وقتی درباره مسعود پزشکیان حرف می زنیم یعنی درباره پیرمردهای سمی حرف میزنیم. همان ها که همه حرف هایشان «نمیشود ، نمی توانیم»است … پیرمردهای سمی که چیزی بلد نیستند اما پر حرف هستند. همش انتقاد و سرکوفت میزنند. پیرمردهایی که میگویند با باید هم دوست باشیم… اما خودشان بیشترین تنفر و بددهنی را ایجاد میکنند.
مسعود پزشکیان از آن دست پیرمردهای سمی است که کنارش بشینی و طبق نظرش و همسو او باشی ، او هم خوب است و میخندد اما آنقدر عقاید و افکارش در این سن تثبیت شده که اولین جملات تو را که مخالفش باشی مثل فحش می شنود… عصبانی و هیستیریک طور دستش را بالا می آورد طرف پیشانی و سرش … نمی داند چه بگوید یا از ان محل میرود … یا می گوید : من می فهمم که نمی فهمم اما تو نمی فهمی که نمی فهمی … همان جمله معروف مناظره اش …