غلامرضا باطنی از اعضای گروه پزشکی معالج امام راحل است که سالها بهعنوان پرستار و پزشک در کنار امام راحل حضورداشته و خاطرات شنیدنی و جالبی از لحظات مختلف عمر امام در گنجینه خاطراتش دارد.
وی تا آخرین لحظات عمر بابرکت امام خمینی در کنار ایشان حضورداشته است. در آستانه سالگرد ارتحال بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی با وی به گفتوگوی تفصیلی نشستیم تا ناگفتههایی از بیماری و مراحل درمان امام و آخرین ساعات زندگی ایشان را از زبان وی بازخوانی کنیم.
متن زیر حاصل گفتوگو با دکتر غلامرضا باطنی است.
تسنیم: آقای باطنی شما در آن زمان پرستار امام (ره) بودید، چطور شد که شما عضو گروه پزشکی حضرت امام (ره) شدید؟
باطنی: بههرحال آن زمان برای انتخاب افراد شرایط خاصی بود. این را باید از کسانی که انتخاب کردهاند، سؤال کنید و به خود ما هم زنگ زدند و گفتند که تشریف بیاورید اینجا و ما آمدیم٬ حالا قبل ازآنچه مراحلی طی شده بود تا به ما رسیده بودند را بایستی از افرادی که در سیستم اداری آن زمان بودند و افراد را گزینش میکردند، سؤال کنید. بههرحال دست خود ما نبود که ما تلاشی و یا کاری کنیم و بااینکه درخواستی و یا نامهای داشته باشیم؛ این چیزها نبود.
تسنیم: وقتی گفتند شما پرستار امام (ره) هستید، چه حسی داشتید؟
باطنی: خب بههرحال شاید یکی از شیرینترین لحظه زندگی ما٬ لحظهای بود که به ما گفتند برای عضویت در گروه پزشکی حضرت امام انتخاب شدید و این را یکی از بزرگترین افتخارات زندگی خودم میدانم و روزی هم که به اینجا میآمدم، از بس خوشحال بودم٬ انگار روی ابرها راه میرفتم٬. حس قابلبیانی نیست ولی خیلی خوشحال بودم از اینکه لیاقت پیداکرده بودم در خدمت چنین مرد بزرگی باشم که قطعاً در تاریخ ماندگار خواهد بود.
تسنیم: از چه سالی بود که پرستار امام (ره) شدید؟ در سال 65 که یکبار امام را به بیمارستان بردند، شما هم در آن زمان پرستار امام (ره) بودید؟ یکبار هم که سال 68 بود و بعد هم رحلت حضرت امام (ره). در این دورهها شما نیز بودید؟
باطنی: حضرت امام از پاریس که آمدند، یک مدت تهران بودند و بعد به قم رفتند. در قم که حضرت امام (ره) تشریف داشتند، در تاریخ دوم بهمن سال 1358 دچار سکته قلبی شدند که امام را از قم به تهران آوردند و در بیمارستان قلب شهید رجایی در خیابان ولیعصر٬ ابتدای نیایش امام (ره) را بستری کردند و امام (ره) در حدود 40 روز در آن بیمارستان بستری بودند و اگر فیلمها را شما دیده باشید، حکم بنیصدر را هم در بیمارستان میدهند.
بعدازاینکه امام از بیمارستان مرخص شدند، اعضای گروه پزشکی میگفتند که امام نمیتواند به قم برگردد، اگر اتفاقی بیفتد٬ رساندن امام به تهران کار سختی است و چون مشکل قلبی است، باید ظرف چند دقیقه به آن رسیدگی شود٬ بالاخره در آن زمان بیمارستانهای قلب متعدد وجود نداشت و در کل کشور دو بیمارستان قلب وجود داشت که هردوی آنهم در تهران بود. این بود که قرار شد حضرت امام (ره) به توصیه پزشکان در تهران بماند.
امام گفت این خانه بوی طاغوت میدهد و حالت قصر دارد؛ نمیخواهم اینجا زندگی کنم
وقتی قرار شد امام در تهران بماند، ایشان را به یکی از خانههای مصادرهای دربند میبرند و بعد از دو سههفتهای که امام در آنجا بودند، به اطرافیان میگویند که اینجا بوی طاغوت میدهد و حالت قصر دارد و من بههیچوجه حاضر نیستم در اینجا زندگی کنم. امام (ره) میگویند اگر بتوانید در تهران جایی برای من مثل مسجد حاجآقا فلانی – اسم شخصی را میبرند که ایشان یک مسجد محقری کنار بیتشان داشتند و مثلاً یکدری بین مسجد و خانه ایشان بوده که رفتوآمد میکردند- امام میگویند که اگر چنین جایی باشد، من در تهران میمانم.
