دسته‌ها
گزارش

بازی مذاکرات هسته‌ای درچه مرحله ای است ؟

( این مقاله ممکن است اندکی طولانی باشد ولی بنا به اهمیت موضوع و مطالب مطرح شده در آن ، ارزش صرف اندکی زمان برای مطالعه را خواهد داشت . تصور می کنم مطالب مطرح شده در این مقاله ، پاسخ بسیاری از سوالات این روزها  در خصوص مسئله مذاکرات هسته ای و سرنوشت آن  را در بر داشته باشد . من در این مقاله تلاش می کنم  سوالاتی را پاسخ دهم و نکاتی را مطرح کنم که به نظرم آگاهی از آنان صحنه بازی آمریکا و مهره های آنان را روشن تر خواهد کرد )

در ادامه این مطلب همراه سایت بنیانا باشید

سوال اصلی که تلاش می کنم در این مطلب به  آن پاسخ دهم این است که بازی مذاکرات با ایران در چه مرحله ای است و به چه مسیری در حال حرکت است ؟

برای پاسخ به این سوال می توانیم به دو روش عمل کنیم :
1-  از بالا شروع کنیم و بگوییم راس هرم تصمیم گیران اصلی این بازی در آمریکا اولا چه تصمیمی در مواجهه با ایران اتخاذ کرده اند و ثانیا جایگاه و نقش این مذاکرات در این تصمیمشان چیست ؟
2-  و یا از پایین شروع کنیم و بگوییم در صحنه بازی چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است و مهره ها چگونه در حال حرکت و جابجایی هستند ؟
لذا من برای پاسخ به این سوال تلاش می کنم با ترکیبی از هر دو روش به صورت خلاصه به این سوال پاسخ دهم .
 
از سوال اول شروع می کنم . اینکه تصمیم گیران اصلی بازی مذاکرات یا به قول خودشان پروژهengagement  و مذاکره با ایران چه کسانی هستند ؟

این تصمیم گیران و تصمیم سازان قطعا در سطح دولتمردان و کارگزاران نظام آمریکا نظیر اوباما و کاخ سفید نیستند . اوباما و امثال اوباما در نظام تصمیم گیری آمریکا صرفا یک مجری یا همان تدارکاتچی خودمان هستند . اما تصمیم گیران و شکل دهندگان اصلی به سیاست در آمریکا  کیستند ؟

 

این تصیم گیران و تصمیم سازان ، مشخصا صاحبان و مالکان اصلی منابع مالی و سرمایه آمریکا هستند . این ها کیستند ؟ تحقیقات نشان می دهد این  افراد شبکه ای متشکل از  عده ای معدود از خاندان های یهودی و صهیونیست های سرمایه دار هستند که عملا با تصاحب ثروت و منابع مالی آمریکا ، عملا تمام ساختارهای اقتصادی ، سیاسی ، تصمیم سازی ( اعم از تینک تنک ها ) و اجتماعی . . . آمریکا را تحت نظارت و سلطه خود دارند .

 

روسای جمهور و دولت ها و احزاب جمهوری خواه و دموکرات و نمایندگان کنگره و سنای آمریکا صرفا مهره هایی هستند که با پول و حمایت این ابرسرمایه داران روی کار می آیند و در سیاست آمریکا نقش آفرینی می کنند .
یکی از ستون های اصلی این شبکه نیز مشخصا خاندان یهودی ( به طور صحیح تر شیطان پرست ) راکفلر است که عملا جز مالکان اصلی منابع نفت و پول و فدرال ریزرو آمریکاست .
 
خب ممکن است بپرسید الان نقش این خاندان یهودی راکفلر در بازی مذاکرات هسته ای و سیاست آمریکا در برابر ایران چیست ؟!

