دسته‌ها
فیلم

سفرنامه ویدیویی از اربعین [بسیار زیبا و تماشایی از پیاده روی اربعین در عراق]

سفرنامه ویدیویی بسیار زیبا از اربعین ؛ تصاویری که تابحال از رسانه‌ها پخش نشده است

دسته‌ها
مقاله

اردوی راهیان نور دانشگاه معرفت ساز

راهیان نور (1)
اردوی راهیان نور

 

اردوی راهیان نور دانشگاه معرفت ساز

این روزها، با نزدیک شدن به ایام پایانی سال و تب و تاب تعطیلات نوروزی، آژانس‌های مسافرتی، دفاتر هواپیمایی و مؤسسات توریستی هرکدام متناسب با میزان درآمد و ذائقه مشتریان، نسخه ای را برای تعطیلات تجویز می‌کنند.

 از تورهای داخلی سواحل شمال و کویرگردی گرفته تا تورهای خارجی اروپا و سرزمین ماسه‌های طلایی.   
پذیرفتنی است که در مصاف با  تبلیغات رسانه‌هایی که تلاش در معرفی و ارائه بسته‌های مسافرتی، خدمات تفریحی متنوع و متجمل گرایانه برای اقشار جامعه را دارند، توجه به اصل معنویت کمرنگ‌تر دیده می‌شود. 

 
ولی همان طور که از جمله بر می‌آید، این فقط ظاهر مسئله است روح تشنه معرفت و حقیقت جوی جوان این عصر، در استسقای معنویت و اخلاق به سر می‌برد که در این میان، مواجهه ایشان با مناظر محورهای عملیاتی کاروانهای اردوی راهیان نور و استماع  ایثارگری‌ها و رشادت‌های رزمندگان، (با استناد به خاطرات منقول راویان نور) به کرات، تحول در ساختار فکری و روحیه اعتقادی ایشان مشاهده شده است

    
 جوانانی که این قطعه از خاک خدا را برای سیاحت معنا خود انتخاب می‌کنند، جوانی و شور و شر آن را می‌شناسند، از تفریحات برگرفته از سرخوشی سایر همنوعانشان در شهر، از بانجی جامپینگ و پاراگلایدر گرفته تا جت اسکی و کایاک‌سواری  هم بدشان نمی‌آید، اما فارغ از هیاهوی جذابیت‌های تورهای درشت تبلیغ سواحل مدیترانه و جزایر قناری در نشریات، اصلاً نه، همین کیش و قشم و مناطق آزاد،  «راهی نور» شده‌اند.

 

باید پذیرفت، رنگ و لعاب این تبلیغات، چشم‌ها و اذهان را درگیر خود کرده است اما این نکته واضح و مبرهن است که کاروان‌های اردوی راهیان نور، این دانشگاه‌های معرفت ساز بی‌رقیب، همه ساله با استقبالی بی‌نظیر، پذیرای نسل‌های سوم و چهارم انقلاب هستند.

 
این کاروان‌ها، نه ویزای شینگن می‌خواهد، نه جواز و ویزا و نه موافقت سفارتخانه. لیدر تور هم دارد، که اینجا به «راوی» معروف شده و اتفاقاً از زخم خورده‌های همین آب و خاک است.
همچنین، بسیارند دلباختگانی که قبای خدمت تن کرده و با خدمت رسانی به زائران بدنبال کسب فیض گمنامی می‌باشند.

 
این مسیر کماکان در اسفند و فروردین، چشم به راه و پذیرای زائران و البته آقازاده‌هاست ! اما آقازاده‌هایی که حسرت یک هم آغوشی با پدر شهیدشان را با خاک‌های رملی جنوب نجوا می‌کنند.
جذابیت اردوی راهیان نور را زمانی درک خواهی کرد، که با کاروان نوجوانان مقطع راهنمایی و دبیرستانی، مناطق جنگی را مرور کنی و با کوچک‌ترین روایت، شاهد اشک‌های بی اختیارشان باشی. 

 
 پادگان دوکوهه، پشت ساختمان‌های گردان‌ها، شاهد نمازهای شبانه و نجواهای عاشقانه باشی و با غروب طلائیه، مسیر حسرتشان تا افق را دنبال کنی.
آخر نوجوان 13 ساله را چه به اینجا؟ این روزها هم قد و قواره‌های او، خوراک تغذیه شبکه‌های اجتماعی شده‌اند، سبک زندگی غربی، خداحافظی با اخلاق و حیا! علت حضورش در راهیان را که می‌پرسی، در می‌گوید: 
نمی‌دانم در این جبهه جنگ نرم، دنیازده خواهم بود، یا شهید می‌شوم! 

 
 این پرسش به الحان مختلف، تاکنون اذهان عموم فعالان عرصه فرهنگ مقاومت و پایداری را به خود معطوف ساخته است که، نقطه اتصال  نسل سوم انقلاب با آرمانهای اسطوره‌های فرهنگ دفاع مقدس چیست یا در مقاطع مختلف تاریخی چه می‌تواند باشد؟ فارغ از استدلال‌های عقلی و منطقی که برای دفاع از خاک و ناموس وجود دارد، بنظر می‌رسد تبیین این فرهنگ نیازمند  میانبر و به تعبیری تیرخلاص باشد که با ادبیات گفتاری و شنیداری قابل درک و لمس نیست. 