خلاصه میگردند و همین منزل را برای امام (ره) پیدا میکنند و این خانهای که امام (ره) در آن بودند، یکدری به حسینیه جماران دارد البته آن زمان هنوز کامل ساخته نشده بود و در مرحله سفتکاری بود. نه دری داشت، نه پنجرهای داشت، نه هیچچیز دیگر…
اگر شما فیلمهای اولیه را هم ببینید این فضا در آن مشخص است. امام (ره) آنجا را میپسندند و در یک چنین روزی که شما تشریف آوردهاید، به جمان٬ امام هم در 28 اردیبهشت سال 1359 به جماران میآیند و تا آخر عمرشان در اینجا میمانند.
وقتی حضرت امام به جماران تشریف میآورند٬ مسئولین گروه پزشکی امام (ره) تصمیم میگیرند که یک بیمارستان در نزدیکی محل سکونت امام بسازند که اگر موردی هم پیش آمد، مجبور نباشد تا بیمارستان شهید رجایی بیایند، زیرا اگر امام (ره) در یک بیمارستان عمومی بودند، کل بیمارستان به هم میریخت و ازنظر اطلاعاتی و امنیتی درست نبود و همه میفهمیدند برای امام (ره) اتفاقی افتاده است.
تسنیم: از چه زمانی تصمیم میگیرند چنین بیمارستانی را بسازند؟
باطنی: امام (ره) در 28 اردیبهشت به اینجا میآیند و از همان تاریخ هم تصمیم میگیرند که این بیمارستان را بسازند ولی خب باروحیه سادهزیستی امام نیز آشنایی کامل داشتند.
ببنید خب شما الآن حسینیه جماران تشریف بردید و از حسینیه آمدید. قسمت پایین حسینیه سنگ بود و قسمت بالای آن گچوخاک است و زمانی که امام آمد، این سنگها نبود. بعد یکی از مسئولین تصمیم میگیرد که اینجا را سنگ و گچ کاری و آیینهکاری و بالاخره بهحساب خودش یک حسنیه مرتبی درست کند.
امام گفتند من نیامدهام کاخ بسازم
به امام اطلاع دادند که دارند این کار را میکنند. امام خیلی ناراحت میشود و میرود در ایوان حسینیه میایستد و سر کسانی که آنجا داشتند کار میکردند، داد میزند که شما میخواهید برای من کاخ درست کنید٬ میخواهید مرا شاه کنید. من آمدم اندیشهها را بسازم، نه اینکه کاخ بسازم، هر کس گفته اینجا را سنگ وگچ کنید، با دست خودش بیاید اینها را بِکَند. من راضی نیستم این کار انجام شود.
خاطراتی جالب از روحیه سادهزیستی امام
بعد آن فردی که مسئول کار بود، پیش امام میرود و توضیح میدهد که آقا ما نمیخواستیم همهجا را سنگ کنیم، فقط میخواستیم قسمت پائین را سنگ کنیم که مردم مینشینند و تکیه میدهند، لباسشان خاکی نشود. امام میفرماید اگر برای مردم هست، اشکالی ندارد ولی در همان حدی که مردم مینشینند و تکیه میدهند، دیگر بالاتر از آن را حق ندارید کاری کنید بنابراین میبینید حسینیه نیز به همین شکل باقی میماند.
امام اجازه هیچ کار تشریفاتی را حتی در حد حباب دور لامپ نمیدادند
امام چنین روحیه سادهزیستی داشت. حتی به حباب دور لامپها هم حساس بود و میگفت چه دلیلی دارد وقتی در مملکت اینهمه آدم فقیر و مستضعف و گرفتار است، با بیتالمال از اینکارهای لوکس و تشریفاتی کنیم. اصلاً بههیچوجه اجازه هیچ کار تشریفاتی را حتی در حد حباب دور لامپ نمیدادند.
حالا اگر به امام (ره) میگفتیم که میخواهیم یک بیمارستان برای شما بسازیم، قطعاً مخالفت میکردند. این بود که با هماهنگی حاج احمد آقا و آقای هاشمی که آن زمان اینجا زندگی میکردند و مسئول گروه پزشکی امام (ره)، شروع به ساخت بیمارستان کردند و در سال 63 این بیمارستان ازنظر ساختمان، تجهیزات و کارکنان تکمیل میشود.
تیمی که اینجا بودند از دور مراقب احوال حضرت امام بودند، یعنی بازهم ارتباط خیلی تنگاتنگی نبود. اولین باری که حضرت امام (ره) از این بیمارستان استفاده کردند، فروردینماه سال 65 بود که امام در منزلشان دچار سکته قلبی و هم ایست قلبی میشوند و چون گروه آماده بود، بلافاصله به بالین امام میروند و عملیات احیا را شروع میکنند و قلب امام برمیگردد.
