محمدحسین امینی: خبرنگار ما در واحد مرکزی وبگردی عصر روز گذشته موفق شد ازجمله با یک دانشجوی مقطع پُست دکترای کُشتهسازی و همچنین یک فعال سیاسی نزدیک به جریان پراگماتیسم وخیم، گفتگوی کوتاهی ترتیب دهد که شرح آن را در ادامه میخوانید.
علیرضا، دانشجوی رشته نسبتاً نوپای کُشتهسازی که اکنون در مقطع پست دکترای آن مشغول به تحصیل است و به گفته خود مقالات و پژوهشهای متعددی در این زمینه تقدیم جامعه کُشتهسازان بدون مرز نموده است، در آغاز گفتگو با خبرنگار فرهنگ نیوز در پاسخ به پرسشی در زمینه نگاهش به مقولهی 9 دی پرسید: کسی میتواند این را پاسخ بدهد که چرا در مراسم ۹ دی سال ۸۸ ملت از درب منزلشان پای پیاده و بلکه سینهخیز به سمت خیابان آزادی و خیابان انقلاب نیامدند؟ آیا ملت گمان میکردند که ما تسلیم «صحنهآرایی خطرناک اتوبوسها» خواهیم شد؟!
او اضافه کرد: چرا مردم ایران فکر میکنند که حقدارند افسانهی فتنهی ۸۸ را اینقدر کش بدهند، اما مثلاً ما حق نداریم بحث برخی مفاسد اقتصادی را در رسانههایمان کش بدهیم؟ آیا ملت بر این باور است که اگر تبیین و روشنگری در باب فتنهی ۸۸ را کش بدهد، ما با همکاری سرویسهای اطلاعاتی دنیای آزاد قادر به تکرار ماجراهای آن سال نخواهیم بود؟ یا مثلاً گمان کردهاند که اگر ما مسئلهی فسادهای اقتصادی را در مطبوعات کش ندهیم و فضای جامعه را با شایعات ملتهب نکنیم و مجرمین اصلی را فراری ندهیم، مرتبطان و عوامل ما قادر به ادامه دادن این فسادها نخواهند بود؟
تحصیلکردهی مقطع تحصیلات تکمیلی رشته کُشتهسازی در ادامهی گفتگو ضمن اشاره به وجود برخی ممانعتها و موانع سؤالبرانگیز در کشور گفت: چرا در کشور ما اجازه داده نشد که «هواپرستی افراد» بر رأی و خواست مردم ارجحیت داشته باشد؟ کسی میتواند پاسخ دهد که چرا انتخابات سال 1388 ابطال نشد؟ آیا مردم منافع خود را بهتر از ما میشناختند؟! در کشوری که ما نتوانیم برای مردم اولویت تعیین کنیم، دیگر چه کسی میتواند «دقیقترین پاسخ» را به علامتهای صهیونیسم بینالملل برای دخالت در امور ایران بدهد؟ مگر میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – تمام تلاشش را جهت «تعیین تکلیف کردن برای مردم» نکرد؟ چرا عدهای مقابله کردند؟
علیرضا ضمن اعتراض به رواج برخی سلیقه ها در صداوسیما، ازجمله به تکرار زیاد یک داستان در صداوسیما اشاره و بدان انتقاد کرد: چند بار باید این قصه را بشنویم که 5 سال و نیم پیش، یک هیئتهایی از ایران به دیدار مسئولین وزارت اطلاعاتِ ساحلعاج رفته بودند! سر میز شام از مسئولین آنها پرسیده بودند که شما دربارهی مسئلهی انتخابات مشکلی با نامزدهای انتخاباتیتان دارید؟ پاسخ داده بودند نه، مثلاً چه مشکلی؟ گفته بودند ما اینجا هرچند سال یکبار یک انتخابات برگزار میکنیم، 45 دقیقه از اتمام رأی دادن مردم نگذشته فلان نامزد انتخاباتی زنگ میزند و با اعتمادبهنفس مثالزدنی میپرسد:«من برندهی قطعی با نسبت آراء بسیار زیاد هستم. مخالفتی هست؟» برایش توضیح میدهیم که هنوز معلوم نیست که بابا! او هم میگوید که «حالا که اینطوره، پس از اول برگزار کنید انتخابات را»! همهی ما بارها و بارها این قصه را شنیدهایم. بس نیست واقعاً؟!
