یکی از لذتبخشترین کارها برای کودکان این است که همراه با پدر یا مادرشان غرق در یک بازی کودکانه شوند و با هم از آن لذت ببرند.
کودکان، بزرگتری را که در وقت بازی کاملا همبازیشان بشود و قواعد دنیای آنها را رعایت کند بسیار دوست دارند و نسبت به او حرفشنوی پیدا میکنند. کودکیکردن با کودکان، برای خود والدین نیز لذتبخش است و نشاط و طراوت و انرژی خاصی به همراه میآورد. اما با وجود این نکات، بسیاری از والدین انگیزهای برای بازی همدلانه با کودک خود ندارند و ترجیح میدهند حتی لحظهای از دنیای بزرگسالان مرخصی نگیرند.
چرا چنین است؟ چرا ما گاهی آنقدر احساس خستگی و پیری میکنیم که حتی نمیتوانیم برای مدت کوتاهی کودک شویم؟ چه کنیم تا شور زندگی در ما جان بگیرد و چگونه با کودکان خود بازی کنیم ؟
امان از حرف مردم
یکی از مهمترین موانع ما برای کودکیکردن با کودکانمان، چهارچوبهای ذهنیمان است که قضاوت دیگران نقش مهمی در آن دارد. ما همواره نگران مهمان سرزدهای هستیم که ناگهان وارد خانه شده و با خانهای نامرتب روبهرو شود؛ از اینرو ایجاد نظم در خانه و حفظ آن، یکی از اولویتهای مهم اصول زندگیمان است.
در مهمانی لباسهای شیک و سخت تن کودکانمان میکنیم تا در چشم دیگران زیبا و آراسته باشند. بسیاری از زمانهای آزاد خود را صرف کارهایی میکنیم که برای خودمان اهمیت چندانی ندارند، اما برای دریافت تأیید دیگران و مقبولیت نزد بقیه، به انجام آنها اهتمام میورزیم، بدینترتیب، برای بازی و همدلی با کودکمان نه وقت کافی داریم، نه انرژی و توان و نه میتوانیم به این کار تن دهیم چراکه مخل سایر اصول ماست.
طبیعی است که کودکان در بازیشان نه جایگاه چندانی برای نظم قائلند و نه نگران حفظ تمیزی هستند. ما اگر همبازی کودکمان شویم، مدام نگرانیم که پس کی این حجم آوار را ساماندهی کنیم؟!
[su_note]
در ادامه بخوانید »» چگونه فرهنگ مقاومت را به کودکان آموزش دهیم ؟
[/su_note]
بازیگر شوید
این طبیعی است که کسی که سالها از دنیای کودکانه دور بوده، یکشبه و با یک دستور نمیتواند کاملا با آن دنیا آشتی کند. شاید در گام اول لازم باشد کمی خودتان را مجبور به کودکی کنید، به این ماجرا دقت کنید: روزی اصحاب پیامبر اکرم(ص) در مسجد منتظر ایشان برای اقامه نماز جماعت بودند. وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(ص) شده است. در راه، کودکانی را دید که به دور ایشان حلقه زده و به هوا میپریدند و خطاب به پیامبر میگفتند: «شتر من باش!» پیامبر(ص) هم یکی یکی آنها را روی کول خود میگذاشتند.
بلال به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد ولی پیامبر اکرم(ص) او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای این بچه ها بیاوری. بلال به منزل پیامبر(ص) رفت و 8گردو یافت و آنها را آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به 8 گردو.
در اعماق خاطرات
گاهی خاطرات کودکیتان را مرور کنید. سعی کنید به عمق احساساتتان در آن زمان سرک بکشید، آلبومهای کودکی را نگاه کنید، شور و نشاط کودکی و خواستههای عجیب و غریب آن دوران را به یاد بیاورید، از پدر و مادرتان و بزرگترهای فامیل بخواهید خاطرات و ویژگیهای شما در کودکی را برایتان تعریف کنند؛ از بالا رفتنهایتان از درخت، از پرحرفیهایتان، از آتشبازیهایتان، از کاردستیهای خلاقانهتان و… .
گاهی با همسنوسالهای اکنونتان که همبازیهای دیروز بودند، بازیهای آن دوران را یادآوری کنید و از خاطراتتان بگویید: قایم موشک، گرگم به هوا، بادبادکبازی، خالهبازی و… . این کار احساسات همدلانه شما را برمیانگیزد و بهتر میتوانید با دنیای کودکانه فرزندتان ارتباط برقرار کنید.
یک زنگ تفریح جدی
سعی کنید زمان خاصی را به بازی و همراهی با کودکان اختصاص دهید و در برنامهتان کار دیگری برای آن ساعت نداشته باشید؛ بدینترتیب شما در آن زمان، تنها همین یک کار را در عالم دارید. ذهنتان را عادت دهید که در این زمان، به ظرفهای نشسته دیشب، آماده کردن غذای ظهر، امتحان پسفردا و… فکر نکنید و بدانید که همین حالا هم شما در حال انجام یکی از کارهای مهم روزتان هستید.
