بسیار شنیدهایم که حکمت، گمشده مؤمن است؛ اما آیا هرگز در این تامل کردهایم که چرا آن را گمشده مؤمن معرفی کردهاند؟ آیا مؤمن که انسانی با باورها و اعتقادهای قوی و اعمال صالح است، چرا باید دنبال حکمت باشد؟
حکمت چه مرتبهای از مراتب علم و عمل نیک است که مؤمن باید تمام همت خویش را مبذول به دست آوردن آن بکند؟ انسان چگونه به حکمت میرسد و چه آثاری برای حکمت است؟ حکیم کیست؟
چه عواملی موجب میشود تا انسان به مرتبه عالی حکمت برسد؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به آموزههای اسلام بر آن است تا در حد امکان به این پرسشها پاسخ دهد. در ادامه همراه رسانه بنیانا باشید
حکمت؛ کمال عقلانی و ایمانی بشر
امیرمؤمنان علی(ع) جملهای دارد که بسیار مشهور و بر زبانها جاری است. آن حضرت میفرماید: خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت؛ فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن؛ حکمت را هر کجا که یافتی فراگیر؛ زیرا حکمت گمشده هر مؤمن است.(غررالحکم، حدیث 3440)
پرسشی که کمتر به آن توجه شده این است که حکمت چیست؟ چرا چنین چیزی باید گمشده مؤمن باشد؟ این چیز چه تاثیری در زندگی مؤمن به جا میگذارد که باید به عنوان یک هدف آن را تعریف و برای کسب آن تلاش کند و کاری به این نداشته باشد که این چیز در کجاست بلکه هر جا پیدا شد باید آن را برگیرد و رها نکند؟
به نظر میرسد که انسان مؤمن چیزی کم ندارد؛ چرا که مرتبه ایمان برخلاف مرتبه اسلام، مرتبه بالایی است. از نظر قرآن مؤمن کسی است که نسبت به حقایق هستی بهویژه آن چیزی که اصول دین گفته میشود معرفت قطعی از طریق عقل یا نقل معتبر به دست آورده (ملک، آیه 10)
و این معرفت در قلب او جا گرفته و منعقد شده است و بر خلاف دانش خود عمل نمیکند و مطابق معلومات قطعی، زندگی خود را شکل داده و فلسفه زیست خود را تعریف کرده است.(نمل، آیه 14)
در روایات از این حالت به عنوان ایمان یاد شده است. از جمله امیرمؤمنان علي(ع) در این باره میفرماید: الايمانُ معرفَةٌ بالقَلبِ و اقرارٌ باللِسانِ و عَمَلٌ بالأركانِ؛ ايمان عبارت است از شناخت و معرفت قلبي، اقرار با زبان و عمل با اعضاء و جوارح. (نهجالبلاغه، حكمت 218)
البته ایمان مانند هر امر باطنی و معنوی دارای مراتب و درجاتی است که کف آن را اسلام میگویند و پس از آنکه در آزمونها موفق شد و این تسلیم را در عمل نشان داد، به عنوان مؤمن شناخته میشود؛ ولی همین مرتبه بالاتر از ایمان نیز دارای درجات بسیاری است که بسته به میزان فهم، شناخت، عمل و مانند آن است.(حجرات، آیه 14)
اگر بخواهیم مؤلفههای ایمان را بر اساس آیات و روایات تبیین کنیم باید گفت که ايمان، به سه گانهای به نام اعتقاد و اخلاق و عمل وابسته است.
پس کسی که این سه را در چارچوب عقل و شرع داشته باشد، دارای ایمان است.
