وقتی که دورهٔ 250 سالهٔ امامت را بررسی نماییم، طلاییترین دوره همان چهار سال و نه ماه مدت خلافت امیرالمؤمنین (ع) است و همین شش یا هفت ماه خلاف امام حسن (ع) که با همهٔ کوتاهی و دردسرها و موانعی که لازمهٔ یک حکومت انقلابی است، با اعمال روشهای انسانی و عدالت مطلق و رعایت ابعاد گوناگون اسلام در زندگی جامعه، همراه با قاطعیت و صراحت و جرأت، در این دوره درخشیده و نمونهٔ بوده است…
برای حکومتها و نظامهای اجتماعی بشر و در قرنهای بعد همواره همچون خاطرههای گرمی از آن دوره یاد میشده و دریغ آن روزگار خورده میشده و رژیمهای زمانهای بعد در مقایسه با آن دوره همیشه محکوم بوده است و امامان شیعه در راه زنده کردن چنین حکومتی به اشکال گوناگون تلاش میکردهاند.
امام مجتبی (ع) در دوره ای که آن تشکیلات و حکومت نوپای علوی به دلایل متعدد نفسهای آخرش را میکشید تمام تلاش ممکن را در راه حفظ این دستاورد هزینه کرد.
اگرچه این جهاد همه جانبه به نتیجه نرسید اما در عین حال درس و تجربهٔ آموزنده ای بود که میتوانست وضع و حال یک انقلاب صددرصد اسلامی را در میان جامعه و مردمی تربیت نیافته و به انحراف کشانده شده نشان دهد و از آن روز به بعد، روشهای دراز مدت و همراه با تربیتهای دشوار و سخت گیرانهٔ حزبی بر امامان بعدی تحمیل گردید.
حرکتی تهاجمی و با برنامه
حضرت امام حسن مجتبی (ع) بعد از شهادت پدرش علی (ع) مدت شش ماه یا هفت ماه و هفت روز، کشور اسلامی را اداره کرد و از مردم بیعت گرفت؛
بیعت یک سنت عربی بود که در کارهای مهم مانند سلطنت و امارت اجرا میشد، زیردستان به ویژه سرشناسان، بیعت و موافقت به امیر یا سلطان میدادند و مخالفت بعد از بیعت عار و ننگ قومی بود و مانند تخلف از امضای قطعی، جرم مسلم شمرده میشد و در سیرهٔ پیامبر اکرم (ص) نیز در جایی که به اختیار و بدون اجبار انجام مییافت، اعتبار داشت و حضرت مجتبی بعد از گرفتن بیعت از مردم که امامت و حکومتش به حسب ظاهر نیز رسمیت یافت، تمامی والیان و کارگزاران پدرش را از نظر حکومتی ابقا نمود.
سپاهی متشتت
حضرت امام حسن (ع) هنگامی عهده دار امر خلافت اسلامی گردید، که مجتمع آن روز را گروهی آشفته و سست ایمان دنیاپرست و دغلکار تشکیل میداد و تن آسایی، تجملّ پرستی و دنیاطلبی، جای مجاهدت، پاکبازی، زهد و ساده زیستی را گرفته بود و شعله فضلیت و تقوا رو به خاموشی میرفت.
امام مجتبی (ع) بلافاصله برای نابود ساختن رژیم غیر اسلامی و ضد انسانی معاویه، همت گماشت و لشکری را که پدر بزرگوارش برای نبرد با رژیم شام آماده کرده بود، برای جنگ سازمان داد.
اما این ارتش سست اراده و متفرق که اصلاً روحیهٔ جنگی نداشت، هرگز شایستهٔ ادای فریضهٔ جهاد نبود. کارشکنیهای خوارج از سویی و سستی و بی ارادگی گروه غارتگری که مطیع محض رؤسای قبایل خود بودند، از سوی دیگر، ارتش حضرت امام حسن (ع) را از درون پوک و متلاشی ساخته بود.
غلبه روحیه خیانت
امام به ناچار با چنان لشکر بی سامان و بی روحیه، از کوفه بیرون شد و در اردوگاه نخیله اردو زد، حضرت، حکَم کندی را با چهار هزار کس به مقابلهٔ لشکر معاویه فرستاد، ولی این فرمانده خیانت پیشه، با دریافت پانصد هزار درهم، به لشکر دشمن پیوست آنگاه ستون بعدی متشکل از چهار هزار لشکر به فرماندهی یک سردار مرادی از نو گسیل داد، اما کیسههای پول معاویه او را هم فریفت و تسلیم سپاه شیطان شد.
در اینجا امام پس از مطالعهٔ کافی، پسر عموی پدرش عبیدالله ابن عباس را که در زمان علی (ع) والی یمن بود و سپاهیان خونخوار معاویه دو فرزند خردسالش را در دامان مادر کشته بودند، با سپاهی گران به جنگ معاویه فرستاد
و از او برای پایداری در جنگ پیمانهای محکم گرفت، عبیدالله با آنکه قلبش مالامال از کین و عداوت معاویه بود هم در برابر یک میلیون درهم و وعدهٔ فرماندهی یکی از ولایات شام، شبانه به اردوگاه معاویه پیوست و لشکریان صبح هنگام خیمهٔ فرماندهی را بدون فرمانده دیدند.
