تحت حمایت خود قرار دادند بتوانم به دیگران کمک کنم. من یقین دارم که این بهترین عمل نزد خداست و خدا کسانی را که به بنده‌هایش کمک می‌کنند دوست دارد.

 

دسته‌ها
کیوسک

روایتی از زندگی شهید محمد پورهنگ

photo_2016-11-23_22-37-35

عکس بزرگ 

روایتی از زندگی شهید محمد پورهنگ 

ریحانه و فاطمه تازه ۱۷ماه‌شان تمام‌شده است. عکس محمد را گذاشته‌ایم روی میز کوچکی گوشه اتاق. 

 

بچه‌ها می‌روند سراغ عکس. روی محمد را می‌بوسند. دست به‌صورت و دستانش می‌کشند. انتظار دارند دست محمد به سمتشان حرکت کند و با زبان خاص خودش بگوید: «ریحانه بیا بابایی. آفرین. باباجی رو بوس کردی؟… بیا بغلم دخترم! فاطمه جانم تو هم بیا بابا… بیا بغل بابا… خدایا شکرت برای این دوتا گل…» محمد فقط در عکس می‎خندد.

 

همه دور اتاق نشسته‎اند. کسی باورش نمی‌شود این جمع شدن برای ختم محمد باشد. همه غرق فکر و خیالند. دنیادنیا حرف و خاطره از محمد دارند اما کسی حرفی نمی‌زند. ریحانه و فاطمه (دوقلوهای محمد) که به سمت عکس می‎روند و دست به سر و صورتش می‌کشند، یک‌دفعه بغض همه می‌ترکد. آقاجون دستمال سفیدش را درمی‎آورد و روی چشم‌هایش می‌گذارد. شانه‌های مردانه‎اش می‎لرزد. دائم می‎گوید: «محمد. بابا! رفتی آقاجون؟»

 

روزی که محمد آمد خواستگاری، گفت: «من خواب دیدم خدا به من 2 دختر دوقلو می‌دهد و همسری مهربان؛ اما همه را می‌گذارم و شهادت را انتخاب می‌کنم». خواب‌های محمد همیشه رؤیای صادقه بود. اما در خواب دیده بود که موقع شهادت دخترانش بزرگ شده بودند.

 

در همان جلسه آشنایی گفت:« من طلبه‌ام. حقوق ثابتی ندارم. زندگی با من شاید سخت باشد!» سرش را به طرف پنجره چرخاند و گفت:« اما در راه امام‌حسین(ع) فرش زیرپایم را هم می‌فروشم». با مهریه 14سکه در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) عقد کردیم. برای شروع زندگی هم رفتیم پابوس امام‌رضا(ع). همه فامیل و آشناها را هم برای سفر دعوت کردیم.

 

محمد 16ماه در سوریه بود. شهریور که آمد، ما را با خودش برد. در شهر حماء زندگی می‌کردیم. همسایه‌ها از دیدن رفتار محمد با اهالی محل و خانواده‌اش تعجب می‌کردند. آنقدر در آنجا محبوب بود که یکی از همسایه‌ها می‎گفت: «شما از من که سال‌هاست در این محل زندگی می‌کنم شعبی‎ترید». شعبی به زبان آنها یعنی محبوب و مردمی.

 

محمد در آنجا آرام و قرار نداشت. روز معلم از معلمان آنجا تقدیر می‌کرد، روز میلاد حضرت معصومه(س) با هزینه خودش برای دخترهای همسایه‌های سوری هدیه می‎خرید و با هم به خانه آنها می‌رفتیم. حتی کمیته‎ای برای شناسایی نیازمندان راه انداخته بود. قبل از این کسی آنجا این کارها را انجام نداده بود. فعالیت‌های فرهنگی محمد آنقدر مورد توجه بود که وزیر فرهنگ سوریه از محمد تقدیر کرد و خواست کارهایش را در بقیه شهرها هم گسترش دهد. اما این دلسوزی‌ها و همدلی‌ها از چشم دشمنان هم دور نماند.

 

محمد در سوریه مجروح شد و انتقالش دادند بیمارستان بقیه‎الله(عج). حالش هر روز وخیم‌تر می‌شد. دلم قرار نمی‎گرفت. هر روز می‌رفتم بیمارستان. محمد را روی تخت دیدن سخت بود و خودم و اشکم را کنترل کردن سخت‎تر. آن روز محمد زنگ زد و گفت: «امروز حالم بد است» و خواست کسی به دیدنش نرود.

 

طاقت نیاوردم. تنهایی رفتم بیمارستان. اصلا حال خودم را نمی‌فهمیدم. وقتی رسیدم دکترها و پرستارها دور تختش جمع شده بودند و مشغول احیایش بودند. می‌دانستم محمد می‌رود؛ اما جان مرا هم با خودش می‎برد. محمد! خوش به سعادت‌ات! دیدم دست‌هایش از کنار تخت رها شده و چشم‌هایش بسته است. دیدم روی صورتش را پوشاندند. تمام پله‌ها را تا حیاط دویدم. هنوز هم فکر می‌کردم محمد چشم‌هایش را باز می‌کند.

 

یادداشتی از امیر اسماعیلی

دسته‌ها
کیوسک

همه چیز درباره دعانویسی و رمالی در فضای واقعی و مجازی

همه چیز درباره دعانویسی و رمالی

 

کافی است کلمه دعانویسی را در یک موتور جست‌وجوی اینترنتی جست‌وجو کنید، آن وقت با سایت‌ها و صفحه‌های مجازی مختلفی مواجه می‌شوید که در آن رمالان فعالیت دارند و ادعای این کار و رفع مشکلات مختلف را کرده‌اند.

شاید هم بارها افراد درمانده‌ای را دیده باشید که برای رفع مشکلات و گرفتاری‌هایشان به دعانویسی روی آورده‌اند، یا شنیده باشید که کسی برای رفع بلا و گرفتاری، دعایی نوشته و همیشه همراه خود کرده است، شاید هم به آگهی‌هایی برخورده باشید که در آن ادعای توانایی دعانویسی برای رفع هر نوع مشکلی را کرده‌اند.