دوستانی که آنجا بودند میگفتند، بعد از عملیات احیا که قلب امام برگشت، انگار قلب ما برگشت؛ آنقدر که همه استرس داشتند. وقتی قلب امام برمیگردد، امام را به بیمارستان منتقل میکنند. آن زمانی که امام را از منزل به بیمارستان میآوردند، ایشان هوشیاری کافی نداشتند.
وقتی امام بستری میشوند، مرحوم حاج احمد آقا بهاتفاق خانواده امام، همسر امام، دخترهای امام، عروسهای امام روزی چند بار به ملاقات امام میآمدند. حضرت امام فکر میکرد که باز در بیمارستان قلب شهید رجایی در خیابان ولیعصر بستری است، برای همین به حاج احمد آقا میگویند که این خانواده را که روزی چند بار میآورید اذیت میشوند، هفتهای یکبار بیاورید کافی است. آنجا برای اولین بار به حضرت امام میگویند که این بیمارستان کنار خانه است و رفتوآمد برای خانواده مشکلی ندارد.
امام آنجا میفهمند که اینجا برایشان بیمارستان ساختهاند. امام حدود دو ماه بستری بودند که اکثر فیلمهایی که از امام میبینید که در بیمارستان سرحال هستند، روزنامه میخوانند، با تلفن صحبت میکنند، ملاقات دارند و … برای آن دوره بستری امام است.
امام یک رادیو داشتند که همیشه خودشان رادیو بیگانه را میگرفتند و گوش میکردند، یعنی در اتاق امام برگهای زدهشده بود که روی آن نوشته بود که رادیو آمریکا چه موجی چه ساعتی٬ رادیو بیبیسی چه موجی چه ساعتی و همینطور رادیو اسرائیل. بعد خودشان یکییکی میگرفتند و گوش میکردند.
در این دو ماهی که ایشان بستری بودند، هیچکدام از این رادیوها هیچ خبری از بیماری امام ندادند. میدانید که آن روزها از حساسترین روزهای جنگ ما بود. در زمستان سال 64 عملیات فاو انجام داده بودیم. اگر خبر بیماری امام منتشر میشد، هم در روحیه رزمندههای ما تأثیر منفی میگذاشت و هم دشمن سوءاستفاده میکرد. این بود که اخبار بستری امام بههیچوجه منتشر نشد.
تسنیم: در آن زمان عملیات والفجر 8 را داشتیم؟
باطنی: بله! والفجر 8. والفجر 8 بهمن سال 64 شروع شد و فروردین تمامشده بود. به دلیل اینکه مسئله بستری شدن امام ازلحاظ امنیتی و اطلاعاتی خیلی خوب پوشش دادهشده بود و خبری به بیرون درز نکرد٬ وقتی امام میخواستند از بیمارستان مرخص شوند، گفتند من ساخت این بیمارستان را تأیید میکنم اما اگر میخواهید اجازه دهم این بیمارستان به کار خودش ادامه بدهد، باید مردم هم بتوانند از این بیمارستان استفاده کنند و فقط مختص من نباشد، لذا در زمان حیات امام هم مردم با شرایط خاصی از این بیمارستان استفاده میکردند.
تسنیم: گفتید در جریان عملیات والفجر 8 بود که امام (ره) بستری بودند. در این شرایط امام چگونه جنگ را مدیریت میکردند؟ با توجه به تدابیر امنیتی و شرایط خاص که گفتید، امام با مسئولین چگونه دیدار داشتند؟
باطنی: بله! میآمدند٬ گفتوگو میکردند٬ گزارش میدادند.
تسنیم: از دیدارهای مسئولین با امام خاطرهای را به یاد دارید؟
باطنی: آن دیدارها خصوصی بود. در کل زمانی که امام (ره) در اینجا حضور داشت، مرحوم حاج احمد آقا مدیریت میکردند که چه کسانی حضورداشته باشند و چه کسانی نباشند، اینطور نبود که ما در کنار امام (ره) باشیم و صحبتها را در حضور ما انجام نمیدادند.
تسنیم: در ماجرای معالجه امام (ره) در سال 68 شما بودید؟
باطنی: بله!
تسنیم: آخرین روزهای امام (ره) که شما آنها را نزدیک دیدید، چطور بود؟
باطنی: ببینید! اولین باری که امام به بیمارستان مراجعه کردند، سال 65 بود و از سال 65 تا 68 مواردی بود که امام مراجعه میکردند٬ کارشان انجام میشود و بعد هم مرخص میشدند.
