دسته‌ها
کیوسک

شهید ولی الله فلاحی [ زندگی نامه ] + دانلود مستند پروازی در آرامش

شهید ولی الله فلاحی
شهید ولی الله فلاحی

زندگینامه سرلشگر شهید ولی الله فلاحی

شهید ولی الله فلاحی در سال 1310 در طالقان متولد شد. تحصیلات ابتدائی را با مشکلات جاده های سرد طالقان پشت سر گذاشت و برای ادامهٔ تحصیل در سال 1324 شمسی به تهران آمد. سه سال اول دبیرستان را در دبیرستان علامه گذراند و سپس وارد دبیرستان نظام شد. از مهر ماه سال 1330در دانشکده افسری تحصیلات خود را ادامه داد پس از اخذ لیسانس در سال 1333 با درجهٔ ستواندومی فارق التحصیل شد و متعاقباً خدمت خود را در لشکر 92 زرهی اهواز آغاز کرد. در سال 1337 شمسی به تهران منتقل شدو در دانشگاه نظامی، در سمت فرماندهی گروهان دانشجویان و فرماندهی گردان انجام وظیفه می کرد.

وی در سال های 1339 و 1334، دورهٔ پرسنل نظامی و سپس دورهٔ عالی آجودانی را در آمریکا گذراند. در سال 1348 جهت گذراندن دورهٔ فرماندهی و ستاد به دانشکده فرماندهی و ستاد(دافوس)اعزام شد. او از شاگردین ممتاز این دانشکده بود و بعد از اتمام دوره برای آموزش در  همین دانشکده دعوت شد. علاوه بر تدریس، به مدت هشت سال مدیریت آموزش دانشکده فرماندهی و ستاد را نیز عهده دار شد. از سال 1351 تا اواسط سال1353 شمسی با درجه سرهنگ دومی به همراه گروهی از افسران ایرانی به عنوان ناظر صلح سازمان ملل در آتش بس ویتنام، به آن کشور اعزام شد.

شهید فلاحی پس از بازگشت، به کار تدریس در دانشکده فرماندهی و ستاد ادامه داد تا آنکه در12 مهر ماه 1357 شمسی به درجه سرتیپی ارتقا یافت و در همان تاریخ به شیراز منتقل و به عنوان معاون فرماندهی مرکز پیاده شیراز مشغول به کار شد.

شهید ولی الله فلاحی به علت اعتقادات مذهبی ظن ضد اطلاعات ارتش را برانگیخت و به همین جهت به او فقط مشاغل یا ماموریتهای فرهنگی محول می شد. ارتقای درجه امیری او هم به شرطی پذیرفته می شد که به وی شغل فرماندهی لشکر داده نشود.

در هر حال حضور شهید فلاحی در شیراز مقارن با اوج گرفتن مبارزات انقلابی مردم بر ضد حکومت پهلوی بود. پس از اعلام حکومت نظامی در بسیاری از شهرهای ایران، در اثر کوشش های او حکومت نظامی در شیراز لغو شد و نیروهای نظامی از خیابان ها جمع شدند و مسوولیت این حکم دولتی به شهربانی محول شد.

شهید ولی الله فلاحی
شهید ولی الله فلاحی

شهید ولی الله فلاحی پس از پیروزی انقلاب اسلامی

چندی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی،سرتیپ فلاحی طی حکمی بازنشست شد اما طولی نکشید که با موافقت شورای عالی انثلاب اسلامی و با حکم دیگری از جانب سرلشکر قرنی به خدمت اعاده و به فرماندهی نیروی زمینی منصوب شد. امیر فلاحی پس از پشت سر گذاشتن مشکلات فراوان، بخصوص بحران و تشنج در منطقهٔ کردستان که به دست ضد انقلاب وابسته صورت می گرفت و همچنین پس از موفقیت در تحکیم نظم و انضباط و مقررات و سازماندهی نیروی زمینی، در تاریخ 29 خرداد 1358 شمسی به ریاست ستاد مشترک ارتش برگزیده شد.

سه ماه بعد با شروع جنگ عراق با ایران،شهید فلاحی همواره در مناطق جنوب یا غرب کشور حضور داشت و از نزدیک ناظر طرح های مختلف عملیاتی و لجستیکی بود. وی هفته ای 48 ساعت در ستاد مشترک حضور می یافت، جلسه ای تشکیل می داد و پس از اعلام دستورهایی جهت تسریع در امور و ایجاد هماهنگی با ارگان های ستادی و سایر نیروها پس از ارائه گزارشی مستقیم به حضرت امام خمینی(ره)،بار دیگر به مناطق عملیاتی عزیمت می کرد.

پس از عزل ابوالحسن بنی صدر اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران فرماندهی کل قوا امام خمینی (ره) اختیارات فرماندهی کل قوا را به وی تفویض کردند. شهید فلاحی در دورانی که مردم به ارتش بی اعتماد بودند و هنوز آن را سازمانی انقلابی و اسلامی نمی دانستند طی سخنرانی خود در نماز جمعهٔ روز پنچم اردیبهشت 1359 گفت: « من به عنوان یک خدمتگزار امین و صدیق و صغیر در پیشگاه ملت کبیر ایران می خواهم استدعا کنم که تلاش پرسنل نیروی زمینی، هوائی، دریائی و ژاندارمری و شهربانی را تائید بفرمائید. این انسانهای فداکار در برابر محرومیتها، رنجها، تنهائی ها، گرسنگی ها، فقر و بیماری ها و شهادتها فقط انتظار حق شناسی از ملت ایران دارند.»

