وقتی درباره مسعود پزشکیان حرف می زنیم یعنی درباره پیرمردهای سمی حرف میزنیم. همان ها که همه حرف هایشان «نمیشود ، نمی توانیم»است … پیرمردهای سمی که چیزی بلد نیستند اما پر حرف هستند. همش انتقاد و سرکوفت میزنند. پیرمردهایی که میگویند با باید هم دوست باشیم… اما خودشان بیشترین تنفر و بددهنی را ایجاد میکنند.
مسعود پزشکیان از آن دست پیرمردهای سمی است که کنارش بشینی و طبق نظرش و همسو او باشی ، او هم خوب است و میخندد اما آنقدر عقاید و افکارش در این سن تثبیت شده که اولین جملات تو را که مخالفش باشی مثل فحش می شنود… عصبانی و هیستیریک طور دستش را بالا می آورد طرف پیشانی و سرش … نمی داند چه بگوید یا از ان محل میرود … یا می گوید : من می فهمم که نمی فهمم اما تو نمی فهمی که نمی فهمی … همان جمله معروف مناظره اش …
مسعود پزشکیان از أن دست پیرمردهایی است که جوانی اش به بیکاری و هول بودن گذشته است… وگرنه دوری از سنت پیامبر یعنی ازدواج را ، به عنوان کار خوب و حسنه جا نمیزد… این که نخواسته است بعد از فوت همسرشان ، ازدواج کند … به خودشان مربوط است. نه به هیچ کسی… اما اینکه در تبلیغات میگوید «همانطور که به همسرم وفا دار بودم و بعد از او ازدواج نکردم به ایران هم وفادارم» … این دیگر به همه ما مربوط است چون سنت زشتی را با روکش خوب به مردم قالب میکند…
ویدیو : اگر روسیه مسعود پزشکیان را داشت مردمش باید علف میخوردند {ویدیو علی علیزاده}
حجم : 8 مگابایت : دریافت | لینک تلگرام | لینک ایتا | لینک بله | لینک مگا