من به شما پاسخ می دهم که مشخصا و اساسا اصل بازی مذاکرات مخفیانه آمریکا و ایران که اکنون به این مرحله رسیده و  در سال 2014 آشکار شده است ، با اراده ، مدیریت و صحنه گردانی خاندان راکفلر و بنیادهای تحت نفوذ این خاندان کلید خورده است . مدیر اصلی و طراح این پروژه از ابتدا تشکیلات و عناصر اصلی راکفلر بوده و هست .
از کی ؟ از سال 2001 و از زمان کلینتون همان زمان هایی که جناب ظریف در سازمان ملل نماینده ایران بود  . . .
اولین جلساتشان کی بوده ؟ اولین جلساتشان به صورت محرمانه در سال 2002 سوییس و تحت پوشش موسسه مطالعات صلح استکلهم و با حضور عناصر اصلی تشکیلات راکفلر با گروهی از مقامات ایرانی آغاز می شود . مذاکراتی که بعدها در پوشش اجلاس پاگواش ( که اساسا متعلق به راکفلرها است ) ادامه میابد و بستری می شود برای مذاکرات محرمانهطرف های ایرانی و آمریکایی و طبق نقل هایی حتی اسراییلی !

 

از این که مقامات و آن هسته ی اولیه طرف ایرانی و مسیر مذاکرات در این سال ها چه بوده و چه پیچ و خمی طی کرده تا به امروز رسیده و سازوکار و عناصر این بازی چه نهادها و عناصری هستند بگذریم اما به طور خلاصه می توان گفت که راکفلرها  به عنوان مدیر این پروژه از طریق حمایت مالی بنیادهایی نظیر بنیاد پلاشیرز و مرکز وودرو ویلسون ، شورای آتلانتیک ، شورای روابط خارجی ، بروکینگز ،   Asia society و بنیاد آمریکای جدید . . . عملا نقشتصمیم سازی و جهت دهی و مهیا کردن سازوکار این پروژه و عناصر آن را انجام داده است .
هسته ی اولیه پروژه محرمانه engagement ، هر کدام در تقسیم کاری یا اقدام به ایجاد نهادهای مستقل در این خصوص کرده اند و یا در بنیادهای آمریکایی در این خصوص نقش آفرینی کرده اند .

مثلا اینکه نقش دلال و واسط رابطه میان مقامات ایرانی و آمریکایی را سازوکار حلقه نایاک و عنصری نظیر تریتا پارسی ( شاگرد فرانسیس فوکویاما) را ایفا کرده و می کند که اساسا توسط عناصر حلقه اولیه همین پروژه راکفلر شکل گرفته و حمایت شده است .
یا مثلا سربسته اینکه همین جناب موسویان ، دیپلمات و مذاکره کننده سابق ایران ، از بورس شده های بنیاد پلاشیرز هستند و با بورس این بنیاد که مستقیما از سوی راکفلرها تغذیه مالی می شود و مستقیما در خصوص مذاکرات و پرونده هسته ای ایران فعال است ، در دانشگاه پرینستون به نان و نوا رسیده اند و پای ثابت اجلاس های نایاک و بنیادهای آمریکایی فعال در پروژه engagement  هستند .

 


 
خب به سوال بعد برویم ، می پرسید خاندان یهودی راکفلر از مذاکرات با ایران و به اصطلاح پروژه تعامل و engagement به دنبال چیست و چه هدفی را دنبال می کند ؟

برای پاسخ به این سوال نیز می توان به دو گونه عمل کرد :
1-  این که بگوییم خاندان های ابرسرمایه دار یهودی و صهیونیست (که بنا به گواهی تاریخ بنیانگذاران اصلی اسراییل و رژیم صهیونیستی هستند ) اساسا در مورد نظام جمهوری اسلامی ایران و کشوری به نام ایران چه دیدگاهی دارند .

2-  این که بگوییم اساسا بازیگران عرصه سیاست آمریکا ( یا همان مهره های خاندان های یهودی ) نظیر جریانات اصلی دموکرات ها و جمهوری خواهان و نئوکان ها ، در مورد نظام جمهوری اسلامی ایران چه دیدگاهی دارند .