آخرین حضور شهید ولی الله فلاحی در منطقه، همزمان با عملیات «ثامن الائمه» (شکست حصر آبادان)بود. در هفتم مهر ماه سال 1360 پس از اتمام این عملیات و هنگامی که هواپیمای حامل ایشان و شهید فکوری،شهید کلاهدوز،نامجوی،جهان آرا و تعدادی از رزمندگان و مجروحان عملیات به تهران بازمیگشت دچار سانحه شد و همراه با یاران خود به شرف شهادت نایل آمد.

آنقدرعاشق و دلباختهٔ امام(ره)بود که همه جا ارادت خودش را به ایشان نشان می داد. یکبار که بنی صدر به دانشگاه افسری آمده بود، با شجاعت شعار داد: فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا! وقتی بنی صدر این را شنید فقط یک چیز گفت: دانشکده افسری هم از دست رفت!

می دانست که خداوند جواب آن همه راز ونیازو ناله های از ته دلش را می دهد و او را به آرزویش می رساند؛ برای همین وقتی در پای هواپیما یکی از نمایندگان مجلس از اوپرسید: شما کجا می روید؟ او گفت: به کربلا!

وصیت نامهٔ شهید ولی الله فلاحی

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدا، به نام ایران، به نام اسلام، به نام انقلاب، به نام مبارز و به نام رهبر انقلاب حضرت آیت الله امام روح الله خمینی.

وصیت من، فرمان خدا، کتاب خدا و قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران

زندگی نامه و کارنامهٔ من، قضاوت ملت ایران به ویژه ارتش ایران

همسر و فرزندان و پدر و مادر و برادران و خواهرم و برادرزادگان و خواهرزادگان و همسران آنها و عمو و عموزادگان بزرگ را به خداوند و به ملت ایران می سپارم. از همه می خواهم مرا ببخشند و من نیز همه را می بخشم و هیچ آرزوی دوری در این جهان هستی به جزء کمال انقلاب و کمال جهاد اکبر ندارم.

سرتیپ فلاحی 30 تیر 1358.

« جعفر بریری » یکی از محافظین شهید ولی الله فلاحی خاطره ای را به این مضمون بیان می کند :

در آبان ماه سال 1359 در سوسنگرد، عملیاتی علیه نیروهای عراقی انجام گرفت تا آن شهر از تعرض دشمنان رهایی یابد. شهید فلاحی در نقطه‌ای میان خط آتش نیروهای خودی و سربازان دشمن برای نظارت بر این عملیات حضور داشت و تنها فرد همراه ایشان من بودم. تبادل آتش بین دو طرف به شدت ادامه داشت. انفجار گلوله‌های توپ و خمپاره در اطراف ما به طور پراکنده شنیده می‌شد.

دکتر چمران در آن عملیات مجروح گردید و تعدادی از رزمندگان ما هم به شهادت رسیدند. به شهید فلاحی پیشنهاد کردم که برای محافظت از ترکش‌ها و گلوله‌ها، از کلاه آهنی استفاده کند، اما او اظهار داشت: « اگر نگهدار من آن است که من می‌دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می‌دارد.» با این وجود از ایشان که آن زمان رئیس ستاد مشترک بود خواهش کردم که برای اطمینان خاطر استفاده از کلاه آهنی، هنگام انفجار گلوله‌ها به روی زمین دراز بکشند.

شهید فلاحی با لبخندی گفت:«تو از من خاطر جمع باش، چون انسان شهید نمی‌شود مگر آنکه قبل از شهادت، کامل شده باشد. ضمن آنکه من هنوز به آرزویم نرسیده‌ام. »من که در پی راهی برای بازگشت یا جان‌پناه امنی بودم، پرسیدم: تیمسار شما مگر چه آرزویی دارید؟ لحظه‌ای تأمل کرد و سپس گفت: «می‌دانی تنها آرزوی من چیست؟» گفتم: آرزوی هر فرد نظامی در مرحله اول، سربلندی میهن و اهتزاز پرچم کشور به نشانه عزت و عظمت آن ملت است و این نشان می‌دهد که مردم آن کشور زنده، پویا و در دنیا قابل احترام هستند.

ایشان گفتند: «بله، همه اینها درست است اما می‌دانی که من وجب به وجب خاک خوزستان را به علت محل خدمت اولیه‌ام می‌شناسم. با توجه به پیشروی سریع عراق آرزو داشتم که ارتش عراق زمینگیر شود که چنین شد. تنها یک آرزوی بزرگ دیگر دارم. تنها آرزویم این است که ارتش متجاوز عراق را از اطراف آبادان تا مارد عقب بنشانیم.» کمتر از یک سال بعد تیمسار فلاحی به آرزوی خود رسید اما چند ساعت پس از تحقق این آرزو، به والاترین مقام انسانی یعنی شهادت در راه خدا نائل گردید.

