دسته‌ها
کلمات | مقاله، یادداشت، گزارش

شهید چمران یک گزاره است، یک نشانه، یک آدرس


کسانی که با شهید دکتر مصطفی چمران آشنایی داشتند می‌دانند که او به ملاقات پروردگارش دل‌بسته بود، و به همین علت همیشه در تلاش بود تا با انجام اعمال صالح خود را به جوار قرب او نزدیک‌تر سازد؛ و در این راه جز معبودش احدی را در عبادت و خدمت مورد توجه قرار نمی‌داد.

شهید دکتر چمران از استعدادهایی که پروردگارش نزد او به امانت سپرده بود وقوف کامل داشت، و می‌دانست چگونه آن‌ها را تنها در راه رسیدن به معشوقش شکوفا سازد. در همین راه بود که از رفاه زندگی مادی، از زن و فرزند، و از مقام و منصب چشم پوشید و آنچه داشت در طبق اخلاص،‌ تقدیم پروردگار خویش کرد.

چمران


در دوران تحصیل شاگردی سخت‌کوش بود، و در میدان اجتماع مردی فداکار. مبارزات سیاسی او قبل از مسافرت به امریکا در راه استیفای حقوق مستضعفان شکل گرفته بود. در امریکا تا آنجا که شرایط زمانی و مکانی اجازه می‌داد، برای تشکل نیروهای انقلابی کوشید، و زمانی که آن دیار را اشباع شده یافت، به مصر و سپس به لبنان مهاجرت کرد تا با فراهم ساختن فعالیت‌های چریکی و تربیت این نیروها در جنگ مستقیم با اشغالگران سرزمین قدس، استطاعت رزمندگان لبنانی و ایرانی برای مقابله با دشمنان اسلام طبق دستور قرآن مجید بالا ببرد:
وَاَعِدّوالَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّهٍ وَمِنْ رِباطِ الْخَیلِ (آیه 60- سوره انفال)

در همین دوران بود که امام موسی‌صدر توانست با برخورداری از خلوص و فداکاری دانشمند و سرداری چون چمران عارف و مجاهد، حرکت شیعیان محروم لبنان را متشکل کند، و به جوانان مستضعف آن دیار هویت بخشیده، به خدایشان متکی سازد. همین تلاش‌های خداجویانه در لبنان بود که شیعیان آن دیار را بصورت متحد محکم انقلاب اسلامی ایران درآورد.


در ایران پس از پیروزی انقلاب، سراپای وجود خود را در خدمت حکومت جمهوری اسلامی و رهبری آن قرار داد. در این مختصر شرح خدمات آن شهید میسر نیست، ولی آنچه مسلم است با اشرافی که بر سیاست منطقه و بینشی که از اوضاع جهان داشت همواره مسیر انقلاب اسلامی ایران را پیش‌بینی می‌کرد

و چاره‌جویی‌های لازم را برای حراست و به ثمر رساندن آن معمول می‌داشت، بدون آنکه این اقدامات را به رخ دیگران بکشد. در نتیجه بسیاری از نزدیکان آن شهید هنوز هم از وسعت و عمق خدمات او مطلع نیستند.

چمران عزیز مرد خدا بود و برای خدا کار می‌کرد و این بر عهده تاریخ است که روشنگر تلاش‌های او در انسجام حکومت جمهوری اسلامی ایران، ایجاد سپاه پاسداران و جهادسازندگی، فعال کردن ارتش، حفظ کردستان و دفاع از خطه خوزستان باشد.

مسلماً پیوستن داوطلبانه آن شهید به پاسداران محاصره شده در پاوه یا حمله حماسه‌آفرین او به حلقه محاصره شهر سوسنگرد، همراه با مجروح شدن و از مهلکه بیرون جستن او، از وقایع شورانگیز و عبرت‌بار ایمان به خدا و آمادگی پذیرش فیض شهادت در راه پیروزی حق بر باطل است.