پاسخ به سوال اول کاملا روشن است . شبکه  یهودیان و صهیونیسم بین الملل ، اولا ماهیتا با نظام جمهوری اسلامی ایران دچار تعارض جدی است و مشخصا هدفی جز هدم و نابودی نظام مبتنی بر اسلام ندارد و ثانیا در خصوص کشوری به نام ایران نیز ، با همان نگاهی که به سایر کشورهای خاورمیانه دارند ، ایران مطلوب برایشان ، ایرانی است تضعیف شده ، تجزیه شده و ایرانی که منابع مالی و نفتی اش در سلطه کارتل های متعلق به این خاندان ها باشد .

در خصوص سوال دوم باید گفت عرصه سیاست ظاهری در آمریکا مشخصا در دست دو جریان دموکرات و جمهوری خواه است . حال سوال این است که این دو جریان چه دیدگاهی در خصوص برخورد با ایران دارند ؟
( دقیقا مغلطه و تحریفی که جریان غرب گرا در ایران در خصوص این سوال مرتکب می شودهمین جاست )
در پاسخ به این سوال ، جریان غرب گرای ایرانی تلاش می کند اینگونه بنمایاند که در حالی که جمهوری خواهان و تندروهای آمریکا و صهیونیست ها به دنبال گزینه نظامی و افزایشفشار بر ایران هستند ، اما  دموکرات ها (مثلا دولت اوباما) ، به دنبال کاهش فشار بر ایران و کاهش خصومت ها و تعامل سازنده و حل مسایل فی مابین آمریکا و ایران و دوستی با ایران است !
اما این پاسخ به وضوح تحریف آشکار واقعیت و دروغی خائنانه و بی شرمانه و ضدمنافع ملی ایران است  !

واقعیت ماجرا این است که هر دو جریان دموکرات و جمهوری خواه ( بنا به اتصالشان به همان جریان اصلی تصمیم ساز و تصمیم گیر ) در خصوص ایران یک هدف واحد را دنبال می کنند.  *آن هدف هم این است* :

REGIME CHANGE  یا همان براندازی  و سلطه بر منابع و حاکمیت کشور ایران  .
منتهی راهبردهایشان برای نیل به این هدف متفاوت است . یک راه می گوید انقدر فشار بیاوریم تا سیستم کلپس کند و بعد دست به اقدامات سخت بزنیم ، راه دیگر می گوید انقدر فشاربیاوریم تا سیستم مجبور به تغییر رفتار و به آغوش کشیدن ما و همرنگی با ما شود و عملا ساقط شود .

 

جمهوری خواهان و نئوکان ها و رژیم فعلی اسراییل می گویند رژیم چینج و براندازی نظام ایران و سلطه بر ایران ، از مسیر تشدید فشارها  و تحریم و تخاصم فزاینده ، تقویت گروه های اپوزوسیون ، تروریستی و تجزیه طلب و  بی ثباتی اجتماعی در ایران می گذرد و  نهایتا رسیدن به مسیری است که شرایط برای اقدام نظامی بصورت مستقیم و یا بطور نیابتی (مدل لیبی و سوریه و … ) را فراهم کند .

 

دموکرات ها نیز می گویند گزینه نظامی در برابر ایران جواب نمی دهد ( زورمان نمی رسد ) و رژیم چینج و براندازی در ایران از مسیر فشار و تحریم  سپس اجبار ایران به مذاکره و نزدیک شدن و اتصال به ایران و کارگزاران ایرانی و فعالان جامعه ی مدنی و فعالان فرهنگی اجتماعی ایران گذشته ( در عین حفظ فشار) و در ادامه با تقویت جریانات و گروه ها و جامعه مدنی غربگرا ،استحاله نظام ارزشی ایران و تشدید و تقویت شکاف های اجتماعی ناشی از این تغییر نظام ارزشی همراه می شود . به این مسیرشان هم می گویند Engagement  و تعامل سازنده و اسامی این چنینی . . .