برهمین اساس امام صادق(ع) ميفرمايد: لا يَقبَلُ اللَّهُ عزّوجلّ عملاً إلاّ بمعرفةٍ وَلامَعرِفَة إلاّ بِعَمل فَمَنْ عرف دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ علي العمل وَمَنْ لَمْ يَعْمَلَ فَلا مَعْرِفَةَ له، إنَّما الإيمانُ بعْضُهُ مِن بَعْض؛
خداوند عز و جل عملی را جز با معرفت و معرفتی را جز با عمل نمیپذیرد؛ پس هر که شناخت، آن معرفت، او را به عمل دلالت و هدایت میکند و کسی که عمل نکرد پس معرفتی برای او نیست؛ چرا که ایمان ترکیب علم و عمل است.(بحارالانوار، ج 1، ص 206؛ محاسن برقي، ج 1، ص 315)
البته ناگفته نماند که خداوند نه تنها علم و معرفت را به آدمی داده(بقره، آیه 31) بلکه ابزارهای شناختی و عمل را نیز به او بخشیده است؛ چرا که خداوند تکلیف بر چیزی که بیرون از توان و استطاعت انسان باشد نمیکند. از اینرو امام صادق(ع) میفرماید: لَم يكلِّف الله العباد المعرفة ولم يجعل لهم إليها سبيلاً؛ خداوند هرگز كسي را به چيزي كه راه شناخت به سوي آن نيست مكلّف نميكند.(بحارالانوار، ج 5، ص 222؛ محاسن برقي، ج 1، ص 315)
به هر حال، انسان مؤمن که به این درجه از معرفت و شناخت رسیده که به اصول دین معتقد و بر اساس فروع دین زندگی خود را میسازد و زیست اسلامی دارد و از آزمونهای بزرگ و کوچک الهی سربلند بیرون آمده و نشان داده که اهل تسلیم است، باز گمشدهای دارد که کسب آن را باید در دستور کار قرار دهد و آن را به عنوان یک هدف متعالی برای خود در نظر گیرد و به سمت آن حرکت کند.
اما چرا حکمت مرتبه بالای ایمان را از آن خود ساخته است؟ حکمت چیست؟ چه خصوصیات و آثاری دارد که هر اهل ایمانی باید آن را مطلوب و مقصود و مقصد خود قرار دهد و به آن برسد؟
مفهومشناسی حکمت
درباره معنای حکمت اختلاف است. در منابع اسلامی و تفاسیر قرآنی برای حکمت تعریفهای چندی بیان شده است. هر یک از این تعریفها به گوشهای از حقیقت حکمت اشاره دارد. برخی حكمت را دستيابى به حق، به وسيله علم و عقل دانستهاند.
البته نسبت حکمت به خدا و انسان بسیار متفاوت است. از همین رو گفتهاند وقتی حکمت به خدا نسبت داده شود به معناى شناخت اشيا و ايجاد آنها در نهايت استوارى است. اما حكمت در انسان، عبارت از شناخت موجودات و انجام دادن نيكيها است.(مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص 249،«حكم»)
برخی دیگر حكمت را به معناى اتقان و استوارى خاصّى دانستهاند كه در آن هيچ گونه سستى و خللى نباشد. بيشترين كاربرد حکمت نیز در معلومات عقلى است كه مطابق با واقع باشد و هيچ گونه دروغ و باطلى در آن راه پيدا نكند.(الميزان، علامه طباطبایی، ج 2، ص 395) برخی نیز گفتهاند که حكمت را از اين جهت حكمت ناميدهاند كه صاحبش را از اخلاق پست باز میدارد.(المصباح، ج 1 – 2، ص 145، «حكم»)
با نگاهی به تعاریفی که برای حکمت گفته شد میتوان دریافت که حکمت چیزی است که با عقل، شناخت حق، اخلاق و عمل خوب مرتبط است؛ یعنی نوعی معرفت و شناخت عقلانی همراه با عمل خوب و پسندیده است.
بنابراین، حکیم که گاه در فارسی از آن به فرزانه یاد میشود، کسی است که از عقل برای شناخت حق و حرکت در مسیر رسیدن به آن تلاش میکند.
پس حکیم و فرزانه انسان حقشناس و حقجویی است. از همین رو، عقل چون حق را در اخلاق، دین، عمل صالح و مانند آن مییابد بدان گرایش دارد.(اصول کافی، ج 1، کتاب عقل و جهل)
ارزش و اهمیت حکمت
همین جایگاه ویژه و استثنایی حکمت است که ارزش آن را نیز در پیشگاه خداوند افزایش داده و خداوند حکمت را فضل و عطیه خاص به بندگان ویژه خود میداند(بقره، آیه 269؛ نساء، آیه 54) و در آیه 269 سوره بقره حكمت را خير فراوان دانسته و فرموده کسی که خداوند به او حکمت عطا کرده، به او خیر کثیر بخشیده است.