شهید دکتر مصطفی چمران با همه امکانات مادی که می‌توانست در اختیار داشته باشد، زندگی ساده و بی‌تکلف خود را که از خانواده بی‌بضاعتش به ارث برده بود ادامه می‌داد. یک زمان مقام معاونت نخست‌وزیری را پشت سرگذاشته و برخلاف تمام سنت‌های دولت‌مداری، اسلحه به دست،‌ در دل صخره‌های سرد و صعب‌العبور کردستان به مقابله توطئه‌گران از خدا بی‌خبر می‌شتافت،

و زمانی دیگر، در آن روزهای یأس و ناامیدی که ارتش متجاوز صدام به سرکردگی امپریالیسم جهانی، می‌رفت تا سرزمین پهناور خوزستان را از پیکر متشنج ایران جدا سازد، صندلی نرم وکالت مجلس شورای اسلامی را ترک گفته، همراه معدودی از تربیت‌شدگان مکتب حسینی به قلب صفوف تانک‌ها و سپاهیان وسیع دشمن می‌زند، تا آرایش نظامی متجاوزین را درهم بشکند

و برای نیروهای دفاعی ازهم پاشیده ایران زمان بخرد، تا لااقل فرصت شرکت در یک مصاف نابرابر را بدست آورند و پیروزی نیروی ایمان و شهادت را بار دیگر در کربلای خوزستان در برابر دیدگان نسل حاضر به نمایش بگذارند.

با تمام اخلاصی که ازسراپای وجود آن مجاهد بیدار فرومی‌ریخت، با تمام عشقی که به امام می‌ورزید و با تمام دلبستگی که به انقلاب ایران داشت، دوست و دشمن مانع و مزاحم فعالیت‌های تاریخ‌ساز او می‌شدند.

دوستان می‌ترسیدند وجود حاضر به شهادت او را از دست بدهند و دشمنان می‌خواستند او را از صحنه فعالیت دور کنند. با آنکه نماینده امام در شورایعالی دفاع بود و می‌توانست از نفوذ معنوی رهبر در رفع مشکلات خود و عملیات جنگ‌های نامنظم در مقابله با صدامیان کافر استفاده کند، هیچ‌گاه خاطر امام را با ذکر مشکلات آزرده نمی‌ساخت. در ملاقات‌های خود با رهبر همیشه می‌خواست با بیان موفقیت‌های سپاه اسلام امام را شاد کند.

چمران پرشور، هیچ‌گاه مجال آن نیافت که تمامی توان و استعدادهای خود را که سخت مورد احتیاج انقلاب اسلامی بود به خدمت درآورد و هیچ‌گاه نتوانست برنامه‌های دراز مدت خود را جامه‌عمل بپوشاند. بدین جهت همیشه ناراحت بود. رنج می‌کشید و زیرکوهی از درد بسر می‌برد و مصائبی که گاه دوستان و زمانی دشمنان بر او تحمیل می‌کردند، همه را تحمل می‌کرد. از این رو در جمع اجتماع غریب بود. غربت شکننده‌ای که مغز استخوان آدمی را می‌سوزاند و زبان مرد توانایی را چون علی علیه‌السلام به شکایت وامی‌دارد.

چمران دردمند، همچون یک شیعه راستین،‌ سراپا شیفته امام زمان (عج) بود و مشکلات اجتماعی را با آرزوی ظهور حضرت مهدی و دیدار او تحمل می‌نمود.

چمران متعهد، عالمی بود که توان علمی خود را در راه کمک به مستضعفان به کار می‌گرفت، بدون آنکه ادعایی داشته باشد. به همین جهت تربیت یتیمان لبنان را، جایگزین تدریس و تحقیقات پیشرفته در مؤسسات با اسم و رسم امریکا نمود. شهید مصطفی، عارفی بود که روح بلند پروازش لبریز از ایمان و توکل بود. ایمان و توکلی که قلب شیفتگان او را قوت و آرامش می‌بخشید.

دکتر مصطفی کمتر حرف می‌زد، ولی همان سکوت و نگاه عمیقش بهترین آموزنده بود. با آنکه می‌توانست معلم خوبی باشد، ولی ترجیح می‌داد به عنوان یک مربی مکتب تربیتی خود را درست اداره کند. مکتب یتیمان شیعه در لبنان، و کانون گرم ستاد عملیات جنگ‌های نامنظم در خوزستان، نمونه‌هایی از این تربیت را پیش چشم ما قرار می‌دهند. تا جایی که تربیت‌شدگان این مکتب، به تأسی از مربی خود به راحتی شربت شهادت می‌نوشند.