خب، اینگونه کارها از نظر اسلام چه حکمی دارد؟ اساسا چیزی به نام دعانویسی در دین ما وجود دارد؟ آیا می‌توان به دعانویسان مراجعه کرد؟ آیا در اسلام، دعانویسی درست و صحیح هم وجود دارد؟ اگر به استفتائات مراجع مختلف تقلید مراجعه کنید، سؤالاتی در این زمینه پرسیده شده و فقها هم پاسخ‌هایی داده‌اند. اینجا می‌توانید با جزئیات بیشتر این مسئله آشنا شوید. همراه بنیانا باشید

دسته‌ها
کیوسک

ریشه کنی فقر در جامعه ، باید در صدر مطالبات قرار گیرد

photo_2016-11-23_21-32-32

پرسیدم: « در ۷روز گذشته، کارکرده‌اید؟» پیرمرد گفت: «نه!» و با شرمساری صورتش را نزدیک آورد و نجواکنان گفت: «البته هر از گاه می‌روم قبرستان، سر قبرها قرآن می‌خوانم».

بیمه‌اش را زدم کمیته امداد. به مشخصات همسرش که رسیدم، گفت بیمار است و افتاده کنج خانه. زن صدایش را شنید، بلند گفت: «تو را به خدا خانم! یارانه‌مان‌را قطع نکنید. همین 3-2 تومان هم نباشد، بدبخت می‌شویم». می‌گویم نه. قطع نمی‌شود!

تشکر و خداحافظی‌ام را بغض‌آلود می‌گویم و با مداد، شماره «مکان» بعدی را می‌زنم.

 

این متن، قسمتی از خاطره‌نگاری یکی از مأموران سرشماری نفوس و مسکن امسال در یکی از شهرهای ایران است. این یادداشت، نمی‌خواهد از وضعیت اقتصادی جامعه و نسبت فقر و غنا، تحلیلی ارائه کند، بلکه غرض از این کلمات، ایجاد یک حساسیت عمومی است تا همه آدم‌هایی که دست‌شان به دهان‌شان می‌رسد برای فقر دیگران کاری کنند و فکری بیندیشند.

 

کم نیستند آدم‌های آبرومندی که آخر شب به میوه‌فروشی محلشان رفته و میوه‌های پلاسیده و دورریختنی را می‌خرند، یا پدرهایی که 2ماه آزگار برای خانه‌شان گوشت نخریده‌اند و یا مادران بی‌سرپرستی که برای درمان فرزند سرماخورده‌شان، از خوراندن یک قرص و شربت معمولی هم عاجزند.

 

صحبت از دولت و حاکمیت نیست که باید تمام هم و غم خود را برای درمان فقر در جامعه صرف کند و اندیشه عدالت‌طلبانه را فدای نگاه سرمایه‌دارانه نکند؛ صحبت از آدم‌های تازه به دوران رسیده جامعه هم نیست که غذای حیوان خانگی‌شان و یا افت قیمت خرید و فروش ماشین‌های چندصدمیلیونی‌شان، می‌تواند هزینه یک‌سال شام و ناهار یک خانواده بی‌بضاعت را تأمین کند؛ روی صحبت با همه آدم‌های متوسط جامعه است. آنها هستند که باید برای گروه‌های پایین دست، کاری کنند و راهی بیابند.

 

ریشه‌کنی فقر در جامعه، باید به‌صورت ویژه در صدر مطالبات مردم قرار گیرد و فراتر از آن، تک‌تک ما باید به کمک محرومان جامعه بشتابیم؛ از هزینه‌های زائد زندگی بکاهیم و با مقاومت در برابر تجمل‌گرایی و چشم و هم‌چشمی، گرهی از گره‌های زندگی عائله‌مندان بگشاییم. برخی در ماه از درآمد 50هزار تومانی هم محروم و در حال موت‌اند، اگر می‌توانیم باری برداریم، ولو کوچک و اندک، برداریم و شرمساری سرپرستان خانواده را کاهش دهیم.

 

یادداشتی از سید مهدی سیدی

دسته‌ها
کیوسک

آشنایی با خدمات کتابخانه های عمومی ایران اسلامی

آشنایی با خدمات کتابخانه های عمومی ایران اسلامی
آشنایی با خدمات کتابخانه های عمومی ایران اسلامی

 

سرانه مطالعه مردم چنگی به دل نمی‌زند. با بهانه‌ها و دلیل‌تراشی‌های آن هم می‌شود یک کتاب نوشت.

واقعیت این است که این یار مهربان، جایی در سبد خرید ما ندارد. سر و کله‌اش تنها گاهی وقت‌ها؛ آن هم به ضرب و زور اجبار، در زندگی روزمره‌مان پیدا می‌شود،این در حالی است که اگر بنشینیم و کلاهمان را قاضی کنیم، می‌بینیم که تا دلمان بخواهد زمان مرده در طول روز داریم؛ وقت‌های اضافی که مدام در آنها در جا می‌زنیم و استفاده مفیدی از آنها نمی‌کنیم.

 

در روزگاری نه‌چندان دور، دسترسی نداشتن به کتاب و افزایش بهای آن یکی از اصلی‌ترین بهانه‌های سر نزدن به این یار مهربان بود. اما حالا کتابخانه های عمومی در همه شهرها پیدا می‌شود؛ کم هستند ولی می‌شود رویشان حساب کرد. خوشبختانه در سال‌های اخیر، کتابخانه های عمومی هم بخش‌های مختلفی پیدا کرده‌اند و خدمات مختلفی ارائه می‌کنند. اینجا می‌توانید با این خدمات بیشتر آشنا شوید. همراه بنیانا باشید 

 

عضویت در تمام کتابخانه های عمومی کشور

دیگر لازم نیست برای استفاده از خدمات یک کتابخانه، در همان کتابخانه عضو شوید. با اجرای طرح عضویت سراسری می‌توانید با عضویت در یک کتابخانه از تمامی کتابخانه های سراسر کشور که به سامانه مدیریت کتابخانه های عمومی کشور متصل هستند، خدمات دریافت کنید. کافی است به یک کتابخانه عمومی مراجعه کنید و درخواست عضویت یا تغییر عضویت کتابخانه‌ای به عضویت سراسری بدهید.

 

در حال حاضر بیش از 2هزار کتابخانه از تمامی استان‌های کشور به این سامانه یکپارچه متصل شده‌اند و فرایند اتصال سایر کتابخانه‌ها در استان‌های دیگر کشور به‌صورت گام به گام پیش می‌رود. با استفاده از سامانه جدید می‌توان هر کتابخانه‌ای را به نرم‌افزاری جامع و در عین حال متناسب با نیازهای یک کتابخانه عمومی و کاربران آن مجهز کرد.