او ضمن مخاطب قرار دادن مسئولان صداوسیما گفت: آقای صداوسیما! جهت اطلاعتان ساحلعاج فقط یک «جمهوری» پیشپاافتاده است. ولی وقتی در ایران واقعاً فکر میکنیم که بلدیم و امکانش را داریم و امیدواریم که بتوانیم با رایزنی با رهبری و حتی فشار آوردن به ایشان از طرق مختلف، انتخابات را ابطال کنیم، خوب چرا نکنیم؟ واقعاً هیچوقت اجازه داده نشد که این پرسش ساده از یکی از کانالهای 24 ساعته ی شما فقط برای چند دقیقه با مردم در میان گذاشته شود! چرا؟ بگذارید مردم فقط به همین یک پرسش فکر کنند: وقتی میشود در هنگامِ باخت در انتخابات آن را ابطال کرد و دوباره برگزار نمود، چرا از این فرصت استفاده نکنیم؟! ها؟!
علیرضا در ادامه سخنانش گفت: چرا مردم ایران از صداوسیما تقاضا نمیکنند که ماجراهای سال 88 را دوباره و چندباره پخش نکند؟ اگر این برنامهها مخاطب ندارند اصلاً چرا با پول بیتالمال ساخته و پخش میشوند؟ اگر دارند ساخته و پخش میشوند، نکند هنوز مخاطب داشته باشند؟! کسی حواسش هست آقا؟! یکی از پرسشهای مهم و اساسی من این است که چرا اثری از جلب رضایت مهندس موسوی – آن مجسمهی تقوا – در برنامههایی که درباره 9 دی پخش میشود وجود ندارد؟
او همچنان که به طرح پرسشهایی میپرداخت سخنانش را اینگونه پایان داد: چرا در هیچ کجای تاریخ ایران تصور دقیقی از کمیت و کیفیت وجود نداشته؟ اصلاً بیایید فرض کنیم تقلبی هم در انتخابات سال 88 رخ نداده باشد (فرض محال که محال نیست!) چرا کسی متوجه این مسئلهی ساده نمیشد و نمیشود که چهبسا جمعیتی که از نظر کمّی خیلی کمترند، از نظر کیفی خیلی بیشتر باشند؟ اصلاً چرا همیشه «تعداد» آراء شمرده میشود؟ چطور ممکن است رأی کسانی که از فرط فرهیختگی به میرحسین موسوی – یعنی همان مجسمهی تقوا – رأی داده بودند با رأی آن دیگران – که چون نمیخواهم حرف بدی بزنم زود عبور میکنم – یکی باشد؟ واقعاً در سال 88 آیا شاهد یک کودتای سازماندهی شده علیه «کیفیت» نبودیم؟ میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – از نظر فنون برجستهای که بلد بود، آیا با آن رقبای دیگر – که چون نمیخواهم حرف بدی بزنم زود عبور میکنیم – قابل مقایسه بود؟
در ادامه، همکار ما از واحد مرکزی وبگردی به سراغ علیرضا، دیگر فعال سیاسی اجتماعی که به گفته خود با «پراگماتیستهای وخیم» نزدیکی فکری داشت رفت و از او خواست که نظراتش را ازجمله دربارهی مطالبی که دوست کُشتهسازش علیرضا گفته بود مطرح کند.