یادکردی از دومین فرمانده شهید ستاد ارتش پس از انقلاب ؛ شهید ولی الله فلاحی نژاد

در اواخر سال 1357، چند روز پس از انتصاب تیمسار فلاحی به فرماندهی نیروی زمینی، گروهک های تجزیه طلب، پادگان سنندج را محاصره می کنند. افسر نگهبان بلافاصله با کمیته انقلاب تماس می گیرد و دستور می گیرد که با همان دو گروهان مستقر در پادگان مقاومت کند.

صبح روز 25 اسفند 1357، تیمسار فلاحی از حمله به پادگان سنندج باخبر می شود و با مراجعه به لشکر یکم گارد سابق مستقر در لویزان درصدد جمع آوری نیرو قرار می گیرد و در عرض یک روز سه گردان سازماندهی می کند و آنها را به کرمانشاه و بعد سنندج می فرستد.

شش ماه بعد، در سحرگاه 24 مرداد 1358 شهر پاوه به محاصره گروهی از چریک های ضد انقلاب در می آید. تیمسار فلاحی به همراه شهید دکتر مصطفی چمران و فرمانده سپاه پاسداران، با هلی کوپتر خود را به پاوه می رسانند. دامنه تهاجم تا به سنندج کشیده شده است.

امام (ره) در 28 مرداد 1358 ابلاغ می کنند که اشرار سریعا و با تمام قوا سرکوب شوند. سرانجام به ساعت 6 بامداد روز 28 مرداد 1358 شهر پاوه دوباره به دست نیروهای ارتشی و بسیجی آزاد می شود و عناصر ضدانقلاب متواری می گردند.

فلاحی در نامه هایش سختی اوضاع در غائله کردستان و منطقه پاوه را چنین توصیف می کند: «مهاجمان وارد بخشی از شهر پاوه شده بودند. [آنها] پزشکان و حتی بیماران را سر بریده بودند.

سر یک پاسدار را با موزاییک از گردنش جدا کرده بودند. شهر در آستانه سقوط بود.

… نیمه های شب آخرین پیام شهید چمران را دریافت کردم. هنوز هم آن را با خود دارم. فقط نوشته بود: “تیمسار فلاحی! خداحافظ، خداحافظ، خداحافظ”.»  

وی در بخشی دیگر از دست‌نوشته هایش می نویسد: «من و چمران روزه بودیم. از افطار که خبری نبود، سحر هم که چیزی نخوردیم. سحر قدری آب خوردم تا بتوانم روز بعد را روزه بگیرم. این اوضاع شهر بود…»

تیمسار فلاحی در کشاکش درگیری با گروهک های مسلح نیز از هجمه انقلابی نماها مصون نماند. این اتهامات هنگامی به او نسبت داده شد که مشغول سازماندهی نیروی زمینی، برای مقابله با نیروهای مسلح کردستان بود. فلاحی در قسمتی از نامه اش به هادوی- دادستان وقت انقلاب- در پاسخ به اتهامات چنین نوشت: «تاریخ انقلاب ایران و ملت حق شناس و کبیر ایران، درباره سرتیپ ولی فلاحی بعد از او قضاوت خواهد کرد و سرانجام قضاوت نهایی در رستاخیز الهی و با رای خدا اعلام خواهد شد…»

این هجمه علیه فلاحی با نسبت دادن اتهاماتی چون ضدانقلابی، برانداز و… و بیان جملاتی چون «کارنامه سیاه و مشکوک تیمسار فلاحی» ادامه پیدا کرد تا اینکه او قاطعانه در اردیبهشت 1359 پاسخی به مطبوعات ارسال کرد و با صلابت و پرشکوه نوشت: «با اراده ملت و رهبر انقلاب خدمت را پذیرفته ام و در این راه نه از مرگ هراسی دارم و نه از سرزنش های اهل زمان.»

سال 1359 فرا می رسد. سپهبد قرنی در این سال ترور می شود و به تاریخ 29 خرداد 1359 حکم جانشینی ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران به سرلشکر فلاحی ابلاغ می شود. ابوالحسن بنی صدر- اولین رئیس جمهور جمهوری اسلامی ایران- از مقام فرماندهی کل قوا عزل می شود و اختیارت او طی نامه ای از حضرت امام(ره)، به تاریخ 21/3/1360 به تیمسار فلاحی تفویض می شود.

31 شهریور 1359، نیروی زمینی عراق وارد خاک ایران می شود. با دستور سرلشکر فلاحی، لشکر 16 زرهی قزوین تجهیزات خود را سریعا به منطقه می فرستد. فلاحی در این زمان مرتبا از جبهه های شمال غرب تا جنوب غرب بازدید می کند.

او در کنار بازدیدهای مکرر از مناطق عملیاتی، به طور مستقیم در نبرد سوسنگرد، عملیات تپه چشمه، عملیات نصر، الله اکبر، عملیات طراح در اهواز، عملیات تصرف نوسود و آزادسازی بستان و… شرکت می کند.

به تاریخ یکم مهر 1360، با حضور لشکر 77 خراسان و تیپ 37 زرهی شیراز و گردان های تانک لشکرهای 16 زرهی قزوین و 92 زرهی اهواز، عملیات ثامن الائمه با نظارت مستقیم تیمسار فلاحی آغاز می شود.