 

ثبت نام آنلاین در کتابخانه های عمومی

عضو هیچ کتابخانه‌ای نیستید؟ خب، حتما لازم نیست برای عضویت شال و کلاه کنید و به یک کتابخانه عمومی بروید. کافی است از طریق اینترنت به سایت www.samanpl.ir سری بزنید و در آنجا ثبت‌نام آنلاین انجام دهید. در بخش ثبت‌نام این سایت، نزدیک‌ترین کتابخانه به شما از طریق سیستم مکان‌یابی معرفی می‌شود.

 

شما باید فرمی را در این سایت پر کنید. در این فرم باید اطلاعات کاربری، اطلاعات شناسنامه‌ای و یکسری اطلاعات تکمیلی را به همراه عکس پرسنلی‌تان قرار دهید. حالا ثبت‌نام شما نهایی شده و شما عضو تمام کتابخانه های  که زیرنظر نهاد کتابخانه های  عمومی کشور هستند می‌شوید. در این سایت، کتابخانه‌ای را هم انتخاب می‌کنید که پس از ثبت‌نام می‌توانید با مراجعه به آن و ارائه کارت ملی و پرداخت یک حق عضویت ناچیز، کارت عضویت خود را دریافت کنید.

[su_note]

حتما بخوانید : پنجشنبه فیروزه ای ؛تجربه‌ای متفاوت از رمان دینی

[/su_note]

 

کتاب را اینترنتی پیدا کنید

سامانه جامع مدیریت کتابخانه‌ها فقط برای ثبت‌نام نیست بلکه خدمات دیگری هم به شما می‌دهد. در حقیقت این سامانه، به‌عنوان شبکه جامع کتابخانه های عمومی کشور، امکان امانت، عضویت و حتی جست‌وجو در تمامی کتابخانه های موجود در شبکه را برای کاربران خود به راحتی فراهم می‌کند.

 

امکان جست‌وجو در منابع کلیه کتابخانه های عمومی، یکی از خدمات خوب این سامانه برای شماست که حسابی به کارتان می‌آید؛ یعنی وقتی مثلا شما یک کتاب را در کتابخانه نزدیک منزل‌تان پیدا نمی‌کنید می‌توانید به‌راحتی سراغ منابع کتابخانه های دیگر بروید.

 

حتی در این سامانه می‌توانید درخواست امانت آن کتاب را هم ثبت کنید تا عضو دیگری آن را نگیرد. امکان تمدید و رزرو کتاب توسط عضو از طریق این سامانه اینترنتی هم فراهم شده است. حالا دیگر هیچ بهانه‌ای برای دسترسی نداشتن به کتاب وجود ندارد.

 

شرایط امانت گرفتن کتاب چیست؟

کتابخانه های زیرنظر نهاد کتابخانه های عمومی کشور با یک آیین‌نامه مشخص فعالیت می‌کنند؛ یعنی شرایط امانت‌گرفتن کتاب در همه این کتابخانه های عمومی یکی است. امانت کتاب برای اعضا با ارائه کارت عضویت انجام می‌گیرد و فقط شخص صاحب کارت می‌تواند برای امانت مراجعه کند. حداکثر 5جلد کتاب و به‌مدت 14روز برای مطالعه هر عضو، به امانت داده می‌شود.

 

امانت 5جلد کتاب برای استفاده در تالارهای مطالعه یا همان قرائتخانه‌ها هم منعی ندارد. یادتان باشد برخی کتاب‌ها اساسا برای بردن به بیرون از کتابخانه امانت داده نمی‌شوند که شامل منابع مرجع (واژه‌نامه‌ها، دایره‌المعارف‌ها، اطلس‌ها، کتابشناسی‌ها، منابع جغرافیایی و…)، کتاب‌های خطی، کتاب‌های نفیس، کمیاب و نایاب و نشریات ادواری جاری می‌شود. تمدید امانت کتاب (مشروط به عدم‌تقاضای دیگران و نداشتن تأخیر) برای دوهفته امکان‌پذیر است.

[su_note]

حتما بخوانید : چگونه کتابخانه شخصی داشت باشیم؟ +فهرست ۱۰رده موضوعی

[/su_note]

 

بخش کودک و نوجوان کتابخانه های عمومی 

تا چند سال قبل اینطور بود که یک یا چند قفسه از مخازن کتابخانه‌ها به بخش کودک و نوجوان اختصاص می‌یافت اما حالا با توجه به اهمیت ترویج فرهنگ کتابخوانی میان این گروه سنی، خدمات بیشتری به آنها داده می‌شود. نهاد کتابخانه های عمومی کشور در سال‌های اخیر اقدام به بازگشایی بخش کودک و نوجوان به‌عنوان یک بخش مستقل در کتابخانه‌ها کرده است.

 

یادتان باشد که منظور از خردسالان در کتابخانه های عمومی، گروه سنی 2تا 8سال (پایان دوم دبستان) هستند. کودکان و نوجوانان هم گروه سنی 8تا 14سال به‌حساب می‌آیند. البته 8تا 11سال را کودکان و 12تا 14سال را نوجوانان می‌گویند. مهم‌ترین خدمات این بخش به شما این است که کتابدار کتاب‌های مناسب این گروه سنی را به شما معرفی می‌کند.

 

درضمن می‌توانید از او مشاوره‌هایی درخصوص کتابخوان‌کردن فرزندتان بگیرید. بابت این مشاوره‌ها هم هزینه‌ای پرداخت نخواهید کرد.

 

چطور کتاب‌هایمان را اهدا کنیم؟

یک کار مفیدی که از عهده ما برای ترویج فرهنگ کتابخوانی برمی‌آید این است که کتاب‌های بلااستفاده‌مان را به کتابخانه های عمومی اهدا کنیم. اینگونه آن کتاب در دسترس دیگران قرار می‌گیرد تا چند نفر دیگر هم بتوانند آن کتاب را مطالعه کنند. اما یادتان باشد هر کتابی را نمی‌توان به کتابخانه‌ها اهدا کرد.

 

شرایط یک کتاب اهدایی عبارتند از:

1- کتاب مطابق با سیاست‌های نهاد کتابخانه های عمومی کشور باشد.

2- بررسی اعتبار و روزآمدبودن کتاب‌های اهدایی.

3-پذیرش شرایط منطقی و قابل‌قبول اهداکننده.

4- نداشتن مهر کتابخانه یا سایر سازمان‌ها روی کتاب.

5- اهداکننده، مالکیت آن را دارا باشد.

6- توجه به ظاهر و فیزیک منابع (کیفیت مناسب چاپ و صحافی کتاب، عدم‌کسری صفحات، صحافی مناسب، عدم‌قلم خوردگی، عدم‌درج نوشته‌های نامناسب و…). البته اگر نسخه خطی داشته باشید کتابخانه بدون این شرایط آن را می‌پذیرد.