 ( البته روی دیگر این پروژه زمینه سازی برای ورود بازوهای اقتصادی خود به محیط اقتصاد ایران است . ممکن است بگویید یا بگویند این که خیلی خوب و مطلوب است .

اما آن چیزی که در چنین فرایندی کمتر به چشم می آید یا اصلا به چشم نمی آید این است که آن بازوان اقتصادی که از بستر این تعاملات و مذاکرات ، فرصت و اجازه ورود به ایران را کسب می کنند ، عملا شرکا و تشکیلات اقتصادی همین خاندان های یهودی ( که بخشی هم از تشکیلات یهودی و بهایی فرار کرده از ایران بعد از انقلاب 57 هستند)  هستند که برای مذاکرات سرمایه گذاری کرده اند .

 

تشکیلاتی که در حوزه های راهبردی اقتصاد ایران از انرژی گرفته تا صنایع و معادن و … وارد می شوند به دلیل شبکه ای که پشت سر خود دارند بزودی به قدرت های اقتصادی در حوزه خود تبدیل می شوند ! 

مثلا به عنوان مثال کوچکش کارفور صهیونیستی وارد ایران می شود و اسمش می شود هایپراستار که جلب توجه نکند ، بعد هم مثل قارچ شعبه هایش زیاد می شود و … خب ممکن است باز بگویید یا بگویند خب چه اشکالی دارد ؟ پول می آورند ، شغل ایجاد می کنند و … این ها که خوب است !
اما این ها فقط ظاهر ماجرا است  ، اگر از بحث فرهنگی و روابط فرهنگی و ارزش هایی که این قدرت های اقتصادی به مرور همراه خود می آورند بگذریم ، کانون های ثروت حاصل از این تشکیلات در ایران ، به مرور تبدیل به کانون های اثرگذار در قدرت و بازوی تصمیم سازی در ایران می شوند  .

 

کانون هایی که دیگر این توانایی را دارند تا در بزنگاه ها اقدام بهتغذیه مالی جریانات و گروه های معارض و غربگرای مورد نظر کنند و جریانسازی در ایران کنند و پروژه استحاله و براندازی را دنبال کنند . که این بحث البته بحث مفصلی است )
 
نکته ی این دو مسیر این است که در هر دو مسیر :

اولا انتهای مسیر براندازی و سلطه بر ایران است .
دوما عامل فشارهای اقتصادی و اجتماعی ( تحریم ها ، قیمت نفت ، مسایل اجتماعی ) به عنوان عاملی الزامی و ثابت است .
 
حال با توجه به مسایل و مسیرها و بازیگران فوق الذکر ، به سراغ پاسخ به این سوال مهم و راهبردی می روم :
جایگاه و نقش مذاکرات هسته ای در تصمیمات کلان تصمیم سازان و تصمیم گیران اصلیآمریکا چیست ؟
( این سوال از این جهت مهم و راهبردی است که پاسخ به آن پازل بازی مذاکرات هسته ای را برای بازی گران حل می کند )
پاسخی که جریان غرب گرا و حامی مذاکرات هسته ای به این سوال می دهند این است که :
این مذاکرات بستری است برای جریان غربگرا تا از طریق آن بتواند با همکاری طرف غربی ، با حل پرونده هسته ای ، کاهش فشارها بر ایران و بهبود شرایط اقتصادی ایران ، جایگاه خود را در میان ایرانیان تقویت کرده و از این طریق بتواند در جنگ قدرت پیش رو با جریان معتقد به گفتمان انقلاب اسلامی در انتخابات های پیش رو ، پیروز شده و آینده قدرت در ایران تصاحب کند .

 

  با چنین رویکردی این گروه تمام تلاشش را می کند تا هر طور شده به توافق با هر محتوایی دست یابد و به طرف آمریکایی این پیام را برساند که من همان گروه و جریانی هستم که تو باید رویش حساب و سرمایه گذاری کنی .)
 