بهره برداری معاویه
این خیانتهای پیدرپی و تبلیغات ستون پنجم دشمن و نفاق افکنی های جاسوسان معاویه آنچنان اثرات سوء خود را ظاهر ساخت که لشکریان امام حسن (ع) حاضر به جنگ نمیشدند که هیچ بلکه اردوگاه امام را به غارت گرفتند و عبا و سجادهٔ امام را بردند و در آن گیرودار، در اثر حملهٔ ناگهانی تروریستهای معاویه، آن امام زخمی شد و از توطئهٔ دادن آنحضرت به معاویه با خبر گردید.
در چنین موقعیت خطرناکی بود که نامهٔ معاویه به امام حسن (ع) رسید، که فرماندهان قبایل و سران سپاهت همه به من تسلیم شدهاند و امام (ع) کاملاً از بی وفایی و نابکاری ارتش کوفه مطلع گردید، در این نامه معاویه از حضرت حسن مجتبی (ع) تقاضای صلح کرده بود.
الزام به صلح
در چنین شرایطی که جان و هستهٔ مقاومت در خطر نابودی است، سیاست سالم و معقول اقتضا میکند که با امضای قرارداد صلح، خود و آن عده از تربیت یافتگان خود را از خطر نابودی قطعی نجات داده و در انتظار روزی باشند که زمینهٔ مناسب تر فراهم آید.
اگرچنین شرایطی برای حضرت علی (ع) هم پیش میآمد، صلح میکرد، و قوای نظامی علی الاکثر، از جنگ و مقاومت سرباز میزدند، چنانکه حضرت وقتی که آنها را به جنگ تحریص میکرد، گفتند البقیه البقیه، یعنی ما میخواهیم باقی بمانیم. اگر چنانچه این نیرو تن به ذلت نمیدادند، شکست لشکر شام قطعی بود، زیرا آنان در صفین ضرب شست لشکر عراق را دیده بودند.
تغییر شکل مبارزه به اشکال درازمدت
پس از صلح امام حسن (ع) کارهای نیمه مخفی و برنامههایی که هدفش، تلاش برای بازگرداندن قدرت به خاندان پیامبر در فرصتهای مناسب بود، آغاز شد که با پایان یافتن زندگی شرارت آمیز معاویه زمینهٔ فرا رسیدن چنین آرمانی فراهم بود.
همین بود که پس از حادثهٔ صلح امام حسن (ع) اقدام بسیار مهمی که انجام گرفت، گسترش اندیشهٔ شیعی و سر و سامان دادن به جمع پیوسته و باورمندی بود که اکنون بر اثر سلطه ظالمانهٔ خلفای اموی و فشاری که بر آنان وارد میآمد، میتوانست از تحرک بیشتری برخوردار باشد و همواره چنین است که اختناق و فشار به جای آنکه عامل گسیختگی نیروهای منسجم و تحت فشار باشد، موجب هرچه پیوسته تر و راسخ تر و گسترده ترشدن آنان میشود.
جمع آوری نیروهای اصیل و مطمئن شیعی و حراست آنان از گزند توطئههای بی امان ضد شیعی دستگاه اموی و گسترش تفکر اصیل اسلامی، در دایرهٔ محدود ولی پر عمق، جذب نیروهای بالقوه و افزودن آنان به جمع شیعیان، اقدام به موقع و مناسبی بود برای منفجرساختن نظام جاهلی بنی امیه و جایگزین ساختن نظام صحیح اسلامی. استراتژی امام حسن (ع) و آخرین علتی که پذیرش صلح را برای آنحضرت اجتناب ناپذیر میساخت، همین بود.
توجیه نیروهای خودی در جهت مبارزه جدید
گویا به همین جهت که مبارزهٔ علنی کار به جایی نمیبرد، پس از حادثهٔ صلح، وقتی جمعی از شیعیان به سرکردگی مسیب ابن نجبه و سلیمان ابن صرد خزاعی به مدینه که امام تازه از کوفه بدانجا بازگشته بود و آن شهر را مجدداً پایگاه فکری و سیاسی خود قرار داده بود، نزد آن حضرت رفتند و پیشنهاد بازسازی قوای نظامی و تصرف کوفه و حمله به سپاه شام را مطرح کردند.
امام آن دو نفر را از میان جمع برگزید و نزد خود به خلوت خواند و با بیانی که از کم و کیف آن اطلاعات کاملی در دست نیست، آنان را به نادرستی این نقشه قانع ساخت و آنان هنگامی که نزد یاران و همسفران خود، بازگشتند به سخنان سربسته و کوتاه فهماندند که موضوع قیام نظامی منتفی است و باید به کوفه برگردند و به کار خود مشغول شوند.