 

گردآوری توسط : مهدی واعظی

دسته‌ها
کیوسک

الگوهای رفتاری میزبانان اربعین در عراق

اربعین
اربعین

 

آنان که تجربه سفر اربعین حسینی را داشته‌اند می‌دانند که شگفت‌انگیزترین سفری که یک انسان می‌تواند تجربه کند همین سفر است. 

 

 شاید جذاب‌ترین نکته این سفر را می‌توان در الگوهای رفتاری میزبانان اربعین در عراق یافت که عمده آنان را برادران و خواهران عراقی تشکیل می‌دهند. اما چه ویژگی‌هایی آنان را مبدل به بارزترین میزبانان این کره خاکی کرده است؟ به‌طور خلاصه به این الگوهای رفتاری اشاره‌ای خواهیم داشت.

 

۱) اطمینان به وعده الهی؛ میزبانان اربعین مؤمنینی هستند که نقد خود را با نسیه الهی معامله کرده‌اند و اطمینان راسخ دارند که برکت زائران اباعبدالله(ع) شامل دنیا و آخرتشان خواهد شد.

 

۲) آن بزرگ مردمان نسبت به خدمت‌رسانی به زائران حضرت بی‌تفاوت نیستند و احساس تکلیف می‌کنند و یاری زائران را وظیفه خود می‌دانند، نه یک لطف.

 

۳) آنان در اکرام مهمانان امام‌حسین(ع) از هیچ کوششی دریغ نمی‌کنند و اکرام را کمال و تمام به انجام می‌رسانند و به‌گونه‌ای زائر حضرت(ع) را تکریم می‌کنند که مهمانان و حتی اهل خانه خود را آنگونه گرامی نمی‌دارند.

 

۴) در ازای خدماتی که از جانبشان انجام می‌شود نه‌تنها هیچ منتی بر سر مهمانان نمی‌گذارند بلکه حتی خود را مدیون مهمان تلقی می‌کنند.

 

۵) نه‌تنها صاحبخانه بلکه تمامی اعضای خانه اعم از همسر و فرزندان نسبت به خدمت‌رسانی اهتمام دارند و تعاون به خرج می‌دهند و نقشی بر این صفحه می‌نگارند.

 

6) چنان در این امر خیر با هم رقابت می‌کنند که گویی پاداش فوق تصوری پیش چشم آنان است که از چشمان ما پنهان مانده.

 

7) حُسن ظن و خوش‌گمانی از ویژگی‌های دیگر میزبانان است؛ آنها به مهمانانی که نه‌تنها از آنان شناختی ندارند بلکه گاه نمی‌توانند با آنان ارتباط کلامی برقرار کنند کاملا اعتماد و حسن‌ظن دارند. در خانه‌ها همواره روی همه باز است و اسباب و وسایل منزل بدون هیچ نظارتی در اختیار مهمان ناشناس قرار می‌گیرد.

این مؤلفه‌های رفتاری اگرچه با سبک زندگی قرن ۲۱ بشر جور درنمی‌آید ولی به هر حال این چند روز نسیمی از همسایگی ما می‌آید که بنیان‌های به ظاهر مدرن بسیاری را خواهد لرزانید.

 

یادداشتی از حجت الاسلام مجتبی علی نژاد

دسته‌ها
کیوسک

برای درمان سرماخوردگی چه غذایی بخوریم ؟

برای درمان سرماخوردگی چه غذایی بخوریم ؟
برای درمان سرماخوردگی چه غذایی بخوریم ؟

در فصل سرماخوردگی خیلی سخت است که خودتان را از شر ویروس‌ها در امان نگه دارید. 

حتی اگر خیلی مراقب سلامتی‌تان باشید، باز هم ممکن است با بی‌احتیاطی یکی از اطرافیان سرماخورده‌تان، بیمار شوید. در این مواقع، علاوه بر اینکه باید اجازه دهید دوره بیماری سرماخوردگی طی شود، می‌توانید با برخی مراعات‌های غذایی کاری کنید که سرماخوردگی زودتر بارش را ببندد و از بدن شما بیرون برود. در اینجا توصیه‌هایی برای اینکه بدانیم برای درمان سرماخوردگی چه غذایی مفید است نوشته ایم . در ادامه  مطلب همراه بنیانا باشید 

دسته‌ها
کیوسک

چگونه کارهایمان را بدون تاخیر و عقب انداختن انجام دهیم؟

drain-time-energy-work

شما یک ضرب‌الاجل برای تحویل کاری دارید اما به جای انجام آن، سرتان را با کارهای متفرقه گرم کرده‌اید؛ ایمیلتان را چک می‌کنید، به شبکه‌های اجتماعی سر می‌زنید، تلویزیون نگاه می‌کنید، ناخن‌هایتان را می‌گیرید، رفت و روب خانه را به‌صورت جدی انجام می‌دهید یا حتی شروع به مطالعه یک کتاب داستان می‌کنید و در نهایت هم به محض شروع کار، دلتان چای می‌خواهد و بلند می‌شوید!

 

 شما می‌دانید که باید آن کار را انجام بدهید اما آن را به بعد موکول می‌کنید. این کار شما یک تأخیر خودخواسته است! البته اگر این موارد درباره شما صدق می‌کند باید بدانید که تنها نیستید. بسیاری از افراد درجاتی از اهمال‌کاری را تجربه می‌کنند.

 

این اهمال‌کاری (یا تعلل ورزی) ممکن است برای به عقب انداختن گرفتن تصمیم‌های مهم یا انجام کارها و وظایف دارای اولویت باشد. اهمال‌کاری معمولا با افزایش اضطراب و از دست دادن فرصت‌ها همراه است و در حالت شدید آن، ممکن است حرفه یا مسائل روزمره شخص را دچار اختلال کند.

 

همیشه کارهای عقب‌مانده‌ای هستند که ترجیح زمانی ما برای انجام آنها، «اکنون» نیست، اما وضعیت طوری است که اگر آن‌ها را به تأخیر بیندازیم، ضرری در پی دارد؛ مثل رفتن به کلاس، دادن یک خبر بد، یادگرفتن یک تکنوژی جدید، تماس با یکی از بستگان برای عرض تبریک یا تسلیت، انجام دادن تکلیف دانشگاه و یا مطالعه یک واحد درسی.