تربیت‌شدگانی نه تنها از ایران، بلکه از شیعیان لبنان، که همه تعلقات خود را در آن سرزمین جنگ‌زده رها می‌کنند و به عشق پیروزی انقلاب اسلامی ایران همراه برادران ایرانی خود، در کربلای خوزستان شهید مقابله با مطالع شیطانی استکبار جهانی می‌شوند.

باتوجه به اخلاص و ایمانی که در چمران پرهیزگار موج می‌زد، همه خداپرستان و مردان و زنان آزاده، او را از خود می‌دانستند و به او عشق می‌ورزیدند. همین عشق صادقانه بود که انبوه کم‌نظیری از مردم تهران و شهرستان‌های ایران و حتی لبنان در روز تشیع جنازه آن شهید به خیابان‌ها روانه ساخت تا احساسات پاک خود را بدرقه مسافرت ملکوتی آن سردار پرافتخار اسلام کنند

و البته تعجب نبود که انبوه جمعیت، حتی سه‌بار پس از تلاش برای به خاک سپردن او در بهشت‌زهرای شهیدان، با هجوم به محل دفن او مانع از دست دادن پیکر پاکش می‌شدند. دنباله این جاذبه هنوز نیز ادامه دارد،‌ تا آنجا که هر کسی که با چمران متواضع مراوده‌ای داشته است، دوست دارد آن را به رشته تحریر درآورد و دیگران را در لذت و مسرت آشنایی با آن شهید شریک سازد.

خدایا! روح پاک مصطفای شهید را غرق در رحمت خود کن، و به ما توفیق ده تا مکتب تربیتی او را که کانونی گرم و فعال نگاه داریم، همانطور که او در حیات خود نمونه‌ای زنده از میزان حق و باطل عصر خویش را فرا روی ما قرار داد.

برگرفته از کتاب بینش و نیایش


چمران 2

چمران یک گزاره است، یک نشانه، یک آدرس

 بسم رب‌الشهدا. برای روزهایی که آمدند و رفتند و ما ماندیم در هاله‌ای از باورهایی که هر روز با زمزمه از آن‌ها می‌گوییم، باید راهتان ادامه یابد.

ما ماندیم با نسلی که فقط اسم‌هایتان را می‌شناسند، ما ماندیم با مشتی از خاطراتی که دیگران تعریف می‌کنند ….

برای روزهایی که یک شوق، فقط یک شوق و علاقه و عشق خالصانه بود که در وجود تک تک آن‌ها جوشش کرده بود تا پوتین‌های خود را بپوشند و با بدرقه مادر از زیر قرآن و ادای احترام بر تقدس کتاب اسمانی و بوسه بردستان پاک مادر و پیشانی خط دار پدر رهسپار دیاری شدند.

آن‌ها رهسپار دیاری شدند که ما با دیدن آثارش هنوز هم شاید جرات فکر کردن به شب‌ها و روزهایی که خمپاره‌ها و ترکش‌های دقیقه به دقیقه، شده بود یک ریتم موسیقی برای آن‌ها؛ موسیقی که در پس آن گوش آدمی را به جای نوازش کردن مثل  یک پتک هر بار تکرار می‌شد.

شهید چمران

مصطفی عاشق بود

اما آن‌ها عاشق بودند، مصطفی هم یکی از آن‌ها بود؛ مصطفی چمران معروف با من و شما فرقی نداشت او هم یکی از انسان‌های خدا بود اما خالص بود، عاشق بود، عاشق ……

این نوشته تقدیم به تمام آن‌هایی که نگفتند جنگ ربطی به من ندارد … آن‌هایی که می‌توانستند برای ادامه تحصیل و حفظ جان به کشورهای خارجی پناه ببرند، برای آن‌هایی که مانند ما پدر، مادر، فرزند و همسر داشتند…. و تقدیم به چ “چمران “

حالا بیمارستان‌ها هم یکی از همان مکان‌هایی است که مانند خیابان‌ها و کوچه‌ها به نامت زده‌اند تا هر بار که از بیمارستان چمران می‌گذریم و یا حتی هر بار که از خیابان‌ها و کوچه‌های به نام تو عبور می‌کنیم، یادمان باشد یک شهید چمرانی بود که در خط مقدم پشت خاکریزها برای آزادسازی تکه‌ای از وطن خود، به آسمان پیوست.

چمران به آسمان رفت و با خود خاطراتش را کند و یک جا پیوست کرد به ذهن‌هایی که هر بار به مناسبت‌ها از او می‌گویند و برایش فیلم می‌سازند.