پيامبر(ص) براین باور است که اگر کسی بهرهای از حکمت نبرده باشد، خانه دل او ویران است. انسان اگر حکیم نیست دست کم شرایط را باید به گونهای آماده کند که از حکمت دیگران بهره مند شود.
- پیامبر(ص) میفرماید: قَلْبٌ لَيْسَ فيهِ شَىْءٌ مِنَ الْحِكْمَةِ كَبَيْتٍ خَرِبَ فَتَعَلَّموا وَ عَلِّموا وَ تَفَقَّهوا وَ لا تَموتوا جُهّالاً فَاِنَّ اللّهَ لا يَعْذِرُ عَلَى الْجَهْلِ؛ دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد و نادان نميريد. براستى كه خداوند، بهانه اى را براى نادانى نمی پذيرد.(بحارالأنوار، ج 78، ص 173، حدیث 12)
اگر بخواهیم درباره ارزش و اهمیت حکمت سخنی بگوییم باید به چند مسئله توجه داشته باشیم، نخست اینکه چه آثاری برای حکمت بیان میشود؟ دیگر آنکه چه کسانی از حکمت برخودار شدهاند؟ همچنین محرومیت از حکمت چه آثار و تبعاتی برای آدمی دارد؟
آثار حکمت برای مردم …
با نگاهی به آموزههای قرآنی میتوان برای حکمت آثاری چند بیان کرد. همه این آثاری که در آیات قرآن و روایات معتبر اسلامی بیان شده نشان میدهد که اگر کسی برخوردار از حکمت نباشد از حقیقت بهرهای نبرده است؛
چرا که تمام حقیقت را تنها میتوان در حکمت به دست آورد؛ زیرا شناخت حقایق هستی چون خداشناسی، هستیشناسی، معادشناسی، خودشناسی و مانند آن بسته به حکمت دارد و تنها حکیم است که حقایق را آن گونه که هست میشناسد.
همچنین شناخت حق و حقیقت موجب میشود تا رفتارهای آدمی به سمت و سوی کمالات و فضایل گرایش یابد و هر آنچه که خوب و نیک است مورد عمل قرار گیرد و هر آنچه زشت و پلید و بد است از آن اجتناب شود.
بنابراین، مواردی که به عنوان آثار بیان میشود تنها بیان گوشهای از مصادیق عینی و ملموس است. به این معنا که آن کلیات حق را میتوان در این مصادیق به عنوان آثار حکمت دید و مورد توجه قرار داد.
مصادیق کلی از آثار حکمت
- از جمله این مصادیق کلی از آثار حکمت اموری چون ایمان به خدا و ذکر خدا(بقره، آیات 151 و 152)،
- هدایت و رهایی از گمراهی(آل عمران، آیه 164؛ نحل، آیه 125؛ جمعه، آیه 2)،
- مصونیت از گمراهی (نساء، آیه 113)،
- تذکر و عبرتگیری(بقره، آیه 269)،
- صالح شدن(شعراء، آیه 83)،
- شکرگزاری (لقمان، آیه 12؛ بقره، آیات 151 و 152)،
- رفع اختلاف و التزام به حقایق (زخرف، آیه 63)،
- بهرهگیری از معارف کتب آسمانی و دعوت دیگران به آن(آل عمران، آیه 79)،
- بندگی خدا و دعوت بدان(همان)، تسلیم در برابر حق و حقیقت (بقره، آیات 127 تا 130)،
- تزکیه نفس و پاکسازی از آلودگی(بقره، آیه 129)،
- پیروی از ادیان و شرایع الهی(بقره، آیات 127 تا 130)،
- تصدیق حق و حقیقت و ایمان متقابل(آل عمران، آیه 81)،
- انذار به مردم نسبت به زشتیها و عاقبت بد زشتکاری و کفر(قمر، آیه 5)،
- اجتناب از کفر و یا دعوت به آن(آل عمران، آیات 79 و 80)،
- اجتناب از شرک و دعوت به آن(همان) و مانند آن میباشد.