عملیات به ساعت یک دقیقه بامداد روز پنجم مهرماه 1360 آغاز می شود و به ساعت 20:6 بامداد روز ششم مهرماه، با پیام فرمانده تیپ دوم، جزیره آبادان پس از یک سال محاصره، آزاد می شود.

چگونگی شهادت ولی الله فلاحی

چند ساعت پس از آزادسازی جزیره آبادان، فلاحی با فرماندهان تیپ های یک و 2 و 3 لشکر 77 خراسان، فرمانده توپخانه لشکری، فرماندهان پشتیبانی خدمات رزمی، روسای ارکان ستاد لشکر 77، فرمانده تیپ 37 زرهی شیراز، فرماندهان گردان های تانک لشکرهای 16 و 92 و فرمانده لشکر 77، جلسه ای تشکیل می دهد و اقدامات بعدی را به آنها توصیه می کند.

بعد از جلسه، به درخواست سرهنگ کهتری، از مناطق آزاد شده بازدید می کند. می گویند فلاحی از جاده ای به سمت آبادان می رفت که همیشه آرزو می کرد روزی از وجود عراقی ها پاکش کند.

صبح روز بعد، یعنی 7 مهرماه 1360، در قرارگاه عملیاتی لشکر 77 در ماهشهر، رژه اسرای عراقی را سان می بیند و همانجا لشکر 77 خراسان را به نام امام هشتم، لشکر 77 پیروز ثامن الائمه می خواند.

بعد از مراسم رژه، فلاحی به همراه سرهنگ نامجو (وزیر دفاع وقت)، سرهنگ فکوری و تیمسار ظهیرنژاد به قرارگاه لشکر 92 مستقر در اهواز می روند. نهار می خورند و آماده می شوند برای رفتن به فرودگاه و از آنجا، عزیمت به تهران. تیمسار ظهیرنژاد از مسافرت با هواپیما امتناع می کند و بقیه- یعنی نامجو، فلاحی، فکوری و کلاهدوز- به فرودگاه می روند. شهید جهان آرا را در فرودگاه می بینند. هواپیمای اختصاصی آنها آمادگی پرواز ندارد. خلبان هواپیما می گوید: «نشان دهنده هواپیما از کار افتاده.» سرهنگ خلبان شهید فکوری نیز گفته خلبان را تایید می کند. خلبان به فلاحی پیشنهاد می دهد که صبح زود حرکت کنند تا اول وقت در تهران باشند.

از هواپیما که خارج می شوند، روی پلکان، فلاحی چشمش به یک فروند هواپیمای130 -c می افتد. هواپیمای مذکور برای انتقال پیکر شهدا و مجروحین به تهران در نظر گرفته شده. تیمسار پیشنهاد پرواز با آن هواپیما را می دهد. می گوید: همین خوب است. شهدا را هم مشایعت می کنیم.

هواپیما با نیم ساعت تاخیر حرکت خواهد کرد. فلاحی به همراهش ستوانیار هوشنگ بابایی می گوید: برو آن ماشین بلیزر را از آن سرباز بگیر و شخصا ببر به مقر فرماندهی و تحویل بده. هنوز نیم ساعت وقت هست. برو و برگرد.

حاجی بابایی به دستور فرمانده، خارج می شود. به در خروجی فرودگاه که می رسد زنی و پیرمردی را می بیند که مجروحی بر دست دارند و التماس به مامورین فرودگاه می کنند که اجازه بدهند با هواپیما بروند تهران، ولی مامورین مانع شده اند. حاجی بابایی بر می گردد پیش فلاحی و ماجرا را برای او تعریف می کند. فلاحی دستور می دهد آنها را به داخل راه بدهند. حاجی بابایی دستور را ابلاغ می کند و ماشین را می راند به سمت مقر فرماندهی.

میانه های راه چرخ ماشین پنچر می شود و حاجی بابایی که معطل گرفتن پنچری چرخ شده، با تاخیر به فرودگاه بر می گردد. وقتی می رسد، هواپیما را می بیند که در غروب ساعت هفت عصر، در آسمان اهواز اوج گرفته و چون قطره جیوه ای در سرخی آسمان حل می شود.

هواپیما تا 80 مایلی تهران به آسودگی پرواز می کند. خلبان با برج مهرآباد تماس می گیرد و اجازه کم کردن ارتفاع پرواز را می خواهد. موافقت می شود. 15 مایلی تهران. خلبان دوباره می خواهد ارتفاع را کمتر کند. باز موافقت می شود. ارتفاع تا 8500 پایی زمین پایین می آید. به محض کم شدن ارتفاع هر چهار موتور هواپیما از کار می افتد و ولی الله فلاحی با همراهانش به شهادت می‌رسد.

 

*نامه شهید سرلشگر فلاحی به فرزندش

«… فرزندم، مکرم ترین شما، پاک‌ترین شماست. خواجه کائنات محمد امین می‌فرماید: « عزیزترین شما نزد خدا، سودمندترین شما هستند.» و من می‌گویم بر اساس اصول موصوف چنان زندگی کن که هرگز از گذشته پشیمان نباشی. همه موجودات آفریده پروردگارند، مبادا آنها را پست بدانی.