بیوگرافی تو “چمران” بارها مرور می‌شود

برای روزهایی که از تولدت در یک خیابان نام آشنا، همان 15 خرداد می‌گویند و بیوگرافی تو “چمران” را بارها و بارها مرور می‌کنند، مثل یک فیلم در برابر چشمانمان عبور می‌کنند؛ زندگی تو یک جا خلاصه شده، در معنای عشق.

زندگی‌ات مرور می‌شود، تا جایی که شخصی‌ترین خاطرات روزهایی که با همسر لبنانی‌ات، غاده بودی، در کتابی به نام نیمه پنهان ماه به چاپ می‌رسد تا با خواندن این کتاب بدانیم که تو هم مانند خیلی از جوان‌ها بودی، اما عاشق….

یاد بگیریم چگونه می‌توان عاشق شد اما عشق الهی را به عشق زمینی ترجیح داد؛ اما سخت است، به واقع خیلی سخت.

کتاب نیمه پنهان ماه را ورق می‌زنیم و با هر برگ  و صفحه آن، نیمه‌های پنهانی این 2 عاشق را به وضوح می‌بینیم، وقتی که غاده چمران، همسر لبنانی شهید چمران بخش‌هایی از زندگی مشترک خود با مصطفی چمران را برایمان بازگو می‌کند.

وقتی غاده چمران می‌گوید

غاده در این کتاب می‌گوید: 2 ماه بعد از زندگیمان بود که دوستم بهم گفت غاده من یک چیز در ازدواجت برایم روشن نشد؛ تو همیشه از خواستگارات ایراد می‌گرفتی که این قد بلنده این کوتاه، حالا چطور دکتر که کچل بود را انتخاب کردی؟

یادم است چطور با تعجب دوستم را نگاه می‌کردم حتی دلخور شدم گفتم مصطفی من کچل نیست، دوستم فکر کرد دیوانه شدم که نمی‌دانم؛ آن روز وقتی مصطفی آمد، نگاهش کردم، گفتم دکتر تو کچلی؟ من نمی‌دانستم و شروع کردیم به خندیدن! همیشه امام موسی صدر می‌گفت مصطفی چکار کردی که غاده تو را ندید؟

وقتی که عشق زمینی واسطه‌ای می‌شود، برای عشق الهی این بزرگان نیز می‌گویند … و تو چمران یکی از آن‌هایی بودی که این مقوله را فهمیدی.

حرف زدن از شهید چمران‌ها سخت است وقتی که هنوز نیت خالصانه آن‌ها را درک نکرده‌ایم، به قول یک بزرگی اگر قرار بود همه این مباحث عرفانی معنوی را درک کنند که وضع دنیا خیلی بهتر از این‌ها بود.

اگر رضایت ندهید، من شهید نمی‌شوم!

این مبحث را به این دلیل اشاره کردیم تا لحظه‌هایی را که شهید چمران می‌دانسته شهید می‌شود را باز در کتاب نیمه پنهان ماه مرور کنیم.

وقتی غاده در این کتاب چنین می‌گوید: مصطفی من عصر که داشتم کنار کارون قدم می‌زدم، احساس کردم آنقدر دلم پر است که می‌خواهم فریاد بزنم، خیلی گرفته بودم و احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم، باز نمی‌توانم خودم را خالی کنم مصطفی گوش می‌داد.

گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می‌آمدی نمی‌توانستی مرا تصلی بدهی، او خندید و گفت: تو به عشق بزرگ تر از من نیاز داری و آن عشق خدا است باید به این مرحله ازتکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند.

حالا من با اطمینان خاطر می‌توانم بروم، من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم شب رفتم بالا وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده، فکر کردم خواب است آمدم جلو و اورا بوسیدم؛ مصطفی روی بعضی چیزها حساسیت داشت.

یک روز که آمدم دمپایی‌هایش را بگذارم جلوی پایش، خیلی ناراحت شد، دوید، دوزانو شد و دست مرا بوسید، گفت: تو برای من دمپایی می‌آوری؟ آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد؛ احساس کردم او بیدار است، اما چیزی نمی‌گوید، چشم‌هایش را بسته و همین طور بود.