با توجه به این نکته است که برخی از مورخین هوشیار معاصر عرب، معتقد شدهاند که نخستین سنگ بنای تشکیلات سیاسی شیعه، در همان روز و در همان مجلس نهاده شد که این دو چهرهٔ معروف، با امام حسن (ع) دیدار و مذاکره کردهاند.
یکی از آن سخنان که امام در جمع دوستان خود مطرح کرده است، این است: «آنگاه که مرا از دست داده باشید بسیار چیزها خواهید دید که تمنای مرگ کنید، بی عدالتی، دشمنی، انحصارطلبی، سبک شمردن حق خدا و بیمناکی بر جان و مال خود و… و هنگامی که چنین شود، باید خویشتن را به طور جمعی به وسیلهٔ حفظ کنید و به پراکندگی دچار نشوید، مقاومت و نماز و تقیه را پیشه سازید و بدانید که خداوند هر لحظه به رنگی درآوردن را از بندگانش مبغوض دارد، از حق و اهل حق میگذرید، زیرا هر آن کس که دیگری را به جای ما انتخاب کند، دنیا را از دست خواهد داد و گناهکار از این جهان رخت بر خواهد بست».
این سخن که آشکارا ترسیمی است از مهمترین نابسامانیهای دوران اموی و فرمانی است دایر بر تشکل و سازمان گیری و هماهنگی، در شمار جالبترین اسناد مربوط به حزب شیعه است و همین طرح است که در دیدار امام حسن (ع) و دو نفر از زبدهترین شیعیان شکل عملی و عینی مییابد،
بی گمان همهٔ پیروان و شیعیان از این نقشهٔ بسیار هوشمندانه، مطلع نبودهاند، از اعتراضها و ایرادهایی هم که از سوی دوستان بر آن حضرت وارد میآمد، همین بود ولی پاسخی که کراراً به این مضمون: «چه معلوم است شاید این برای شما آزمونی باشد و برای دشمن شما بهرهٔ زوال پذیری» از آن حضرت شنیده میشد، اشارتی پنهان به همین سیاست پنهان و تدبیر داشت.
احیای تمایل به مدل حاکمیت علوی
در طول حکومت جبارانهٔ معاویه، با شرح دردآوری که مؤرخان، از جفاها و ستمهای او نسبت به شیعیان نوشتهاند، تا آنجا که لعن بر علی ابن ابیطالب (ع) چون سنتی رایج گشته بود، اما رشد اندیشهٔ شیعی و افزایش آنان رو به تزاید بود و حجاز و عراق، معروفترین و نام آورترین چهرههای شخصیت شیعی را در سینهٔ خود جای داده بود که چون حلقههای زنجیر به یکدیگر متصل و از حال یکدیگر مطلع بودند.
حجر ابن عدی وقتی که شهید شد، در چندین نقطه از کشور، علی رغم اختناق شدید، اعتراض بلند میشود و شخصیت معروفی در خراسان به دنبال اعتراض خشم آلودی از شدت اندوه جان میسپارد.
نامههای فراوان از مردم کوفه برای امام حسین برای دعوت به قیام و پس از شهادت امام حسین (ع) پیوستن دهها هزار نفر به گروه انتقام گیران تحت عنوان توابین و یا در سلک سپاه ابراهیم و مختار و شورش بر ضد حکومت اموی، این گرایشها و پیوندها و حرکتها، جز در سایهٔ یک فعالیت حساب شده و تشکیلاتی از سوی گروه شیعیان متحد و یکدل و یک جهت، ممکن و معقول نیست؛
زیرا دستگاه مسلط اموی به وسیلهٔ صدها قاضی و قاری و خطیب و والی اداره میشد و با تبلیغات حساب شده و فعالیتهای سری دیگری که از طرف یک جمع پیوسته و یک جهت و وابسته اداره میشد.
زمینه سازی قیام کربلا
فرماندار مدینه در اثر گزارشی که از فعالیتهای امام به دست آورده بود، به معاویه نوشت: اما بعد، عمر ابن عثمان گزارش داد که مردانی از عراق و کسانی از سرشناسان حجاز، نزد حسین رفت وآمد میکنند و گمان قیام او هست، من در این باره تفحص کردم و خبر یافتم که حسین قصد برافراشتن پرچم مخالفت دارد، نظر و فرمان خود را بنویس.
از مجموع مطالعات تاریخی به دست میآید که حضرت امام حسن مجتبی (ع) زمینهٔ جنگ علیه حاکمیت نامشروع و استبدادی معاویه، برایش میسر نبود، اما در چارچوب یک فعالیت سیاسی و در راستای اهداف بلندمدت حکومت اسلامی، اساس یک مبارزهٔ پنهانی را پی ریزی کرد و شیعه را به صورت یک جمع متشکل و هدفدار برای یک مبازرهٔ مکتبی دوامدار حفظ کرد و به نسلهای بعدی سپرد.
منبع: تسنیم