- کسانی که از حکمت محروم هستند، گرفتار کفر و شرک و زشتکاری و مانند آن میشوند.
- از این رو قرآن محرومان از حکمت را محرومان از ایمان و خداپرستی و اخلاق و دین معرفی میکند.(آل عمران، آیه 164؛ جمعه، آیه 2؛ زخرف، آیه 63)
در پایان این بخش به این نکته توجه داده میشود که از نظر قرآن، همه آموزههای وحیانی پیامبران(ع) و تعالیم و اخبار ایشان گوشهای از همان حکمت است که به انسان عنایت شده است.(قمر، آیات 4و 5؛ اسراء، آیه 39)
لذا نمیتوان در ارزش و اهمیت حکمت شک و تردیدی روا داشت و برای رسیدن بدان و حکیم شدن نباید درنگ کرد و سستی نمود، بلکه با شناسایی راههای رسیدن و بهرهمندی از آن، در جستوجوی حکمت گام برداشت و در طلب آن گمشده تلاش کرد و همه جا را برای یافتن آن کاوش کرد.
زمینههای بهرهمندی از حکمت
با توجه به اینکه شناخت حقایق و نیز عمل به خوبیها در قالب اخلاق و دین و رسیدن به کمالات، در گرو خیر کثیر حکمت است، نخستین پرسشی که در اینجا مطرح میشود، راههای رسیدن به حکمت و بهرهمندی از آن است.
در پاسخ میبایست گفت که خداوند کسانی را شایسته حکمت میداند که مورد توجه و عنایت او قرار گرفته و از این عطیه خاص برخوردار میشوند.(بقره، آیه 269)
اما اینکه چگونه مورد توجه و عنایت خاص خداوند قرار گیریم و از عطیه الهی و فضل او برخوردار شویم، پرسشی است که خداوند در آیاتی چند به آنها پاسخ داده است.
انسان دارای عقل و علم است و همین عقل و علم اگر مورد استفاده قرار گیرد، زمینهساز آن میشود که خداوند به او عنایت کرده و نعمت بزرگ حکمت را به او ببخشد. در حقیقت خردورزی آدمی و عمل بر اساس معقولات است که بستر اصلی عطیه حکمت است.
اگر انسان به دانستههای خود عمل کند این عمل به علم موجب میشود که رشد کرده و شرایط مناسب برای بهرهمندی از درجات عالیتر عقل فراهم آید.
البته برخی از رفتارهای نیک و خوب تاثیر بسزایی در تحقق شرایط مطلوب برای عطای حکمت دارد.
زمینههاى اساسی براى بهرهمندى از حكمت الهى
- از جمله اینها احسان و نيكوكارى است که زمینهساز بهره مندی از حکمت الهی میشود.(یوسف، آیه 22؛ قصص، آیه 14)
- تزکیه نفس و پاكى آن(بقره، آیه 151؛ آل عمران، آیه 164، جمعه، آیه 2)،
- تلاوت آیات قرآن و تدبر در آن(بقره،آیات 129 و 151؛ آل عمران، آیه 164؛ احزاب، آیه 34؛ جمعه، آیه 2)،
- بهرهمندی و استفاده از کتب آسمانی و وحیانی(بقره، آیات 151 و 231؛ آل عمران، آیات 48 و 164 )،
- رشد و بلوغ جسمى و فكرى(یوسف، آیه 22، قصص، آیه 14) و اعتدال (قصص، آیه 14)، زمینههاى اساسی براى بهرهمندى از حكمت الهى است.
نشانههای اهل حکمت
کسی که برای رسیدن به حکمت، این خیر کثیر و فضل و عطیه خاص الهی باید اینگونه باشد، پس حکیم در اوج و کمال اینگونه رفتارهای مبتنی بر عقل و شرع عمل کرده و همه دینداری و اخلاق و خردورزی را میتوان در او یافت.
