بروزرسانی »» در تاریخ 13 آبان 96 فایل های صوتی فصل دوم داستان صوتی روز آخر ، با نام «دولت حق» به بخش دانلود این مطلب اضافه شد.

داستان صوتی روز آخر از تولیدات سایت صدای میقات که سال 95 رونمایی شد . این دستان براساس واقعیت و آنچه در احادیث و روایات آمده است اتفاق خواهد افتاد . داستان در چند بخش زمانی وقایع مربوط به ظهور امام مهدی علیه السلام را بررسی میکند . احادیث از دو جلد کتاب روزگار رهایی استخراج شده است .

در ادامه بخشی از متن این داستان صوتی آمده است :

عزیزان همانطور که گفته بودم لشکریان کفر هم دیگر را دریدند و الحمدالله کسی از ما در گیر آن نشده و حالا سفیانی بر تخت دمشق تکیه زده و هر روز لشکریانش در گوشه ای از زمین خون می ریزند

شاید حالا شما منتظرید که سپاه ما در مقابل لشکریان این ملعون قرار گیرد . اما دوستان من خوب به سخنان من گوش کنید تا مثل گذشته دچار اشتباهات نشوید

به زودی عاوف سلمی از سرزمین الجزیره خروج میکند و بصره را به خاک و خون می کشد اما او هم در دمشق گرفتار سفیانی می شود

یاران من میخواهم شما را از راضی بزرگ با خبر سازم . وقت آن رسیده که شما علت تشکیل این لشکر و علت مخفی نگاه داشتن آن را درک کنید . رازی که زحمت نگه داری آن بر عهده سیاه پوشان لشکر بود . راضی که دشمن نباید از آن خبردار میشد

سپاه سفیانی به زودی به سوی لشکر حضرت صاحب الزمان میرود و اگرچه در این جنگ کشته های فراوانی می دهند اما دست از جنگ بر نمیدارند و به زودی نبردی میان کفر و حق شکل می گیرد . سپاه سید خراسانی به فرماندهی شعیب بن صالح با سپاه یمانی از یمن و سپاهی از گیلان به سوی سفیانی در عراق حمله میکنند . ولی دوستان ما نمی توانیم به آن ها بپیوندیم .

در این لحظه چهره ابراهیم در هم رفت به طوری که محمد و حمزه را به تعجب انداخت . ابراهیم در میان سخنان حضرت مسیح آمد و گفت : اما محمد رسول الله فرموده بود که هرکس صدای آن ها را شنید به سویشان بشتابد و بیعت کند , ولو سینه خیز و یا از روی برف ها که مهدی در میان آن هاست . اصلا خروج آنها از نشانه ظهور است .

ای پیامبر خدا گستاخی مرا ببخشید اما بدون شک کنار کشیدن ما از این جنگ بر خلاف گفته های محمد رسول خداست . مسیح با آرامش و متانت فرمود : ای ابراهیم میدانم که از عاشقان آن حضرتی و برای ظهورش بی تابی ؛ اما بهتر بود که می گذاشتی من سخنانم را به پایان ببرم و بعد سخن می گفتی . نگذارید اشتباه حمزه در گذشته دوباره تکرار شود . همانا من اسراری را میدانم که شما نمیدانید و . . .