 
تعابیری مانند: تخریب‌چی، معبر بازکن، داوطلب میدان مین و امثالهم، صرف یک تعریف رایج در کتب درسی، برای این نسل بازگو شده. که یکی از رسالت‌های معنوی سفر زیارتی اردوی راهیان نور عبور دادن زائرین از محورهای عملیاتی، تشریح اهداف دشمن، امکانات و تجهیزات پیشرفته نظامی‌اش، همچنین مظلومیت فرزندان این خاک در تنگه‌ها، هورها، کانال‌ها و دشت‌های بی سرپناه است که وجب به وجب آن‌ها آغشته به پوست و گوشت و خون جوانانی است که تربیت یافته مکتب عرفان ولی فقیه زمان خود، حضرت امام خمینی (ره) بودند.

 
قطعاً، یکی از بهترین طرق انتقال معانی عالی فرهنگ جهاد و شهادت، ادراک از طریق حواس می‌باشد، گاهی نیاز هست برای درک خاطره تلخ یک عملیات شبانه، کنار اروند بایستی و صحنه غرق شدن مظلومانه غواص مجروح را از زبان همرزمش بشنوی و با اشک‌های او همنوا شوی.

 
یادآوری این نکته شاید پاسخگوی برخی شبهات باشد که، در میان طیف‌های بی تفاوت به نظام هم، تهییج حس غرور و غیرت، حداقل اثر وضعی همراهی با این کاروان‌ها بشمار می‌آید.
 – خوب که گوش می‌کنم، انگار هنوز هم کسی پای اتوبوس صدا می زند: اهواز، اندیمشک دو نفر،
هنوز هم مادری، پای اتوبوس راهیان نور، غرق بوسه می‌کند، نوجوانی را که برخلاف مادر سی سال پیش، اطمینان به بازگشتش دارد،
هنوز هم قرآن و اسپند چاشنی بدرقه است و  یک کوله بار، به همراه جیره یک وعده نان و پنیر و خرما که مادر، به عشق فرزندش پیچیده است، و نوجوان سفر اولی، چنان محکم خود را به صندلی‌ها می‌فشارد، مبادا مادر پشیمان شود از امضای پای رضایتنامه.

 
در همین اتوبوس اما، روایت‌گری، خود را در آئینه چشمان این راهیان، همان نوجوان گریزپا می‌بیند که با دست بردن در شناسنامه‌اش می‌خواست خود را زودتر از همرزمان به خدا برساند.      
 انتقال مبانی فرهنگ و همسو سازی نسل‌ها در این بین نیز اقدامی جهادی بشمار می‌آید، از خاطرم گذشت اقدام خاطره انگیز و بدیع قاضی شعبه ششم دادگاه عمومی بوشهر (حسین خاتمی)، که در حکمی جالب، به جای حبس و شلاق، حکم بازدید از مناطق جنگی را بدلیل اثر روانی و تربیتی صادر کرده بود که دست برقضا تقدیرش در سفر عتبات عالیات وی را در انفجار تروریستی بمب در کاظمین، به یاران شهیدش متصل کرد.

 
در هر حال از رفته‌ها، دانش‌آموز و طلبه و دانشجو تا بازاری و کارمند که بپرسی، اذعان خواهند داشت: جاذبه‌های شوق برانگیز صبحگاه دوکوهه، غروب شلمچه، شقایق‌های خونین فکه و شیدایی نیزارهای مجنون، هیچکدام را به روزمرگی، تشویش و اضطراب روزهای شهر نخواهند داد.

 
و همین خاطرات شیفتگی، رفته‌ها را وامی دارد به گاهشماری این ایام و سرودن دلواژه هایی چنین:
 باز آمــــدم و در برابر عظمت ِ روح ِ بلندتـــان، تمام قــد ایستادم،
دست بر سینه، سر فرود می‌آورم و سلام می‌دهم به ارواح ِ پاکتان،
 السـلام علیک یا انصار ابی‌عبدالله…
اینجا، زمانی اینقدر ساکت و خاموش نبـــود 
پس کجا هستیدای میزبانان؟!
اینجا همیشه این‌قدر ساکت و بی‌صداست؟!
برخیزید و به استقبال ِ ما آییـــد،
بیایید ببینید، من بر ســـر  آن عهدی که با شما بسته‌ام، همچنان، مانده‌ام …
باز آمدم … با همــان لباس‌هایم،
هنوز تحویل ِتدارکات نداده‌ام این لباس‌های خاکی‌ام را…
آن روز که پا به پای شمـا می‌جنگیدم، باور نداشتم روزی قرار است روایت کنـم رفتنتـان‌را… 
آی شهـــدا! به داد ِ ما برسید…
این روزها، نمی‌دانم چـــرا دلم  بیشتـــر شور می‌زند …!!!
قرار نبود در کوچه پس کوچه‌های آلودهٔ شهر، رها شوم، قرار این نبود که دنیازده شوم …
چقدر سرگرم ِ کودک ِ درون ِ خویش شده‌ام و غافل ماندم از شناسنامه‌هایی که، با دست بردن به تاریخ ِ تولدشان، آن‌ها را به خـــــدا رساند. 
اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک

 
  مهدی آذرسرا