مطالعه ای جدید نشان داده است که بسیاری از محبوبترین برندهای لاک ناخن بسیار بیشتر از آن چه به نظر می رسد می توانند مضر باشند.
اکثریت قریب به اتفاق زنان از لاک ناخن استفاده می کنند. اما آیا می دانستید لاک های ناخن حاوی ترکیبات شیمیایی سمی هستند که می توانند نه تنها از نظر ظاهری به بدن آسیب برسانند، بلکه از درون نیز مشکل آفرین باشند.
طی این مطالعه که با حضور 24 زن که از لاک ناخن استفاده می کردند، صورت گرفت، پژوهشگران شناسایی نشانه های سموم شیمیایی در بدن این افراد را مورد بررسی قرار دادند. در همین راستا، آنها موفق به یافتن سموم در تمام شرکت کنندگان شدند که با لاک ناخن مرتبط بود.
تنها 10 ساعت پس از استفاده از لاک ناخن، 100 درصد شرکت کنندگان نشانه های تریفنیل فسفات را نشان دادند.
در مطالعه ای دیگر، همان تیم پژوهشی 10 لاک ناخن متفاوت را مورد آزمایش قرار داده و دریافتند هشت مورد از آنها حاوی این ماده شیمیایی هستند. افزون بر این، روی برچسب محصول دو نمونه از لاک های ناخن که حاوی تریفنیل فسفات بودند هیچ اشاره ای به وجود این ماده شیمیایی نشده بود. این می تواند به معنای آن باشد که تا 20 درصد از لاک های ناخن موجود در بازار حاوی یک ماده شیمیایی خطرناک هستند که حتی در فهرست مواد تشکیل دهنده به آن اشاره نشده است.
تریفنیل فسفات چیست؟
یکی از نگرانی های عمده درباره تریفنیل فسفات این است که در سیستم غدد درون ریز انسان اختلال ایجاد می کند. این ماده می تواند بر تنظیم هورمونی، سوخت و ساز، باروری و رشد تاثیرگذار باشد.
این مساله به ویژه برای دخترانی که به طور منظم از لاک ناخن استفاده می کنند می تواند مشکل آفرین باشد زیرا رشد هورمونی سالم بخشی کلیدی از روند رشد آنها محسوب می شود. این در شرایطی است که تریفنیل فسفات می تواند سلامت هر فردی را که در معرض آن قرار می گیرد را با خطر جدی مواجه سازد.
تریفنیل فسفات در قالب موارد زیر نیز شناخته می شود:
سم عصبی
سم غدد درون ریز
سم باروری
محرک پوست
آلرژن (ماده آلرژیزا)
از دیگر ترکیبات خطرناک موجود در لاک ناخن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
فرمالدئید
فرمالدئید یک عامل سرطان زای شناخته شده است که می تواند در آب یا هوا حل شود. قرار گرفتن در معرض این ماده شیمیایی می تواند نشانه هایی مانند تنگی نفس و آسم را ایجاد کند. افراد مبتلا به بیماری های مزمن هر چه بیشتر مستعد مسمومیت با فرمالدئید هستند.
تولوئن
این ماده شیمیایی به واسطه اختلال در رشد کودکان شناخته شده است و این در شرایطی است که برخی دانشمندان آثاری از آن را در شیر مادر یافته اند. افزون بر این، تولوئن می تواند تحریک کننده پوست باشد.
برگرفته از : یورو نیوز ؛ سایت New Scientist و همشهری دانستنیها
وقتی ۸۸ شد، بیشتر بچهها من را یک آدم هنری میدانستند. یک هنری دیوانه که به هیچکس محل نمیگذاشت. اما وقتی دیدم بچه حزب اللهیها را در خیابان میزنند رفتم سلمانی و گفتم موهایم را کوتاه کن و با تیپی شبیه حزباللهیها وارد دانشگاه شدم.