فرزندم! دین یک ضرورت اجتماعی است و من پس از 9 سال کاووش در ادیان، اسلام را برگزیدم. مردم را به زبان و کردارت میازار. اعضای مادی انسان فقط خلق شده‌اند تا اندیشه انسانی متجلی گردد و کالبد انسان جلوه‌گاه اندیشه انسان است. می‌خواهم جز به پیشگاه خداوند در برابر کسی سر تعظیم فرود نیاوری و هرگز کاری را نیمه رها مکنی و کاری را که قادر به انجامش نیستی در موردش صحبت نکن. سرانجام چنان زندگی کن که در مرحله ارتحال قهرمانانه و مشتاقانه به آفریدگار کائنات ملحق گردی.»

مستند پروازی در آرامش درباره ارتش ایران و زندگی شهید فلاحی

« پروازی در آرامش » به ماجراهای گوناگونی که برای ارتش ایران در سال های پایانی رژیم شاه رخ داد می پردازد، همچنین به قضایای بعد از انقلاب و شکل گیری ارتش جمهوری اسلامی نیز اشاره می شود.

نقش نیروهای سه گانه ارتش و فرماندهان رده بالای آن در جریان دفاع مقدس از دیگر بخش های این مستند است.

در این فیلم می بینیم ارتش ایران که بعد از انقلاب با نام مقدس ارتش جمهوری اسلامی شناخته می شد، در سال های دفاع مقدس نقش مهمی در پاسداری از مرزهای جغرافیایی کشورمان داشت و نیروهای ارتش با فداکاری و از خودگذشتگی، جانشان را در طبق اخلاص نهادند و شهدای زیادی در راه دفاع از میهن تقدیم اسلام و انقلاب کردند.

در بخشی دیگر از این مستند شاهد گفت وگو با فرماندهان سابق ارتش درباره دوران جنگ و نمایش تصاویری آرشیوی از دوران دفاع مقدس، خواهیم بود سپس در قسمت پایانی، به ماجرای سقوط هواپیمای هرکولس نیروی هوایی که سرلشکر ولی الله فلاحی نیز طی آن به شهادت رسید اشاره می شود.

مستند «پروازی در آرامش» به کارگردانی سید مسعود امامی و داود جلیلی ساخته شده است 

ویدیو : مستند پروازی در آرامش

دانلود مستند پروازی در آرامش

دانلود کامل (کیفیت متوسط) (90مگابایت) (فرمتwebm)

دانلود کیفیت عالی در 4 بخش (فایلzip) بخش اول | بخش دوم | بخش سوم | بخش چهارم |(هر بخش 50مگابایت)

منابع:

موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران iichs.ir 

سایت شهید آوینی aviny.com 

سایت معارف جنگ maarefjang.ir 

سایت ارتش ایران aja.ir

روزنامه جوان javanonline.ir

دسته‌ها
کیوسک

شهید مرتضی آوینی ,هنرمندی که انقلاب اسلامی را فهم کرد

شهید مرتضی آوینی , هنرمندی که انقلاب را فهم کرد
شهید مرتضی آوینی , هنرمندی که انقلاب را فهم کرد

 

شهید مرتضی آوینی میان مردم بیشتر به عنوان یک هنرمند، فیلمساز و منتقد ادبی شناخته شده است. این وجه از فعالیت‌های آوینی البته به دلیل شاخص بودن و تراز مبنایی در کار هنر انقلاب، طبیعی است بیشتر برجسته شده باشد؛ اما راز آنچه آوینی را نماد هنر انقلاب کرده است، بیش از آن که در قاب دوربین و فریم فیلم‌هایش قابل جست و جو باشد، در اندیشه آوینی مستتر است.

 

نگاه آوینی در دهه 60 نسبت به پدیده انقلاب اسلامی و مواجهه آن با تمدن غرب و مظاهر آن، او را به شخصیتی بدل ساخته که به زعم بسیاری، حداقل دو دهه از زمان خود فراتر رفته و در معرفی انقلاب اسلامی و فلسفه وجودی و غایت آن بسیار قابل تأمل سخن می‌گوید. بازخوانی بعضی نوشته‌های آوینی در خصوص مختصات انقلاب اسلامی، به ما نشان می‌دهد که چرا می‌توانیم از او به عنوان اولین روشنفکر انقلابی پس از 57، نام ببریم.

 

غایت انقلاب اسلامی از نگاه شهید مرتضی آوینی 

شهید مرتضی آوینی در تحلیل غایت انقلاب، پیش از هرچیز میان هویت انقلاب اسلامی و همه تحرکات سیاسی ما قبل آن تفاوت قائل می‌شود. اساساً از نگاه آوینی انقلاب اسلامی مرحله‌ای ویژه در مسیر تکامل نوع بشر است.

شهید مرتضی آوینی موجد این تفاوت انقلاب، با همه مدل‌های رایج سیاسی را در «مدل حاکمیت ولایت» می‌داند و معتقد است: «اگر علت موجد انقلاب اسلامی ایران هیچ یک از علت‌هایی نبوده است که انسان این دوره را به تحرک سیاسی و شکل‌دهی به انقلاب کشانده است، آیا قابل انتظار است که ثمره پیروزی انقلاب اسلامی یکی از حکومت‌های رایج دنیای مدرن باشد؟ طبیعتاً مرجع ما برای تشکیل حکومت هیچ یک از تجربیات تاریخی بشر، جز حکومت مدینه در صدر تاریخ هجری باشد چراکه ایجادکننده انقلاب اسلامی از حیث نظری، نظریه ولایت فقیه بود که بنیانگذار جمهوری اسلامی آن را در کتاب ولایت فقیه طرح و تفسیر کرده است.»