ابتلای امام به سرطان بدخیم گوارش
آخرین باری که امام (ره) از بیمارستان استفاده کردند، به سال 68 برمیگردد. در چنین روزهایی یعنی هفته آخر اردیبهشتماه٬ گزارشی که گروه پزشکی از حضرت امام (ره) میگیرند٬ امام میگویند مدفوع من مثل قیر سیاهرنگ شده؛ آیا این اشکالی دارد یا ندارد؟ در این صورت بود که پزشکان متوجه میشوند که ایشان خونریزی گوارشی دارند که بعد آزمایش خون و بررسیهای تکمیلی انجام میشود و درنهایت آندوسکوپی انجام میشود و نتیجهای که میگیرند، این بود که امام یک نوع سرطان بد خیام گوارش گرفتهاند و 3-4 تا زخم در معده ایشان هست که بهشدت خونریزی میکند و درمان آنهم در درجه اول جراحی است.
مخالفت امام با درمان در خارج
منتهی عمل جراحی برای امام با توجه به سنشان و اینکه دو سه نوبت سابقه سکته قلبی داشتهاند، تصمیمگیری راحتی نبود. گروه پزشکی خیلی جلسه گذاشتند و مشورت کردند و نظراتشان را در بین سران قوای آن زمان مطرح کردند. بعدازاینکه تصمیم همه بر این شد که عمل کنند٬ با خود حضرت امام (ره) صحبت شد و امام فرمودند اگر درمان عمل جراحی است، اشکال ندارد ولی جراحی باید در کشور خودمان و توسط پزشکان خودمان انجام شود یعنی بههیچوجه امام قبول نمیکرد خارج از کشور بروند و پزشک خارجی عمل ایشان را انجام دهد.
قرار شد در همین بیمارستان دوستان بیایند و عمل جراحی را انجام بدهند. امام در شب اول خرداد ساعت 10:30 در بیمارستان بستری شدند و آن شب هم مثل بقیه شبهای زندگیشان نماز شبشان را خواندند و دوربین بود و ضبط میشد و بعداً نیز از این صحنههای نماز شب امام پخش شد.
امام در نماز شبشان حال خاص عرفانی خودشان را داشتند٬ آنچنان گریه میکردند که اشکهایشان را با دستمال خشک نمیکردند و با حوله خشک میکردند. نه اینکه تنها آن شب که شب عمل بود، امام چنین حالی را داشتند٬ کسانی که از نزدیک با امام آشنا بودند، میدانند که امام هر شب چنین حالی را در راز و نیازشان باخدا داشتند.
دیدید که امام در حال نماز هستند٬ کیسه خون به دستشان است و دوستان کمکشان میکنند که به رکوع و سجود بروند. آن نماز صبحی بود که امام قبل از اینکه به اتاق عمل بروند، خواندند و آخرین نمازی بود که امام به حالت ایستاده خواندند و دو ساعت بعدازآن نماز به اتاق عمل رفتند.
امام (ره) ساعت 7 به اتاق عمل رفتند و حدود ساعت 10-10:30 برگشتند و در همان اتاق بستری شدند. از اتاق عمل بیرون آمدیم، اولین نفری که بالای تخت امام حاضرشده بودند، مقام معظم رهبری بودند که آن موقع رئیسجمهور بودند٬ به گروه پزشکی خسته نباشید گفتند و حال امام را پرسیدند ولی خب امام چون تازه از بیهوشی درآمده بودند، خیلی سرحال نبودند.
امام بهشدت مقید به نماز اول وقت بودند
امام را به همین اتاق منتقل کردیم و ایشان روزهای آخر عمرشان را در این اتاق و روی این تخت بودند. نمازها را به حالت نشسته میخواندند و بهشدت مقید به نماز اول وقت بودند.
به خاطر قرصهایی که به ایشان میدادند٬ خیلی خوابآلود بودند ولی درزمانی که اذان میگفتند، هوشیار میشدند٬ چشمشان را باز میکردند و سؤال میکردند که اذان گفتند یا نه؟ برای اینکه تا اذان میگفتند، امام نمازخواندن را شروع میکردند و حالتهای عرفانی خاص خودشان را در آن زمآنهم داشتند.
فیلمها را اگر دیده باشید٬ تخت امام به حالت کجی وسط اتاق قرارگرفته است. علتش این بود که هر وقت امام اینجا بستری میشدند، تأکید داشتند تختشان روبهقبله باشد. گروه پزشکی هر کاری میخواستند انجام دهند، از امام اجازه میگرفتند. روز دوم بعد از عمل خواستند برای امام “سوند” بگذارند و این را به امام گفتند. امام گفتند اگر این را برایم بگذارید، از من بول خارج میشود؟ گفتند بله. امام گفتند پس این تخت را از قلبه برگردانید، یعنی بعد از دو روز از عمل باحالت خوابآلودگی که داشتند ولی خیلی دقیق در آن حالت بازهم اصرار داشتند تمام مسائل شرعی رعایت شود.