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
قرارمان با « هاشم تفکری بافقی » که روی بافقی بودنش هم خیلی تأکید داشت! بعد از ساعت اداری هماهنگ شد. او اما آنقدر با انرژی و صریح و بیپروا حرف زد که خستگی کار روزمره را از تنممان درآورد. گفتوگویمان ناخواسته بیشتر به مونولوگِ یکنفرهیِ او بدل شد. مونولوگی از زندگی دراماتیک و سینماییش؛ از روزگاری که به خاطر فقر و اثر محیط، حتی از اسلام متنفر شده بود تا روزهایی که به یک بسیجی دو آتشه میمانست.
همان چند سوالی را هم که به فراخور حرفهایش پرسیده بودم حذف کردم، تا روایت زندگی او را سرراستتر بخوانید؛ روایت زندگی «هاشم تفکری بافقی»، تهیهکننده و کارگردان برنامه پرطرفدار «از لاک جیغ تا خدا» که تصویری است از سیر تحوّل خانمهای چادریشده.
[/box]
از زندگی زیر پونز نقشه تا کتک زدن ناظم مدرسه!
من خودم را یک «لاک جیغی» میدانم. زندگی من هم شبیه سوژههای برنامهام قصهای دارد و تحولّی و فراز و فرودی. من از بچگی آدم شرّی بودم. دوم ابتدایی از مدرسه فرار کردم. به معلّممان فحش دادم و فرار کردم. دوم راهنمایی میدان شهدا بودم. تازه «سی.دی» آمده بود. من هم عاشق فیلم بودم.
چندتایی «فیلمفارسی» داشتم که بردم مدرسه بدهم به یکی از دوستانم. لو رفتم و اخراجم کردند! بعداً تصمیم گرفتند تایم بعدازظهر باشم. معلمها به من به چشم یک آدم عوضی نگاه میکردند. یادم هست از سوم راهنمایی آمدیم «پاکدشت»؛ در جنوب شهر و زیر پونز نقشه.
طبیعتاً وقتی آنجا زندگی میکردیم، یعنی خیلی هم اوضاع مالیمان روبهراه نبود. هرچند از ما بدبختتر هم آنجا پیدا میشد. در «پاکدشت» اوج بحران بود. منِ شرِّ از تهران رفته، توی پاکدشت بچه مظلومی بودم! برای اینکه در آن فضا کم نیاورم، جریتر شدم. بچهها میرفتند مدرسهای دولتی که به «گاوداری» معروف بود.
با اینکه دوستانم آنجا بودند، ولی خانواده دوست داشتند ریاضی را ادامه بدهم. درسم خیلی خوب بود. برای همین من را فرستادند مدرسه غیرانتفاعی. ریاضی دوست نداشتم. با همه لج کردم. دوم دبیرستان ناظممان را کتک زدم. بعد رفتم توی دفتر مدیر. میدانستم پروندههای تحصیلی کجاست. پروندهام را برداشتم و آمدم بیرون. چند وقتی بلاتکلیف بودم. تا اینکه بهم گفتند میتوانی بروی مدرسه گاوها!
[box type=”shadow” align=”” class=”” width=””]
از طرفی فقر هم فشار میآورد. رئیسجمهور «آخوند» بود و ما اینها را میدیدیم. بچهها همه در فقر بودند. به درجات پایین جامعه اهمیتی داده نمیشد. خود من در آن سن و با اینکه خانوادهام مذهبی و عمویم هم شهید بود کمکم داشتم به کفر میرسیدم. شاید خدا را قبول نداشتم. ماه رمضان علناً روزهخوری میکردم.
چون باشگاه بدنسازی میرفتم و کشتی کَج کار میکردم خوش استیل بودم و صبح و ظهر دختربازی میکردم. کلاً عاشقپیشه بودم. یعنی نویسنده خوبی بودم و نامههای دوستدخترهای بچههای مدرسه را من مینوشتم.