اما با توجه به آن چه که در بالا توضیح دادم پاسخ صحیح این است که :
این مذاکرات در پازل کلی تصمیم سازان و تصمیم گیران واقعی ( در مورد فوق مشخصا راکفلرها ) کنشی است که در نهایت باید به براندازی نظام یا تغییر نظام حاکم فعلی ایران ختم شود. مسیر این براندازی هم این گونه است که :
1.     حتی با وجود رسیدن به توافق هسته ای ، با حفظ ساختار اصلی تحریم ها و  اهرم هایی نظیر کاهش قیمت نفت ایران توسط عربستان ، فشار اقتصادی بر ایران هم چنان باقی می ماند و حفظ می شود .
2.     مذاکرات بستری می شود برای کاهش قدرت نرم ایران در منطقه و سرخوردگی و تزلزل دلبستگان انقلاب اسلامی ( چه در داخل و چه در منطقه و خارج از کشور )
3.     مذاکرات بستری می شود برای برقراری ارتباط و تقویت و سازمان دهی جریانات و گروه های غربگرا و برانداز ( به قول خودشان جامعه مدنی و NGO  های حقوق بشری و جدیدا محیط زیستی ! )

 

4.     بستر ناشی از مذاکرات و کمک عوامل حکومتی مرتبط شده و سازمان دهی جریانات و گروه های تقویت شده غرب گرا و برانداز ، بستری می شود برای شکل دهی و  تقویت دوقطبی های بعضا مصنوعی اجتماعی که منجر به بی ثباتی محیط داخلی ایران و تضعیف و تزلزل حاکمیت ایران شوند .

این دوقطبی ها شامل دوقطبی هایی نظیر موارد زیر هستند  :

1-  دو قطبی نه به مذاکره و آری به مذاکره  یا دو قطبی مصنوعی حامیان تحریم و مخالفان تحریم یا دو قطبی نه به رابطه با آمریکا و آری به رابطه با آمریکا ( کیس تلاش جهت اردوکشی خیابانی یا  درخواست همه پرسی از مردم … )
2- دو قطبی حاصل از شکاف طبقاتی و  دوقطبی مصنوعی پول دارهای پول دار شده از تحریم ها و ضعفا و بی پول ها متضرر از تحریم ها ( کیس بچه پول دارهای تهران )
3-  دوقطبی های مرتبط با شکاف های ارزشی و دو قطبی هایی نظیر دو قطبی حجاب و بی حجاب ها  و مذهبی ها و غیر مذهبی ها (  کیس هپی ها و  یا عریان تر کیس اسیدپاشی)
 
در نتیجه فشار اقتصادی حفظ می شود ، فضای جامعه ملتهب می شود ، دو قطبی ها شکل می گیرد و در وقت معین ( مثلا بستر انتخابات ) در جهت بی ثبات سازی از طریق فشار خیابانی و فشار بر حاکمیت جهت تغییر رفتار و اجبار برای صدور مجوز ورود عناصر استحاله شده در ساختار تصمیم گیری و تصمیم سازی نظام و نهایتا استحاله ارزشی و ساختاری جمهوری اسلامی اقدام می شود .
این فرایند ، نسبت به زمانی که رژیم اسراییل برای تغییر رفتار نظام ایران در خصوص تحولات منطقه و موجودیت اسراییل لازم دارد ، فرایندی طولانی تری است .
 
پاسخ خوش خدمتی چیست ؟!
نکته ای دیگری که در این میان مطرح است این است که چنین سناریویی  و مشخصا سناریویی که در آن فشار اقتصادی بر ایران باقی بماند و موجب بی ثباتی اجتماعی شود ، عملا متفاوت است با آن چه که حامیان مذاکرات و دولت فعلی در سر می پروارند و چنین سناریویی عملا  نقشه های آنان در خصوص آینده قدرت در ایران را نقش بر آب می کند .