با توجه به اینکه اطراف تخت امام انواع و اقسام دستگاهها بود٬ جابهجایی تخت خیلی سخت بود. کمی تخت را چرخاندند که از قبله برگردد. تا خواستند کار را شروع کنند، امام نگاه کردند و فرمودند کافی نیست، بیشتر بچرخانید، یعنی در آن شرایط هم امام به مسائل شرعی خیلی مقید بود.
امام تا روز هفتم، هشتم حالشان رو به بهبودی بود. آنقدر که روز ششم از ما تلویزیون خواستند. در اخبار صحنههایی از آن نماز شب پخش شد که امام وقتی صحنهها را دید، خیلی ناراحت شد. گفتند وقتی من عبادت میکردم، کسی توی اتاق نبود. این فیلمها توسط دوربین مداربسته که از دور کنترل میشد، برداشته میشد البته همه فیلمها با اجازه حاج احمد آقا برداشته میشد، یعنی ایشان بالای سر اپراتور بودند و هرجایی که لازم بود، میگفتند بردارید و هر زمان لازم نبود، میگفتند برندارید.
نقطهضعف امام مردم بود٬ هر جا حرف مردم بود، کوتاه میآمد
بعد حاج احمد آقا میروند پیش امام و توضیح میدهند که چون مردم نگران حال شما هستند و ما خبر بیماری شما را اعلام کرده بودیم٬ گفتیم این صحنهها را پخشکنیم تا مردم خیلی نگران حال شما نباشند. نقطهضعف امام هم مردم بود٬ هر جا حرف مردم بود، کوتاه میآمد. امام این را پذیرفتند ولی گفتند از این به بعد دیگر در زمان عبادت من فیلمبرداری نشود.
غده سرطانی که امام داشتند، به بقیه جاها دستاندازی میکند که از دهم به بعد شیمیدرمانی امام شروع میشود اما به دلیل سن بالای امام و عمل سنگینی که روی ایشان انجامشده بود، متأسفانه تلاشهای گروه پزشکی مؤثر واقع نشد و امام ساعت 10:20 شب 13 خرداد سال 68 دربازکن را وداع گفتند.
تسنیم: آن شب آخر شما هم کنار امام (ره) بودید؟
باطنی: بله! شاید تلخترین شب زندگی اعضای گروه پزشکی و ملت ایرآنهمان شب بود که این اتفاق افتاد.
تسنیم: چه کسانی حضور داشتند؟
باطنی: حدوداً تمام گروه پزشکی دعوت شدند که بیایند، چون حال امام مشخص بود و از مسئولین که همه بودند. مسئولان نظامی و کشوری و سران قوا و … همه اینجا بودند. بالاخره به همه اطلاع داده بودند که حال امام اصلاً خوب نیست و دارند فوت میکنند، برای همین همه اینجا بودند.
لحظات آخر عمر امام خیلی لحظات سختی برای کسانی که آنجا بودند. به بخصوص برای بیت امام و برای حاج احمد آقا خیلی سخت بود.
ببینید وقتی کسی حالش بد میشود، شما میروید مسجد میگویید برایش دعا کنید ولی این خبر را نمیتوانستند اعلام کنند که حال امام خوب نیست تا برایشان دعا بخوانند، چون بهمحض اینکه این حرف را میزدند، کشور بهم میریخت و هنوز در جبههها دشمن حضور داشت.
اخبار آن شب با دعای اَمّن یُجیب شروع شد، یعنی اینطور به مردم گفتند تا دعا کنند و بهطور صریح نگفتند حال امام اصلاً خوب نیست و برای امام دعا کنید. خیلی شب سختی بود. برای خود اعضای پزشکی سختتر بود، چون متوجه شرایط بودند. خیلی کم به خانواده امام نزدیک میشدند، زیرا بههرحال سؤال میکردند و خیلی برایشان پاسخ دادن سخت بود.
وقتی امام فوت کردند، همه فکر میکردند دیگر همهچیزتمام است. شرایط خیلی غمبار عجیبی اینجا حاکم شد. هر کس را که میدیدیم، چشمایش گریان بود و ضجه و ناله میزد. اصلاً هیچکس در حال طبیعی خودش نبود که بخواهد فکر کند و تصمیمی بگیرد. اگر رادیوهای بیگانه آن شبها را بررسی کنید، میبینید دشمنان ما منتظر این لحظه بودند که حضرت امام فوت کنند. خیلیهایشان چون معتقد بودند انقلاب پشت یک شخص است و کاریزمایی است و فکر میکردند اگر امام برود، انقلاب هم میرود.