با اینکه آن موقع ابرو برداشتن خیلی کار بدی بود، من ابرو برمیداشتم و ریشم را شبیه مدلهایی میکردم که تازه مد شده بود. حتی اول سال که میشد، چون گُنده بودم میرفتم صفحات اول کتابها را میکندم. هیچکس هم جرأت نداشت چیزی بگوید. ناظم و مدیر چون میدانستند من ناظمی را کتک زدهام با من کنار میآمدند. توی دلم نسبت به اسلام بغض پیدا کرده بودم. فکر میکردم مسبب بدبختیهای من و دوستانم اسلام است.
[/box]
تا اینکه سال 84 شد و محمود احمدینژاد آمد. آن موقع 16 سالهها میتوانستند رأی بدهند. حرفهای احمدینژاد را که میشنیدم، احساس میکردم یک نفری آمده که ضد نظام است! احساس میکردم کسی که ضدَّ آقای هاشمی رفسنجانی حرف بزند دارد ضد نظام اسلامی حرف میزند و مسلمان نیست. به اضافه اینکه احمدینژاد از عدالت دم میزد. برای من قابل تصور نبود که عدالت با اسلام قابل جمع باشد.
در ستایش عدالتخواهی
محمود احمدینژاد را عدالتطلب میدیدم و برای همین دوستش داشتم. برای اینکه خودم هم هرچند آدم بزنبهادر و به اصطلاح لاتی بودم، ولی عدالتخواهیام بالا بود. یادم هست پیرزنی را میشناختم که میرفت آشغال جمع میکرد تا با فروش آن خرجش را دربیاورد. میدانستم شبها، چه ساعتی، کجاست. پیدایش میکردم و آشغالها را کول میگرفتم.
آدمهایی که من را میدیدند فکر میکردند برای خودم آشغال جمع میکنم. حتی مادرم فکر میکرد معتاد شدهام. احمدینژاد با این روحیهاش و با حرفهایی که در سال اول ریاستجمهوریش در آمریکا زد، کمکم من را شیفته خودش کرد. یعنی شد اسطوره ذهن من. اسطورهای که از اسلام و امام زمان (عج) و آقا صحبت میکرد.
طبیعتاً من شروع کردم به تحقیق کردن. و ضربه آخر را مستندی زد به نام «امام روح الله» که لبنانیها ساخته بودند و من ده روز نشستم و هر ده قسمت آن را دیدم. با امام آنجا آشنا شدم. یادم هست ته آن مستند با خودم پیمان بستم که میخواهم هنرمند بشوم و تا آخر عمر هم کارهایی بسازم مثل «امام روح الله» تا آدمها بعد از دیدنشان تغییر بکنند.
به خدا گفتم من دبیرستانم را کلاً درس نخواندم. شاگرد آخر کلاس شدهام. لجبازی کردم. خدایا کمکم کن. هم باید همه واحدهای دوم و سوم را پاس میکردم، هم باید کنکور هنر میدادم. برای همین خانهنشینیم شروع شد. همزمان شروع کردم به قرآن خواندن و نماز خواندن.
هی عمیقتر شدم در این فضا و شناختم بیشتر شد. یک سال و هشت ماه طول کشید. همه واحدهایم را پاس کردم و شدم شاگرد سوم کلاس در امتحان نهایی و بعد کنکور دادم. رتبه 493 هنر را آوردم و 2 آزاد. و رفتم بوشهر تا جواب نهایی بیاید. چون ما دو مرحلهای بودیم. 6 ماه در بوشهر بودم تا اینکه آمدم «سوره». یعنی با این فضا وارد دانشگاه سوره شدم.
[box type=”note” align=”” class=”” width=””]
وقتی وارد دانشگاه سوره شدم خراب کردم. من، یک پسرِ خوش استیلِ بدنسازِ لاتِ جنوب شهریِ یقه باز که زنجیر نقره هم میاندازد، در دانشگاه خیلی خاطرخواه داشتم. همان زمانها بین بچههای ادبیات نمایشی هم توی بازی تک بودم. انگار بعد از یک سال و 8 ماه خانهنشینی به اجتماع نیاز داشتم. برای همین اول دانشگاه حسابی گند زدم!
