نظریه روان شناسی اجتماعی مارپیچ سکوت بیانگر یک رفتار اجتماعی برخاسته از ساحت روان شناسی است؛ زیرا وقتی فرد احساس میکند تنها است، از ابراز عقاید خویش سر باز میزند؛ زیرا ترس از «طرد اجتماعی» بزرگترین عامل در همرنگی با جماعت است.
اگر افراد جامعه احساس کنند دیدگاه و نظر آنها در «اقلیت» قرار دارد و اکثر افراد جامعه نظری متفاوت با آنها دارند بهطور معمول تمایلی به ابراز نظر و عقیده خود نشان نمیدهند و بیم آن دارند که به خاطر ابراز عقیده و نظر متفاوت خویش در انزوا قرار گیرند. بر این اساس یکی از ترفندهای خطرناک عملیات روانی که از آن به «مارپیچ سکوت» تعبیر میشود ساخته شده است.
شکی نیست که مارپیچ سکوت زمانی کارآیی دارد که انسان به خودباوری نرسیده باشد و گفتمان حاکم اجتماعی چنان سایه سنگین و سهمگین خویش را بر او تحمیل کند که نتواند رأی و عقیده خود را بیان کند.
از نظر آموزههای قرآن، مومنان هرگز احساس تنهایی نمیکنند؛ زیرا این باور که «تنهاترین تنهاها شوم باز خدا هست» او را در چنان عزت نفس الهی فرو میبرد که هیچ عامل درونی و برونی نمیتواند او را به ذلت «همرنگ جماعت شو» بیفکند تا جایی که حق را فدای باطلی که چون کفی بر روی آب هیچ و پوچ است، کند.
نظریه مارپیچ سکوت بیانگر آن است که گفتمان حاکم یا گفتمان به ظاهر حاکم میتواند حقیقت را از تجلی در صحنه اجتماع و تبدیل شدن به پدیده و واقعیت اجتماعی باز دارد و گفتمان باطلی را گفتمان حاکم معرفی کند در حالی که چنین نیست.
این شیوه ” مارپیچ سکوت ” در تبلیغات رسانهای و جوسازی دروغین به کار گرفته میشود تا جایی که یک گروه یا جامعه اجتماعی ممکن است به توهم حاکمیت امری یا پدیدهای از ابراز عقیده خویش خودداری کند تا به سبب عقایدشان منزوی یا طرد نشوند.
درحقیقت این ترس برخاسته از عامل دروغین یعنی حاکمیت گفتمانی است که افرادی که ممکن است اکثریت اجتماع را تشکیل بدهند ناخواسته از ترس آنکه اقلیت مطرود باشند از ابراز عقاید خویش در اجتماع خودداری میکنند؛
زیرا ترس از انزوا و طرد اجتماعی یکی از مهمترین عوامل در تغییر رفتار اجتماعی انسانها است. به سخن دیگر این ترس از انزوا منجر به سکوت به جای ابراز عقیده میشود. شکی نیست که رسانهها و عوامل مزدور آنها عامل مهمی هستند تا با فضاسازی، امری را گفتمان غالب و فراگیر معرفی کنند و عقاید دیگران را به عنوان اقلیت به حاشیه برند.
در حقیقت رسانهها با گفتمان سازی دروغین میتوانند اکثریت را به سکوت و خاموشی ببرند و با افکارسازی دروغین، امری را جزو افکار عمومی قالب کرده و به خورد مردمان دهند. در اینجا دیگر فهم افکار عمومی مهم نیست، بلکه افکار سازی عمومی در دستور کار است. در مطلب حاضر ترفند روانی مارپیچ سکوت از دیدگاه قرآن بررسی شده است.
ملاک حقانیت از نظر قرآن
از نظر آموزههای قرآن، هر کسی به تنهایی باید به عنوان یک امت عمل کند؛ زیرا مسئولیتهای فردی و اجتماعی انسان به عنوان تکالیف الهی او را موظف میکند تا خود به تکلیف خویش عمل کند، حتی اگر دیگران به تکلیف خویش عمل نکنند؛ زیرا تکلیفگریزی دیگران موجب نمیشود تا شخص از انجام تکلیف خود شانه خالی کند.