به این معنا که نشانه شناخت حکیم از غیر حکیم آن است که در اوج عقلانیت قرار دارد و تمامیت کمالها و فضایل عقلانی یعنی دین و اخلاق را در عمل بروز میدهد.
پس کسی که مدعی حکمت است باید از نظر اخلاقی خیلی به کمال باشد و همه منش و کنش او مبتنی بر خلق عظیم الهی باشد.
بر همین اساس وقتی امام كاظم(ع)در بیان زمینههای تحقق حکمت به اصل مهم اخلاقی یعنی تواضع اشاره میکند و میفرماید:
إِنَّ الزَّرعَ يَنبُتُ فِى السَّهلِ وَلايَنبُتُ فِى الصَّفا فَكَذلِكَ الحِكمَةُ تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَواضِعِ وَلا تَعمُرُ فى قَلبِ المُتَكَبِّرِ الجَبّارِ، لأِنَّ اللّه جَعَلَ التَّواضُعَ آلَةَ العَقلِ وَجَعَلَ التَّكَبُّرَ مِن آلَةِ الجَهلِ؛
زراعت در زمين هموار مىرويد، نه بر سنگ سخت و چنين است كه حكمت، در دلهاى متواضع جاى مىگيرد نه در دلهاى متكبر. خداوند متعال، تواضع را وسيله عقل و تكبر را وسيله جهل قرار داده است.(تحفالعقول، ص 396)
انسانهایی که اهل دین و اخلاق نباشند، نمیتوانند حامل حکمت باشند و همین خود نشان میدهد که تنها انسانهای مؤمن و اخلاقی و عاقل هستند که استعداد بهرهمندی از حکمت را دارند. جالب اینکه حتی کلمات حکمتآمیز نیز در قلبهای بیمار جا نمیگیرد چه رسد که خودشان حکیم شوند و نور حکمت از آنها ساطع شود.
امام صادق(ع) در اینباره میفرماید: إنَّ الْحِكْمَةَ لَتَكُونُ في قَلْبِ الْمُنافِقِ فَتُجَلْجِلُ في صَدْرِهِ حَتّى يُخْرِجَها فَيُوعِيَهَا الْمُؤْمِنُ وَتَكُونُ كَلِمةُ الْمُنافِقِ فى صَدْرِ الْمُؤْمِنِ فَتُجَلْجِلُ في صَدْرِهِ حَتّى يُخْرِجَها فَيَعِيَهَا الْمُنافِقُ؛
براستى حكمتى كه در قلب منافق جا مىگيرد، در سينهاش بیقرارى میكند تا از آن بيرون آيد و مؤمن آن را برگيرد، و سخن منافقانه (لغو و بيهوده) در سينه مؤمن بیقرارى میكند تا از آن بيرون برود و منافق آن را برگيرد. (بحارالأنوار، ج2، ص 94، ح28)
امام موسی کاظم(ع) نیز ضمن اشاره به بسترهای تحقق حکمت در انسان، نشانه دیگری را از اهل حکمت بیان میکند و میفرماید: قِلَّهُ المَنطِقِ حُکم عَظیمٌ، فَعَلَیکُم بِالصَّمتِ فَانَّهُ دَعَهٌ حَسَنَهٌ وَ قِلَّهُ وِزرٍ وَ خِفَّهٌ مِنَ الذُّنوبِ؛
کم گویی، حکمت بزرگی است، بر شما باد به خموشی که آسایش نیکو و سبکباری و سبب تخفیف گناه است.(بحاالانوار، ج 78، ص 321)
پس کم گفتن و گزیده گفتن چون در، خود نشانهای از حکمت است، افزون بر اینکه این کار موجب میشود تا دل، آماده پذیرش عطیه الهی و نور خداوندی شود و انسان به مقام حکمت برسد. سخن درباره حکمت و آثار و مصادیق و برکات و عوامل و امور دیگر آن بسیار است، ولی در این مقال به همین میزان بسنده میشود.
نویسنده : محسن فائضی – روزنامه کیهان – ۲۰ آبان ۱۴۰۲
–