عید دوباره با خودم خلوت کردم. گفتم اینطوری نمیشود. بعد از عید بدترین لباسهایم را پوشیدم. یعنی گشادترین و کهنهترین لباسها را. موها و ریشم را بلند کردم تا خیلی توجه جلب نکنم. 2 سال از دانشگاه گذشت و سال 88 شد. در این دو سال وجه سیاسی بودنم پررنگتر شد. همان وقتها از بسیج دل خوشی نداشتم. چون یکبار رفتم بسیج شهری در پاکدشت که برخوردشان خوب نبود.
[/box]
بچههای «لاک جیغی» خیلی راحت طریقت را میفهمند. اما آنهایی که فقط اهل شریعت هستند، بسیار خشک برخورد میکنند و غیرقابل اعتماد هستند. شما وقتی میخواهید انقلابی باشید، باید اهل طریقت باشید. بسیجی باید اهل خطر باشد.
ماجرای یک هنری دیوانه که به هیچکس محل نمیگذاشت
وقتی 88 شد، موها و ریشم خیلی بلند بود، ظاهرم اصلاً حزب اللهی نبود. بیشتر بچهها من را یک آدم هنری میدانستند. یک هنری دیوانه که به هیچکس محل نمیگذاشت. اما وقتی دیدم بچه حزب اللهیها را در خیابان میزنند رفتم سلمانی و گفتم موهایم را کوتاه کن و با تیپی شبیه حزباللهیها وارد دانشگاه شدم.
با خودم گفتم اگر قرار است کسی کتک بخورد، من هم باید بخورم. بالاخره ما احمدینژادی هم بودیم و آن موقع احمدینژاد زیاد در دانشگاه طرفدار نداشت. یادم هست که تنهایی مقاومت میکردم که امتحانات دانشگاه لغو نشود.
تنها دانشگاهی که در خیابان آزادی بود و امتحاناتش لغو نشد «سوره» بود. به خاطر اینکه من رفتم دفتر رئیس دانشگاه و اداره آموزش و داد و بیداد کردم. دوستم میگفت اخراجت میکنند. گفتم من 3 بار اخراج شدهام. گیرم این هم چهارمیش!
بعد از آن در دانشگاه دیگر کسی سلامم را علیک نگفت. تنهای تنها شدم. توی «سوره» کلاً 5 تا بسیجی داشتیم. در دفتر بسج را بسته بودند. قبلش هم من را توی بسیج راه نمیدادند. قبولم نداشتند. وقتی این شرایط را دیدم، خیلی پیگیر شدم. بعد در یک پروسهای، بدون هیچ سابقهای شدم مسئول بسیج دانشگاهمان.
وقتی مسئول بسیج شدم، سعی کردم تمام بچههای خشک مذهبی را که فکر میکردند هر کی در حیاط دانشگاه هست، کافر است، از بسیج بیرون کنم. در بسیج را به کل باز گذاشتم. ما در بسیجمان دختر میآمد با آستین بالا، موهای بیرون، ولی من میگذاشتمش مسئول یک جایی.
وقتی ما میرفتیم «راهیان نور» اگر راوی میآمد درباره حجاب و فلان حرف میزد و به بچههای من توهین میکرد، از اتوبوس پیادهاش میکردم. 2 بار هم این کار را کردم. مثلاً اگر یک خادمی گیر میداد به حجاب بچهها با سر میرفتم توی صورتش.
برای همین بیشتر سعی میکردیم قبل از همه بسیجها برویم «راهیان نور» و میشود گفت نطفه «از لاک جیغ تا خدا» همین جا بسته شد. یعنی بچههای ژیگولی که آمدند در بسیج و فضا را دیدند، مثل خودم متحول شدند. برای اینکه من آنها را درک میکردم. رفتهرفته حجاب دخترها تغییر میکرد. همان دحتری که با آستین کوتاه و لباس سفید تنگ میآمد بسیج، سال بعدش شد مسئول اردوی راهیان نور و شد یک آدم چادریِ مذهبی.