 

در چنین شرایطی  ممکن است بپرسید پس نقش جریان حامی و پیش برنده مذاکرات که برای به نتیجه رسیدن این مذاکرات از جان و دل مایه گذاشته چیست و عاقبتشان چه می شود ؟

پاسخ این سوال را نیز باید در همان راس هرم تصمیم گیر و تصمیم ساز آمریکا جستجو کرد و پرسید که از نظر راس هرم آمریکا ، حاکمان آینده ایران چه کسانی باید باشند و نقش جریان مذاکره کننده فعلی در آینده مدنظر آن ها چیست ؟ پاسخ این سوال موضوعی است که طرف مذاکره کننده ایرانی را دچار اشتباه محاسباتی در فهم بازی کرده است .


پاسخ این است : علی رغم اشتباه محاسباتی تکنوکرات ها  و غربگرایان ایرانی نسبت به این که در صورت خوش رقصی برای آمریکایی ها ، آمریکایی ها برای آینده قدرت ایران روی آن ها حساب باز می کنند ، اما آمریکایی ها ( منظور همان شبکه خاندان های صهیونیستی ) اتفاقا هیچ حساب راهبردی روی هر جریان ایرانی که نسبتی با اسلام و حکومت اسلامی داشته باشند نمی کنند …
اصلاح طلبان و کارگزاران و امثالهم هر چه که باشند و هر کاری هم که کنند نهایتا مسلمانانیهستند که آب یهودیان و صهیونیست ها با آن ها در یک کاسه نمی رود . حمایتشان می کنند اما فقط در حد و اندازه نقششان در پروژه نهایی .

نقش این جریانات در پازل خاندان های صهیونیست ها صرفا مهره هایی برای تحقق بخشی از بازیشان در خصوص ایران است و نه مهره هایی برای سرمایه گذاری برای آینده قدرت ایران .

 

مهره هایی که به محض اتمام تاریخ انقضایشان طرد شده و به سطل زباله انداخته می شوند . . . آمریکایی ها و نظام شیطانی آمریکا اصلا در آینده ایران ، نظامی که رنگ و بویی از اسلام داشته باشند ندیده اند ، مهره های مد نظر آمریکا از میان جامعه بهاییان و یهودیان و سلطنت طلبان در می آید و نه از جریان فلان حجت الاسلام و فلان روحانی . . .

( آمریکایی ها حتی اگر قرار باشد به طور موقت و تاکتیکی جریانی را درون حاکمیت ایران تقویت کنند ، آن جریان قطعا جریان روحانی و به اصطلاح اعتدالیون نیست ، بلکه جریان اصلاح طلبان سکولاری است که هم اکنون از نردبان دولت در حال بالارفتن هستند و در جلساتشان دولت روحانی را رحم اجاره ای تا انتخابات ریاست جمهوری دوره بعد خطاب می کنند و از هم اکنون خود را برای لغزش دولت روحانی آماده می کنند )

این مساله البته در طول 36 سال انقلاب اسلامی بارها اثبات شده اما برای جریان غرب گرای ایرانی درس عبرت نشده … اینکه چرا درس عبرت نشده و این جریان و سردمدارانش کماکان بر ادامه ی این مسیر تاکید می کنند ، خود البته بحث مفصل و مهمی است که پاسخ به آن نیز می تواند بسیاری از گره های مسایل امروز ایران را حل کند اما فعلا بطور کلی دلیلش را بگذاریم بر کیدشیطان و قدرت اغواگریش و وعده ها و آینده ی دروغینی که برای قربانیان خود ترسیم می کند
 
 گمان می کنم مطالب فوق فضای کلی بازی مذاکرات هسته ای و مسیر و انتهای مسیر آن را روشن کرده باشد . حال به سراغ پاسخ به سوال اصلی دوم می روم :

این که هم اکنون بازی مذاکرات در چه مرحله ای است  و در صحنه بازی چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است :

طبق شواهد و قرائن ، محتوای توافق نامه آتی طرف آمریکایی و ایرانی شامل موارد زیر است که ماهیت آن عملا به معنای عبور از خطوط قرمز نظام است . 