اصولا از نظر قرآن، انسان باید حق محور باشد و اکثریت و اقلیت در این باره هیچ نقشی ندارد؛ اگر چه از نظر روحی و روانی حمایت اکثریت میتواند دلگرمی برای عدهای باشد اما انسان باید دلگرم به خدا و نصرتهای الهی باشد و از خدا بخواهد تا در هر حال او را یاری دهد تا به تکلیف عمل کند.
وقتی انسان حق محور باشد، به این امر توجهی نمیکند که آیا دیگران همراهی خواهند کرد یا نه و آیا با انجام تکلیف به نتیجه مطلوب میرسد یا نه. زیرا در تکلیف مداری و حق محوری، نه اکثریت و همراهی دیگران نقش دارد و نه به نتیجه رسیدن یا نرسیدن؛ زیرا مومن مامور به تکلیف است نه به نتیجه.
اگر اینگونه باشد حتی اگر به نتیجه ظاهری از انجام تکلیف نرسد، او انسان موفقی است؛ زیرا توفیق یافته تا به تکلیف عمل کند که رضایت الهی در آن است؛ حال اگر همراه با این توفیق انجام تکلیف، به نتیجه مطلوب هم برسد، «نور علی نور» خواهد بود؛
زیرا هم به تکلیف عمل کرده و هم به نتیجه دلخواه رسیده است؛ اما اگر اینگونه نشد و مثلا در جهاد شهید شد دست کم به یکی از مهمترین اصول تکلیف یعنی انجام وظیفه و تکلیف جامه عمل پوشیده و توفیق، رفیق او شده است.(توبه، آیه 52)
باید توجه داشت که از نظر قرآن، اکثریت معیار حقانیت نیست؛ چه بسا اکثریت فاقد عناصر حقانیت باشند چرا که یا بیعلم هستند، یا بیتعقل عمل میکنند.(عنبکوت، آیه 63؛ حجرات، آیه 4؛ نحل، آیه 75؛ یونس، آیه 60؛ فتح، آیه 116)
البته اقلیت نیز ملاک حقانیت نیستند؛ زیرا اینگونه نیست که اقلیت همواره بر مدار حق و حقانیت باشند؛ بلکه ممکن است در یک جامعه ایمانی اقلیتی نیز به باطل رو آورند.
از نظر قرآن، هر انسانی موظف و مکلف است تا به تکلیف خویش عمل کند و حق را معیار بشمارد. این حق را میتوان از طریق الهامات فطری الهی که در قلب سلیم است(شمس، آیات 7 و 8) و از طریق وحی الهی پیامبران شناخت و بدان عمل کرد.
مارپیچ سکوت در برابر فساد از نظر قرآن
از نظر قرآن، هر کسی تکلیف دارد تا در برابر فساد به عنوان امر باطل قیام کند و اجازه ندهد تا فسادی شکل گیرد یا گسترش یابد. سکوت و بیطرفی در برابر فساد گناهی بزرگ و ظلمی عظیم است که موجب تباهی انسان و محیط زیست میشود.
خدا بیان میکند که ساکتین در برابر فساد را همان گونه مجازات کرده که مفسدان را مجازات کرده است؛ زیرا این افراد در توسعه و تثبیت فساد مفسدان نقش داشتهاند و شریک جرم آنان هستند.