پروژه انتحار فرهنگی
یادم هست یکی از اساتید به خاطر چفیه داشتن من را میانداخت. 3 سال در بیرون و توی خیابان با چفیه بودم. وقتی دانشجو میدید که یک بچه بسیجی چشم پاک که دروغ هم نمیگوید و توهین هم نمیکند و نمیگوید حجابتان را رعایت کنید، میآمد راهیان نور و خود شهدا دست اینها را میگرفتند. خود بچهها میدیدند که این فضا سالمتر و بهتر است.
بعضاً به بچهها کتابهایی درباره «حجاب» میدادیم و گپ میزدیم. هیچ اجباری نبود. آنها آمده بودند در بسیج به هر دلیلی و بعد دیگر نمکگیر شده بودند. همان وقتها که بچهها متحول میشدند، فکر کردم کاش بشود مستند خیلی سادهای ساخت، که آدمها خیلی راحت و سرراست قصه تحولشان را تعریف کنند، مثل همین کاری که من کردم.
من در دانشگاه از ترم دوم وارد کار تعزیه و تئاتر شدم. خودم رفتم بازیگر تربیت کردم و مثلاً در 19 سالگیام تئاتر مدارس پاکدشت را که هیچکس به حساب نمیآورد در مناطق تهران اول کردم. 20 سالم که بود کتاب نمایشنامهام را همین سازمان بسیج چاپ کرد و نزدیک به 1500 تا اجرای تئاتر داشتم.
همیشه یک شعار داشتم، میگفتم ما وقتی وارد یک دانشگاهی برای اجرای تئاتر میشویم، اگر در سالن باشیم، آنها باید ما را انتخاب کند تا ببینند، ولی ما میخواهیم انتحار فرهنگی کنیم. یعنی مثل آدمی که بمب به خودش میبندد و لای جمعیت میرود. ما باید مثل بمب صدا کنیم. برای همین از تئاتر صحنهای به تئاتر خیابانی شیفت پیدا کردیم و در دانشگاهها بسیار فعال شدیم. خیلیها که حتی به لحاظ سیاسی مخالف ما بودند، دوست داشتند توی گروه تئاتر ما باشند.
زمانی که امتحان عملی ورودی دانشگاه داشتم، استادی که روبهروی ما بود، پرسید چرا میخواهی تئاتر بخوانی؟ گفتم من هیچ علاقهای به تئاتر ندارم. گفت میخواستی بروی سینما، ولی چون رتبهات نرسید آمدی تئاتر؟ گفتم علاقهای به سینما هم ندارم. گفت پس اینجا چه کار میکنی؟ گفتم برای من همان قدر تئاتر و سینما ارزش دارد که این میکروفن. من دنبال تریبون هستم. میخواهم عقیدهام را ابراز کنم. برای همین یک دورهای «رپ» خواندم و شدم رپر حزباللهیها. حتی قرار بود تیتراژ برنامه «دیروز امروز فردا» را بخوانم که «وحید یامینپور» ممنوع التصویر شد.
[box type=”info” align=”” class=”” width=””]
«از لاک جیغ تا خدا» چطور شکل گرفت؟
بعدتر شبکه دو آمده بود به برنامهسازان جوان فراخوان داده بود. میخواستند درباره «حجاب» کار کنند. من قبلش طرح «لاک جیغ» را چند جا داده بودم که قبول نکرده بودند. حتی یک قسمت پایلوت کار را هم برای نمونه ساخته بودم.
بیشتر بچههایی که آنجا بودند فقط انتقاد میکردند، من طرح دیگری نوشتم برای شبکه دو و دادم به حاجآقای اشناب. ایشان از طرح خوشش آمد و گفت نمونه کار بیاور. من هم پایلوت «لاک جیغ» را نشانش دادم. آقای اشناب هم نشست و دید و خوشش آمد و گفت آن طرح را بریز دور، همین را میسازیم. و این جوری شد که «از لاک جیغ تا خدا» را ساختیم. یعنی کاملاً دست خدا پشتش بود.
