ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا میانداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا میگذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رساندهاند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!/ یکبار دستان غواصها را بستند تا در رملهای امالرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس میبردند ولی امروز ظهور کردهاند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..
غواصها ظهور کردهاند، هیچ کس نمیتواند این را انکار کند. بچههای تفحص هم این را همان اول گفتند؛ اینکه بارها شده شهدا را دسته جمعی پیدا کنند، اما یافتن این تعداد شهید غواص در یک منطقه و همزمان، کم سابقه است.
مثل اینکه نفس گرفته باشند، به زیر آبهای اروند رفته باشند و نفسها را حبس کرده باشند تا در روزش و زمانش و «لحظه حساسش» به روی آب بیاییند و پیامی را که با آن نفس سالهای جنگ و جبهه در سینه حبس کرده بودند، طوری فریاد بزنند که همه بشنوند، همه دنیا.
اما انگار «پیامی که آوردهاند..» چندان هم به دل برخی ننشسته باشد، عصبانی شدهاند. اگر هم به روی خود نیاورده باشند، به زبان آوردهاند، حتی اگر شده برای دل خودشان که بعد از ۳۰ سال چرا امروز!؟ چرا سال گذشته نه!؟ چرا دو سال پیش نیامدید!؟ و چرا در این «لحظات حساس»!؟
و همه حرف و دعوا و دلخوری و غر و لند برای همین است که اصلاً چه کسی گفته «پیامی آوردهاند..» برای این «لحظات حساس» و اصلاً چرا مردم از آب بیرون آمدن غواصها را یک «بشارت» گرفتهاند برای این «لحظات نیاز».
درست در زمانی که به مدد یک خیمه شب بازی شب انتخاباتی، صحنهای را چیدهاند تا به دروغ به همه بگویند، تصمیم گرفتهایم مسیرمان را عوض کنیم و از قطار انقلاب پیاده شویم تا با کدخدا پیاده روی کنیم و دقیقاً در هنگامی که از نان شبمان گرفته تا آب خوردنمان را از صدقه سر لطف کدخدا تبلیغ کردهایم، و در همین دم آخر که همه چیز برای نوشتن و امضاء کردن و کف زدن مهیا شده است، در این «لحظه حساس» چه موقع آمدن بود!؟ چه موقع ظهور کردن بود!؟ چه موقع «پیام آوردن» بود و چه موقع بشارت دادن و گرفتن!؟
و اصلاً همه حرف همین است. غواصها برای به رخ کشیدن مهارت خود در نفس گیری که به زیر آب نرفتند، غواصها نفس گرفتند و به زیر آب رفتند تا کسی نتواند نفس انقلاب را بگیرد و حالا به روی آب آمدهاند تا همین را بگویند و فریاد بزنند.
و اتفاقا غواصها با دستهایی که ناخدای جنگ هشت ساله با گرای کدخدا آنها را بست به روی آب آمدهاند تا بگویند، کدخدا همان کدخداست و کارش همان دست بستن، خواه دست یک غواص در ام الرصاص و العماره،خواه دستان یک ملت در تحریم و پای میز مذاکره.
میگویند تشییع شهدا شده است میتینگ سیاسی! مگر انتظاری و قراری غیر از این بود. اصلا انقلاب اسلامی ما همه اش میتینگ سیاسی است. سالهاست خمینی کبیر یک میتینگ سیاسی بزرگ براه انداخته است از اهل حق در برابر طاغوت و اهل باطل.
انقلاب که هیچ، هیات و روضههای ما هم میتینگ سیاسی است. میتینگ سیاسی یاران قرن پانزدهمی سیدالشهداء علیهالسلام برای یاری امام در برابر یزید و یزدی و بوسفیان و سفیانی. سالها و قرنهاست که هیاتیها برای یاری امامشان میتینگ سیاسی برگزار میکنند و هفتگی و ماهانه و سالانه، نقش و جایگاه خود را در لشکر امامشان با گریه تمرین میکنند تا مبادا در «لحظه حساس» از یاریش باز بمانند.
سالها و قرنهاست که در میتینگهای سیاسیاشان منتظر رسیدن کربلا و عاشورای خود هستند که فرمود: « هر شهید کربلایی دارد که خاک آن کربلا تشنة خون اوست و زمان، انتظار میکشد تا پای آن شهید بدان کربلا رسد.»
این را درست گفتنهاند؛ تشییع شهدا تبدیل شده است به یک میتینگ سیاسی ولی این را شاید خجالت کشیدند بگویند که این متینگ سیاسی را خود شهدا براه انداختند با «ظهور در لحظه حساس».
ناراحتی از چیست!؟ از اینکه درست زمانی که داشتند جا میانداختند که مسیر انقلاب از کاخ کدخدا میگذرد و نه قدس و کرببلا، از آنطرف اروند و از راه کرببلا خود را با دستانی بسته به وسط میدان بهارستان تهران رساندهاند تا بگویند، «این سند جنایت کدخداست»!
حتماً ناراحتی دارد که یکی دو سال تلاش کنی به همه بگویی مردم من برای یک دبه آب و مقداری نان حاضرند در صف سبد کالای درب منزل کدخدا صف بکشند، و ناگاه ۱۷۵ غواص با میلیونها نفر از مردم، پشت به آب و اروند و کدخدا؛ به وسط شهر بیایند تا بگویند «بشارت شما را در این لحظه حساس» گرفتیم، همان بشارتی که میگفت «هیهات منا الذله»
شهدا برای انقلاب رفتند و جان دادند، و امروز برای انقلاب بازگشتهاند، تا در تشییع پیکرهایشان میتینگ سیاسی راه بیاندازند علیه کدخدا و هر چه کدخدا صفت است و مردم هم نشان دادند از چپ گرفته تا راست، استخوان پوسیده غواصهایشان را ترجیح میدهند به هر چه کدخدا و کدخدا صفت است و شاید همین بود که کدخدا دوستان و کدخدا صفتان، بهتر دیدند که نیایند در میتینگ سیاسی شهدای غواص.
یکبار دستان غواصها را بستند تا در رملهای امالرصاص مدفونشان کنند، تا شاید مانع شوند از پیامی که از راه کربلا به سمت قدس می بردند ولی امروز ظهور کردهاند، تا پیامشان را بیاورند، امروز شما دهانشان را نبدنید، تا پیامشان را بشنوید..
منبع : رجانیوز
سلام … عالی بود … ممنون از بازشنرش