تسنیم: گروه پزشکی بالاخره چطور به این نتیجه رسیدند که خبر رحلت امام را اعلام کنند؟
به دلیل اینکه در آن زمان برخی از مسئولان گفته بودند که پیام رحلت امام (ره) را با تأخیر اعلام کنیم؟
باطنی: گفتن این خبر به مردم شرایط خودش را میخواست، بالاخره شما باید همهجا را میدیدید٬ برای همهجا آمادهباش میزدید؛ از جبههها بگیرید تا داخل شهرها و بعد این خبر را اعلام کنید. هیچکسی از عکسالعمل بعدی اصلاً خبری نداشت.
حالا در آن زمان نظر بعضی از مسئولین این بود که کمی دیرتر اعلام کنیم تا بتوانیم در جبههها و شهرها آمادهباش بدهیم که اگر دشمن خواست سوءاستفاده کند، بتوانیم جلویش را بگیریم که مرحوم حاج احمد آقا موافق نبودند و نهایت بر این شد که صبح روز بعد اعلام شود.
تسنیم: همانطور که در ابتدای گفتوگو اشاره کردید، خانواده امام بارها به ملاقات حضرت امام (ره) میآمدند. برخوردهای امام با خانوادهشان چگونه بود؟
باطنی: امام با خانوادهشان خیلی صمیم و گرم بودند البته گفتم که سال 68 حال عمومی امام خوب نبود. دو سه روز آخر امام نمازهایشان را خوابیده میخواندند و اصلاً نمیتوانستند نشسته هم به رکوع و سجود بروند. امام که داشتند نماز میخواندند، آقای انصاری گوششان را نزدیک امام میکردند تا به ذکرهای امام گوش بدهند، وقتی از سجده بلند میشدند، ایشان مهر را از پیشانی امام برمیداشتند. امام شب جمعه فوت کردند٬ بعدازظهر آن روز تمام خانواده امام پیش ایشان آمدند و درواقع با امام از نزدیک خداحافظی کردند.
برخورد امام با اشخاص خاص خودشان بود؛ مثلاً امام چندین دکتر داشتند و همه را به اسم آقای دکتر صدا میکردند؛ برای اینکه تفاوتی نگذارند که مثلاً به شما که میگویند آقای دکتر صمیمیتر هستند و به ایشان که میگویند آقای دکتر صمیمی نیستند، یعنی در رفتارشان عدالت را کامل اجرا میکردند که این احساس پیش نیاید که من به ایشان توجه بیشتری دارم یا مثلاً به ایشان توجه کمتری دارم. در روابطشان خیلی دقت میکردند.
امام برعکس ماست، چون دنیا را خوب میشناخت و هیچوقت فریب دنیا را نمیخورد. سادهزیستی که عرض کردم، به همین دلیل بود. ما چون دنیا را نمیشناسیم، فکر میکنیم هرچه بیشتر جمع کنیم، در این دنیا راحتتریم. برای کسی که این دنیا را میشناسد٬ میفهمد که این دنیا اسباب راحتی نیست٬ اسباب ناراحتی است و هرچه کمتر داشته باشی راحتترید.
امام گذشته از روحیه استکبارستیزی و سیاسیشان یک عارف بودند
امام گذشته از روحیه استکبارستیزی و بعد سیاسیشان یک عارف بودند. حضرت امام اگر دنیا را خوب میشناخت، خدا را هم خوب میشناخت. شما ببینید هر اتفاقی که میافتاد، وصل میکردند به اینکه این کار خدا بود. از پیروزی خرمشهر که کار بزرگی بود، تا بقیه امور.
آنقدر به خدا وصل بود که این قدرت را ازآنجا میگرفت. ما چون وصل نیستیم٬ ضعیف هستیم و نمیتوانیم در مقابل دیگرانی که باید بایستیم٬ بایستیم.
امام واقعاً وصل بودند. شاید ما در حال بیماری هیچچیز را رعایت نکنیم ولی امام باز متوجه بودند که حتی کوچکترین مسئله شرعی را رعایت کند. این را بهجرئت میگویم که در آن 10-12 روز آخری که امام بستری بودند، وقتی نمازخواندن ایشان را میدیدید، فکر میکردید که یک فیلم است که تکرار میشود. مثلاً محاسن را شانه میزدند٬ عمامه را میبستند٬ وضو میگرفتند و با خودشان حرف میزدند و بعد به نماز میایستادند. امکان نداشت یکبار شانه به ریششان نزنند یا عطر نزنند.
اینها به خاطر این بود که امام میدانست به ملاقات چه کسی میخواهد برود و برای نماز محیا میشد. مثل ما نبودند که با هر شرایط و هر جور که بود اللهاکبر بگوییم و نماز بخوانیم.