اما چطور این معضل اهمال‌کاری را در مشت خود بگیریم و برای انجام آن کارها بدون تأخیر و عقب انداختن، بر خود فائق آییم؟ در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید 

 

مسئله را یک‌بار دیگر مرور کنید

با خودتان روراست باشید. افکارتان را برای عقب‌انداختن کار مدنظر بسنجید و ببینید چرا آن کار را عقب می‌اندازید. آیا عقب انداختن آن منطقی است؟ آیا فرصتی را از دست نمی‌دهید؟ به هدفتان از تصمیم برای آن کار، فکر و انگیزه‌هایتان را مرور کنید. شما مدیر خودتان هستید پس سعی کنید اضطراب‌هایی را که تشخیص می‌دهید کاهش داده و رفتارتان را تا تمام کردن آن کار تنظیم کنید.

 

همین الان انجامش بدهید!

برای انجام کاری قبلا تصمیم گرفته‌اید و مدت‌هاست آن را عقب انداخته‌اید؟ ترجیحا بدون تأخیر برای هر دلیل‌تراشی دوباره‌ای، همین الان آغاز کنید.

 

کلک بعضی از کارها را می‌توان به این صورت کند؛ مثل زمانی که یک تماس واجب برای وقت گرفتن از یک پزشک باید انجام شود یا وقتی که کثیفی حمام مدت‌هاست روی اعصاب شماست.

 

البته معلوم است که این توصیه مشروط بر این است که در کارهای مهم دیگر شما اخلالی ایجاد نشود. اگر اولویت مهم‌تری نیست ترجیحا اول صبح، کارعقب افتاده را انجام دهید. هر چه از روز بگذرد احتمالا شما دلایل بیشتری برای انجام ندادن آن کار پیدا خواهید کرد.

 

پیشگویی‌های منفی را در سطل زباله بریزید

یک علت به عقب‌انداختن کارها ترس از ارزیابی منفی دیگران و عزت نفس پایین است. ممکن است از ترس شکست‌تان برای بر نیامدن از عهده کار مذکور، انجام آن را به تأخیر بیندازید. تا حدی که می‌توانید، بی‌خیال پیشگویی‌های منفی شوید و سعی کنید با برشمردن نتایج مثبت آن کار و نقاط مثبت خود برای انجام آن، به‌خود انگیزه و امید ببخشید و توکل به خدا را فراموش نکنید.

 

برای خودتان جایزه تعیین کنید

بعضی از کارها آنقدر مهم هستند که ارزش گرفتن یک جایزه را داشته باشند. با خودتان رفیق باشید و برای انجام یک کار معین که مدتی است روی دست‌تان مانده، یک جایزه برای خودتان تعیین کنید؛ مثلا یک شام خوشمزه، خرید یک لباس مورد علاقه، رفتن به سینما یا هرچیز دیگری که ممکن است خوشحالتان کند اما در شرایط عادی، آن را انجام نمی‌دهید.

 

یک شریک مناسب پیدا کنید!

ما معمولا برای انجام کارها وقتی با دیگران هستیم انگیزه بیشتری داریم؛ مثلا زمانی دوستی وقتی برای کنکور درس می‌خواند از دوستی که برای آزمونی مهم در رشته دیگری درس می‌خواند، درخواست کرد که روزانه ساعات مطالعه خود را به هم اعلام کنند و در ساعات درس خواندن، یک رقابت پر از شوخی به راه انداختند یا اینکه دوستی می‌گفت: «برای یک مقاله که مدت‌ها بود تکمیل آن را به عقب انداخته بودم با یکی از همکلاسی‌ها تماس گرفتم و برای اتمام آن مشارکت خواستم».

 

حتی فردی گفته بود: «برای چک کردن یک مسئله پزشکی به یکی از فامیل‌های صمیمی که مشکل پزشکی مشابه داشت، گفتم که بیا همزمان انجامش بدهیم». اگر یک شریک کاری مناسب پیدا نکردید، می‌توانید چنددقیقه‌ای پای حرف کسانی که به شما انگیزه عمل می‌دهند بنشینید.

 

کامل‌گرایی را ترک کنید!

آدم‌های کامل‌گرا، گاه ویژگی‌های انجام کار را چنان ایده‌آل و بزرگ تلقی می‌کنند که آن را قابل دستیابی نمی‌بینند و به همین‌خاطر آن را عقب می‌اندازند. وقت‌هایی که دائما منتظر یک حال عالی یا زمان کامل و منابع تمام عیار یا موقعیت کامل برای انجام آن کار هستید، احتمالا کامل‌گرایی افراطی دارد به شما ضربه می‌زند.

 

برای اجتناب از این موضوع، بهتر است به روند پیشرفت خودتان توجه کنید. گاهی بهتر است قسمتی از کار را که نیاز به دقت و تلاش زیادی ندارد، در حدی که به کفایت برسد رهایش کنید و به بقیه قسمت‌ها بپردازید و با خود بگویید که وقتی کلیات کار را کامل کردم در وقت اضافه، به تمام‌عیار ساختن و کم‌نقص شدن آن می‌پردازم.

 

کارها را به قدم‌های کوچک‌تر تقسیم کنید

یک مسیر برای انجام کار روشن تعیین و آن را تبدیل به مراحل کوچک کنید؛ خصوصا قدم‌های اول را طوری بنویسید که فوری و در دسترس و قابل انجام باشند. این کار به شما احساس رسیدن و موفقیت می‌دهد و احساس خستگی بی‌نتیجه را از شما دور می‌کند. به هر حال یک برنامه واقع‌بینانه و منطقی برای انجام آن کار بریزید. این برنامه می‌تواند زمانبندی لازم برای انجام هر قسمت را هم در بر داشته باشد.

 

اینکه دقت کنید که هر «به تأخیر انداختنی» لزوما اهمال‌کاری نیست بلکه به تأخیرانداختن کارهای کمتر مهم برای انجام کارهای ضروری و یا احساس خستگی برای انجام یک کار مهم و عقب‌انداختن آن برای یک مدت کوتاه، یک اتفاق معمول است و جای نگرانی نیست.

 

یادداشتی  از نرجس لاری  (همشهری دو)

 

دسته‌ها
اخبار کیوسک

چگونه کتابخانه شخصی داشت باشیم؟ +فهرست 10رده موضوعی

داشتن یک کتابخانه شخصی مجهز و کامل، در سال‌های نه چندان دور برای کسانی که اهل مطالعه بودند اهمیت بسیاری داشت اما در حال حاضر با وجود کتابخانه‌های عمومی مجهز، معمولا نیازی به کتابخانه‌های شخصی نخواهد بود.