 

او با اشاره به سیطره تفکر غرب بر مناسبات جهان مادی، دنیا را در آستانه یک توبه تاریخی می‌داند که باید از لجنزار غرب رجعت کند و مجدداً به اصالت خویشتن بازگردد: «انقلاب اسلامی، رستاخیز تاریخی انسان است که بعد قرن‌ها هبوط اتفاق افتاد. انقلاب اسلامی توبه‌ای تاریخی است و غایت آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست. انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است آن هم در جهانی که به صورت یک دهکده جهانی آن هم با فرهنگی واحد (همان فرهنگ غرب)، درآمده است. فرهنگ غرب یعنی فرهنگ غربت انسان از حقیقت.»

 

انقلاب اسلامی؛ نه سکولار، نه دموکراتیک

شهید مرتضی آوینی اولین گام برهم زننده نظم نوین جهانی را، محو انحصار اندیشه سکولاریته از مدل‌های رایج حکومتی می‌داند. او تأسیس حکومت ذیل پرچم اسلام را ذاتاً با عرفی‌گرایی معارض می‌داند و پیوند دو عنصر سیاست و معنویت را در انقلاب اسلامی متجلی می‌داند:

«پذیرش شریعت اسلام، چه بدانند یا ندانند، ملازم با قبول این حکم است که شریعت اسلامی می‌تواند به تأسیس حکومت بپردازد. شریعت همچنان که دارای حیثیتی عبادی است، حیثیتی سیاسی نیز دارد. و این دو وجه خواه، ناخواه ملازم با یکدیگر و انفکاک‌ناپذیرند.»

 

شهید مرتضی آوینی «ولایت فقیه» را مدل حکومتی بدیع می‌داند که سکولاریته را زیر پا می‌گذارد و به فطرت بشر نزدیک می‌شود. اساساً شکل حکومتی ولی فقیه از نظر آوینی مدلی است که تصورش موجب تصدیق است: «ولایت فقیه تنها صورتی است که حکومت اسلامی به خود می‌گیرد و این از حقایقی است که تصورش موجب تصدیق است. این ولایت تا قبل از مرحله تأسیس حکومت، خود به خود فعلیت و تحقق دارد و بحث تقلید در احکام شرع، کاملاً فطری است. در تأسیس حکومت هم، خواه ناخواه، موجبیت‌های فعلی و ضرورت‌های عقلی ما را ناگریز می‌کند که ولایت فقیه را در مقام ثبوت از گزند تکثر و تفرقی که به آن دچار است خارج کنیم و به آن صورتی واقعی و قابل حصول بدهیم.»

 

شهید مرتضی آوینی با تأثیرپذیری از نظریه ولایت فقیه امام خمینی، در خصوص اصل نقش مردم در حاکمیت نظر ویژه‌ای دارد که با نظر بسیاری از روشنفکران هم‌دوره‌اش متعارض است. بحثی که همین حالا نیز مورد مناقشه روشنفکران و تئوری‌پردازان نظریه ولایت فقیه است.

 

شهید مرتضی آوینی نقش مردم را مؤید تشکیل حکومت و نه مشروعیت‌بخش به آن می‌داند: «بیعت یا انتخاب مردمی اگرچه شرط لازم و مطلق احراز مقام ولایت نیست، اما شرطی است که ولایت یا حاکمیت را به فعلیت می‌رساند، چنان که تجربه تاریخی خلافت امیرالمؤمنین (ع) به آن اشاره دارد. بیعت مردم با او بعد از مرگ عثمان ولایتی را فعلیت بخشید که پیش از این، در غدیر خم و از جانب خدا و به دست رسول انتصاب یافته بود. یعنی احراز صلاحیت برای ولایت گرچه با بیعت یا انتخاب مردم به اثبات نمی‌رسد اما، این هست که تا اتفاق مردم جمهور نباشد، ولایت صورتی بالفعل نمی‌یابد.»

شهید مرتضی آوینی
شهید مرتضی آوینی

جمهوری اسلامی به معنای دموکراسی نیست

این برداشت آوینی از نقش مردم در شکل‌دهی به انقلاب، دقیقاً مقابل انگاشت دموکراتیک از ماهیت نقش مردم در حکومت قرار دارد. از این جانب آوینی، میان روشنفکران متهم به گریز از اصول دموکراسی است که البته آوینی از این مسئله استقبال می‌کند.

او بین دموکراسی در آرا و نظریات غربی با آن چه در واقعیت تحقق یافته، تفاوت قائل است و دموکراسی محقق شده در جهان مدرن را همچون «علامه طباطبایی» مدلی از حکومت‌داری می‌داند که صرفاً کلاهی بر سر دیکتاتوری و توتالیتریسم گذاشته و غایت آن را با روش‌های تازه‌تر و با همان شدت بلکه بیشتر ادامه می‌دهد.