امام ارتباط خیلی عمیقی با قرآن داشتند. امام روزهای معمولی یک جزء قرآن را میخواندند. قبل از نماز صبح٬ قبل از نماز ظهر٬ بعد از نماز عصر٬ قبل از نماز مغرب٬ بعد از نماز عشاء حتماً قرآنشان را میخواندند. اینها ارتباطات ظاهری بودند٬ ما که ارتباط عمیق معنویشان را حس نمیکردیم.
این وصل بودنشان به خدا باعث قدرت و شجاعتشان میشد که اگر ما هم وصل شویم، قطعاً آن مواضع را خواهیم داشت. اشکال ما این است که به خدا اعتماد نداریم، آنطور که امام اعتقاد داشت.
شما ببینید در چه شرایط خاصی حضرت امام حکم اعدام سلمان رشدی را صادر میکند. این قدرت را از کجا میآورد که حتی در آن زمان مؤمنین سیاستمدار ما هم به این کار ایراد میگرفتند ولی کسی که وصل است، حاضر نیست به مسائل الهی سرسوزنی لطمه وارد شود٬ حاضر نیست اندازه سرسوزن به پیامبر اهانت شود٬ جلویشان میایستد.
همه گفتند با انتخاب آیتالله خامنهای یک خمینی جدید متولد شد
تسنیم: در پایان اگر نکتهای دارید بفرمایید.
باطنی: همانطور که گفتم، آن شب آخر رادیوهای بیگانه خیلی مانور دادند روی این موضوع که اگر امام برود، انقلاب هم میرود. روز 14 خرداد بعدازآنکه آن مراسم تشیع جنازه باشکوه انجام شد و بعد اینکه مجلس خبرگان رهبری حضرت آیتالله خامنهای را بهعنوان رهبر و جانشین انتخاب کردند٬ شب 14 خرداد تمام کسانی که دم از رفتن انقلاب میزدند، میگفتند امروز در ایران یک خمینی جدید متولد شد و ما با این انقلاب دیگر کاری نمیتوانیم بکنیم و این الهی بودن انقلاب ما را نشان میدهد.
بعد فوت امام خیلیها تصمیم گرفتند این بیمارستان را تعطیل کنند. شما خودتان خیلی بهسختی این کوچهپسکوچهها را آمدید تا به اینجا برسید. آن زمان حاج احمد آقا زنده بودند فرمودند این بیمارستان یکی از چراغهایی است که به نام امام روشنشده است٬ شما سعی کنید این چراغ را روشن نگهدارید، یعنی هدفشان این بود که ما در این کشور یکتخت بیمارستآنهم داشته باشیم که به یک مریض کمک بکند، باز یک خدمت است. اگر اینجا را ببندیم، یک عده از این تخت محروم میشوند.
این چراغ امام را روشن نگهداریم، رسید به اینجا که این بیمارستان بهشدت مورد استقبال مردم قرار گرفت، بهطوریکه آن بیمارستان که در آن زمان یکنفره بود٬ در فضای 250 متری مسئولین بیمارستان ناچار شدند خانههای اطراف را هم بخرند.
اینجایی که الآن حضور داریم، در آن زمان خانه بود. الآن آن دوخانه کناری را هم خریدهاند که به این بیمارستان اضافه کنند به جهت اینکه مردم خیلی از این بیمارستان استقبال میکنند.
فقط هم به جهت حضور امام در اینجا وگرنه از این بیمارستان قشنگتر و مرتبتر امروز در سطح تهران فراوان است، یعنی شاید بیش از 45 مرکز قلبی در تهران وجود دارد، ولی همچنان مردم به اینجا میآیند.
و این بیمارستان به لطف حضور حضرت امام درزمینهٔ قلب و عروقی و بعضی زمینهها حرف اول را میزند یعنی حتی بیمارستان بزرگ تهران مریضهایشان را ارجاع میدهند به اینجا و این برمیگردد باز به حضور حضرت امام.
امروز این بیمارستان قلب جماران یکی از بیمارستانهای معروف و بنام شهر تهران است و درزمینهٔ قلب و عروقی تقریباً تمام خدمات را ارائه میکند.
چه خوب است که شما در بیمارستان بچرخید و با مریضهای ما صحبت بکنید. آمار ده سال بیمارستان را بررسی کردهاند٬ بیمارانی که بستریشدهاند و بیمارانی که فوتشدهاند. حدود یک و دودهم درصد فوتی در این بیمارستان بوده است، درحالیکه کتابها را بخوانید، در عمل جراحی قلب بازمیگویند معمولاً بین 3 تا 4 درصد مرگومیر باید باشد.
در این زمینه که بررسیشده است٬ گفتند که این تأثیر معنویت در درمان است. خیلی از این بیمارانی که پا در این بیمارستان میگذارند٬ میآیند و میگویند که از در هر بیمارستانی میرویم داخل، استرس ما را میگیرد ولی از در این بیمارستان که آمدیم داخل، آرامش گرفتیم.