( البته شواهد و قرائن نیز نشان می دهد که ساختار کلی این موارد هم کم و بیش مورد تایید طرف مذاکره کننده ایرانی واقع شده و  اما خب تدبیر مذاکره کنندگان این است که این موارد به مانند مدل ژنو ، در لحظه آخر و با ژست ما در مذاکراتی سخت و طاقت فرسا به فتح الفتوح دست پیدا کردیم ، رونمایی شود ) :

1-  اراک بازمهندسی می شود و عملا اخته شده و تغییر کاربری می دهد .

2-  فردو دیگر غنی سازی نمی کند و تحقیقاتی می شود و عملا کارکرد اصلی خود را یعنی بی معنی کننده و بازدارنده اقدام نظامی اسراییل علیه تاسیسات هسته ای ایران را از دست می دهد .

3-  تعداد سانتریفیوژها به رقمی بین 4000 – 6000 کاهش میابند و غنی سازی دکوری می شود .
4-  برای حفظ ظاهر ، سانتریفیوژهای بی کار ، جمع نمی شوند اما عقیم می شوند !
5-  حجم غنی سازی فعلی کاهش یافته و ذخیره های باقی مانده اورانیوم نیز به روسیه منتقل می شود .
6-  بازرسی ها و نظارت های آژانس افزایش میابد و پروتکل الحاقی تصویب می شود .

7-  یک کانال مالی خاص و کنترل شده بین ایران و آمریکا گشوده می شود ( یا به عبارتی دیگر ساختار و سازمان تحریم ها بین المللی و شبکه ی تحریم مالی میان بانکی بین المللی سرجایش محکم و استوار ،  دست نخورده باقی می ماند )

8-  صرفا تحریم های مرتبط با موضوع هسته ای به طور موقت و دوره ای معلق می شوند ( یعنی بدلیل ساختار درهم تنیده تحریم های ایران ، عملا بخش عمده ی تحریم ها و بهانه تحریم های جدید سرجایش باقی می ماند )

9-  برای دوره ای نزدیک به 4 سال این وضع باقی می ماند تا ایران صداقت خود را به آمریکا ثابت کند ( و به عبارتی دیگر صنعت هسته ای ایران و دانشمندان و انگیزه هایشان عملا با خاک یکسان شود )
10-  در طول دوره فوق مراحل بعدی و ابعاد بعدی مذاکرات و مشخصا پرونده های ایران نظیرتوان موشکی ایران ، حقوق بشر و حمایت ایران از مقاومت در منطقه آغاز می شود .این مرحله ، مرحله ای است که صنعت و قابلیت هسته ای عملا به 10 سال قبل بازگردانده شده است و حاصل آن ، آن چیزی است که اوباما در نشست سابان به صهیونیست ها گفت :
ما نمی توانیم پیچ و مهره های تاسیسات هسته ای ایران را باز کنیم ، اما می توانیمانگیزه آنان برای غنی سازی را از بین ببریم ؛ وقفه و محدودیت در برنامه هسته ای ایران عملا منجر به نابودی همین انگیزه خواهد شد .

 

هم زمان نیز پروژه التهاب آفرینی و دوقطبی سازی جامعه ، احیای تشکیلات  فشار خیابانی ، احیای NGO  ها و گروه های به اصطلاح مدنی و اجتماعی و علی الخصوصاحیا و شکل دهی به شبکه ارتباطی ، جهت دهی و جریان سازی ( مشخصا شبکه های ارتباطی مبتنی بر موبایل نظیر وایبر و لاین )  کلید خورده ، تست شده و با قدرت دنبال می شود .