 

شهید مرتضی آوینی می‌نویسد: «حقیقت دموکراسی به صورتی که اکنون در غرب، تحقق یافته است، مقابل توتالیتریسم قرار ندارد بلکه صورت پیچیده‌تری از همان است که خود را بر توهمی از خواست همگانی استوار نموده است. انتخاب آزاد توهمی بیش نیست! بین این دو راه که آرای مردم را تحت سیطره یک اتمسفر رسانه‌ای به سمت مؤلفه‌های خاصی جهت دهند و این راه که با زور تهدید و تطمیع مردم را به جهت مطلوب خود برانند، تفاوتی نیست، جز اینکه مسیر اول فریبکارانه‌تر است. دموکراسی غربی گونه‌ای پیچیده از نظام‌های توتالیتر است… اگر دیکتاتورها با این استدلال که مردم خود قدرت تشخیص نیازهای واقعی خویش را ندارند، وجود خود را توجیه کرده‌اند، دموکراسی غربی نیز عرش دیکتاتوری خود را بر بنیان سخیف‌ترین نیازهای بشر امروز بنا کرده است.»

 

نرم‌افزار حاکم بر تمدن اسلامی

زمانی که آوینی ولایت فقیه را به عنوان رکن محوری تمدن‌سازی اسلامی برجسته می‌کند، در واقع نه فقط مدل سیاسی حکومت‌های رایج را نفی می‌کند، بلکه چندگام جلوتر از این می‌ایستد و به سراغ مبانی فلسفی آنان رفته و آن را به مبارزه می‌طلبد.

از نظر آوینی، نرم‌افزار بنیادینی که حکومت اسلامی و مدل ولایت فقیه بر پایه آن بنا نهاده می‌شود، نمی‌تواند «علم» به معنی رایج و غربی باشد: «بدون تردید ولایت علمی، ملازم با نفی ولایت فقهی است. ولایت علمی فقط به آن معنا نیست که متخصصان علوم تجربی بر سرکار باشند، بلکه به این معناست که غایات را نیز دربر بگیرد که چنین حکومتی به هیچ وجه اسلامی نخواهد بود. اگر شمولیت مدیریت علمی تعیین غایات را دربربگیرد، حکومت اسلامی و ولایت فقیه به صورت کامل نقض خواهد شد و نتیجه دولتی است تکنولوژیک که در آن مالکان کارخانجات و تکنوکرات‌ها حاکمیت مطلق خواهند داشت.»

 

شهید مرتضی آوینی  در تعریف معرفت، آن را به دو قسم دینی و غیردینی تقسیم می‌کند و معتقد است معرفت غیردینی با ابزار علوم تجربی هرگز نمی‌تواند ما را به حقیقت معرفت برساند: «معرفت دینی، معرفتی متافیزیکی است و کلی و مطلق، اما قوانین علمی غیرقابل تعمیم و اطلاق، اثبات‌ناپذیر و در عین حال ابطال‌پذیر، غیربرهانی و غیریقینی هستند.

نباید انتظار داشت که علم بتواند ما را به معرفت حقیقت برساند و معرفت دینی در تقرب به حقیقت هرگز نیازمند به علوم تجربی یا انسانی نیست. این حکم البته با این واقعیت که حکومت اسلامی در حل مسائل جدید نیازمند به انسان هایی صاحب مهارت علمی است منافاتی ندارد.»

 

شهید مرتضی آوینی این نرم‌افزار را نه فقط به عنوان خوراک مصرفی حکومت اسلامی می‌داند، بلکه آن را ابزاری برای تحول دنیا و پیشنهاد یک تمدن جدید به بشریت مناسب می‌داند.

تمدنی که در آن بار دیگر توجه بشر را که پس از موج مدرنیته به زمین دوخته شده، به آسمان متوجه خواهد ساخت: «انقلاب اسلامی ظرفیت ایجاد تحول در دنیا را دارد. یعنی می‌تواند بر مبنای فلسفه سیاسی خودش نرم‌افزار و سخت‌افزار جدید تولید کند که راه را برای یک تمدن و توسعه جدید پیش روی بشریت قرار بدهد… عالم درگیر حوادث عظیمی است که همه چیز را دگرگون می‌سازد. و این تحول خلاف دو قرن گذشته، نه از درون تکنولوژی که از عمق روح مجرد انسان برخاسته است. استمرار این تحول هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در ایران به توفیق کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمی‌ماند و اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین برگرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد نمود. چه بخواهیم و چه نخواهیم، لائیسم و اومانیسم محکوم به شکست هستند.»

 

روش درست تقابل تاریخی با غرب

بسیاری از معاصران شهید مرتضی آوینی و حتی روشنفکران کنونی، از غرب هیولایی دست نایافتنی ساخته‌اند که نفوذ به آن ناشدنی است و از تأثیرپذیری از مؤلفه‌های هژمون آن گریزی نیست چراکه به زعم آنان حتی اگر حرف ما درست و موجه باشد، اما قدرت رسانه‌ای و توان استیلا در جهان مدرن به گونه‌ای است که توان رویارویی با آن در انقلاب نوپای اسلامی وجود ندارد.