علیرضا، پراگماتیستِ وخیم که مایل بود ادامه مباحث دوست کُشتهساز خود در موضوع صداوسیما را پی بگیرد گفت: من میپرسم. آیا صداوسیما که از بیتالمال تغذیه میکند و موظف است از همهی فرصتها بهره ببرد، هیچ خبر دارد که میتواند دروغ بگوید و همچنان در دل مردمان بماند؟ آیا صداوسیما خبر دارد که میرحسین موسوی – آن مجسمهی تقوا – در سالهای 88 و 89 که هنوز فرصت ارتباط با مردم را داشت، فقط با کمک دروغهایی که گفت چند صد درصد محبوب شد؟ آیا صداوسیما خبر دارد که موسوی تنها با دروغِ «تقلب در انتخابات» موفق شد کاری بکند که مردم جز هنگام پخش زندهی فوتبال یا برخی مواقع استثنایی دیگر هیچ کاری جز «اندیشه بهاندازهی دروغ او» نکنند؟ چرا صداوسیما این فرصت را از دست میدهد؟ اصلاً صداوسیما خبر دارد که موسوی – آن مجسمهی تقوا – در خلال سالهای 88 و 89 در زیرزمین خانهاش موفق به بومیسازی فناوری ضد تهوع شد؟! فناوریای که باعث میشد او بتواند هرچقدر لازم میداند دروغ بگوید اما ملت همچنان دچار تهوع نشوند! خوب این بد بود؟ چرا هنوز قدرِ این فناوری بومی دانسته نشده است؟
علیرضا در ادامه با اشاره به وقایع 30 خرداد 88 در تهران و ظلمِ سازمانیافتهای که از فردای آن روز در حق اراذلواوباش شد گفت: آن جمعیتِ قریب به 400 هزارنفری که بهعنوان آتش زنندگانِ شهر تهران در سیام خرداد سال 88 صادقانه فعالیت کردند، بهروشنی دستچینشدهترین نیروها و درونیترین و محکمترین دژ میرحسین موسوی – همان مجسمه تقوا – بودند، همانها که وحشت و فرار مردم از دست خودشان را نه از طریق جلوههای ویژهی تلویزیون بیبیسی که با چشم خود دیده بودند و میتوانستند ترس و نفرت مردم در 30 خرداد را با شوق آنها در روزهای قبل از انتخابات مقایسه کنند.
اینها اما بعداً از زبان موسوی – آن مجسمه تقوا – شنیدند که بحمدالله «مردمِ علاقهمندِ او» بیش از موارد قبل در خیابان حضور داشتند! آن 400 هزار نفر بهراستی چه گناهی دارند؟ آیا انصاف است که به آنها گفته شود که هنوز مصلحت در این است که از اقدامات شجاعانه و جان برکفانهشان با عنوان «حضورِ عدهی بیشتری از علاقهمندانِ مردمیِ موسوی» یاد شود؟ حتی ممکن است آنها خودشان را به این راضی کنند، اما آیا در خلوت خود میتوانند باور کنند که آنهمه چیزی که آتش زدند را درواقع آتش نزدهاند؟! این بعید نیست؟
وی در انتها مانند دوست کُشتهساز خود به نقد فرصت سوزیهایی پرداخت که معتقد بود در صداوسیما به وقوع پیوستهاند. او با مخاطب قرار دادن مدیران این رسانه ازجمله گفت: آقای صداوسیمای جمهوری اسلامی! خبر داری که هرچند روایت شده که «بهتان و دروغ از آسمان و زمین سنگینترند» ، اما موسوی – آن مجسمه تقوا – بهتان زد و دروغ گفت و همچنان هم بهگونهای مظلوم است که عدهای از نمایندگان مجلس صبح و شبشان را برای رفعِ ظلم از او یکی کردهاند؟ اگر خبر داری، چرا خود را به دروغ و بهتان مجهّز نمیکنی؟! چرا نگاه نمیکنی که فقط چند جمله تهمت و دروغ از یک انسان یکلاقبا که از پسِ دیوارهای حصر به بیرون میرسد چگونه توپخانههای دروغ در پراگ و لندن و واشنگتن را تغذیه میکند؟ آیا فکر میکنی که تغذیه نمیکند؟!
اگر اینطور است، چرا آن آدم یکلاقبا را از حصر خارج نمیکنی تا قدری بیشتر دروغ بگوید و آنوقت خوب متوجه شوی که دروغ چقدر تأثیر دارد؟ چرا باور نمیکنی آن شیطانی که شمشیرِ «بزرگترین دروغ تاریخ جمهوری اسلامی» را در دست موسوی – آن مجسمه تقوا – گذاشت، قادر است آن شمشیر برّنده را در اختیار تو هم بگذارد؟! تا کی میخواهی این حرف نخنما را تکرار کنی که نمیخواهیم بابت دروغ هزینه بدهیم؟! کدام هزینه؟ مگر خبر نداری که حتی آنهایی که اخبار دروغِ بیبیسی فارسی را برای مردم میخوانند هم به آن اخبار باور ندارند؟! دروغ چه هزینهای داشته برای دروغگو؟! آقاى صداوسیما! راستی کم جو! صداقت کم جو! روشنگری کم جو! دروغگویِ حرفهای آور به دست! و به دست هم نمیآوری تا وقتیکه در شیوهات تجدیدنظر نکنى و دست از صداقت برنداری…