نمونه روشن این افراد را میتوان در داستان اصحاب سبت نشان داد که گروهی بر خلاف حکم الهی در روز شنبه ماهی را محدود به محدوده میکردند و روز یکشنبه آنها را صید میکردند. خدا بیان میکند در این میان گروهی اندک نسبت به این عملکرد خلافکاران مفسد اعتراض میکردند و آن را «معذرت» در پیشگاه خدا میدانستند؛
زیرا بر آن بودند که به تکلیف خویش در نهی از منکر عمل کنند؛ در مقابل، گروهی دیگر سکوت کرده و حتی خواهان این بودند که ناهیان نیز امر را به سکوت بگذرانند. خدا در قرآن بیان میکند که مفسدان خلافکار را با همین ساکتین مجازات کرده و تبدیل به میمون کرده و تنها ناهیان را نجات داده است.(اعراف، آیات 163 تا 166)
مسئولیت عالمان و رهبران اجتماعی نسبت به امور اجتماعی سنگینتر و شدیدتر است. برآنان است که سکوت نکنند و به تقابل با منکران و مفسدان بپردازند و آنان را نهی از منکر کنند.(هود، آیه 116؛ مائده، آیه 63)
خدا در قرآن میفرماید؛ سکوت در برابر مفسدان و خلافکاران حتی اگر قویتر و اکثریت باشند، جایز و روا نیست؛ زیرا این سکوت موجب نابودی جامعه و اجتماعات انسانی میشود. (اعراف، آیات 163 تا 166؛ هود، آیات 116 و117)
سکوت در برابر منکرات جامعه از عوامل کفر و لعن ساکتین از سوی خدا میشود و خشم الهی را به دنبال دارد.(مائده، آیات 78 و 79)
جوسازی رسانهای و تبلیغاتی به نفع اقلیت فاسد باطل
باید توجه داشت که همواره گروههای بدکار و فاسد، به دلیل آنکه هیچ حرمت و احترامی برای قانون و اخلاق و مانند آنها قائل نیستند، انسانهای بددهن و یاوهگو، بدزبان، زشتگو و دریده هستند که در اصطلاح قرآنی از آن به فجور یاد میشود؛ زیرا فجور یعنی دریدگی. این افراد چون اعتقادی به قیامت و حسابرسی آن ندارند، خطوط قرمز نداشته و اگر خط قرمز اخلاقی و قانونی باشد آن را میدرند.(قیامت، آیات 1 تا 5)
از نظر قرآن، مومنان باورمند نباید در دام شیطنت زبانی و رفتاری این منکران باشند که با هیاهو خود را اکثریت نشان میدهند؛ زیرا حتی اگر اکثریت باشند، باید بدانند که آنچه ملاک مومن است تقوای الهی و رضایتمندی اوست.
پس مومنان کاری به این ندارند که شمار افرادی که در این امر حق با آنها هستند، چه تعدادی هستند، زیرا کم یا زیاد بودن، در ساحت حقطلبی و حقمحوری و حقمداری جایی ندارد.
مومنان باید تنها برای رضای خدا عمل کنند و به مردهباد و زندهباد دیگران کاری نداشته باشند و از تنهایی در تکلیف نهراسند؛
دشمنان با بهرهگیری از قدرت نرم رسانهای با اموری چون استهزاء، شایعه سازی، افترا و مانند آنها، زمینهساز حالت روانی احساس طرد اجتماعی در امت حقطلب میشوند. آنان تلاش میکنند تا مومنان در گوشهای بیفتند و احساس غربت و تنهایی کنند و به بیان عقاید حق نپرداخته و به عمل علنی مبتنی بر آموزههای دینی نپردازند.
دشمنان برای طرد اجتماعی مومنان حقطلب، با برجستهسازی اموری باطل و نابهنجار به عنوان افکار عمومی غالب و حاکم چنین جلوه میدهند که مومنان حقطلب در اقلیتی هستند که اگر آن را آشکارا بیان کنند یا به کار گیرند، از سوی اکثریت طرد میشوند، در حالی که واقعیت برخلاف آن افکارسازی عمومی است که رسانهها آن را به نمایش میگذارند.
در حقیقت اکثریتی دروغین و رسانهای با برجستهسازی به عنوان افکار عمومی خودنمایی میکند که هیچ اکثریتی ندارد.
در این موارد شخص برای اینکه همرنگ جماعت باشد و از انزوای اجتماعی یا طرد اجتماعی بگریزد در دام مارپیچی میافتد تا نسبت به عقاید و رفتار حق خویش سکوت کند و آن را نادیده بگیرد، این همان مارپیچ سکوت است.