[/box]
من فکر میکنم ما دو سبک هنرمند داریم. یک سری هنرمندهایی هستند که هیچ عقیدهای ندارند و کار مذهبی میسازند و چون هیچ عقیدهای ندارند و درکش نمیکنند، مخاطب با برنامهشان ارتباط برقرار نمیکند. «از لاک جیغ تا خدا» به چند دلیل مورد توجه مخاطب قرار گرفت.
یکی اینکه خودم مثل سوژههای برنامهام متحول شده بودم. دوم اینکه من نویسنده خوبی بودم. یعنی از نویسندگی شیفت کرده بودم در تلویزیون و قصه را خوب میشناختم. سه اینکه من خیلی ماهواره میدیدم و فرمهای مختلف را تجربه کرده بودم. و چون تصویربرداری هم بلد بودم و خودم ساختن فیلم را تجربه کرده بودم، به این نتیجه رسیدم که فرم برنامه باید جوری باشد که «هاشم بافقی» تویش دیده نشود.
وقتی که تصویرت به چشم نیاید، نه اینکه تصویر بد بگیری، وقتی که کارگردانیت به چشم نیاید، نه اینکه کارگردانی نکنی، آن وقت «سوژه» خوب دیده میشود. من فقط برایم این مهم بود که سوژهام دیده شود. چون سوژههایم «تحوّل» داشتند. همیشه تحوّل قشنگ است. چون «درام» دارد. به اضافه اینکه لطف خدا بود واقعاً.
در مسابقه «سه ستاره» ما بعد از «سمت خدا» دوم شدیم. برایم جالب بود که به آنونس تبلیغی ما کمترین زمان را داده بودند. ما را حتی برای تبلیغ روی آنتن زنده دعوت نکردند. پیشبینی این رتبه را نمیکردم، ولی خوشحالم. به من گفته بودند بیا در مورد این صحبت کن که مردم بهتان رأی دادند.
به دنبال تریبون!
من خیلی فکر میکردم که چه باید بگویم. همیشه دنبال تریبون بودم. این تریبون هر چی میتواند باشد. حالا چه تریبونی بهتر از برنامه زنده شب عید. آن روز خانمم شاهد است که حالم اصلاً خوب نبود. چون من آدمی نبودم که بروم بگویم دستتان درد نکند، جایزه دادید و بخواهم خودم را شیرین کنم.
قبلش هم در گروه به بچهها گفته بودم اگر شیطان لالم نکند یک سری چیزها را میخواهم بگویم. خیلی فضای بدی است که در یک کشور اسلامی وقتی بخواهی به آقا عید را تبریک بگویی، مجری برگردد به تو بگوید نمیخواهی به مردم تبریک بگویی؟
البته من به مردم هم میخواستم تبریک بگویم، ولی این برخورد بد است دیگر. من عقیدهام را گفتم و هیچ ترسی هم ندارم. بحث دیدار با رهبری را هم واقعاً نمی پیشبینی نکرده بودم، ولی این ارادت خیلی از بچههای «لاک جیغی» است که میگویند کاش میشد آقا را از نزدیک ببینیم.
[box type=”success” align=”” class=”” width=””]
دولتیها هم چون صداوسیما را برای خودشان نمیدانند، میخواهند آن را در منگنه بگذارند. دولت بودجهای را که باید میداده، نداده تا به رسانه ملی فشار وارد کند. در مدت کوتاهی که آقای سرافراز آمده، واقعاً اقتصاد مقاومتی به معنای حقیقی کلمه آنتن را نگه داشته است. این را کسانی میفهمند که در سازمان هستند. آقای سرافراز بهترین عملکردی را که میشد، با وضعیت موجود ایجاد کرده و این جای تقدیر دارد.