 

با این حال داشتن بعضی کتاب‌ها و نیاز مطالعه چندباره آنها، عده‌ای را به فکر داشتن یک کتابخانه شخصی انداخته است؛ درست کردن یک کتابخانه شخصی. اما سؤال اینجاست که یک کتابخانه شخصی نیاز به چه کتاب‌هایی دارد و چه کتاب‌هایی لازم نیست در کتابخانه شخصی افراد وجود داشته باشد؟ این صفحه شما را راهنمایی می‌کند تا با همین نکات آشنا شوید.

 

علاوه بر این موضوع، چیدن کتاب‌ها در کتابخانه‌ها هم یکی دیگر از کارهایی است که می‌تواند به شکل استاندارد و اصولی صورت گیرد. این صفحه به شما اطلاعاتی درباره چیدن کتاب‌ها می‌دهد تا بتوانید یک کتابخانه شخصی حرفه‌ای داشته باشید. مرضیه یگانه، فوق‌لیسانس رشته کتابداری و مسئول کتابخانه عمومی پارک پیروزی، ما را به‌عنوان کارشناس در این بخش همراهی می‌کند. همراه بنیانا باشید 

 

عکسی از کتابخانه شخصی حضرت آیت الله خوشوقت
عکسی از کتابخانه شخصی حضرت آیت الله خوشوقت

کتاب‌های کتابخانه‌های شخصی

کتابخانه‌های شخصی عموما خیلی بزرگ نیستند و نمی‌توان کتاب‌های متعددی داخل آنها گذاشت. از طرف دیگر با توجه به تعداد کتاب‌های چاپ‌شده، داشتن یک کتابخانه شخصی کامل، تقریبا غیرممکن است. پس برای کتابخانه شخصی خود سراغ کتاب‌هایی مثل رمان‌ها که تنوع بسیار زیادی دارند و نیازی به دوباره خواندن آنها نیست، نروید چرا که این کتاب‌ها فقط کتابخانه شخصی شما را شلوغ می‌کنند. اینگونه کتاب‌ها را می‌توانید از کتابخانه‌های عمومی به امانت بگیرید.

 

بعضی از کتاب‌ها هستند که باید به‌صورت مداوم به آنها مراجعه کرد. کتاب‌هایی که در زندگی شخصی کاربردهای مختلفی دارند مثل کتاب روانشناسی دینی یا کتاب سبک زندگی و یا کتاب‌های دینی و تربیت فرزندان که معمولا خانم‌ها از آنها استقبال می‌کنند نیاز هست که هر از چندگاهی دوباره مطالعه شوند و وجود این کتاب‌ها در کتابخانه‌های شخصی می‌تواند مفید باشد.

 

فرهنگنامه لغت فارسی و انگلیسی برای کتابخانه‌های شخصی از اهمیت بالایی برخوردار است. افرادی که اهل مطالعه یا نوشتن هستند می‌دانند که وجود این کتاب‌ها یکی از الزامات کتابخانه‌های شخصی محسوب می‌شود. البته امروزه اینترنت جای این کتاب‌ها را گرفته است و شما می‌توانید با جست‌وجویی ساده به‌معنای واژه مورد نظر دست پیدا کنید. با این حال ما به شما داشتن فرهنگنامه در کتابخانه شخصی تان را توصیه می‌کنیم.

 

سعی کنید در کتابخانه‌های شخصی از کتاب‌های چندجلدی استفاده نکنید. سراغ کتاب‌هایی بروید که نمونه تک‌جلدی آنها موجود است؛ مثلا خلاصه تفسیرالمیزان یا تفسیر نمونه را می‌توانید در میان کتاب‌های کتابخانه شخصی خود داشته باشید و یا مثلا بهتر است یک کتاب در مورد زندگی همه انبیا داشته باشید تا اینکه در مورد هر یک از آنها چندین کتاب خریداری کنید. بهتر یک جلد نهج البلاغه هم داشته باشید . نمونه این کتاب‌ها به راحتی در بازار کتاب پیدا می‌شود.

 

چیدن استاندارد و اصولی کتاب‌ها در کتاب خانه شخصی 

شما می‌توانید مثل کتابخانه‌های عمومی به‌صورت حرفه‌ای کتاب‌های خود را داخل قفسه‌های کتابخانه شخصی خود قرار دهید. کتاب‌ها در کتابخانه‌های عمومی به 10رده موضوعی تقسیم می‌شوند و این 10 رده خود زیرمجموعه‌هایی دارند. برای مثال در بخش ادبیات زیرمجموعه‌هایی مثل ادبیات معاصر و شعر وجود دارد.

 

خود این زیرمجموعه‌ها براساس انتشارات و نویسنده‌ها به‌ترتیب حروف الفبا دسته‌بندی می‌شوند. اما از آنجا که کتابخانه‌های شخصی کوچک هستند، نیازی به این دسته‌بندی‌ها وجود ندارد. شما می‌توانید براساس 10رده موضوعی اصلی، کتاب‌های خود را در کتابخانه دسته‌بندی کنید. اگر هم این کار را نکردید، با شناختن این رده‌ها در کتابخانه‌های عمومی می‌توانید راحت‌تر کتاب مورد نظرتان را پیدا کنید.

 

000: این‌رده مخصوص کتاب‌های کلیات مثل کتاب‌های مرجع است.

 

100: این‌رده برای مشخص کردن کتاب‌های روانشناسی استفاده می‌شود. کتاب‌هایی مثل تربیت فرزندان هم در این رده قرار می‌گیرند.

 

200: این رده برای کتاب‌های دینی و مذهبی درنظر گرفته شده است. هرگونه کتابی مخصوص هر دین و مذهبی که باشد در این رده قرار می‌گیرد.

 

300: این رده مخصوص کتاب‌های علوم‌اجتماعی است. کتاب‌های رشته حقوق و ارتباطات بهترین مثال برای این رده خواهد بود.

 

400: رده‌ای است که کتاب‌های آموزش زبان در آن قرار می‌گیرند. کتاب‌های مربوط به آموزش زبان‌ها، لهجه‌ها و گویش‌های مختلف در این رده قرار می‌گیرند.

 

500: برای علوم محض درنظر گرفته شده است، مثل کتاب‌های آموزش ریاضی، فیزیک و درس‌های پایه.

 

600: این رده مخصوص کتاب‌های علوم کاربردی است، مثل کتاب‌های مخصوص رشته‌های مهندسی.

 

700: این رده مخصوص کتاب‌های هنر و ورزش است.