در این عملیات مجموعهای از رسانههای دیداری و شنیداری هماهنگ و زنجیره وار این فکر را القا میکنند که پدیده اکثریت در اقلیت قرار دارد و این اقلیت دروغین حاکمیت اجتماعی را در دست دارد. از اینرو سستایمانها و سادهانگاران به دام میافتند؛ اما مومنان چون بر خدا توکل دارند، خود به تنهایی چون حضرت ابراهیم(ع) امتی را تشکیل میدهند و به تنهایی در تقابل با جو اکثریت باطلخواه میایستند.(نحل، آیه 120)
تقابل مومنان با جوسازیها با انجام شعائر الهی
از نظر قرآن مومنان باید در مقابل جوسازیها در هر شکل و نوعی بایستند و از حق و حقیقت دفاع کنند. بنابراین، برپایی نماز جماعت و عبادات جمعی و سر دادن شعارها و تعظیم شعائر الهی از جمله روشهایی است که قرآن و اسلام برآن تاکید دارند.
مومنان باید شعائر الهی را به عنوان حق مطلق آشکار سازی کنند واجازه ندهند به هیچ شکلی این شعائر نادیده گرفته یا حلال شمرده شوند و نسبت به آنها بیحرمتی شود.(مائده، آیه 2)
همکاری جمعی مومنان باید به شکل علنی و اعلامی باشد تا اموری که به عنوان تقوا و نیکی مطلق شناخته میشود در میان مردم به عنوان شاخص و پدیده اجتماعی ظهور و بروز کند و اجازه ندهند تا به هیچ شکلی بیتقوایی و تجاوزگری به عنوان پدیدههای اجتماعی نمود پیدا کند.(همان)
پس اگر کسی با سکوت خویش به کمک بیتقوایی و هنجارشکنی برود، در حقیقت به تکلیف الهی خویش نسبت به اظهار و ابراز شعائر الهی عمل نکرده است.(همان)
عمل به شعائر الهی و علنیسازی امور دین که بر مدار و محور حق و حقیقت و هدایت الهی است، خیر مطلق برای همگان است که نمیتوان درباره آن کوتاهی کرد(حج، آیه 36)؛ زیرا شعائر الهی که در قالب پدیدههای اجتماعی غالب با مشارکت بالای مومنان انجام میشود، نه تنها موجب تقوای قلوب مومنان میشود(حج، آیه 32) بلکه موجب میشود تا حق و حقیقت دیده و شنیده شود؛
زیرا علنیسازی حقایق دینی در قالب اجتماعی نه تنها دلهای مومنان را محکم و استوار میسازد، بلکه نوعی همبستگی و انسجام اجتماعی را موجب میشود که توطئهها و شیطنتهای دشمنان را نقش بر آب میکند؛
چنان که حضور گسترده و مشارکت بالای مردم در مراسمی چون حج و انجام مناسک آن به شکل علنی و آشکار اینگونه تاثیراتی دارد و خدا از آن به عنوان شعائر الهی یاد میکند و بر انجام آن تاکید دارد.(مائده، آیه 2؛ بقره، آیه 158؛ حج، آیات 32 و36)
عمل اجتماعی چون شعائر الهی به عنوان پدیدههای غالب اجتماعی کمک میکند تا نه تنها روحیه مومنان افزایش یابد، بلکه آثار مادی و معنوی و فردی و اجتماعی و دنیوی و اخروی را به دنبال دارد که در آیات پیش گفته به آنها اشاره شده است.
اجرای نماز جماعت میتواند قدرت یداللهی مردم را به نمایش گذارد؛ چنانکه بهکارگیری برخی از شعارهای دینی چون صلوات موجب میشود تا مومنان از منافقان بازشناخته شوند؛
اصولا صلوات بلند- البته نه جیغ و فریاد- موجب میشود تا مومنان یکدیگر را بشناسند و نیز حق آشکار شود و منافقان از جماعت مومنان خارج شوند.
این مقاله به قلم آقای خلیل منصوری ، روز 29 خرداد 1401 در روزنامه کیهان منتشر شده است …