تلاش کنید تا فقط به بازی، هیجان و کیف آن لحظه خود فکر کنید و اجازه ندهید دغدغههای دیگر، ذهنتان را مشغول کنند. به مرور، این زمان اختصاصی، به زنگ تفریحی برای خستگی درکردن خودتان تبدیل خواهد شد.
[su_note]
در ادامه بخوانید »» ایا اجازه میدهیم فرزندانمان را ماهواره تربیت کند؟
[/su_note]
هم فال هم تماشا
چند راه میانبر هم وجود دارد: ببینید کدام فعالیتهای کودکانهای که فرزندتان از آنها استقبال میکند، به علایق شما نیز نزدیک است. روی این علایق مشترک متمرکز شوید. برای مثال اگر خودتان عاشق کتابخوانی هستید، یکی از برنامههای روزانهتان را قصهگویی و خواندن کتابهای کودک قرار دهید.
میتوانید حین خواندن کتاب، پانتومیم نوشتههای آن را نیز بازی کنید تا کتابخوانی پرهیجان و پرخندهای را تجربه کنید. پوشیدن گاهگاه لباسهای شادی که کمی حالت نوجوانانه دارند یا تغییر حالت موها به چنین شکلی، میتواند به شما برای ایجاد احساس کودکی و نشاط کمک کند. گاهی اگر حال و حوصله بازی با بچهها را نداشتید، چند کودک دیگر را به خانهتان دعوت کنید، ناگهان سطح انرژیتان بالا میرود و احساس میکنید یک مربی مهد هستید و آمادهاید که ساعتها با بچهها بازی کنید.
مادر شاد، خانواده شاد
مادرانی میتوانند هنگام بازی با فرزندانشان، همسن و همقد آنها شوند و دنیا را از زاویه آنها ببینند که در درونشان احساس رضایت، شادی و کامیابی داشته باشند. اگر در این زمینه احساس نقص میکنید، به واکاوی احساسات درونیتان بپردازید و ریشه عدمشادابیتان را بیابید. سعی کنید با بررسی بیشتر، راهکارهای مناسبی برای رفع مشکلتان پیدا کنید.
یکی از اقداماتی که به نشاط مادران کمک میکند، اختصاص یک وقت ویژه بهخودشان، فارغ از مسئولیتهای مادری است. یک شغل پارهوقت و با قابلیت دورکاری، یک برنامه ورزشی و حضور در باشگاهی نزدیک خانه، فعالیت در یک سازمان مردمنهاد، کتاب خواندن، قدم زدن در پارک، انجام فعالیتهای هنری یا حتی داشتن 2 ساعت وقت کامل و ویژه برای استراحت کردن و خوابیدن و… .
هر کدام از این موارد میتواند حال مادری را که تمام وقت مشغول فرزندپروری است بهتر و شور و نشاط بیشتری را به زندگی او تزریق کند تا او بتواند همین شور و انرژی را به خانواده منتقل کند. مادری که از وقت اختصاصی غیرمادرانه خود به خوبی استفاده کرده، اکنون با رضایتمندی و کشش بیشتری سراغ مادری و فرزندانش میرود.
البته سلامت جسمی مادر نیز در این زمینه بسیار مهم است و مادران باید مراقب سلامتی و قوای جسمانیشان باشند و با ورزش و تغذیه مناسب، توان بدنی خود را ارتقا دهند.
بالغ درون
یادمان باشد که قرار نیست همه فعالیتهای کودکان برای ما جذاب باشد. از پدر و مادر انتظار میرود که گاهی بتوانند به کودک درونشان میدان بدهند تا همپای کودکان برون (!) بازی کنند و لذت ببرند، اما طبیعی است که ما در اکثر مواقع یک بزرگسال بالغیم و برخی از رفتارهای کودکان، مثل بازیهای تکرارشونده و بیقاعده و منطق، شادمان نمیکند.
قرار است ما با کودکان همدلی و آنها را درک کنیم و این به این معنا نیست که خودمان کاملا کودک شویم و کودکی را باور کنیم و قواعد دنیای بزرگترها را به کلی نادیده بگیریم.
قرار است نقشهای مراقبتی و دغدغه سلامت جسمی، آموزش، ادب و نظم آنچنان ما را بهخود مشغول نکند که نتوانیم با کودکمان خاکبازی کنیم، گلوله روزنامه به هم پرت کنیم، در رودخانه سنگ بیندازیم، با صورتمان شکلک دربیاوریم و شبها قبل از خواب با هم بالشبازی کنیم.
ما کودک را درک میکنیم و به او فرصت بازی و آزادی میدهیم، اما مراقبیم که این آزادی و بازی از حد توان و ظرفیتمان فراتر نرود و بهگونهای نشود که در پایان کار از لحاظ روانی کم بیاوریم و واکنش نادرستی به کودک نشان دهیم.
نویسنده : مژده پورمحمدی
دقیقا من هم همین مشکل دارم.خیلی مطلب خوبی بود.کتابی هست بهم در این مورد معرفی کنید که بخونم.من خیلی با بازی با بچم مشکل دارم .همش به فکر غذا و تمیزی خونه و … هستم.خیلی دلم به حال بچم میسوزه.