 

اما شهید مرتضی آوینی این تقابل تاریخی را نقطه عطفی می‌داند که از قضا سبب رد تفکر دینی و کسب تجربه‌ای تاریخی باشد. او معتقد است: «این تقابل که میان فرهنگ انقلاب اسلامی و فرهنگ غرب وجود دارد، در شرایط طبیعی می‌تواند اسباب شکوفایی و کمال تفکر دینی را فراهم آورد و عرصه‌ای باشد برای یک تجربه تاریخی که بعد از 14 قرن، یک‌بار دیگر- بعد از حکومت ده ساله مدینه- تکرار شود. مسلم است که علوم جدید نمی‌توانند ایجاباً به کمال معرفت دینی مددی برسانند اما این تقابل که از آن سخن رفت می‌تواند زمینه‌ای برای فعلیت یافتن و ظهور تام و تمام حقیقت دین فراهم کند. آن سان که شب در برابر ستارگان. این تقابل ما را ورزیده می‌کند و حقیقت دین را، چه در مقام نظر و چه در مقام عمل، به منصه ظهور نزول در عالم تفصیل می‌کشاند و نردبان تعالی فرهنگ اسلام واقع می‌شود.»

 

شهید مرتضی آوینی
شهید مرتضی آوینی

 

اصل نباید بر ممانعت باشد

اما شهید مرتضی آوینی مدلی که برای این تقابل تاریخی بیان می‌کند، مواجهه سلبی نیست. او هرچند همه حیثیت و مبانی غرب را به چالشی عظیم مقابل انقلاب اسلامی فرامی‌خواند، اما برای این چالش به دنبال ابزار و استدلال و بیان است؛ او برخورد سلبی نسبت به مظاهر تمدن غرب را صرفاً سبب افزایش آسیب‌پذیری در جامعه می‌داند: «برای مواجهه با این پدیدار اصل را نباید بر ممانعت گذاشت چراکه اصلاً وجود این لوازم و گسترش آن‌ها در سراسر دنیا امری است به مقتضای تاریخ و خارج از اختیار. به عنوان مثال ممانعت از ویدئو خواستاران آن را حریص‌تر و ما را آسیب‌پذیرتر خواهد کرد.»

 

مدل آوینی در این تقابل تاریخی، هجوم و خط‌شکنی است. آثار هنری آوینی نیز به خوبی منعکس‌کننده این تقابل تاریخی هستند. او از روشنفکران می‌خواهد به جای عافیت‌طلبی، پا در گریزگاه پرخطر این تقابل گذاشته و خود را مسلح به ابزار مناسب برای این رویارویی عظیم نمایند: «ما عادت کرده‌ایم برای دور ماندن ازخطرات، اصل را بر پرهیز بگذاریم.

این واکنش تا آن جا کارساز است که بتوان از منطقه خطر فاصله گرفت. وقتی طوری در محاصره خطر واقع شویم که دیگر امکان فرار وجود نداشته باشد باید جنگید و محاصره را شکست.

از همان ابتدا جامعه دیندار در برابر غرب و مظاهر آن همواره چاره را در آن می‌یافته که پیله‌ای امن برای خود دست و پا کند و به درون آن بخزد. در حالی که این مواجهه توفیقی است اجباری که به انکشاف حقیقت دین مدد خواهد رساند و نه فقط مددرسانی، که اصلاً در عالمی که حقایق به اضدادشان شناخته می‌شوند، این تنها راه ظهور و انکشاف حقیقت دین است.

نیچه خطاب به فیلسوفان می‌گوید خانه هایتان را بر دامنه کوه‌های آتشفشان بنا کنید و من همه کسانی را که طالب حقیقت‌اند، مخاطب این سخن می‌یابم.»

 

فرجام سخن

سیدمرتضی آوینی غرب را خوانده است، آن را فهمیده است و بالاتر از همه، آن را زندگی کرده است. در روزگاری پیش از انقلاب، او با سبک زندگی غرب همساز بوده است و به واسطه علاقه‌اش به فلسفه غرب، تسلطی نسبی بر ابعاد جامعه‌شناسی مدرنیسم دارد. لذا آنچه آوینی می‌گوید یا می‌نویسد، فراتر از تکرار سخنان پایه گذاران انقلاب یا حتی سلسله جلسات و سخنرانی‌های احمدفردید است.

 

شهید مرتضی آوینی نفی غرب را از فردید توشه گرفته و انقلاب را با خمینی شناخته است. اما آنچه می‌نویسد، نهایتاً از یک عمق اعتقادی و شناخت عمیق نسبت به ماهیت انقلاب اسلامی برخاسته است که در نتیجه همین مجاورت او با مظاهر فرهنگ غرب (از رمان‌های غربی تا آثار نمایشی آن و…) بوده است. برای همین شنیدن چارچوب اندیشه اسلامی از نگاه آوینی که تربیت‌کننده نسل دوم و سوم هنرمندان انقلاب است بسیار قابل تأمل است.

 

شایسته آن است هنرمندانی که دم از آوینی و پیشگامی او و ارادت به وی می‌زنند، این چارچوب فکری را یک‌بار مرور کنند و هم به بازشناسی نظرات او در خصوص غرب (که در مبانی توسعه تمدن غرب به تفصیل تشریح نموده) و هم به وجوه اثباتی و اندیشه سیاسی او از تمدن اسلامی بپردازند چراکه این وجه آوینی (آوینی متفکر) حتی چه بسا از «آوینی هنرمند» یا «آوینی منتقد» بسیار مهم‌تر و پرمایه‌تر باشد.

 

یادداشت از محمد حسن صادق پور 

منبع : جوان آنلاین (کد 846257)