افراد سودجو با راه اندازی کارگاه های غیر مجاز در حومه تهران به تولید مواد اولیه لوازم آرایشی در فضاهای نامناسب و آلوده اقدام میکنند.
افزایش بی رویه استفاده از لوازم آرایشی سبب تا ایران در خاورمیانه دومین مصرف کننده این محصولات باشد از این رو افراد سودجو با راه اندازی کارگاه های غیرمجاز به تولید مواد اولیه لوازم آرایشی در فضاهای نامناسب و آلوده اقدام نموده و با استفاده از مواد بهداشتی از جمله پسماندهای مرغ در حومه شهر تهران آن را در اختیار کارگاه های تکمیل کننده این محصول برای تولید نهایی لوازم آرایشی قرار می دهند
ثمین صفالو مجری «از لاک جیغ تا خدا ۲» که خودش در سری اول این برنامه سوژه یکی از قسمتها بوده، درباره انتخاب حجاب و نحوه اجرا در این برنامه توضیح داد.
ثمین صفالو یکی از مجریان سری دوم «از لاک جیغ تا خدا» درباره حضور به عنوان یکی از سوژههای سری اول این برنامه به خبرنگار مهر گفت: روزی که محجبه شدم تصمیم گرفتم از علاقه خودم یعنی بازیگری به ویژه بازیگری تئاتر بگذرم چون من هنوز در زمینه حجاب شبیه یک کودک نوپا بودم و از این هراس داشتم که با بازگشت به حیطه هنر و تئاتر، دوباره از حجاب فاصله بگیرم.
اعتقادات مذهبی داشتم اما حجاب مناسب نه
وی افزود: البته من پیش از این هم اعتقادات مذهبی داشتم اما در مورد حجاب کوتاه میآمدم. همواره با خودم میگفتم خدا مرا بابت این یک گناه میبخشد. آن زمان از این غافل بودم که بد حجابی حق الناس است و هر گناه زمینه ساز گناهان دیگر میشود.
مجری «از لاک جیغ تا خدا» ادامه داد: وقتی تصمیم گرفتم از بازیگری دور شوم، خداوند مجری گری را سر راه من قرار داد. آن هم اجرا در چنین برنامهای که بودن در آن برای من، فراتر از اجرای آن است. چون هر روز افرادی را میبینم که حرفها، دغدغهها و حسرتهایشان شبیه به من است. با هم میخندیم، اشک میریزیم و از اینکه چرا زودتر لذت حجاب را نچشیدهایم افسوس میخوریم.
صفالو درباره انگیزههایش از اجرای این برنامه اظهار کرد: اجرا در این برنامه را قبول کردم به امید اینکه شاید کار فرهنگی کوچکی در زمینه حجاب کرده باشم. همواره امیدوارم دختران سرزمین من پاسخ پرسشهایشان را بگیرند و محجبه شوند و دعای خیر مادرها پشت سرمان باشد. به راستی نیت تمام بچههای گروه و عزیزانی که به برنامه میآیند این است که شاید بتوانند نظر یک نفر را نسبت به حجاب تغییر دهند.
تولید برنامه «دورهمی» با موضوع مسائل زنان
وی با بیان اینکه انشالله حضرت زهرا (س) گوشه چشمی به برنامه داشته باشد، در پایان درباره کارهای تازهاش توضیح داد: بعد از این برنامه همکاری دیگری با هاشم تفکری تهیهکننده خواهم داشت. نام برنامه تازهمان که برای شبکه افق تولید میشود، «دورهمی» نام دارد.
این برنامه به موضوعات مختلف اجتماعی، دینی و فرهنگی زنان میپردازد و در هر قسمت موافقان و مخالفان در حضور یک کارشناس با هم بحث و تبادل نظر میکنند.
برنامه «از لاک جیغ تا خدا» به تهیهکنندگی هاشم تفکری بافقی در ایام ماه مبارک رمضان هر روز ساعت ۱۶:۱۰ از شبکه دو سیما روی آنتن میرود.