این را نه اینکه ما بگوییم، حتی از کشورهای خارجی هم اینجا بستری میشوند مثلاً یک آذربایجانی اینجا بستری بود٬ سفیرشان آمده بود اینجا و به رئیس بیمارستان گفته بودند که بیمارستان شما یک عطر خاصی دارد. من در عمرم چنین عطری استشمام نکردم. به خاطر جایگاه خاص خودش است.
حالا همه خدمات اینجا انجام میشود. معمولاً ما اینجا مشکل تخت داریم. جا کم است، مریض زیاد داریم. اینها فقط بهخاطر حضرت امام به اینجا میآیند و این معنویت در روحیه بیماران اثر مثبت و خوبی میگذارد.
همانطور که گفتم، روزهای 13 و 14 خرداد این بیمارستان برای بازدید عموم تعطیل میشود. کل بیمارستان آن زمان امروز شده اتاق عمل این بیمارستان و اتاق امام هم وسط اتاقهای ما قرار دارد ولی به همان شکل اتاق را حفظ کردیم، یعنی همان تخت و مسائل را به همان شکل گذاشتهایم و در سال دو روز این اتاق را بازگشایی میکنیم.
مردم با امام ارتباط معنوی خوبی داشتند٬ امام را میشناختند ولی شما گاهی از کشورهای دیگر هم میبینید. مثلاً یک گروه پزشکی عراقی آمدند برای بازدید اتاق امام. این پزشکها وقتی وارد اتاق امام شدند، شروع به گریه کردند٬ اصلاً منقلب شدند.
خانمهای همراه اینها همه چادری و محجبه بودند ولی یک خانم دکتری در بین اینها کتدامن و روسری سرکرده بود که خیلی هم گریه میکرد. کسی از ایشان سؤال کرد که شما امروز وارد کشوری شدهاید که 8 سال با شما جنگیده است و این اتاقی است که رهبر آن کشور در آنجا فوتشده است٬ شما چرا آنقدر گریه میکنید؟ بغض این خانم ترکید و گفت امام رهبر ما بود نه رهبر دشمن ما. ما خودمآنهم با صدام میجنگیدیم. فیلمها و عکسهای آنها هست، اگر که خواستید، دوستان میتوانند ارائه دهند یا تیمهایی از ترکیه میآیند که خیلی عجیب است. اینها را باید ببینید، شاید گفتن من خیلی تأثیر نگذارد.
این دو روز اتاق عملش تعطیل میشود٬ بیماران ما در بخشهای درمانی هستند و این دو روز مریضها میآیند و میروند و هم کارکنان میآیند و میروند. اینها همه متوجه قداست این اتاق در این دو روز میشوند. کسی که از هرجای دنیا میآید، دنبال یک چیزی میگردد که به دیوار اتاق یا تخت امام بمالد تا متبرک شود.
اینها همه تصاویرش هست. عربها برای نزدیکترین فرد خودشان که فوت کند، کاری نمیکنند ولی همانها وقتی وارد اتاق امام میشوند، ببینید روی تخت امام چه گریهای میکنند٬ چه ضجهای چه نالهای. قرآن امام٬ عصای امام٬ عمامه امام را برمیدارند و میبوسند. یک حس و حال عجیبی در این دو روز اینجا هست.
هم فیلمش موجود است و هم خودتان میتوانید بیایید ببینید که بعد از بیستوچند سال بعد از فوت امام هنوز یک رابطه معنوی بین امام و امت چطور گرم وجود دارد که احساس میکنند که امام همین الآن فوتشده است.
این حس را همه دارند؛ مخصوصاً کسانی که از خارج میآیند. آنها حسشان خیلی قویتر از ماست، چون جایی هستند که آزادی مردم ما را ندارند، ما چون در معنویات و مسائل مربوط به مذهبیمان کاملاً آزادیم و هر کاری میتوانیم انجام بدهیم٬ راحتیم ولی شما اگر جایی باشید که اگر خواستید یک جلسه قرآن برگزار کنید، صد نفر به شما گیر میدهند٬ معنای این آزادی را میفهمید. آنها وقتی میآیند اینجا، میفهمند چه اتفاقی افتاده است.
و شک نکنید که این بیداری اسلامی که از کشورهای عربی به وجود آمده است٬ ثمره انقلاب ماست و ثمره معنویتی است که حضرت امام در دنیا ترویجش کردند.
انشاءالله موفق باشید. بازهم سؤالی باشد، در خدمتان هستم. انشاءالله که استفاده کرده باشید.
*** گفتوگو از سیدمحمدمهدی توسلی – خبرگزاری تسنیم
در ادامه بخوانید» پاسخ آیتالله صافی گلپایگانی به نامه دختر بدحجاب