 

800: جزو محبوب‌ترین رده‌ها محسوب می‌شود و کتاب‌های ادبیات را داخل خود جای می‌دهد. کتاب‌های ادبیات بخش‌ها و زیرمجموعه‌های فراوانی دارند. شما هم می‌توانید این بخش از کتابخانه شخصی خود را براساس زیرمجموعه‌ها دسته‌بندی کنید.

 

900: کتاب‌های تاریخی و جغرافیایی در این رده قرار می‌گیرند. تمامی کتاب‌هایی که درباره ادوار مختلف تاریخ نوشته شده و کتاب‌های جغرافیایی، مخصوص این رده هستند. کتاب‌هایی که در مورد دفاع‌مقدس نوشته شده‌اند هم در این رده قرار دارند.

عکس نمونه کتابخانه شخصی . عکس از sun-girl.ir
عکس نمونه کتابخانه شخصی . عکس از sun-girl.ir

 

کتاب‌ها را آب و جارو کنید

معمولا کتاب‌های داخل کتابخانه‌های شخصی خیلی زودتر نیاز به نظافت و گرفتن گردوغبار پیدا می‌کنند چون کمتر به این کتاب‌ها مراجعه می‌شود. کار گردگیری و نظافت کتابخانه شخصی چندان سخت نیست و خیلی راحت انجام می‌شود.

 

برای این کار باید ابتدا سراغ قفسه‌های بالایی کتابخانه بروید، کتاب‌های آنها را از جایشان خارج کنید و سطح کتابخانه را با پارچه تمیز و کمی نمدار تمیز کنید، بعد همانطور کتاب‌ها را سرجایشان برگردانید. اگر برایتان مقدور نیست کتاب‌ها را از جایشان خارج کنید، می‌توانید تنها با استفاده از فرچه‌های مخصوص گردگیری، روی کتاب‌ها و فضای خالی قفسه‌ها را نظافت کنید.

 

برای نظافت کتاب‌هایی که جلد چرمی یا مشمعی دارند می‌توانید از واکس‌ها و کرم‌های مخصوص بهره ببرید و آنها را جلا دهید. پس از آنکه به آنها واکس زدید با یک تکه پارچه، چربی اضافه و باقیمانده روی جلد را بگیرید و آن را سرجایش قرار دهید. با این روش‌ها کتاب‌ها جان دوباره می‌گیرند و عمر بیشتری می‌کنند. اگر از دستمال نمدار برای تمیز کردن جلد کتاب‌ها یا سطح قفسه‌ها استفاده می‌کنید، حتما پس از آن، از یک تکه دستمال خشک برای رفع رطوبت باقیمانده بهره ببرید.

 

گردآورنده : محمد معمار (همشهری دو)

دسته‌ها
کیوسک

عقیقه کردن چیست و چه شرایطی دارد ؟ + احکام عقیقه

عقیقه کردن
عقیقه کردن

 

فرزندتان در آستانه به دنیاآمدن قرار دارد و دغدغه‌تان مهیاکردن وسایل نگهداری از نوزاد و آراستن اتاق کودک است.

کلی تحقیق کرده‌اید که برای سلامتی بیشتر نوزادتان چه کارهایی انجام دهید. خب این کارها خوب است، اما دین ما سفارشی برای دورکردن بلا از او دارد و آن هم عقیقه کردن است. حتما تا به حال درباره این کار چیزهایی شنیده‌اید؛ عملی که توسط بزرگان دینی ما بسیار سفارش شده است. اما عقیقه کردن در روایات اسلامی شرایطی دارد که در این صفحه می‌توانید با شرایط آن آشنا شوید. همراه بنیانا باشید 

دسته‌ها
کیوسک

کدام گیاهان مناسب آپارتمان هستند ؟ + شرایط نگهداری

تا به حال به تأثیری که رنگ سبز می‌تواند روی روحیه‌تان بگذارد، توجه کرده‌اید؟ رنگ سبز می‌تواند در انسان ایجاد سرزندگی و نشاط کند و در شرایطی که زندگی شهرنشینی روزبه‌روز در حال گسترش است، کمک گرفتن از این رنگ بسیار ضروری به‌نظر می‌رسد.

برای اینکه بتوانید از تأثیر رنگ سبز بهره ببرید گزینه‌ای بهتر از خرید گل و گیاه در پیش رویتان نیست. البته بسیاری از افراد به این دلیل که خانه‌شان نور کافی ندارد سراغ گل و گیاه نمی‌روند درحالی‌که برخی از گیاهان برای رشد، به نور چندانی نیاز ندارند و به راحتی می‌توان از آنها حتی در آپارتمان نیز نگهداری کرد. و به اصطلاح گیاهان مناسب آپارتمان هستند 

در ادامه مطلب همراه بنیانا باشید

دسته‌ها
کیوسک

درباره پرونده یکی از قاریان ؛ «هرکه گناه نکرده، سنگ بیندازد»

photo_2016-11-06_14-28-35

 

بالاخره بعد از نزدیک به یک‌ماه جنجال و سروصدا در شبکه‌های فارسی‌زبان «آن‌ور آبی» و موج شایعات و اخبار ضدو نقیض و شوخی‌های نیش‌دار و گزنده در شبکه‌های اجتماعی و پیام‌رسان، مقامات مسئول کشور و صداوسیما هم طی یک هفته اخیر به اظهارنظر و واکنش درباره پرونده اتهامات یکی از قاریان پرداختند و ماجرا از پرده بیرون آمد و شکل رسمی و علنی به‌خود گرفت.

 

 این هم از طنزهای تلخ و ناگوار روزگار ماست که انگار در بعضی ماجراها، «واکنش منفعلانه» را به «کنش فعال» ترجیح می‌دهیم و به این ترتیب، باید برای پس گرفتن توپ و زمین از دست‌داده وارد میدان شویم. درحالی‌که از ابتدا به سادگی می‌توانستیم ابتکار عمل و فضای رسانه‌ای را خودمان در اختیار داشته باشیم و با اقدامات بموقع و صحیح، جلوی گستردگی بی‌دلیل ابعاد اتفاق و شدت عواقبش را بگیریم.

