شور با شعور یعنی همین.
یه عده علی رو دیدن، حسن رو دیدن حسین رو دیدن،
رفتن و رفتن تو ظلمت شب ترسیدن…
یه عده کسی رو ندیدن، کرب و بلا رو فقط شنیدن،
موندن و موندن پای ولایت جنگیدن…
ما ثابت کردیم ما اهل کوفه نیستیم
علی تنها بمونه!
یه عده غدیر رو دیدن، تو روز روشن امیر رو دیدن،
واضح و روشن، حق علی رو نفهمیدن…
یه عده عدیر رو ندیدن، قصه غدیر رو فقط شنیدن،
هزارسال بعد حرف حسین رو فهمیدن!
ما صاحب داریم
مگی میشه دوباره علی تنها بمونه…
دعا کن یا صاحب زمان
منی که زندم با حسین
تو رکابت باشم آقا
با یه سربند یاحسین!
پ ن:
بسم الله الرحمن الرحیم
یاالله یارحمن یا رحیم
یا مقلب القلوب
ثبت قلبی علی دینک.
حاج محمود کریمی/شب ششم محرم 1436/هیات رایه العباس(ع)
در ادامه مطلب با مجله بنیانا همراه باشید ؛ تصاویری گلچین شده از آیین های سنتی عزاداری مردم ایران در روز عاشورا(ashura 2014 )را مشاهد می کنید
همه دارند به پابوسی تو می آیند/ طبق معمول من بی سر و پا جا ماندم:(
دوباره مرغ روحم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را اسیر و مبتلا کرد…
زسرگذشته اشکم
به لب رسیده جانم
که هرچه کرده با من فراق کربلا کرد:(((
یا حسین جان
پ ن:
هـر کـه بـه مـا رسیـد
گفـت:
عازمِ حـرمم…
یک گوشـه می رویم و فقط گـریه می کنیم
حالا که کربــلای تو روزیِ ما نشد…:((
عیبی ندارد میرویم دخیل مادرت شویم
اغیثینی یاامّاه…
خدایا تیری که استخوان عباس را شکست، با گلوی نازک علی اصغر چه میکند؟:(((
با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید رباب با آب هم قافیه باشد؟!…
گاه روضه خوان ها زیادی شلوغش میکنند…
حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود…
هدف های روشنی داشت….
چشم عباس…
گلوی تو…
سینه ی حسین…
تنها تو بودی که خوب فهمیدی استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه بود:(
شش ماه علی بودن را طاقت آوردی!
خون تو جاذبه ی زمین را از بین برد…
حالا پدرت یک قدم سوی خیمه می رود…
برمی گردد….
می رود…
بر می گردد…
می رود…
عرق شرم مرد را تشنه تر می کرد….:((
باز هم یک قدم میرود برمی گردد…
می رود پشت خیمه ها با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره می سازد….
تا دیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند…
رباب می رسد از راه ….با نگاه… با یک جمله ی کوتاه …
آه آقا خودتان که سالمید ان شالله…
اصغرم فدای سرت…
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست . . .
با سر ِنیزه تنت را چه به هم ریخته اند
ذره ذره بدنت را چه به هم ریخته اند
سنگها روی لب خشک تو جا خوش کردند
این عقیق یمنت را چه به هم ریخته اند
وسط معرکه ای رفتی و گیر افتادی
سر فرصت بدنت را چه به هم ریخته اند
تابه حالا نشده بود جوابم ندهی
وای بر من دهنت را چه به هم ریخته اند
چشم من تار شده به چه مداواش کنم
یوسفم پیرهنت را چه به هم ریخته اند
عمه ات آمده تا دست به معجر ببرد
پدر بی کفنت را چه به هم ریخته اند
ابروان تو حسینی ست و چشمت حسنی ست
این حسین و حسنت را چه به هم ریخته اند
پ ن:
در عرب او را سهیل نامیدند
زیرا چهره اش همچون ستاره ی سهیل می درخشید…
شهرت او “قاسم ابن الحسن(ع)” است
گرچه دیر و غمزده به سوی سپاه تو آمدهام . . .
گرچه دیر و غمزده به سوی سپاه تو آمدهام
بگذر از گناه من که مست نگاه تو آمدهام
میآیم و میدانم، آلوده نمیمانم
پاکم کن و شادم کن، دلخون و پشیمانم
عذرم بپذیر، ای چاره من
شد جان و تنم، کفاره من
آقام حسین فاطمه، آقام حسین فاطمه
من و شرم از روی چو ماهت، تو و مهر و لطف نگاهت…
زمینه حاج میثم مطیعی
شامیا خیلی بدن بابای من عمه رو خیلی زدند بابای من:((
باباجون بابای خوب من سلام
از سفر بگو چی آوردی برام
باباجون منم رقیه دخترت
دخت یاس کبود پرپرت
چه عجب ماها رو یاد کردی بابا
دل زاره ما رو شاد کردی بابا
شامیا خیلی بدن بابای من
عمه رو خیلی زدند بابای من:((
به پاهام با تازیونه میزدند
بچه ها رو بی بهونه میزدند
دیگه من از زندگی خسته شدم
تو که نیستی مرغ پربسته شدم
عمه زینب به خدا خون دلم
دیگه بعد بابا محزونه دلم
میدونی عمه یتیمی مشکله…:(
پ ن:
قسمت هایی از درد و دل حضرت رقیه(س) با سر مبارک امام حسین(ع):
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ!
یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَ رِیدَیْکَ!
یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی!
یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر»
باباجان کی صورتت رو با خون خضاب کرده؟
کی رگ های گردنت رو بریده؟:(
باباجان کی مرا در کودکی یتیم کرده؟
باباجان بعد از تو به کی امیدوار باشم؟
باباجان این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند…
«أیْنَ أبی وَ والدی وَ الْمُحامی عَنّی»
کجاست بابای من؟
یه قسمت از مقتل هست که اومده:
فَنادیِ الرَّأسُ بِنْتَهُ، إلیَّ إلیَّ، هَلُمّی فَأنا لَک بِالانْتظار.
فغُشیَ علیها غشْوةً لمْ تُفقْ بعدها، فحرَّ کوها
فَإذا هیَ قدْ فارقتْ روحها الدُّنیا…»
«آن رأس شریف دختر را صدا کرد که به سوی من بیا، من منتظرت هستم،
او غش کرد و دیگر به هوش نیامد، چون او را حرکت دادند
متوجّه شدند که روح شریفش از بدن مفارقت کرده و به خدمت پدر شتافته است…
برای دانلود همه تصاویر اینجا کلیک کنید.