در تاریخ 10 مردادسال 95 نه قسمت جدید به مجموعه دانلود ها افزوده شد
شامل: برنامه 27 , 19 و 15 فروردین 95 اضافه شد ؛ برنامه 24 , 17 ,10 و پنجم اردیبهشت 95 اضافه شد ؛ برنامه 19و پانزده اسفند 94 اضافه شد
توضیح: از این به بعد تمامی ویدیو ها در سرویس بیان باکس و سایت شاتل لند آپلود می شوند . این تصمیم برای سهولت در دانلود و پخش آنلاین ویدیو توسط بیان باکس صورت گرفته است ؛ ان شاالله مفید باشد
[/box]
[box type=”note” align=”” class=”” width=””]
مستند «از لاک جیغ تا خدا»(فصل دوم) کاری مستند از گروه خانواده و فرهنگ به تهیه کنندگی هاشم تفکری بافقی است که هر روز از ساعت 16 به مدت ۲۰ دقیقه روی آنتن میرود . این برنامه قصد دارد با هدف تکریم حجاب و بانوان محجبه، با افرادی که به تازگی موفق به بهره مندی از پوشش چادر شدهاند، گفتگو کند.
الگوسازی برای جامعه دختران و زنان کشور و نیز ارائه حجاب برتر از اهداف این برنامه است . در ادامه این مطلب علاوه بر متن گفت و گوی کوتاه تهیه کننده مستند , ویدیوی تمامی قسمتهای مستند که در ماه مبارک رمضان پخش می شود را برای شما گرد آورده ایم ؛ در ادامه همراه بنیانا باشید [/box]
سوژههای «از لاک جیغ تا خدا» مجریان سری جدید هستند
تهیهکننده و کارگردان «از لاک جیغ تا خدا ۲» با ارائه توضیحاتی درباره ساخت سری دوم این برنامه، اعلام کرد مجریان این سری، همان لاک جیغیهای سری اول هستند.
هاشم تفکری بافقی تهیهکننده و کارگردان «از لاک جیغ تا خدا ۲» درباره انگیزههای ساخت سری دوم این مجموعه گفت: ۱۵ روز مانده بود به ماه رمضان که قرار شد سری دوم برنامه را کلید بزنیم. البته پیش از این هم مبنایمان ادامه دادن این برنامه بود اما فکر نمیکردیم ناچار به این همه شتاب شویم.
وی افزود: این سری از برنامه ۳۰ قسمت دارد و نکته جالب آن این است که برای اجرا و روایت قسمتهای مختلف برنامه، از سوژههای «از لاک جیغ تا خدا ۱» استفاده کردیم و به نظرم این سری مخاطبان شاهد برنامه پختهتری خواهند بود.
مستند از لاک جیغ تا خدا در ۲۳ قسمت ۱۵ تا ۲۰ دقیقهای هر هفته جمعهها ساعت 22:50 از شبکه دو سیما روی آنتن میرود .در این مطلب علاوه بر توضیحاتی درباره مستند لینک دانلود و پخش آنلاین مستند رو هر هفته کمی بعد از پخش مستند برای شما مهیا میکنیم . در ادامه همراه بنیانا باشید
🌿 حمایت مالی از «رسانه بنیانا» به منظور استمرار فعالیتها…
🚀 شما میتوانید با شرکت در این پویش ، پیش از دوم آذر ماه با حمایت خود، هزینه لازم برای تمدید سرویس هاستینگ وبسایت [ و ماندگاری فایلها ] را تامین کنید. اطلاعات تکمیلی در این لینکhttps://nahzat.onblog.ir درج شده است… – ❤️ موقعیت کسانی که اموالشان را در راه خدا هزینه میکنند، مِثل موقعیت دانهای است که هفت خوشه از آن بروید و در هر خوشه صد دانه باشد! تازه، خدا برای هرکه لایق ببیند، چندین برابرش میکند! آخر، خدا روزیگسترِ داناست. قرآن کریم. سوره البقره