 

شکی نیست که پرونده، سیر قضایی و عادی خود را طی می‌کند و به نقطه نهایی‌اش می‌رسد و متهم درصورت گناهکار بودن، به مجازات قانونی محکوم خواهد شد. اما فارغ از صحت و سقم این اتهام، موج سنگین و شدید و توقف‌ناپذیر نشر اخبار تأییدنشده و (از آن بیشتر) شوخی‌ها و طنزهای تند و تیز و گاه بی‌ادبانه و رکیک درباره این موضوع، درخور توجه و البته نگرانی به‌نظر می‌رسد؛ این میل و کشش فراگیر و مهارناشدنی به تحقیر و تمسخر و طعنه زدن به ماجرایی که از یک طرف در افکار عمومی «ناموسی» محسوب می‌شود و از طرف دیگر با «مقدسات» گره خورده است.

 

اینکه چرا و چطور این قشر پرتعداد از جامعه، بدون اطمینان از صحت این اتهام و بدون ذره‌ای تردید در آن، بدون اینکه حتی لحظه‌ای فکر کنند که درصورت بی‌گناهی متهم، این حجم گسترده از انتشار رکیک‌ترین شوخی‌ها علیه او، چه به روز و روزگار آینده خودش و خانواده‌اش و اطرافیانش خواهد آورد، به این کار دست می‌زنند و سرچشمه خلاقیت و مزه ریختن و شیرین‌زبانی‌شان را هم پایانی نیست.

عمق فاجعه وقتی بیشتر رخ می‌نماید که به یاد بیاوریم این همه قاطعیت در نشر اخبار یا طنزها در شرایطی صورت می‌گیرد که هنوز هیچ جرمی در دادگاه قطعی نشده و صرفا ادعاهایی مطرح شده است.

 

انگار در پنهان‌ترین و سیاه‌ترین پستوهای ذهن ما (دست‌کم در بخش زیادی از ما)، تمایلی مخفی اما شدید و مریض و بی‌رحمانه به درست بودن این اتهام وجود دارد. در هنرهای نمایشی در تحلیل «تراژدی»، می‌گویند قهرمان دچار «هامارتیا» (نقص و ضعف)ی است که درنهایت باعث سقوط او می‌شود و تراژدی را شکل می‌دهد و در پایان، تماشاچی را به «کاتارسیس» (احساس تطهیر و تزکیه) می‌رساند.

 

در واقع او از اینکه همچون قهرمان، دچار چنان نقصی نیست و چنان عاقبتی انتظارش را نمی‌کشد، خرسند می‌شود و لذت می‌برد. انگار ما هم در این پرونده (و اصلا مواجهه با هر متهم به گناهی بزرگ)، در پی رسیدن به آن احساس کاتارسیس هستیم. دوست داریم دیگری را گناهکار بزرگ بپنداریم و از اینکه به اندازه او، خاسر و عاصی نیستیم، خرسند باشیم. روی پیشانی‌اش، برچسب «مرد بد» بچسبانیم و شب راحت بخوابیم که خدا را شکر که مثل او نشدیم.

اینطور وقت‌ها، عجیب یاد سخن منتسب به حضرت مسیح(ع) موقع سنگسار مجدلیه می‌افتم: «هرکه گناه نکرده، سنگ بیندازد».

 

یادداشتی از  سید احسان عمادی (همشهری دو)

دسته‌ها
کیوسک

بعد از برجام , کمر غول آلودگی شکست [طنز]

بعد از برجام , کمر غول آلودگی شکست
بعد از برجام , کمر غول آلودگی شکست

 

5 میلیون جارو به ناوگان جارویی کشور افزوده شد

کمر غول آلودگی شکست

 

چقدر گفتند برجام یک نعمت الهی است و ما باور نکردیم؟ چقدر گفتند برجام را خدا آورده و ما ناشکری کردیم؟ حالا درست است کمی در محاسباتشان اشتباه کرده‌اند و برجام در زمینه اقتصادی کمکی نکرده ولی در عوض در یک سری زمینه‌های دیگر کمک کرده.

مثلاً همین چند وقت پیش سرکار خانم معصومه ابتکار گفتند: ۱۵ پروژه محیط زیستی با آلمان نهایی شده که برجام چنین شرایطی را فراهم کرده است.

خب بفرما !

آیا این دستاورد کمی است؟ آیا قبلاً هم آلمان ۱۵ تا پروژه محیط زیستی با ما نهایی می‌کرد؟ نهایتش قبلاً ۱۰ پروژه محیط زیستی با ما نهایی می‌کرد.

 

پیش‌بینی پروژه‌ها ________________________

حالا با توجه به شناختی که از توانایی‌های برجام داریم چند تا از این ۱۵ پروژه را پیش‌بینی می‌کنیم تا مشت محکمی باشد بر دهان یاوه‌گویان داخلی:

۱. واردات  5 هزار ماسک فیلتردار برای مقابله با آلودگی هوا. با این اقدام کمر غول آلودگی خواهد شکست.

 

۲. واردات 10هزار کپسول آتش‌نشانی برای مقابله با آتش‌سوزی جنگل‌ها. با این اقدام دیگر هیچ جنگلی جرأت نمی‌کند آتش بگیرد.

 

۳. واردات 20 هزار اره دستی. با این اقدام اره دستی جایگزین اره برقی می‌شود و قاچاقچیان چوب دیگر رغبت نمی‌کنند دست به قطع درختان بزنند.

 

۴. واردات 7 هزار پوست ببر مازندران از ایتالیا. با این اقدام دیگر کسی به شکار ببر مازندران نمی‌رود و امنیت ببر بیش از پیش حفظ می‌شود.

 

۵. واردات 100هزار لیتر آب معدنی. با این کار می‌شود زاینده‌رود و دریاچه ارومیه را دوباره احیا کرد.

 

۶. واردات ۵۰۰ نفر فعال مجازی. با این اقدام می‌شود تعداد زیادی کمپین محیط زیستی در فضای مجازی به راه انداخت.

 

۷. واردات 8هزار دست ظرف و ظروف بلوری. با این اقدام میزان استفاده از ظرف و ظروف تجزیه‌ناپذیر پلاستیکی کاهش می‌یابد.

 

۸. واردات ۵ میلیون دسته جارو. این اقدام که دیگر تابلو است. 5 میلیون جارو به ناوگان جارویی کشور افزوده شده و کلاً تمیزتر می‌شویم.

 

۹. واردات ۱۰ میلیون کیلو کود اعلای دامی. این هم که دیگر نیازی به توضیح ندارد.

 

۱۰. واردات ۱۰۰ میلیون متر شلنگ. با این اقدام هم میزان آبیاری فضای سبز کشور افزایش می‌یابد.

 

تأثیر بسزا ___________________________

دیدید که برجام چه تأثیر بسزایی در محیط زیست کشور داشت. بروید شکر نعمت کنید.

 

 

منبع: جوان (19آبان)