شهید چمران 2

مصطفی گفت: من فردا شهید می‌شوم، خیال می‌کردم شوخی می‌کند….. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟

گفت: نه من از خدا خواستم و می‌دانم خدا به خواست من جواب می‌دهد ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید اگر رضایت ندهید من شهید، نمی‌شوم خیلی این حرف برای من تعجب بود!

گفتم: مصطفی، من رضایت نمی‌دهم و این دست شما نیست خوب هر وقت خداوند اراده‌اش تعلق بگیرد من راضی‌ام به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ و او اصرار می‌کرد که من فردا از اینجا می‌روم؛ می‌خواهم با رضایت کامل تو باشد و آخر رضایتم را گرفت من خودم نمی‌دانستم چرا راضی شدم …..

چمران: یکی اون بالاهست که هر چه بدی کنیم، خوبی می‌کند…

حتماً داستان معروف برخورد شهید چمران با یکی از لات‌های مشهد را شنیده‌اید؟ ماجرای عبرت انگیزی از برخورد شهید چمران با یکی از لات‌های مشهد را که حجت‌الاسلام داستان‌پور در یکی از سخنرانی‌هایش بیان کرده است، وقتی که شهید چمران رضا یک لات دعوایی را به جبهه می‌آورد!

داستانپور در سخنرانی‌اش ماجرا را اینگونه بیان می‌کند: شهید چمران دراتاق نشسته بود، دید صدای دعوا می‌آید! با دست بند، رضا را آورده‌اند در اتاق و به شهید چمران گفتند این چه کسی است آورده‌اید جبهه؟!

رضا شروع کرد به فحش دادن اما چمران مشغول نوشتن بود ….

دید که شهید چمران توجه نمی‌کند…. یک دفعه داد زد: ” کچل با توأم …!!!! “

یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چه شده آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟

آقا رضا رفته بودبیرون سیگار بخرد که با دژبان دعوایش می‌شود

شهید چمران به جوان می‌گوید: آقا رضا چه سیگاری  می‌کشی؟ برود برایش بخرید و بیاورید!

رضا به شهید چمران می‌گوید: می‌شود 2 تا فحش بهم بدی؟! کشیده‌ای، چیزی!!

شهید چمران: چرا؟!

رضا: من عمری است به هرکسی بدی کرده‌ام، به من بدی کرده است … تا حالا نشده بود به کسی فحش بدهم و اینطور برخورد کند…

شهید چمران: اشتباه فکر می‌کنی، یکی اون بالاهست، هر چی بهش بدی می‌کنم، نه تنها بدی نمی‌کند، بلکه با خوبی جواب می‌دهد، آبرو می‌دهد.

رضا جا می‌خورد و آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، درسنگر زار زار گریه می‌کرد …عجب! یکی بوده هرچی بدی کردم خوبی کرده؟

شهید چمران 3

داستان‌پور در سخنرانی ادامه ماجرا را این گونه گفت: اذان شد، آقا رضا نخستین نماز عمرش بود، رفت وضو گرفت سر نماز، موقع قنوت صدای گریه‌اش بلند بود.

وسط نماز، صدای سوت خمپاره آمد صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد…. رضا رفت، فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش ….

خدا چمران را برای خودش جدا کرد

مصطفی جسم خود را داد انگار همان لحظه بود که با خدا معامله کرد، جسم خود را داد و تکه‌ای از وطن را گرفت اما روحش زنده است، نفس می‌کشد؛ او تکه تکه‌های وطن را گرفت تا ما در ایران شاهد اتفاق‌های تلخی که در کشور همجوارمان داعشی های منفور رخ می‌دهد نباشیم.

شهید چمران کسی نیست که مجسمه‌اش را بسازند و بگذرند این یک چیز مرده است او و امثالش زنده هستند.

اما خدا چمران را برای خودش جدا کرد…

چمران یک گزاره است، یک نشانه، یک آدرس…..


در ادامه بخوانید » ۲۲ شرط برای حفظ قران + فیلم دختران حافظ قرآن


با دکمه‌های زیر این صفحه را برای دیگران ارسال کنید
زهرا .

از زهرا .

نویسنده جدید و پرکار سایت بنیانا هستم . . . |
چه صبحی باشد آن صبحی
که تو در قنوتت دعای
" اللهم عجل لولیک الفرج "
می خوانی
و فرشته یک به یک آمین می گویند.... |

اللهم أصلح کل فاسد من امور المسلمین.

رخداد از
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش همه نظرات