 

از سویی دیگر آمریکا به کمک متحد راهبردی خود یعنی عربستان ، با کاهش شدید قیمت نفت ، شرایط را برای حفظ فشار اقتصادی بر ایران ، بعد از دستیابی به توافق هسته ای مهیا می کند و ما به تفاوت گشایش اندک اقتصادی به وجود آمده ( مثلا افزایش فروش نفت یا پتروشیمی ایران ) را پیشاپیش از حساب ایران کم می کند و اجازه خروج ایران و مذاکره کنندگان ایرانی را از گوشه رینگ نخواهد داد

 

در نتیجه در صورت دستیابی به توافق در این مذاکرات ، اوضاع اقتصادی ایران نیز نسبت به گذشته اگر بدتر نشود ، بهتر هم نخواهد شد و چه بسا با جنگ نفتی جدیدی که جبهه باطل علیه ایران آغاز کرده ، اوضاع اقتصاد نفتی ایران نسبت به قبل از توافق تیره تر نیز شود .

 

اگر بهبودی نیز صورت گیرد ، صرفا بهبودی موقت و هیجانی است که مربوط به شرایط روانی جامعه و بازار است و عملا کارکرد توافق بدست آمده برای دولت ایران را صرفا در حد ابزاری جهتتوجیه ادامه ی بازی مذاکرات تقلیل می دهد  …

 

و در نهایت این که دشمنی شیطان بزرگ و مرعوبان و عواملش با مردم ایران و جریان انقلاب اسلامی پابرجاست و پابرجا خواهد ماند و ایران و انقلاب روزهای دشوارتری را پیش رو خواهند داشت  …
 
 
پینوشت :
1-  بدلایلی بخش هایی از متن ، خصوصا در بخش شبکه ی بازیگران داخلی و آمریکایی پروژه بازی مذاکرات حذف شد .

 

2-  با توجه به تحولات تاریخی پیش روی منطقه و با توجه به این که آمریکایی ها و صهیونیست ها فرصت زیادی برای مهار و مدیریت تحولات منطقه ندارند و با توجه به این که تدبیر آمریکایی ها برای مهار تحولات منطقه ، مهار و از کارانداختن قلب تحولات یعنی جمهوری اسلامی ایران است ، براورد من این است که بازی مذاکرات ، بازی بلندمدتی نیست و ما بزودی به نقطه اوج و نهایی بازی روبرو خواهیم شد . شاید تا آستانه انتخابات آینده ایران
 
3-  با توجه به مطالب فوق ، تغییر در ترکیب کنگره و سنا به نفع جمهوری خواهان ، تاثیری در مسیر فعلی بازی مذاکرات نخواهد گذاشت . چون هم طرف بازی در ایران عزم دارد تحت هر عنوان و تحت هر مسیری در بازی مذاکره باقی بماند و هم این که بازی مذاکره فعلی ، در سطحسناتورها و نمایندگان کنگره طراحی نشده که با تغییر در این سطوح ، مسیر بازی نیز عوض شود .

 

البته این تغییر در سطح سنا و کنگره ، می تواند موهبتی برای طرفداران مذاکرات و غربگرایان و دولت اوباما باشد که اینگونه وانمود کنند و بهانه بیاورند که به نتیجه نرسیدن مذاکرات یا نتیجه نامطلوب مذاکرات و بی اثر مذاکرات در زمینه عدم لغو تحریم های اصلی ، حاصل روی کار آمدن جمهوری خواهان و فشارهای آنان بوده . وگرنه این که اوباما فرد مودب و باهوشی است و دولتش نیز بدنبال صلح و دوستی با ملت ایران بوده است !

 منبع : مقتدر مظلوم

با دکمه‌های زیر این صفحه را برای دیگران ارسال کنید
زهرا .

از زهرا .

نویسنده جدید و پرکار سایت بنیانا هستم . . . |
چه صبحی باشد آن صبحی
که تو در قنوتت دعای
" اللهم عجل لولیک الفرج "
می خوانی
و فرشته یک به یک آمین می گویند.... |

اللهم أصلح کل فاسد من امور المسلمین.

رخداد از
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش همه نظرات